۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

۱۴۰۰ فروردین ۱۶, دوشنبه

۱۳۹۴ مهر ۵, یکشنبه

مختصری در مورد موضع مجاهدین خلق در را بطه با جنگ خانمانسوز هشت ساله.

قسمت ششم – موضع سازمان مجاهدین خلق

پس از گذری سریع به پشت پرده وقایع آن سالها و پرداختن به آن سؤال اصلی یعنی این‌که جنگ چه ضرورتی داشت و علت شکست تمام آن میانجی‌گریها چه بود، اینک می‌توانیم سؤال کنیم:
راستی مجاهدین در تمامی آن سالها چه می‌کردند؟ و مواضع آنها در قبال جنگ چه بود؟
جنگی که به‌رغم تلفات مرگبارش، همه سران رژیم در آن سالها، برایش هورا می‌کشیدند و هیزم‌کش آن بودند.
جنگی که پس از خروج نیروهای عراق از خاک ایران، تنها مخالف آن، مجاهدین بودند و بس!

بازبینی مواضع مجاهدین در این مورد از جنبه‌های مختلف حائز اهمیت است به‌ویژه که در آن سالها سازمان مجاهدین به‌مثابه تنها نیروی سیاسی مطرح، با وزن اجتماعی جدی و غیرقابل انکار، قبل از شروع جنگ هم در این مورد هشدار داده بود و با تمام توان خود نیز از هیچ تلاشی برای جلوگیری از شعله‌ور شدن آتش جنگ فرو گذار نکرده بودند.
سازمان از همان اولین روزهایی که جنگ تبلیغاتی بین دو کشور شروع شد، حساسیت مطلب را فهمید و تلاش کرد، مناسبات دو طرف، قهرآمیز نشود. و مشخصاً مسعود رجوی در آن شرایط از یاسر عرفات، برای میانجیگری بین دو طرف دعوت کرد.

مسعود رجوی (کتاب گزارش مسئول شورای ملی مقاومت به مردم ایران در رابطه با بنی‌صدر و اطرافیانش با شورای ملی مقاومت و جریان پیوستن و گسستن آنهاص345) : «در بحبوحه زمینه‌سازیهای جنگ‌افروزانه خمینی در 25فروردین 59 یعنی 5ماه قبل از تهاجم گسترده قوای عراق، من از سوی مجاهدین، همراه با سفیر فلسطین در تهران که آنموقع آقای هانی الحسن بود، روی متنی توافق نمودیم که بر اساس اصول:
احترام متقابل،
عدم دخالت در امور داخلی،
قطع مخاصمات و حل مسالمت‌آمیز اختلافات،
میانجیگری عرفات را ما بین دولتین ایران و عراق تقاضا می‌نمود.
تا او، یعنی عرفات، مساعی جمیله خود را برای ممانعت از جنگ‌افروزی و بهره‌برداریهای استعماری ناشی از آن، بین دولتین ایران و عراق مبذول دارد».

متأسفانه خمینی تلاشهای صلح‌آمیز مشترک رهبر مجاهدین و رهبر تاریخی فلسطین را به شکست کشاند.
این تلاشها، البته تا آخرین روزها ادامه داشت. ولی در عین‌حال مجاهدین با توجه به جنگ محتومی که در پیش بود، آماده دفاع هم می‌شدند.

مسعود رجوی در این باره می‌گوید: «در 20شهریور 59 مجاهدین خلق طی اطلاعیه‌ای برای دفاع از مرزها، شهرها و مردم بی‌دفاع غرب کشور اعلام آمادگی کردند، همچنین از عراق خواستند که حسن‌نیت خود را به اثبات رسانده، به‌طور بین‌المللی خواستار قطع مخاصمات گردد. سپس به‌دنبال اشغال بخشهایی از خاک میهنمان توسط قوای عراقی، ما در صفوف خاص خود (مجاهدین) برای دفاع از مردم بی‌پناه میهنمان اقدام نمودیم و موجی از شهیدان مجاهد نیز تقدیم شدند. که در رأس همه آنها، برادر گرامی و فوق‌العاده ارزنده ما دکتر احمد طباطبایی (نخستین استاندار مازندران پس از انقلاب) قرار داشت.

شگفتی در این بود که اضافه بر قوای عراقی که از روبه‌رو به ما شلیک می‌کردند، پاسداران خمینی نیز از پشت، ما را هدف قرار می‌دادند!
در بسیاری موارد نیز (نفرات) ما را دستگیر می‌کردند و آنگاه در شهرهای مختلف خوزستان نوبت به حکام ضدشرعی و بیدادگاههای ارتجاع می‌رسید تا احکام تعزیر و شکنجه و زندان صادر کنند و به مورد اجرا بگذارند!
به‌نحوی که ما (همزمان) هم در خوزستان و هم در عراق، زندانیان جنگی (داشتیم) !»
در همین رابطه صحبتهای یکی از مسؤلان مجاهدین در سال 59 در مناطق جنوب کشور قابل‌توجه است:
حسین شهیدی: «در آنموقع ما انجمنهای مختلفی در آبادان داشتیم. انجمن سرگرد محبی واقع در سرویس قنواتی، انجمن شهید ابراهیمی در مرکز شهر که روبه‌روی اروند رود بود و محلات مختلف آبادان... ستاد جنبش ملی مجاهدین درآبادان در آن زمان درمحله‌ای به نام فرح‌آباد مستقر بود... از آنجایی که شلمچه یک منطقه مرزی بود و نیروهای عراقی سریعتر می‌توانستند وارد آنجا بشوند هواداران مجاهدین در خرمشهر هم اولین سنگر خودشان را در خیابان 40متری خرمشهر نزدیک مسجد جامع برپا کردند… . با بیسیم‌هایی که داشتیم وضعیت جبهه را کنترل می‌کردیم و می‌توانستیم به‌خوبی بفهمیم که نیروهای عراق در چه موقعیتی در جبهه هستند».

در عین‌حال مجاهدین در نخستین بیانیه سیاسی مفصل خود که پس از شروع جنگ گسترده صادر کردند (فوق‌العاده ”مجاهد“ 10آبان 1359) کماکان پرسیدند: این سؤال به جای خود باقی است که آیا اختلافات ایران و عراق نمی‌توانست در مسیر برخوردهای دیگری از سوی طرفین با پرهیز از تحریکات متقابل و رعایت اصول مسلم عرف و قوانین بین‌المللی به سرانجامی جز جنگ، منتهی شود؟ و به‌خصوص باید جدا سؤال نمود که آیا ایران نمی‌توانست از همان ابتدا با اتخاذ سیاستی انقلابی و هوشیارانه و با اعلام این‌که تحت هیچ عنوان (از جمله صدور مکانیکی انقلاب) قصد تحریک و دخالت در امور داخلی دیگران را ندارد – ضمن این‌که اجازه دخالت در امور داخلی خود را به دیگران نخواهد داد – بهانه را به‌دست عراق ندهد؟.

۱۳۹۴ تیر ۳۱, چهارشنبه

محمد اقبال - حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود؟

• • • • • • • • حقه مهر بدان مهر و نشان است كه بود؟ • • • • • • • •

چند ماه بعد از انتخاب جيمي كارتر به رياست جمهوري آمريكا در آبان ماه 1355، محمدرضا پهلوي، شاه وقت ايران ناچار به سر كشيدن جام زهر «فضاي باز سياسي» شد. اولين تغيير اساسي كه شاه انجام داد بركناري امير عباس هويدا نخست وزير بود كه تا آن زمان با 13 سال سابقه رياست دولت، طولاني ترين دوران نخست وزيري در تاريخ ايران را داشت. شاه در مردادماه سال 1356، جمشيد آموزگار را به عنوان نخست وزير جديد منصوب كرد.
آموزگار اولين سخنراني خود را در محل استاديوم صد هزارنفري (المپيك) تازه تأسيس آن زمان با اين مصرع از حافظ آغاز كرد كه: «حقه مهر بدان مهر و نشان است كه بود». من سخنراني را از تلويزيون گوش كردم. تا آن جا كه حافظه ام ياري مي كند، آموزگار در آن سخنراني توضيحي در مورد اين كه چرا اين مصرع را در ابتداي سخنرانيش قرائت كرده نداد اما پيام، هم براي طرفداران رژيم و هم براي مخالفان كاملا واضح بود: هيچ چيز عوض نشده و همه چيز به روال سابق ادامه دارد.
مخالفان و همچنين موافقان نظام در آن زمان اما خوب مي دانستند كه وقتي هويدا، كه هيچكس فكر تغيير او را به ذهن خود راه نمي داد، از جايش تكان خورد، ديگر بايد منتظر تكانهاي بسا عظيم تر بود... بعد از هويدا، شاه ناچار شد در طول كمتر از يك سال و نيم چهار بار نخست وزير عوض كند: آموزگار كمي بيش از يك سال نخست وزير بود و جايش را در اوج قيامهاي پي در پي مردمي به شريف امامي داد و شريف امامي به ازهاري و ازهاري به بختيار... و دست آخر «شاه رفت».
اكنون با امضاي توافق هسته يي بين رژيم و كشورهاي 1+5، بزرگترين تحول در دوران حاكميت رژيم جمهوري، اسلامي واقع شده است. تحولي چه بسا عظيم تر از سركشيدن جام زهر در جنگ ايران و عراق كه خميني گفت: «آبرويم را با خدا معامله كردم» و با ابعادي بسا فراگيرتر و عظيم تر از آن. اوضاع به هر سمت و سويي كه برود و نتايج كوتاه مدت و دراز مدت امضاي اين توافق هرچه كه باشد، منكر نمي توان شد كه «تحول بزرگ» واقع شده است.
فارغ از اين كه در اينجا موضوع بحث، سياست مماشات و امتيازهاي پي در پي غرب به ديكتاتوري تروريستي مذهبي حاكم بر ايران نيست، همواره مي توان بحث كرد و فرضيه هاي مختلف را مد نظر داشت، آيا رژيم در اين معامله و بده و بستان، آن چنان كه برخي جناح هايش مي گويند چيزي به دست آورده است؟ يا آن چنان كه جناحهاي ديگرش و همچنين طرف حسابهاي بين المللي مي گويند چيزي از دست داده است؟ و اين كه آن «چيز» چه بود و چيست؟
در صورتي كه فرض اول صحت داشته باشد يعني رژيم چيزي به دست آورده باشد بايد در آينده نه چندان دور شاهد اعتلاي رژيم به طور خاص در صحنه منطقه يي باشيم. يعني منتظر باشيم كه رژيم به عنوان يك قدرت منطقه يي آن هم با داشتن بمب اتم ظاهر شود و در معادلات جهاني نقش و جايگاه ديگري را عهده دار شود..
واضح است كه رژيم و به طور مشخص شخص خامنه اي ولي فقيه در راستاي حفظ بقاي نظام جمهوري اسلامي سالها بود كه به دنبال ساخت بمب هسته يي يعني آن «چيز» بود. در همين راستا هم بود كه خامنه اي در سال 1388 رو در روي قيام مردمي ايستاد و با مهندسي انتخابات و تقلب، احمدي نژاد را به رياست جمهوري رساند و در برابر رفسنجاني و شركا صريحا اذعان كرد كه: «نظر آقای رئیس جمهور [احمدي نژاد مساوي است با فتح پي در پي قله هاي هسته يي مساوي است با ساختن بمب هسته يي] به نظر بنده نزدیکتر است». خامنه اي كه در سال 1388 در واقع به بهاي شكستن طلسم ولايتش پاي خط احمدي نژاد آمده بود، در سال 1392 در نظر داشت كه همان خط را ادامه دهد و بمب هسته يي را توليد كند. اين جا يادآوري اين نكته هم ضروري است كه مذاكرات با غرب كه در اواخر دوران رياست جمهوري احمدي نژاد شروع شده بود، مطلقا منافاتي با اين خط نداشت چرا كه خامنه اي به خوبي مي دانست كه در صورت در اختيار داشتن بمب حتما كه مي شد با موضعي متفاوت بر سر ميز مذاكرات حاضر شد.
اما به دليل همان طلسم شكستگي ولي فقيه، وي نتوانست در نمايش انتخابات سال 1392 خط خود را به كرسي بنشاند و ناچار شد به رغم ميلش به كسي كه «به نظرش» نزديك نبود تن در دهد. اين خط در پايان منجر به امتياز دادنهاي بي حد و حصر در مذاكرات و سر كشيدن جام زهر يعني توقف - ولو ميان مدت - ساخت بمب هسته يي شد. در مثل مناقشه نيست، در نتيجه مي توان جايگاه بمب هسته يي در درون رژيم ولايت فقيه و يا در واقع عمود خيمه نظام را با خط سركوب و شلاق و شكنجه در دوران شاه مقايسه كرد.
حال وقتي با اين فرضيه و در اين تابلو به اظهارات خامنه اي به طور خاص سه فقره صحبت وي يكي در پاسخ به نامه تبريك آخوند روحاني بعد از امضاي توافق هسته يي و دومي در نماز عيد فطر و سومي در ديدار با سفيران خارجي در فاصله كمتر از يك هفته پس از امضاي توافق نگاه كنيم، خواهيم ديد كه تمام تلاشش اين است كه بگويد: «حقه مهر بدان مهر و نشان است كه بود».
ولي فقيه نظام پليد ولايت آنچنان صحبت مي كند كه گويي در فضاي قبل از امضاي توافق موسوم به «برجام» سخن مي گويد! غافل از اين كه دوران جديد يعني به قول خود رژيم «پسامذاكرات» يك تفاوت جدي با دوران قبل دارد. در دوران قبل چون هنوز توافقي امضا نشده بود، هر عربده كشي و سر و صدايي از سوي شخص «مقام معظم رهبري» مي توانست تعبير به اين شود كه ممكن است مذاكرات به هم بخورد و توافق امضا نشود، اما اكنون و در دوران «پسامذاكرات» يعني دوران سر كشيدن جام زهر و دست برداشتن از آن «چيز»، اين حرفها ديگر خريدار ندارد. قبل از همه خود سيد علي خامنه اي به خوبي مي داند كه بازگشت به دوران پيش از مذاكرات يعني دبه كردن، چه عواقب زودرس و دهشتناك داخلي، منطقه يي و بين المللي براي رژيم در پي خواهد داشت.
از اين منظر است كه وقتي ولي فقيه در خطبه هاي عيد فطر نعره مي كشد كه: «اجازه خدشه در اصول اساسی نظام اسلامی به کسی داده نخواهد شد» و «جمهوری اسلامی... هرگز تسلیم زیاده‌خواهی دشمن نخواهد شد»، حتي خود پاسداران نظام نيز خوب درك مي كنند كه از اين خبرها نيست و هم «خدشه» به «اصول اساسي نظام اسلامي» وارد شده و هم نظام ولايت فقيه در تماميتش «تسليم زياده خواهي دشمنانش» شده. وگرنه چه نيازي بود كه خامنه اي در پاسخ به روحاني «ملت عزيز» را خطاب قرار داده از آنها «انتظار» داشته باشد كه «وحدت و متانت خود را حفظ کنند». و يا در ديدار با سفراي خارجي تأكيد كند كه در ميان مردم «نباید دو دستگی به‌وجود بیايد، دشمن این را می‌خواهد».
همين طور است عربده كشي هاي دخالت در عراق و بحرين و لبنان و سوريه و يمن تحت پوش «حمایت دوستانمان در منطقه» كه باز خامنه اي تلاش دارد اين را القا كند كه هيچ چيز عوض نشده و هيچ تغييري صورت نگرفته تا مبادا پاسداران جهل و جنايت رژيم در داخل و خارج بيشتر سست شوند. اما «آن صبو بشكست و آن پيمانه ريخت» اين حرفها تا قبل از امضا خريدار داشت، اكنون در دوران «پسامذاكرات» هرچه هم كه خامنه اي و رژيمش قصد و نيت صدور تروريسم در منطقه را داشته باشند، هر اقدامي در اين راستا چندين برابر قبل از امضاي توافق بها مي طلبد. در صحنه داخلي نيز به قول دوستي حتي اگر از آسمان دلار هم ببارد رژيم قرون وسطايي ولايت فقيه توان حل كوچكترين معضل اقتصادي اجتماعي براي مردم را ندارد و غارت و چپاول اصولا امكان كمترين اصلاحاتي در اين زمينه را نمي دهد.
آري، اكنون دوران جديدي آغاز شده است، دوراني با رويدادهاي غير قابل پيش بيني. همچنانكه هرگز در مردادماه 1356 هيچ كس نمي توانست تصور كند كه هفده شهريوري در پيش خواهد بود و دولتي نظامي سر كار خواهد آمد و دست آخر خود «شاه» هم خواهد رفت، اكنون هم بايد منتظر رويدادهاي غير قابل پيش بيني بود.
از آن سخنراني كذايي جمشيد آموزگار در مردادماه 1356 كه «حقه مهر بدان مهر و نشان است كه بود» تا سرنگوني تام و تمام رژيم پهلوي در بهمن ماه 1357 يك سال و نيم طول كشيد. بايد ديد كه آيا نظام پليد ولايت فقيه نيز همين قدر مهلت خواهد داشت؟
خوشا رزم آوران و دلاوران و اشرفيان و اشرف نشاناني كه در طول 34 سال در حالي كه خطرات آنان را از هر سو احاطه كرده بود، عزم جزم كردند تا بها بپردازند و بايستند و بازهم بايستند و چنين روزي را محقق كنند.
`پاريس 21 ژوئيه 2015
محمد اقبال

۱۳۹۴ تیر ۲۱, یکشنبه

هادی خرسندی - طنز مذاکرات رژیم آخوندی و اربابانش در لوزان

الا حق مسلم ...
الا «حق مُسلّم» در چه حالی؟
شدی انگار حق «احتمالی»!
شنيدم احتمالت هم ضعيف است
که افسار تو در دست حريف است
مُسلّم بودنت ماسيده بر آب
برايت شيشکی در کرده ارباب
مُسلّم، آی مُسلّم، آی مُسلّم
چه شد رد و بدل؟ الله اعلم
چه قانونی؟ کجا حقی؟ مُسلّم
اگر حقی، چرا لقی؟ مُسلّم
اگر حقی چرا رسوای شهری؟
چرا لبريزتر از جام زهری؟
پس از آن هارت و پورت و کله شقّی
مُسلّم شد چه کشکی و چه حقی
مُسلّم جان!، تو گشتی آلت دست
ز کل دست اکنون مانده يک شست
که از سوی گروه شيره مالان
حواله شد به جمع خوشخيالان!
توافقنامه، آش کشک خاله
عجب دادند بر امت حواله
دوازده ساله ترشی جا نيفتاد
وگر افتاد دست ما نيفتاد
***
شنيدستم شبانه سارقی چند
پی دزدی ز راهی ميگذشتند
يکی خانه پديد آمد سر راه
چراغانی ز ايوان تا به درگاه
ز هر سويش صدای ساز و آواز
به قربان خداوند سبب ساز!
عجب بوی غذايی در فضا بود
شکم ها را تمنای غذا بود
سه تايی پايشان شُل شد به ناگاه
چسان بايد بدانجا يافتن راه؟
برای چيست جشن و شادمانی؟
چگونه رفت بايد ميهمانی؟
يکيشان گفت بهر کسب اخبار
من اکنون ميروم بالای ديوار
ببينم تا چه اسباب سرور است
چه جشن است و چه حال است و چه شور است؟
به دوش آن دو پا بگذاشت حالا
به زحمت هيکل خود برد بالا
سر ديوار بنشست و نظر کرد
نگاه جستجو بر دور و بر کرد
ز فرط روشنی و نور بسيار
نشد بر چشم او چيزی پديدار
از آنسو ميزبانانش بديدند
پريدند و فلانش را بريدند!
هُلش دادند زان بالا به پايين
به نزد آن دو تا برگشت مسکين
رفيقان سخت پرسنده که ای دوست
به شاباش چه کس اين شام نيکوست؟
بگفتا حظ کنيد از بزم و آذين
که جشن ختنه سوران منست اين!
***
مُسلّم جان ترا هم چشم بسته
نهادندی وسط در جشن هسته
درِ آينده ات را تخته کردند
ترا، هم ختنه و، هم اخته کردند!
چهل تن هيئت و مسئول هيئت
برفت از جيب ملت پول هيئت
هتل، صبحانه و ظهرانه و شام
بلمبان صبح تا شب پخته و خام
بکن نطق و بزن حرف و بگير عکس
بده ايميل و رد کن نامه و فکس
هياهو شد، خبر شد، سرصدا شد
شهيد زنده ای تحويل ما شد
حراجست، آی حراجست، آی حراج است
نه، اين حق مُسلّم نيست، باج است
به اميد صعود اقتصادی
و ايضاَ بندوبست انفرادی!
که «.... تو البته نور چشم مائی
رئيس جمهور آينده شمائی ....»
«.... خيال رهبری آسوده باشد
همانطوری که او فرموده باشد ....»
«.... هيومن رايت؟ البته که نات نات
نمی آريم اسمش را که وات وات ....!»
پس از قول و قرار پشت پرده
بيامد از لوزان تخم دو زرده
مُسلّم جان ترا تسليم کردند
دو دستی در ژنو تقديم کردند
دو صحنه، روی ميزی، زير ميزی
«تعامل» را ببين با اين تميزی
گر از تحريم شد ملت کلافه
تو بر تحريم ها گشتی اضافه!
فزون بر آنچه زير ميز دادند
شنيدم کله قندی نيز دادند!
ترا وقتی که زير ضربه ديدند
به نرمش، «قهرمانانه» رسيدند
خلاصه «کش» ندادندت زيادی
که فوری جور گردد جشن و شادی
حقيقت را نگفتندت در آغاز
که تو خوشدل شوی با رقص و آواز
نگفتت رهبری افکار شخصی
که تو اول برای او برقصی
تو رقصيدی به آهنگ توافق
(به جای رقص بايد ميزدی هُق)
برقص اکنون به آهنگ گدائی
به زير خط فقر و بينوايی
چراغان کن خيابان را دوباره
که خوب آمد جواب استخاره
هياهو کن، بزن بشکن، تتق تتق
مُسلّم تر ازين کی ميرسد حق!
تتق تق تق تتق دمبکی رو باش
مذاکره کنه ی عينکی رو باش
بده بالا و پايين را تکان ها
که ممنوعست در ديگر زمان ها
بکن حالا ز فرصت استفاده
بده قر، هم سواره، هم پياده
ز دوربين ها مپوشان شادی ات را
نمايان کن ز مُخ آزادی ات را!
تو مادامی که فکر هسته هستی
همين بدبخت و زار و خسته هستی
نه ديگر فکر آب و فکر نان کن
برقص و رهبری را شادمان کن
که تا وقتی که ابله در جهان هست
تمام مفلسان شادند و سرمست
خصوصاَ کامشان آنجا روا بود
که جشن ختنه سوران شما بود!
‫#‏طنز‬ ‫#‏هادي‬ ‫#‏زهر‬ _خوري ‫#‏لوزان‬ _


۱۳۹۴ خرداد ۲, شنبه

پیام رضا ملک یه اوباما و جنجال در وزارت اطلاعات

رضا ملک خطاب به خامنه ای :ده ها هزار ، زندانی را ، ظرف چند شب ، تیر باران کردید!
پنجشنبه 31 خرداد94
رضا ملک که در گذشته عضو وزارت اطلاعات آخوندی بوده ، به دلیل افشای برخی جنایتهای رژیم به مدت چهارده سال در زندان حکومت آخوندی محبوس و تحت شکنجه روحی و جسمی قرار داشته است .وی که چند ماه است از زندان آزاد شده روز گذشته 31 خرداد 94 با انتشار دو مطلب در صفحه فیسبوک خود با اشاره به فضای سرکوب واختناق در داخل میهن به افشای گوشه ای دیگر از جنایات حکومت آخوندی در قتل عام 67 و همچنین نقش این رژیم در پرورش بنیادگرایی و گروههای متحجر در کشور افعانستان و یمن پرداخته است .
دو مطلب زیر تحت عنوان " تهدید به دستگیری با اشد مجازات" و " مظوم کیست؟
ظالم کدام؟ " از نظرتان میگذرد:
لطفا این مطالب را برای دوستان خود فرستاده و به اشتراک بگذارید.
تهدید به دستگیری با اشد مجازات
درسفر ملا عمر به تهران و ....
بنام خدا
" پیام رضا ملک ، به ‫#‏پرزیدنت‬ ‫#‏اوباما‬ " و جنجال در اطلاعات ...
دوستان -- یاران -- رفقا -- درودتان باد
ظاهرا ، پیامِ اسپند ماه من به اوباما ، به مِذاقِ دستگاه های اطلاعاتیِ ‫#‏خامنه‬ ای ، گران آمده است !!!
چند روزِ پیش ، اطلاعات ، توسط یکی از مخبر ها و مزدورانِ خبر چینش ، پیغام فرستاد که ، بزودی دستگیر و به اشد مجازات ، خواهی رسید.
او مشخصـاَ ، به " پیامِ رضا ملک به پرزیدنت اوباما " اشاره کرد !
او گفت: تو اطلاعاتِ بکّلی سرّی را افشا کرده ای .
تحریکِ جمهوری خواهان و موجبات اخلال در مذاکرات ، تاثیر منفی در روابط با ‫#‏ترکیه‬ و از این جورحرفها.....
این خبر چین که توسطِ اداره کلِ استانِ ‫#‏همدان‬ ، مقابل دربِ ورودیِ منزل گمارده شده است ! بشدت از عواقبِ این فیلم ،برای من اظهارِ تاسف می کرد.
اطلاعات، او را چنان پر کرده بودکه، بسیار از من ناراحت بود و انگار شوهر ننه اش را دیده است !
همینطور ، از تیتراژِ " ‫#‏گوانتانامو‬ و زندان ‫#‏اسراییل‬! در سرتیتر هایِ ‫#‏فیس‬ بوک!
این در حالی است که ، خامنه ای با سید حسین اوباما ، طی نامه هایی ، حشر و نشر هایی دارد!!!!
هر چند در ظاهر ، مرگ بر ‫#‏آمریکا‬ بگوید!!!
بد نیست بدانید؛ حقیر همه ماهه ، یکی دو بار ، به همدان ، منزل دایی ام که صدماتِ بسیاری را از اداره کلِ ‫#‏اطلاعات‬ ، طی ۱۴ سالِ گذشته تحمل کرده ، سفر می کنم .
اداره کلِ اطلاعات همدان، یکی از داعشی ترین ، اداراتِ کل ، در ‫#‏ایران‬ است.
تندرو هایِ بشدت داعشی ، این اداره کل را در اختیار دارند.
این بیجه های خامنه ای، ۱۴ سالِ پیش و چند روز ِ، پس از دستگیریِ من که، با وحشی گریِ هر چه تمام تر ، در مقابل ِ دیدگانِ دو پسرِ ۱۰ و ۱۱ ساله ام صورت گرفت و آنگاه در اتومبیل ، با ضرب و شتمِ شدید مواجه شدم . بطوری که تا مدتی دهانم زخم بود!
چنان وحشیانه که، یکی از بچه ها خودش را ، خیس کرده بود !
در ادامه ی وحشیگری هایشان ، آنها چندین بار از در و بام به خانه یورش برده بودند. برای بازرسی !
وحشی های خامنه ای ، سپس دایی بنده را ، که یک پیر مردِ بیماری است. با چشم بند به سلولِ انفرادی بردند و ضمن پرونده سازی، اورا بشدت تحتِ فشار قرار دادند.
بیجه های خامنه ای ، سپس از او علیه من مصاحبه گرفته و پیر مرد بی خبر از همه جا را، به بیدادگاه نظامی کشاندند!!!!
در ادامه ناجوانمردی هایشان !
داعشی هایِ اطلاعاتِ همدان، حتی با فشار بر اداره ‫#‏اصناف‬ ، رییس ‫#‏صنف‬ را بازجویی کرده، خواستارِ ابطالِ جوازِ کسبِ مغازه ی ۱۶ متریِ این پیر مرد بیمار میگردند!!
شما را بخدا ببینید
خامنه ای و دستگاهش تا کجا ، غرق در توحشند ! آنگاه او ، نعل وارونه می زند و به دیگران می گوید:
جرّار!!
میگوید :
جاهل!!
میگوید:
وحشی!!
میگوید:
تروریست ها، قلب به دندان می گیرند...
بابا، عجب رویی! عجب گستاخی !...
شما ها که ؛ ده ها هزار ، ‫#‏زندانی‬ را ، ظرف چند شب ، تیر باران کردید!
از این حرف ها ننگ نداری?!شما دیگه چه عجوبه ای هستید!!??
شما خود، پدر خوانده ‫#‏داعشی‬ .
قبل از آمدن شما ها، داعشی وجود نداشت.
فراموش کردی ?‫#‏بن‬ لادن را، در مسیر ایران ، از ‫#‏سودان‬ ، قانع کردید به ‫#‏افغانستان‬ برود!?
آن هم با مخالفت شدید ‫#‏هاشمی‬ . والا اصرار داشتید ، به ایران بیاید !
بنا داشتید ، ایران را ایرانستان کنید!!
فراموش کردی ? وقتی ‫#‏ملا‬ عمر با هلیکوپتر نیروی دریایی ، وسط حیاط تشخیص مصلحت به زمین نشست، آخوند ‫#‏جنتی‬ را به استقبالش فرستادی?
عجب، مسافحه ی غلیظی!!
فراموش کردی?! همان ۴۸ساعتی را میگویم که ؛ گارد حفاظت را با گارد حفاظت نیروی در یایی تعوض کردید!!!
یک دنیا ، کار حفاظتی کردید . که کسی متوجه نشود !
ولی رضا ملک متوجه شد و رسوایت گرد.
اصلا بنیان ‫#‏ترور‬ را شما ها و ‫#‏قزافی‬ ، بنا گذاشتید و گسترش دادید!!
بابا ....... !?
مرد ناحسابی، اینها که در نطق ات ، فرمودی؛ صفت خود توست. چرا به دیگران ، بر چسب می زنی!!
......خب،بگذاریم و بگذریم....
متن مان، زیاده محاوره ای شد !
من نیز ، به آن مخبرِ فریب خورده ، پاسخ دادم :
خود مستحضرم که ، کشته خواهم شد . توفیری هم نمی کند ؛
در زندان باشم یا بیرونِ زندان .
بقولِ عربها برایم ، "علی السویه " است
ولی ، واقعا به خامنه ای باید بگویم : تف ُ
چه خوش گفت فردوسیِ پاکزاد ، که رحمت بر آن تربت پاک باد :
تف ُ ، بر تو ای چرخِ گردون ، تفُ
https://goo.gl/FgJWRZ
https://goo.gl/P00iHs
****************
مظوم کیست؟ظالم کدام؟
درمراسمِ مبعث -- در جلوسِ نماینده ی خدا بر روی زمین
خامنه ای : یمن مظلوم است ، بحرین....... فلسطین ، بطور مضاعف ..... ما از مظلوم حمایت می کنیم !!
رضا ملک : ای مکّارِ ملّوّن ، آیا مرغ همسایه غاز است؟! دانه ات را اینجا می خوری ، تخم ات را خانه همسایه ...!!
به نام خدا
خامنه ای : یمن مظلوم است ، بحرین مظلوم است ، فلسطین ، بطور مضاعف مظلوم است . ما از مظلوم دفا ع می کنیم !!
--- آقای خامنه ای
آیا ، میلیون ها زن و مردِ نجیبِ تهرانی که ؛
در حضوری آرام و در سکوتی مطلق ، به خاک و خون کشیده شدند .
مظلوم نبودند!!
جوی خون ، در ۸۸ از آنِ یهودیانِ قبیله ی اوس بود؟! یا حزرج و یا بنی قریضه ؟!
--- آقای خامنه ای
آیا گروهک آخوند ساخته ایران در یمن که ؛
تمامی آموزش هایشان را در سوله هایِ آموزش تروریستِ وزارت ، واقع در خیابانِ مقابلِ مینی سیتی ، جنبِ برج هایِ مسکونی قهوه ایِ ساواما ، دیده اند و آموزش های دیگر را ، در پادگان هایِ سپاه در جاده قم !!
مظلومند؟!
ولی ، مردم سرکوب شده در فاجعه ی ۸۸ ، ظالم!!
---- آقای خامنه ای
ایا مزدورانِ بحرینیِ حقوق بگیر که ؛
پس از کنسل شدنِ حمله به بحرین .حمله ای که قرار بود ، هم زمان با حمله ی صدام به کویت ، انجام شود . آن هم با فشارِ هاشمی و جایگزین شدنِ پروژه ی شورش و ناآرامی بجای آن .
مظلومند؟!
ولی ، فوج فوج خانواده هایِ زندانیانِ سیاسی ، ظالم !!
--- آقای خامنه ای
آیا، فلسطینیانی که پدرانشان برای عیاشی ، زمین هایشان را با چند ده برابرِ قیمت ، به یهودیان فروخته اند.
مظلومند؟!
ولی ، ده ها و صدها هزار خانواده ی اعدامی هایِ مصیبت کشیده ، ظالم !!
--- آقای خامنه ای
آیا، حزب الشیطانِ لبنان و رییسِ مفت خوارِ بوفالویش که ؛
از ثروتِ ملت ایران فربه گشته اند.
مظلوم اند ؟!
ولی، میلیون ها ایرانی کوچ داده شده ، به خارج از کشور ، ظالم!!
--- آقایِ خامنه ای ! که آقایی بهت نمی آید.
ملت از فقر و نداری و بیکاری ، با شرمندگی صبح را به شام و شب را به صبح می رسانند!
آنوقت توُ ی بی مرّوت ، تویِ ظالم ، توُیِ بی وجدان ، توُی ناجوانمرد ، توُیِ نامرد
ثروتِ این ملت را به این و آن و به بهانه ی مظلومیتشان ، بذل و بخشش می کنی !
چه کسانی مظلوم تر از مردانِ ایرانی که :
شب را با دستِ تهی و چشمانی خجل ، به نزدِ فرزندانشان می روند؟!
بر گنج قارون نشسته ای ، فقر مردان ایرانی را نظاره می کنی?!
مردان ایرانی عزت مندند.
چیزی که؛
شما آخوند های همیشه گدا، هرگز قادر به درکش ، نخواهید شد.
--- آقای خامنه ای
اصلا بگو ببینم : تو ایرانی هستی ؟ که بدانی غم مردانِ ایرانی را ؟!
بعید بدانم.
تو شرافت ایرانی را درک نمی کنی!
تو یک قدرت پرست بی مثالی!! دومی نداری!!
آری؛
بقولِ فردوسی بزرگ: تف ُ
تف ُ بر تو ای چرخِ گردون ، تف ُ
برگرفته شده از فیس بوک

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۱, دوشنبه

هرمز صفایی نوایی - شعله های مقاومت در «ویلپنت پاریس » همچنان روشن است


 تاریخ بشر همواره در تحول و جوش و خروش به سمت نوآوری و در حرکت رو به جلو بوده است. سرشار از خوشی ها و غم ها، اشکها و شادابی ها، گذار مداوم از پستی و بلندی های زندگی بوده است و در آینده نیز همواره همینگونه خواهد بود. در طول تاریخ عمر بشر، عده ایی پا به این دنیای پرطلاطم گذاشتند، عمری را در کار و زحمت و گرفتاریهای روزمره گذراندند و رفتند. بسیاری از همین روزنه زندگی ،نامی نیک برجای گذاشتند و برای بازماندگانشان در حریم کوچک خانواده و فامیل توشه ای برای ادامه راه زندگیشان گذاشتند وترکشان کردند و رفتند. اما مهمتر از تمام این ها عده ای که معمولآ نیز در اقلیت بسر می برند پا به این جهان خاکی گذاشتند. اما گامهایشان استوار، سخنانشان گیرا و کردارشان نه تنها در افراد، بلکه در جامعه راهگشا و الگو، همچون چراغی در دل تاریکی برای اجتماع و مشعلی برای راه آیندگان شدند. آنها شاید دیگر در میان ما و یا آیندگان به لحاظ فیزیکی نباشند، اما شعله ها را برای آیندگان روشن گذاشتند و رفتند. لذا همواره در دل تاریخ زنده اند. آنها اثرگذاریشان از حریم دوستان و فامیل به مراتب بیشتر است.
اینها که معمولآ آگاهترین مردمان یک جامعه را تشکیل می دهند، چیزی برای خود نمی خواهند. هرچه دارند را در کوله ای می ریزند و برای رهایی دیگر همنوعان خود براه می افتند. همفکران خود را پیدا میکنند، تشکلی میزنند و در راه سعادت مدرم تلاش می کنند. اینها «انقلابیون» یا متحول کنندگان احوالات کهنه بشری به سمت نو و تحولاتی جدید می باشند. راهشان همیشه صعب العبور و سخت و خونین است. راهی را برگزیده اند که پر است از تیر و دشنه دشمن و زخم زبان گرگ هایی ست که به ظاهر در لباس دوست راه را برای آنها هرچه سخت تر می کنند. اماآنها آگاهانه برای آنکه لبخندی به لب های همنوعان خود بیاورند، این راه سخت را برمی گزینند.
آنها برای پای گذاشتن در این مسیر، به قول معروف اصلا «چرتکه» نمی اندازند، که چه چیزی بدست می آورند. چرا که هیچ چیز را برای خودشان نمی خواهند. آنها فقط و فقط به وظیفه تاریخی خود عمل می کنند و بس. در طول تاریخ حیات بشر، همواره عده ای سودجو برای منفعت شخصی، راههای بشری را با گذاشتن سنگ ها و موانع برای غارتگری و ثروت اندوزی، خودپرستی ها وخودخواهی ها، سخت وپر چاله می نمایند. اما انقلابیون، انسانهای شادی هستند. از درون و از آموخته هایی که به آن دست یافته اند خوشحالند. از دنیا چیزی جز سعادت و بهروزی همنوعان خود نمی خواهند. در این مسیر کفش ها و کلاه های آهنینشان «اراده ی آهنین، و آرمان انساندوستانه شان» یعنی سعادت همنوعان و بهروزی ستم دیدگان وضعیف نگه داشته شدگان می باشد.
آنها عادت دارند کار را جمعی و تیمی به پیش برند. به قول معروف معتقدند «یک دست صدا ندارد». از همان ابتدای تاریخ بشر، تمام پیشرفتهای اولیه اجدادمان، مثل پیدایش «آتش» برای غلبه بر ناملایمات و سوانح طبیعی و شکار برای ادامه حیات جمعی و به قول معروف کمونی انجام میگرفت. بشر اولیه همواره قبل از هرچیز برای یک هدف در تلاش بوده و می جنگیده است. مبارزه با جبرهایی که به او از هر لحاظ تحمیل شده بود یعنی برای «آزادی، آزادی و آزادی». و همواره برای مبارزه با تمامی اجبارات دست و پاگیر تاریخی و دریدن تمام قید و بندهای اسیر کننده جمعی عمل میکرده است. لذا برای رسیدن به اهداف والای انسانی در تمام طول تاریخ، انقلابیون آرمان خواه و مترقی همواره دور هم جمع شده و متشکل می شدند. تشکیلاتی به پا می کردند و بار مسولیت تاریخی را نسل به نسل تحویل نسل بعدی قرار داده اند تا به امروز که نوبت نسل ما شده است. اگر نگاهی به تاریخ بشر بیاندازیم همواره این مسولیت به صورت جمعی وتیمی و «تشکیلاتی» به پیش رفته است. هرجا اگر به صورت فردی جرقه ایی ایجاد شده است به سرعت توسط جباران سرکوب ونابود شده اند.

در شرایط تاریخی سیاسی اجتماعی کنونی کشورمان، نیز در صد سال گذشته تا به اکنون بسیاری از جنبشها و حرکات آزادیخواهی طلبی اتفاق افتاده اند. زورگویان ابتدا با جنگهای روانی تلاش نموده اند تارهبران جنبش را عقب رانده و سپس به صورت فیزیکی خودشان و تشکیلات شان را نابود کنند. اما در نیم قرن اخیر در کشورمان انگار یک «سنت شکنی و تحول جدیدی » اتفاق افتاده است. سازمان مجاهدین خلق ایران، نزدیک به پنجاه سال است که با دو نظام دیکتاتوری با سرهایی بالای طنابهای دار، و تن هایی برروی تخت های شکنجه، ددر تبعید، آزار و اذیت و علی رغم داشتن زخم های زیاد از تیر مستقیم دشمن و زخم زبان دوستان بر تن، استوار و پا برجا، مقاوم و با نشاط، دست از آرمان بشر، «آزادی» بر نمی دارند. آنها پای بر رسالت تاریخی شان می فشارند. و تمام ثانیه ثانیه زندگی ،و تمام هستی و لحظات خوش و ناخوش زندگیشان را وقف رهایی مردمشان نموده اند. این شیر زنان و کوه مردان آزادی مردم ایران در سراسر این گیتی ریشه دوانده اند. ریش آخوندهای جنایتکار را تا سرنگونی تام و تمام این جنایتکاران، با تمام جناح هایش رها نمی کنند. آنها در تمامی پهنه های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و نظامی با این غارتگران اعتماد مردم در جنگند. آنها هرساله در پاریس دور هم جمع می شوند تا به جهانیان نشان بدهند که «شعله ها ی مقاومت برای آزادی» روشن است.علی رغم تمام کینه ها،طعنه ها،شیطان سازیهاوتبلیغات روانی آنها همواره فریاد میزنند«تشکیلات ما زنده است». رهبری این سکان عدالتخواهی، استوار و پابرجا ایستاده است.
آنها هستند، اما سوال من از مدعیان آزادی برای این زیبا ترین وطن این است:
آیا در عصر ارتباطات و اینترنت، برای ارضای نیازهای روحی و پرکردن خلع فردیت و خودخواهی های خود، صرفآ بعد از ساعت هفت شب و خلاصی از کار، در سایتهای مجازی ادا و ژست اپوزوسیون را درآوردن کافی است؟
آیا فقط اخبارهای اجتماعی «اعتصاب معلمان و کارگران، سرکوب زنان و اسیدپاشی بر سیمای خواهران ومادرانمان، و یا عکسی از اعدام کودکان و مردان ایران را چاپ کردن کافی است؟ آیا کلماتی زیبا از بزرگان و ادیبان را در صفحات مجازی درج کردن برای درمان مردمان دردمند میهنمان کافی است؟ چاره درد ودرمان مردم اسیرمان، فقط وفقط در پیوند خوردن تمام حرکتهای اجتماعی وصنفی با مقاومت سراسری است.برای همین نیز رژیم در داخل کشور تمام تلاشش را می کند تا هیچگونه حرکتهای اعتراضی وصنفی توده ها با مقاومت سراسری پیوند نخورد.
پیشنهاد من به مدعیان حراف و روشنفکران خارجه نشین که ادعای اپوزسیون بودن در ساحل امن را دارند و فقط به کار ایرادگیری و پاچه گرفتن از شورای ملی مقاومت ومجاهدین خلق ایران مشغول هستند اینست. بجای حرافی و صرفآ درج دردهای جامعه آخوند زده ایران بیایند و با نام سازمانی و آرم حزبی شان در سیزده ژوئن که اعتراض یه کشتار، اعدام، سرکوب معلمان، دانش آموزان کرد، ترک،بلوچ، ترکمن، شمالی، آذری، وخلاصه کلام تمامی ملت ایران است شرکت نمایند. بیایند منافع حزبی و سازمانی شان را فدای منافع ملی ومردمی نمایند که در انتظار یک فریادرسی برای رهایی از چنگان آخوندهای دین فروش می باشند. آنها در عمل نشان بدهند که «فراسازمانی و فراحزبی» می اندیشند. همگی صداهایمان را بر علیه بیدادگری آخوندی «فریاد» کنیم. قلم ها را درآن روز تبدیل به شعله ای نماییم تا ریش و ریشه آخوندها را بسوزاند و خاکستر نماید.
با شرکتمان در این میتینگ بزرگ بر علیه بنیادگرایی اسلامی که سر آن همچون طاعون در تهران است و تمامی منطقه و جهان را به ویرانه ای تبدیل نموده است، فریاد مردمی باشیم که تحت حاکمیت جنایتکاران جمهوری اسلامی ایران توان و امکان فریاد آزادانه برای عدالت و آزادی را ندارند. به جهانیان نشان بدهیم که «شعله های آزادیخواهی در مردم ایران همچنان زنده است» . گرچه سر آزادیخواهانمان بر بالای طنابهای دار رقص رهایی می کند اما آزادیخواهان همچنان متشکل و با اراده هایی آهنین «آزادی، آزادی» را فریاد میزنند.
هرمز صفایی نوایی

۱۳۹۴ فروردین ۱۴, جمعه

اطلاعیه شورای ملی مقاومت ایران

مریم رجوی:یک گام عقب‌نشینی تحمیلی دیگر توسط ملایان در اثر ترس و فشار در راستای خوردن زهر اتمی
یک بیانیه با کلیات بدون امضا و تأیید رسمی خامنه‌ای، راه را بر بمب اتمی نمی‌بندد
- ادامه مذاکرات با فاشیسم دینی در چارچوب مماشات به منطقه و جهان امنیت اتمی نمی‌دهد
- تن دادن ملایان به مفاد قطعنامه‌های شورای امنیت به‌سادگی تنها راه ممانعت از دستیابی آن‌ها به بمب اتمی است

خانم مریم رجوی رییس‌جمهور برگزیده مقاومت ایران درباره آنچه وزیر خارجه آخوندها ساعتی پیش در بیانیه مشترک قرائت کرد گفت: ”طوفان قاطع“ و ائتلاف کشورهای منطقه علیه توسعه‌طلبی و تجاوزات فاشیسم دینی حاکم بر ایران در یمن، آثار فرساینده تحریم‌ها و وضعیت انفجاری جامعه ایران، همچنین اخطارهای پیاپی کنگره آمریکا برای مقابله قاطع با این رژیم و افزایش تحریم و مجازات‌ها، سرانجام رژیم آخوندی را در وقت اضافی مذاکرات لوزان پس از 16 ماه بار دیگر به یک عقب‌نشینی تحمیلی در راستای خوردن زهر اتمی وادار کرده است. این عقب‌نشینی در اثر ترس و فشار و در تعارض آشکار با مبانی و خطوطی است که خامنه‌ای دو هفته پیش شخصاً اعلام کرد.
اما یک بیانیه با کلیات بدون امضا و بدون تأیید رسمی خلیفه ارتجاع در تهران، هرگز راه را بر بمب اتمی و فریبکاری‌های ذاتی استبداد دینی نمی‌بندد. ادامه مذاکرات با فاشیسم دینی در چارچوب مماشات به منطقه و جهان امنیت اتمی نمی‌دهد. وادار کردن رژیم به تن دادن به قطعنامه‌های شورای امنیت به‌سادگی تنها راه ممانعت از دستیابی آن‌ها به بمب اتمی است. پروسه مذاکرات از سال 2002 تابه‌حال، به‌ویژه ماراتن یک سال و نیم اخیر، گواه آشکار این حقیقت است که رژیم آخوندی تنها زبان قاطعیت و قدرت را می‌فهمد.
نرمش و امتیازهای ناموجه 5+1 به رژیمی که در جهان غیرقابل‌اعتمادترین است، فقط به این رژیم زمان بیشتر می‌دهد و خطرها و قیمت آن‌ها را برای مردم ایران و منطقه و جهان هر چه بیشتر افزایش می‌دهد.
همه می‌دانند که فاشیسم دینی به خاطر تضمین بقای خود سرمایه‌گذاری کلانی برای دستیابی به بمب اتمی کرده است. جستجوی آلترناتیو بنیادگرایی و بانکدار مرکزی تروریسم در درون این رژیم راه به‌جایی نمی‌برد. آلترناتیو در یک ایران دمکراتیک و غیر اتمی است.
دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران
13 فروردین 1394 (2 آوریل 2015)

۱۳۹۳ اسفند ۳, یکشنبه

آندو عزیزم بدرود
بدرود ای یار همیشگی
ای همسنگر
پدر خاطره ها  و جاودانه ها
خالق اثرهای بی انتها
یادآورنده سرزمین مادری
بدرود
نیم قرن بی پایان با تو بودن
نا ابد با خاطرات ماندن
اندو عزیزم
تو بودی که با ملودی یه شعر جان دادی
و جان کلام را با یهترین شکل هدیه به ما دادی
این تو بودی که خالق جاودانه ترین اثرهای عصر ما بودی
و امروز برای همیشه خود جاودانه شذی
یدرود ای یار همیشه ماندگار.بدرود
همابون سیم لقایی اصل

۱۳۹۳ آبان ۱۴, چهارشنبه

رویای خلافت: بنیادگرائی اسلامی

۱۳۹۳ آبان ۱۳, سه‌شنبه

هادی عجیب آخر عمری عوض شده! هادی خرسندی

هادی عجیب آخر عمری عوض شده! هادی خرسندی
هادی خرسندی
تنها نه این خبر، که خبرهای گونه گون / با این مراسم است که تکثیر میشود / امّا اگر تو شکّ خودت را عیان کنی / بر قلب تو، نگاه کسان، تیر میشود
داعش که سوی شهر سرازیر میشود
اخبار آن حواله به تآخیر میشود
اول به اطلاع «طرف» میرسد خبر
با میل او دو مرتبه تحریر میشود
«ارباب بیمروّت دنیا»، در این خبر
خواهان دستکاری و تغییر میشود
فیلمش به وفق میل «طرف» میشود ادیت
اخبار، با ملاحظه تصویر میشود
شیری برای نفع «طرف»، میشود چو موش
موشی بنا به امر «طرف»، شیر میشود
پخته شود به مطبخ او، خامیِ خبر
تَف داده با پیاز و کمی سیر میشود
آن داعشی خبر که خصوصی رسیده بود
حالا عمومی است و جهانگیر میشود
«ارباب بی مروت دنیا»ی بلبشو
خرسند ازین سیاست و تدبیر میشود
تنها نه این خبر، که خبرهای گونه گون
با این مراسم است که تکثیر میشود
امّا اگر تو شکّ خودت را عیان کنی
بر قلب تو، نگاه کسان، تیر میشود
حرفی اگر ز «توطئه» بر لب بیاوری
فوری به انحراف تو تعبیر میشود:
«هادی عجیب آخر عمری عوض شده!»
«حیف از شعور اوست که تبخیر میشود!»
«انگار از دائی جان ناپلئون جلو زده»
«خود را اگر عوض نکند، دیر میشود!»
«اینطور که توّهم او پیش رفته است»
«با مالیخولیای خودش پیر میشود!»
====================
فیسبوک هادی خرسندی

۱۳۹۳ مهر ۳, پنجشنبه

دکتر عبدالعلی معصومی - جنگ تحمیلی

جنگ «تحمیلی»!
دکترعبدالعلی معصومی
دسته: طبله عطار منتشر شده در 03 مهر 1393
نوشته شده توسط همبستگي ملي بازدید: 31


 http://www.3erat.com/wp-content/uploads/2013/09/89315_518.jpg
جنگ ایران و عراق در نیمروز 31شهریور1359، با حملۀ هواپیماهای عراقی به ایران آغازشد. گردانندگان رژیم آخوندی از همان ساعتهای اول آغاز جنگ، آن را «تحمیلی» اعلام کردند و بر هر تلاش و صدای صلح طلبانه گوش فروبستند و سرسختانه بر طبل «جنگ، جنگ، تا پیروزی» کوبیدند. راستی، اینان که پس از آغاز جنگ و تا هفت ـ هشت سال بعد، آن را «موهبت الهی» و «ضامن بقا»ی رژیمشان شمردند، آیا در زمینه سازی برای برپایی جنگ هم نقشی داشته اند؟
مرور گفته ها و نوشته های خود آنان، به روشنی، از این راز پرده برمی دارد.
ـ آیت الله منتظری: «وقتي انقلاب پيروز شد... در بُعد خارجي, شعارها, همه, بر اساس صدور انقلاب و اين كه انقلاب مرز نمي شناسد, و اين قبيل مسائل, متمركز بود. اين شعارها كشورهاي همجوار را به وحشت انداخت و اين فكر براي آنها ايجاد شد كه اينها به اين شكل كه پيش مي روند, فردا نوبت ماست... كشورهاي همجوار, واقعاً به وحشت افتادند و در برابر جمهوري اسلامي موضع گرفتند... جوّي كه در ايران بود اين بود كه عراق كي هست؟ ... من, به سهم خودم, يك روز رفتم منزل آقاي شيخ محمد يزدي در قم. آن وقت هنوز امام قم بودند و در منزل آقاي يزدي سكونت داشتند. به امام عرض كردم هر انقلابي كه در دنيا به پيروزي مي رسد, معمولاً, هياٌتهاي حُسن نيّتي را براي كشورهاي مجاور مي فرستد و خطِ مشي خود را براي آنها توضيح مي دهد و با آنها تفاهم مي كند... به جاست هياٌتهاي حسننيّت به كشورهاي مجاور فرستاده شود تا يك مقدار اين تشنّجها كاهش پيداكند. ايشان فرمودند ول كن. ما كاري به دولتها نداريم... ايشان هيچ حاضر نبودند كه اسم دولتها به ميان بيايد... و مي فرمودند ملتها با ما هستند. به نظر من, اگر ما يك مقدار تفاهم مي كرديم شايد بهانه به دست آنها نمي آمد...»
(خاطرات آيت الله حسينعلي منتظري. چاپ دوم, ديماه 1379, ص310).
ـ خميني در فروردين 1359, كه در پايان شهريور آن, عراق به ايران حمله كرد, در سخناني بهمناسبت قطع رابطه با آمريكا, رژيم عراق را دستپروردۀ آمريكا ناميد و مردم آن كشور را به قيام و خيزش دربرابر آن فراخواند و خطاب به آنها گفت: «...ملت شريف عراق, شما اَخلاف آنان هستيد كه انگليس را از عراق راندند. به پاخيزيد و قبل از آن كه اين رژيم فاسد همه چيز شما را تباه كند, دست جنايتكار او را از كشور اسلامي قطع كنيد. اي عشاير فرات و دجله, همه با هم و همۀ ملت اتّحاد كنيد و اين ريشۀ فساد را، قبل از آن كه فرصت از دست برود, قَلع و قَمع نماييد, كه خدا با شماست. اي ارتش عراق, اطاعت از اين مخالف اسلام و قرآن نكنيد و به ملت بگراييد و دست آمريكا را كه از آستين صدّام بيرون آمده است, قطع كنيد و بدانيد اطاعت از اين سفّاك, مخالفت با خداي متعال است و جزاي آن عار و نار است» (صحيفۀ نور, مجموعۀ رهنمودهاي امام خميني, جلد سيزدهم, بهمن 1362, ص40).
چند روز پيش از «كودتاي فرهنگي» در دانشگاهها, در پایان فروردین 1359، در راهپيمايي موسوم به«وحدت» در روز 22فروردين, بنيصدر، رئیس جمهور رژیم، خطاب بهرئيس جمهور عراق گفت: «ما انقلاب كرديم و يك آدم فاسد و خائن را بيرون كرديم, تو در اين ميان چه مي گويي؟ ... ما مردم عراق را به رژيم فاسد تو بفروشيم؟ غيرممكن است. نمي فروشيم». سپس, بهدرخواستهاي مكرّر رژيم عراق بهرفع اختلافات اشاره كرده و گفته بود: «اتّفاقاً, چند نوبت, چه زماني كه در مسئوليّت بودم و چه زماني كه مسئوليّت نداشتم, فرستادند و گفتند: ما آماده ايم تا امور خودمان را با شما حل كنيم. من گفتم: با شما امري نداريم كه حل كنيم. دفعۀ آخر ياسر عرفات آمد و من همين جواب را دادم» (اطّلاعات, 23فروردين59).
دو روز پس از سخنراني بنيصدر, منتظري طي ديداري از خميني درخواست كرد كه «رهبري انقلاب اسلامي عراق را نيز عهده دار شود» (روزنامۀ «بامداد», 25فروردين59).
در همين ايّام بود كه آقای مسعود رجوي با هاني الحسن, سفير فلسطين در ايران, بر روي متني كه بر اساس «احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلي» و «قطع مخاصمات و حل مسالمت آميز اختلافات» تنظيم شده بود, توافق كردند و قرار بر اين شد كه بر مبناي آن, عرفات دربين دولتهاي ايران و عراق ميانجيگري كند (گزارش مسئول شوراي ملّي مقاومت به مردم ايران دربارۀ رابطۀ بني صدر... با شورا,... چاپ اسفند 1363, ص345). ولي, خمینی حاضر به پذيرش هيچ ميانجيگري نشد.
چمران, وزير دفاع وقت رژیم, اعلام كرد: «بين ملّت ما و صدّام حسين خط خون كشيده است و به هيچ وجه مِنَ الوجوه ميانجيگري را از جانب هيچ طرفي نمي پذيريم و تا سقوط قطعي صدّام از هيچ مبارزۀ قاطعي دست برنخواهيم داشت» (روزنامۀ «جمهوري اسلامي», 6ارديبهشت59).
هنوز چند ماه به حملۀ رژيم عراق به ايران مانده بود كه وزیر دفاع خمینی, اينچنين, از «سقوط قطعيِ صدام» دَم ميزد.
قتل «آیت الله محمدباقر صدر» در نجف دستاویز بایسته را به خمینی داد تا به آن بهانه بتواند آتش دشمنی با صدّام حسین و رژیم عراق را هرچه بالابلندتر شعله ور کند.
روز 16فروردين 1359 «آيت الله محمدباقر صدر» در نجف دستگيرشد. سه روز بعد, او و خواهرش در «شب سه شنبه 19فروردين در يكي از زندانهاي ارتشي بغداد» به قتل رسيدند.
«سيدمحمود هاشمي, نمايندۀ آيت الله صدر» در ایران در اطلاعيه يي «ضمن تسليت به پيشگاه امام خميني اظهار اميدواري كرد كه مسلمين به هر وسيلۀ ممكن اين خون پاك را مايه يي براي برافروختن شعله هاي انقلاب اسلامي در سراسر جهان قراردهند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359).
به نوشتۀ روزنامۀ كيهان, به انتقام اين قتل, جنبش اَمَل در لبنان به دفاتر بعثيها در بيروت حمله كرد و «در جريان آن 8 عامل حزب بعث كشته و 40تن دستگير شدند». «به گفتة يك نمايندۀ مجلس شيعيان لبنان, كه در ايران به سر ميبرد, شيعيان لبنان و سوريه هم اكنون منتطر دستور امام خميني, رهبر انقلاب اسلامي ايران, هستند تا براي گرفتن انتقام خون آيت الله صدر از رژيم عراق اقدام كنند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359).
خميني در پيامي كه «در پي شهادت آيت الله سيدمحمد باقر صدر و خواهر ايشان» «به دست رژيم منحط بعث عراق» فرستاد, اعلام كرد «... عجب نيست كه مرحوم صدر و همشيره, مظلومانه, به شهادت نائل شدند, عجب آن است كه ملتهاي اسلامي, خصوصاً, ملت شريف عراق و عشاير دجله و فرات و جوانان غيور دانشگاهها و ساير جوانان عزيز عراق, از كنار اين مصيبت بزرگ كه به اسلام و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله وارد مي شود, بي تفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند كه مفاخر آنان را, يكي پس از ديگري, مظلومانه, شهيد كنند و عجب تر آن كه ارتش عراق و ساير قواي انتظامي آلت دست اين جنايتكاران واقع شوند... من از ردۀ بالاي قواي انتظامي عراق ماٌيوس هستم, لكن, از افسران و درجه داران و سربازان ماٌيوس نيستم و از آنان چشمداشت دارم كه يا دلاورانه قيام كنند و اساس ستمكاري را برچينند, همان سان كه در ايران واقع شد, و يا از پادگانها و سربازخانه ها فرار كنند و ننگ ستمكاري حزب بعث را تحمّل نكنند». او ابراز اميدواري كرد كه «كارگران و كارمندان دولت غاصب بعث» با «ملت عراق دست به دست هم دهند و اين لكّه ننگ را از كشور عراق بزدايند».
خميني در پايان پيام اعلام كرد: «اينجانب براي بزرگداشت اين شخصيت علمي و مجاهد, كه از مفاخر حوزه هاي علميّه و از مراجع ديني و متفكّران اسلامي بود, از روز چهارشنبه سوّم ارديبهشت, به مدت سه روز عزاي عمومي اعلام مي كنم و روز پنجشنبه چهارم ارديبهشت را تعطيل عمومي اعلام مي نمايم» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).
منتظري, جانشين خميني, نيز در پيامي به همين مناسبت, ضمن ابراز تسليتِ «شهادت مرحوم علّامه شهيد و فقيه مجاهد آيت الله حاج سيدمحمد باقر صدر... و خواهر معظّمه شان و هزاران نفر ديگر به دست رژيم سفّاك و ضداسلامي صدّام», اعلام كرد «مطمئنم همانگونه كه خون پاك شهيدان, انقلاب اسلامي را در ايران به ثمر رسانيد و رژيم سفّاك پهلوي را سرنگون ساخت, قطرات پاك خون اين شهيدان راه اسلام نيز, در عُروق تك تك ملت مسلمان عراق و كشورهاي اسلامي خواهد جوشيد و تا سقوط كامل رژيم صدّامي و استقرار جمهوري عدل اسلامي از جوشش نخواهد ايستاد. يقين است, همانگونه كه رهبر انقلاب اسلامي فرموده اند, برادران ارتش و ملت مبارز عراق, در سايۀ ايمان, استقامت و اتّحاد, اين لكّۀ ننگ را از دامن اسلام و صفحات تاريخ پرافتخار عراق محو خواهند نمود» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).
«شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران» نيز در «بيانيه»يي دربارۀ «شهادت فقيه و متفكّري بزرگ كه... انقلاب اسلامي را در همۀ قشرهاي با ايمان و متعهّد آن سامان رهبري مي كرد» اعلام كرد: «اين جنايت بزرگ چهرۀ شيطاني و رذيلانه حكومت مزدور عراق را برملاكرد و ماهيّت ضدّاسلامي اش را آشكار ساخت». در اين بيانيه تاٌكيد شده بود كه «ملت رزمندة عراق اين جنايت بزرگ را بر دولت بعثي نخواهد بخشيد و انتقام اين خون پاك را تا سرحدّ ريشهكن كردن رژيم خائن عراق خواهد گرفت...» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).
«وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران» با امضاي صادق قطب زاده, نيز در اطلاعيه يي نوشت: ما ضمن ابراز انزجار از «... حكومت جنايتكار و جنايت پيشۀ صدّام حسين در عراق» كه «دست به جنايتي عظيم زده و ذُرّيۀ (=فرزند) رسول الله, حضرت آيت الله العظمي سيدمحمدباقرصدر و همچنين خواهر مبارز و دانشمند ايشان را شهيد نموده است... اعلام مي داريم كه تا ازبين بردن حكومت جنايتكار و عامل امپرياليسم و صهيونيسم صدّام حسين خائن از پاي ننشينيم و اين يزيد كربلا را روانۀ همان مَقامي در جهنّم نماييم كه يزيد جلّاد در آن سُكني دارد».
اين اطلاعيه با اين جملات پايان مي يابد: «بر ملت مسلمان ايران است كه يكدل و يكزبان و با تمام قوا به ملت مسلمان عراق مساعدت و كمك نمايد كه آنها نيز از زير رنج استعمار و استثمار و استبداد يزيد زمان خلاصي يابند» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).
همۀ سركردگان رژيم آخوندي به انتقام خون محمدباقر صدر شمشيرشان را از روبسته و براي ازميان بردن صدّام حسين, «يزيد زمان», پاي در ركاب كرده اند, آن هم پنج ماه پيش از آن كه قواي نظاميِ «يزيد زمان», به خاك ايران حمله كند. پیش از «تحمیل» جنگ در 31شهریور59، جنگ در ابعاد کوچکتر شروع شده بود. مرور اخبار درگیریهای مرزی دو کشور، یکی دو هفته پیش از آغاز رسمی جنگ، خود، گویاست:
ـ «درگيريهاي پراكنده يي كه از هفتۀ پيش در مناطق مرزي ايران و عراق رو به شدّت گذاشته بود, به يك جنگ تمام عيار ميان دو كشور تبديل شد» (كيهان, 15 شهريور 59).
ـ «مناطق مرزي قصرشيرين, مهران و دِهلُران, در دو روز گذشته شاهد درگيريهاي شديدي ميان نيروهاي انتظامي ايران و ارتش بعث عراق بود» (كيهان, 18شهريور 59).
ـ «به فرمان امام ـ فرماندهي كل قوا ـ نيروهاي انقلاب آمادگي خود را براي تصرّف عراق با پشتيباني مسلمين اعلام كردند» (جمهوري اسلامي, 18شهريور 59).
ـ «نبرد شديد فانتومهاي ايران و جنگنده هاي عراق در مرز» (كيهان, 19شهريور 59).
ـ «گزارشهاي رسيده حاكي است كه سازماني تحت عنوان ”پيكار اسلامي مجاهدين عراقي“ در منطقة قصرشيرين تشكيل شده است. هدف اين سازمان مبارزه با رژيم صدام حسين است و ناراضيهاي عراق, كه بيشتر طرفدار جمهوري اسلامي هستند و از مشي انقلاب ايران پيروي مي كنند, در اين سازمان عضويت دارند» (كيهان, 19شهريور 59)
ـ «نبرد شديد تانكها, زرهپوشها و جنگنده هاي ايران و عراق در سه منطقة خان ليلي, ني خزر و زينل كُش, وارد مرحلة سرنوشت ساز شد و نيروهاي دو طرف با تمام قدرت بر روي يكديگر حمله مي كنند» (كيهان, 20 شهريور 59).
ـ «رجايي, نخست وزير وقت, در روز 22 شهريور در مصاحبهيي اعلام كرد: «براي رفع ناهماهنگيهاي جنگ, ستاد عمليات مشترك در تهران تشكيل ميشود».
ـ كيهان روز 24 شهريور نوشت نيروهاي ايراني «در ناحية شَلَمچه تاٌسيسات مرزي عراق را با خاك يكسان كردند».
ـ خميني در روز 31 شهريور, در پيامي به مناسبت اول ماه مهر, رژيم عراق را «كافر» ناميد و از ارتش عراق خواست كه عليه رژيم حاكم بر كشورشان قيام كنند» (كيهان, اول مهر 59).
سرانجام. آرزوي گردانندگان رژيم ايران تحقّق يافت و جنگ ايران و عراق در نيمروز 31شهريور 1359, با حملة هواپيماهاي عراقي به ايران آغاز شد؛ جنگي كه بهگفتة بنيصدر, در آخرين پيام دوران رياست جمهوريش در 29خرداد 60, «خود همين حزب حاكم (حزب جمهوري اسلامي), همين گردانندگان كودتاي خزنده, باني و موجب آن بودند» («مجاهد», شمارة 128, 4تيرماه1360).
رجايي در روز 5مهر 59, چند روز پس از آغاز جنگ, در مصاحبه با خبرنگاران اعلام كرد: «جنگ بين ايران و عراق, جنگ بر سر عقيده است؛ ... جنگ اسلام با كفر است...» او در همين مصاحبه گفت صدّام ياسر عرفات را براي ميانجيگري به ايران فرستاد تا زمينة صلح بين دو كشور را فراهم كند, امّا, ما «هيچگونه ميانجيگري و مذاكره يي را نخواهيم پذيرفت».
همزمان با مصاحبة رجايي, ابراهيم يزدي, نماينده مجلس رژيم, دربارة محورهاي سياست خارجي رژيم در آغاز به قدرترسيدن خميني گفت: «... محور اول, اعزام يك سفير وارد به اوضاع عراق و قادر به ارتباطات لازم و منطقي و سرّي با گروههاي مسلمان مخالف رژيم صدام در داخل عراق, اين امر ضروري بود... محور پنجمِ سياست ما عليه عراق... اجراي برنامه هاي تبليغاتي به زبان عربي بوده است. در همان زمان, جلسات مكرّري در وزارت امور خارجه براي هماهنگ كردن اين برنامه ها با سياست خارجي جمهوري اسلامي برگزار شد... در اين جلسات, خصوصاً در مورد عراق, سفير جمهوري اسلامي در عراق (=سیدمحمود دعایی) نيز حضور به هم رسانيد... اين برنامه, به حق, نقش مؤثري داشت» (كيهان. 5مهر59).
اين جنگ «اگرچه با تجاوز گستردة قواي عراقي بهخاك ميهن ما اوج گرفت, امّا, از روز اول دقيقاً توسّط خميني, با هدف صدور تروريسم, به منظور سرپوش گذاشتن بر بحرانها و مقاومت داخلي, زمينه سازي و برانگيخته شد, حال آن كه كاملاً احتناب پذير بود» (پيام مسئول شورا در هفتمين سالگرد انقلاب1357, «مجاهد» شمارة 280). امّا, نه تنها از آن اجتناب نشد, بلكه, خميني و سرکردگان جنگ طلب رژیم او، چنان به آن چنگ آويختند كه پاياني براي آن متصوّر نبود. آنها به چيزي كمتر از سرنگونيِ رژيم عراق و برقراري حكومت آخوندي در آن كشور, قانع نبودند. خميني ميگفت: «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد» (كيهان, 26شهريور65) و شعارهاي جنگطلبانه نيز همواره, بر محورِ «جنگ, جنگ, تا رفع فتنه از عالم» و «راه قدس از كربلا» ميچرخيد و هيچ گوشي بدهكار اين نبود كه مردم داغدار و رنجديده, هيمة اين تنور جهنّمي هستند و روزگار تيرة آنهاست كه هرروز سختتر و دردناكتر و سفرة ناچيز آنهاست كه هرروز فقيرانهتر ميشود.

۱۳۹۳ مرداد ۲, پنجشنبه

رضا ملک - شیوه های مختلف حذف فیزیکی توسط رژیم آخوندی !!!!!




رضا ملک در صفحه فیسبوکش می نویسد :
دوستان، یاران، رفقا – می دانید این کلمه یعنی چه ؟! حذف فیزیکی !
چون هر کاری که می شد به سرِ من بیاورند ، آورده اند و فقط مانده حذف .حذف فیزیکی به روش های مختلف .

برای روشن شدن اذهان جوانانی که با سبک های جنایات آخوندها آشنایی کمتری دارند ، سبک ها و روش ها و شقوق مختلف را ، همراه یک مصداق مورد بررسی قرار می دهم .
شما مخاطبین عزیز این مصادیق را ضرب در دهها و صدها بفرمایید تا آمار قربانیانِ مظلومِ حاکمیت این رژیم را دریابید.
1- سبک پروانه و داریوش فروهر- خب ؛ تقریبا همه می دانند کارد سلاخی و شعبان بی مخ ها .
2- سبک پوینده – ماشین را میخ گذاری می کنند و او را تعقیب ، وقتی اتومبیل پنچر شد و متوقف ، در حین تعویض تایر با ماشین میزنند و میروند . البته میتواند یک فرد مزدور هم این کار را بکند ، سپس حتی خودش را معرفی کند – برای رفع ابهام و رفع شائبه عمدی بودنِ تصادف- بد نیست بدانید بعد از رهایی ، برخی دوستان قدیم در دیدارها گفتند مراقب ماشینها باش !!
3-سبک حذف فیزیکی به سبک مجتمع گلستان- آن بانوی مهماندار را با تیر مستقیم در راه پله ها هدف قرار دادند و رفتند .
4- سبک احضار و حذف – این سبک را در مورد جُهّال و گردن کلفت های محلات در دهه 70 بویژه در تهران اجرا کردند . بسیاری را احضار و ناپدید !
البته در همان مقطع بسیاری از آنان را نیز برای ایجاد رعب و وحشت با تیر مستقیم در خیابان ها کشتند .
5-سبک سعید امامی- ظاهر سازی در خوراندنِ داروی نظافت ، سپس در بیمارستان لقمان در حالی که دکتر بیمارستان دستور ترخیص داده بود ، همراهان تلفنی دستوری دریافت کردند که ساعتی تحمل کنید و ترخیص اش نکنید. در همین فاصله پزشک ویژه حفاظت فرماندهی کل قوا سر میرسد و با تزریق آمپول در رگِ هموروئید ، سعید را می کشد . یادآور می گردم ؛ همان دکترِ خونخوارِ دستگاه خصوصیِ خامنه ای که سعید را کشت ، در بیمارستانِ قمرِبنی هاشمِ وزارت اطلاعات ، عهده دارِ روانگردانِ من بود . لذا روانگردان یکی از مهمترین روشهایِ القای خود کشی است و مهمترین بخشِ روانگردانِ من ، عطشِ شدید به پرت کردنِ خود از پنجره طبقه چهارم بیمارستان بود.
6-سبک شادروان ستاربهشتی – که همه دنیا با آن آشنایند . هزاران نفر طی حکومت آخوندها در سیاه چال ها ، اتاق های شکنجه ، در زندان های مختلف ، در استان های مختلف ، بدین طریق به شهادت رسیدند . زیرا در دسترس ترین وسیله برای گرفتن اعتراف ، شلاق است . شلاقِ زیاد باعثِ خونریزی های داخلی و جذبِ آن و جاری شدنِ سموم به داخلِ کلیه ها می گردد . و نیازِ آنی به دیالیز پیدا می کند و چون دیالیز در دسترس نیست و اصولا شکنجه گران نیازی برای بقای متهم پس از تخلیه اطلاعاتی قائل نیستند ، لذا مرگ عارض می شود . تازه این فقط شلاق است . سَتّارها بیش از شلاق ، از ضرباتِ به نقاط حساس به شهادت رسیده اند.
7- سبک مهدی نحوی – مهدی نحوی مجاهدی بود در بندِ 209 ،که چند روز قبل از آن، با مادرش ملاقات داشت .
وقتی مجوز تخریبِ دو مسجدِ اهلِ سنت در مشهد توسطِ خامنه ای صادر شد ، رژیم تصور نمی کرد انتقام این دو تخریب ، انفجارِ حرمِ امام رضا باشد !
پس از انفجار ، رژیم دچارِ دست پاچگی شدیدی شد . زیرا اگر مسببینِ آنرا اعلام می نمودند ، قضیه بیش از پیش بیخ پیدا می کرد. لذا حفاظت فرماندهی کل قوا در پی چاره ای بود تا انفجار را به کسی نسبت دهد تا پاسخی باشد برای ذهن مردم . پروژه ای طراحی و اجرای آن را به حفاظت وزارتِ اطلاعات واگذار کردند . وزارت هم در طرحی به کلی سری که حتی هاشمی رفسنجانی هم در جریان نبود ، مهدی نحوی را در پروژه قرار داد .
بایستی در روز موعود ، مهدی نحوی را سرِ یک قرارِ ساختگی در یکی از فرعی های تهرانپارس مقابل خیابانِ اصلی و رو به مخابرات ، از ماشین پیاده و او را تحریک به فرار می کردند . اما نحوی غافل از اصلِ ماجرا . ناگهان تیراندازانِ در کمین نشسته در میانِ رفت و آمد مردم از کمین به در آماده و با صدها گلوله آتشین مهدی را آماجِ نیرنگ خود قرار دادند . ومهدی مظلومانه به شهادت رسید .
بوقِ رژیم ، طبق برنامه قبلی ناگهان با قطع برنامه های خود و با هیجانِ بسیار اعلام کرد مهدی نحوی عاملِ انفجارِ حرمِ امام رضا در درگیری با سربازانِ رسوا و دروغگویِ یزیدِ زمان ، کشته شد و بدین وسیله نام مجاهدینِ خلق را به عنوانِ عاملِ انفجارِ حرم امام رضا ، با تدلیس و عوام فریبی هرچه تمام تر سالها تبلیغ کردند و هرچه مسعود رجوی فریاد زد ، به جز هوادارانش و مردمی که نیرنگ رژیم را می شناختند ، بقیه فریبِ بوق تبلیغاتیِ رژیم را خوردند .
8-سبک شادروان کمالی – کمالی رئیسِ 209 در مقطعِ بعد از 75 بود . او فردی عارف و سالک بود و چون نتوانست با جنایاتِ 209 کنار بیاید ، استعفا داد . ولی چون عضو حفاظتِ وزارت بود ، مثل بسیاری از مدیرانِ حفاظت ، هرچند یکبار به عنوانِ کشیکِ شب به 209 می آمد .در مقطع 81 مدتی پس از بازگشتم از آن روانگردانِ لعنتیِ بیمارستانِ اطلاعات و پس از یک شکنجه طولانی ، که در آن شکنجه ضربه به شکمم باعثِ پارگیِ فتخِ شکمم شده و دردِ بسیار سختی داشتم – که همچنان نیز باقی است- و در سختترین سرمایِ اوین در ماههای بهمن و اسفند ، مرا از اتاقِ شکنجه زیر زمین به یک سلول در طبقه بالا بردند . این سلول آخرین سلولِ راهروی دوم یا سوم بود.این سلول پنجره اش شکسته بود و پنجره نداشت . شوفاژش نیز بسته و خراب بود . مخصوص اینگونه شکنجه ها بود . مرا به مدتِ 30 روز در آنجا محبوس کردند . هرگز فراموش نمی کنم ! بدنم چنان کبود و کوچک و جمع شده بود و از سرما چنان پوست بدنم خشک و سیاه و تَرَک خورده ، که کمتر کسی مرا می شناخت . جنایتکارانِ زیادی در آن یک ماه به عنوانِ مسئولِ شب ، مرا به تماشا نشستند .ازجمله احمدی ، اسم اصلی اش را نمی دانم . معاون قبلی حفاظت بود . او قبل از معاونتِ حفاظت به عنوانِ مسئولِ امنیتِ قم اشتغال داشت که فلاحیان ، با توصیه حفاظت فرماندهی کل قوا او را به عنوانِ معاونتِ حفاظت معرفی کرد . خیلی خبیث و کثیف بود . او برای متلک گویی آمده بود . دیگری مدیرِ کلِ زندانهایِ وزارت ، فردی بود به نامِ موسوی . او جنایتکار تر از احمدی که برای خورده فرمایشات و اعتراف گیری به دیدنم آمده بود . حتی وی در بیمارستان موقعِ روانگردانم حاضر شد که 13 نقطه آثارِ شکنجه روی بدنم را به او نشان دادم . پس از آنها کمالی آمد . کمالی یک شب به داخل سلولم آمد و سرما را لمس کرد . باور کنید سرما به قدری شدید بود که یک لحظه بدنم از لرزش باز نمی ایستاد . شاید بتوان گفت آن یک ماه بدترین روزهای زندگی ام در زندان بود . و اما کمالی ، شاید 25 روز از این وضعیت می گذشت . یک شب جمعه ، شیفتِ شبِ کمالی بود . او وقتی وضعیت، مرا دید بهت زده شد . واقعا منقلب شد . از کنارِ من با موبایل به کسی زنگ زد.نمی دانم به چه کسی ؟! وزیر بود؟ رئیسِ حفاظت بود؟ بالاتر بود؟ خارج از وزارت بود؟ چه کسی بود نمی دانم فقط شنیدم با بغض گفت : حاج آقا بدترین شکنجه را دارند اعمال می کنند!! او گفت ؛ حاج آقا این بنده خدا دارد می میرد !! پس از این چند جمله دیگر تحملِ نگاه به من را نداشت زیرا واقعا داشتم می مردم. منجمد شده بودم . یک لحظه بدنم از لرزش نه در خواب و نه در بیداری نمی افتاد .روز28 ام مرا به دفترِ رئیسِ 209 بردند. حفاظتی ها آمده بودند و کلی شرط و شروط می گذاشتند . روز 30 ام مرا به یک سلول انتقال دادند . دو روز بعد خبرِ مرگِ کمالی به من رسید .او را پس از خفه کردن ، حلق آویزش کرده بودند . به نظرم رسید او چون خبرِ شکنجه و وضعیتِ مرا به فردی خارج از تشکیلاتِ اطلاعات ، تلفنی اطلاع داد ، محکوم به مرگ شد . من بلافاصله خبرِ حذفِ فیزیکی کمالی را در 209 بویژه در بینِ پرسنل منتشر کردم . غوغایی شد . حفاظت برای کشفِ منبع خبر من ، خود را جرّوواجر کرد . چندین مخبر را به سراغم فرستاد . وقتی به شوخی به یکی از مخبر ها گفتم خبر را مادرم به من داد ، فورا حفاظت عکس العمل نشان داد . در آن مقاطع به علتِ رفت وآمدِ زیادِ پدرِ مرحوم و مادرم به مجلسِ ششم و نزد دولتیانِ خاتمی، حفاظت مجبور بود گاهی به والدینم ملاقات دهد . باور بفرمایید یکباره 4-5 ماه ملاقات با والدینم را قطع کردند . یعنی حفاظت احمق فکر کرد واقعا مادرم خبر را داده است!!(درحالی که در آن شرایط من مادرم را ندیده بودم) یا شاید هم برای انتقام گیری از انتشارِ خبر .
حال ، این هم یک سبکی بود . خفه کردن و بعد آویزان کردن . یعنی تظاهر به خودکشی !!
9- سبک روانگردان- همانگونه که طی 38 روز سختترین روانگردان را با روزی 17 قرص از انواعِ مختلف با فازهای مختلف در بیمارستانِ قمربنی هاشم به من دادند . در یکی از فازها که خیلی هم طولانی بود ، هر لحظه عطش آن را داشتم که خود را از طبقه 4ام به پایین پرت کنم – آنانی که روانگردان باز هستند ، لذتِ اجرایِ فاز را می دانند - قمربنی هاشم کمر خامنه ای را بزند ، اگر بتواند !!
10- سبکِ بندِ امنیتیِ زندانِ رجایی شهر - در آنجا زندانی را با گرفتنِ دهان و بینی اش به مدتِ 4-5 دقیقه خفه می کنند . پس از خفه شدن ، او را با تکیه به دیوار می نشانند و کیسه پلاستیکی روی سرش می کنند که وانمود کنند خود کشی کرده !!
11- سبک سکته قلبی با آمپول- همچون ارتشبد فربد ها
12-سبک نادری ، مسئول قدیم بخش فراماسونری وزارت – با آلوده کردنِ غذا با ماده سرطان زا مدتها او را به شدت گرفتار کردند – او در مقطعی دست به افشاگری در حضور پرسنل وزارت زد که اژه ای با او به شدت برخورد کرد – از این روش ، از طریقِ عواملِ نفوذی ، بسیار تا کنون جنایت مرتکب شدند .
13 – سبک محمد واحدی –محمد مسئول رتق و فتق مسافرانِ سفرهایِ خارجی ماموریت های خارج از کشور پرسنل وزارت در فرودگاه بود . او پس از سالها استعفا داد و مغازه ای در خیابانِ ملت خرید و لاستیک فروشی راه انداخت . پس از چند سال به سراغِ او رفتند و او را من در 209 دیدم . در سلولِ مجاورم بود. پس از آزادی او و برادرش را گلوله ای در پیشانیشان نشاندند . آنها را درغیاب همسر و فرزندان در منزل با ایجادِ صحنه سازی در مقابل هم نشاندند . سلاح به دست هردو دادند ، یعنی که به یکدیگر شلیک کردند.
14- سبکِ کوی دانشگاه- راستی دوستان ، هانی را می شناسید؟! نماینده امام حسین در کوفه . همان که برای امام حسین امضا جمع کرد. آیا می دانید نماینده یزید با او چه کرد؟! او را از بالای دارالخلافه در حضور مردم به زیر انداخت. مشابه هانی ، هانی ها و هانیه ها را نماینده یزیدِ زمان ، یعنی آن ملئون ، رئیسِ بسیجِ فعلی از طبقات و پشتِ بامِ خوابگاه در کوی دانشگاه در سالِ 78 به زیر انداخت . اگر یزید در عصر حسین فقط یک نفر را به زیر انداخت ، یزیدِ زمانِ ما ، هانی ها و هانیه های بسیاری را درحالی که خود پیشانی بندِ فریب کاریِ یا زهرا بسته بودند به زیر افکندند . و یا به ربایش بردند که هنوز هم آثاری از آنان نیست . بسیارند مادرانی که همچنان به دنبال هانی ها و هانیه هایشان می گردند . من یکی از این مادران را در منزل تاج زاده دیدم . آری این نیز سبک دیگری از حذف فیزیکی بود .
15- سبک ربایش – به قول قدیمی ها سر به نیست کردن و انتقال به زندانِ باغِ وحش و دیگر زندان های مخفی برای به زیرِ آزمایش بردن آنها با موادِ میکروبی ، شیمیایی و . . .
16 - . . .باز هم سبک بشمرم یا خسته شدید؟! زیرا از آستینِ جلادانِ فرماندهی کل قوا هزاران سبک تراوش می کند .
حال جنابِ اکبر ، از دوستانت بپرس به کدامین سبک می خواهید رضا ملک را حذف کنید؟ شاید هم ربایش فرزندانم . از خونریزان و بیجه های اسلام سنتی ها هرکاری ساخته است . ولی حاج اکبر . . . این کلامِ علی را شنیده ای ؟؟!! بترسید از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد !!
با تقدیم به همه خانواده های شهید داده در راهِ آزادی .

۱۳۹۳ تیر ۱۵, یکشنبه

فردین ماهوتچیان - ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﺧﻠﻖ ﺧﺎﻟﻘﺎﻥ ﺷﮕﻔﺘﻲ ﻫﺎ


Fardin Mah

ﺣﺪﻭﺩ ﻳﻚ ﻫﻔﺘﻪ اﺯ ﮔﺮﺩﻫﻤﺎﻳﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺳﺎﻻﻧﻪ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ و ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ اﻳﺮاﻥ ﺩﺭ ﻭﻳﻠﭙﻨﺖ ﭘﺎﺭﻳﺲ ﻣﻴﮕﺬﺭﺩ, اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻋﻆﻴﻢ, ﺑﻲ ﻧﻆﻴﺮ, ﺑﺎ اﻧﻌﻜﺎﺳﺎﺗﻲ ﺑﻲ ﺳﺎﺑﻘﻪ, ﺑﺎ اﺑﻌﺎﺩﻱ ﺷﮕﺮﻑ, ﭼﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﺎﻅ ﻛﻴﻔﻴﺖ و ﻛﻤﻴﻴﺖ,  ﺯﺑﺎﻧﺰﺩ ﺧﺎﺹ و ﻋﺎﻡ ﻛﻪ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﺯﻧﺪﻩ اﺯ ﭼﻨﺪ ﺷﺒﻜﻪ ﻣﻌﺘﺒﺮ ﻧﻴﺰ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ و ﻳﻜﻲ اﺯ ﺷﺒﻜﻪ ﻫﺎ ﻧﻴﺰ اﻋﻼﻡ ﻛﺮﺩ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﺨﺶ ﺯﻧﺪﻩ اﻳﻦ اﺟﺘﻤﺎﻉ ﻋﻆﻴﻢ,   31 ﻣﻴﻠﻴﻮﻥ ﺑﻴﻨﻨﺪﻩ ﺭا ﭘﻮﺷﺶ ﺧﺒﺮﻱ ﺩاﺩﻩ و ﺳﻮاﻟﻲ ﻧﻴﺰ ﻣﻂﺮﺡ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ اﻳﻦ ﺟﻤﻌﻴﺖ ﻋﻆﻴﻢ ﺭا ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﻭﻳﻠﭙﻨﺖ ﭘﺎﺭﻳﺲ ﺟﻤﻊ ﻛﺮﺩﻩ?
ﺣﻘﻴﻘﺘﺶ اﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﺮاﺳﻢ ﺗﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﻟﺤﻆﻪ ﻋﻆﻤﺖ اﻳﻦ ﮔﺮﺩﻫﻤﺎﻳﻲ ﺫﻫﻨﻢ ﺭا ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻛﺮﺩﻩ و ﻣﺮﺗﺐ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺗﻲ ﺭا ﻛﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺷﺎﻫﺪ ﺑﻮﺩﻡ, ﺩﺭ ﺫﻫﻨﻢ ﺑﺎﻻ و ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻣﻴﺸﻮﺩ, ﻣﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﻢ و اﺧﺒﺎﺭ اﻳﻦ ﻛﺸﻮﺭ ﺭا ﻛﻢ و ﺑﻴﺶ ﭘﻴﮕﻴﺮﻱ ﻣﻴﻜﻨﻢ,  ﻭﻟﻲ ﺗﺎﻛﻨﻮﻥ ﭼﻨﻴﻦ ﺗﺠﻤﻌﻲ ﺭا ﺣﺘﻲ اﺯ ﺣﺰﺏ ﺣﺎﻛﻢ ﻧﺪﻳﺪﻩ اﻡ و ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﺣﺘﻲ ﺑﻪ ﺑﺮﮔﺬاﺭﻱ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﺮاﺳﻢ ﺑﺎ ﺷﻜﻮﻩ و ﺑﺰﺭﮒ و ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎ ﺑﺎ ﻣﺪﻳﺮﻳﺘﻲ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻗﻮﻱ ﻛﻪ ﻻﺯﻣﻪ ﺁﻥ اﺳﺖ ﻓﻜﺮ ﻧﻜﺮﺩﻩ اﻧﺪ ﭼﻪ ﺑﺮﺳﺪ ﺑﻪ اﻧﺠﺎﻡ ﺩاﺩﻥ ﺁﻥ,
ﺟﺪاﻱ اﺯ ﻛﻴﻔﻴﺖ و ﻛﻤﻴﻴﺖ ﺟﻤﻌﻴﺖ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻛﻴﻔﻴﺖ اﺻﻠﻲ اﻳﻦ ﮔﺮﺩﻫﻤﺎﻳﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺣﻀﻮﺭ 600 ﺷﺨﺼﻴﺖ اﺯ 69 ﻛﺸﻮﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎ ﮔﺮاﻳﺸﻬﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻭﻟﻲ ﺑﺎ ﻳﻚ ﺻﺪاﻱ ﻭاﺣﺪ ﻋﻠﻴﻪ ﺑﻨﻴﺎﺩﮔﺮاﻳﻲ ﺭﮊﻳﻢ ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴﻪ و ﻣﺴﺎﻟﻪ ﺁﺯاﺩﻱ ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ ﺑﻮﺩ, اﻳﻦ ﺁﻥ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ اﻳﻦ ﮔﺮﺩﻫﻤﺎﻳﻲ ﺭا ﺑﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺳﺎﻟﻬﺎﻱ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺘﻤﺎﻳﺰ ﻣﻴﻜﺮﺩ, ﺑﻠﻪ ﺧﻮاﻩ و ﻧﺎﺧﻮاﻩ ﺑﺎﻳﺪ اﻓﺰاﺭ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﭼﻨﻴﻦ اﺟﺘﻤﺎﻉ ﻋﻆﻴﻤﻲ, ﺧﺎﻟﻘﺎﻧﻲ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﺩ ﺑﺎﭘﺘﺎﻧﺴﻴﻠﻲ ﻋﻆﻴﻢ ﻧﻴﺎﺯ اﺳﺖ, ﺗﺸﻜﻴﻼﺗﻲ ﻣﻨﺴﺠﻢ و ﺟﺪﻱ, ﻛﺎﺩﺭﻫﺎﻱ ﺫﻳﺼﻼﺡ و ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ و ﺭﻫﺒﺮﻱ ﺑﺎ اﻗﺘﺪاﺭ اﻳﻦ ﺁﻥ ﭼﻴﺰﻱ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻓﺮﺩ ﺑﻴﻂﺮﻑ و ﺑﺎ اﻧﺼﺎﻑ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﺁﻥ ﺭا ﺑﺒﻴﻨﺪ و ﺗﺎﻳﻴﺪ ﻛﻨﺪ و ﺑﺪﻭﻥ ﺷﻚ ﺑﻪ ﺗﺤﺴﻴﻦ ﻭاﺩاﺭﺩ, ﻧﻜﺘﻪ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺗﻮﺟﻪ اﻡ ﺭا ﺟﻠﺐ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ اﺫﻋﺎﻥ ﺩاﺷﺘﻪ اﻧﺪ, ﻓﺪاﻱ ﻳﻚ ﻃﺮﻓﻪ و ﻛﺎﺭ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺸﻢ ﺩاﺷﺖ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ اﺳﺖ, ﭼﺮا ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮاﻱ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻛﻴﺴﻪ اﻱ ﻧﺪﻭﺧﺘﻪ اﻧﺪ و ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﻣﺮﺩﻣﺸﺎﻥ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ و ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻭﻕ ﺻﺪﻕ و ﻓﺪا,  ﺑﺮاﻱ ﭘﺮﺩاﺧﺖ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺩاﻭﻃﻠﺒﻨﺪ, ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﺧﺎﻧﻪ و ﻛﺎﺷﺎﻧﻪ ﺭﻫﺎ ﻛﺮﺩﻩ و ﺑﺪﻧﺒﺎﻝ ﮔﻠﺨﻨﺪ ﺁﺯاﺩﻱ ﻭﻃﻦ و ﻣﺮﺩﻣﺸﺎﻥ ﻣﻴﮕﺮﺩﻧﺪ, ﻭﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ ﮔﻮﻫﺮاﻥ ﺑﻲ ﺑﺪﻳﻠﻲ ﮔﺸﺘﻪ اﻧﺪ ﺑﺎ ﭘﺮﻭ ﺑﺎﻟﻲ ﻣﻘﺘﺪﺭ  ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﺳﺪ و ﻣﺎﻧﻌﻲ ﺭا ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﺳﺮﻧﮕﻮﻧﻲ ﺭﮊﻳﻢ ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴﻪ ﺑﻪ ﺭﺳﻤﻴﺖ ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺳﻨﺪ,
و ﻧﻪ ﺩﺭ ﺣﺮﻑ و ﺷﻌﺎﺭ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺎ ﻋﻤﻞ ﻣﺸﺨﺺ اﻧﻘﻼﺑﻲ ﻳﻌﻨﻲ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺨﻦ ﻣﻬﺮﺗﺎﺑﺎﻥ ﺁﺯاﺩﻱ ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ, ,,ﻣﻴﺘﻮاﻥ و ﺑﺎﻳﺪ,, ﺭا ﺑﻪ اﺛﺒﺎﺕ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ اﻧﺪ, اﺯ اﻳﻦ ﺭﻭﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﺘﻲ ﺁﻧﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ اﺳﺎﺭﺕ ﺩﮊﺧﻴﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺳﺪ ﻧﺎﺗﻮاﻧﻲ و ﻋﺠﺰ ﺭا ﻣﻲ ﺷﻜﻨﻨﺪ و ﺩﮊﺧﻴﻢ ﺭا ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ اﺭاﺩﻩ ﭘﻮﻻﺩﻳﻦ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺯاﻧﻮ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻭﺭﻧﺪ, و اﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻏﻼﻣﺮﺿﺎ ﺧﺴﺮﻭﻱ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻣﺒﺎﺭﺯاﺕ ﺁﺯاﺩﻳﺨﻮاﻫﺎﻧﻪ ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ ﺧﺎﻟﻖ ﻛﺎﻧﻮﻥ ﺷﻮﺭﺷﻲ و اﺷﺮﻑ 350 ﻣﻴﺸﻮﺩ,
و اﮔﺮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪاﻥ ﻟﻴﺒﺮﺗﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ ﭘﺸﺘﻮاﻧﻪ و ﻣﻮﺗﻮﺭ و 
ﺩﻳﻨﺎﻣﻴﺰﻡ ﻋﻆﻴﻢ ﻣﺒﺎﺭﺯاﺗﻲ ﺧﻠﻘﺸﺎﻥ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ.
ﺑﺮاﺳﺘﻲ ﻛﻪ اﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﺮاﺑﺮ ﺧﺎﻟﻘﺎﻥ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺷﮕﻔﺘﻲ و اﻳﺜﺎﺭ و ﻓﺪا ﺟﺰ ﺳﺮ ﺗﻌﻆﻴﻢ و ﺳﭙﺎﺱ و ﻣﺎﻳﻪ ﮔﺬاﺭﻱ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺭاﻫﻲ ﭘﻴﺪا ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ,و اﺯ اﻳﻦ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺑﺮاﺑﺮ ﺭﻫﺒﺮﻱ ﭘﺎﻛﺒﺎﺯ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﻛﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺴﻠﻲ ﺭا ﭘﺮﻭﺭﺵ ﺩاﺩ ه ﺑﺎ اﻓﺘﺨﺎﺭ ﺳﺮ ﺗﻌﻆﻴﻢ ﻓﺮﻭﺩ ﻣﻴﺎﻭﺭﻡ و ﺑﻪ اﻭ و ﻫﻤﻪ ﻣﺠﺎﻫﺪاﻥ ﺩﺭﻭﺩ ﻣﻴﻔﺮﺳﺘﻢ و ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﻳﻚ اﻳﺮاﻧﻲ ﺩﺭ ﺗﺒﻌﻴﺪ اﺯ ﺗﻚ ﺗﻜﺸﺎﻥ ﺑﺮاﻱ ﺭﺯﻣﺸﺎﻥ ﺳﭙﺎﺳﮕﺬاﺭﻡ (ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﻛﻪ اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺩاﺭﻡ اﺯ اﻳﻦ ﻛﻠﻤﺎﺕ ﺧﻮﺷﺸﺎﻥ ﻧﻴﺎﻳﺪ)  ﺑﺮاﻳﺸﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮﻳﻨﻬﺎ ﺭا ﺁﺭﺯﻭ ﺩاﺭﻡ.
ﻓﺮﺩﻳﻦ ﺁﻟﻤﺎﻥ

۱۳۹۳ خرداد ۵, دوشنبه

شرکت در ویلپنت پاریس درمان «درد مشترک» یعنی بنیادگرائی است.

                                                    


باز هم خردادماه رسید و زمان برگزاری گردهمائی بزرگ مجاهدین. بر طبق عادت همیشگی برای دعوت از هموطنان با برخی از آن‌ها وارد گفتگو شدم. هموطنی ازطیف مبارزان مترقی بریده از مبارزه، پاسیو، و منتقد به مجاهدین که اوج فعالیتش در سایتهای مجازی واینترنتی و از ساعت هفت شب به بعد می‌باشد، می‌گفت که چون مجاهدین یک نیروی«مذهبی، سکت وتشکیلاتی آهنی» که همگی شان توسط رهبری «مغز شوئی» شده‌اند می‌باشند، لذا هرگونه حمایت سیاسی وشرکت در وویلپنت پاریس را مردود می دانست. در صحبت هایش، آنچه که بسیار برجسته بود وبه طور دائم تکرار می گردید، انتقاد به «رهبری »و«تشکیلات قوی مجاهدین» بود. او می‌گفت: مجاهدین انسجام وقدرت تشکیلاتشان بسیار قوی وبالاست ولی آنها با خطاهای استراتژیک شان همچون «غولی»، دیگر جریانات مترقی (منظورش اپوزیسیون های دست ساز رژیم بود!) را در ایران قفل کرده اند
!.
از او پرسیدم: در دنیای فرضیات، گیرم که شما درست می گوئید، وما رهبری مجاهدین ـ که از دیر باز آرزوی رژیم خونخوار آخوندی بود وهست ـ و تشکیلات مجاهدین ـ که بازهم بنا به خبر رسانی های رژیم پلید جمهوری اسلامی، تا کنون هزار بار نابود شده‌اند ـ را از صحنه سیاسی ایران حذف نمائیم، آلترناتیو وراه حل شما برای مبارزه با این غده سرطانی، یعنی جمهوری اسلامی که ایران ومنطقه را به نابودی کشانده است چیست؟
این بار اما او مکثی کرد وگفت: حمایت از تشکیلات سیاسی دموکرات مثلآ ملی ومذهبی ها!ـ
گفتم: اگر به سیر تکاملی جامعه اعتقاد دارید، بهتر می‌دانید که هیچ حرکتی و هیچ سازمانی خود به خودی به وجود نمی آید. آنها زائیده یک تحول اجتماعی می باشند. در طول تاریخ بسیاری از جنبشهای مترقی آمدند و مبارزه کردند، اما از آنجائی که در لحظات سرنوشت سازتاریخ خلقها، پاسخی مناسب در شان آن لحظه تاریخی برای توده ها نداشتند، لذا به طور اتوماتیک از صحنه سیاسی ـ اجتماعی حذف وجایشان را به نیروهای بهتر، بالنده تر دادند.ـ
حال سؤال من این است: چرا شماها به مبارزان سایت های مجازی تبدیل شده اید؟ آیا می‌خواهید که مجاهدین نیز دست از مبارزه کشیده ودر اروپا و امریکا به پاسیویزم دچار شده و با تزویر وریا به مبارزان هفت شب به بعد در سایت های مجازی تبدیل گردند!؟
اما مجاهدین با بدن های زخمی بر روی تخت های شکنجه، وعلی رغم زخم زبان ودشنه نامردمان به ظاهر دوست بر پشت، در زیر موشک باران در زندان لیبرتی، همچنان استوار وپابرجا، خندان ودست افشان، ریش آخوندها را برای سرنگونی رها نمی کنند؟ در خاتمه گفتم: در حال حاضربا توجه به ظرفیت، توان و رشد فکری وفرهنگی جامعه اگر از مجاهدین وشورای ملی مقاومت آلترناتیو بهتر ومترقی تری در جامعه وجود می‌داشت خودش را به صورت فعال وبالنده، آنچنان نشان می‌داد که مجاهدین وشورای ملی مقاومت نیز همانند دیگر جریانات فکری در طول تاریخ از نوک قله ی مبارزه پایین کشیده شده و جایشان را به آن نیروی بالنده تر می دادند.ـ
بعد از اینکه از راه حل وپیشنهاد برای مبارزه با جانیان حاکم بر میهن اسیر ودر زنجیرمان پرسیدم، وی ساکت شد ودیگر هیچ نگفت.ـ.
اما جالب این است که در طرف دیگررفیق مبارز«مارکسیستی» از خلق برادر وهمسایه افغانستان که از طریق اخبار در جریان گردهمآئی مخالفان بنیادگرائی در ویلپنت پاریس قرار گرفته بود، به سراغ من آمد وگفت: ما، بسیاری از سازمان های چپ ومترقی افغانستان که در کشورهای اروپائی ودر افغانستان فعال سیاسی هستیم، می‌خواهیم در گردهمائی مقاومت ایران در «ویلپنت پاریس» شرکت نمائیم! با تعجب پرسیدم: چرا شما؟، بسیاری از روشنفکران ما که درکلام وتئوری به «مبارزات فرامیهنی، فرامرزی وفراخلقی » معتقدند، به مجاهدین انتقاد می‌کنند که چرا در گردهمآییهای مجاهدین، مردم افغانستان و سوریه شرکت می کنند؟
خنده تلخی کرد وگفت:به قول محمدکاظم کاظمی:ـ
ما شاخه‌های توأم سیبیم و دور نیست
باری دگر شکوفه بیاریم توأمان‌
با هم رها کنیم دو تا سیب سرخ را
در حوضهای کاشی گلدار باستان‌
بر نقشه‌های کهنه خطی تازه می‌کشیم
از کوچه‌های قونیه تا دشت خاوران
ما در بحثها و تبادل افکار درون حزبی وسازمانی مان به این نتیجه رسیدیم که «بنیادگرائی» بلای اصلی ومشکل جدی کشورهای منطقه وبخصوص کشورهای اسلامی می‌باشد و مرکز فتنه ومصیبتی که خلق های خاورمیانه به آن مبتلا هستند در تهران است وتوسط آخوندهای ایران هدایت می شود. آنها مثل اژدهای چندسر تمامی جوامع بشری وبخصوص خاورمیانه را با شرارتهای خودشان به آتش کشیده اند. و در تمام منطقه نیرویی سازمان یافته تر و منسجم‌تر از مجاهدین با این اژدها دست به گریبان نیست، چون هزاران انسان را با اعتقادات وملیت های مختلف در پاریس دور هم جمع می نماید. لذا ما افغانها برای درمان«درد مشترک مان» یعنی بنیادگرائی، با تمام توان در این گرد هم آئی بزرگ در ویلپنت پاریس شرکت می‌کنیم و به همین خاطر از مجاهدین و شورای ملی مقاومت برای سازماندهی تمامی خلق های تحت ستم منطقه، که زخم مشترک بنیادگرایی بر تن دارند، و امکان مبارزه با این هیولا تشکر می کنیم.
برای من مقایسه ی برخورد این دو فرد بسیار جالب است، چون نشان دهنده تفاوت برخورد دو طیف از انسانهای مدعی تفکر فرامرزی با کسانی که به واقع راه درمان درد را می فهمند، بود.ـ
هرمز صفائی نوائی
آلمان -26.05.2014