۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

زوزههاى ديكتاتورى آخوندى در سالگرد عمليات فروغ جاويدان
صحنه هاي نبرد دلاورانه ارتش آزاديبخش در فروغ جاويدان
صحنه هاي نبرد دلاورانه ارتش آزاديبخش در فروغ جاويدان
كوچك نمايى خط خط معمولى بزرگنمايى خط
ديكتاتورى آخوندى، كه در برابر كلان ضربات مقاومت ايران از گردهمايى عظيم تاورنى تا جنبش فراگير هميارى ملى و پيروزى مجاهدين در دادگاه آمريكا، سراسيمه شده است، زوزههايش در سالگرد عمليات كبيرفروغ جاويدان را با فغان و فرياد مضاعف، همچنان، ادامه مىدهد
بهدنبال سوزنامه‌هاى كشاف سركردگان سپاه در تلويزيون آخوندى، خبرگزارى فارس وابسته به سپاه پاسداران براى چندمين بار، گزارش مشروحى از حماسه فروغ جاويدان و عزم قاطع مجاهدين براى سرنگونى رژيم منتشر كرد و نوشت: «آنها (منافقين) به همه منافقين خبر داده بودند كه به عراق بيايند و در كنار آنها، تهران را فتح كنند. حدود ۱۵هزار منافق. از اروپا و آمريكا به عراق و پادگان، اشرف آمده بودند تا… جمهورى اسلامى را كه به خيال آنان تضعيف شده بود و دولت از ملت جدا شده بود، سرنگون كنند.
خبرگزارى وابسته به سپاه پاسداران ضمن شرح فتح برق آساى شهرهاى كرند و اسلامآباد، و فرارى دادن مزدوران رژيم توسط ارتش آزادىبخش ملى ايران نوشت: «بهمحض رسيدن به مدخل شهر، تعدادى از منافقين با ورود به آن، اقدام به قطع برق و ارتباط مخابراتى و هم‌چنين تيراندازى و آشفته نمودن اوضاع شهر كردند. در همين حين، تعدادى از نيروهاى سپاه و مردم، با دشمن درگير شدند كه بهدليل عدم انسجام نيروها و آميختگى منافقين با مردم، اوضاع از كنترل نيروهاى نظامى خارج شد و شهر به تصرف دشمن درآمد».
خبرگزارى سپاه پاسداران، با اشاره به سرعت پيشروى ارتش آزادىبخش ملى ايران نوشت: «پس از تصرف اسلامآباد، دشمن با استفاده از تعداد زيادى تانك و خودرو، به همراه تعدادى از نيروهاى پياده، در جاده اسلامآباد به طرف كرمانشاه حركت كردند».

در گزارش ديگرى از خبرگزارى حكومتى فارس، يكى از سركردگان سپاه كه از جمله مزدوران شركتكننده در رويارويى با ارتش آزدايبخش بوده، گفت: «عمليات مرصاد نبردى بود كه ميان ارتش جمهورى اسلامى ايران و سازمان مجاهدين خلق در اواخر جنگ ايران و عراق، در سال ۱۳۶۷ درگرفت».
خبرگزارى حكومتى ايسنا نيز ضمن درج اظهارات شمارى از مزدوران رژيم، گزارشى از حماسه فروغ جاويدان را منتشر كرد. بنابه اين گزارش يكى از مزدوران بسيجى وحشت و هراس خود و نيروهاى واخورده رژيم و هلاكت مزدوران را در صحنه چنين بازگو مىكند: «… حقيقتاً تك‌تك جاى پاى من را به رگبار بسته بودند و من هم آيه «وجعلنا». را تا زمانى كه برسم زمزمه مى‌كردم و مى‌دويدم. به آن‌جا كه رسيدم يكى از اين بچه‌ها در حال ذكر ‌گفتن بود… . چون لباسم يك لباس خاصى بود و دشمن را حساس كرده بود و كاملاًًًًًًًً مشخص بود كه سر من را هدف قرار داده بود…».
اين مزدور بسيجى در بخش ديگرى از كابوس نامه خود مىگويد: «… عمليات خيلى نفس‌گير بود. شب تا صبح و صبح تا شب به علت اينكه درگير عمليات بوديم چشم‌هايمان را روى هم نگذاشته بوديم و اصلاً وقت را نمى‌شناختيم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر