۱۳۹۲ تیر ۱۶, یکشنبه

پرویز خزایی - کافه کنتینانتال.


تکمیل و توضیح تبریک بر تبریک
از پرویز خزایی

توضیحی در باره مقاله "تبریک به تبریک"

بدنبال انتشار نوشته من- در باره پیام قاطع و بجای خانم مریم رجوی بمناسبت پیروزی موج دوم انقلاب مصر- گویا سوء تفاهمی آنهم از سر حسن سوء نیت! پیش آمده است. چند تنی در جلو صحنه و پشت صحنه با نگاه بغایت تمثیلی- و به سبک هندی در ادبیات ایران- به آن نوشته ایراد گرفته اند.
ابتدا لازم میدانم که توضیحی در باره سبک هندی بدهم. این سبک یکی از سه سبک مهم شعر کلاسیک ایران است. شاعران این سبک – به سیاق مکانیکی ومنطق تمثیلی(به فرنگی: لوژیک الگوریکال) دویاچند پدیده را پیش هم میگذارند وردیف بندی میکنند. اگر شباهتی بین آندو و یاآن چند بود- فی الحال یک نتیجه گیری فله ای و جهانشمولی از آن ارایه میدهند و یک حکم کلی صادر میکنند.

البته این کار در شعر سرودن به سبک هندی بد نیست و خواننده و شنونده را تحت تاثیراحساسی-جنجالی بنوعی تابلویدی( مانند خبرهای جنجالی روزنامه های مشهور به تابلوید) قرار میدهد. اما این سبک را نمیشود بهترین سبک شعر فارسی دانست و همطراز سبک خراسانی و یا عراقی قرارداد.چون منطق استدلالی آن بقول رومی "چوبین"است. این سبک در شعرهای فارسی و اردو در موسیقی سنتی هند بنام قوالی یا کوالی بسیار مردم را تحت تاثیر زودگذر قرار میدهد و فریاد:" وا وا وا! کیا بت هی! "( به زبان هندی به به ! چکارکرده! یا به به ب!چه محشر است!) بهوا بلند میکند. نگارنده که چهار سال کنسول کشورم در هندوستان بودم از این مهمانیها وکنسرتهای (قوالی بزبان ارود ویا کوالی به هندی) زیاد در خاطرمانده دارم.

دو نمونه از این دست سبک هندی در شعر فارسی به روایت زیر است:
من از بی قدری خار سر دیوار دانستم که ناکس کس نمیگردد بدین بالا نشستن ها. یا:
شمشیر نیک زآهن بد چون کند کسی ناکس به تربیت نشود این حکیم کس!
القصه طبق این فتوای ادبی میلیاردها انسان در طول مطول تاریخ کتگوریزه شده وهمجنس آهن بد و خار گردیده اند. در نتیجه بحکم آن کار"نودودو" ("اوتیستیک- اسکنیستی") اگر بیست سال هم در دانشگاه هاروارد درس بخواند تا ابد همردیف آن فلز و آن گیاه خشک درکشوی متالرژیکی- بوتانیکی شاعر بایگانی میشوند.
حالا –بحکم بس عالمانه! این بابا ها- چون تبریک و اظهار خوشحالی خانم رجوی و شورا و مقاومت ایران از پیروزی این مرحله انقلاب مصر و طرد کسانیکه سخت به دنبال حکومت دینی یا نیمه دینی و یا در آب نمک خوابانده برای آینده هستند- توام شده است با اظهار خوشحالی آخوندهای شیعه و مالکی و بشار اسد علوی خونخوار- پس همه همسو شده و از یک جنس هستند!. بعبارت مضحک دیگر اگر-هم القاعده و هم مردم لیبی و تونس و یمن همزمان مخالف معمر قذافی و پرزیدنت بن علی و پرزیدنت عبدالله صالح بوده و از سقوط آنان اظهار شعف و شور شوق کردند – جای انتقاد و سرزنش دارند وباید حرف خود را پس بگیرند. پس بخوانید که به بیان این فتوای کافه ای همه ازیک نوع خار وآهن هستند!

اگر حافظه ها در این غربت طولانی کمرنگ نشده باشد- بیاد می آوریم که طالبان و القاعده و سنی های بغات بنیاد گرا( سلفی و وهابی های متعصب و غیرو) همگی رژیم خمینی را لعن و نفرین کرده ومیکنند. آنها کل شیعیان را "رافضی" ومنافق و مرتد میدانند(صفاتی که برای توجیه کشتار و سرکوب بهایی های کشورمان- آخوندهای جاهل بکار می برند). این دسته از مسلمانان بنیادگرای ماورای ایران- اصولا کل مذهب شیعه را مترود دانسته و برای سقوط رژیم ایران و ولایت از نوع شیعه دعا و تبلیغات وسیع دینی کرده وحتی یکبار در مرز افغانستان آماده جنگ با حکومت آخونده ها در ایران شدند. آخوندها میدیدند که آقای مرسی خط ولایت فقیه شیعه را قبول نداشت و اخوان المسلمین و سلفی ها اصولا مذهب شیعه را منافق و منحرف و بدعت برای تضعیف اسلام میدانند و ازکارخانه شیعه سازی رژیم منحط خمینی- خامنه ای در کشورهای عربی و شما ل آفریقا و افغانستان و پاکستان منتفر هستند- ( بیاد بیاورم که کشور مراکش روابط خود را یک بار روی همین شیعه زیساسیون رژیم – قطع کرد).

برای طنزتلخ تاریخ این را هم بشنوید که بعد از پیروزی مرسی در انتخابات قبلی- مجمع اهل بیت خامنه ای- به امضای ولایتی و حدادعادل - نامه ای به مرسی نوشتند وضمن تبریک و تهنیت و شور و سرور فراوان از "پیروزی او و اسلام"- تجربیات حکومت اسلامی ولایت مطلقه فقیه را برایش شرح دادند. در ان نامه نمایندگان بیت عنکبوت خامنه ای نوشتند که یا الهالمسری! ما حاضریم کارشناسانی برای پیاده کردن نوع مصری آن ولایت به دستبوسی و خدمت رییس جمهور اسلامی مصر اعزام کنیم. که همان موقع توسط سخنگوی مرسی و اخوان المسلمین رد شد. خشم دیگر آخوندها بعلت مخالفت مرسی با بشار اسد و ملاقات نکردن او با خامنه ای در حاشیه کنفرانس غیر متعدها د رتهران بودو..و...و دلخوریهای دینی- سیاسی و منطقه ای و ژیوپولیتیکی دیگر.

حالا شاعری ازسبک هندی میفرماید که چون مربع شر( خامنه ای-حزب الشیطان-مالکی- اسد) امروز از افتادن مرسی- در تضادیکه در جهان سنتی اسلام و در ژیوپولتیک منطقه باهم دارند- خوشحال هستند وخانم مریم رجوی و ماهم از پیروزی طوفنده میلیونها مردم مصر درخیابانها برای استقرار یک حکومت لاییک و جدایی کامل دین از دولت( نه نوع آلترناتیو نیم بند به سبک و رنگ سبزی خوردن موسوی-کروبی و خاتمی وشرکا و اخوان المسلمین) هردو اظهار خوشحالی میکنیم پس هردو از یک قماش وخارو آهن بد هستیم! این را میگویند تحلیل حکیمانه. اگر جالینوس حکیم زنده بود بی درنگ یک بار قاطر هندوانه شیرین یونانی بعنوان هدیه آن حکیم به درب خانه اینان میفرستاد.

باری- بطریق اولا- چون طالبان والقاعده -در سالهای در قدرت بودن- مدام دنبال جنگ و ستیز دینی- ایدیولوژیکی وِجنگ قدرت منطقه ای و حتی در پی جنگ و سرنگونی رژیم ولایت فقیه شیعه درایران بودند- و ما مقاومت ایران هم طرفدار سرنگونی همین رژیم بوده و بودیم و مجاهدین هم بعنوان پآدزهر بنیاد گرای و برای استقرار یک حکومت تا بن استخوان لاییک با همین رژیم میجگدیند پس ما – شورای ملی مقاومت و ایضا سازمان مسلمان محوری بهمراه القاعده و طالبان و اخوان- سلفیست از یک ریشه گیاه شناسی وبالنتیجه خار سر دیوار هستیم و سخت هم فورمول فلز آنان. برو بالا!. خانم مرضیه وقتی جملات نامربوطی یا منطق عجیب وغریبی از کسی میشنید بلافاصله با شوخی به او میگوید: موش بخوردت الهی! یادش شاد که جایش بس خالی است.

در یک کلام: آنچه پیام اصلی و جوهر واکنش تاریخی و بجای خانم مریم رجوی در آن تبریک به مردم مصر است- بخشی از یک استراتژی تکاملی تاریخی است. در روند پستی و وبلندی های انقلاب مصر و تونس و لیبی و یمن و اکنون هم سوریه وفردا عراق و.. یک حرکت تکاملی در پیش است. ابتدا یک انقلاب( از نوع بهمن خودمان) دوسال پیش در مصر و جاهای دیگر پا میگیرد- بعد بدلیل نبود بنیادهای دمکراتیک و تشکیلات جامعه مدنی-(نفرین بر دیکتاتورهای تک حزبی قبلی!)- ملاهای رنگارنگ از هر مذهب و دسته –بدلیل داشتن تشکیلات و سوار شدن برا حساسات دینی و عقده های بخشی از توده های ناگاه - آن انقلاب را ملا خور ویا مفتی و اخوان خور میکنند و سواربر زین موج-مثل مسابقه سنتی بزکشی افغانستان- آنرا می ربایند. د رمرحله سوم توده های اگاه دوباره به خیابان می ریزند و موج سواران و مفت خوران را( که اتفاقا نقش تعیین کننده ای در موج اول انقلاب نداشته اند) کنار میزنند وسرانجام بهمت همین ملت حکومتی مبتنی وبرجدایی مطلق دین از دولت پا میگیرد. در تحول تقریبا دویست ساله دمکراسیهای غربی- همین روال پیش رفت. البته و صد البته با تفاوتهای زیادی درتحولات و تاکتیک ها و تکنیک ها و افتان وخیزانها. پس از استقرار اولیه دمکراسی در دانمارک اعلیحضرت کریستیان چهارم مگه کوتاه می آمد!.بقول رفسنجانی من یک چیزی میگویم وشما یک چیزی میشنوید!. اعلیحضرت قدر قدرت دانمارک میفرمود که وقتی من ( بخوانید" اسلام عزیز") همه چیز به شما میدهد دیگر این دمکراسی به چه دردتان میخورد؟!

این روند کم و بیش در سایر انقلابات بویژه در انقلاب امریکا پیش رفت در آنجا نیز مترقیان دینی و طرفداران جدایی دین ازدولت خط خود را از پوریتانیست های دین الهی جدا کردند و درکنار "پدران بنیاد گذار" به حکومت سکولار و لاییک رسیدند. اگر این جالینوس های معاصر آنموقع زنده بودند با پیدا کردن شباهت مخالفت همگی گروهها با امپراطوری اعلیحضرت جورج (بخوانید شاه و خمینی و خامنه ای و بن علی و قذافی و صالح ومبارک و مرسی ومالکی و بشار) - با درایتی جالینوسی-ارسطویی! بلادرنگ وجه مشترک عکس العمل همه – درتبریک واظهار خوشحالی از شکست وپایان حکومت بریتانیای کبیردر آمریکا را پیدا و عمده کرده واز توماس جفرسن- دیپلمات برجسته آمریکا و سفیر سابق آن کشور در پاریس- خرده گرفته و میفرمودند که شماها و همه آنهای دیگر با این وجه تشابه همه از یک آهن و خار هستید . پس دیگرچنین بیخودی برای پیروزی استقلال طلبان برانگلستان و ایضا پیروزی نهایی نیروهای ضد نژاد پرستان و آزادیخواهان و آبراهام لینکلن وسردار بزرگ ژنرال گرانت بر ذوب شدگان در حکومت راسیستی جنوب ایالت متحده شورو سرور بخرج ندهید!

و کلام آخر. این درد تاریخ است که تمامی تمدن های باستانی شرق از بین النحرین عراق گرفته( هفت هزارسال) و مصر( حدود پنج هزار سال) چین (شش هزارسال) و سوریه وایران و بابل و آشور وکلده - حالابعد از چندین هزار سال هنوز و هنوز برای دمکراسی و آزادی میجنگدند و تازه عده ای اولین انتخابات دمکراتیک و یا نصف و نیمه دمکراتیک را با تاخیر لااقل دویست ساله- تجربه میکنند. از این تمدن های بزرگ -بغایت از شمار دمکراسی ها عقب مانده و یا عقب نگهداشته شده- تنها هندوستان است که علیرغم همه کاستی ها و فقر و گرفتاریها در زمره دمکراسی های نهادینه شده می درخشد. باری وبولفه( به ابولفضل به زبان لری) این تقصیر ما نیست. همانند سیر تحول آزادی اندیشه و انقلاب و دمکراسی از قرون وسطی تا کنون جهان غرب- با یونانی که بر تارک تاریخ دمکراسی غرب درخشید- وهمه دیگرجهانها- باید این سیر تکامل را پیش برد. با همه افتان و خیزانها و خونریزانها. برخی بدلیل رنسانس فلسفی و فرهنگی و عصر روشنگری وایضا رفورماسیون دینی( که بسیار تعیین کننده بود)- که د رمحور آن سازمان های مترقی مسیحی به پیروی مستقیم یا غیر مستقیم ازکشیش و روحانی نامور- مارتین لوتر – در آلمان قرار داشتند صدها سال پیش تر شروع کردند.مولای رومی و حافظ و ابن رشد و ...این طرف دیگر هم قرنها پیش فریاد "ای یاوه یاوه خلایق!" سر دادند. لوتربزرگ یکروز بسیاری از نودوپنج رساله ضد ولایت فقیه خود را بر درب کلیسای ویتنبرگ آلمان میخ کرد. رهبرمسیحیان جهان- ولی فقیه مطلقه -پاپ لیوی دهم و سپس امپراطورکبیرکلیسای رومن- اعلیحضرت همایونی شارل پنجم او را تکفیر کرده و "هرسو"(منافق) نامیدند.

سالها و قرنها بدنبال این جنبش- میلیونها مسیحی مترقی با هزاران هزاران رساله دینی این راه را برای مبارزه با بنیادگرایی ولایت مطلقه پاپ و جدایی دین از دولت و آزادی اندیشه و لاییستیه-همگام و در اتحاد با نیروهای مترقی غیر مذهبی- همانند ولترو روسوو منتسکیوووو- هموار کردند. آری در آن زمان هم دنیا مانند زندان قصر و قزل حصار و اوین و امجدیه و سی خردا بزرگی بود که در آن بحکم تاریخ هم نیروهای اهریمنی ضد آزادی در یک طرف وهم در مقابل همه نیروهای اهورایی آزادیخواه ایتلاف کردند. د رهر دوسوی این جبهه گسترده تاریخی هم دینداران و هم بی دینان قرار داشتند. مارتین لوتر دریکی از این رسانه ها بزبان آلمانی خودش و با عبارت مخصوص آن زبان و آن زمان چیزی میگوید که شبیه "مگر میخواهیم لعنت بشیم" مسعود رجوی در امجدیه است و "پس ای گلوله بگیریتم". لوتر مینویسد که مگر میخواهم مورد نفرین تاریخ قرارگیریم. این دینی که پاپ بنمایندگی از طرف مسیح معصوم من معرفی میکند دین من و دین مسیح من نیست! (بخوانیدهیهات من الذله!)

حسن ختامی برای تفریح
من در مقاله ام گله کرده بودم از کسانیکه چهاراسبه به ما شورایی ها و به سازمان محوری مجاهدین در سایتها و کافی شاپ ها و کافه ها مرتب ایراد بنی اسراییلی میگیرند وما را سیبل اصلی قرارداده اند. اگر سوزن کوچکی به رژیم آواره کننده هشت میلیون ایرانی میزنند- در مقابل مرتبا جوالدوزهایی با کالیبر سی وچهار( برو بالا!) و داد و غرولندهایی با قدرت نه ریشتر بر ما وارد میکنند. (من اسم کسی را نبرده بودم و منظورم کلی بود). انگاری که ما در قدرت هستیم و آنها از دست ما به خارج پناهنده شده اند. والا منظور من صرف کافه نشینی نبود( اینهم یک نمونه دیگر از سبک هندی در واکنش به یک کلمه ). بعد بعنوان گناه کافه نشینی هم عکسی ازمن را درکنار آن دوعضو سابق شورا چاپ میکنند .واویلا! این افشاگری چه شکست دندان شکنی بمن داد! من رفتم تا ازغم و غصه این سند افشاگرانه کیفی خود را در رودخانه "گلوما"ی نروژ غرق کنم! خزایی آنهم دریک کافه! واویلا واسلاما! جواب تاریخ را چه بدهم. بیخود نگفتند و رفسنجانی در نماز جمعه دوم ماه اکتبر 1982 نگفت که من خود را به استکبار و شیطان بزرگ و مجاهدین فروختم!

همواره این افشاگران اخیر! البته واضح و مبرهن است که شخص بنده همیشه در هنگام فراغت از کار های روزمره کافه نشین میشوم.در آن کافه هم میگویم ومیخندم هم بحث وجدل سیاسی میکنم و هم میخورم و مینوشم و میخوانم و مثل همین الان مینویسم . به آدرس پای امضای این مقاله دقت کنید.
پس امروز با شعار روز: زنده باد کافه و زنده باد کافه نشینان ضد فاشیسم دینی وکافه نشینان کمک رسانان به تنها مقاومت سازمان یافته – این نوشته را به پایان به می برم. مثل همین حالای من شاد و خوش و سرحال باشید.!

پرویز خزایی- کافه کنتینانتال – اسلو-نروژ ساعت 1730 روز هفتم ژوییه 2013 قرن بیست ویکم –هزاره سوم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر