۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

با مجاهدین خلق منصف باشیم وایستادگی را از آنان بیاموزیم.


امیدوارم این اولین و آخرین باری باشه که مجبور بشم راجع به مجاهدین چیزی بنویسم، چون طاعونی که امروز سیاست و اقتصاد و آینده ایران را هدف گرفته به ما هشدار میدهد که وقت چنین بحث‌های انحرافی را نداریم، اما چه کنم که با اینکه هرگز در عمرم با مجاهدی ۵ دقیقه هم حرف نزده‌ام و مفتخرم به اینکه خود را یک لیبرال سبز بنامم، اما دیدن اینکه هموطنم به خصوص جوانتر‌هایی‌ مثل خودم در قضاوت خود راجع به مجاهدین (و سایر مخالفان مسلح جمهوری اسلامی مثل گروه ریگی یا پژاک و بقیه) از جاده انصاف خارج شده و سعی‌ نمیکنند خود را در موقعیت این گروه‌ها بگذارند، مرا مجبور به دست بردن به قلم می‌کند.

فکر کنم کسی‌ شک نداشته باشد که انحصار طلبی و حذف رقیب از صحنه اختراع دو سال اخیر این رژیم نیست و این خمینی بود که سرکوب و حذف مخالف را شروع کرد نه مجاهد و توده‌ای و نهضت آزادی و فدائی. فرق ۱۳۸۸ با ۱۳۶۰ این است که در ۱۳۶۰ خمینی به پشتوانهٔ ۸۰% ساده لوح جامعه ۲۰% روشنفکر و آرمانگرای جامعه را با اعدام و تجاوز و انقلاب فرهنگی‌ تار و مار کرد و امروز خامنه‌ای به پشتوانهٔ ۲۰% ناآگاه یا خود فروش جامعه می‌خواهد بزور به ۸۰% روشن اندیش جامعه بباوراند که شما ۸۰% نیستید و ۲۰% هستید. و طبیعیست که درّنده خویی‌های ۱۳۸۸ یک دهم ۱۳۶۰ هم نیست، نه اینکه رژیم عابد و زاهد شده باشد، بلکه گردش اطلاعات و سطح بالاتر درک و تحصیلات عمومیست که کار سرکوب را سخت تر کرده!

وقتی‌ در ۱۳۶۰ حاکمیت موج اعدام راه انداخت، مجاهدین دو راه پیش رو داشتند، راه اول اینکه مثل حزب توده خود را دست بسته تحویل شکنجه گران بدهند و در خیال خوش رأفت امام امّت همگی‌ در زندان اعدام شوند، و راه دوم اینکه تسلیم استبداد نشوند و مبارزه کنند با امکاناتی که در دست داشتند، مثل من و تو که در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ راه پیمایی ۳ میلیونی ساختیم مجاهدین هم راه پیمایی ۵۰۰،۰۰۰ نفری در تهران داشت که به نسبت جمعیت آنروز تهران رقم کمی‌ نبود، بنابراین گرچه امروز که ما به گذشته نگاه می‌کنیم شاید بگوییم که چرا مقاومت کردند ولی‌ با محاسبت آنروز کار خیلی‌ غلطی نبود به اضافه اینکه واقعا گزینه دیگری هم نداشتند و سرنوشت حزب توده که هرگز دست به سلاح نبرد گواه این شد که انتخاب مجاهدین در مرگ با عزت بهتر از مرگ بی‌ عزت توده‌ای بود.

شاید خوش شانسی من و تو بود که متولد دهه پنجاه و شصت باشیم و در ۱۳۸۸ با استبداد بجنگیم و بد شانسی مجاهدین بود که در دهه سی‌ و چهل به دنیا بیایند و در ۱۳۶۰ با استبداد بجنگند. یک لحظه فکر کن اگر تو در سال ۶۰ جز آن اقلیت ۲۰% روشن فکر جامعه بودی در برابر دیو استبداد چه میکردی؟ آیا ساکت مینشستی تا خمینی به سادگی‌ انقلاب ملت را به کام خود کند؟ مجاهد سال ۶۰ هم مثل من و توی سال ۱۳۸۸ تصمیم گرفت که بدون جنگ تسلیم زور نشود، اما اینجا یک فرق دیگر پیش میاید، من و تو در سال ۱۳۸۸ به بیشمار بودنمان مینازیدیم و هنوز هم مینازیم ولی‌ دستمان از سلاح خالی‌ بود بنابراین بعد از ماهی‌ و سالی‌ عرصه خیابان را به حکومت واگذار کردیم (گرچه در عرصه دلها هر روز ریزش از سوی اردوی حکومت به سوی اردوی ملت سبز ادامه دارد)، ولی‌ مجاهد ۱۳۶۰ چون سلاح‌هایی‌ در جریان انقلاب به چنگش افتاده بود از امکان دفاع از خود برخوردار بود و می‌توانست گلوله را با گلوله جواب دهد. خوب به نظر تو باید چه میکرد، آیا تو اگر جای او بودی خود را خلع سلاح میکردی و بعد به مبارزه با دست خالی‌ ادامه می‌دادی؟ صادقانه بگو وقتی‌ در عاشورای ۸۸ ترا یا خواهرت را میزدند آرزو نمی‌کردی تو هم چیزی بهتر از سنگ در دست داشتی که جواب دژخیم را بدهی‌؟

می‌گویند مجاهد فقط سران حکومت را نمیکشت بلکه پیش نماز و بقال حزب الهی را هم میکشت، من نمیدانم چقدر این حرف درست است، اما اینرا میدانم که این بقال و کاسب‌های حزب الهی که در خانواده من هم کم نبودند برای تحویل یک مخالف به حکومت ولو اینکه می‌دانستند اعدام میشود تردید نمی‌کردند، بنابراین خیلی‌ هم بی‌ گناه و گیلاس محسوب نمی‌شدند. دوماً، اگر حکومتی که قدرت و امکانات و دقتش ده برابر مجاهدین است در برخورد با مجاهد هیچ دقتی‌ به خرج نمیدهد و بدون تفکیک بین عضو رده بالا و نوجوان روزنامه فروش پانزده سالها همه را خلخالی وار درهم میکشد، آیا باید از مجأهدین انتظار داشت که با یک دهم آن امکانات و دقت و قدرت پایینتر از عهده تفکیک کامل بین آخوند با گناه و بی‌ گناه بر بیایند؟

نکته بعدی اینکه می‌گویند چرا به آغوش صدام پناه بردند؟ باز هم بگو تو اگر بودی چه میکردی؟ الان سال ۱۳۶۱ شده و دیگر در ایران نمیتوانی‌ بمانی‌، یا باید به اعضای گروهت بگویی دوستان تا امروز مبارزه کردیم و کشته دادیم، حالا هر کی‌ بره یک جای دنیا با یک بقالی و تاکسی مشغول بشه و به فکر خودش باشه، گزینه دوم اینه که بگی‌ نه با هم میمونیم و مبارزه می‌کنیم، حالا اگه بخواهی گزینه دوم ادامه مبارزه را انتخاب کنی‌ خوب نیاز به یک جایی‌ داری که هم به ایران نزدیک باشه و هم حاضر باشه به تو و اعضای گروهت جا بده، تو بگو که آیا هیچ کشور دیگر همسایه‌ای به جز عراق حاضر بود به آنها پناه دهد و آنها نخواستند بروند یا اینکه رفتن به عراق یک اجبار بود نه انتخاب. بعدش هم وقتی‌ جلال طلبانی و مسعود بارزانی و حکیم و سایر مبارزین عراقی‌ برای مبارزه با دیکتاتور حاکم بر کشورشان مجازند از دیکتاتور همسایه کمک بگیرند چرا انجام همین کار از سوی‌ مجاهدی باید گناه نابخشودنی محسوب شود؟

یک عده دیگر می‌گویند امروز چرا مانده اند در عراق، بروند یک جای دیگر، تو بگو کجا بروند؟ باز هم انتخاب همان است که بود، پراکنده بشویم و سرشکن شویم بین ۳۰ تا کشور اروپایی‌ و نخود نخود هر که رود خانه خود، یه اینکه انتخاب دوم اینکه باز هم باید با هم بمانیم، خوب تویی که ۳۰ سال مبارزه کردی آیا حاضری بعد از ۳۰ سال پراکنده شوی بروی یک گوشه‌ای پناهنده شوی یا اینکه باز هم میخواهی‌ با همسنگران ۳۰ ساله ات بمانی‌، اگر گزینه دوم را بخواهی که ماندن و مبارزه است آیا هیچ جای دیگری امروز به جز عراق هست که حاضر باشد به هر پنج هزار نفرتان یک جا پناهندگی و اردوگاه دهد، قطعاً جایی چنینی وجود ندارد، پس باز هم ماندن در اشرف انتخاب نیست و اجبار است.

می‌گویند مجاهدین حرفهایشان تکراریست و کلیشه ای، خوب پر واضح است که اگر من و تو جوانه‌ای بودیم که در محیط طبیعی دشت و دمن ایران رشد کردیم آنها مثل قلمه‌ای شدند که از خاک اصلی‌ خود بریده شدن و در گلدانی کوچک در یک گلخانه مصنوعی نشانده شدند، خیلی‌ عجیب نیست اگر بعد از ۳۰ سال در گلخانه بودن طراوت من و توی سبز نورسته را نداشته باشند.

می‌گویند رهبرشان آنها را از خیلی‌ چیز‌ها و ارتباطات انسانی‌ عادی محروم کرده، یادت رفته که آنها را نباید با من و خودت که همیشه از لذت مهمانی‌ها و تفریحات با دوستان و خانواده برخورداریم مقایسه کنی‌؟ تازه آنها را با سربازان وظیفه پادگان عجب شیر هم نمیتوانی‌ مقایسه کنی‌، چون سرباز عجب شیری باز در محیط طبیعی میهن خودش است نه در محیط جدا افتاده از مام وطن و دوم اینکه آن سرباز میتواند زندگی‌ خارج از پادگانش را هم دنبال کند ولی‌ مجاهد ساکن اشرف باید نگران خانواده‌اش که هر لحظه ممکن است توسط رژیم گروگان گرفته شوند نیز باشد پس مجبور است تن‌ به انضباط آهنین گلخانه‌ای بدهد و به جای نور آفتاب ارتباطت واقعی‌ با نور چراغ و ارتباطات محدود زندگی‌ کند.

برخی‌ دیگر از ما ضمن ادای احترام به کشته شدگان خاوران به ساکنان اشرف فحش میدهیم، به راستی‌ چه فرقی‌ بین این دو گروه هست به جز اینکه یکی‌ به خاطر اهدافی به زیر خاک رفت و دیگری در روی خاک دارد برای همان اهداف می‌جنگد!

به هر حال در این مسیر ناگزیری که این سازمان و افرادش رفته اند قضاوت درست و غلط بودن کار سختیست، به خصوص اگر یادمان بیاید که چقدر همه اقشار در این انقلاب پر اشتباه بودند ولی‌ کروبی و موسوی‌ها از این شانس برخوردار شدند که بمانند و از اشتباهات خود بیاموزند، ولی‌ مجاهدین و گروه‌های تبعیدی هیچ گاه فرصت آموزش ضمن خدمت نصیبشان نشد. همچنین بد نیست توجه کنیم که من و شما و شجاعانی چون باطبی و اکبر موسوی خوینی و فاطمه حقیقت جو هم اگر ۳۰ سال آینده را به اجبار دور از وطن بمانیم به اندازه آنروزی که در ایران بودیم طرز حرف زدنمان شبیه بقیه ملت نخواهد بود. اما اگر من و توی سبز یک چیز را بخواهیم از مجاهدین بیاموزیم شاید استقامت و ناامید نشدن باشد، الان ۲ سال نشده که رای ما را در انتخاب ۸۸ دزیدند و بعضی از ما مثل بچه‌ها زنجموره راه انداخته اند و دم از ناامیدی میزنند یا اینکه ملت را به بیغیرتی متهم میکنند. با یک چنین ملت به رشد رسیده‌ای و با عنصر مهم زمان که به نفع ما و به زیان خامنه‌ای و نوکرانش است و با بهار عربی‌ در خاور میانه، ناامیدی از ما پذیرفتنی نیست

اجساد 36 تن از مجاهدان اشرف که در حمله ناجوانمردانه نیروهای عراقی در 8آوریل امسال قتل عام شدند।

نگارنده هومن اعظم زنگنه।

منیع خبر فیس بوک.

دم خروس عملیات جنایتکارانه نروژ از بیت العنکبوت ولی فقیه بیرون آمد.


سرویس بین الملل ـ برخی از رسانه های غربی، با واکاوی جزوه 1500 صفحه ای که تروریست نروژی در یکی از سایت های بحث و گفت وگو در این کشور منتشر کرده است، می خواهند ارتباطی بین این تروریست و ایران برقرار کنند.

به گزارش «تابناک»، «آندرس برینگ بریویک» که در روزهای گذشته با آتش گشودن به کمپ نوجوانان حزب کارگر نروژ، نزدیک 93 نفر را به قتل رساند، در جزوه ای با نام «اعلامیه استقلال اروپایی: 2083» که برای سایت های اینترنتی فرستاده است، به نوعی مانیفست خود را اعلام کرده بود.

بنا بر این گزارش، وی در این جزوه 1500 صفحه ای، خود را یک انقلابی، یک راستگرای افراطی و همچنین یک مسیحی بنیادگرا معرفی کرده که مهمترین هدفش، بیرون کردن مسلمانان از اروپاست.

بریویک در این جزوه، همچنین سیاستمداران اروپایی را متهم کرده است که درهای اروپا را به روی مسلمانان باز کرده و به نوعی در راه اسلامی کردن اروپا برآمده اند.

بنابراین، وی گفته که با وجود مخالفت شدیدی که با اسلام دارد، مایل است با گروه هایی همچون القاعده و ایران ـ که در صددند هژمونی اروپا و آمریکا را به چالش بکشانند ـ همکاری کند.

وی همچنین افزوده است: وی و گروهش ـ که نامی از اعضای آن نمی برد و آن را گروه «مأموران عدالت » می نامد ـ برای به دست آوردن اعتماد اسلام گرایان، باید نخست خود را قربانی نمایند تا آنان باور کنند، که این گروه عامل سازمان اطلاعات آمریکا و کشورهای اروپایی نیستند.

وی همچنین در این جزوه اعلام کرده است که وی و اعضای گروهش مایلند که خود را قربانی کنند، در حالی که یک عامل «سی آی ای» و دیگر سازمان های جاسوسی، چنین شهامتی ندارند.

انتشار این گزارش در حالی است که در این باره، چند نکته اساسی دارای اهمیت است:

نخست: به محض انتشار خبر انجام عملیات تروریستی، رسانه ها و سیاستمداران نروژی بدون اندیشه، از گروه های اسلامگرا و خاورمیانه ای به عنوان عوامل این حرکت تروریستی نام بردند و حتی در این میان، نام یک روحانی عراقی را به عنوان متهم درجه اول به میان آوردند، ولی هنگامی که مشخص شد، عامل این عملیات، یک راستگرای افراطی بوده، حتی رهبران راستگرای افراطی، حاضر به معذرت خواهی از مردم خودشان هم نشدند.

دوم: تا هنگامی که سخن از مسلمانان و اسلام گرایان به میان بود، رسانه های اروپایی، همواره از عملیات تروریستی نام می بردند، اما هنگامی که مشخص شد، عامل عملیات یک نروژی و البته یک مسیحی بنیادگراست، ناگهان و یکباره لحن تفسیرها تغییر پیدا کرد و آنان در بدترین حالت، وی را جنایتکار نامیدند؛ موضوعی که هنوز هم درباره آن اتفاق نظر است.

سوم: تا هنگامی که در جزوه موسوم به مانیفیست بریویک، صحبت از بنیادگرایی مسیحی بود، رسانه های غربی، جزوه را جزوه ای می دانستند که نخست، متعلق به بریویک نیست و دوم آن که اهمیتی ندارد؛ اما اکنون خط به خط آن را جستجو می کنند تا نشانی از ارتباط تروریست بومی خود با اسلام گرایان و مسلمانان پیدا کنند। حال این بهانه را پیدا کرده اند تا دوباره تبلیغات خود را علیه مسلمانان سازماندهی کنند؛ آن هم هنگامی که دستشان بیش از پیش تهی است.
منبع خبر سایت پاسدار سبزعلی(تابناک)

۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

عصیان مردم نجف آباد پس ازافشا شدن تجاوز رذیلانه امام جمعه شهر آخوند فروز بخش با پسر هفده ساله.


بنا‌ به گزارشها، به‌دنبال انتشار فيلمي از اين عمل رذالت‌بار توسط يک آخوند حکومتي به نام هدايت فروزبخش که از سوي سازمان تبليغات رژيم به‌عنوان امام جمعه به نجف‌آباد اعزام شده بود، خشم و نفرت مردم اين شهر نسبت به رژيم سراپا فساد و آخوندهاي رذل و فرومايه‌اش برانگيخته شد و در مقابل منزل وي دست به تجمع زدند و قصد گوشمالي دادن او را داشتند که مزدوران نيروي انتظام مانع از اين کار شدند و وي را از مکافات در بردند
عکس از آرشیو.
اجلاس کمیته خارجی، تصویب متمّم درباره سیاست و تعهدات آمریکا برای حفاظت از اشرف
ایلیانا رزلهتینن
ایلیانا رزلهتینن
كوچك نمايى خط خط معمولى بزرگنمايى خط
بیانیه سیاست در مورد کمپ اشرف
متمّم لایحه بودجه روابط خارجی برای سال مالی۲۰۱۲
مجلس نمایندگان آمریکا

اجلاس کمیته خارجی
تصویب متمّم درباره سیاست و تعهدات آمریکا
برای حفاظت از اشرف-۲۱ ژوئیه ۲۰۱۱

ایلیانا رزلهتینن، رئیس کمیته خارجی کنگره: به آقای تد پو اجازه داده می‌شود که تبصره خود به لایحه را قرائت کند.

تد پو: خانم منشی متن تبصره را در اختیار دارد.
منشی: کدام تبصره منظورتان است؟ چون من دو تبصره از شما دارم. شماره ۶۱۲ و شماره ۶۱۳

تد پو: تبصره کمپ اشرف که تحویل داده شده است
منشی: تبصره شماره ۶۱۳ در رابطه با کمپ اشرف از جانب آقای پو

رزلهتینن: به آقای پو اجازه داده می‌شود که برای پنج دقیقه صحبت کرده و تبصره خود را توضیح دهد.

تد پو: خانم رئیس متشکرم
تد پو: در ۸آوریل، ارتش عراق کمپ اشرف را اشغال کرد. کمپ اشرف محل ۳۴۰۰ مخالف ایرانی است که در کشور عراق هستند. آنها قرار بود توسط عراق و بقیه دنیا حفاظت شوند. ۳۴ ایرانی توسط دولت عراق به قتل رسیدند. من همانند بسیاری از شما ویدئوی این‌که افراد غیرمسلح به قتل می‌رسند را دیده‌ام. هنگامی که من و نمایندگان کنگره دانکن، کانرهن و روراباکر در تاریخ ۱۱ژوئن در عراق بودیم با نخست‌وزیر مالکی دیدار کردیم تا این موضوع را مورد بحث قرار دهیم. در یک ملاقات تقریباً ۲ساعته او جنبه خودش از داستان را مطرح کرد. در بخش پایانی ملاقات، ما درخواست کردیم که به کمپ اشرف برویم تا جنبه دیگر داستان را بشنویم، حرف کسانی که آن‌جا هستند. او معترض شد و این درخواست را رد کرد تا مطمئن شود این بازدید انجام نخواهد شد و به ما اجازه نداد که به اشرف برویم و با بازماندگان این حمله ارتش عراق صحبت کنیم. برای من به‌عنوان یک قاضی سابق واضح بود که او نمی‌خواست وجه دیگر داستان به آمریکاییهایی که آن‌جا بودند گفته شود. حقیقت، همواره اولین قربانی یک اشغال نظامی است، مشابه همان کاری که ارتش او در آوریل انجام داد.

لذا به ما اجازه داده نشد تا با ساکنان کمپ اشرف صحبت کنیم.

من از نکات تکمیلی خانم رئیس کمیته و عضو ارشد دموکرات در این تبصره سپاسگزارم. این تبصره متضمن آن است که آمریکا یک موضع قاطع و قوی در مورد سلامت ساکنان کمپ اشرف یا مخالفان ایرانی، آن‌گونه که من آنها را خطاب می‌کنم اتخاذ کند.

بسیاری از آنها رزمندگان آزادی هستند که خواستار استقرار آزادی در مملکت خودشان ایران هستند. من بر این باور هستم، این نظر من است که در این اقدام، مالکی و رژیم ایران شریک جرم هستند و با هم همکاری می‌کنند که کمپ اشرف را به یک نقطه ناامن، یک نقطه دیگر در عراق منتقل کنند تا هنگامی که دیگر آمریکا عراق را ترک کرده باشد و دولت عراق کنترل کامل آن منطقه را به دست گرفته باشد، جان این افراد به خطر بیفتد.

ما در مورد حقوق‌بشر صحبت می‌کنیم. ما در مورد کمک به سایرین صحبت می‌کنیم. ما در مورد تضمین این‌که دموکراسی در سراسر جهان زنده باشد صحبت می‌کنیم. من فکر می‌کنم مهم است که ما به آن‌چه به آن موعظه می‌کنیم عمل کنیم و ما باید از کمپ اشرف شروع کنیم تا تضمین کنیم که اهمیت و جایگاه سلامت این افراد مشخص شود و دولت عراق و حکومت ایران نتوانند خط خود را پیش ببرند و این افراد به جای دیگری در عراق منتقل شده و سلامت آنها به خطر بیفتد.

هوارد برمن، عضو ارشد دموکرات در کمیته خارجه کنگره: آیا وقت خود را برای صحبت به من می‌دهید؟

تد پو: بله من وقت خود را برای صحبت به شما می‌دهم.
برمن: ابتدا می‌خواهم از آقای پو برای تبصره‌ای که ارائه کرده است تشکر کنم. و من می‌خواهم از ایشان سؤال کنم که در پاراگراف ۲ این تبصره به توافقنامه‌های بین‌المللی اشاره شده است. استنباط من این است که این توافق وضعیت نیروها در عراق (سوفا) که توسط پرزیدنت بوش و دولت عراق در سال ۲۰۰۸ به امضا رسید را در برمی‌گیرد. آیا استنباط من صحیح است؟

تد پو: این یکی از چندین توافقنامه بین‌المللی است که طبق این تبصره مورد پوشش قرار خواهد گرفت.

برمن: من از آقای پو متشکرم و با این تبصره موافق هستم.

خانم رزلهتینن: آیا آقای پو می‌خواهند که ما تبصره پیشنهادی او را برای تصویب به رأی بگذاریم؟

نماینده دموکرات گری اکرمن درخواست صحبت می‌کند.
گری اکرمن: اجازه بدهید که به نماینده محترم از تگزاس تبریک بگویم که این تبصره را ارائه داده است فکر می‌کنم که یک تبصره عالی باشد، من البته یک نگرانی دارم، که در پاراگراف ۳ است و می‌خواستم بدانم که آیا نماینده محترم راضی است که در شروع پاراگراف ۳ کلمات ”تلاش برای جلوگیری“ از اخراج اجباری را اضافه کند؟ چون در غیراین صورت ما خودمان را به‌طور جبری مقید به انجام اقداماتی می‌کنیم که شاید در عمل در شرایط مشخص آمادگی انجام آن را نداشته باشیم.

رئیس جلسه: آقای پو؟
آقای پو: من موافق به اضافه کردن واژه ”تلاش برای“ نیستم.

آقای اکرمن: پس این‌که شما می‌گویید یعنی این‌که سیاست آمریکا باید این باشد که جلوگیری کند، یعنی ما باید به نوعی حتی با نیروی نظامی وارد بشویم؟ اگر که یک واقعه‌ای رخ دهد ما وارد یک جنگ تهاجمی‌خواهیم شد؟

آقای پو: برای این‌که به سؤال شما جواب بدهم، باید به پاراگراف ۲ برگردم که آن‌جا گفته شده است: ”گامهای لازم و مناسب“ را برداریم.

آقای اکرمن: آیا می‌شود در پاراگراف ۳ نیز همین واژه را به جای کلمه جلوگیری استفاده کنیم؟

آقای پو: بله من می‌توانم این تبصره شما را قبول کنم.
رزلهتینن: خیلی ممنون، پس لطفاً منشیان اینرا یادداشت کنند که آقای اکرمن یک تبصره‌ای را به متن پیشنهادی آقای پو اضافه کرده است که آقای پو هم با آن موافق است. آقای اکرمن اگر می‌شود یکبار دیگر این جمله را بیان کنید تا آنها بتوانند یادداشت کنند.

آقای اکرمن: تصحیح پاراگراف ۳ به این شکل که: ما باید تمام گامهای لازم و مناسب را برداریم که بتوانیم از هرگونه جابه‌جایی اجباری جلوگیری کنیم... .

آقای پو: خانم رئیس بله موافقم.
خانم رز: به اتقاف آرا ما الآن تبصره آقای اکرمن روی متن آقای پو را مورد بررسی قرار می‌دهیم. درخواست دیگری وجود ندارد. با تشکر از آقای اکرمن و با تشکر از آقای پو.

سؤال در مورد تبصره روی متن پیشنهادی آقای پو مطرح است

همه کسانی که موافق هستند بگویید. بله
همه آنهایی که مخالفند بگویید، نه
از نظر رئیس جلسه همه موافق هستند و تبصره تصویب می‌شود


رویتر از واشنگتن بیانیه‌ایرانیان و خانواده ساکنان اشرف را منتشر کرد

واشینگتن، ۲۲ژوئیه۲۰۱۱- تصویب یک ماده الحاقی که به اتفاق آرا صورت گرفت مورد ستایش ایرانیان و خانواده‌های ساکنان اشرف قرار می‌گیرد:
این ماده الحاقی در مورد جلوگیری از جابه‌جایی اجباری ساکنان اشرف در داخل عراق و تسهیل حضور قدرتمند هیأت همیاری سازمان ملل برای عراق، در کمپ اشرف است و ضمیمه به قانون بودجه روابط خارجی آمریکا در سال ۲۰۱۲ است.

ماده الحاقی مزبور، یک گام عمده در جهت اطمینان از امنیت و سلامتی ساکنان کمپ اشرف است، که محل سکونت نزدیک به ۳۴۰۰تن از اعضای جنبش اصلی اپوزیسیون ایران، مجاهدین خلق ایران است.

این اصلاحیه این موضوع را به یک سیاست برای آمریکا تبدیل می‌کند که از دولت عراق موکدانه بخواهد به تعهداتش نسبت به آمریکا، مبنی بر اطمینان دادن به ادامه سلامتی کسانی که در اشرف زندگی می‌کنند پایبند باشد

طبق بیانیه سفارت آمریکا در انتقال مسئولیت امنیتی کمپ اشرف در ۲۸دسامبر۲۰۰۸، مانع بازگشت اجباری آنها به ایران گردد

تمامی اقدامات ضروری و مقتضی را برحسب توافقات بین‌المللی در تأیید تعهدات آمریکا، برای اطمینان از امنیت فیزیکی و حفاظت از ساکنان کمپ اشرف انجام دهد.

تمامی اقدامات ضروری و مقتضی را برای ممانعت از جابه‌جایی ساکنان کمپ اشرف، در داخل عراق انجام بدهد

و حضور قویتر هیأت همیاری سازمان ملل در عراق را، در این کمپ تسهیل کند.

در ۷ ژوئیه۲۰۱۱ نماینده روهرا باکر رئیس کمیته نظارت و تحقیقات کمیته روابط خارجی کنگره، جلسه استماع مهمی تحت عنوان، ”قتل‌عام در کمپ اشرف در ۸آوریل و الزامات سیاست خارجی آمریکا“ برگزار کرد. در این استماع یکی از مجروحان اشرف درباره حمله نیروهای عراقی در ۸آوریل شهادت داد.

روهراباکر جمهوریخواه اهل کالیفرنیا، ریاست یک هیأت دوحزبی به عراق را در ماه ژوئن برای بازدید از کمپ اشرف به‌عهده داشت اما نوری مالکی نخست‌وزیر عراق به این هیأت اجازه بازدید از اشرف را نداد.


دانا روهرا باکر
عضو ارشد کمیته خارجی
رئیس زیر کمیته تحقیقات ونظارت
در اجلاس بررسی لایحه بودجه

ملاها در ایران می‌خواهند همه نیروهای آمریکایی از عراق بیرون بروند و نخست‌وزیر مالکی درخواست آنها را انجام می‌دهد. این بسیار روشن است که تحت اختیار او نیروهای عراقی به کمپ اشرف، یک کمپ پناهندگی ناراضیان ایرانی حمله کرده و ساکنان غیرمسلح را کشتند که ۳۵ کشته و صدها مجروح بر جای گذاشت. ایالات متحده تاکنون ۱۰۰۰ میلیارد دلار، تقریباً ۴۵۰۰نفر کشته علاوه بر دهها هزار نفری که مجروح شدند را هزینه کرده که عراق را آزاد و بازسازی کند. اما حالا دولتی سر کار آمده که با رژیم ملاها در ایران همدم است که بدترین دشمن ما در منطقه و شاید در جهان است. دیکتاتوری ملاها در تهران خشن‌ترین دولت تروریست در خاورمیانه است و مالکی هم‌کاسه آنهاست. خوب دیگر بس است. نیروهای ایالات متحده در جنگ پیروز شدند، ولی بوروکراتهای وزارت‌خارجه آمریکا صلح را از دست دادند. تنها وقتی یک دولت جدید در بغداد، دولتی که به‌خاطر آزادی مردم عراق سپاسگزار باشد سرکار بیاید... . ، ارزش آن را دارد که ایالات متحده به کمک و حمایت از عراق ادامه دهد.

و ما گفتیم شاید بتوانیم از آنها بخواهیم و شاید فکر خوبی باشد که خود را با بدترین دشمن آمریکا و بدترین دشمن آزادی و امنیت و ثبات در آن منطقه متحد نکنند، آنها خود را با دیکتاتوری ملاها در ایران متحد می‌کنند. هیچ دلیلی ندارد که ما این را از آنها نخواهیم و لازم است در این زمینه از نفوذمان استفاده کنیم. اگر تصمیم بگیرند که این کار اتحاد با ملاها را بکنند ما حمایتمان را از آنها برداریم، بگذاریم که آنها بدانند که اگر خود را با افرادی متحد کنند که متعهد به نابودی اسراییل و بی‌ثباتی در منطقه و دشمنان آمریکا هستند، برای این کار عواقبی وجود دارد. بگذارید هم‌چنین اشاره می‌کنم که از نظر من هیچ اشتباهی نیست اگر که دولت عراق را مسئول کشتار افراد بی‌سلاح در یک کمپ پناهندگی بدانم و این‌که بگویم آنها کار کثیف رژیم ملاها را انجام می‌دهند. اگر چیزی مطرح باشد این است که اینها، دولت کنونی عراق، به نیابت از آیت‌الله‌ها و رژیم ملاها عمل می‌کنند و کارشان کشتار افراد بی‌سلاح در کمپ اشرف است.

... تمایل جاری در بین رهبری عراق امروز به سمت اتحاد با دشمنان ما، یعنی ملاها در ایران است.
سنای اسپانیا ‌نگرانی عمیق خود را نسبت به بکارگیری خشونت علیه ساکنان اشرف ابراز کرد
سنای اسپانیا
سنای اسپانیا
كوچك نمايى خط خط معمولى بزرگنمايى خط
خانمها و آقایان
قبل از ورود به دستور روز بیانیه را درباره با کمپ پناهندگان اشرف خواهیم گذراند:
سنای اسپانیا، از طریق این بیانیه، نگرانی عمیق خود را نسبت به اخبار رسیده در مورد بکارگیری خشونت علیه ساکنان کمپ پناهندگی‌اشرف، ابراز می‌دارد و از این‌که این خشونتها منجر به مرگ انسانها شده است، ابراز انزجار می‌کند.

هیأت همیاری ملل‌متحد در عراق که از نزدیک اوضاع را دنبال می‌کند، به همراه سازمان ملل و اتحادیه اروپا، در چندین نوبت، و پی‌درپی، به دولت عرا ق هشدار داده‌اند که از هرگونه استفاده از خشونت خودداری کند و حقوق انسانی ساکنان اشرف را محترم بشمارد.

سنای اسپانیا از دولت عراق می‌خواهد اجازه دسترسی ناظران بین‌المللی مستقل به کمپ اشرف را بدهد تا بتوانند شناخت کاملی از اوضاع کسب کنند.

کمپ پناهندگی‌اشرف یک چالش پیچیده است که پاسخهای ساده‌یی ندارد. اما سنای اسپانیا معتقد است که راه‌حل در استفاده از خشونت نیست. این مسئولیت دولت عراق است که حقوق انسانی کسانی را که در این کمپ به‌سر می‌برند مورد احترام قرار دهد.

سنای اسپانیا هم‌چنین به یافتن یک راه‌حل صلح‌آمیز و پایدار برای این وضعیت فرا می‌خواند.

مادرید ۱۲ ژوئیه ۲۰۱۱
خانمها، آقایان در تربیون حضار یک هیأت از شورای ملی مقاومت از پاریس حضور دارند که برای شنیدن بیانیه‌یی که سنای اسپانیا درباره این وضعیت گذرانده به این‌جا آمده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امضا کنندگان سند تصویب شده در سنای اسپانیا:
سخنگوی امور خارجه حزب مردم
آلخاندرو مونز - آلونسو لدو

سخنگوی امور خارجه حز ب سوسیالیست
خورزه کاراکوآ گوتیرز

سخنگوی امور خارجه کاتالینا
خوان ساباته بوراس

سخنگوی کاتالانا – شهر- امور خارجه
خوردی فیلا خوانا رویرا

سخنگوی امور خارجه سناتورهای ملی
ایناکی آنساگاستی اولا بیگا

سخنگوی امور خارجه گروه متحد
مارگاریتا فونت آگیلو.


کریم قصیم - آقای سفیر چراغی بردارید وبه تاریخ بنگرید!

یک‌شنبه، ۰۲ مرداد ۱۳۹۰ / ۲۴ ژوئیه ۲۰۱۱
AddThis Social Bookmark Button

(سخرانی در آکسیون بروکسل –،جلوی ساختمان و محل جلسه شورای وزیران اتحادیه اروپا ، ۱۸ ژوییه، )
صبح بخیر، صبح بخیر اشرفیان، ،سلام به یاران مقاومت ، برهمه جوانان نسل قیام،
در بروکسل روزی بارانی است. در مقابل شورای وزیران اروپا هستیم، آمده ایم برای اعتراض و اصرار، اعتراض به تعلل و تآخیر در اتخاذ نظر ، اصرار بر لزوم تصمیم گیری سریع جهت اجرای طرح اروپا، طرح استیونسن.
اما، پیش از پرداختن به این مطب، تبریک می گویم به اشرفیان، به یاران مقاومت به مناسبت صدور حکم دادگاه اسپانیا برای احضار مالکی و نظامیان تحت فرمانش در جنایت بر اشرف. عدالت صبور است ولی ول نمی کند. نوبت مالکی هم می رسد. تبریک به تمام عدالت خواهان و به کسانی که تجربه تاریخ را می شناسند ، آنهائی که در سراسرجهان برای تحقق عدالت کنار اشرف و مقاومت ایران ایستاده اند. صفی بین المللی خواهان داد و دادگستری.
و اما طرحهای روی میز شورای اروپا، اینها کمیته ای تشکیل داده اند که راجع به طرحهای موجود حل بحران اشرف تصمیم بگیرد، طرحهای موجود کدامین هستند؟ در واقع مهمترین طرح، یا تنها طرح حقوق بشری انتقال، طرح انسانی و قابل اجراء و مورد استقبال مقاومت ایران، یعنی همان طرح استیونسن است، طرح مورد حمایت نمایندگان و شماررو به افزایشی از وزرای خارجه اروپا. اما وقتی این طرح پیشروی کرد و علاوه بر ارگانهای سیاسی، سی و یک سازمان حقوق بشری، صدها شخصیت شرافتمند سیاسی بین المللی، عربی ، عراقی و غیره از آن پشتیبانی کردند، بخصوص سازمانهای حقوق بشری به تکرار از آن پشتیبانی کردند، ناگهان یک طرح دیگر مزورانه پیچید جلوی طرح اروپا و مانع اجرای سریع آن شد. و ما امروز برای همین به تظاهرات آمده ایم که هشدار بدهیم، در مورد همین که اسم ”طرح آمریکا” پیدا کرده زنگهای خطر را به صدا در بیاوریم،خدا کند که این حرفهای سفیر، طرح واقعی آمریکا نباشد. نمی خواهم کلمات تندی بکار ببرم، خیلی صفات بد به این طرح سفیر و تداعی تاریخی ان چسبیده، ویژگیهایی که از تجربه تاریخ برآمده اند و من امروز برای توضیح و تشریح جوانبی از همین موضوع اینجا هستم. برای ترجمه کردن طرح سفیر به تداعی و بیان واقعیتهای تاریخی . این طرح سفیر آمریکا در عراق – که دفعتاً پیچده جلوی طرح اروپا ، چیست؟ خودش گفته ” اینها (اشرفیان) باید به جائی کمی دورتر و کمی امنترجا به جا شوند”. ووقتی می گوییم برفرض که اشرفیان موافقت کنند، خوب، بیا و حفاظت بده ، یا درستر بگویم، مسئولیت امضاء شده حفاظت از مجاهدین را جدّی بگیر، آن وقت می گوید نه ، این کار درعهده دولت و حاکمیت عراق است.... ، یس منظور آقای سفیر جابجائی بدون داشتن حفاظت قابل اطمینان ، یعنی توسط عاملان جنایت است. جابجائی به مکانی دیگر، تحت نظر دشمن و قاتلان اشرفیان!
دوستان، شاید برای شما باور کردنی نباشد، ولی این طرح جابجائی و دپورتاسیون و اسکان تحت ” حفاظت” قوای دشمن، مشابه همان معروف ترین، پرشمار ترین و مرگبارترین طرحی است که در زمان جنگ جهانی دوم صدها ، بلکه هزاران بار انجام گرفت،- خدانکند آمریکائیان دانسته اینرا مطرح کرده باشند. در مثال مناقشه نیست، من این حرفها را به قصد اتهام به آمریکائیان نمی گویم، به منظور ایجاد آگاهی می گویم . گفته اند گذشته چراع راه آینده است. اکنون آن آینده است و ما می خواهیم از گذشته چراغی فراسوی راهمان نگه داریم، بنابراین باید کمی از تاریخ اطلاع و آگاهی داشته باشیم. اشرف می داند، شما هم باید بدانید، مردم آزادیخواه ایران نیز بدانند که این طرح موسوم به ”جابجائی” و اسکان،- تحت نظارت و اجرای نیروهای دشمن -، در تاریخ موجب چه فجایعی شده است. دوستان،همین طرح «جابه جایی» و اسکان، زیرنظردشمن آزادی بود که «هولوکاست» را ببار آورد. شاید برای شما باور کردنی نباشد ولی هولوکاست، بزرگترین کشتار یهودیان جهان و همراه آن بزرگترین کشتار پناهندگان سیاسی جهان توسط همین جابه جاییهای تحت کنترل دشمن رخ داده اند. فراتراز شش میلیون یهودی توسط فاشیسم هیتلری در جریان هولوکاست کشته شدند، ولی فراموش نشده و مستند در تاریخ باقی مانده که هزاران هزار پناهنده سیاسی اروپائی - سوسیال دمکراتها ، کمونیستها، لیبرالها، جمله آزادیخواهان و پناهندگانی که از دست فاشیسم هیتلری به فرانسه و دیگر کشورها فرار کرده بودند، و فکر می کردند در آنجا امنیت خواهند داشت... اما همین که دپورتاسیونها ، جابجائیهای دشمن خواه شروع شد، همه این پناهندگان را جمع و تدریجاً با قطارهای هولاکاستی به اردوگاهای مرگ جا به جا کردند.

بیشترین قطارهای جابجائی هولوکاست، مشابه همین حرفهای کنونی، به بهانه «جابجائی به نقطه ای کمی دورتر و کمی امنتر» صورت گرفت، یعنی هربار به فریبی قربانیان را به راه انداختند. حتی در یک مورد هم واقعیت برای کسانی که جابجا می شدند معلوم نبود. این تجربه خوف مستند است. به عنوان مثال، دوستانی که از آلمان آمده اند مراجعه کنند به کتاب مصور Zuege in den Tod )قطارهائی که بسوی مرگ رفتند)، کتابی که اداره کل راه آهن آلمان منتشرکرده، راجع به همین گذشته فاجعه بار جابجائی و کوچ فریبکارانه ومرگبار. به قربانیان گفتند ما شما را از جایی که تحت فشار هستنید منتقل می کنیم به جائی دیگر که مناسبترست. مردمان بی گناه را سوارقطارهائی کردند تحت نظارت گشتاپو (پلیس سیاسی نازیها ) و بردند به نقطه بعدی و از نقطه بعدی به نقطه دیگری و نقطه پایان آشویتس ، تربلینکا، ماتهاوزن و دیگر اردوگاها و فابریکاهای مرگ.
من این زنگهای خطر را به صدا در نمی آورم که خدای نکرده کسی در مقاومت به ترس و وحشت بیفتد. به جهت ایجاد آگاهی و هشدار می گویم. آگاهی یافتن قبل از واقعه، روشنائی می آورد وروشنائی به شجاعت کمک می کند ، بنابر این با دیدی روشن و اقدام شجاعانه با این فریب هم رو به رو می شویم و افشایش می کنیم. ما چشمانمان بسته نیست. ابلهان چشم بسته به تاریخ می نگرند. امیدوارم سفیر آمریکا جزو اینها نباشد.نادانان درسهای تاریخ را ندیده می گیرند. امیدوارم این سفیر، که در مرخصی آخر هفته اش چنین مزخرفاتی را به زبان آورده، تصور نکرده باشد مقاومت ایران از درسهای تاریخ بی اطلاع است. من امروز فقط شمه ای عرض می کنم. تنها دو نمونه از هزاران هزار نمونه که مستند ، با فیلم و تصویر، در آرشیوها و نیز روی اینترنت در دسترس همه هستند. آقای سفیر اینترنت را روشن کنید و نگاه کنید ، شاید کمی شرم ... آخر در آن زمان آمریکا جزو نیروهای نجات دهنده اسیران باقیمانده در آن اردوگاهها بود، نه جزو کسانی که مردم آزادیخواه را به این جابه جاییهای خطرناک سوق دهد و یا از سر نادانی چنین طرحهای فاجعه بار و حرفهای سخیفی به دهان آورد. امیدوارم این سخن سخیف شما موضع وزارت خارجه نباشد. خدا نکند که حرفهای اوباما باشد، وگرنه به قعر بی آبرویی فرومی غلطد. جابجائی و اسکان جدید تحت نظارت مالکی، کسی که دوبار در اشرف مرتکب جنایت علیه بشریت شده! جابجائی و بازاسکان اشرفیان تحت کنترل و اجراییات جانیان آنها!
آقای آمریکا، ما برای برکنار ماندن شما از رسوایی و بی آبرویی نیز زنگهای خطر را به صدا در می آوریم . ما درسهای تاریخ را جدی می گیریم، می دانیم که دیپورتاسیون ”به کمی دورتر و کمی امنتر” ، به این صورت که مار انداخته اید، یعنی چه.
آقای سفیر، وضعیت اضطراری حرفهای خودتان را در مقابل حق و قانون، در مقابل عدالت و تاریخ، در جلوی این مرجع اروپائی دمکراتیک( شورای وزیران اروپا) مورد تإمل قرار دهید. درنور درسهای تاریخ به سخنان خودتان نگاه کنید. در نور تجربه مهیبی که حاوی هولوکاست و نیز بزرگترین کشتار پناهندگان سیاسی بود بنگرید.
مورد دیگر، یعنی نابودی پناهندگان سیاسی مربوط به سرنوشت کسانی است که بعد از غلبه فرانکوی فالانژیست بر جمهوری اسپانیا، ازسال ۱۹۳۹ به بعد به فرانسه پناه آوردند. جمعاً نیم میلیون نفر آزادیخواه اسپانیولی به فرانسه پناه آورده بودند. یکی دوسال بعد در زمان دولت ویشی،دولت همدست نازی ، دولتی که نخست وزیرش سیاستمداری مثل لاوال، استمالتگر نازیها بود. ( وی دردادگاههای بعد ازجنگ مجرم شناخته، محکوم و تیرباران شد). دولت ویشی، ابتداء این پناهندگان سیاسی را در اردوگاههای تحت نظارت برای کار اجباری جمع آوری کرد. بعد که نازیها طرح کشتار یهودیها ،( و نیز کشتار طیف پناهندگان سیاسی ضد فاشیست را) دردستوراجرا گذاشتند و فشار آوردند، دولت ویشی تمکین کرد و شروع کرد به جابه جایی جمعی و دربسته مبارزان اسپانیولی بی سلاح و بی دفاع به اردوگاههای کار نازیها، به اردوگاههای تراکم وتمرکز و درآخر به فابریکهای مرگ. پناهندگان سیاسی رسمی فرانسه را قطارهای ”جابجائی به کمی امن تر، کمی دورتر” سوار کردند و فرستادند به آشویتس در لهستان اشغال شده، به ماتهازن اتریش اشغال شده، که آنجا فابریکهای مرگ درکار بودند. دولت ویشی ،مدعی استقلال هم بود ، ولی در عمل همدستی کرد با هیتلر. مالکی هم دست نشانده و همدست فاشیسم اسلامی و خامنه ای است و در دوجنایت بزرگ به فرمان او – مرداد ۸۸ و فروردین ۹۰ –. اثبات شد که قطعاً از فاشیسم مذهبی حاکم برایران استقلال ندارد و به هیچ وجه صلاحیت حفاظت از اشرف را دارا نیست. .....
من این جا فقط دو نمونه از آن جابجائیهای هولاکاستی را خدمت اشرفیان و یاران مقاومت عرض می کنم: در سال ۱۳۴۱، ارتش هیتلر به شوروی حمله کرد. با کشتارو پیشروی سریع به شهر بزرگ کیّف رسیدند. مقدما عرض کنم که در کیّف بیشتر از صدو پنجاه هزار نفر، یعنی تقریبا یک پنجم جمعیت شهر، یهودی بودند. در آنجا اغتشاشات ضد یهودی هم سابقه و وجود داشت و نازیها از این وضع شهر اطلاع داشتند. به محض اشغال و تسلط بر شهر کیّف ، بلافاصله طرحی را اعلام کردند برای جابجائی یهودیان به نقطه ای کمی دورتر و امنتر. از طریق بلندگوها و پلاکارد ها ، از اهالی یهودی خواستند به منظور ایجاد حفاظت بیشتر همراه خانواده هایشان فردا ساعت هشت در فلان چهار راه شهر، که میدانی هم داشت، حضور بهمرسانند. انتظارمی رفت حدود پنجهزارنفری جمع شوند. فردا صبح بیش از سی هزارنفریهودی، هرخانواده با کمی اسباب اثاثیه، اجتماع کردند.
نازیها جمعیت را به صف کردند و به طرف خارج شهر به راه انداختند، تحت نظارت محافظان نازی. اهالی یهودی نمی دانستند به کجا می روند. به آنها گفتند، و در طول راه نیز با بلندگو تکرارمی کردند، ”به جایی امنتر نقل مکان می کنند”. به محلی به نام «بابی یار Babi Jar» رسیدند. دره ای تنگ در منطقه ای کمی دورتر از حاشیه شهر کیّف. ”محافظان” جمعیت را سوق دادند به داخل دره تنگ.

به محض این که همه جمعیت سی هزار نفری توی دره رفتند ناگهان از چهار طرف مسلسل بدستها ظاهر و شلیک شروع شد. چهره های مات و مبهود و وحشتزده پیران، جوانان، بچه های خردسال ، مادران باردارو ... دو روز شلیک ادامه یافت و کل سی هزار نفر بهودی جابه جاشده را در این نقطه «کمی امنتر» به خاک و خون انداختند و بلافاصله کناره های بلند دره را منفجر کردند تا خاک قبر قربانیان شود. این یک مورد از آخرعاقبت جابه جایی و بازاسکان بی گناهان توسط دشمن فاشیستی.
یک مورد دیگر، این بار از پناهندگان سیاسی، به یاد آن بیگناهان، از سرنوشت جمعیت اسپانیولی پناهنده به فرانسه گزارش می دهم. آزادیخواهانی که همچون اشرفیان، برای حفظ جمهوری وآزادی ملتشان علیه کودتاچیان و قوای سرکوبگرفرانکو جنگیده بودند. اکثر این آزادیخواهان اسانیولی از خطر دستگیری ، زندان و تیرباران توسط فرانکو به فر انسه گریخته بودند. آنها بعد از هجوم هیتلر به فرانسه و تقسیم کشور به دو بخش، یکی تحت اشغال نازیها درشمال فرانسه و دیگری منطقه دولت ویشی، در بخشهای جنوبی فرانسه، اکثراً به منطقه ویشی نقل مکان کرده بودند.علاوه بر این بخشهای وسیعی از آزادیخواهان ضد فاشیست اتریش و آلمان نیز به همین منطقه ویشی آمده بودند و تحت نظارت دولت مذکور زندگی می کردند، ولی وقتی نازیهای اشغالگر، از سال چهل و یک به بعد، طیّ جلسات مخفی با عوامل دولت ویشی ، مرتب مقررات و مصوبات سرکوبگرانه تازه را به دولت ویشی حقنه کردند و به امضای آنها رساندند( درمورد این مصوبات فاشیستی دیکته شده به حکومت ویشی و جابه جائیهای عظیم یهودیان فرانسوی و یا پناهندگان یهودی به ارودگاههای مرگ نگاه کنید به کتابهای وکیل برجسته فرانسوی و محقق کوشای ضد فاشیست Serge Klarsfeld ، پدر و مادروی را در آشویتس کشتند). به دنبال همین مصوبات و قرارها بود که روند فزاینده ای از آزار و اذیّت و دستگیری و انتقال یهودیان به زندان، و بعد نیز ” جابه جایی خارجیها ” و انتقال آنها به منطقه تحت اشغال نازیها و یا تحویل به گشتابوی فاشیسم هیتلری در اردوگاههای مرگ شروع شد. به یمن تحقیقات ِسرج کلارسفلد می دانیم که حرکت «قطارهای به سوی مرگ» از فرانسه ویشی نیز مبتنی بر مصوّبه ها و قراردادهای مخفی با دولت ویشی بودند.
[برخی نکات مربوط به کشتارهای فوق الذکر را سرج کلارسفلد طی مصاحبه ای با آرته می گوید ،لینک اش درانتها می آید ](۱)
برمی گردم به اکنون. قصد اتهام زدن ندارم، واقعه تاریخی را بازمی گویم، درمثال هم مناقشه نیست، ولی ما و افکارعمومی از همه بخشهای خفیه قراردادهای قبلی آمریکا با مالکی، یا رژیم با مالکی، و بخصوص قرارداد امنیتی اخیر مابین آمریکا و مالکی، بخشهایش درمورد وضعیت گروهای سیاسی ایرانی در عراق، بخصوص در مورد اشرف و اشرفیان، هیچ خبر نداریم. ولی خوب خبر داریم که مالکی و کارگزارانش مرتب به تهران رفت و آمد داشته اند و از رژیم و ولی فقیه حسابی حرف شنویی دارند. خوب میدانیم خامنه ای بر مالکی و جریانش نفوذ و سلطه دارد و آمریکا هم ، به هر تقدیر، دربهای نفوذ رژیم به عراق را از همان ابتداء باز گذاشته است. اینرا ناظران آمریکایی گفته اند، این را نمایندگان مجلس عراق هنوز می گویند، اینرا بسیار کارشناسان بین المللی نیزگفته اند. بنابر این شک و شبهه ها کم نیستند....حالا برمی گردم به مورد آن فاجعه انتقال ۸ الی ۱۰ هزار نفر از پناهندگان سیاسی اسبانیولی که از منطقه ویشی ، تحت الحفظ، به بهانه انتقال به جایی مناسبتر به ارودگاه مرگ ماتهاوزن (در اتریش اشغال شده توسط هیتلر) فرستاده شدند. این «جابه جایی» درتابستان ۱۹۴۲ صورت گرفت. قطارها ، به منظور فریب دادن سرنشینان نگون بخت، روزها در مسیر انحرافی حرکت می کردند و شبها رو به سوی فابریک مرگ در ماتهاوزن شتاب می گرفتند و بالاخره ”بار انسانی” خود را به واحدهای اس.اس هیتلری در اردوگاه تحویل دادند. به شهادت مراکز تحقیقاتی درفرانسه و دیگرجاها، حتی یک نفراز این هزاران بناهنده خارجی ”جابه جا شده” ، زنده ازاین ”جابه جایی” بازنگشت. این مورد هم در تاریخ و کتب مربوطه ثبت شده است. من این دو مورد را ذکر کردم بقیه اش را هرکس علاقه مند باشد می تواند به همه زبانهای زنده دنیا درکتابها، و نیزروی انترنت، بیابد و احیاناً- جهت یادآوری تاریخی - برای سفیر آمریکا در عراق بفرستد. من نمی دانم این سفیر چه دین و مذهبی دارد، لزومی هم ندارد بدانم ولی فرض می گیرم جنایتکار نیست. لابد خواهان وقوع جنایت هم نیست، امیدوارم. و حتما طرفدار وقوع هولوکاست کوچکی نیست. امیدوارم برای آقای اوباما و آبروی آمریکا. چون برخی از این کشتارگاهها را نیروهای آمریکائی در آخر جنگ دوم آزاد کردند. ولی متأسفانه ، الان آقای سفیرشان چنین طرحی را برای اشرفیان می دهد و می خواهد اشرفیان به «نقطه ای کمی دور تر کمی امنتر» بروند. اشرفیان فریاد می زنند نه و ”هیهات من الذله” و من هم به نقل از رستم فریاد آنها را تکرار می کنم «که گوید برو دست رستم ببند-- نبندد مرا دست، چرخ بلند». به آقای سفیر به تکرار می گویم، ما کمی تاریخ را می شناسیم، چراغ راهمان درسهای تاریخ است. آقای سفیر(امریکا درعراق)، شما هم چراغی بردارید و کمی به تاریخ نگاه کنید .
۱- http://www.arte.tv/de/۷۰۹۸۶۶،CmC=۷۰۹۹۱۰.html
( لینک مصاحبه فوق الذکر با سرج کلارسفلد)

بع

۱۳۹۰ مرداد ۱, شنبه

درگیری گروه چپ مسلمان (مجاهدین) با حزب الله - تیر ۱۳۵۹

نشنال ریویو- آیا مجاهدین در لیست تروریستی آمریکا بماند؟

آیا سازمان مجاهدین خلق، برجسته‌ترین گروه اپوزیسیون ایران بایستی در لیست تروریستی دولت آمریکا باقی بماند؟
اشرفیان قهرمان در محاصره میخروشند
اشرفیان قهرمان در محاصره میخروشند
كوچك نمايى خط خط معمولى بزرگنمايى خط
نشنال ریویو در مورد نامگذاری مجاهدین خلق توسط وزارت‌خارجه آمریکا می‌نویسد:
سؤال این است که آیا سازمان مجاهدین خلق، برجسته‌ترین گروه اپوزیسیون ایران بایستی در لیست تروریستی دولت آمریکا باقی بماند؟

در پاسخ به این سؤال، نویسنده نشنال ریویو، با اشاره به دلائل جناحهای موافق و مخالف لغو نامگذاری، می‌نویسد:
اردوی دیپلوماتیک استدلال می‌کند حذف از لیست، موجب خشم رژیم ایران و مانع از بهبودی روابط با این حکومت می‌شود.

حال آن‌که در ایران تظاهر‌کنندگان با شعارهایی علی خامنه‌ای را“ دژخیم ”و احمدی‌نژاد را“ دیکتاتور ”می‌نامند و شعار“ مرگ بر اصل ولایت‌فقیه سر می‌دهند، این شعارها بازتاب شعارهای سازمان مجاهدین و حاکی از نقش آن در تظاهرات ایران است.

نشنال ریویو می‌افزاید: شماری از مقامات ارشد آمریکا در دولتهای پیشین از خروج این سازمان از لیست وزارت‌خارجه دفاع می‌کنند این مقامات شامل مشاور امنیت ملی جیمز جونز، و ۳ رئیس ستاد مشترک، شلتون، ریچارد مایرز و پیتر پیس، هم‌چنین وزیر امنیت داخلی تام ریچ، دادستان کل مایکل موکیزی و هماهنگ‌کننده ضدتروریسم وزارت‌خارجه، دیل دیلی می‌باشند.

از سوی دیگر سه مؤسسه آمریکایی و جهانی در امور تروریسم خاطرنشان می‌کنند یک‌به‌یک اعضای این سازمان از سال ۲۰۰۶ و قبل‌تر از آن پاک و مبرا از تروریسم می‌باشند.
آتش زدن پرچم آخوندهای جنایتکار و عکس پاسدار احمدی‌نژاد توسط قیام‌کنندگان سوریه
آتش زدن پرچم رژیم آخوندی توسط مردم منطقه- آرشیو
آتش زدن پرچم رژیم آخوندی توسط مردم منطقه- آرشیو
كوچك نمايى خط خط معمولى بزرگنمايى خط
تلویزیون الجزیره: سوریه باز هم صحنه قیام میلیونی مردم علیه بشار اسد بود. از دمشق تا حما و از حمص تا تلبیسه فریاد خشم مردم سوریه علیه کشتار و جنایت دیکتاتور طنین‌انداز بود. تعدادی از قیام‌کنندگان توسط نیروهای بشار اسد کشته شدند. در تلبیسه تظاهر‌کنندگان خشم خود را علیه رژیم آخوندی به‌خاطر کمک به دیکتاتور سوریه نشان داده و پرچم آخوندهای جنایتکار حاکم بر ایران و عکس پاسدار احمدی‌نژاد را به آتش کشیدند.

اطلاعیه شورای ملی مقاومت ایران ومحکوم کردن حملات تروریستی در نروژ.

مقاومت ایران حملات تروریستی در نروژ را به‌شدت محکوم می‌کند
جنایتهای شوکه‌کننده روز جمعه در نروژ
جنایتهای شوکه‌کننده روز جمعه در نروژ
كوچك نمايى خط خط معمولى بزرگنمايى خط
مقاومت ایران، حملات تروریستی علیه مقر نخست‌وزیری نروژ و اردوی جوانان حزب کارگر این کشور را قویاً محکوم می‌کند و گرمترین همدردیها و همبستگیها و تسلیتها را به دولت و مردم نروژ و به‌ویژه خانواده کشته‌شدگان ابراز می‌دارد و بهبودی کامل و سریع مجروحان را آرزو می‌کند.

جنایتهای شوکه‌کننده روز جمعه در نروژ، اهمیت و ضرورت اتخاذ یک سیاست قاطع در برابر تروریسم وحشیانه‌یی را برجسته می‌کند که بانکدار مرکزی آن فاشیسم دینی حاکم بر ایران است.

دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران
اول مرداد۱۳۹۰ (23ژوییه۲۰۱۱)

اطلاعیع شورای ملی مقاومت ایران در محکومیت حملات تروریستی در نروژ.

مقاومت ایران حملات تروریستی در نروژ را به‌شدت محکوم می‌کند
جنایتهای شوکه‌کننده روز جمعه در نروژ
جنایتهای شوکه‌کننده روز جمعه در نروژ
كوچك نمايى خط خط معمولى بزرگنمايى خط
مقاومت ایران، حملات تروریستی علیه مقر نخست‌وزیری نروژ و اردوی جوانان حزب کارگر این کشور را قویاً محکوم می‌کند و گرمترین همدردیها و همبستگیها و تسلیتها را به دولت و مردم نروژ و به‌ویژه خانواده کشته‌شدگان ابراز می‌دارد و بهبودی کامل و سریع مجروحان را آرزو می‌کند.

جنایتهای شوکه‌کننده روز جمعه در نروژ، اهمیت و ضرورت اتخاذ یک سیاست قاطع در برابر تروریسم وحشیانه‌یی را برجسته می‌کند که بانکدار مرکزی آن فاشیسم دینی حاکم بر ایران است.

دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران
اول مرداد۱۳۹۰ (23ژوییه۲۰۱۱)

۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

بمناسبت فرارسیدن ३० تیر روز تجلی عزم خلق ایران در حمایت از رهبر نهضت ملی دکتر محمد مصدق و روز تاسیس شورای ملی مقاومت ایران.


قیام سی تیر مردم ایران در حمایت از مصدق

دکتر محمد مصدق
دکتر محمد مصدق


«روز 30 تیر1331 روز تجلی اراده خلق

در آنروز خلق، بر ننـگ تسلیم پیروز شد


در آینده از این روزهای طلایی بسیار خواهیم داشت»


(مسعود رجوی در دادگاه نظامی -بهمن 1350)


در تاریخ مردم میهن ما روزهای فراموشی‌ناپذیر مختلفی به‌ثبت رسیده که روزهای سرنوشت‌ساز محسوب می‌شوند روزهایی که عموم مردم ما در غمها و شادیهای آن با یکدیگر سهیم بوده‌اند‌. روز 30 تیر 1331 از‌جمله یکی از همین روزهاست‌.روزی که مردم ایران یکپارچه بپا خاستند و در برابر دیکتاتوری سلطنتی یکصدا خواستار بازگشت دکتر مصدق پیشوای نهضت ملی و نخست‌وزیر تنها حکومت ملی ایران شدند. مردم غارت شده‌يی که بر روی دریای نفت زندگی می‌کردند اما حاصل رنجشان را قدرتهای استعماری و دربار وابسته به‌آنها یه یغما می‌بردند و مردم ایران در فقر جانکاهی به‌سر می‌بردند.
مصدق
کبیرخود درباره قیام 30 تیر مردم ایران گفت :

« روز سی‌ام تیر در تاریخ مبارزات ممتد ملت ایران فراموش‌نشدنی نیست زیرا در این روز تمام افراد ملت از هر طبقه و مقام در مقابل تحریکات اجانب یکدل و یک زبان قیام و اقدام کردند».

طلای سیاه یا بلای خانمانسوز

درست 5 سال قبل از انقلاب مشروطیت ایران یعنی در سال 1280 شمسی (1901 میلادی)، امتیازنامه ‌‌‌‌‌‌‌ننگین ”دارسی” برای بهره‌برداری از منابع نفتی تمام خاک ایران به‌استثنای پنج ایالت شمالی، برای مدت شصت سال در کاخ صاحبقرانیه به‌امضای مظفرالدین‌شاه رسید. به‌موجب این قرارداد، صاحب امتیاز انگلیسی حق انحصاری استخراج و حمل و نقل، تصفیه و فروش نفت و لوله‌کشی تا خلیج فارس و استفاده‌‌‌‌‌‌‌ مجانی از زمینهای بایر دولتی و معافیت مالیاتی و گمرکی و غیره را به‌دست آورد. مطابق این قرارداد فقط 16 درصد از منافع خالص کمپانی می‌بایست به‌دولت ایران پرداخت می‌شد که عملاً هم به‌کمتر از 13 درصد می‌رسید و این 13 درصد هم هزینه دربار قاجار می‌شد.

به‌دنبال جنگ جهانی اول و با توجه به‌ اهمیتی که نفت برای انگلیس پیدا کرد، دولت انگلیس از طریق عامل خود رضاخان قلدر و با صحنه‌سازی و فریبکاری خائنانه و تحت عنوان ابطال قرارداد دارسی، در هفتم خرداد 1312 قرارداد دیگری را که به‌قرارداد ننگین 1933 معروف است بازهم به‌مدت 60 سال، به‌امضا رساند. طبق برآورد شرکت انگلیسی درآن زمان، 60 سال بعد زمانی بود که چاههای نفت ایران ته می‌کشید. درحالی‌که عایدات نفت برای انگلیس صدها میلیون دلار در سال بود مردم ایران به‌خصوص کارگران شرکت نفت ازهستی ساقط بودند‌.



اولین خروش مصدق علیه قرارداد ننگین نفتی

دکتر مصدق که رهبر فراکسیون اقلیت در مجلس چهاردهم بود طی نطقی در آبان‌ماه سال 1323 به‌افشاگری علیه قرارداد ننگین 1933 پرداخت و به‌شدت به‌ رضاخان حمله کرد. مصدق گفت: ”شاید مادر روزگار نزاید کسی را که به‌بیگانه چنین خدمتی کند”.
از آن پس
دولتهای وابسته بعدی نیز هرکدام به‌نوعی تلاش داشتند قرارداد استعماری را درموقعیت مناسبی به‌تصویب برسانند. از‌جمله گلشائیان وزیر دارایی شاه در زمان نخست‌وزیری ساعد، طی یک الحاقیه به‌قرارداد قبلی آن‌‌را با قید فوریت به‌مجلس برد. اما با تلاش دکتر مصدق این لایحه نیز به‌تصویب نرسید و تلاش استعمار و مهره‌هایش به‌شکست انجامید. ولی این لایحه پیوسته توسط نخست‌وزیران دست‌نشانده شاه , منصور و رزم‌آرا و بنابر خواسته ‌‌‌‌‌‌‌دولت انگلیس در مجلس مطرح می‌شد. اما باز هم این مصدق بود که سرفراز و استوار ایستادگی کرد و هر بار طرح آنانرا به‌ شکست کشاند.

مصدق رهبر مبارزات ضد استعماری ملت ایران

دکتر مصدق، با شعار ملی‌شدن صنعت نفت، مبارزات بسیار پررنج و خطری را جهت استیفای حقوق ملت ایران رهبری کرد. و سرانجام در تاریخ 29 اسفند سال 1329 قانون ملی‌شدن نفت را از تصویب مجلس گذراند و در کمتر از 40 روز بعد، قانون خلع ید از شرکت انگلیسی را نیز به‌تصویب رساند. مصدق اقدامات خود را با حمایت توده‌های مردم و تظاهرات و اعتصابات گسترده نفتگران خوزستان به‌پیش می‌برد. چنین بود که در اردیبهشت 1330 نخست‌وزیری مصدق به‌مجلس و رژیم شاه تحمیل شد. اما اقدامات ملی و مردمی دکتر مصدق به‌مذاق دربار ارتجاعی و استعمار انگلیس خوشایندنبود، از همین رو شروع به ‌توطئه علیه دکترمصدق کردند.

مصدق صلاحیت دادگاه لاهه را رد کرد

در هفتم خرداد سال 1331، دکتر مصدق صلاحیت دادگاه لاهه را که برای بررسی شکایت انگلیس علیه ایران تشکیل شده بود رد کرد. دولت انگلیس در پی شکستهای متعدد در رویاروئی مستقیم با جنبش ضداستعماری مردم ایران و نیز پس از ناکامیهای پی در پی در صحنه سیاست بین‌المللی، بر آن شد تا توطئه‌های خود را توسط مهره‌ها و مزدوران سرسپرده خویش و در رأس آنها شاه و دربارسلطنتی عملی سازد و دولت ملی مصدق را ساقط کند.

گام دیگری علیه دربار

دکتر مصدق برای کوتاه کردن دست شاه و دربار و خنثی‌ساختن توطئه‌های استعمار، از یکسو و پیش بردن اصلاحات اجتماعی و اقتصادی از سوی دیگر، خواستار آن شد که پست وزارت جنگ را که تا آن زمان در دست شاه بود و همواره از آن به‌عنوان ابزار اعمال فشار و اجرای توطئه‌ علیه جنبش ضداستعماری مردم و پیشوای آن استفاده می‌کرد بر عهده بگیرد و اعلام کرد که در صورت تن‌ندادن شاه به‌ این شرط، از نخست‌وزیری استعفا خواهد داد.

شاه که بقایای سلطنت خودکامه و فاسد خود را در خطر می‌دید، شدیداً با سپردن وزارت جنگ به‌مصدق مخالفت کرد.

استعفای مصدق

دکتر مصدق در روز 25تیر 1331، از نخست‌وزیری استعفا داد. با استعفای مصدق، شاه فرصت را غنیمت شمرده و قوام‌السلطنه، کهنه‌کارترین مهره ‌‌‌‌‌‌‌رژیم فئودالی و دربار استعماری را به‌نخست‌وزیری برگزید.

پس از دریافت این فرمان، قوام‌طی اعلامیه‌ی شدیداللحنی مردم را تهدید به‌کشتار نمود و اخطار کرد که هرکس دست به‌مخالفت با دولت او بزند با شدیدترین عکس‌العمل مواجه خواهد شد. در همان روزها، مأمورین انتظامی و یکانهای ارتشی با تانک و زرهپوش به‌خیابانها ریختند.

ایران بپا می‌خیزد

این گونه اقدامات و تهدیدات قوام نتیجه‌بخش نبود. موج اعتراضات توده‌ای علیه انتصاب قوام به‌نخست‌وزیری از تهران و سایر نقاط کشور برخاست و سیل تلگرافها و نامه‌ها در حمایت و پشتیبانی از دکتر مصدق از سراسر ایران به‌سوی تهران سرازیر شد. سرانجام صبح روز سی‌ام تیرماه سال1331، شهر تهران به‌حالت تعطیل درآمده بود و تظاهرات اعتراضی عظیمی در حال شکل‌گیری بود. کارگران کارخانه‌ها و کارگاهها و هم‌چنین بازار و مغازه‌داران و رانندگان اتوبوسهای شهری، همه دست از کار کشیدند و به‌صفوف تظاهرکنندگان پیوستند. انبوه مردم با فریادها و شعارهای 'یا مرگ یا مصدق'، 'مصدق پیروز است'، 'مرگ بر قوام'، با نیروهای ارتش و شهربانی به‌مقابله برخاستند...

از ساعت 7صبح، یک جمعیت انبوه و متراکم از نقاط مختلف تهران به‌سمت بهارستان به‌حرکت درآمد. شاه در وحشت از دست دادن کنترل اوضاع به‌ ارتش فرمان آتش‌گشودن به‌روی مردم بیدفاع را داد. خون دهها تن از مردم بیگناه، شعله قیام سی تیر را برافروخته‌تر کرد، حالا تنها صدایی که در شهر شنیده می‌شد طنین فریادهای یا مرگ یا مصدق بود.



شهدای سی تیر

قیام مردمی با شدت و حدت ادامه پیدا کرد و سرانجام پس از شهید و مجروح‌شدن قریب به 800 نفر از مردم تهران، شاه که خود را در برابر عزم سازش‌ناپذیر مردم و حمایت بی‌دریغشان از پیشوای نهضت ملی شکست‌خورده یافته بود، فرمان نخست‌وزیری قوام را لغو کرد و به‌خواستهای دکتر مصدق گردن گذاشت.

این رستاخیزعظیم ملی ثابت کرد که مردم ایران با واقع‌بینی و توجه کامل به‌مصالح خویش راه خود را انتخاب کرده و از آن باز نخواهند گشت.

مصدق در آغوش خلق

ساعت 5.30دقیقه بعد از ظهر 30تیر انبوه مردم مقاومی که اینک با قیام خونین خود دکتر مصدق را به‌نخست‌وزیری برگزیده بودند، به‌جانب خانه مصدق روانه شدند.

ساعتی بعد مصدق کبیر که بر بالکن خانه ظاهر شده بود در پاسخ به‌احساسات بی‌شائبه مردم با یاد شهدای قیام ملی30تیر، درحالی‌که اشک می‌ریخت، با کلامی بریده بریده گفت:
« ای
کاش مرده بودم، و ملت ایران را این‌طور عزا‌دار نمی‌دیدم. ای مردم من به‌جرأت می‌گویم که استقلال ایران از دست رفته بود ولی شما با رشادت خود ‌‌آن‌را‌ گرفتید».

وصیت دکتر مصدق

به این ترتیب روز سی تیر1331، به‌عنوان روز قیام مردم علیه دربار ضد مردمی و علیه غارتگریهای استعماری و به‌عنوان روز دفاع از نهضت ملی و پیشوای سازش‌ناپذیرش دکترمصدق در تاریخ معاصر میهن‌مان به‌ثبت رسید.

دکتر مصدق همواره از شهدای این قیام با اشک یاد می‌کرد و وصیت کرده بود که خود نیز در کنار مزار آنان دفن شود.


ارتجاع آخوندی، رو درروی مصدق و حاکمیت ملی



کاشانی (سلف سیاسی خمینی ) و دیگرآخوندهای ارتجاعی ، در جریان نهضت ملی ایران ، رودرروی مصدق و حاکمیت ملت قرار داشتند‌.آنها در جبهه دربار انگلیسی ، به‌نحو هیستریک با مصدق عناد می‌ورزیدند‌.خمینی خود در آن روزگار در جبهه مخالف مصدق بود. او به‌گفته خودش از« سیلی خوردن » مصدق ، شیرین‌کام بود و از هیچ رذیلت و اهانتی در حق پیشوای نهضت ملی مردم ایران فروگذار نمی‌کرد‌.
خمینی در 5 خرداد 1358 در یک واکنش به‌غایت
حقیرانه و حسادت‌آمیز نسبت به‌ بزرگداشت دکتر مصدق در احمدآباد گفت :
« اینها
می‌خواهند سرپوش بگذارند روی مقاصد خودشان‌.آن مقاصدی که برخلاف مسیر ماست، با اسم یک‌نفری که ملی است. مسیر ما مسیر نفت نیست ، ملی‌کردن نفت پیش ما مطرح نیست‌. این اشتباه است‌. ما اسلام را می‌خواهیم ، اسلام که آمد نفت هم مال خودمان می‌شود ، مقصد ما اسلام است،مقصد ما نفت نیست که اگر یک‌نفر نفت را ملی کرده است ، اسلام را کنار بگذارند و برای او سینه بزنند برای هراستخوانی میتینگ راه انداختن به‌دنبال آن با اسلام مخالفت کردن ، قابل تحمل نیست ».

-خمینی در همین سخنرانی با صراحتی فوق ارتجاعی،آخوند و اسلام را یکی دانست و اعلام کرد : « آخوند یعنی اسلام ، روحانیون با اسلام در هم مُدْغَمَند‌.‌...»

روزنامه‌ی رسالت آخوندی در سوم بهمن 1377 حرف دل خمینی و خمینی‌صفتان در باره مصدق را چنین فرموله کرد:
«تاریخ معاصر، او (مصدق) را بی‌ریخت‌ترین سیاستمدار ایرانی ثبت کرده
است.کسی که اوج سابقه مبارزاتی و مسلمانی‌اش دوبار خودکشی درراه بیرجند بوده است‌!‌..... مگر او چه گلی بر سرملت زده است که بر او درود میفرستند‌؟ طرح چهره بی رمق مصدق که جز رسوایی در تاریخ معاصر چیزی نداشته‌.....در برابر شخصیت عظیمی چون امام ، که رهبر یک نهضت اسلامی و بنیانگذار یک نظام پرقدرت است باچه اهدافی صورت می‌گیرد‌؟‌... از یک سیاستمدار چروکیده و استخوان پوسیده که حتی در اوج قدرت درایران عددی نبود می‌خواهند به‌عنوان امامزاده‌یی که دردهای بی‌درمانشان را درمان کند استفاده نمایند »‌.

آقای مسعود رجوی در مهرماه 1360، تخفیف مصدق و توهین به‌پیشوای فقید نهضت ملی ایران ازسوی خمینی و الگوسازی از مرتجعان قهاری مانند شیخ فضل‌الله و کاشانی را، بارزترین نمود منکوب کردن همه ارزشهای ملی و میهنی برسرراه دیکتاتوری ارتجاعی، توصیف کرده است.

ادامه راه مصدق درمداری بالاتر

هر چند که دشمنان قسم‌خورده آزادی و استقلال ایران از پای ننشستند و یک سال بعد از قیام 30 تیر1331، با اجرای یک کودتای ننگین استعماری در 28مرداد سال 1332، تنها حکومت قانونی مردم ایران را سرنگون کردند و حاکمیت دیکتاتوری و سرکوب را دوباره تحکیم نمودند، اما همچنان که مصدق خود در پیامش به‌مناسبت اولین سالگرد سی تیر تأکید کرده بود، نهالی که در روز سی‌ام تیرماه کاشته شد، به‌همت آیندگان بارور گردید. جوانانی که از همه چیز خود گذشته بودند برخاستند تا راهی را که پیشوای نهضت ملی آغاز کرده بود در مداری متکامل‌تر و در هیأت یک تشکل انقلابی و یک جایگزین و بدیل مردمی و دموکراتیک (شورای ملی مقاومت) و پایداری پرشکوه مجاهدین و رزم‌آوران آزادی به‌سرانجام و مقصود نهایی برسانند.

درسی از قیام 30 تیر

57 سال قبل ،وقتی مردم ایران برای احقاق حقوق خود قیام کردند و در برابر دیکتاتوری شاه، دکتر مصدق را مجددا بر کرسی نخست‌وزیری و رهبری مبارزات ضد استعماری ملت علیه شاه نشاندند، ثابت کردند که عزم و اراده‌‌‌‌‌‌‌ سترگ ملت ایران برای آزادی و رهایی، خاموشی‌ناپذیر است، مشعلی که پدران ما برافروختند و یکی از فرازهای تابناک آن در قیام 30تیر سال 1331 شعله‌ور شد، امروز با آگاهی عمیقتر فرزندان ملت ایران ، هر چه شعله ورتر بنیان دیکتاتوری مذهبی حاکم بر این میهن را خواهد سوزاند.

یادواره قیام 30 تیر را با نقل جملاتی چند از سخنان تاریخی دکتر مصدق پیشوای نهضت ملی و ضد استعماری مردم ایران در بزرگداشت قیام قهرمانانه 30 تیر به‌پایان می‌بریم :

«در این روزتاریخی، عده‌يی از گرامی‌ترین فرزندان ما به‌افتخار شهادت نائل شدند و با خون پاک خود نهال آمال ملت را آبیاری کردند تا به‌همت آیندگان، روزی بارور و سایه‌گستر شود و ملت ایران از نعمت امن ، آسایش و استقلال واقعی و آزادی حقیقی برخوردار گردند ».

« ما نباید زندگانی را به‌هر صورت و کیفیت که به‌ما عرضه می‌شود دوست بداریم و بدان قانع و خرسند باشیم. اگر زندگانی توأم با آزادی و استقلال نباشد به‌قدر پشیزی ارزش نخواهد داشت. برای رسیدن به‌این هدف عالی، تاریخ زندگانی ملل بزرگ عالم شاهد مبارزات و مجاهدات و گذشتها و فداکاریهاست. سرنوشت ملت ایران نیز در طول تاریخ خود همواره با این‌گونه محرومیتها و مصائب توأم بوده است».