۱۳۹۱ دی ۳, یکشنبه

کشتار دورنی سچفخا ( اقلیت) در گذر زمان!


سیامک دهقانی
چندی پیش در سایت بالاترین؛ لیستی باعنوان " اسامی 556 نفر از جانباختگان سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در دهۀ 60" (شمسی) را دیدم که متأسفانه یک اشتباه (عمدی یا سهوی؟) در آن وجود داشت. در این لیست از 5 تن از شهدای سچفخا (اقلیت ) نام برده شده بود که گویا در درگیری با جنایتکاران جمهوری اسلامی در کردستان به شهادت رسیده اند و فدایی وار جان خویش را برای رهایی خلقهای ستمدیدۀ ایران نثار کرده اند. ای کاش چنین بود! اما واقعییت چیز دیگری است . در این لیست از کسانی یاد شده است که نه بدست دژخیمان جمهوری اسلامی بلکه, بدبختانه توسط همان سازمانی بقتل رسیده اند که می خواستند بوسیلۀ آن از شر نظام سرمایه داری وابسته به امپریالیسم و سگ زنجیری آن یعنی جمهوری اسلامی رها شوند. اسامی این 5 نفر که در 4 بهمن 1364 در روستای گاپیلون واقع در کردستان عراق, بخاطر درگیری مسلحانۀ درون تشیکلاتی سازمان اقلیت بقتل رسیدند,عبارتند از: 1, عباس کیکاوس کامیارانی (عباس پرولتر) 2؛ سعادت محمدی (هادی)3؛ حسین محمد زاده (حسن) 4, مسعود محمدی(اسکندر) 5, سید فریدون بدرود( کاوه). بدنبال درگیری سال 1364 سازمان چریکهای فدایی خلق ایران عملا به دو شاخۀ تقسیم شد: کمیتۀ اجرایی برهبری عباس توکل, حسین زهری و مستورۀ احمد زاده و جناح شورایعالی به لیدری مصطفی مدنی, حماد شیبانی و یدی شیشوانی. لازم به یادآوری است که مصطفی مدنی (امین) به همراه دوستش مسعود فتحی(فرید) از جناح باصطلاح چپ اکثریت بودند که بدنبال برگزاری کنگرۀ اقلیت در بهمن 1360 به عضویت سچفخا (اقلیت) در آمدند و در ادامه با زدن محفل شورایعالی در درون سازمان آنهم به بهانۀ عدم برگزاری کنگره از سوی کمیته مرکزی سه نفرۀ اقلیت؛ باعث بوجود آمدن قتل عام درون تشکیلاتی در یک نیروی کمونیستی شدند. البته کمیته مرکزی سازمان در 27 سال پیش دچار اشتباهات زیادی در وقوع این کشتار بود, ولی مقصر اصلی را باید محفل شورای عالی دانست. کسانی که به تاریخچۀ این فاجعه علاقمندند می توانند به کتاب 500 صفحه ای که با عنوان: " اسناد کمیسیون تحقیق و بررسی سچفخا ( اقلیت), هستۀ اقلیت و سچفخا( شورایعالی) در مورد 4 بهمن" ازسوی سازمان فداییان (اقلیت)؛ در مهر ماه 1382 چاپ شده مراجعه کنند. اما در اینجا بد نیست نیم نگاهی سریع و مختصر بیندازیم به سرنوشت جریاناتی که از دل اقلیت بیرون آمدند. بعد از کشتار 4 بهمن 1364؛ دو تشکیلات از دورن خونهای برزمین ریخته سر برآوردند: سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (کمیتۀ اجرایی) و سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (شورایعالی). در سال 1366 عباس توکل ازسچفخا (عمدتا کمیتۀ خارج) که در دستان حسین زهری قبضه شده بود استعفاء داد و با کمک تعدادی از هواداران خارج کشوری, سازمان چریکهای فدایی خلق ایران( اقلیت) با شعار سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری جمهوری دمکراتیک خلق را تشکیل داد. متن استعفای توکل در نشریۀ جهان ارگان کمیتۀ خارج کشور در آنزمان چاپ شد. این سازمان در کنفرانس ششم خود بسال 1375 با حذف سه واژۀ چریک, خلق و ایران رسما به سازمان فداییان(اقلیت) تغییر نام داد و برای همیشه به جرگۀ طرفداران متقدین مشی چریکی و طرفدار کار آرام سیاسی در دنیای مجاری و اینترنتی پیوست. چند ماه بعد نیز سازمان فداییان (اقلیت) با حذف اسلحه و نقشۀ ایران از آرم سازمان و برگزیدن یک آرم جدید, قانونا عدم تعلق خود به مشی انقلابی و کمونیستی سچفخا یعنی مبارزۀ مسلحانه هم استراتژی ,هم تاکتیک را ثابت نمود. چند سال بعد از همۀ این تغییر و تحولات از همۀ این تغییر و تحولات؛ اقلیت شعار برقراری حکومت شورایی را جایگزین عبارت جمهوری دمکراتیک خلق نمود تا نشان دهد که در عرصۀ تفکرات آنارکو ـ سندیکالیستی گام های بلندی برداشته است.

بعد از جدایی توکل از زهری, یکسال (1367) بیشتر طول نکشید که چند نفر دیگر بخاطر رفتارهای ناجور ناهنجار حسین زهری از وی جدا شدند و در خارج کشور به همراه چند نفر پناهندۀ مقیم سوئد و نروژ و آلمان گروهی موسوم به "هستۀ اقلیت" را بوجود آوردند تا با نقد سوسیالیسم شوروی سابق و سیاستهای گذشتۀ سازمان، مسیری نوین در مقابل پای معدود هواداران سرخورده و عاصی بگذارد و در ادامه یک "سامانه خود اراده کننده" برای نزدیکی خود جوش نیروهای چپ خلق نماید. این طرح در عمل با شکست روبرو شد. سامانۀ مورد نظر هستۀ اقلیت, عملا به تشکیل اتحاد چپ کارگری برهبری جریان رفرمیست و شبه لیبرال راه کارگر و با شرکت رنجبران و گروه پروژه تراب ثالث تروتسکیست و اتحادفداییان کمونیست و...انجامید که با گذشت چند سال به زائدۀ راه کارگر تبدیل شد. به هرحال, هستۀ چند نفره بعد از سعی و تلاش فراوان موفق شد با در آوردن فصلنامه و در ادامه سالنامۀ "سوسیالیسم" بعنوان ارگان مرکزی هستۀ اقلیت که ملقمه ای از نظرات منصور حکمت و مشتی تروتکسیست و مقداری تفکرات زمخت اتحادیه گر ایی و غیره بود, در نهایت به تاریخ " اشیای عتیقه" بپیوندد و بجز دادن چند اطلاعیۀ تسلیت و تبریک نامی از آن در صفحۀ اینترنت باقی نماند. مستورۀ احمد زاده یکی از رهبران این تشکیلات سرکاری بود که بدنبال براه افتان پروژۀ امنیتی ـ پاسداری دو خرداد و سرکار آمدن جنایتکاری به اسم محمد خاتمی در سال 1376, از هسته جدا شد و به جریانات اصلاح طلب و دوخردادی با شعار" ایران برای ایرانیان" در خارج کشور پیوست و مدتی بدین کار مشغول شد. این از این! هنگامیکه عباس توکل و هسته از کمیتۀ خارج شدند, بقیۀ سازمان نیز که تحت مالکیت حسین زهری قرار داشت؛ بعد از یکسری حرکات جیمزباندی؛ ناپدید شد و فقط گهگاهی از سوی حسین جان زهری اطلاعیه ها و اعلامیه های تهدید آمیزی صادر می شود تا باعث خرد شدن اعصاب عده ای از رقبای سابقش گردد. البته مدتی طولانی است که خبری از حسین نیست. حقیقتا خدای نیست در جهان هیچکس را گرفتار حسین زهری باندباز نکند!چون خیلی ناقلاست. خب, حالا ببینیم چه بلایی بر سر سچفخا (شورایعالی) آمد. شورایعالی تا سال 1991 تعدادی نیرو تحت عنوان کمیتۀ رادیو در کردستان عراق داشت که صدای فدایی را پخش می کردند. این عده نیز در همان سال (1991) رادیو را تعطیل کردند و برای حفظ جان شیرین خویش راهی کشورهای غربی شدند. همان رادیویی که 6 سال قبل از آن, بهانه ای شد برای براه افتادن کشتار درون تشکیلاتی اقلیت در 4 بهمن ! تعطیلی صدای فدایی همراه بود با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق و شروع بحران جنبش کمونیستی و کارگری در سطح جهانی. هنگامیکه دولت قدرتمند و عظیمی مثل شوروی توان ایستادن در مقابل بحران پیش آمده را نداشت, حقیقتا چه کاری از دست شورایعالی بحرانزده و فسقلی بر می آمد؟ هیچی! به همین جهت, این جریان در سال 1992 عملا خود را متلاشی و منحل کرد و از تلاشی و انحلال آن چند سکت و فرقۀ نیمه مرده زاده شدند تا در نوستالژی "سالهای طلایی" (بقول مارک تواین نویسندۀ شهیر آمریکایی) باقیماندۀ عمر خویش را طی کنند. در همان سال گروهی به سرکردگی مصطفی مدنی, حماد شیبانی و مسعود فتحی از مرکزیت شورایعالی به سازمان فدایی که شامل چند رفرمیست و اکثریتی دوست علاج ناپذیر بود, ملحق شدند و به اتفاق هم "سازمان اتحاد فداییان خلق ایران" را بوجود آورند. ارگان این تشکیلات نشریۀ "اتحاد کار" می باشد که در اصل رونوشتی است از نشریۀ کار ارگان سازمان فداییان (اکثریت) و نامۀ مردم ارگان اصلی حزب بدنام توده. این جریان در نهایت با روی کارآمدن خاتمی به سخنگوی غیر رسمی اصلاح طلبان حکومتی و غیرحکومتی تبدیل گشت. در این میان؛ سه نفر از اعضای "سافخا" یعنی محمد اعظمی و مسعود فتحی و مصطفی مدنی بیش از وسع و بضات "سیاسی شان" برای خاتمی و اصلاح طلبان مایه گذاشتند و تا جایی پیش رفتند که مصطفی مدنی با نوشتن یک نامۀ فدایت شوم برای سید محمد خاتمی, رئیس جمهوری رژیم اسلامی و تعر یف و تمجید های چندش آور از این موجود خمینی صف و دلال, باعث رنجش بعضی از دوستان و آشنایان خود شد!!! واما یدی شیشوانی! ایشان هم بعنوان مرکزیت شورایعالی در آنزمان؛ بجای همراهی و همکاری با مدنی شیبانی, صلاح را در این دید که با ایجاد ارتباط و تماس با چند نفر از هواداران شورایعالی در اروپای باختری و بعضی جداشدگان از جریان عباس توکل؛ اقدام به تأسیس یک تشکیلات جدید نماید. بدینطریق؛ سازمان اتحاد فداییان کمونیست در بهمن 1375 بوجود آمد. ارگان مرکزی این جریان کار کمونیستی نام گرفت. آرم این گروه یک پرچم سرخ مزین به تعداد زیادی ستاره های ریز و درشت همراه یک داس و چکش و نواری که دور هدایای جشن تولد پیچیده می شود, می باشد.آرم سازمان اتحاد فداییان کمونیست خیلی شبیه پرچم حزب کمونیست سابق فکر می کنم ازبکستان است.اتحاد فداییان کمونیست با کپی کردن نظرات جریان شبه روشنفکری وحدت کمونیستی(وحدت در اوایل دهۀ 90 منحل شد و از بین رفت), فعالیتهای اینترنتی و مجازی خود را آغاز نمود. این جریان در عرض این 16 سال فعالیت آنچنانی نه از جنبۀ عملی و نه از زاویۀ نظری و تئوریک انجام نداده است. فقط تاکنون برروی کاغذ چند کمیتۀ ایالتی و ولایتی در راستای برقراری سوسیالیسم مورد نظرش در آینده ای نامعلوم تشکیل داده است. این جریان خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی و جایگزینی آن با یک " جمهوری فدراتیو شورایی" می باشد. سازمان اتحادفداییان کمونیست, سازمان فداییان اقلیت را یک جریان پوپولیستی با برنامۀ بورژوایی می داند که هیچ ربطی به طبقۀ کارگر ندارد. به همین خاطر علاقۀ چندانی برای نزدیکی به این جریان نشان نمی دهد. ولی در عوض میل فراوانی برای نزدیکی تشکیلاتی به حزب کمونیست کومله برهبری ابراهیم علیزاده دارد. به نظر می رسد سرنوشت هستۀ اقلیت در انتظارسازمان فداییان کمونیست است. در آخر باید اشاره کنم که به نظر من دلیل اصلی تکه تکه شدن عملی سچفخا(اقلیت) در 27 سال پیش؛ همانا روی آوردن نظری و تشکیلاتی آن به یک دگم مرده یعنی " تضاد و کار و سرمایه در ایران" بود که بعلت نازا و سترون بودن ماهیت آن در رابطه با جامعۀ زیر سلطۀ ایران؛نتایج وخیمی از خود بر جای گذاشت. این تز؛ بظاهر خیلی چپ و رادیکال است, اما در باطن بلای جان سازمانها و جریانات چپ وکمونیستی در ایران شد. سازمانها و جریاناتی که به این تز مفتخخرند؛ با خیال تخت در حاشیۀ سایتهای اینترنتی سرگرم فعالیتهای باصطلاح کارگری و کمونیستی هستند, بدون آنکه در معادلات سیاسی و اجتماعی جامعه نقشی داشته باشند. همه اش هم سرگرم و مشغول انشعابات و جدایی های بی پایان و جاودانه هستند. سازمانها و جریاناتی که فکر می کنند در ایران تضاد اصلی؛ تضاد کار و سرمایه است؛ ذاتا یک مشت دسته ها و گروه های فشار هستند که تحت نام مارکس و لنین سنگ کارگران منفرد را به سینه می زنند, بدون آنکه قادر به تأثیر گذاری واقعی بر مبارزات خودبخودی و پراکندۀ آنان باشند. در آخر, این نوشته را با قطعه شعری از سعید یوسف (رفیق و همرز سابق چریک فدایی خلق شهید سعید سلطانپور) به بپایان می برم: " مهر خلقم این پر و این بال داد ـ قاصدک بودم من و آن مهر؛ باد ـ گر نه مهر خلق یاری من شدی ـ کی چنین خرم بهار من شدی .
در بر گرفته شده از سایت آفتابکاران.

۱۳۹۱ آذر ۱۸, شنبه

ترفند شنیع آخوندها برای جلوگیری از حرکت اعتراضی در مسابقات فوتبال

AddThis Social Bookmark Button
تشویق تماشاگران فوتبال به «ازدواج موقت» ترفند شنیع آخوندها برای جلوگیری از حرکت اعتراضی جوانان تماشاگر مسابقات فوتبال
در روز ۱۳آذر، در جریان مسابقه تیمهای تراکتور سازی تبریز و پرسپولیس تهران در ورزشگاه آزادی، رژیم آخوندی به منظور جلوگیری از اعتراضات جوانان تماشاگر شماری از آخوندهای حوزه های جهل و جنایت و اراذل و اوباش خود را زیر عنوان «مشاور ازدواج) به صحنه فرستاد تا با تبلیغ «ازدواج موقت» آنان را از حرکتهای اعتراضی در ورزشگاه باز دارند. جوانان پرشور تماشاچی با سر دادن شعارهای مضحک آنها را در مقابل جمعیت به سخره گرفتند و این ترفند شنیع را که برخاسته از فرهنگ متعفن آخوندها است، رسوا کردند.
تماشاگران آذری تشویق کننده تیم تراکتور سازی در اعتراض به وضعیت وخامت بار زلزله زدگان محروم شهرهای آذربایجان به ویژه در فصل سرما و افشای خودداری رژیم از کمترین رسیدگی به این قربانیان، پیراهنهای خود را از تن درآوردند و در اعتراض به هزاران زلزله زده بی‌خانمان، با بدنهای برهنه در سرما به شعار دادن علیه رژیم پرداختند. عوامل نیروی انتظامی معترضان را به شدت مورد حمله قرار دادند. درگیری میان تماشاگران آذری و ماموران سرکوبگر رژیم در تمام طول مسابقه جریان داشت.
ورزشکاران و ورزشدوستان عزیز،
۳۳ سال است که آخوندهای وطنفروش، بدترین بی حرمتیها و سنگین ترین جنایات علیه ورزشکاران و قهرمانان ملی و مردم ایران را مرتکب شده اند. دهها تن از قهرمانان ملی ایران توسط این رژیم پلید به خاک و خون کشیده شده اند و زلزله زدگان آذربایجان و بم و سایر نقاط در شرایط طاقتفرسا به سر می برند و فقر و بدبختی میلیونها تن از هموطنان را در بر گرفته است. در همین حال آخوندها، ثروتهای عظیم ملت ایران را به گسترش تروریسم و بمب اتمی و حمایت از جنایتکارانی هم چون بشار اسد و نوری مالکی اختصاص می دهد.
اکنون زمان آن رسیده است که همه ورزشدوستان و ورزشکارانی که پوریای ولی و جهان پهلوان تختی را الگوی خود می دانند، در هرکجای ایران و جهان ، علیه این حکومت ضدملی شورش کنند. زمان برخاستن است و رژیم آخوندی در سراشیب سقوط و سرنگونی است و جهان در مسیر آزادی ملت بزرگ ایران گام برمی‌دارد. پیش به سوی آزادی.
مسلم اسکندر فیلابی
مسئول کمیسیون ورزش شورای ملی مقاومت ایران
۱۶ آذر ۱۳۹۱ (۶ دسامبر۲۰۱۲)

۱۳۹۱ آذر ۱۶, پنجشنبه

اقدام ضد انسانی و ضد اسلامی نیروی قدس و نیروهای عراقی در تخریب مزار مروارید اشرف


پنج‌شنبه، ۱۶ آذر ۱۳۹۱ / ۰۶ دسامبر ۲۰۱۲
AddThis Social Bookmark Button
مأموران نیروی تروریستی قدس و نیروهای عراقی تحت امر نخست وزیری در یک اقدام ضد انسانی و ضد‌اسلامی و در یک کینه جویی وحشیانه، مزار شهیدان و متوفیان اشرف را ویران کرده، سنگ قبرها را شکسته یا برداشته اند و بسیاری از قبرها را تخریب کرده اند. خبرگزاری سپاه پاسداران موسوم به فارس در یک گزارش از اشرف که توسط نیروی قدس تهیه شده عکسهایی از صحنه های این تخریب در حالی که نیروهای یونیفرم پوشیده عراقی حضور دارند، منتشر کرده است.
سپاه پاسداران در خبرگزاری خود با سر هم کردن یک مشت اکاذیب، برای توجیه این سبعیت، نزدیک به ۱۰سال بعد از اشغال عراق توسط نیروهای آمریکایی نوشت: «در زمان حمله آمریکا به عراق، منافقین برخی از قبور را شکافته و در آنها سلاح جاسازی کردند تا در مواقع خاص از آن استفاده کنند».
خبرگزاری پاسداران در ادامه این توجیه به دروغپردازیهای مضجک و تکراری پرداخت و نوشت: «از قبرستان به سمت زندان و شکنجه گاه سازمان می رویم... کنار هم قرار گرفتن شکنجه گاه و غسالخانه نیز قابل توجه است». و به نحو ابلهانه یی می افزاید: «بسیاری از ابزار شکنجه از اشرف به لیبرتی منتقل شده یا از بین رفته است...» سپاه پاسداران فراموش کرده است بنویسد سازمان ملل و دولت آمریکا این وسایل شکنجه را به لیبرتی منتقل کرده اند چرا که همه وسایل مجاهدین گروه به گروه توسط نیروهای عراقی جزء به جزء  طی روزها مورد بازرسی قرار می‌گرفت.
تعرض به مزار اشرف در حالیست که در جریان مذاکرات مربوط به جابه‌جایی ساکنان اشرف به لیبرتی مقامهای یونامی بارها بر ضرورت تضمین احترام به مزار اشرف بر اساس تعلیمات اسلامی و حقوق انساندوستانه بین المللی تأکید کردند.
مقاومت ایران آمریکا، اتحادیه اروپا و ملل متحد را به محکوم کردن تعرض نفرت انگیز و غیرقانونی به مزار شهیدان و متوفیان که در همه ادیان و فرهنگها غیرقابل قبول است، فرا می‌خواند و خواستار جلوگیری از ادامه تعرض و تخریب این مزار از سوی نیروهای عراقی و پاسداران رژیم آخوندی است.
دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران
۱۶ آذر ۱۳۹۱(۶ دسامبر۲۰۱۲)

۱۳۹۱ آذر ۱۵, چهارشنبه

خبرگزاری فرانسه: سخنان مریم رجوی در مجلس ملی فرانسه

چهارشنبه، ۱۵ آذر ۱۳۹۱ / ۰۵ دسامبر ۲۰۱۲
AddThis Social Bookmark Button
اپوزیسیون درتبعید ایران می خواهد از سوی اتحادیه اروپا به رسمیت شناخته شود.

خبرگزاری فرانسه، ۱۵ آذر ۱۳۹۱ (۵ دسامبر ۲۰۱۲) گزارش کرد رئیس جمهور منتخب شورای ملی مقاومت ایران-اپوزیسیون در تبعید- روز چهارشنبه از فرانسه و اتحادیه اروپا خواست «مقاومت ایران» را نظیر آنچه در مورد سوریه عمل شده برای تغییر رژیم در تهران «به رسمیت بشناسند».
مریم رجوی طی سخنانی در مجلس ملی در پاریس گفت: «بزرگ ترین اشتباه سیاسی غرب نادیده گرفتن جنبش کلیدی تغییر در ایران بوده است. مقاومتی با ریشه های عمیق در جامعه ایران با ائتلافی دموکراتیک از گروه های مختلف اپوزیسیون که ۵۰% آنان را زنان تشکیل می دهند».
او تأکید کرد: «تحریم های بین المللی اقدامات مثبتی هستند. اما تنها هنگامی مؤثر خواهند بود که غرب سیاست خود در قبال مقاومت را تغییر دهد. تنها راه حل بحران ایران، تغییر رژیم به دست مردم ایران و مقاومت آن خواهد بود».
خانم رجوی با تأکید بر اینکه «دولت فرانسه یک نقش پیشگام در شناسائی مقاومت سوریه ایفا کرده باید ابتکار عمل یک سیاست جدید در اتحادیه اروپا را به دست گیرد»، از پاریس و اتحادیه اروپا خواست «مقاومت ایران برای تغییر رژیم را به رسمیت بشناسند».
رئیس جمهور منتخب شورای ملی مقاومت ایران از پشتیبانی حدود ده پارلمانتر فرانسوی از کلیه گروه ها را نیز که بیانیه ای با درخواست «به رسمیت شناختن مقاومت ایران برای استقرار دموکراسی در ایران» به امضا رساندند، برخوردار شد.
خانم رجوی سیاست تهران را که «دامن زدن به شعله های جنگ در سراسر خاورمیانه» از طریق حمایتش از رژیم بشار اسد در سوریه، ارسال اسلحه به حماس در غزه و حزب الله لبنان و ادامه برنامه اتمی آن است، محکوم کرد.
با این حال او گفت: «اما وحشتناک ترین جنگ ملایان جنگی است که علیه مردم ایران پیش می برند. در ماه نوامبر بیش از یکصد نفر اعدام شده اند» و یادآور شد که مجمع عمومی ملل متحد روز ۲۷ نوامبر قطعنامه ای در محکومیت «نقض فاحش و مستمر حقوق بشر» در ایران به تصویب رسانیده است.
مجاهدین خلق عنصر اصلی تشکیل دهنده شورای ملی مقاومت ایران هستند. این سازمان که در سال ۱۹۶۵ با هدف سرنگونی رژیم شاه و سپس رژیم اسلامی تأسیس شد در سال های دهه ۱۹۸۰ از ایران رانده و به تبعید رفت.
«پس از انگلستان در سال ۲۰۰۸ و اتحادیه اروپا در ۲۰۰۹، ایالات متحده نیز در اواخر سپتامبر مجاهدین خلق را از لیست سیاه سازمان های تروریستی خود خارج ساخت.»

۱۳۹۱ آذر ۵, یکشنبه

سی.ان.ان: تا حل و فصل بن بست اتمی رژيم ايران چند ماه بيشتر باقی نمانده است

سی.ان.ان.
تلويزيون سی.ان.ان گزارش داد، بحران غزه توازن قدرت در منطقه را دگرگون کرده و بعد از اين واقعه، نقش رژيم ايران، به طور قابل ملاحظهای، تضعيف شده است.

سی.ان.ان افزود صرف نظر از اين که آتش بس چگونه پيش برود، اين درگيری تا همينجا هم، توازن قدرت در منطقه را دگرگون کرده است و گنبد آهنين صدها راکت شليک شده از غزه را در آسمان منهدم کرد.
ورود و نحوه عملکرد محمد مرسی رئيس جمهور مصر موجب شد که وی از يک سرمايه سياسی، هم در دنيای عرب و هم در آمريکا، که خيلی به آن نياز داشت، برخوردار شود.

نيويورک تايمز نيز نوشت بحران غزه جديدترين صحنه از يک نمايش زورآزمايی نوبه يی بود. بنا به گفته مقامات آمريکا يک دستور کار استراتژيک ديگر در اين ميان معلوم شد يعنی اين درگيری تمرينی، برای هر گونه رويارويی آينده با رژيم ايران بود.
اين روزنامه افزود: رئيس جمهور آمريکا گر چه با نخست وزير اسراييل در تاکتيک اختلاف نظر دارد اما روشن ساخته اند که زمان کوتاه است و احتمالاً چند ماه بيشتر باقی نمانده تا مسأله بن بست اتمی رژيم ايران حل و فصل شود.

ضربه شهادت ستار بهشتی به طرح آرامش خامنه ای

AddThis Social Bookmark Button

ستّار بهشتی متولد ۱۳۵۶ کارگر و وبلاگ‌نویس،  در تاریخ ۹ آبان ماه ۱۳۹۱ توسط پلیس فتا به اتّهام "اقدام علیه امنیّت ملی از طریق فعالیت در شبکه اجتماعی و فیس بوک دستگیر شد. او در  بازجویی به شدت از سوی پلیس فتا شکنجه و در ۱۳ آبان ۹۱ به شهادت رسید و در گورستان رباط کریم (محل زندگی‌اش) به خاک سپرده شد.
شهادت در زیر شکنجه در رژیم خمینی چیز جدیدی نیست و سابقه ای به طول عمر این رژیم دارد و اغراق نیست که گفته شود هزاران مجاهد و مبارز در این ۳۳ سال در زیر شکنجه شهید شده اند. اما در این ۳۳ سال باندهای رژیم علیرغم سگ دعواهای جناحی و باندیشان، در پوشاندن و ماست مالی کردن این جنایات، با هم هماهنگ عمل میکردند. و افشای این جنایت مرز سرخی در این رژیم بود. بطوریکه وقتی آقای منتظری به قتل عامها اعتراض کرد، از قائم مقامی خمینی عزل شد. در حالیکه کروبی فقط اشاره به کهریزک کرد، هنوز هم یکی از گناهان نابخشودنی او بحساب میاید.
تلاش خامنه ای در جلسات درونی که گوشه ای از آن نیز در علن مطرح شده در یکماه اخیر این بوده که تکه پاره شدن نظامش  مهار کند، تا آنجا که مجبور شد برای جدی گرفتن حرفهایش در جلسات خصوصی، در علن اعلام کند که علنی کردن تضادهای سران سه قوه با هم “خیانت“ است.
وزارت اطلاعات رژیم هم اخیرا با دادن یک بریف درونی مطرح کرده که تنها راه یک مذاکره  “برد، برد“ با آمریکا از وحدت درونی جناح ها و سران نظام میگذارد.
در یک همچون شرایطی خامنه ای با شهادت ستار بهشتی در شکنجه گاهایش میشود. و علیرغم تمامی توصیه های خامنه ای برخلاف ۳۰ سال گذشته، از بسیجی ها تا سران جناح های رژیم، مرز سرخ رد میکنند و یکی پس از دیگری بطور علنی به صحنه میایند و آنچه را که نباید بگویند مطرح میکنند
جوشش خون شهید ستار  بهشتی در ۱۶ روز گذشته، (علیرغم تمام تلاشی که همچنان برای حفظ مرز سرخ ها در این جنایت و ماست مالی کردن آن میشود) باندها از آن برای تسویه حساب باند خود استفاده کرده و میکنند، یعنی عملا مرز سرخ را شکسته و می شکنند و این نقطه مهم و کیفی در روند رشد تکه، پاره شدن رژیم است.
در مجلس رژیم باند حداد عادل که در فراکسیون اصولگرایان جمع شده اند، در انتقام از لاریجانی که سئوال از احمدی نژاد را به جریان انداختند، از این فرصت برای ضربه به لاریجانی ها به صحنه آمدند.
احمد توکلی از سران این باند در سخنرانی علنی اش در مجلس در ۲۱ آبان ۹۱ پرده را کنار زد و گفت: “دولت‌های خارجی در این باره غوغا به پا کردند چرا وزارت خارجه و دستگاه قضایی در این خصوص توضیح نمی‌دهند، مرگی اتفاق افتاده و باید توضیح داده شود.“
بدنبال احمد توکلی محمد دهقان تنها عضو هیئت رئیسه مجلس از باند حداد عادل در جلسه علنی مجلس در ۲۱ آبان ۹۱ گفت: “متاسفانه نیروی انتظامی در گذشته هم رفتارهایی داشته که منجربه مخدوش شدن آبروی نظام و سوءاستفاده رسانه های بیگانه شده است. طبق قانون از زمانی که زندانی به حکم مرجع قضایی بازداشت می شود هر اتفاقی که برای زندانی بیفتد بازپرس مربوطه و بویژه دادستان باید پاسخگو باشند. اگر با برخی از قضات متخلف در مورد کهریزک و برخی دیگر از موضوعات برخورد قضایی محکمی صورت می‌گرفت و به متهمان در همین خصوص توسط برخی دولتمردان جایزه داده نمی شد امروز این اتفاق تلخ رخ نمی داد.“ محمد دهقان در این ماجرا علاوه بر اینکه آخوند صادق لاریجانی و قوه قضائیه را زیر ضرب برد، به احمدی نژاد هم که قاضی جلاد مرتضوی را معاون خودش کرده است یک لگ زد.!
حسن بخشایش اردستانی نماینده باصلاح مستقل مجلس در این فضای ایجاد شده وارد صحنه شد و ۲۴ آبان ۹۱ بطور سربسته گفت: چرا در کشور ما زندانیان سیاسی باید عمودی به زندان برده شوند و افقی بازگردانده شوند؟"
احمدی نژاد بخاطر اینکه خامنه ای به سران سه قوه گوشزد کرده بود که جنگ و دعواهایش با هم را به رد مرز سرخ جنایت در زندانها گسترش ندهند، شخصا خودش تاکنون در مورد این جنایت در دستگاه قضائی رژیم سکوت کرده است ولی از طریق عوامل مشائی یک سیلی محکم به آخوند لاریجانی بازوی جنایت های خامنه ای زد. محمدرضا تقوی فرد، مدیر مسوول روزنامه خورشید (روزنامه وابسته به مشائی) با شبکه ایران (از رسانه های وابسته به دولت) در ۲۴ آبان ۹۱ مصاحبه کرد و گفت: “حدود یک ماه قبل رییس‌جمهور در نامه‌ای از تصمیم خود برای بازدید از زندان اوین خبرداد و در مقابل به سیاسی کاری و تلاش برای حمایت از آقای جوانفکر متهم شد، در حالی که امروز حکمت تصمیم آقای احمدی‌نژاد برای بازدید و سرکشی به زندان‌ها روشن شده است“. وی با تاکید بر اینکه امروز ثابت شده است که تشخیص رییس‌جمهور برای بازدید از اوین صحیح بوده است، گفت: “وزیر دادگستری دولت دهم پیش‌تر رییس کل سازمان زندان‌های کشور بوده و رییس‌جمهور در مشورت‌های خود به درستی این نقطه آسیب‌پذیر را تشخیص داد. من یقین دارم اگر رییس‌جمهور همان موقع به اوین می‌رفت، امروز شاهد مرگ دردناک این شهروند ایرانی نبودیم. “
آخوند صادق لاریجانی در برابر این ضربه تاب تحملش را از دست داد، و این افشاگری را وقیحانه خواند و در ۲۸ آبان ۹۱ با شکایتنامه از  دادستان عمومی و انقلاب تهران محمد رضا تقوی فرد را برای گوشمالی به دادگاه احضار کرد.
باند علی لاریجانی برای جلوگیری از این افشاگریها و کنار رفتن پرده ای از بیشمار جنایت این رژیم در ۳۳ سال گذشته، بمیدان آمد. سرتیپ پاسدار منصور حقیقت پور که از فرمانده هان شاخه تروریستی نیروی قدس بوده و حال معاون کمیسیون امنیت رژیم و از فراکسیون رهروان ولایت (حامی علی لاریجانی) شده است، در ۱۸ آبان ۹۱ اعلام کرد که "در خصوص ستار بهشتی مساله به گونه‌ای نیست که از سوی کمیسیون نیاز به ورود باشد!“ اما بعداز استارت افشاگری توسط احمد توکلی در ۲۱ آبان در مجلس، علاء الدین بروجردی رژیم کمیسیون امنیت رژیم آخوندی در مجلس وارد صحنه شد و گفت:: پیگیری مرگ این وبلاگ‌نویس به کمیته امنیت کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس واگذار شده‌است که ریاست آن بر عهده محمدرضا محسنی‌ثانی است.  بروجردی گفت  امروز جلسه کمیسیون امنیت ملی مجلس با حضور مسئولان ناجا برگزار شد بروجردی افزود که آثاری از ضرب و شتم در بدن بهشتی دیده نشده است.! “
جالب است که ۲ ساعت بعداز پخش این خبر آخوند محسنی اژه سخنگوی قوه قضائیه در مصاحبه ای گفت: “پزشکی قانونی تایید کرد که ۵ نقطه از جسد ستار بهشتی "از جمله ساق پا، دست، پشت کتف و یکی از ران‌های او" دارای علامت کبودی بوده‌است.“ (دروغگوها وقت نکردند با هم هماهنگ کنند!)
محمدرضا محسنی ثانی که رئیس این کمیته شد، در ۲۲ آبان ۹۱ بعداز اولین جلسه ای کمیته با سران نیروی انتظامی (آمرین این جنایت) گفت: «احتمال اینکه ستار بهشتی به مرگ طبیعی مرده باشد وجود دارد... هیچگونه استنادی که بتوان به آن تکیه کرد در این رابطه که قصور و تقصیری از جانب ماموران وجود داشته باشد به نتیجه نرسیده است.»
اما علیرغم اینکه علاء الدین بروجردی که منکر آثار شکنجه شده بود و محسنی ثانی که شهادت را تکذیب کرد، چنانکه در بالا گفته شد، نمایندگان باند دیگر آنرا به پشیزی نگرفتند و به آن دامن زدند. و جنگ درون باندها همچنان ادامه دارد!

سرنوشت یک بنای تاریخی در رژیم آخوندی: گور دختر"منتسب به مادر یا خواهر کوروش کبیر"

سرنوشت یک بنای تاریخی در رژیم آخوندی: گور دختر

AddThis Social Bookmark Button
در کشورهای همسایه و برخی از کشورهای در حال توسعه که بدنبال نمایش قدمت و تمدن خود هستند، شاید اگرکلبه خرابه ای با ۲۰۰ سال قدمت پیدا کنند آن را هم تبدیل به یک مکان گردشگری و شناسنامه قدمت آن سرزمین بکنند.
در جنوب ایران در مرز استانهای فارس و بوشهر و اطراف شهرستان تنگ ارم ، مقبره ای وجود دارد به اسم گور دختر منتسب به خواهر بزرگ یا مادر کورش بزرگ ! مسلما قدمت این بنا در حدود ۲۵۰۰ سال می باشد و شباهت بسیار زیادی به مقبره پاسارگاد دارد اما پیدا کردن این مقبره باستانی بسیار سخت می باشد ! زیرا که این مقبره در یک روستای کوچک میان خانه های روستایی و بدون هیچ گونه محافظتی رها شده ، هیچ گونه حصار ، دورچین ، جدول یا حتی سیم خاردار هم بدور آن نیست شما می توانید با خودرو خود تا کنار آن بروید یا اگر دقت نکنید به آن برخورد کنید چون چراغی هم برای روشنایی آن وجود ندارد. تیر برق روستا در سه متری آن فرو رفته و اصلا انگار که این بنا وجود ندارد.
شاید بهتر بود اداره میراث فرهنگی استان بوشهر و سازمان میراث فرهنگی گوشه چشمی هم به این مقبره ۲۵۰۰ ساله منسوب به خانواده بنیانگذار کشور ایران می کرد تا هم رسالت اصلی خود ( حفظ میراث فرهنگی ) را انجام داده باشد هم به توسعه گردشگری آن محل کمکی کرده باشد ! البته اگر قرار باشد با بد سلیقگی دور آن دیوار زشتی بکشند و منظره آن را هم خراب کنند و با جذب مردم زباله اطراف آن بریزند ، بهتر است اصلا کاری نکنند ولی این شرایط برای من به عنوان یک عکاس اصلا بد نشد زیرا بر طبق قانونی عجیب ، مامورین میراث فرهنگی با دیدن دوربین مقداری بزرگتر از کف دست ، مزاحم عکاس شده و عکاسی را از بناهای تحت پوشش میراث ممنوع اعلام می کنند !اما در این محل هیچ کس نبود و من براحتی از مقبره عکاسی کردم ، شاید خدای نکرده فردا در تاریکی شب کامیونی به این مقبره برخورد کرد و عکسهای من آخرین عکسهای ثبت شده از این بنا بودند
راستی : گور دختر در سال ۱۳۷۶ با شماره ۱۸۹۷ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.

۱۳۹۱ آبان ۹, سه‌شنبه

جمشید پیمان: باید که جمله جان شوی، تا لایق جانان شوی

AddThis Social Bookmark Button
من همواره از مقابله جز با رژیم جمهوری اسلامی به عنوان بزرگترین و موثر ترین دشمن مردم ایران و به تبع آن با عوامل و وابسته گان درجه اولش( آن هم به ندرت والبته به ضرورت) می پرهیزم. علتش هم برایم کاملن واضح است: توان و وقت را باید برای پرداختن به دشمن اصلی گذاشت و از هرز و هدر دادن آنها در اموری که ما را، به هر اندازه هم اندک،از پرداختن به اوجبّ واجبات یعنی مبارزه با جمهوری اسلامی باز بدارد، باید پرهیزید. امّا گاهی فردی یا گروهی پا به صحنه می گذارد و نقشی را اجرا می کند که به تمام و کمال در جهت منافع رزیم جنایت کار آخوندی است. این جاست که دیگر نمی شود به این بهانه که این فرد یا گروه بر خود انگ اپوزیسیون رژیم را زده است یا مدعی مبارزه با آن است، رفتارش را نادیده گرفت و در برابرش خاموشی گزید. در چنین مواردی به مقابله رفتن و پاسخ بایسته دادن و روشنگری کردن نه از آن رو است که آن فرد یا جریان  حتمن بسیار مهم به شمار می آید ، بیشتر برای این است که از حرکت خطا و ناروایش، کسی دچار اشتباه نشود و به کج راهه و احیانن گمراهی نیفت.
 که بود آن که می گفت: به عمل کار برآید
این مقدمه را آوردم تا بپردازم به شاه ــ کار آقای رضا پهلوی در صدای آمریکا و در برنامه ی افق درباره مجاهدین خلق. پیش از ورود به این موضوع لازم می دانم چند نکته را به خود آقای رضا پهلوی یاد آور شوم:
نخست ــ ایشان حتمن به خاطر دارند که در همان اوان جنگ ایران و عراق در نامه ای ، از مسئولان جمهوری اسلامی درخواست کرده بودند که اجازه دهند به عنوان یک خلبان برای دفاع از میهن به جبهه های جنگ بروند.( مضمون نامه ایشان همین بود) . رژیم آخوندی به این درخواست جوابی نداد. حتی وصول آن را هم اعلام نکرد. آقای رضا پهلوی بعدها و بارها از آن نامه به عنوان نشانه میهن پرستی و آمادگی خود برای فداکاری در راه ایران یاد کرده اند . من هم بار ها به هواداران ایشان گفته ام من از مکنونات قلبی و حد و اندازه ی میهن پرستی آقای رضا پهلوی خبر ندارم ، امّانوشتن این نامه را بدون اثبات ادعا، نمی توان به حساب وطن پرستی و گذشت از جان در راه میهن گذاشت. زیرا صرفن ادعائی است که از حدّ ادعا فرا تر نرفته است. هواداران ایشان در پاسخ  گفته اند چون سردم داران رژیم به خواست ایشان پاسخ مثبت نداده اند نباید ایشان را مقصر دانست. من هم گفته ام گیرم که سردمداران رژیم آخوندی به ایشان جوابی نداده اند. ایشان که قصدشان دفاع از قلمرو هوائی میهن ، آن هم از طریق خلبانی هواپیمای جنگی بوده است ، حتمن این احتمال را هم در نظر گرفته بودند که ممکن است در این راه شهید شوند. بنابراین چرا با فرض این که ممکن است رژیم جمهوری اسلامی در بدو ورود به کشور ایشان را دستگیر کند و حتی بکشد ، بی دستور رژیم به ایران برنگشتند؟ آیا برای این کارشان از رژیم تضمین جانی و به زندان نیفتادن و شکنجه نشدن و به گروگان گرفته نشدن می خواستند ؟ بنا براین من کار ایشان را یک کار صرفن تبلیغی میدانم که در همان حوزه تبلیغات هم برد چندانی ندارد . اکنون و پس از گذشت سال های بسیار از آن زمان بد نیست که آقای رضا پهلوی به گونه ای واقعی و ملموس و قابل دفاع منطقی، میهن پرستی خود را به اثبات برسانند و برای این کار اگر امکان سازمان دهی و کاریسمای رهبری و پرچمداری ندارند از توانمندی های مالی خود ، که اندک هم نیست ، بهره گیرند و در کار مبارزه با رژیم آخوندی گشایشی کنند. این کار هم صوابش بیشتر است و هم ثوابش .
دوم ــ وقتی که سید محمد خاتمی برای اولین بار از صندوق شامورتی انتخابات رژیم بیرون آمد ، کم نبودند کسانی که دل و دین از کف دادند و در دام این بازی پلید رژیم اخوندی افتادند . بسیاری افراد و گروه ها ی مخالف  و اپوزیسیون رژیم ، ظهور خاتمی را نقطه عطف در روند مبارزه با رژیم آخوندی دیدند و بسیاری بر طبل همنوائی و همرنگی با این آخوند شیاد کوبیدند و عملن بازیگر نقش هائی شدند که رژیم جمهوری اسلام طراحی کرده بود.خوب به خاطر دارم که آقای رضا پهلوی در مصاحبه ای که نمیدانم مستقیمن با کیهان چاپ لندن کرده بودند یا کیهان آن را باز تابانده بود، پس از پرداختن به اوضاع و احوال پس از انتخاب آخوند خاتمی ، برای او آرزوی موفقیت در پیشبرد برنامه هایش را کرده بودند . مگر آخوند محمد خاتمی همه ی همّ و غمش این نبود که قانون اساسی رژیم جمهوری اسلامی را از نخستین واژه ی مقدمه تا آخرین کلمه از آخرین اصل آن اجرا کند؟ مگر محمد خاتمی نمی خواست با آنجام آن چه نامش را اصلاحات گذاشته بود از تضعیف و سقوط رژیم جلوگیری کند؟ مگر آخوند خاتمی نمی خواست چهره زشت و پلید رژیم جنایتکار حاکم بر ایران را در صحنه ی بین المللی بزک کند و آن را اندکی از زیر ضرب فشارها و محکومیت های جهانی برهاند؟ این ها و صدهای دیگر نظیر این ها کل خواست آخوند خاتمی و برنامه اصلاحات او را تشکیل میدادند . این ها همه ی برنامه ای بودند که با تاکید شخص خاتمی چه هنگام جدال انتخاباتیش و چه هنگام شرفیابی به حضور ولی فقیه ، جملگی متکی بودند به ستون خیمه نظام یعنی ولی فقیه یا همان آخوند خامنه ای . با این حساب آرزوی توفیق برای آخوند خاتمی آن هم از جانب کسی که سوگند پادشاهی یاد کرده است و باید حافظ و پشتیبان قانون اساسی مشروطه باشد، چه معنائی دارد؟من همانوقت در نشریه ایران زمین ضمن اشاره به این موضوع به طنز نوشته بودم که گویا شاهزاده می خواهند از طریق عمامه خاتمی به تاج پادشاهی مشروطه و میراث پدرشان برسند( مطلبی با این مضمون) . چندی بعد شهبانو فرح نیز در یک مصاحبه ضمن تعریف و تمجید از طرح پیشنهادی گفتگوی تمدن های آخوند خاتمی گفتند که ایشان یا نظام پیشین مبدع اصلی این طرح بوده اند ... و در نهایت برای پیش برندگان این طرح آرزوی موفقیت کرده بودند. آیا این نان به رژیم جمهوری اسلامی قرض دادن ها ،مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی است ؟
سوم ــ میر حسین موسوی که نتوانست بر احمدی نژاد فائق شود و جبّه ی ریاست جمهوری آخوندی را بردوش بیفکند،ازنارضایتی ملت جان به لب رسیده از  ستم نظام پلید آخوندی ،سوء استفاده کرد و با به راه انداختن علم و کتل سبز ،صراحتن و بدون هیچگونه پرده پوشی و ابهامی خواستار باز گشت به دوران خمینی شد که خودش آن را دوران طلائی امام نامیده بود و خودش یکی از معمارانش به حساب می آید. اینجا بود که باز هم عده ای فکر کردند واقعن خبری شده است و همین الان است که موسوی منجی ایران میشود و آزادی و دموکراسی و سکولاریسم را به آنها هدیه می کند. من نمی دانم این جماعت بازی خورده بودند یا حقیقتن باور داشتند که موسوی پیام آور آزادی و دموکراسی است . آیا در این میانه بوئی از دوران طلائی امام خمینی به مشامشان نخورده بود یا به بیماری فراموشی، آن هم از نوع پیشرفته اش، دچار شده بودند؟ من در همین جا و با قاطعیت و مبتنی بر اسناد و مدارک متقن اعلام میکنم که آخوند خامنه ای با همه ی جنایت هائی که مرتکب شده است و با همه مصائبی که بر ایران و مردم ایران وارد کرده است ، هنوز برای رسیدن به رکورد های خمینی در این زمینه ها فاصله زیادی دارد . باری،چنین بود که به تبعیت از میر حسین موسوی و علیا مخدره او ، سربند و دستبند و گردن بند سبز بر سر و دست و گردن ها بسته شد. آقای رضا پهلوی  و بانو فرح پهلوی هم از این قافله عقب نماندند و تا مدت ها( و شاید تا همین حالا) مچ خود را به نشانه پشتیبانی از خط و ربط میر حسین موسوی به دستبند سبز مزین کردند. مشخصن میگویم به نشانه پشتیبانی از خط و ربط میر حسین موسوی .زیرا دستِ کم آقای رضا پهلوی از تکیه و تاکید بر این امر سر باز نمی زنند و همین حالا هم به این امر مفتخرند . یعنی جناب ایشان از تجربه همدلی با آخوند خاتمی پند نگرفتند و باز هم برای مبارزه با رژیم آخوندی دست همکاری به سوی یکی از موثر ترین مهر های رژیم دراز کرده اند. و در این معامله ، میر حسین موسوی هنوز که هنوز است یک کلمه در مذمت نظام آخوندی بر زبان نرانده و یک گام در ضدیت با قانون اساسی نظام که بنیادش بر حق کشی و نا برابری و تبعیض نهاده شده، بر نداشته است. راستی آقای رضا پهلوی و امثال ایشان می اندیشند که از طریق همراهی و هم آوائی با امثال میرحسین موسوی ها و کروبی ها به آزادی و دموکراسی می رسند؟
نتیجه: با کسی یا کسانی که مبارزه با نظام جمهوری اسلامی را می خواهند از مسیر همسوئی و هماهنگی با این نظام به پیش ببرند چه باید گفت؟باید گفت در حرف و عملشان صداقت دارند؟ یعنی واقعن دنبال مبارزه( به شکل و شمایلش کاری نداریم) برای تغییر رژیم و استقرار یک نظام لائیک و دموکراتیک هستند؟ مشخصن به آقای رضا پهلوی،با این فرض که ایشان می خواهد با این رژیم مبارزه کند، می گویم که مومن اگر قصد  دیدار کعبه کرده ای چرا راه ترکستان در پیش گرفته ای!
مصادیق قـائـمِ بـالـغـیـر
شنیده ام که هم شهری های مولیر نمایشنامه نویس و کمدی پرداز معروف ، نوکر او را به مراتب بیشتر از خود او می شناخته اند.زیرا آقای مولیر سرش را زیر می انداخته و کار نوشتنش را پیش می برده است . کمتر به صورت مستقیم با مردم تماس داشته است . امّا نوکر او هرجا که می رفته و با هرکس طرف صحبت می شده است خود را به عنوان نوکر آقای مولیر معرفی می کرده است. آن هم تقریبن به این صورت که: من آنم که نوکر آقای مولیرم که نمایشنامه می نویسد و شما در تئاتر نمایشنامه هایش را تماشا می کنید و لذت می برید . حالا حکایت مجاهدین خلق است. که هرکس از همه جا وا میماند و کارش پیش نمی رود ،چشمان را می بندد و دهان را تا انجا که ممکن است، و شاید هم کمی بیشتر، می گشاید و به مجاهدین بد و بیراه می گوید و از انها طلبکاری می کند و از این مسیر اسمی و رسمی می یابد در حدود اسم و رسم همان نوکر مولیر . آقای رضا پهلوی آخرین شاه کارشان را در همین زمینه در برنامه ی افق از صدای آمریکا به صحنه آوردند.
ـــ ایشان از جمله گفته اند( به مضمون) که اگر مجاهدین می خواهند به ما( یعنی به ایشان و عوالم خیالاتشان) بپیوندند باید چنین کنند و چنان شوند و دیگر ترک کنند آن کارهائی را که تاکنون می کرده اند.  با خودم می گویم بالاخره مجاهدین اگر قصد رفتن زیر لوای شاه زاده را دارند باید به شرائط ایشان آشنا شوند  و تن در دهند . در عین حال با خودم می گویم راستی چرا شاه زاده برای دست گذاشتن در دست افرادی چون آخوند خاتمی و میر حسین موسوی که جای پدر تاج دارشان را گرفته اند و برای خود ایشان هم تره خورد نمی کنند ،هیچ شرطی قائل نمی شوند؟ هندوانه سربسته مماشات با رزیم آخوندی را بی شرط چاقو روی سرشان می گذارند اما به مجاهدین که میرسند یادشان می آید که شرط گذاری هم امر خوبی است.بگذریم از این که حکایت ایشان حکایت همان بنده خدائی است که به ده راهش نمی دادند، به هرکس که می رسید از او سراغ خانه کدخدا را می گرفت.هنوز در عرصه مبارزه علیه نظام آخوندی آن قدر قحط المبارز نشده است که هر شیر نمائی فکر کند که واقعن شیر شده است. و هنوز هستند بسیاری که زخم های آریامهری را بر پیکر و جانشان دارند. هنوز هستند بسیاری که به آقای رضا پهلوی می گویند اگر می خواهید اعلام کنید که مسئول خوب و بدهای پدرتان نیستید، باید قبل از هر چیز از نتایج و عوارض  اعمال آن تاجدار ، و ازجمله اموال و پول هائی که از ایشان به شما رسیده است و ایشان در کسب آنها عرق جبینی نریخته اند ، تبری جوئید .مولانا بدون دیدن این صحنه ها فرمود: رو سینه را چون سینه ها، هفت آب شوی از کینه ها، وانگه شراب عشق را ، مستانه شو، مستانه شو. من نمی گویم آقای رضا پهلوی به مجاهدین انتقاد نکند. اما تاکید می ورزم که  رسم شیپور نوازی این نیست که شیپور را از سر گشادش بزنند. از این گذشته ،آن که باید نصیحت شود و هشدار بشنود  و به راه راست هدایت گردد پیش و بیش از هرکس آقای رضا پهلوی شمائید و حد هشدار و انذار و نصیحتتان هم همان است که یکی دوسال پیش آقای مسعود رجوی از باب خیر خواهی ، امّا نه به شیوه و روش شما، بلکه با زبانی سرشار از عطوفت و احترام به شما عرضه داشت. بدنیست یک بار دیگر آن نصایح را مرور کنید، بدون تردید به کارتان می اید. حد اقلش این است که با شیوه برخورد محترمانه آشنا می شوید.
ـــ آقای رضا پهلوی با چند فاز عقب ماندگی از قافله ی تیغ کشان به مجاهدین، تازه یادشان افتاده است که بیرون آوردن مجاهدین از لیست تروریستی وزارت خارجه آمریکا به ضرر اپوزیسیون و به ضرر ایران است. البته این هم برای خودش حرفی است، هرچند که دیگر از شدت بـیـاتـی حسابی کپک زده است.به هر حال بد نیست به ایشان خاطر نشان شود اگر مقصودشان از اپوزیسیون ،خودشان و هموندانشان هستند که برای دنباله روی از ته مانده ها و دفع شدگان رژیم  آخوندی سر و دست می شکنند و مسابقه گذاشته اند ، باید گفت و تاکید کرد که حق با ایشان است و حذف برچسب تروریستی از مجاهدین بد جوری بساط این اپوزیسیون را زیر و زبر می کند. و امادر مورد ایران. اگر مقصودشان از ایران، مردم ایران است و منافع آن آب و خاک و ملت تحت ستم آخوندی، باید به ایشان گوشزد کرد که پدر تان با آن همه کبکبه و دبدبه، نتوانست نقش وکیل  ملت را ایفا نماید. شما که از همه ی آن عوامل محرومید. پس بهتر  است از جانب مردم ایران دهان باز نفرمائید و سخن در حد توش و توانتان برانید. مردم ایران نفع و ضررشان را بهتر از من و شما می شناسند و هکذا دوستان و دشمنشان را.
ـــ ایشان برای اثبات بد و اَخ بودن مجاهدین دست به دامان کسانی شده اند که بدون هیچ انگ و نشانه ای مزدوریشان برای رژیم آخوندی اشکار است. این امر بسیار خوبی است که این گونه دفع شدگان از مجاهدین، به فرموده یا مفت و مجانی به مجاهدین و شورای ملی مقاومت فحاشی می کنند و بر آن ها انگ خودکامگی و ضد دموکراتیک بودن و بیگانه پرستی می زنند. امثال خدابنده ها و شاهسوندی ها و نراقی ها اگر علیه مجاهدین نگویند که نان رژیم از گلویشان پائین نمی رود. من مانده ام حیران که آقای رضا پهلوی چرا بی مزد و منت در این زمینه برای رژیم آخوندی سنگ تمام می گذارد. نکند یکی از مهم ترین شروط مبارزه صد در صد مدنی و مسالمت آمیز با رزیم اخوندی همین تیغ کشی به مجاهدین است؟ شرطی که سعید امامی، معاون آخوند فلاحیان در وزارت بدنام اطلاعات آخوندی بارها و باره بر آن تاکید ورزیده بود و هنوز هم بخش انفکاک ناپذیر استراتژی حاکمیت آخوندی در مقابله با مجاهدین خلق است. از آن جا که بسیار بعید می دانم آقای رضا پهلوی از این سنت  دست بکشند به ایشان توصیه می شود برای حفظ ظاهر هم که شده، حرف های وزارت اطلاعات رژیم را کپی نکنید. این طوری شاید یک از دنیا بی خبری پیدا شود و حرفتان را درست بپندارد.

تشابهات پدر فرزندی و ختم کلام
چند وقت پیش فرصتی دست داد و من دوباره رفتم سراغ کتاب پاسخ به تاریخ نوشته اعلیحضرت محمد رضا شاه پهلوی. در سرتاسر کتاب  جائی ندیدم که پادشاه پیشین سخنی رانده باشد که ملالی بر خاطر خمینی بنشاند. اما تا دلتان بخواهد مانند نوشته های پیشینش از  بدگوئی و نفرین و ناله نسبت به دکتر مصدق کوتاهی نکرده است. آقای رضا پهلوی هم ندیده ام درجائی گفته باشد یا نوشته باشد که خمینی، این بزرگترین جنایتکار  معاصر جهان، جنایتکار بوده است. اما تا دلتان بخواهد  به جا و بی جا، به موقع و بی موقع، خنجر کلامش را به پهلوی مجاهدین فرو کرده است. شاید آقای رضا پهلوی این شیوه را از پدرشان به ارث برده اند. شاید هم از او آموخته اند. اما به هر حال در این زمینه بسیار ناشیانه تر از پدرشان عمل می کنند.
سخن طولانی شد و ما هم چنان در اول وصف توصیف مانده ایم. چه کنیم که وقت تنگ است و قلم قاصر  وگر نه اندکی بیشتر از یک از هزاران بر شمرده می شد. در انتها به همین بسنده شود  که علت وجودی و مطرح شدن جماعتی از این دست، همین مجاهدین هستند. میگویید نه؟ بسیار خوب، به اینها پیشنهاد کنید چند وقتی به پـر و پای مجاهدین نپیچند، آن وقت ببینیم کی و کجا اثری از این ها مشهود می گردد.
جمشید پیمان

۱۳۹۱ آبان ۶, شنبه

هادی خرسندی - ديدی که دلار تا کجا رفت.....


ای وای که شعر من...

ديدی که دلار تا کجا رفت
تا آنسوی عرش کبريا رفت
ديدی که چگونه سرزمينی
در کام گروه مافيا رفت
ديدی که چگونه اقتصادی
بر باد نبودی و فنا رفت
ای وای که ميهنی چپو شد
ای وای که مملکت ب... رفت
خر صاحب اقتصاد ما شد
سگ داور عدل و داد ما شد
گوساله که گشت عضو دولت
علامۀ باسواد ما شد!
وان بره که رام گرگ ها بود
لبخند زد و مراد ما شد
از هر طرفی يکی به ما رفت!
ای وای که مملکت ب... رفت
فقر آمد و سفره را درو کرد
آن مادر و بچه را ولو کرد
اما پسر رئيس بنياد
لمبرگينی دوماهه نو کرد
آمد سر چارراه ملت
گازی داد و عقب جلو کرد
با قمپز و عشوه و ادا رفت
ای وای که مملکت ب... رفت
نسرين که وکيل و دادخواه است
خود بندی دولت و سپاه است
با جرم دفاع بيگناهان
زندان شده است و بی گناه است
فرزند عزيز خود نديده
يک ماه و دو ماه و چند ماه است
بيداد ببين که تا کجا رفت
ای وای که مملکت ب... رفت
با آنهمه زور و پارتی و پول
مهدی شده است اسير سلول
افتاده چو خواهرش به زندان
يک صحنۀ قتل با دو مقتول!
البته که فهم ماست قاصر
از بازی بچه های آن غول
غولی که کنار اژدها رفت
ای وای که مملکت ب... رفت
آن رهبر عامل الشکنجه
بنشسته به روی گنج و گنجه
بر بشکۀ نفت و پيت مذهب
تکيه زده و فشرده پنجه
غير از پسرش که راضی از اوست
باقی همه دلخورند و رنجه
صد شکر که يکنفر رضا رفت
ای وای که مملکت ب... رفت
آن نهضت «مرگ بر» شعارش
نعشی شد و مملک مزارش
آمد سر قبر او به شادی
شيطان بزرگ با دلارش
يک فاتحه هم به گوشش آمد
از مادر پير تاجدارش!
دودش همه توی چشم ما رفت
ای وای که مملکت ب... رفت
روحانی ما به فکر جسم است
روحانیّت، شعار و اسم است
اما چه کنيم، امت ما
افسون خرافه و طلسم است
پرسی اگر: اين فلان الاسلام
روحانی چيست؟ از چه قسم است؟
گويند به پای چپ خلا رفت!
ای وای که مملکت ب... رفت
سرمایۀ ما شبانه بردند
از صندق و از خزانه بردند
بردند مجسمه ز ميدان
با دقت و دانه دانه بردند
آثار عتيقه را ز موزه
دزديدند و به خانه بردند
وز مرز تريلی طلا رفت
ای وای که مملکت ب... رفت
البته که اين فقط مثال است
از روی تصور و خيال است
اينجور تکان دهنده گفتم
از بهر کسی که بی خيال است!
حقّا که بگا رود خود آنکه
با خاک من و تو در جدال است!
با اينهمه گر بخود نجنبيم
بينيم که لنگمان هوا رفت!
ای وای که شعر من .....

  استاد هادی خرسندی

۱۳۹۱ آبان ۴, پنجشنبه

دویچه وله فارسی«برادرم را پیش از اعدام به شدت شکنجه کردند»

جامعه / حقوق

«برادرم را پیش از اعدام به شدت شکنجه کردند»

برادر سعید صدیقی که اخیرا در ایران به دار آویخته شد، در مورد اعدام برادرش و نحوه اطلاع‌رسانی به خانواده‌ی وی با دویچه وله گفت‌وگو کرده است. او می‌گوید که برادرش پیش از اعدام تحت فشار شدید عصبی بوده است.
صبح روز دوشنبه (۲۲ اکتبر/ اول آبان) ۱۰ نفر که مقامات قضایی جمهوری اسلامی آن‌ها را "مجرمان مواد مخدر" خوانده‌اند، اعدام شدند. سعید صدیقی که از حدود یک سال پیش به اتهام حمل مواد مخدر زندانی بود، از جمله این اعدام‌شدگان است. پیش از این مجید سعیدی، برادر سعید صدیقی، به اتهام «گفت‌و‌گو با رسانه‌های فارسی‌زبان» توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بود.
ولی‌الله صدیقی، برادر مجید و سعید صدیقی که در آلمان زندگی می‌کند، در گفت‌وگو با دویچه وله در مورد نحوه اطلاع خانواده از اعدام برادرش می‌گوید: «صبح یکشنبه [۳۰ مهر] مادرم به دادستانی رفته و با معاون دادستانی صحبت کرده بود. آن‌جا گریه و زاری کرده بود، گفته بود من ۱۲ روز از بچه‌ام خبر ندارم. فقط می‌دانم در زندان اوین است.  مامورها به مادرم گفتند خیالت راحت باشد، پرونده‌این‌ها را می‌فرستند عفو و بخشیدگی، برو، می‌گوییم امروز با شما تماس بگیرد. مادرم وقتی از دادستانی آمد بیرون، با من تماس گرفت و گفت خوشحال باش، برادرت نجات پیدا کرده است. نیم ساعت بعد مادرم با من تماس گرفت و گفت سعید گفته شناسنامه‌من را بیاورید. شناسنامه‌مجید و خودتان را بیاورید. آخرین ملاقات است. صبح می‌خواهند ما را اعدام کنند. یعنی همه چیز را به مادرم دروغ گفته بودند.»
ولی‌الله صدیقی درباره آخرین ملاقات اعضای خانواده با برادرش پیش از اعدام می‌گوید: «مادرم وقتی به زندان اوین رفت، سعید فقط از او خواهش کرده بود که حکم اعدام او را عقب نیندازند. گفته بود ۱۲ روز تمام من را شکنجه داده‌اند. توی این ۱۲ روز نه به او آب داده بودند، نه غذا داده بودند. برادر من ۸۳ کیلو بود. در عکس‌ها معلوم است. ورزشکار بود، ولی ۴۰ کیلو شده بود. مادرم می‌گوید آن قدر کثیف بود و بوی گند گرفته بود که سربازها طرفش نمی‌رفتند. گفته بود تمام این ۱۲ روز، هر روز صبح قبل از اذان صبح، در انفرادی را باز می‌کردند، طناب‌دار را می‌انداختند گردنم و بعد پایین می‌آوردنم و می‌گفتند حکم‌ات عقب افتاده است.»
کاترین اشتون: از اعدام‌های اخیر وحشت‌زده شدم
بنا بر گزارش‌ها ۱۰ نفری که اخیرا در ایران اعدام شدند، روز جمعه ۱۰ مهر ماه از زندان قزل‌حصار به بند ۲۴۰ زندان اوین منتقل شده بودند و به علت اعتراضات گسترده فعالان و سازمان‌های بین‌المللی مدافع حقوق بشر٬ اجرای حکم آنان چند روز به تعویق افتاده بود.
مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا سه‌شنبه (۲۳ اکتبر/ ۲ آبان) با انتشار بیانیه‌ای اعلام کرده بود از اعدام ۱۰ تن از مجرمان مواد مخدر در ایران «وحشت‌زده» شده است. به گفته کاترین اشتون، میزان اعدام‌ها در ایران «هشداردهنده» است و «اکثر اعدام‌ها پس از برگزاری دادگاه‌های کوتاه انجام شده که در آن متهمان از حق درخواست تجدیدنظر و حتی از حداقل حقوق و استانداردهای بین‌المللی هم برخوردار نبوده‌اند.»
احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور ایران نیز گفته بود که از اعدام ۱۰ مجرم مواد مخدر به رغم اعتراضات و فراخوان‌های بین‌المللی (اعدام‌های دوشنبه، اول آبان) شوکه شده است.
سازمان عفو بین‌الملل اخیراً مصرانه از جمهوری اسلامی خواسته بود که اجرای حکم اعدام این افراد را لغو کند.
در روزهای اخیر خانواده برخی از محکومان به اعدام در تهران مقابل "بیت" رهبر جمهوری اسلامی تجمع کرده بودند. خانواده سعید صدیقی هم جزو این تجمع‌کنندگان بوده‌اند.
ولی‌الله صدیقی درباره این تجمع می‌گوید: «در هنگام تجمع مادرم داشت با صدای آمریکا مصاحبه می‌کرد، او را با باتوم زدند، تیرهوایی شلیک کردند. الان هم برای برادرم اجازه ندادند مراسم ختم در مسجد بگیریم. از مادرم تعهد گرفته‌اند که بعد از مراسم هفت باید خودش را معرفی کند. تلفن‌های منزل قطع است. دو مامور زن در مجلس ختم زنان هستند و دو مامور مرد هم در مجلس ختم مردان حضور دارند؛ اجازه فیلم‌برداری هم نمی‌دهند.»

 

منبع خبر دویچه وله فارسیDW.D

عزیز پاک نژاد: «تئوری توطئه» و افلاس مدعیان



 اکتبر ۲۰۱۲

AddThis Social Bookmark Button
خروج نام سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت ایران از لیست سازمانهای تروریستی وزارت خارجه آمریکا، تکانهایی در محافل مختلف بوجود آورد که انتظار میرود ادامه پیداکند.
 نه تنها رژیم در بالاترین سطح، بلکه بعضی از اشخاص و «جریانات سیاسی» ایرانی در خارج کشور این امر را مهم تلقی کردند و در مورد آن بحثها و موضعگیریهای گوناگونی نمودند.
از گنده گویی دهانهای هرز در دنیای بیمار سیاست سازش با حاکمان خونریز در ایران که بگذریم، موضعگیریهای مثبت و منفی در این مورد را بعد از تحلیل و کشیدن مو از ماست، می شود به دو دسته تقسیم کرد:
 دسته اول ،که طیف متنوعی از مدعیان مبارزه با رژیم را شامل می شود، بشکلی بچه گانه وبه منظور عرامفریبی، خروج از لیست را دست پخت «سیاست جهانی» -لابد «امپریالیسم» -دانستند و سفارشهای خود را برای جلوگیری از ورود (بزعم آنها) این «عنصر جدید و جدی»، به سیاست تاکنون خیالی «رژیم چنج» در ایران، تاکید و تشدید کردند.
جواب ما به این دسته از خیالبافان، اینست که بروند حداقل تاریخ معاصر را با دقت بخوانند و سیر وقایع را، که خوشبختانه مدت زیادی از آن نمی گذرد، مروری دوباره کنند تا به این چاله های خودساخته نیفتند و اگر رمقی برایشان مانده، آن را در جهت دفع این فضولات فکری که ناشی از اغتشاش ذهنی خودشان است، بکار گیرند. مسیر مبارزاتی مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت روشنتر از آن است که توضیحش احتیاج به تئوری بافیهای این چنینی داشته باشد.
در این دسته، بشکلی بسیار غریب، طیفی از مدعیان راست و چپ قرار گرفته اند که خود این ترکیب جدی بودن "منطق "آنها را زیر سئوال می برد: از خیالبافان مدعی دفاع از مردم گرفته  تا رضا پهلوی وارث شاه سابق ایران.
شخص اخیربا اظهار نظرش در مورد خروج نام مجاهدین از لیست سیاه، در تلویزیون صدای آمریکا، خود را مضحکه خاص و عام کرد. این جوان عاقل و بالغ و شیک پوش و منطقی و خوشفکر» و غیره (اینها صفاتی هستند که تاکنون برخی برایش قائل شده اند)، در یک جست و خیز لفظ پردازانه، تمامی آرزوها و انتظارات طرفداران خود را بر باد داد. طرفدارانش تا کنون فکر می کردند که نامزد مورد علاقه شان، یعنی همین رضا پهلوی، ارتباطات بسیار محکم و نزدیکی با محافل دست اندرکار «رژیم چنج» دارد و کاندیدای برتر آنها برای جانشینی است. اما خود وی، در این گفتگوی کوتاه، زمانی که با سرخوردگی و گلایه توام با عتاب و خطاب به دولتها و کشورهای مورد نظر، گفت:
 «به‌نظر من برخوردی که تا به‌حال سازمان مجاهدین داشته و بر آن مبنا حمایت از این سازمان، هم در جهت استحکام رژیم کمک خواهد کرد و هم در تضعیف بقیه اپوزیسیون دموکراتیک، اگر یک دولتهایی یک کشورهایی بخواهند به شکل اخص از یک سازمانی ،آن هم سازمان مجاهدین، حمایت بکنند. من الزاماً این خروج از لیست رو به‌عنوان یک تقویت سازمان نمی‌بینم یا یک نوع در واقع تأیید رفتارشون»، بند را آب داد و نشان داد که ادعاهای او و طرفدارانش که طی سالها گوش فلک را کر کرده بود، باد هوا بوده و واقعیت نداشته است.
کسانی که به هر شکل در دسته اول قرار می گیرند، علیرغم هر ادعا و تلاشی که کرده اند یا می کنند، در این عرصه، در سر هر پیچ و خمی، از روی ناتوانی، به «تئوری توطئه» چنگ می اندازند تا خیال خود را راحت کنند. این امر در جهان دوقطبی مد روز بود و مدافعانش برای خنثی کردن این «توطئه ها» از فرمول ساده ولی ننگ آور قرار گرفتن در کنار یک قطب برای کوبید ن قطب دیگر استفاده می کردند.
امروزه در جهان یک قطبی (تا جایی که به رابطه قدرت بر میگردد)، اتفاقاتی در جهان رخ داده اند که شناخت درستشان، برای تشخیص سیر منطقی یا غیر منطقی تحولات آتی بسیار ضروری است. در چهار سال گذشته دولت آمریکا، بعنوان قطب اصلی اقتصادی و نظامی جهان، در سیاستهای منطقه ای خود در خاورمیانه مسیری را رفته که با هیچ منطقی نمی توان نتیجه گرفت که حرف آخر را در تغییرو تحولات این منطقه زده است. در هماوردی با بنیادگرایی مذهبی و نطفه شوم آن، فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران، سیاستی ضعیف و تسلیم طلبانه داشته است.
همین امروز در تحولات سوریه، با چراغی بی فروغ در دست، بدنبال نیروهایی می گردد که با سیاستها و «ارزشها» ی مورد قبولش همخوانی داشته باشند، تا آنها را، به احتمال ضعیف، کمک کند.
 اینها و بسیاری دلایل دیگر حاکی از آن است که سرنوشت و آینده میهنمان در چشم انداز نزدیک، باید توسط خود مردم رقم زده شود و اراده ای خارجی برای تحقق سرنگونی این رژیم نه متصور است و نه موجود. شورای ملی مقاومت در تمامیتش همین اعتقاد را داشته و دارد و سیاست های مبارزاتی خود را با تکیه بر قدرت مردم و مشروعیتی که از آن می گیرد تنظیم می نماید.
نتیجه اینکه رفتن در وادی «تئوری توطئه» برای توجیه ادعاهای خود در تفسیرخروج مجاهدین و شورا از لیست سیاه، ناشی از ضعف و بزدلی سیاسی است.
در میان برخوردهای نسنجیده، مسخره و گنده گوییهای بی پایه و اساس بعضی از جریانات و محافل رنگارنگ در خارج کشور، یک خط مشخص و شناخته شده، که از ریشه تا شاخه و برگ توسط  وزارت اطلاعات آخوندها تولید و تبلیغ شده، وجود دارد که از مدتها پیش وسیله ارتزاق فکری تعدادی از این جریانات خارج کشوری بوده و هست. بر اساس این خط مشمئزکنندۀ تبلیغاتی، هر اتفاقی که در رابطه با سازمان مجاهدین خلق می افتد، در یک کر هماهنگ یک جواب مشخص بیشتر ندارد.
 اگر اتفاق مزبور به ضرر مجاهدین باشد، مهم نیست ،اشکالی ندارد و حقشان است. تقصیر خودشان وسیاستهایشان است. وقتی در اشرف کشتار می کنند ،آنها با دادن یک اطلاعیه و انداختن تقصیر به دوش رهبری مجاهدین، برای «اعضای فریب خورده و کشتار شده» اشک تمساح می ریزند.  اما اگر از بد حادثه اتفاقی که میافتد به نفع مجاهدین باشد و آنها مجبور به پذیرشش باشند، باد به غبغب میاندازند و به دادن اندرز و نصیحت به مجاهدین می پردازند که گویا حالا زمان تغییرشان فرا رسیده و لازم است که آنها دست از شعارهای تند بر دارند و منطقی شوند وبه جنبش مسالمت جو به پیوندند و در صدد آشتی با جامعه مدنی برآیند و لابد به «تغییرات تدریجی» در این رژیم چشم امید ببندند.
جواب کسانی که قصد تغییر این رژیم را دارند و می خواهند یک حکومت سکولار، مترقی و مردمگرا در ایران حاکم شود، به این ترهات یک چیز بیشتر نیست: «عرض خود می برید و زحمت ما می دارید».
دسته دوم کسانی هستند که بدرستی خروج از لیست را نتیجه تلاشهای سازمان مجاهدین با استفاده از ابزار حقوقی ارزیابی می کنند. این منطق، شناخت واقعی تری از سیاستهای جهانی دارد و در تفکر صاحبان این منطق، نیرو و اراده انقلابی  آزادیخواهان در جهت دادن به سیر تحولات سیاسی، جایگاه اصلی را بخود اختصاص داده است.
مبارزات شورای ملی مقاومت ایران در سی سال گذشته با رژیمی این چنین خونخوار، و پابرجا ماندن و قوی تر شدنش، قطعا نمی توانسته جز با طرد تمایلات ارتجاعی استعماری در رابطه با ایران محقق گردد.
 از گذشته های دور تلاشهای زیادی در مقاطع مختلف، چه در دوران جنگ سرد و چه بعد از آن، برای به دام انداختن شورای ملی مقاومت ایران و وارد کردن آن در کلاف سیاستهای این چنینی که همراهی و ائتلاف با وابستگان سیاستهای استعماری، چه غربی و چه شرقی، را می طلبیده، صورت گرفته است. امتناع نیروهای سیاسی شرکت کننده در این ائتلاف تاریخی، از ورود به چنین «همه با هم» های خمینی گونه، سابقه درخشانی ازمردم گرایی این نیروها بر جای گذاشته است. پس این مساله برای شورای ملی مقاومت امر تازه ای نیست. حالا چنین است ودرآینده هم چنین خواهد بود.
اعلام طرح و تصویب «جبهه همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی»، در ده سال پیش و درخواست از نیروهای سیاسی جمهوریخواه و سرنگونی طلب و خواهان جدایی دین از دولت، نشانه های روشنی از سرزندگی و اعتماد به نفس و پایه ها و ریشه های قوی این شورا  در بین مردم ایران است. این طرح اکنون بیشتر از همیشه در برابر همگان قرار دارد و هر نیروی مبارز و سیاسی که بتواند خود را وقف مبارزه قاطع برای سرنگونی تام وتمام این رژیم نماید، می تواند خود را در صفوف این جبهه شناسایی کند و به تقویت آن یاری رساند.
عزیز پاک نژاد   ۲۶ مهر ۱۳۹۱  پاریس

زینب کریم زاده: افشای مزدور قربانعلی حسین نژاد

 اکتبر
۲۰۱۲
AddThis Social Bookmark Button
متن نامه زینب کریم‌زاده به دبیر کل ملل متحد:
عالیجناب بان کیمون دبیرکل سازمان مللبا بهترین احترامات
من زینب کریم‌زاده، از ساکنان کمپ اشرف در عراق هستم که در تاریخ ۲۵شهریور۹۱ (۱۵سپتامبر۲۰۱۲) در یک جابجایی اجباری و غیرداوطلبانه به کمپ لیبرتی منتقل شده‌ام. علیرغم اینکه جدیدا وارد کمپ شده بودم اما بطور غیرمعمولی بدون اینکه مرحله اولِ پروسه نفرات جدیدالورود به کمپ یعنی ثبت نام را گذرانده باشم، در روز چهارشنبه ۲۶مهر۹۱ (۱۷ اکتبر) توسط کمیساریای عالی پناهندگی برای مصاحبه فراخوانده شدم. در محل دفتر کمیساریا متوجه شدم علت فراخونده شدنم، دروغهای فردی بنام قربانعلی حسین‌نژاد است که بعنوان پدرم طبق نامهاش به آقای کوبلر که در سایت‌های وزارت اطلاعات رژیم ایران نیز درج شده، نوشته است که دخترم زینب حسین‌نژاد یعنی اینجانب، نزد مجاهدین گروگان گرفته شده‌ام. 

من در مصاحبه خصوصی که با نمایندگان کمیساریا در دفتر کمیساریا صورت گرفت به آنها تأکید کردم صحبتهای فرد مزبور در مورد اینکه من گروگان گرفته شده‌ام و به اجبار نزد مجاهدین هستم سراپا دروغ است. من در سال ۱۳۷۴ (۱۹۹۵) آگاهانه خودم از فرانسه به عراق آمده و به مجاهدین پیوستم.
این همان اتهامات دروغین وزارت بدنام اطلاعات رژیم دیکتاتوری حاکم بر ایران است که به صورت مستمر به مجاهدین نسبت داده شده و در مورد ساکنان اشرف منتشر میشود و این بار نیز این اتهام را به من نسبت میدهد و هدف آنها جز زمینه سازی برای کشتار ساکنان، چیز دیگری نیست. من میخواهم بدینوسیله به اطلاع شما برسانم که با انتخاب خودم، داوطلبانه و مشتاقانه ۱۷سال پیش به سازمان مجاهدین پیوسته‌ام و هرگز نخواسته و نمی‌خواهم آنها را ترک کنم. چرا که در سازمانی هستم که برای آزادی مردم ایران با یک رژیم فاشیستی مبارزه میکند. در ضمن تأکید کردم ازآنجا که قربانعلی حسین‌نژاد، اکنون بعنوان یک مزدور و عامل وزارت اطلاعات ایران عمل می‌کند و به خدمت آنها درآمده است، مطلقا هیچگونه ارتباط و تماس تلفنی با او را تا آخر عمر نمی‌پذیرم.
جهت اطلاع قربانعلی حسین‌نژاد حدود ۶ ماه پیش (در ماه آوریل۲۰۱۲) در لیبرتی خود را به کمیته سرکوب اشرفیان تسلیم کرد و از آنجا به بغداد برده شد. وی از همان اول به همکاری با سفارت رژیم ایران و نیروی قدس در عراق علیه ساکنان اشرف و لیبرتی پرداخت. از روزی که او لیبرتی را ترک کرده و تحت کنترل وزارت اطلاعات رژیم ایران در بغداد قرار گرفته، بطور روزانه علیه مجاهدین و ساکنان اشرف به دروغگویی مشغول است و تعداد زیادی از تلویزیونهای رسمی رژیم و سایتهای وابسته به وزارت بدنام اطلاعات رژیم ایران روزانه بنقل از وی علیه ساکنان اشرف مطلب منتشر می‌کنند.
دروغگویی‌های وی تا آنجا پیش رفته است که وزارت اطلاعات رژیم در مطبوعات ایران و سایتهای وابسته مدعی شد که مجاهدین به کارمندان کمیساریا رشوه میدهند تا کسانی که خواهان ترک مجاهدین هستند را شناسایی کنند ولی به جامعه بین‌المللی بگویند که آنها میخواهند نزد مجاهدین باقی بمانند. این خبر توسط خبرگزاری رسمی سپاه پاسداران و سایر خبرگزاریهای دولتی رژیم در روز ۲۷خرداد۹۱ ( ۱۷ ژوئن ۲۰۱۲) به صورت گسترده مخابره شد. تلویزیون دولتی شبکه خبر رژیم نیز در همان تاریخ با اشاره به این فرد گفت: “این عضو جدا شده گفت سرکردگان منافقین به اعضای کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان رشوه می‌دهند تا هنگام مصاحبه با اعضای این گروهک برای ثبت درخواست پناهندگی خواسته اونها رو برای جدایی از این فرقه و بازگشت به ایران در نظر نگیرند.”

کسانی که مانند کاپوهای (۱) دوران نازی به مردم و ملت خودشان خیانت میکنند و با ملاهای فاشیست علیه رفقا و مردم میهن شان همکاری میکنند، هیچ انتظار نمیرود که از انسانیت بویی برده باشند و این دروغها کمترین چیز است. اما تعجب من در این است که چرا کوبلر با این کاپوها از جمله قربانعلی حسین‌نژاد ملاقات میکند و به دروغگویی‌های آنها که جهت زمینه چینی قتل عام و نابودی مجاهدین است، مشروعیت میدهد. قربانعلی حسین‌نژاد مرتب در سایتهای رژیم ایران از ملاقاتی که بعد از شروع همکاری‌اش با رژیم ایران، با آقای کوبلر داشته سخن میگوید و آنرا وسیله سوء ‌استفاده‌های رژیم ایران برای زمینه چینی حمله به ساکنان قرار داده است.
من به شدت به این اعمال ننگین اعتراض دارم. ملاقات کوبلر با این فرد توهین به من و همه ساکنان اشرف و لیبرتی است. بهتر است آقای کوبلر در رابطه با ما به طرف حسابهای پوچ و آبرو باخته از جمله این فرد و یا سفیر رژیم در بغداد چنگ نزند، زیرا جز بی‌آبرویی بین‌المللی چیزی نصیب سازمان ملل و کمیساریا نمیکند. ما در راه مبارزه با این رژیم جنایتکار، بهترین و عزیزترین اعضاء خانواده و دوستان خود را از دست دادهایم. از جمله مادرم و ۲ تن از عموهایم در راه مبازره با رژیم آدم کش حاکم برایران جان خود را فدا کرده اند.
 

قربانعلی حسین‌نژاد با همکاری با آخوندهای فاشیست دستانش را به خون شهدا آلوده کرده است و از جمله به خون مادرم هم خیانت کرده است.
وی حالا در خدمت رژیم جنایتکارحاکم و زیر بیرق خمینی ملعون و آخوند صانعی (۲) قرار دارد. در همان صفحه فیس بوک ‌اش که عکس مرا بعنوان فرد گروگان گرفته شده! زده و در واقع از عکس من سوء استفاده کرده است، عکس آخوند جنایتکار صانعی و خمینی دجال نیز دیده می شود که از این جنایتکاران مردم ایران تعریف کرده است. این آخوندها قاتلین مردم ایران هستند، همین رژیم بهترین دوستان من و مادرمرا کشتند.
حسین‌نژاد در آخرین ماموریت خود، اخیرا توسط سفارت رژیم در بغداد، همراه با تعداد دیگری از عوامل و مزدوران رژیم به پشت درب اشرف فرستاده شده است. مأموریت این مزدوران وزارت اطلاعات شکنجه روانی مجاهدان اشرفی در سالهای اخیر بوده است، تا به اسم خانواده مجاهدان اشرف خط رژیم علیه مجاهدین را پیش ببرند و زمینه‌سازی برای سرکوب و کشتار مجاهدین را مهیا کنند.
زینب کریم‌زاده- کمپ لیبرتی
 ۲۱ اکتبر۲۰۱۲ (۳۰مهر۹۱)
پاورقی:۱. کاپو: در ارودگاهها و بازداشتگاههای نازی‌ها به زندانی‌هایی گفته میشد که به رفقای خودشان خیانت میکردند و برای منافع فردی‌شان با پیوستن به زندانبانهای اس.اس علیه سایر زندانیها فعالیت میکردند.آنها برای کسب امتیازات بیشتر حتی رفقای سابق خود را در زندان‌ها از جانب نیروی اس.اس شکنجه و یا اعدام میکردند. در آلمان نازی به این افراد بطور رسمی کارگزاران زندان میگفتند که بخشی از اداره اردوگاه نیز به آنها سپرده میشد. به این صورت اس.اس‌ها که قادر نبودند همه زوایای کار در اردوگاهها را کنترل کنند، اهداف شان را توسط کاپوها پیش میبردند.
لازم به یادآوری است که بعد از پایان جنگ جهانی دوم تعدادی از این کاپوها بعلت خیانت و جنایتهایی که انجام داده بودند درآلمان محاکمه شدند.
۲. آخوند صانعی در تاریخ ۱/۱۲/۱۳۵۸ بعنوان یکی از ۶ آخوند عضو شورای نگهبان از طرف خمینی انتخاب شد. سه سال بعد وی از عضویت در شورای نگهبان استعفا داده و از سوی خمینی در تاریخ ۱۹/۱۰/۱۳۶۱ بعنوان دادستان کل تعیین شد که تا سال ۶۴ در این سمت بود. آخوند صانعی در سالهای سیاه کشتار حکومت فاشیستی ایران، در سمت دادستان خمینی، دست در همه آن جنایتها داشته است.

نا پدید شدن ۲۰۰ میلیارد دلار از درآمدهای نفتی ایران

پنج‌شنبه، ۰۴ آبان ۱۳۹۱ / ۲۵ اکتبر ۲۰۱۲
AddThis Social Bookmark Button
به گزارش یک رسانه حکومتی ۲۰۰ میلیارد دلار از درآمدهای نفتی ایران ناپدید شده است.
به گزارش العربیه ۴ آبان ۱۳۹۱، ”بازتاب“ سایت پاسدار محسن رضایی نوشته است که انتشار گزارش رسمی درآمدها و مصارف ارزی دولت، نشان می دهد یک فاصله ۲۱۵ میلیارد دلاری بین مصارف و درآمدهای ارزی دولت وجود دارد و مشخص نیست این پول کجا رفته است.
بازتاب می گوید انتشار گزارش درآمدهای ارزی دولت، نشان می دهد دولتهای نهم و دهم طی دوره هفت ساله گذشته، مجموعا حدود هفتصد میلیارد دلار درآمد ارزی داشته اند که این رقم فاصله بسیار زیادی با ۴۸۰ میلیارد دلار واردات کالا به کشور دارد.
بر اساس این گزارش: "با توجه به آن که صندوق ذخیره ارزی در حال حاضر خالی است و ذخائر بانک مرکزی نیز که پیش از آغاز کار احمدی نژاد بالای ۷۰ میلیارد دلار بوده، اکنون در حد ۱۰۰ میلیارد دلار است، مشخص نیست حدود دویست میلیارد دلار از درآمد کشور چه شده است."
این در حالی است که به دلیل افزایش شدید نقدینگی از ۶۰ هزار میلیارد تومان به حدود ۴۰۰ هزار میلیارد تومان، دولت درآمد ارزی را صرف کاهش نقدینگی نکرده و همچنین، بدهی های خارجی ایران نیز نسبت به سال ۱۳۸۳ کمتر نشده و در همان سطح حدود ۲۰ میلیارد دلار ثابت مانده است.
از سوی دیگر رئیس کل بانک مرکزی هم در جلسه یکشنبه خود با نمایندگان سوال کننده از احمدی نژاد، اعلام کرد که از سال گذشته تا تیر ماه امسال ارز ۱۲۲۶ تومانی به واردکنندگان برای واردات ارائه شده است و هیچ مابه التفاوتی از فروش ارز عاید بانک مرکزی نشده است.

۱۳۹۱ آبان ۲, سه‌شنبه

گوشه هایی از افاضات گماشته ولی وقیح "مموتی".

دوشنبه، ۰۱ آبان ۱۳۹۱ / ۲۲ اکتبر ۲۰۱۲
AddThis Social Bookmark Button
در جریان اوج گیری سگ دعواهای درونی باند ولی فقیه، هر روز با مورد جدیدی از لجنزار قرون وسطائی نظام ضد ایرانی ولایت خامنه ای مواجه می شویم... نظام استبداد ضد بشر، نه فقط منشأ ترور و آدم کشی و جنگ و ویرانی، بلکه سر چشمه فرهنگی منحط، ضد ایرانی و مادون لمیپنیسم عصر حاضر است. با وجود این نظام باید گفت "ادب از که آموختی، از ولی فقیه!!" به این مورد توجه نمایید.
سایت حکومتی«فردا» ۲۹ مهر ۱۳۹۱:
گزارشی از نظرات شاذ احمدی نژاد در ۷ سال ریاست جمهوری اش
همه جملات قصار رئیس جمهور/ «ادبیات احمدی نژادی» چه خصوصیاتی دارد؟
اگر خیلی عرضه دارید، اوضاع کشورهای خود را جمع و جور کنید و به ملت‌های خود برسید. شما نمی‌توانید آب بینی‌ خود را بالا بکشید... من امروز به آنها می‌گویم آنقدر قطعنامه بدهید تا قطعنامه‌‌دان شما پاره شود...از تره بار نزدیک منزل ما خرید کنید. چرا از جاهای گران خرید می کنید. در محله ما قیمت ها ثابت است.
خصیصه اصلی محمود احمدی نژاد کدام است؟به جرات می توان گفت مهم ترین خصلت احمدی نژاد رفتار و گفتار اوست؛ رفتار و گفتاری که هرازگاهی وی را در صدر اخبار رسانه های ایران و جهان قرار می داد، و هنوز هم می دهد و بعضا با شگفتی و در بعضی موارد نیز با تحسین روبرو می شود. در این نوشتار به گفتار احمدی نژاد در عرصه بین الملل و اثرات آن نخواهیم پرداخت و تنها این موارد را در داخل ایران برررسی می کنیم. 
گفتار احمدی نژاد را در دو دسته می توان طبقه بندی کرد: جملات عامیانه ای که بین مردم مرسوم است و شنیدن آن از زبان مقام اول قوه اجرایی شگفتی زا بود و دسته دوم، ادعاهایی که بنظر کارشناسان دور از واقعیت می نمود. در این نوشته سعی می کنیم بصورت اجمالی مروری کنیم بر برخی از بحث انگیزترین جملاتی که احمدی نژاد به زبان آورده است.سخنانی که در برخی موارد موجب شگفتی بسیاری شد و حتی در یک مورد اعتراض آیت الله لاریجانی آملی، ریاست قوه قضاییه، را نیز بدنبال داشت.
دفاع از زنان گیلانیمحمود احمدی نژاد در اسفند ۱۳۸۵، در جمع نخبگان استان گیلان گفت که «برخلاف دیدگاه بعضی افراد، من معتقدم زنان گیلانی با حفظ عفاف خود در عرصه‌های مختلف کشاورزی حضور داشته‌اند.»
گفتن این جمله از آنجا عجیب می نمود که به اعتقاد برخی ناظر به بعضی لطیفه های قومی است. متاسفانه در ایران در مورد برخی از قومیت ها لطیفه هایی وجود دارد که همواره مورد انتقاد صاحبنظران بوده است و از دستگاه های فرهنگی کشور نیز انتظار می رود در جهت محو و از بین بردن این لطیفه و کلیشه های ذهنی عمل کنند و به همین دلیل شنیدن سخنی از رئیس جمهور که مبنایش این لطیفه ها باشد خیلی عجیب بود.
این جمله واکنش نماینده رشت در مجلس را نیز در پی داشت. رمضان علی صادق‌زاده در مورد این سخنان گفته بود:« ایشان مهمان ما در گیلان بوده‌اند، اما در چند ماه آینده اعتراضات خویش را به اطلاع مردم می‌رسانیم. زنان گیلانی در عرصه کار و کوشش در تمام زمینه‌ها دوشادوش مردان فعالیت می‌کنند و حتی بیش از مردان در زمینه‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و کشاورزی مشغول به فعالیت هستند... در طول تاریخ، مردان و زنان گیلانی باعث تقویت تشیع شده‌اند. وفور امامزاده‌ها در سراسر استان، نشانه این امر است. آیت‌الله بهجت(ره) که یکی از علمای شیعه هستند نیز از این سرزمین برخاسته‌اند.»
ارزانی در محله رییس جمهوریکی دیگر از جملات احمدی نژاد که اعتراض بسیاری از نمایندگان مجلس را در پی داشت، پاسخ او به اعتراض نمایندگان در مورد گرانی ها و تورم بود. احمدی نژاد در بهمن ۱۳۸۵، هنگامی که برای تقدیم لایحه بودجه به مجلس رفته بود با اعتراض نمایندگان به گرانی مواجه شد. وی وقتی نمایندگان با اشاره به قیمت گوجه فرنگی به سخنان رئیس جمهور در مورد مهار تورم اعتراض کردند پاسخ داد: «از تره بار نزدیک منزل ما خرید کنید. چرا از جاهای گران خرید می کنید. در محله ما قیمت ها ثابت است.»
از آن زمان ماجرای قیمت های محله رییس جمهور داستان دنباله داری شد که هراز گاهی خبرنگاران را برای اطلاع از آن قیمت ها راهی محله احمدی نژاد می کند.
شغل: قصاب، تخصص: کارشناس اقتصادیاما سخنان عجیب احمدی نژاد در مورد محله شان یکبار دیگر نیز شگفتی ساز شد. وی در تیرماه ۱۳۸۶ در جمع اصناف کشور گفت که « یک قصاب شرافتمند در نزدیکی ما زندگی می کند که از همه مشکلات مردم با خبر است و از وی هم اطلاعات مهم اقتصادی را می گیرم.» این اظهارات نیز تعجب بسیاری از کارشناسان، بخصوص اقتصادی را در پی داشت که این سوال برایشان پیش آمده بود که چگونه یک قصاب می تواند اطلاعات مهم اقتصادی را در اختیار یک رئیس جمهور قرار دهد!
این جمله به حدی عجیب می نمود که خبرگزاری رویترز آن را در بخش اخبار فی نفسه عجیب (oddly enough) خود قرار داد!
قطعنامه دان هایی که پاره نشدهر چند احمدی نژاد در آخرین مصاحبه مطبوعاتی خود قسمتی از مشکلات جاری کشور را ناشی از تحریم ها و قطعنامه های شورای امنیت دانست اما چند سال قبل او جملات جالبی در مورد تحریم ها و این قطعنامه ها می گفت.
او آذر ماه ۱۳۸۶ در خوزستان طی اظهاراتی گفته بود که « وقتی کشورهای غربی شاهد رشد و پیشرفت ایران بودند هر روز یک قطعنامه تهیه کردند و در شورای امنیت علیه ما صادر کردند. من امروز به آنها می‌گویم آنقدر قطعنامه بدهید تا قطعنامه‌‌دان شما پاره شود.» استفاده از اصطلاح پاره شدن قطعنامه دان چیزی بود که به عقیده برخی در شان یک مقام رسمی نبود. البته احمدی‎نژاد اسفند ۸۵ نیز در واکنش به صدور دومین قطعنامه علیه ایران گفته بود: «ایران ترمز و دنده عقب قطار هسته ای خود را دور انداخته است.» وی همچنین در موارد متعدد قطعنامه های شورای امنیت را به ورق پاره تشبیه کرد.
جملات قصار در همایشاما یکی از اوج های سخنان شگفت انگیز احمدی نژاد در همایش ایرانیان خارج از کشور رقم خورد. وی در سخنرانی خود در این همایش علی‎رغم توصیه غلامعلی حدادعادل به اینکه از ضرب‎المثل «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت» استفاده کند از گفتار عامیانه «آن ممه را لولو برد» استفاده کرد تا به غربی ها بفهماند شرایط بازی عوض شده است! وی همچنین در این همایش خطاب به اوباما و سردمداران غرب گفت: «آب را بریزید همان جایی که می‎سوزد.» 
این جملات اعتراض یک نماینده مجلس را در پی داشت. وی در اعتراض به ادبیات احمدی نژاد گفته بود: «استفاده کردن از تعابیر سطح پائین و عدم آشنایی به ادبیات دیپلماتیک به کشور ضربه می‌زند» وی همچنین از مسئولان عالی رتبه نظام خواسته بود به قواعد دیپلماتیک پایبند باشند و گفته بود که با این کلمات نه طرف مقابل مغلوب می‌شود و نه ما در فضای بین‌المللی غالب می‌شویم، باید طوری سخن بگوئیم که هر آدم منصفی در دنیا کلمات و جملات ما را می‌شنود بگوید چه سخن سنجیده و به جایی گفته‌اند.
پشم و پیلی همه آنها ریخته است! احمدی نژاد در آبان ماه ۱۳۸۹ در جمع مردم بجنورد در اعتراض به لغو یکطرفه برخی قراردها با ایران جملاتی بدیع گفته بود ! وی خطاب به برخی کشورها متحد‌شدن شوروی سابق و آمریکا با کشورهای اروپایی و برخی از کشورهای منطقه برای اقدام علیه ملت ایران را یادآور شد و گفت که: آن ‌زمان ‌ملت ایران درسی به آنها داد که تا ابد آن‌را فراموش نخواهند کرد؛ حالا که پشم و پیل همه آنها ریخته است. اگر خیلی عرضه دارید، اوضاع کشورهای خود را جمع و جور کنید و به ملت‌های خود برسید؛ شما ‌نمی‌توانید آب بینی‌ خود را بالا بکشید.
دفاع از این جمله ها حتی برای سرسخت ترین مدافعان دولت نیز سخت بود.
انگلیس، آفریقایی است!اما احمدی نژاد در برخی موارد نیز جملاتی گفته است که ممکن است اشتباه لفظی باشد فی المثل وی در مرداد ۱۳۸۹ در همدان گفته بود که انگلیس جزیره کوچکی است در غرب آفریقا! این جمله نیز موجب شگفتی زیادی شد و هیچگاه هم توضیح داده نشد که گفتن این جمله چه دلیلی داشته است.
طومار جمله های شاذ احمدی نژاد  بیشتر از اینهاست و در این مطلب مجال پرداختن به همه آنها نیست. زنبیل گذاشتن دولت های دنیا برای دیدار و مشورت گرفتن از دولت ، غنی سازی اورانیوم توسط یک دختر ۱۷ ساله در آشپزخانه منزلشان، شناخته شدن توسط یک دختر بچه ۴ ساله اسپانیولی، در راس نبودن مجلس، بلد نبودن طهارت توسط غربی ها در زمان تمدن داشتن ایرانی ها و ... موارد دیگری است که هر یک در جای خود بحث های زیادی را بدنبال داشته است.
در این مطلب قصد ما تحلیل و ریشه یابی چرایی استفاده از چنین ادبیاتی توسط محمود احمدی نژاد نبود بلکه تنها مجموعه ای از جملات وی که خلاف قواعد مرسوم است گردآوری شد تا با در کنار هم قرار داده شدن آنها تصویر روشن تری از ادبیات احمدی نژادی بدست آید. ادبیاتی که غلامحسین الهام، سخنگوی سابق دولت، وزیر دادگستری سابق، رییس سابق ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز و ... در اسفند ماه ۱۳۸۶ در موردش گفته بود: «احمدی نژاد ادبیاتی ویژه دارد و من به این زبان غبطه می خورم.»

۱۳۹۱ مهر ۲۷, پنجشنبه

جزئیاتی از نقش نیروی قدس در ترور سفیر عربستان در واشنگتن


AddThis Social Bookmark Button
به گزارش  شبکه تلویزیونی «سی ان ان» آمریکا روز چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۱ “منصور ارباب سیار“ در دادگاه فدرال منهتن به دست داشتن و همکاری برای قتل سفیر عربستان سعودی در آمریکا مجرم شناخته شد . “منصور ارباب سیار“ در ۱۱ مهر ۱۳۹۰  به اتهام این که قصد داشته سفیر عربستان سعودی در آمریکا را ترور کند، دستگیری شده بود.
دادستان در باره جرم ارباب سیار گفته است که این فرد ۵۷ ساله که تابعیتی آمریکایی - ایرانی دارد قصد داشته است تا با استخدام قاچاقچیان مکزیکی مواد مخدر از آنان بخواهد که رستورانی را که سفیر عربستان در آن حضور داشته است را منفجر کند ، اما فردی که وی با او به عنوان قاچاقچی مذاکره کرده است ، نه یک قاچاقچی که یک مامور مخفی بوده است .
این مأمور مخفی که طرح ترور سفیر عربستان در واشنگتن را دنبال میکرد، سرتیپ پاسدار “بهنام غلام شکوری“ از فرماندهان  عملیات تروریستی نیروی قدس سپاه پاسداران است.
طرح عملیات تروریستی در آمریکا علیه سفیر عربستان را بعنوان یک عامل تسریع کننده در انقلاب بحرین  در ستاد عملیات ویژه عملیات تروریستی در دفتر خامنه ای بررسی و با موافقت  خامنه ای تصویب شد. مأموریت اجرای این طرح به سرتیپ پاسدار غلام شکوری که فرمانده و مسئول پرونده بحرین بود، واگذار گردید.
آخوند علی اصغر حجازی رئیس دفتر ویژه خامنه ای، ستاد عملیات تروریستی را زیر نظر مستقیم خامنه ای اداره میکند. از جمله اعضای اصلی این ستاد، آخوند حیدر مصلحی وزیر اطلاعات،  سرلشگر پاسدار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس و آخوند حسین طائب رئیس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران است.
در نیروی قدس نهاد تروریستی بنام سپاه نهم وجود دارد که روی اروپا و آمریکای شمالی کار میکند، کار آنها مشخصا در مورد اروپا و شمال آمریکاست. با در نظر گرفتن حساسیت عملیات سپاه نهم، آنها میزان زیادی از حفاظت  ضداطلاعات برخوردار هستند. به همین دلیل دفتر آنها ستاد نیروی قدس در قصر فیروزه مستقر نیست و در یک مکان مخفی در تهران به آدرس زیر است
آدرس ستاد مرکزی سپاه نهم در تهران : خیابان پاسداران، شماره ۵۰ خیابان گیلان در انتهای کوی لادن که بن بست است واقع شده است.
فرماندهی و تاکتیک های نیروی قدس در این طرح ترور
سرتیپ پاسدار کریمی، فرمانده معاونت عملیات نیروی قدس. که به مغز متفکر عملیات تروریستی در سپاه قدس معروف است. اجرای طرح ترور سفیر عربستان در آمریکا زیر نظر بود.
پاسدار کریمی ، این طرح ترور  را بر روی یک رابطه فامیلی بین فرماندهان بالای نیروی قدس با منصور ارباب سیر که ایرانی – آمریکائی محسوب میشد، برنامه ریزی کرده بود.
سرتیپ پاسدار عبدرضا شهلائی، معاون عملیاتی سرتیپ پاسدار کریمی با سرتیپ پاسدار بهنام غلام شکوری ومنصور ارباب سیار هر سه فامیل و کرمانشاهی هستند.
عبدالرضا شهلائی از فرماندهان تروریستی در ۲۰ سال گذشته در عراق است که در ۱۰ سال اخیر طراح ترورها علیه نیروهای نظامی ائتلاف و بویژه آمریکائی ها در عراق بوده است. عضوگیری عراقیان  و فرستادن آنها به ایران برای آموزش عملیات شبه نظامی یکی از فعالیت های او برای راه اندازی و بازسازی دستگاه تروریستی رژیم در عراق بوده است
بهنام غلام شکوری در سال ۵۸ به سپاه پاسداران پیوست و در جنگ و شکنجه و سرکوب در دهه ۱۳۶۰ شرکت داشت. وی یکی از عوامل قتل عام ۳۳۸۰۰ زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۷ بود.
غلام شکوری که قبل از  تشکیل نیروی قدس با واحد های و قرارگاههای تروریستی سپاه پاسداران فعالیت داشت  در سال ۱۳۶۹ با تشکیل سپاه قدس یکی از فرماندهان نیروی قدس شد
غلام شکوری از فرماندهان نزدیک و مورد اعتماد سرلشگر پاسدار قاسم سلیمانی است.
غلام شکوری به زبان عربی آشنا است، در لبنان دفتر دارد و با نعیم قاسم جانشین حسن نصرالله در ارتباط مستقیم است

۱۳۹۱ مهر ۱۸, سه‌شنبه

چگونه راهبند درهم شکست - گاهشمار نامگذاری و لغو برچسب تروريستی در فهرست آمريکا


ـ نزديک به سه دهه به خصوص در پانزده سال اخير، قدرتهای بزرگ جهان، به خصوص آمريکا، بخت خود را برای کنار آمدن با رژيم و استحاله کردن آن آزمايش کردند. اين سياست عناوين گوناگونی پيدا کرد:
ـ گفتگوی انتقادی،
ـ مهار دوجانبه محور شر،
ـ تغيير رفتار رژيم و نه تغيير رژيم.
ـ در تمامی اين گفتگوها درخواست ثابت رژيم ولايت فقيه، نامگذاری تروريستی مجاهدين بود. به سرخط وقايع سياست مربوط به نامگذاری تروريستی مجاهدين نگاه کنيم:

ـ سال ۱۳۶۳ و ۱۳۶۴، سياست صلح شورای ملی مقاومت، در قبال جنگ غيرعادلانه ايران و عراق، حمايت گسترده جهانی پيدا کرد
ـ رژيم ولايت فقيه برآشفت و مستقيماً برچسب تروريستی را شرط هر گونه معامله و مذاکره با آمريکا قرارداد.

ـ 2مرداد۱۳۶۴: در جلسه استماع کميته خارجی مجلس نمايندگان آمريکا، ريچارد مورفی، دستيار وزير خارجه در امور خاورنزديک، بدون هيچ زمينه قبلی و يا سؤال نمايندگان، بيانيه يی راجع به مجاهدين خلق ايران قرائت کرد و سلسله ای از اتهامات را نثار مجاهدين نموده، آن را يک سازمان تروريستی توصيف کرد.
ـ اين اولين بار در تاريخ آمريکا بود که ”يک جنبش آزادی بخش“ از نظر وزارت خارجه اين کشور تروريست ناميده شد.

ـسال ۱۳۶۵: دو سال بعد از آن استماع، به دنبال افتضاح ايران گيت، يک کميسيون به نام تاور که نام آن از يک سناتور سابق و سرشناس بود برای تحقيق در اين مورد تشکيل شد.
ـ در گزارش تاور چه آمده بود؟ :
«منوچهر قربانی فر (دلال اسلحه بين آمريکا و اسراييل و رژيم، و يکی از افراد درگير در ماجرای ايران گيت) در نامه يی خطاب به طرف حساب خودش نوشته بود:
«يکی از درخواستهای آخوندها از وزارت خارجه آمريکا برای آزادی گروگانهای آمريکايی، که توسط تروريستهای مورد حمايت رژيم ايران در لبنان در اسارت بودند، صدور بيانيه يی مبنی بر تروريست و مارکسيست خواندن مجاهدين است».

ـ در پرونده ايران گيت، يکی از محورهای گفتگوی اوليور نورث و آخوندها، علاوه بر تحويل موشک، مسأله حضور مجاهدين در آمريکا و حمايتی که در کنگره داشتند بود.
ـ افشای ايران گيت، يک ضربه جدی به سياست استمالت از آخوندها وارد کرد. وزارت خارجه ارتباط خود با ايران گيت را تکذيب کرد.

ـ سال 72: در گزارش قاضی والش آمده بود که، ريچارد مورفی، دستيار وزارت خارجه، يکی از 9نفر دست اندرکار فضاحت ايران گيت بوده است.

ـ آبان سال ۱۳۶۵: پس از افشای افتضاح ايران گيت، وزارت خارجه آمريکا با دفتر مجاهدين تماس گرفت و رسماً خواستار گفتگو شد.

ـ يکم ارديبهشت ۱۳۶۶: در ادامه اين تغيير سياست آمريکا، ريچارد مورفی مشاور وزير خارجه، که از جانب نمايندگان کنگره آمريکا در جلسه استماع مورد سؤال قرار گرفته بود اذعان نمود که:
ريچارد مورفی: «ما در آگاهيمان در مورد اين سازمان خطاهايی داريم. … ما مجاهدين را بايکوت نکرده ايم. آنها در صحنه سياسی ايران نقش دارند».

ـ يونايتد اينترنشنال به نقل از رفسنجانی رئيس مجلس آخوندی نوشت: «اگر آمريکا فعاليتهای مجاهدين را محدود کند، رژيم نيز به حمايت خود از گروه های تروريست در لبنان خاتمه خواهد داد!».
ـ پس از مدتی، وزارت خارجه به نمايندگان مجاهدين اطلاع داد که سياست وزارت خارجه تغيير کرده و ديگر مجاز به ملاقات و گفتگو با مجاهدين نيست.

ـ 11مهر ۱۳۶۸: مروين دايملی، نماينده کنگره آمريکا، در نامه يی خطاب به جيمز بيکر (وزيرخارجه وقت آمريکا) پيشنهاد برگزاری يک جلسه توضيحی با شرکت نمايندگان مجاهدين را داد.
ـ 14مهر ۱۳۶۸ وزارت خارجه، علت خودداری از گفتگو با مجاهدين را قصد مجاهدين برای سرنگونی قهرآميز دولت ايران ذکر کرد.

ـ از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۶: در فاصله سيزده سال، کنگره آمريکا پنج بار از مقاومت ايران حمايت کرد. اما وزارت خارجه برای اطمينان دادن به رژيم، اتهام تروريستی را تکرار نمود.
ـ دولت کلينتون عملاً سياست روابط گسترده اقتصادی با رژيم آخوندی را در پيش گرفت. چند رقم از اين روابط گسترده را مقايسه کنيم:
ـ جفری کمپ متخصص امور خاورميانه از بنياد کارنگی، نوشت:
«صادرات آمريکا به ايران به نحو قابل توجهی افزايش يافته و شامل قطعات حفاری نفت و مهندسی می شود.
صادرات به ايران در سال ۱۹۹۳ (يعنی ۱۳۷۲) ممکن است به يک ميليارد دلار برسد
همين صادرات در سال۱۹۹۲ (يعنی ۱۳۷۱) 747 ميليون دلار بود.
همين صادرات در سال۱۹۹۱ (يعنی ۱۳۷۰) 527 ميليون دلار بود.
همين صادرات در سال ۱۹۹۰ (يعنی ۱۳۶۹) 166 ميليون دلار بوده است».


نتيجه گيری جفری کمپ چه بود؟
«ايران سالانه سه و نيم تا چهار ميليارد دلار نفت به شرکتهای آمريکايی می فروشد و شرکتهای نفتی به ايران پول نقد می پردازند که نه تنها به اقتصاد وخيم ايران، بلکه به برنامه تسليحاتی اش کمک می کند…».
ـ سال ۱۹۹۲ اکثريت نمايندگان کنگره و سنای آمريکا ضمن حمايت از مجاهدين و مقاومت ايران، سياست استمالت در قبال رژيم ايران را محکوم کردند. آنها سالهای بعد نيز همين حمايت را استمرار دادند.
ـ اين اولين بار در تاريخ آمريکا بود که ”يک جنبش آزادی بخش“ از نظر وزارت خارجه اين کشور، تروريست، ولی از نظر کنگره اين کشور، که خود واضع قانون ضدتروريستی است، « مقاومتی مشروع و عادلانه» توصيف شد.

ـ ششم آبان سال ۱۳۷۳: دومين بار در طرح اتهام تروريستی: وقتی وزارت خارجه آمريکا مجدداً درصدد بهبود روابط با رژيم ايران برآمد، رابرت پوليترو از وزارت خارجه آمريکا گزارشی را عليه مجاهدين با تأکيد بر اتهام تروريسم در 41 صفحه به کميته خارجی کنگره اين کشور ارائه کرد.

ـ آذرماه ۱۳۷۳: شورای ملی مقاومت ايران در بيانيه يی اعلام کرد: «اين گزارش بی ارزش و پر از تحريف، جز قلب واقعيات و تکرار دعاوی و اتهامهای بی پايه نيست».

ـ 20روز بعد از انتشار گزارش41 صفحه يی وزارت خارجه آمريکا، روزنامه لس آنجلس تايمز، پوليترو را به عنوان مناسبت ترين سفير حسن نيت برای رفتن به تهران و ديدار با حاکمان آنجا معرفی کرد.

ـ هفتم اسفند ۱۳۷۳روزنامه واشينگتن تايمز نوشت: در حالی که وارن کريستوفر (وزير خارجه وقت آمريکا) ايران را يک ياغی بين المللی خوانده، ايالات متحده بدون سروصدا، به بزرگترين شريک تجاری ايران تبديل شده است.


ـ در سال ۱۳۷۶ (۱۹۹۷ ميلادی) و به دنبال روی کارآمدن خاتمی، دولت آمريکا برای سومين بار، نام سازمان مجاهدين خلق را در فهرست ”سازمانهای تروريستی خارجی“ وارد کرد.

ـ هفدهم مهر ۱۳۷۶: (نهم اکتبر ۱۹۹۷) : يک روز بعد از انتشار فهرست، يک مقام ارشد دولت کلينتون با صراحت کامل به روزنامه لس آنجلس تايمز گفت:
گنجاندن نام مجاهدين خلق در اين فهرست به عنوان يک علامت حسن نيت به رژيم تهران و محمد خاتمی رئيس جمهور ميانه رو آن که به تازگی انتخاب شده، صورت گرفته است».

ـ هفتم آبان ۱۳۷۶: 20روز پس از گنجانيدن نام مجاهدين در فهرست تروريستی، خبرگزاری آسوشيتدپرس گزارش داد: «۲۰۰۰ نماينده مجلس از 15 کشور از جمله 224 نماينده کنگره آمريکا، در بيانيه يی اعلام کردند اين گروه برای پايان دادن به سرکوب داخلی و صدور تروريسم به خارج و استقرار يک دولت دموکراتيک و حقوق بشر مبارزه می کند».

ـ سال ۱۳۷۸ (۱۹۹۹ ميلادی) وزارت خارجه آمريکا برچسب تروريستی را علاوه بر مجاهدين، به شورای ملی مقاومت ايران نيز نسبت داد.

رويتر: 14اکتبر ۱۹۹۹: (22مهر ۱۳۷۸) :
«آقای مارتين اينديک مدير کل وقت وزارت خارجه آمريکا تصريح کرد: نامگذاری شورای ملی مقاومت ايران به درخواست رژيم ايران صورت گرفته است. … دولت ايران اين موضوع را به توجه ما رساند. ما آن را بررسی کرديم و ديديم که دلايل خوبی برای اين که شورای ملی مقاومت را به عنوان يک نام مستعار مجاهدين خلق بدانيم وجود دارد!»

ـ چهارم مهر۱۳۸۱: 26سپتامبر ۲۰۰۲ مارتين اينديک يکبار ديگر به روزنامه نيوزويک گفت: «نامگذاری تروريستی مجاهدين بخشی از سياست نزديکی کلينتون با تهران بود!».

ـ چهارم تير ۱۳۷۸: (25ژوئن ۱۹۹۹) به دنبال شکايت مجاهدين، دادگاه استنياف ناحيه کلمبيا (واشينگتن) اعلام کرد:
اطلاعات نقل شده از سوی وزارت خارجه، برای اثبات برچسب تروريستی مطمئناً از آن نوع شواهدی نيست که به طور معمول در يک دادگاه پذيرفته می شود، … قضاوت وزير که اين سازمان (يعنی مجاهدين)، امنيت ملی ما را تهديد می کند، کاملاً غيرمنطقی و عاری از هر گونه پايه و اساس است.

ـ هجدهم مرداد ۱۳۷۸: (9 اوت سال) ۱۹۹۹: سرويس تحقيقاتی کنگره آمريکا در پی تحقيقات مبسوطی نتيجه گرفت که:
«به نظر می رسد مجاهدين در عمليات خود در داخل ايران غيرنظاميان را مورد هدف قرار نمی دهند».

ـ هفتم فروردين ۱۳۸۰: (27مارس ۲۰۰۱) در مباحثات پارلمان انگلستان در مورد قانون نامگذاری سازمانهای تروريستی در مجلس اعيان، بسياری از نمايندگان اين نامگذاری را مردود و ناروا دانستند.

لرد اريک ايوبری:
«در حالی که قدرت مطلقه رهبر مذهبی در ايران يک اصل مبنايی انقلاب اسلامی ايران است و هر کس که اين ايده را مورد پرسش قرار دهد يک مجرم است، سازمان مجاهدين خلق ايران نمی تواند هدف خود برای دستيابی به يک حکومت سکولار دموکراتيک را از طريق شيوه های مسالمت آميز دنبال کند!».

ـ سال ۱۳۸۰: (۲۰۰۱ ميلادی) پروفسور تام ريکس که نزديک به 40سال امور ايران را از نزديک دنبال کرده، اتهام تروريستی به مجاهدين را محکوم کرد.

ـ مرداد ۱۳۸۰: (اوت ۲۰۰۱) : دکتر خالد دوران، اسلام شناس سرشناس آمريکا در استشهادی به دادگاه استيناف واشينگتن دی.سی نوشت:
«سازمان مجاهدين خلق ايران نه تنها تهديدی برای ايالات متحده يا امنيت ملی آن نيست، بلکه کمک زيادی به مبارزه عليه تروريسم نموده است!».

ـ ارديبهشت سال ۱۳۸۱ (می ۲۰۰۲ ميلادی) : رژيم يک معامله هشت ميليارد دلاری با اتحاديه اروپا امضا کرد.

ـ در مقابل، اتحاديه اروپا، نام مجاهدين را در فهرست سازمانهای تروريستی خود جای داد. اين نامگذاری با درخواست رسمی انگليس (جک استراو) و همکاری و مشارکت فرانسه (دوويلپن) انجام گرفت.

ـ اکثريت نمايندگان بلژيک که رياست وقت اتحاديه اروپا را برعهده داشت، به اين اقدام اعتراض و اعلام کردند که در آذرماه سال ۱۳۸۰ خرازی وزير خارجه ايران به يک هيأت جامعه اروپا گفته است:
خرازی: «بهای هر حمايتی از جانب ايران اين است که جامعه اروپا اعلام کند: مجاهدين تروريست هستند!».

ـ اين نامگذاری در بمباران مجاهدين مورد بهره برداری قرار گرفت. جک استراو وزيرخارجه وقت انگليس هماهنگ کننده خواسته های رژيم با نيروهای ائتلاف در جنگ عراق برای بمباران مجاهدين بود.
ـ مورد ديگر استفاده از اين نامگذاری حمله به خانه ها و دفاتر مقاومت ايران و آزار اعضا و هواداران مجاهدين و مقاومت ايران بود.

ـ در 17ژوئن سال ۲۰۰۳ کارکرد اصلی نامگذاری تروريستی اروپا، مشخص شد.
يک حملهٴ بزرگ پليس فرانسه به مقر شورای ملی مقاومت در فرانسه! رئيس جمهور برگزيده مقاومت و بيش از 160 عضو مقاومت ايران دستگير شدند! توطئه بر اساس خواستهای سران رژيم ايران طراحی شده بود. !

سخنرانی مريم رجوی رئيس جمهور برگزيده مقاومت در 7بهمن 87 - گردهمايی بروکسل:
«اين برچسب بزرگترين کمک به ماندگاری فاشيسم دينی حاکم بر ايران بود و در نتيجه يک کارزار هفت ساله با برگزاری 50 تظاهرات بزرگ، 800 آکسيون، تدوين 21 نظريه حقوقی، هزاران حمايت و بيانيه و 7 حکم دادگاههای اروپايی کنار رفت».

بيست و دوم ارديبهشت ۱۳۹۰- (دوازدهم مه ۲۰۱۱) : دادگستری و قضات تحقيق فرانسه قرار منع تعقيب و لغو اتهام تروريستی در پرونده 17ژوئن و خاتمه پيگرد مورد نظر رژيم آخوندی عليه رئيس جمهور برگزيده مقاومت ايران و 23تن از مسئولان، اعضا و هواداران مقاومت را صادر کردند.
در بخشی از اين حکم منع تعقيب می خوانيم:
«شورای ملی مقاومت ايران، سازمان مجاهدين خلق ايران و ارتش آزاديبخش ملی ايران، مجموعه بهم پيوسته ای را تشکيل می دهند که هدف آن، سرنگون کردن رژيم حاکم بر ايران می باشد. اگر چه هدف به وضوح ارائه شده بود و حتی قبل از آغاز تحقيقات قضايی درباره فعاليتهای اپوزيسيون رژيم ايران، از آن اطلاع وجود داشت، سؤال باقی مانده، درباره توصيف شيوه های به کار گرفته شده برای اجرای اين هدف است:
آيا برای سرنگون کردن رژيم ايران، سازمان مربوطه، تحت عنوانهای رسمی آن يعنی شورای ملی مقاومت ايران، يا سازمان مجاهدين خلق ايران، و يا ارتش آزاديبخش ملی ايران، از شيوه های تروريستی يا از شيوه هايی که ماهيت تروريستی دارد استفاده کرده است؟
تحقيقات قضايی، با دقتی کمابيش زياد، انواع شيوه های مورد استفاده را مشخص کرد: شيوه ها عمليات جنگی با استفاده از يک ارتش واقعی، به نام ارتش آزاديبخش يا عمليات مسلحانه در ايران بوده که به وسيله سازمان مجاهدين خلق ايران برعهده گرفته شده است.
... . می توان فرض کرد که تجهيزات و تسليحات نظامی، بعضاً سنگين، که در اشرف وجود داشت، برای اين تهيه نشده بودند که هيچ گاه مورد استفاده قرار نگيرند.
حتی اگر فرض بگيريم که ارتش آزاديبخش هرگز هيچ نبردی را عليه ارتش ايران انجام نداده است، تأسيس يک ارتش بی ترديد يک عمل آماده سازی برای تهاجمات نظامی می باشد.
اما اين امر اجازه نمی دهد تهاجمات نظامی با اعمال تروريستی يکی محسوب شود. در حقوق فرانسه يک تهاجم نظامی که منجر به نبرد مسلحانه ميان نظاميان شود، نمی تواند عنوان تروريسم داشته باشد.
به اين ترتيب تنها نکته يی که منطقا مورد بحث درباره وجود يا عدم وجود يک نهاد تروريستی می تواند مطرح باشد، انجام عمليات در شهرهای ايران است. ... ..
اما تحليل اطلاعيه ها ارائه اين برآورد را امکانپذير می سازد: سيبلها به طور سيستماتيک سيبلهای نهادهای دولتی، و بعضاً نظامی هستند و اين اقدامات مسلحانه به عنوان پاسخی به جنايات رژيم ايران مطرح می شوند.
از سوی ديگر شورای وکلای افراد تحت تعقيب سازمان در فرانسه خاطرنشان می سازند که اقدامات مسلحانه سازمان مجاهدين خلق، بيان حق طبيعی و ترديد ناپذير مقاومت در برابر ستم مندرج در ماده 2 بيانيه حقوق بشر و شهروندی می باشد».


ـ اول تير۱۳۸۱: بيست و دوم ژوئن ۲۰۰۲: دادگاه فدرال ناحيه مرکزی کاليفرنيا، وارد کردن نام مجاهدين در فهرست تروريستی را مغاير با قانون اساسی آمريکا دانست و اعلام کرد:
«نامگذاری سازمان مجاهدين خلق، که با نقض قانون اساسی حاصل شده، مردود است… استدلال امنيت ملی نبايد به عنوان بهانه يی برای ناديده گرفتن قانون اساسی به خدمت گرفته شود»

ـ پانزدهم مرداد ۱۳۸۱ خبرگزاری ايرنا: محسن رضايی دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام و فرمانده سابق سپاه پاسداران گفت:
«اگر آمريکاييها در حمله به عراق به پادگان نظامی منافقين حمله نکنند تبعيض آشکاری عليه تروريسم قائل شده اند!».

ـ بهار سال ۱۳۸۲: (۲۰۰۳ ميلادی) : با ورود نظامی آمريکا به عراق، رژيم آخوندی نامگذاری تروريستی را به عنوان پوشش سياسی برای بمباران مقرها و نيروهای مجاهدين و ارتش آزادی توسط نيروهای آمريکا و ائتلاف به کارگرفت.

ـ سيزدهم فروردين ۱۳۸۲: (دوم آوريل ۲۰۰۳) : روزنامه ديلی استار: به نقل از يک منبع مطلع درون رژيم ايران، در مورد تماس ويژه و مستقيم 15دقيقه ای تلفنی که جک استراو وزير خارجه انگليس در ساعتهای اوليه بامداد 20مارس (مصادف با آغاز جنگ) با خرازی وزير خارجه ملايان گرفت نوشت: استراو به خرازی گفت قرارگاههای مجاهدين اهداف مشروع نظامی محسوب خواهد شد و توسط نيروهای ائتلاف بمباران خواهند شد.

ـ بيست و هفتم فروردين ۱۳۸۲: (شانزدهم آوريل ۲۰۰۳) وال استريت ژورنال نوشت: اقدام برای از ميان بردن گروه اپوزيسيون ايران در عراق، يک تضمين خصوصی آمريکا را که به مقامات ايرانی قبل از شروع جنگ داده شده بود محقق ساخت. اين که: اگر ايران خود را از جنگ بيرون نگاه دارد، نيروهای انگليسی و آمريکايی به قرارگاههای اين گروه حمله خواهند کرد».

ـ بيست وهشتم فروردين ۱۳۸۲: (هفدهم آوريل ۲۰۰۳) : روزنامه واشينگتن پست: دو مقام ارشد آمريکايی در ژانويه به طور مخفی با مقامات ايرانی ديدار کردند که در رابطه با همکاريهای محتمل مذاکره کنند.

ـ روزنامه واشينگتن پست 25می ۲۰۰۳: در يکی از ملاقاتها در اوايل ژانويه ايالات متحده علامت داد که پايگاههای مجاهدين خلق يک گروه عمده مخالف دولت ايران در عراق را هدف قرار خواهد داد.

ـچهارم خرداد ۱۳۸۲: (22آوريل ۲۰۰۳) : خبرگزاری فرانسه در نيمه آوريل ۲۰۰۳ نيروهای ويژه آمريکايی يک توافق تفاهم و هماهنگی متقابل با مجاهدين و ارتش آزاديبخش در عراق امضا کرده اند. اين توافق نامه مقدمتاً توسط سرتيپ وينسنت بروکس، سخنگوی ستاد فرماندهی آمريکا در دوحه اعلام شد.

ـ سال ۱۳۸۳: گزارش سال ۲۰۰۴ وزارت خارجه آمريکا، «بعد از اين که هواپيماهای ائتلاف پايگاههای ام ای کی (مجاهدين) را در آغاز عمليات آزادی عراق بمباران کرد، رهبری مجاهدين به اعضای خود دستور داد که در مقابل نيروهای ائتلاف مقاومت نکنند و ترتيبات رسمی يک آتش بس در مه ۲۰۰۳ به دست آمد.

ـ بيستم ارديبهشت ۱۳۸۲: (دهم می ۲۰۰۳) : خبرگزاری فرانسه: ژنرال اوديرنو گفت: مجاهدين به دموکراسی در ايران معتقدند و همکاری آنها با نيروهای ايالات متحده می بايد موجب بازبينی موقعيت آنها به عنوان يک گروه تروريستی بشود.

بيست و سوم تير ۱۳۸۲: (14ژوئيه ۲۰۰۳) : روزنامه سيدنی مورنينگ هرالد، استراليا به نقل از يک منبع اطلاعاتی استراليايی نوشت: «سازمان امنيت اطلاعاتی استراليا سازمان مجاهدين خلق ايران را مورد تحقيق قرار داده و آن را به عنوان تهديدی برای امنيت استراليا ارزيابی ننموده است».

دوازدهم تيرماه ۱۳۸۳ (2 ژوئيه ۲۰۰۴) دولت آمريکا پس از 6ماه بررسی وضعيت تک تک افراد در اشرف توسط چندين آژانس اطلاعاتی، طبق بيانيه فرمانده نيروهای چند مليتی در عراق، موقعيت قانونی ساکنان اشرف را به عنوان افراد حفاظت شده، مشمول کنوانسيون چهارم ژنو، تأييد کرد.
ـ اين در حالی بود که وزارت خارجه بسيار نيازمند بود که بتواند صحت نامگذاری (تروريستی) خود را در روند اين مصاحبه ها اثبات کند.

ـ ششم مرداد ۱۳۸۳: (27 ژوئيه) ۲۰۰۴: نيويورک تايمز نوشت: ژنـرال ميلر طی نامه يی از سوی فرماندهی ائتلاف و ايالات متحده، برخورداری همه مجاهدين از استاتوی کنوانسيون 4 ژنو را به همه ساکنان اشرف تبريک گفت.
ـ اما رايس، وزير خارجه وقت آمريکا، پس از اعطای استاتو به مجاهدين تصميم گرفت که نامگذاری تروريستی را برای رضايت رژيم در عراق، ادامه دهد. اينکار نياز به ترفند جديدی داشت.

ـ سازمان موسوم به ديده بان حقوق بشر مأموريت زمينه سازی و جوسازی برای اين کار را برعهده گرفت و در آستانه انتخابات رياست جمهوری رژيم در سال ۱۳۸۴، که آمريکا اميدوار بود منجر به تغييرات دلخواه آنها شود گزارشی آکنده از دروغ را با استناد به اظهارات شماری از مأموران اطلاعات رژيم آخوندی صادر نمود.
ـ خامنه ای که اين امتياز بزرگ را گرفته بود، احمدی نژاد را از صندوقهای خود بيرون آورد.

ـ پس از پيروزی بر نامگذاری تروريستی اتحاديه اروپا، مبارزه مجاهدين و مقاومت ايران برای ابطال برچسب وزارت خارجه آمريکا شدت گرفت.
ـ طی چند سال اخير برجسته ترين شخصيتها و مقامات سياسی اروپا و آمريکا در اين جنگ سنگين برای لغو برچسب تروريستی از مقاومت ايران حمايت کردند.

چهار کانديدای رياست جمهوری آمريکا. 4 رئيس مشترک نيروهی مسلح آمريکا. و بقيه مقامات حمايت کننده در کنفرانسها و همه چهره های بزرگ سياسی.

ـ پايداری پرشکوه ده ساله اشرف، تاب آوردن در برابر خلع سلاح، مصاحبه ها، فشارها، محاصره و اتهامات، جنگ روانی، و ايستادگی در برابر جنايت و حمله و هجوم و سينه سپر کردن در برابر زرهی و مزدوران مسلح، نقش مهمی در افشای برچسب تروريستی داشت.

بيست و پنجم تير ۱۳۸۹: (شانزدهم ژوئيه سال ۲۰۱۰) : دادگاه فدرال آمريکا در واشينگتن طی حکمی اعلام کرد که حفظ نام مجاهدين در ليست آمريکا در ژانويه سال ۲۰۰۹توسط وزير خارجه وقت آمريکا کاندوليزا رايس، با نقض آيين دادرسی صورت گرفته و اعتبار مستنداتی را که وزير بر اساس آنها نامگذاری مجاهدين را حفظ کرده بود مورد ترديد قرارداد و به وزيرخارجه دستور داد ليست گذاری سازمان مجاهدين خلق ايران را طبق استانداردهای مورد نظر دادگاه مورد بازنگری قرار دهد.

ـ ليگال تايمز سايت معتبر حقوقی اعلام کرد: دادگاه به سود گروه ايرانی در رويارويی با وزارت خارجه آمريکا حکم کرد

ـ دوازدهم خرداد ۱۳۹۱: (اول ژوئن ۲۰۱۲) : سرانجام دادگاه استيناف فدرال آمريکا در واشينگتن با صدور حکم ديگری، تأخير وزيرخارجه در بازنگری را يک تأخير فاحش توصيف کرد و به وزارت خارجه آمريکا چهار ماه فرصت داد تا در مورد بازنگری در ليست گذاری تصميم بگيرد. مهمتر اين که دادگاه در حکم خود، به اتفاق آرای قضات، تأکيد کرد که در صورت تأخير وزير خارجه در بازبينی و تصميم گيری، دادگاه خود به لغو اين ليست گذاری حکم خواهد داد.

ـ دادگاه تصريح می کند که طبق قانون ضدتروريسم: «به ما هيچ دليل کافی داده نشده است که چرا وزير خارجه در 600روز گذشته قادر نبوده است تا يک تصميمی را اتخاذ کند که کنگره فقط به وی 180روز برای آن وقت داده بود»
ـ در اين حکم آمده است تقريباً 2سال از ارجاع ما می گذرد و وزير هنوز يک تصميم قابل باز بينی در مورد دادخواست مجاهدين خلق ايران ارائه نداده است.
ـ اين حکم باطل کننده برچسب تروريستی است. برچسبی که به مثابه مهمترين ترفند و پوشش و سلاح سياسی برای همه توطئه ها و فتنه ها عليه مقاومت از بمباران و خلع سلاح، تا نفی کنوانسيون 4 و زمينه سازی برای حملات 6 و 7مرداد 88 و تهاجم به اشرف در نوزده فروردين90 است. با اين حکم اين سلاح از رژيم و مالکی و بقيه ايادی رژيم گرفته شد.

ـ گرچه قرار گرفتن نام سازمان مجاهدين در ليست تروريستی آمريکا بهای بسيار گزافی را از مردم و مقاومت ايران گرفت اما، مقاومت سرفراز ايران به يمن رهبری پاکباز و بی نظير خود و با کار طاقت فرسای تک تک اعضا و هوادارانش توانست از اين شر کثير خير عظيم درو کند و با کارزاری سترگ، طولانی و خستگی ناپذير وجدانهای جهانی را بيدار کند و متکی به نيروی عظيم برخاسته از انقلاب رهايی بخش مريم، با استمرار اين کارزار سرانجام پشت رژيم آخوندی را به خاک بمالد و پيروزی را از آن خود کند و الهام بخش آزاديخواهان در هر کجای جهان شود.