۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه

سرنوشت سبزالهىها - محمدرضا روحانى
محمدرضا روحاني
محمدرضا روحاني
كوچك نمايى خط خط معمولى بزرگنمايى خط
سرنوشت سبزالهىها
بسيجيهاى خارجه

ماه گذشته در پى صدور قطعنامه شوراى امنيت مللمتحد براى تشديد تحريمها و در جهت کشيدن دندان اتمى رژيم، اجتماع بزرگ ايرانيان و ياران پشتيبان مقاومت در شهر تاورنى، حومه پاريس با موفقيتى بىنظير بهلحاظ کمى و کيفى، برقرار شد، در آن گردهمايى بزرگ سخنرانى خانم مريم رجوى، رئيسجمهور برگزيده مقاومت براى دوران انتقال حاکميت به مردم و اعلام پشتيبانى اکثريت نمايندگان ۲۲پارلمان، شامل ۳۵۰۰ نفر از حقوق مکتسبه و طبيعى اشرفيها بار ديگر عاشقان نظام ولايت مطلقه فقيه را متوجه خطر اصلى کرد. ولىفقيه گوش سردار پاسدار سليمانى، نماينده تام الاختيارش در عراق را کشيد تا تسمه بر گرده مالکى بگذارد و او را ملزم به همراهى بيشترى در راه تشديد فشارهاى مادى و معنوى براشرفيها کند. بلبشوى پس از انتخابات عراق و خلاء سياسى موجود در آن فرصت طلايى ديگرى به عمامهداران حاکم بر ايران داد که يکه تازى خود را ارتقا دهند. بيش از سه دهه است که آخوندها خواب بلعيدن عراق را مىبينند. تاريخ تشکيل مجلس اعلاى انقلاب اسلامى عراق و تقويت حزبالدعوه را در خاطرات آقاى منتظرى خواندهايم و گزارش سيد مهدى هاشمى خطاب به او و نقش حجت الاسلام محمود هاشمى اولين مدير مجلس اعلا را هم مىدانيم.

البته اين همان هاشمى است که بعداً به آيتالله شاهرودى مبدل شد وهشت سال، جلو صحنه و در مسند رياست قوه قضاييه خامنهاى مورد استعمال قرار گرفت.
همزمان وزارت اطلاعات فعاليتهاى خود را افزايش داد. عربده کشانى را بهعنوان «صله ارحام» از سراسر دنيا پشت ديوار اشرف جمع آورد. تا همراه تهديد، زشتترين دشنامها را در قويترين بلندگوها خطاب به «برادران، خواهران و فرزندان» خود بدمند.
شرم نمىکنند و از بام تا شام پشت ساختمان درمانگاه اشرف به اجراى رذالت تاريخ خود مأمور و مجبور شدهاند.
در عين حال در تهران لباسشخصى ها، بسيجيها و عاشقان ولايت کف بر لب آورده و غرب بهويژه دولت فرانسه را طبق رويه معموله از عواقب وحشتناک «همکارى با منافقين» مىترسانند. اما در غربت «غرب» هم پاسداران رژيم بيکار نماندند. بسيجيهاى خارجه سخت نگران آيندهاند و براى صيانت ذات فعال

يدکى قراضه
در قبرستان ماشينهاى از کار افتاده، اوراقچيها لوازم گوناگون دستگاه خارج از رده را پياده مىکنند تا به نيازمندان عرضه کنند. مشتريان معمولاً اهل فن هستند و سره را از ناسره تشخيص مىدهند. کمتر کسى شمع سوخته ماشين يا پروانه پاره شده را مىخرد. اما باز هم اتفاق مىافتد که به علت اشتباه خريدار يا سوءنيت فروشنده يدکى مستعمل «اسقاطى» هم از کار در مىآيد. يکى از اين «اسقاطى» ها را همسنگر شورايى آقاى محمود احمدى در مقاله «اين اسقاطى را ديگر نمىخرند» معرفى کرد. آن نوشته که هفته پيش ـ ۱۸ژوئيه ـ در همبستگى آمده است نگارنده را از تکرار مقدمه و خواننده را از دوبار خواندن معاف مىکند. اين که هر اسقاطى دشمن با مقاومت را دکان معرکه گيرى و دستمايه گذران حيات ننگين خود کند امرى است طبيعى. اگر در چنين زمانى احسان نراقيها به مقاومت توهين نکنند، چگونه مىتوانند از خاتمى و احمدىنژاد مطالبه اجرت کنند؟ پول که علف خرس نيست.
در دادگاه پاريس «از قضا سرکنگبين صفرا فزود» احسان نراقى و همدستان او از مقام يدکى «مستعمل» فرسوده و «قراضه» به درجه اسقاطى رسيدند. کوس رسوايى آنان اين بار به حکم و مهر دادگاه هم ممهور شد. البته دوست عزيز آقاى مهندس محمود احمدى به درستى تاکيد دارد که «دستمال مصرف شده» ديگر به کار نمىآيد ولى چرا چيزى را که احمدىنژاد نمىخورد به خورد جرس مىرود، آن هم با اشتهايى سيرى ناپذير؟

زنده خواران اخراجى
زنده خواران، ميرغضبهاى دربار صفوى را مىشناسيم. درندگانى در هيأت آدمى که پشت در تالارهاى سلطانى در انتظار شعلهور شدن لهيب خشم «مرشد کامل» مىماندند تا به اشارتى با شور، شتاب و شوق مغضوب بىدفاع را با دندان زنده زنده، قيمه قيمه کنند، بدرند و بخورند. اينک هم کمافى السابق گلهاى از زنده خواران اخراجى رژيم، کف برلب و هار بدون نياز به اشارتى از سوى سلطانعلى، «مرشد کامل» خود بىدستى او را جبران مىکند و داوطلبانه به ميدان جنگ روانى و تبليغاتى عليه مقاومت سازمانيافته ملى شتافتهاند اين منتظرخدمتهاى سابقهدار معاون رفسنجانى، نماينده معزول رژيم در مجلس، وزير خاتمى، پاسدار اخراجى، معاون ناطق نورى، سفير سابق… و هرکدام اجراى گوشهاى از اين نمايش مهوع را به کمک رسانههاى بيگانه و «خودى» برعهده گرفتهاند. غالباً مثل دکترا کردان و دکتر رحيمى در پروژههاى گوناگون زگهواره تا گور درس مىدهند يا درس مىخوانند. بورسيه دانشگاههاى طرفدار «آشتى تمدن ها» هستند. در پاريس، لندن، واشنگتن، آمستردام و… . مىچرخند و مىچرند. جنس جور است با مقنعه، بىريش، فکلى، عمامهاى، ريش توپى، کلاه لگنى و ريش بزى، يقه حسنى و پيراهن يقه مائويى، کراواتى، مينى ژوپى، شهر شهر فرنگه، بيا و خوب تماشا کن. در همه چيز با هم اختلاف دارند مگر در حفظ قانون اساسى ولايت مطلقه فقيه. آفتاب ۲۶ژوئيه از قول رفسنجانى درباره مجاهدين نوشته است «گروهها و جناحهاى سياسى موجود در کشور با همه اختلافاتى که با هم دارند در مبارزه با اين خودفروشان و طرد آنان يکى از وجوه مشترک آنان با حاکميت است». تجاوز به اين مرز معصيت کبرى است.

ستيز يا سازش
جنگ، بين ساختار گرايان و ساختارگريزان در نظام ولايتفقيه امر تازهيى نيست. در اين جنگ به اقتضاى زمان، کمبودها و قدرتهاى ولىفقيه، امکانات مختلف يا دست بستگيهاى گوناگون مقاومت ملى نبردها در اشکال متنوع بهشدت و ضعف ادامه داشته است. از سى خرداد۱۳۶۰ تا امروز حدود نه هزارو نهصدوبيست روز مىگذرد. لابد دهها هزار نفر در ايران و سراسر جهان همراه و همگام مقاومت سازمانيافته ستيز تاريخى خود را تعقيب کردهاند. ناگزير اشتباهات، کاستىها، تندرويهاى يا سهلانگاريهايى داشتهايم اما هيچ کس، هيچ جايى پيدا نشده تا ادعا کند که اين مقاومت يک آن به فکر سازش با اين رژيم افتاده است. اين راز واقعى ماندگارى اين مقاومت است.

حجاريان از جوانترين کادرهاى اين رژيم بود. از پايه گزاران عملى و قانونى وزارت اطلاعات ولىفقيه است. مصاحبهاى دارد در پاييز ۸۵ درباره وقايع دانشگاه تهران در تير ماه ۷۸ با خبرنگار فارس. او از تلاشهايى که براى برگرداندن تظاهرات دانشجويى از مسير منتهى به اقامتگاه خامنهاى انجام داده و همکاريهايى که براى پيشگيرى از درگيريها کرده است شرح مفصلى مىدهد و در باب تاکتيک فشار از پايين و چانه زنى در بالا مىگويد: «سياست يعنى ستيز و سازش» و نه «ستيز لفظ غيراخلاقى است و نه سازش» البته توجه داريد که هنوز از گلولههاى طرف سازش که براى «شهادت» او مصرف شده نجات نيافته و چک و چانهاش تا زنده است به کار نخواهد افتاد. مصاحبه اخير در يکى از اتاقهاى ساختمانى متعلق بهرياست جمهورى احمدىنژاد در خيابان هانرى کربن که هنوز در اختيار او قرار داشت انجام گرفته بود. سه سال بعد، تابستان گذشته محصول کار خود را باز هم مىچيند و اين بار اين مفلوج، را در دادگاه عدالت اسلامى با يک کيفر خواست جمعى به اقرار مىکشانند. اکنون هم در مرخصى استعلاجى است. اين نوع آدمها چارهاى ندارند. تا ساختارگرا هستند همين زندگى «خفيف خائنانه» آنهاست. اين نوع زنده خواران اخراجى ناقص العضو يا درنده و هار خود مىدانند که کسى نيستند. امروز خامنهاى خانه «آيات عظام» را که روزى محل تظلم بوده ويران مىکند. توى دهن يادگار امام مىزند. بالاخره ناچار مىشود اسيدحسن را هم بفرستد خدمت آسيد احمد آقا. همه اين ضربات بهاى ستيزى است به قصد قربت و سازش.

نقش منافقين نابود شده
هفته گذشته پارلمان نيوز نامه «روابط عمومى مجمع روحانيان مبارز» را در پاسخ حملات رسانهيى عليه آيتالله خوئينيها و حجت الاسلام سيد محمد خاتمى و مجمع مبارز چاپ کرد. در آن آمده است که «… . عوامل سازمان منافقين با سوءاستفاده از تندروى و افراط گرى به درون برخى از نهادها و دستگاهها و رسانههاى نظام نفوذ کرده و درصدد انتقام از امام، ياران امام و انقلاب اسلامى برآمده باشند… . نظير آن چه در سالهاى آغازين انقلاب از رهگذر نفوذ منافقين بر ملت و کشور تحميل گرديد…».
تابناک هم تحت عنوان اطلاعاتى که شهرام اميرى از آمريکا آورد مىنويسد «سيا در مقابل کلاهبرداران حرفهيى باز هم فريب اطلاعاتى خورده است… . با گرفتن پول کلان اطلاعات کاملاً منحرف و غلطى به آنها منتقل کردهاند… . يکى از آنها (کلاهبرداران حرفهيى) سازمان تروريستى منافقين است».
يعنى بقاياى منافقينى که بارها مژده نابودى آنها را طى سى سال گذشته شنيدهايم هم در «نهادها و دستگاههاى رسانههاى نظام نفوذ» دارند و هم مىتوانند کلاه سازمان سيا را بردارند و «پول کلان اطلاعات کاملاً منحرف و غلطى». را به جيب بزنند.
چنين است که حال جامعه شناس اسبق شاهنشاهى مأمور سابق نظام «مقدس اسلامى» در يونسکو، همکار قبلى خاتمى، نويسنده ۸کتاب عليه منافقين و بالاخره همکار خبرى ديروز و نامطلوب امروز اطلاعات احمدىنژاد به زنده خواران جرسى پناه مىبرد تا به فرزانه خانم بذرپور خبرنگار سايت جرس ثابت کند که «گروه رجوى هيچ پايگاه اجتماعى در ايران ندارد» و نامهيى را براى رئيسجمهور احمدىنژاد «بهصورت خصوصى ارسال کرده بودم از کجا به دست منافقين افتاد…». «من از بىدر و پيکرى دستگاه امنيتى کشور شگفتزده شدم».

پس هم روحانيان مبارز، هم «تابناک و هم مأمورين منتظر خدمت جرسى دست مجاهدين را در «نهادها و دستگاهها و رسانههاى نظام» يا در هدايت سياست هستهاى آمريکا «از طريق فريب اطلاعاتى» مىبينند و هم آن را در دسترسى به «نامه‌هاى خصوصى» احمدىنژاد. در روز ۲۴ژوئيه هم شيخ حسن نصرالله در لبنان فريادهايش به آسمان برخاست تا به گوش شجونى هم فروکند که «فتنهگران ايرانى دنباله منافقان ساکن عراق بودهاند» ـ خبرگزارى فارس ـ
اقرار هرروزه به حضور و فعاليت عناصر مقاومت ملى و ابزار نگرانى و وحشت از نيرويى که سى سال است ايستاده و پس از دهها هزار اعدام، صدها هزار اعدامى و صدها هزار پناهنده دليلى دارد که همه از جمله زنده خواران مىدانند ولى باز هم تکرار مىشود.

آينده در پشت سر شما
زنده خواران خوب مىدانند که شتر سوارى دولا دولا نمىشود. از آخرين فتواى «ولى امر مسلمين» هم بىخبر نيستيد که مقرر فرمودند «ولايت فقيه بهمعناى حاکميت مجتهد جامع الشرايط است در عصر غيبت شعبهاى است از ولايت ائمه اطهار که همان ولايت رسولالله مىباشد و همين که از دستورات حکومتى ولى امر مسلمين اطاعت کنيد نشانگر الزام کامل به آن است»
اگر ساختار شکن نيستند دست از «ستيز براى سازش» برداريد و «اطاعت کنيد» شما از سعيد جان (اسلامى يا امامى) عزيزتر نيستيد. ديديد در شکنجهگاه با همسرش چه کردند و چگونه با داروى نظافت او را پاک و راحت کردند.
در قانون اساسى جمهورى اسلامى شما ۲۰۲ بار اسلام، اسلامى، اسلاميت، مسلمان و… تکرار شده است. ولى مطلقه امر مسلمين هم لب کلام را گفته است. مگر نديديد با پسر کروبى چه رفتارى شد و با خواهرزاده موسوى چه کردند؟ مگر کيفرخواست ۱۲۵ نفر، دادسراى انقلاب اسلامى تهران را نخوانديد؟ ديگر اگر بخواهيد چانه بزنيد فکتان را پياده مىکنند حجاريان نيمه «شهيدى» در اين طريق است. دزد حاضر و بز حاضر. اين است سرنوشت سبز الهيهاى ساختار نشکن. دموکراسى را نمىتوان به نکاح منقطع ولىفقيه در آورد. آينده شما پشت سرتان قرار گرفته خواب بازگشت به عصر طلايى امام را نبينيد. امام فعلى شما از روز اول مشروعيتى نداشت حال که به همت منتظرى حاکم جائر شده است.

شهيد سبزالهى
مىدانيم که يکى از مأمورين امنيتى رژيم در هنگام شروع به قتل يکى از اعضاى دفتر دکتر گنجى در پاريس دستگير شد و پس از پايان محکوميت، شب اول آزادىاش در هتلى در پاريس کشته شد. ظاهراً اطلاعات زيادى را لو داده بود و کارفرماى ناراضى او را به علت «عدم انجام وظيفه» به مرخصى ابدى فرستاد.
مىدانيم که شلالى يکى از اعضاى باند احسان نراقى از حضور در دادگاه و همکارى با بقيه بهطور علنى سرباز زد. و البته بدون آن که رسماًًًًًًًًًً از تعقيب موضوع اعلام انصراف نمايد و بالاخره از اين باب مغضوب و مطرود بود و از نعمات همکارى با نراقى محروم. در خبر است که شلالى به زير خاک نقل مکان کرده است. احسان نراقى خوب خبر دارد و مىتواند بگويد دور و بر او چه مىگذرد؟ کارفرماى اصلى شلالى و همدستان او چه نقشى در فراهم آوردن مقدمات تدفين او داشتند؟ او به همت حضرت عزرائيل از تنفس ممنوع شد؟ يا به نوع خاصى از شهادت مبتلا گرديد که در عصر ما به آن «شهيد سبزالهى» مىگويند؟ در مثنوى معنوى يکى از انواع اين قبيل «شهادتها» آمده است و عاقلان
دانند.
برگرفته شده از سایت مجاهدین خلق.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر