۱۳۸۹ خرداد ۱۶, یکشنبه

17 خرداد 1365- عزيمت رهبر مقاومت از فرانسه به عراق


17خرداد 1365: عزيمت رهبر مقاومت از فرانسه به عراق
اشتراک‌گذاری
پروازی برای صلح و آزادی

روز هفدهم خرداد یادآور شكست توطئه‌یی است كه در دهه 60 علیه مقاومت ایران و به‌ویژه علیه رهبر این مقاومت در فرانسه طراحی و به‌مرحله‌‌‌‌‌‌‌ اجرا گذاشته شده بود. رژیم خمینی در آن زمان با بندوبست با دولت دست راستی فرانسه برای خودش كیسه‌ها دوخته بود و چشم‌انتظار این بود كه با حذف رهبر مقاومت، نفس راحتی بكشد و رویاهای توسعه‌طلبانه‌‌‌‌‌‌‌ رژیمش را برای برپایی امپراطوری موردنظر خمینی و بلعیدن عراق‌، محقق كند‌. اما مقاومت ایران‌، با پروازی برای صلح و آزادی‌، همه خواب و خیالهای خمینی و رفسنجانی را برای به‌دام انداختن و از بین بردن رهبری این مقاومت در فرانسه‌، باطل كرد‌.
درپى قريب 10روز كشاكش سهمگين سياسى و امنيتى كه ممانعت دولت وقت فرانسه از عزيمت رهبر مقاومت موجب آن شده بود،
سرانجام مسعود رجوی در بعدازظهر روز 17خرداد مقارن با عید فطر‌، از فرودگاه اورو (evro) در شمال پاریس‌، با یك هواپیمای كوچك 6نفره در پروازی كه رژیم خمینی لحظه‌به‌لحظه آن‌‌ را ردیابی می‌كرد‌، و خبرگزاریها بلادرنگ عبور آن‌‌ را از آسمان آن كشور گزارش می‌كردند‌، عازم خاك عراق گردید تا در جوار خاك میهنش مستقر شود‌. فروردگاه اورو (evro)، همان فرودگاهی بود كه رهبر مقاومت 5سال قبل از آن در تابستان 1360 در یك پرواز پرمخاطره از تهران تا پاریس، در آن فرود آمده بود‌.
تا ساعت 5/3 بعدازظهر روز 17خرداد 1365‌، جز مسئولین ذیربط در مبداء و مقصد و جز شمار اندكی از مجاهدین و برادران مسعود كسی از این پرواز مطلع نبود. اما در آستانه پرواز دیگر چیزی مخفی نماند و خبرنگاران هجوم آوردند‌.
از آن روز تا امروز، با گذر از بيش از دو دهه، مسیر پرفراز و نشیب، اكنون كشتی سیاست استمالت از رژیم ولایت فقیه، به ‌گل نشسته است.
مقاومت ایران نزدیك به‌ربع قرن از این سیاست به‌عنوان راهبندی برای آزادی و رهایی مردم ایران صحبت كرده است و از دنیا خواسته است كه دست از حمایت فاشیسم مذهبی حاكم بر ايران كه تهديد بزرگ جهانى است، بردارند و به‌خواستهای آن تن ندهند‌. متقابلا، رژيم آخوندى نیز با زبان خاص خودش، پشتیبانی‌های خارجی از خودش را «امدادهای غیبی» نامیده است‌. با همین گونه « امدادهای غیبی» بوده است كه مجاهدین وارد لیستهای تروریستی شدند و كودتای 17ژوئن 2003 در فرانسه شكل گرفت‌.
اسم این سیاست « امداد غیبی» را هر چه بگذاریم‌، دو چیز مسّلَم است‌: یكی این‌كه هیچ چیز، ناهویدا و ناآشكار باقی نمی‌ماند و بازیگران آن امثال آقاى شيراك و امثال جك استرا، وزیر خارجه پيشين انگلیس، كه در مماسات و معامله‌گرى با ديكتاتورى تروريستى حاكم بر ايران، تن به ‌بمباران مجاهدین و حتى خواسته رژیم مبنی بر استرداد و حلق‌آویز 65 یا لااقل 20تن از رهبران مجاهدین هم داده بود‌، به‌روشنی می‌دانند كه چه می‌كنند‌، چه می‌گیرند و چه می‌دهند‌.‌..
حقیقت مسلم دوم این است كه بهای سیاست امداد غیبی و استمالت از دیكتاتوری وحشی حاكم بر ایران را مردم و مقاومت ایران و به‌ویژه مجاهدین، با رنج و خون و گوشت و پوست خود می‌پردازند‌. این سیاست البته با تاراج سرمایه‌های ملی مردم ایران بر سر میزهای معامله با مماشات‌گران همراه بوده است‌.
اكنون اما، به‌نظر می‌رسد كه در اطراف و اكناف جهان‌، پاسخ متقابل ملت ایران و صدای مقاومت و مجاهدانش كه در طول این سالیان با فدیه و فدا و پاكبازی حداكثر، جسارت و ریسك‌پذیری هر چه بیشتر و رسم پایداری تا به‌آخر همراه بود، گوشهای شنوای بسیاری پیدا كرده است.
به روز 17خرداد 1365، روز عزیمت رهبری مقاومت از فرانسه به‌عراق بازمی‌گردیم‌. عزیمتی كه زمینه‌ساز تأسیس ارتش آزادیبخش و «زهر خوردن» خمینی در جنگ ضدمیهنی و درهم‌شكستن طلسم جنگ‌طلبی او شد. جنگی با یك میلیون كشته و دو میلیون معلول و مجروح و 50شهر سوخته با چند میلیون آواره كه رفسنجانی در 18مرداد 1370 در نماز جمعه درباره آن گفت‌: «جنگ بدون هیچ اغراق حدود هزار میلیارد دلار خسارت داشت و حدود یك قرن درآمد نفت را در آن مایه گذاشتیم»‌.
ربع قرن پیش‌، تنها این مقاومت ایران بود كه به‌تنهایی در برابر جنگ‌طلبی جنون‌آمیز خمینی سینه سپر می‌كرد‌.‌..


مروری كوتاه به ‌رویدادهای پرواز


روز هفدهم خرداد 1365، هواپیمای حامل مسعود رجوی كه چند سرنشین بیشتر نداشت‌، فرودگاه اورو EVRO)) پاریس را به‌مقصد عراق ترك كرد. یك پرواز غیرمنتظره كه رسانه‌های بین‌المللی مهمترین خبرهای خود را به ‌آن اختصاص دادند‌.
روزنامه‌های آن روز اروپا و آمریكا و خاورمیانه همگی بر روی درد اصلی رژیم انگشت ‌گذاشتند و اعمال فشارهای رژیم خمینی علیه اقامت و فعالیت رهبر مقاومت در فرانسه را كه حاكی از هراس شدید رژیم از دشمن اصلی و نیروی تهدیدكننده موجودیتش بود، منعكس ‌كردند.
رژیم خمینی بزرگترین دشمن و تهدید سرنگونی خود را در وجود این مقاومت و رهبرش می‌دید. به ‌همین دلیل از هزارها كیلومتر دور از مرزهای ایران نیز نمی‌توانست وجود او را تحمل كند.
در آن زمان رژیم جنگ‌افروز خمینی تا فرق سر در منجلاب جنگ ضدمیهنی فرو رفته بود و سیاستهای پیروزمند صلح شورا و مقاومت قهرآمیز مجاهدین، طناب دار را بر گلویش هر روز تنگ‌تر می‌كرد. رژیم كه تنها چاره را در خاموش و خنثی كرد‌ن قلب جنبش می‌یافت، فشار سیاسی و تروريستيش را برای استرداد رهبر مقاومت و حداقل محدودكردن كامل و جلوگیری از فعالیتهای بدون وقفه ‌او، متمركز كرده بود.
این در شرایطی بود كه در صحنه بین‌المللی تلاشهای عظیم مقاومت ایران علیه جنگ‌طلبی خمینی به‌بار می‌نشیند. هم‌زمان با سومین سالگرد انتشار بیانیه صلح و طرح صلح شورای ملی مقاومت، بیش از 5000‌تن از نمایندگان پارلمان و شخصیتهای برجسته سیاسی و اجتماعی همراه با 221‌حزب، سازمان، جمعیت، جنبش و گروه سیاسی، اتحادیه و سندیكای كارگری، انجمن و كمیته صلح‌خواه و بشر‌دوست بین‌المللی از 57‌كشور جهان، با امضای یك بیانیه جهانی، ضمن محكوم‌كردن «سیاستهای جنگ‌طلبانه رژیم قرون‌وسطایی خمینی»‌ حمایت خود را از «طرح صلح 22اسفند 61 كه به‌وسیله آقای مسعود رجوی، رهبر مقاومت ایران، اعلام گردید و تاكنون علاوه بر استقبال شدید مردم ایران از حمایت بین‌المللی وسیعی از‌جمله تأیید مجمع پارلمانی شورای اروپا، پارلمان اروپا و بیش از 3000‌حزب و سازمان و شخصیت سیاسی برخوردار گردیده است» اعلام نمودند. 60درصد امضا‌كنندگان این بیانیهٌ جهانی را نمایندگان پارلمانها تشكیل می‌دادند كه دست‌كم 500‌میلیون تن از مردم جهان را در كشورهای مختلف نمایندگی می‌كردند. اتحادیه‌های كارگری امضاكننده بیانیه، انزجار دهها‌ میلیون كارگر در كشورهای مختلف جهان را از رژیم خمینی كه جنگ را «به‌منظور سركوب مقاومت سراسری و رو‌به‌گسترش مردم ایران»‌ ادامه می‌داد، ابراز نمودند.‌ در میان امضاكنندگان بیانیه، 60وزیر و معاون وزیر، 11تن از رؤسا و رهبران و نایب‌رئیسان بین‌الملل احزاب دموكرات‌مسیحی، لیبرال و سوسیالیست در سراسر جهان، دهها تن از رئیسان پارلمانهای كشورهای مختلف و صدها تن از رهبران فراكسیونهای پارلمانی همراه با 210نماینده پارلمان اروپا و 48‌عضو شورای اروپا به‌چشم می‌خورد. اسامی امضا‌كنندگان بیانیه جهانی در همان زمان در كتابی كه از سوی شورای ملی مقاومت منتشر شد، درج گردیده است.‌
از سوی دیگر تظاهرات و فعالیتهای مقاومت ایران علیه جنگ‌طلبی و سركوبگری خمینی در داخل كشور و گامهای بلندی كه مقاومت ایران در عرصه بین‌المللی، در این دو زمینه، علیه دیكتاتوری مذهبی برداشت، به‌راستی طاقت و تحمل خمینی را به‌پایان رساند و رژیم او بیش از این تاب تحمل اقامت و فعالیت رهبر مقاومت را در فرانسه نداشت. از ‌این‌رو تصمیم گرفت كه با گروگانگیری، شانتاژ و راه‌انداختن موج انفجارات در پاریس و بالاخره با معامله و امتیاز دادن، هر ‌طور شده، مانع فعالیتهای مسعود رجوی در فرانسه گردد. این اقدامات به‌خصوص وقتی جدی‌تر‌ شد كه رژیم پس از 26بار توطئه برای ترور رهبر مقاومت به ‌این نتیجه رسید كه این كار امكان‌پذیر نیست و فقط از طریق فشارگذاشتن بر روی دولت دست‌راستی، می‌تواند این خواسته خود را عملی سازد.
در 25بهمن 64 كاردار رژیم خمینی در پاریس، به‌دنبال سوء‌قصدهایی كه در آن شهر صورت گرفته بود، اعلام كرد:
«ما همواره مقامهای فرانسوی را از حضور عده‌یی تروریست فراری در خاك فرانسه مطلع نموده‌ایم»‌ و «لازم است مقامهای فرانسوی به ‌این امر توجه داشته و برای تأمین امنیت داخلی، لانهٌ فساد را از بین ببرند».‌
یك ماه قبل از این تاریخ، در 26دی، هفته‌نامه فرانسوی VSD در مقاله‌یی تحت‌عنوان «‌تهران خواسته‌هایش را افزایش می‌دهد، بهای هول‌انگیز گروگانهای فرانسوی در لبنان» نوشته بود:
«فعالیتهای سیاسی تبعیدیان محدود خواهد شد و حتی برخی از آنها قربانی خواهند گردید. به‌عنوان مثال، مسعود رجوی، رهبر مجاهدین خلق، كه تا به‌حال توسط دو اسكادران ژاندارم در محل اقامتش در اور‌سور‌اوآز حفاظت شده است، این خطر وجود دارد كه یكی از نخستین كسانی باشد كه بدون دفاع می‌ماند».‌
در 13فروردین، شب‌هنگام، بمبی در چند‌صدمتری اقامتگاه اورسورواز، منفجر گردید. فردای آن روز خبرگزاری فرانسه در گزارش خود، درباره انفجار بمب «در چند‌صد‌متری اقامتگاه تحت مراقبت مسعود رجوی، رئیس شورای ملی مقاومت ایران، نیروی اصلی اپوزیسیون رژیم خمینی»، خبر داد‌.
واضح بود كه این انفجار دیگر یك اخطار تلقی می‌شد و خبر از توطئه‌های بعدی می‌داد‌.
در 26فروردین، رژیم خمینی از طریق ارگان رسمی خود، روزنامهٌ اطلاعات، خطاب به‌دولت فرانسه تصریح نمود:
«اگر فرانسویها می‌خواهند در رابطه با ایران تجدید‌نظر كنند، پایگاههای منافقین ‌را برچینند. چرا فرانسویها اسیر آمریكاییها بشوند؟ شما منافقین را از كشورتان اخراج كنید، آمریكا خودش می‌داند آنها را كجا ببرد، بختیار و بنی‌صدر مال شما؛ در چنین صورتی است كه مردم ما باور خواهند كرد كه فرانسه یك كشور دوست است».‌
به‌موازات انفجار بمب در نزدیكی محل اقامت و دست ‌باز پیدا كردن ایادی رژیم‌، تحریكات و مراجعات افراد یك گروه ماركسیستی به‌نام اقلیت، در اطراف اقامتگاه جریان داشت كه در اتحادعمل آشكار با یك سرویس فرانسوی، فعالان ‌را‌ست افراطی و سفارت رژیم، به‌حادثه‌سازی و جنجال‌آفرینی روزمره علیه رهبر مقاومت در اطراف اقامتگاهش مبادرت می‌كردند.
درست مشابه اقدام شكست‌خورده‌یی كه در سالهاى اخير وزارت اطلاعات رژیم انجام داد و مزدورانش را به ‌اطراف مقر رئیس‌جمهور برگزیدهٴمقاومت فرستاد تا سروصدا بپا كنند، در آن زمان هم آنها در یك توطئه مشترك رژیم و فرانسه به‌ آن‌جا گسیل شده بودند تا علیه حضور رهبر مقاومت عربده بكشند.
به‌موازات فعالیتهای سیاسی رژیم آخوندی برای استرداد رهبر مقاومت ایران، رژیم یك رشته طرح‌های تروریستی علیه جان رهبر مقاومت ایران را هم پیگیری می‌كرد. این طرحها كه تعداد آنها به ‌26مورد می‌رسید، در تاریخ 23اسفند 1364 توسط مقاومت ایران افشا شدند‌. در سال 2000 هم یك كتاب پرفروش به‌نام «جاسوس خدا» در فرانسه كه توسط «پاتریك راپیه»، نویسنده و سردبیر هفته‌نامه فرانسوی ژورنال دودیمانش، با همكاری دو مأمور سرویس ضد‌جاسوسی فرانسه (DST) نوشته شده بود، ماجرای دست‌داشتن رژیم آخوندی و به‌طور مشخص سفارت رژیم در پاریس را در چند عملیات تروریستی، كه در سالهای 1985 و 1986 در پاریس باعث مرگ و جراحت شمار زیادی از شهروندان فرانسوی شده و هم‌چنین توطئهٌ تروریستی گسترده‌یی را كه برای ترور رهبر مقاومت ایران طراحی شده بود، در 420صفحه و با ذكر جزئیات بازگو كرد.
هم‌چنین رولان ژاكار، نویسنده فرانسوی، در كتابش به‌نام «قاتلان بدون مرز» (چاپ 1985 در پاریس) از دیگر طرحهای تروریستی رژیم برای از میان برداشتن مسعود رجوی خبر داد.
در چنین شرایط خطیری بود كه شورای ملی مقاومت در اجلاس فوق‌العاده روز 23اردیبهشت 1365، یك هفته پس از آخرین باری كه عوامل رژیم با حمایت سرویسهای فرانسوی برای حادثه‌سازی به‌ اطراف اقامتگاه آمدند، به‌اتفاق‌آرا تصمیم گرفت كه مسئول شورا به‌منظور خنثی‌كردن توطئه‌های رژیم خمینی و برای سازمان‌دادن نیروهای نظامی مقاومت، به‌جوار خاك میهن در كشور عراق عزیمت كند.
3هفته بعد از عزیمت به ‌عراق‌، كپی یك احضاریه از سوی دادسرای پاریس كه دیرهنگام به ‌اورسورواز رسید و شاكیان آن همان آلت‌دستهای ایرانی بودند‌، قسمتهای ناتمام سناریو را روشن كرد‌. به‌نظر می‌رسد برنامه‌ریزان فكر مراحل بعدی را هم كرده بودند اما پیشدستی مقاومت كارشان را ناكام گذاشت.
در بیانیه اجلاس فوق‌العاده 23اردیبهشت سال 1365، شورای ملی مقاومت با اشاره به‌ «توطئه‌های پنهان و آشكار رژیم خمینی و حامیان بین‌المللیش كه با استفاده از آلت‌دستهای ”ایرانی“ خود‌، علیه مقاومت حق‌طلبانه و خونین مردم ایران» انجام می‌شود، و با اشاره به ‌شیوه‌های رایج رژیم خمینی «ازجمله گروگانگیری و شانتاژ سیاسی برای فلج‌كردن جنبش» مقاومت‌ آمده است‌: «درواقع آن‌چه شورای ملی مقاومت را برای دشمنان رهایی ایران غیرقابل‌تحمل می‌كند‌، وفاداری شورا به ‌اصل استقلال و سرسختی و پافشاریش در دفاع از این آرمان والاست.
نظر به ‌همه این ملاحظات‌، برای خنثی‌كردن توطئه‌های دشمن از یك سو و پاسخگویی به ‌الزامهای مرحله جدید تدارك قیام ازسوی دیگر‌، محل اقامت آقای مسعود رجوی، مسئول شورا، از اروپا به‌ خاك كشور عراق منتقل می‌شود». شورای ملی مقاومت در بیانیه‌ ‌خود تأكید كرده بود كه شورا این انتقال را برای گسترش و سازماندهی نیروی نظامی مقاومت لازم می‌داند‌.
اما تا روز عزیمت هنوز راه بسیار پرپیچ‌و‌خم و پرخطری در پیش بود‌.
دولت فرانسه وقتی كه در اوايل خرداد از قصد مسعود رجوی برای ترك این كشور و رفتن به‌ عراق به‌طور رسمی مطلع گردید‌، در كمال شگفتی آن ‌‌را نپذیرفت‌.
گفتگوها در این‌ باره چندین روز به‌طول انجامید‌. دست‌آخر هم، فرانسه كشور ثالثی را پیشنهاد كرد كه مورد موافقت مجاهدین نبود‌. یك شب هم در حوالی نیمه‌شب، فرستاده ویژه حسن دوم، پادشاه مراكش، از فرودگاه مستقیماً به ‌محل اقامت رهبر مقاومت ایران آمد تا از جانب ملك حسن دوم او را به‌عنوان میهمان ویژه به ‌مراكش دعوت كند كه طبعاً مورد قبول قرار نگرفت‌.
سرانجام مسعود رجوی به ‌دولت فرانسه اعلام كرد كه با استفاده از حقوق قانونی خود قصد دارد به ‌سوئیس و به‌ خانه برادر خود دكتر كاظم رجوی برود‌. حزب سوسیالیست سوئیس نیز از این پیشتر او را برای دیدار و گفتگوی سیاسی دعوت كرده بود‌.
دولت فرانسه كه دیگر این پیشنهاد را نمی‌توانست رد كند‌، آن‌‌ را قبول كرد و هماهنگی‌های لازم با حضور سفیر سوئیس در فرانسه در دفتر كار وزیر امنیت فرانسه انجام شد‌. آقای سفیر به‌هنگام خداحافظی پیشاپیش ورود رهبر مقاومت به‌ سوئیس را خوش‌آمد گفت‌. حالا دیگر همه‌چیز حل‌وفصل شده بود‌...
اما 48 ساعت قبل از حركت‌، ساعتی قبل از غروب آفتاب و زمان افطار در ماه رمضان، استاندار استان والدواز فرانسه با چند ماشین اسكورت و اسكورت موتوری به ‌محل اقامت مسعود رجوی آمد و اطلاع داد آقای رجوی هم‌اكنون باید بلادرنگ برای امر بسیار مهمی در دفتر وزیر كشور حضور به‌هم برساند‌. وی مسعود رجوی را از توطئه دستگیری وی در سویس توسط اینترپل مطلع نموده و به ‌این ترتیب مجدداً اجازه خروج لغو شد. همان روز آقای مهدی ابریشمچی طی مصاحبه‌یی از توطئه رژیم برای ترور و یا دستگیـری و استرداد آقای رجوی در سویس پرده برداشت.
و سرانجام در جریان یك دور مذاكره‌ پرتنش دیگر، دولت فرانسه با عزیمت رهبر مقاومت به‌جوار خاك ایران موافقت كرد و روز 17خرداد 1365 مسعود رجوی با یك پرواز اختصاصی پاریس را ترك كرد.


قسمتهايى از پیام تودیع رهبر مقاومت به‌هنگام ترك فرانسه و عزیمت به‌ خاك عراق


«من فردا از این‌جا، از فرانسه، خواهم رفت‌. البته این سفری است فوق‌العاده خطیر و سرنوشت‌ساز، پر از خطر، خطرهای مختلف‌. قرار بود 7-8-10روز پیش بروم‌. اما نشد، یعنی نگذاشتند. چند روزی خودم را به‌مثابه‌ گروگانی یافته بودم اما به هر حال فردا خواهم رفت‌.
اگر بپرسید برای چه می‌روی‌، در یك كلام می‌گویم كه برفروزم آتشها بر كوهستانها‌.
و اگر بپرسید كه فكرش را كردی كه آن‌جا چه بر سرت خواهد آمد، خواهم گفت كه ما چه مجاهدین و چه شورا، تا جایی كه مىفهميديم و می‌توانستیم بفهمیم، فكرش را كردیم‌. ولی مگر مى‌شه همیشه فكر همه چیز را كرد‌. مگر شرایط ما و انقلابون شرایط عادی است. تا آن‌جايی‌كه من به‌یاد دارم، در نقاط عطف در سر بزنگاههای خطیر و تاریخی همیشه این‌طور بود، شب سی خرداد این‌طور بود، شب پرواز به‌ پاریس همین‌طور بود و خیلی شبها و روزهای دیگر‌. ما در كشاكشیم با مهیب‌ترین نیروی ارتجاعی افسارگسیخته تاریخ ایران‌، با خمینی. این از نظر داخلی‌، از نظر بین‌المللی هم وقتی كه ما شروع كردیم، در شرق و غرب عالم هیچ‌كس با ما نبود و هیچ‌كس انقلاب و قیام جدیدی را بر مردم ایران روا نمی‌دید‌. هیچ‌كس خواستار دگرگونی بنیادی در میهن به‌خون‌تپیده ما نبود و این خواست خلق و اراده شهدا و اسرا و رزمندگان مجاهد خلق بود كه سرانجام برشورید‌. بله هیچ‌كس نبود و چه بسا كه حالا هم نباشد پس از ما چی برمى‌اید‌. این‌كه كار فردا را به‌ پس‌فردا محول نكنیم‌. این‌كه دیگر نباید اعدام و تیرباران و درد و رنج اسیران را بیشتر از این‌، تا كجا‌ و تا چقدر می‌شود هر روز شاهد خونریزی‌های جدیدی از جانب دژخیم بود‌. و شما شاهد هستید كه این كتاب هر روز و هر هفته و هر ماه و هر سال قطورتر ‌می‌شود‌.
بله هركجا شمع بلا افروختند صدهزاران جان عاشق سوختند
عاشقانی كز درون خانه‌اند شمع روی یار را پروانه‌اند‌.
شمع روی ایران و ایرانی و شمع پرفروغ رهایی و استقلال ملی و حاكمیت مردمی را‌. از اول هم به ‌پاریس نیامده بودیم برای وقت‌گذرانی و برای بازیهای سیاسی و نه برای استراحت و نه برای جان به‌در بردن‌. اگر این‌طور بود، این روزها دشمن ضدبشری این‌قدر با عناد و پیگیری دنبال مسأله استرداد و اخراج من نبود‌. از طرف دیگر من هم به‌عنوان نخستین مسئول مقاومت پرخون یك خلق درزنجیر، نه می‌توانم و نه باید در این‌جا چنان‌كه مطلوب دشمن است و برایش اعمال فشار می‌كنه، سكوت و یا بی‌طرفی پیشه كنم...
ببینید حرف زدن از استقلال و آزادی خیلی ساده است. اما پرداخت تاوانش خیلی مشكل است‌. معروف است كه اشیاء را به‌ ضدشان می‌شناسند‌. این یك شناخت عمیق است‌. یعنی اگر شناخت صوری را كنار بزنیم‌، در یك شناسایی عمیق، اشیاء را به ‌ضدشان می‌شناسند. پس آزادی خواه واقعی را از كجا می‌شود شناخت‌؟ از نوع رابطه‌یی كه با اضداد آزادی تنظیم می‌كند‌.
اما اگر بایستیم‌، اگر مقاومت كنیم‌، علاوه بر كشته‌ها و اسرایی كه باید بدهید، آن‌وقت دهها و صدها مارك از تولتالیتر و انحصارطلب تا غیردموكراتیك و وابسته و امثالهم بایستی كه نوش‌جان كنید‌. شگفتا چه كسی بود كه از كاندیداتوری ریاست‌جمهوری رژیم خمینی به‌خاطر بایكوت ولایت فقیه گذشت؟ غیر از مجاهدین؟ چه كسی پرچم مرگ بر خمینی را برافراشت‌؟ چه كسی فتنه لیبرال-ارتجاع را كور كرد وقتی كه سایرین درجا مى‌زدند و به عقب مى‌رفتند؟ چه كسی در هر كجای این كشور و این میهن از تهران تا اقصانقاط كردستان وقتی كه حقی از كسی تضییع می‌شد، پرچم حق‌طلبی برمی‌افراشت، از زنهایی كه می‌خواستند آنها را به‌زور وادار به‌ حجاب اجباری بكنند تا آلونك‌نشین و اقلیت‌های مذهبی‌؟ وقتی خمینی علیه مطبوعات تاختوتازش را شروع كرد‌، چه كسی سینه سپر كرد؟ كه بود كه به ‌دفاع از حقوق زنان برخاست؟
....
اما همه اینها پرداخت بهای سنگینی را طلب می‌كرد و ما ‌‌آن‌را‌ پرداختیم‌. به‌بهای خون و شكنجه و جنگ‌اعصاب روزمره‌. و باقیات و صالحاتش را مردم ایران دیر یا زود درك خواهند كرد.
كافی نبود كه بگوییم خمینی را نمی‌خواهیم‌. در دوران مبارزات افشاگرانه سیاسی، خمینی را به‌قدر كافی افشا كرده بودیم. روز سی خرداد نقطه عطف بود، مرزبندی همگان با خمینی بود‌. كار بسیار لازمی بود اما كافی نبود. علاوه بر اینها این كار عظیم ایدئولوژیكی و تاریخی سرانجام در سال گذشته در تمامی سال 64 به ‌داخل مجاهدین، سازمان محوری و پیشتاز انقلاب نوین ایران، هم راه برد‌ و به یك انقلاب عظیم درونی منجر شد‌. صفوف ما را بسا پاكیزه‌تر ‌و تصفیه‌تر‌ كرد‌ و مطهر‌تر ‌و پولادین‌تر، ‌به‌هیچ‌وجه مبالغه نمی‌كنم‌. ما در این مدت، حافظ حرمت كلمات بودیم‌. كلمات پاكیزه مقاومت و خلق و فدا و انقلاب و شهادت، آن‌ هم در صعب‌ترین شرایط تاریخی ایران‌. باور كنید از شرایط حمله مغول سخت‌تر‌ بود‌، چون آن، حمله خارجی بود. در شرایطی كه همه چیز زیر علامت سؤال رفته بود،‌ خمینی‌گزیدگی، بسا فراتر از مارگزیدگی و اژدها‌گزیدگی‌، همه چیز را مسموم كرده بود‌.
عجب ابتلا تاریخی و عظیمی بود و خوشا به‌حال تك‌تك كسانی ‌كه از زیر این آزمایش عظیم تاریخی و از یاد نرفتنی، سرفراز و پیروز و سربلند بیرون آمدند.
البته بهایش سنگین بود‌. باید مورد بسا تاخت‌وتازها واقع می‌شدیم‌. توضیحات مفصلش بماند برای آینده‌. یادتان هست چه كس‌ها و چه ناكس‌ها در فرنگ دموكرات شدند‌ و فخر دموكراتیزم و آزادیخواهی به ‌پاكباختگان میدان فدا و آزادی فروختند‌؟ به‌ مجاهدین پز دموكراسی دادند‌، مستقیم یا من غیرمستقیم دست‌دردست دشمن نه، مشغول پرپركردن پروبال فرشته‌ی خونین‌بال آزادی بودند‌.‌.‌.
در این مرزبندیها البته ما در یك مورد هم حتی شروع‌كننده نبودیم‌. هیچ تضاد و اختلافی را قبل از وقت و ناگفته بهش نپرداختیم‌. من شخصاً بارها و بارها درطول این پنج سال از عكس‌العمل‌های مشروع و برحق مجاهدین حتی جلوگیری كردم كه مبادا ما تندروی و افراط بكنیم‌. اما وقتی كه كسی هل من مبارز طلبید، وقتی كه حجت تمام شد، وقتی دیگر وظیفه ایجاب كرد، یك لحظه هم درنگ نكردیم‌، هر كه بود‌، یا از او خداحافظی كردیم یا بی‌محابا به ‌افشایش پرداختیم، به‌خاطر خلق، والا اگر دنبال مصالح پراگماتیك خودمان بودیم، همان بهتر كه با اماواگر و كج‌دارومریز طوری و یك طوری كنار می‌آمدیم و چه كسی نمی‌خواست با مجاهدین كنار بیاید؟ همه‌.
...
گفتم ما علاوه بر مبارزه پربار و خونین در داخل كشور، یك كار عظیم سیاسی را در این پنج سال به‌پیش بردیم، یك كار تاریخی‌. شاخص این كار، شورای ملی مقاومت و تاریخچه‌اش، به‌عنوان یك بدیل و آلترناتیو تثبیت شده‌. تاریخچه این شورا، تاریخچه مرزبندی بین جنبش و ضدجنبش است‌. تاریخچه انسجام نیروهای جبهه خلق است. تاریخچه بی‌نظیر وحدت و ارتقاء است‌. باز هم تاریخ به‌یاد خواهد داشت‌. پس به‌هنـگام خداحافظی با شما فقط اجازه بدید به‌عنوان مسئول مقاومت، مقاومتی با این ابعاد، مقاومتی بی‌نظیر كه به‌حق درخشان‌ترین مقاومت مردمی تاریخ معاصر ما است، سوگند بخورم كه در این مدت همه چیز را تحمل كردیم‌. ذره‌یی از منافع ملی و میهنی‌مان نگذشتیم‌. در مقابل انبوه توطئه‌ها ایستادگی كردیم اما هیچ ساخت‌وپاختی نكردیم‌. سوگند بخورم كه آگاهانه و عالماً و عامداً به‌ وحدت صوری تن ندادیم، از آن نوع كه خمینی می‌خواست، از نوع ”همه با هم“ نه‌. فایده‌اش چی بود؟ اگر من هم این‌جا می‌نشستم و به همه لبخند مى‌زدم‌، برای تصاحب هر چه سریع‌تر ‌قدرت‌. این از مجاهد خلق شایسته نبود. هرچه توانستند به ‌پروپای ما پیچیدند، لگد زدند، مارك زدند‌. از چه كسی گله می‌كنه؟ خوب ما خودمان خواسته بودیم. هر كسی طاووس خواهد، هر كسی طاووس آزادی و استقلال می‌خواهد، رنجش را هم باید تقبل بكند. خودمان خواسته بو دیم مگر نه؟ حتی چند بار در پیامهای مختلف، من خواستم بیشتر بتازید، باز هم بیشتر، ببینیم چه می‌شود، اگر قرار است ما از بین برویم، بگذار همین‌جا گورمان باشد و اگر نه، بگذار مرزها روشن شود.
یك دست‌آورد عظیم و تاریخی دیگر، شكستن دگم طلسم جنگ‌طلبی خمینی بود و برافراشتن پرچم صلح عادلانه، چیزی كه ما همیشه بر آن افتخار می‌كنیم. امروز وقتی مردم ایران از خرد و كلان در مقابل نعره جنگ به‌تنگ آمدند، وقتی كارد به ‌استخوان رسیده، وقتی جانشان به ‌لب‌شان رسیده، وقتی جوانها را خانواده قایم می‌كنند كه خمینی اونها را به‌زور نبرد‌، وقتی دسته‌دسته از توی خیابانها دستگیر می‌كنه و مانند گوشت دم‌توپ به‌جبهه‌ها مى‌فرسته‌، صحت موضعگیری ما باز هم بیشتر و بیشتر اثبات می‌شود. بس نیست؟ بس نیست این‌همه تلفات جانی و مالی و خسارت در هر دو كشور؟ مگر خمينى به فكر صلح است؟ خمینی به ‌فكر جان مردم است‌؟ نه، اون بلای جان مردم است. این وظیفه ما بود و هست كه بر اساس طرح صلح شورای ملی مقاومت، طومار جنگ رو درهم بپیچیم. گفتم كه اشیاء به ضدشون شناخته می‌شوند، پس دم‌زدن از صلح فقط كافی نیست‌. باید سرچشمه جنگ را كور كرد، یعنی خمینی رو با یك اقدام عملی، این سفر در یك بعد خودش، پاسخی است به ‌این نیاز سیاسی تاریخی‌. به‌قول مجاهدین یك سفر عاشورا‌گونه و عاشورایی دیگری است، یك سفر عاشورایی دیگر است و ما عزممان جزم است كه باز هم مقاومت انقلابی را وارد یك كوره دیگری كنیم.
...
می‌خواهم تأكید بكنم اگر فعالیتهای بین‌اللملی گذشته ما نبود‌، اگر حمایتهای گسترده جهانی نبود، اگر مقاومت ایران این‌چنین در سطح داخلی و سراسر جهان شناخته‌شده نبود، این قضایا ممكن بود خیلی زودتر اتفاق بیافتد‌، ممكن كه نه، قطعاً، ممكن بود كه كار به ‌قربانی‌كردن هم بكشد‌. اونهایی كه مفهوم دیپلوماسی انقلابی ما را نمی‌فهمیدند و چنین روزهایی را پیش‌بینی نمی‌توانستند بكنند، یك بار دیگر بور شدند. خوشبختانه ما این پیش‌بینی‌ها را به‌موقع كرده بودیم‌. بنابراین در برابر این همه شرایط فوق‌العاده بغرنج و پیچیده با انبوهی از فشار و جنگ‌اعصاب مات نشدیم‌ و راه خودمان را پیدا كردیم. شنیدم حتی گفته شده بود كه آن‌قدر زیر منگنه خواهیم گذاشت كه خودشان بروند. و من هم در مقابل چنان‌كه شاید شنیده باشید گفتم: «اگر هم بسوزانید و خاكستر بكنید... باز هم فریاد خواهیم زد‌: ”مرگ بر خمینی“»‌.
...
به‌خدا قسم اگر كسی این مرزبندی را تقویت نكند، اگر این مرزبندی را تقویت نكند، اگر این مرزبندی را تعمیق نكند، اگر روشن نكند، اگر بهش مؤمن، اگر به ‌آن وفادار نباشد، هیچ هیچ از درد و رنج مردم درك نكرده. آخر چرا آقا؟ شما چكاره‌اید؟ گوشه خیابان قدم می‌زنید، سوت می‌زنید، نشستید توی قهوه‌خانه. بنده نمی‌دانم سازمان چی‌چی‌های مترقی هستم، بنده كارگران فلان هستم، بنده وطن‌پرستان فلان هستم. خوب چكار می‌كنی؟ هیچ، كارم این است كه بگویم آنهایی كه با خمینی جنگیده‌اند، اشتباه كرده‌اند‌. شرایط آماده نبود، اون یكی می‌گوید باید رفت اون مردم را آگاه كرد
آخه یك خورده از این درد و رنج حس بكنید‌. جنگ است، یك میلیون نفر كشته و مجروح شده‌اند، می‌فهمی یا نه؟ خانواده‌یی نیست كه عزادار نباشد، می‌فهمید یا نه؟ در هیچ مقطع تاریخ ایران فحشا این‌قدر گسترش نیافته یا نه.
كسی نخواسته، نه شورای ملی مقاومت نه مجاهدین، كه با آنها مخالف نباشید كه با آنها ناسازگار نباشید كه انتقاد نكنید كه دشنام ندهید. نه، ولی به‌جای یك سنگ یا در ازای یك سنگ كه به‌ سر ما بزنید، لطفا كلوخی هم به ‌پای خمینی بزنید. این برای خودتان هم خوبه، خودتان تازه خواهید فهیمد كه كسانی‌ كه راه‌های پرفرازونشیب‌تر‌ را درنوردیده و بازگشوده‌اند، چه كشیده‌اند‌. و با چه مشكلات و مخاطراتی روبرو بوده‌اند. هرچه می‌خواهید به‌ مجاهدین دشنام بدهید، نقد كنید، تحلیل كنید، بزنید، ازجمله خود من، هرچه می‌خواهید. اما یادتان باشد كه یك روز تاریخ ایران و مردم ایران وزن خواهند كرد، اون مقدار را كه به ‌ما زدید، اون مقدار را كه به‌ خمینی نزدید.
باور كنید وقتی كه آدم، هر آدم معمولی، فقط چند لحظه به ‌فكر شهدا می‌افته، به ‌فكر این‌كه تو زندانهای خمینی چه خبره و به فكر درد و رنج مردم ایرانه، به ‌فكر این گرانی وحشتناك، به ‌فكر این سركوب، به ‌فكر میلیونها آدمی كه دنبال روزنه نجات هستند، از خود بی‌خود می‌شه و نمی‌تواند خودش را كنترل كند. فكر می‌كنم كه همه این‌طور هستیم.
و سرانجام خطاب به ‌شما، به ‌همه هم‌میهنان عزیز و آزاده و شریف خارجه، به‌ همه پیشتیبانان شورا و به همه همدردان مجاهدین و به خواهران و برادران مجاهد خودم كه در این كشورها می‌مانند، روشنه كه شماها ناگزیر اغلب در این‌جا هستید یا خواهید ماند. به ‌خودتان و به نقش خودتان و به كار و به مسئولیتتان كم بها ندهید‌. مبادا یأس و انفعال و ناامیدی به‌ خودتان راه بدهید. ما این چیزی كه طی این پنج سال در این‌جا ساختیم و با خون جگر هم ساختیم، نمی‌خواهیم خراب كنیم. حركت رو به ‌جلو، نه ‌رو به عقب، اشتباه نكنید‌. زمانی روشن خواهد شد كه حتی در رابطه با عزیمت من، عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد‌. فراموش نكنید كه حركت رو به جلوست. گفتم كه در آستانه‌ یك جهش هستیم. نمی‌خواهیم و نباید به‌عقب برگردیم.
شما‌، پشتیبانان شورای ملی مقاومت‌، باید سنگرهای مقاومت عادلانه مردم را درخارج از كشور خالی نگذارید‌. باز هم جهان را تكان بدهید، باز هم بلرزانید‌. حقوق مردم ایران را اعاده كنید‌. هیچ‌كس زیادی نیست‌. هیچ‌كس از شما غیرلازم نیست و هیچ‌كدام نیست كه به‌دردنخور باشید. اگر رضا به ‌قضای خدا بدهید، رضا به‌ مشیت خلق و انقلاب بدهید و صادقانه و در حد توان خودتان كار بكنید‌. چه كار صدای مقاومت را به‌ گوش جهانیان برسانید و به گوش بقیه هموطنانمان و فروغ مقاومت رو زنده نگه دارید‌. نشاط و سرزندگی خودتان را حقظ كنید
ما نمی‌خواهیم كار سیاسی‌مان را در عرصه بین‌المللی تعطیل بكنیم. بالعكس قدم‌به‌قدم هم‌زمان با اعتلای مقاومت در داخل كشور می‌خواهیم بر ابعاد فعالیت خودمان در عرصه بین‌المللی بیافزاییم. مقاومت ایران امروز بیش از همیشه به ‌همه قوایش، به ‌ذره‌ذره نیروهایش، به ‌تك‌تك افرادش نیازمند است، به‌ شما، به‌ تك‌تك شما. فكر نكنید كاری ازتون برنمی‌آید، به ‌كار سیاسی‌تون، به‌ حمایت خودتون، به ‌جلب حمایت از طریق شما‌، به ‌یك ریال پول، به ‌یك قدم راهپیمایی، به ‌یك تظاهرات، به ‌یك پخش پیام، به ‌تعمیق مرزبندی‌، به ‌روشن‌كردن حق و ناحق‌، به ‌احقاق حقوق مردم ایران دركشورهای مختلف در مراجع مختلف نزد دولت‌های مختلف و سرانجام حتی به‌ یك دعای خیر و یك آرزوی نیك و به یك نجوایی در دل. باور كنید این مهمه، باور كنید بها دارد و در اولین قدم اگر از من می‌پرسید، همین سی خرداد را بزرگ بدارید‌. روز شهدا و زندانیان سیاسی رو نگذارید خارجیان بگویند كه با رفتن یك فرد یا تعدادی افراد از این‌جا، هر چه بود، تمام شد. هرگز این‌طوری نیست و نباید باشه‌. این سی خرداد را باید بیايید بیرون، پرچم ایران و ندای مقاومت عادلانه مردم ایران را به‌اهتزاز دربیاورید. روز شهدا و زندانیان سیاسی رو به ‌یاد تك‌تك اسیران و تك‌تك شهیدان گرامی بدارید‌. نگذارید مقاومت را قربانی كنند. در عرصه بین‌المللی، اگر شما بلند بشوید، نخواهند توانست هیچ چیز‌، هیچ سلاحی و هیچ قدرتی در جهان نیست كه بتواند اراده برانگیخته خلق قهرمان درزنجیر را به زانو دربیاور. همه هم‌وطنان، شهدا، اسرا مثل رزمندگان و مثل همه مردم ایران چشم‌انتظار شما هستند‌. نگذارید شب بر شما و روح و روانتان چیره شود‌. راه البته صعب و خطیره‌. گفتم كه از شب سی خرداد وقتی مجاهدین به ‌زبان ایدئولوژیكی خودشان مسیری عاشورایی پیشه كردند، دیگر اینها، توی آن هست‌.‌.‌. شهادتها، فراقها، جداییها، تیربارانها، اعدامها، چه می‌شه كرد، دشمن می‌خواهد م ارا محدود و فلج كند وب عد قهقهه بزند و ما می‌خواهیم ‌‌آن ‌را‌ داغان كنیم نابود كنیم وخواهیم كرد‌. وقتی امواج تاریكی هجوم می‌اورند‌، بزن بر سینه شب، تیری از نور، گل خورشید را میهمان ما كن‌.
پس هم‌چون نخستین روزی كه از زندان آزاد شدم، بگذارید یك بار دیگر یادآوری كنم، مگر ميىشود خورشید رو كشت؟ پاكترین فرزندان این میهن را می‌توان دسته‌دسته تیرباران كرد و به شكنجه‌گاه فرستاد اما آنها در خورشیدی مضمحل می‌شوند كه هیچ تردیدی در تابشش نیست‌، خورشید تابان رهایی ایران‌. مگر مىشود دریاها را خشكاند‌؟ مگر مىشود لاله‌ها را از شكوفایی بازداشت و بادها را از وزیدن و مگر مىشود خلق قهرمان ایران را تا به ‌ابد در زنجیر پیر كفتار جماران نگه داشت‌؟ نه، نه هرگز. مرگ بر خمینی‌. سلام برخلق. سلام بر صلح و آزادی‌.
خداحافظ شما


* * *


سحرگاه یكشنبه 18خرداد سال 65 مقارن با عید سعید فطر، بلافاصله پس از ورود رهبری مقاومت به ‌خاك عراق، مسعود و مریم رجوی به ‌زیارت مشاهد متبركه و مرقدهای پیشوایان عقیدتی و سمبلهای اعلای آزادگی در نجف و كربلا شتافتند.
«عزیمت رهبری مقاومت به‌جوار خاك میهن، با انعكاسهاي گسترده‌یی در داخل ایران همراه بود و موجی از شور و امید و حمایت بر انگیخت. به همین خاطر‌، خمینی تاب نیاورد و در كمتر از یك هفته به ‌بمباران مجاهدین در پایگاه منصوری در منطقه مرزی مبادرت كرد‌. خمینی از این‌كه همه توطئه‌هایش نتیجه معكوس داده است، به‌شدت غضبناك بود و پشیمانی خود را بلادرنگ با دستور بمباران یك پایگاه شناخته شده مجاهدین به ‌تماشا گذاشت‌. در ساعت 5 و 45دقیقه بامداد روز شنبه 24خرداد ،6 بمب‌افكن F5 بمبهای خود را بر پایگاه مجاهد شهید محمد منصوری فروریختند. مجاهد خلق ایرج بهی به‌شهادت رسید و 10 مجاهد دیگر مجروح شدند. در این تهاجم وحشیانه اهالی بی‌دفاع روستای كهریزه كه در مجاورت این پایگاه بود، به‌شدت خسارت دیدند. شماری از اهالی ازجمله یك كودك خردسال در اثر تركش بمبها‌، مجروح شدند و خسارتهای مالی قابل‌توجهی هم به ‌آنها وارد شد.
خبرگزاری رویتر در 30خرداد 65 گزارش كرد‌: «بنا به‌ گزارش رادیوی دولتی ایران، نیروی هوایی این كشور یك مقر فرماندهی مجاهدین خلق را در منطقه شمالی سلیمانیه در عراق بمباران نموده و بیش از 200نفر از آنان را به‌قتل رسانده است‌. رهبر آنان مسعود رجوی هفته قبل با هزار تن از یارانش از فرانسه به ‌عراق تغییر مكان داده بود‌. مجاهدین خلق فقط از یك كشته و 10 مجروح سخن گفتند‌...»
به نوشته‌ روزنامه‌ی اطلاعات آخوندی به ‌تاریخ 2تیر 1365 آخوند ریشهری، وزیر اطلاعات، در خرم‌آباد اعلام كرد: «انهدام مقر منافقین در عراق یكی از كارهای قابل‌توجه است كه با همكاری وزارت اطلاعات و نیروی هوایی انجام شد‌. بر اساس آخرین گزارشهاي رسیده، حدود 200 الی 300نفر از منافقین در این مقر به‌هلاكت رسیدند“».
به نوشته‌ روزنامه‌ ‌جمهوری اسلامی 31خرداد‌: «اطلاعات موثق حكایت از آن دارد كه بعد از بمباران این مقر 17خودرو نظامی اجساد را از منطقه بمباران‌شده خارج ساختند».
بزرگنمایی‌های 200 الی 300‌باره اطلاعات و رسانه‌های آخوندی به‌روشنی گواه ترس و وحشت رژیم از تبدیل شر كثیر به‌ خیر عظیم برای مجاهدین و مقاومت ایران بود‌. وحشتی كه دو سال بعد، در زهر آتش‌بس تحمیلی از سوی ارتش آزادیبخش ملی، به ‌حلقوم خمینی ریخته شد و رویاهای ارتجاعی خلافت اسلامی را باطل كرد‌.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر