۱۳۹۲ خرداد ۷, سه‌شنبه

هدف قرار دادن قرباني به جاي جلاد و زمينه سازي براي كشتار چهارم تعهدات دولت آمريكا در امنيت و سلامت ساكنان اشرف وليبرتي.


مقاله «طرحهاي ايالات متحده براي انتقال گروه تبعيدي ايراني از عراق با مانع مواجه مي شود- لس آنجلس تايمز، 25مه 2013» نه تنها يك نمونه كلاسيك ژورناليسم مغرضانه، غيرحرفه يي و سطحي است، بلكه نمونه شگفت آوري از سرهم بندي كردن دروغهاي شاخدار است كه خواسته يا ناخواسته راه را براي چهارمين قتل عام «همان گروه تبعيدي» فراهم مي‌كند. برخلاف ادعاي نويسنده، دفتر شوراي ملي مقاومت ايران، در واشينگتن در اين رابطه هرگز مورد تماس واقع نشده و بعكس تلاشهاي اين دفتر براي تماس با اين نويسنده بي‌جواب مانده است.
1. مقاله به «تلاش 10ساله وزارتخارجه براي پيدا كردن يك خانه جديد» براي مجاهدين خلق، گروه اصلي اپوزيسيون ايران، اشاره كرده است. هيچ چيز به اين ميزان از واقعيت دور نيست. به عكس به اذعان كميسارياي عالي پناهندگان ملل متحد و دولتهاي اروپايي برچسب ناعادلانه تروريستي وزارتخارجه آمريكا عليه مجاهدين كه بعد از 15سال در سپتامبر گذشته لغو شد، بزرگترين مانع باز اسكان ساكنان بوده است. اين تلاش موهوم 10ساله در حاليست كه حتي هيچيك از كساني كه در كمپ ليبرتي پناهندگي آمريكا دارند، از جمله 66تن كه وزارتخارجه و وزارت امنيت داخلي جداگانه با آنها مصاحبه كرده اند، اجازه بازگشت به آمريكا نيافته اند.
2. دولت آمريكا در سال2003 در معامله با رژيم ايران پايگاههاي مجاهدين در عراق را كه نه طرف حساب جنگ عراق بودند و نه حتي يك گلوله نيز در جريان آن شليك نكرده بودند، بمباران كرد و دهها تن از آنان را كشت و شمار زيادي را مجروح كرد (وال استريت ژورنال 17آوريل2003 و واشينگتن پست 18 آوريل2003)، بعد از جنگ به‌دنبال يك تحقيقات 16ماهه درباره ساكنان كمپ اشرف در ژوييه 2004 موقعيت آنها را به عنوان غيرنظاميان و «افراد حفاظت شده تحت كنوانسيون چهارم ژنو» به رسميت شناخت و به‌طور مكتوب ما‌به‌ازاي خلع سلاح آنان، خود را متعهد به حفاظت آنها تا «تعيين تكليف نهايي موقعيت آنها» كرد.
3. در 2009 به‌رغم هشدارهاي بين المللي از جمله صليب سرخ و كميسارياي عالي پناهندگان ملل متحد و در حاليكه دولت آمريكا از وابستگي دولت عراق به رژيم ايران به‌خوبي مطلع بود در نقض آشكار قوانين بين‌المللي حفاظت ساكنان را به دولت عراق تحويل داد. نتيجه اين اقدام غيرقانوني دو قتل عام جنايتكارانه در اشرف در مرداد88 (ژوييه‌)2009 و فروردين91 (آوريل2011 )بود كه 50 كشته و بيش از 1000زخمي بر جاي گذاشت. هر دو حمله در زير چشم نيروهاي آمريكايي و در زمان حضور وزير دفاع آمريكا در عراق صورت گرفت.
4. رهبري مجاهدين هرگز «توافقنامه يي با سازمان ملل و عراق براي رها کردن کمپ اشرف»، امضا نكرده است. يادداشت تفاهم 25دسامبر 2011 بدون توافق و اطلاع ساكنان، بين نماينده ويژه دبيركل در عراق، مارتين كوبلر، و مشاور امنيت ملي دولت عراق به امضا رسيد. مارتين كوبلر با سه دروغ بزرگ باز اسكان سريع، تأمين سلامت و امنيت(safety and security) و استانداردهاي انساندوستانه ساكنان را روانه ليبرتي كرد. جايي كه بنا به دو نظريه گروه كار بازداشتهاي خودسرانه ملل متحد يك زندان است. ضمن اين كه جابه‌جايي نه در سپتامبر2012، آنطور كه نويسنده ادعا مي كند، بلكه 7 ماه قبل از آن، در فوريه 2012 آغاز شد.
5. ادعاي خانم بث جونز، جانشين مديركل وزارتخارجه آمريكا در امور خاور نزديك و آسياي جنوبي، كه رهبري مجاهدين «با وجود خطرات جاني در عراق با خروج همكاري نمي كند»، وارونه جلوه دادن حقيقت و هدف قرار دادن قرباني به جاي جلاد و در تناقض آشكار با اظهارات وزير كري در 17 آوريل در مجلس نمايندگان و 18 آوريل در سنا است كه گفت «ما با كشورهاي زيادي براي باز اسكان ساكنان تماس گرفتيم از كشورهاي بسياري جواب منفي گرفتيم». ساكنان ليبرتي و نمايندگانشان و شوراي ملي مقاومت در پاريس، طي دهها نامه به دبيركل ملل متحد و وزير خارجه آمريكا خواستار شدند كه بلافاصله كليه ساكنان در آمريكا يا اروپا حتي به‌صورت موقت با هزينه خودشان بازاسكان شوند. از فوريه2012 كه ساكنان به ليبرتي رفتند، تا 15مه امسال فقط 8 نفر به خارج منتقل شدند. اما در همين مدت، 8 تن بر اثر حمله موشكي 9 فوريه كشته و 6تن به خاطر عدم رسيدگي پزشكي جان دادند. محاصره پزشكي 8قرباني هم در اشرف به‌جاي گذاشته بود
6. مارتين كوبلر براي فرار از پاسخگويي به انتقال ساكنان به زندان ليبرتي و فقدان امنيت در ليبرتي و شكست پروژه بازاسكان و جانبداري آشكارش از دولت عراق، كه اعتراض گسترده مردم عراق را هم بر انگيخته است، به طرح اتهامهاي دروغ و مجرمانه عليه ساكنان مي پردازد و متأسفانه وزارتخارجه هم آنها را تكرار ميكند و خبرنگار لس آنجلس تايمز هم آگرانديسمان مي‌كند. پس از حمله موشكي عليه ليبرتي و به خاطر فقدان حداقلهاي امنيتي و عدم پيشرفت روند باز اسكان، قطعنامه شماره 89 كنگره آمريكا خواستار بازگرداندن ساكنان به اشرف براي حفاظت بهتر تا زمان انتقال به خارج از عراق شده كه يك حمايت دو حزبي توسط نزديك به 100نماينده كنگره را دارا مي‌باشد.
7. مقاومت ايران در اوايل2012 با دولت آلباني براي پذيرش همه يا بخش عمده ساكنان فتح باب كرد. همزمان آمريكا و كميساريا در همين جهت حركت كردند. دولت آلباني در نوامبر2012 با پذيرش 210 تن از ساكنان موافقت كرد. اما، اعلام نابهنگام اين توافق توسط كوبلر، به منظور بهره‌برداري‌هاي تبليغاتي، موجب واكنش سريع رژيم آخوندي شد و به طور عملي چشم انداز بازاسكان تعداد بيشتري را در اين كشور از بين برد.
8. نمايندگان ساكنان اسامي 240نفر را در سه ليست (21 مارس، 12 آوريل و 17مه)براي انتقال به ليبرتي به ملل متحد و به وزارتخارجه تحويل دادند و به طور كتبي متعهد شدند همه هزينه آنها را در آلباني به عهده بگيرند. وزير كري در جريان استماع در سناي آمريكا در تاريخ 18 آوريل تصريح كرده بود: «170نفر موافقت كرده اند كه به آلباني بروند». علاوه بر اين، يك ليست 100نفره از كساني كه مدارك پناهندگي آلمان را در اختيار دارند در 19 آوريل به طور رسمي به كميسارياي عالي پناهندگان براي بازاسكان در اين كشور ارائه شد. ساكنان بعد از حمله موشكي به درستي تأكيد مي‌كنند كه مسأله اصلي امنيت جمعي آنان است به همين خاطر با باز اسكانهاي جزيي مخالفند و خواستار باز اسكان فوري همه ساكنان هستند. آنها مي‌گويند چگونه مي توانند دوستان و بستگان خود را زير بمب و موشك و خمپاره رها كنند و خود جان سالم به‌در ببرند. با اينحال رهبري كمپ و نمايندگان ساكنان در پاريس با تلاشهاي فشرده ليست 340نفره فوق را متقاعد به انتقال كرده اند اما تا امروز به جز 14نفري كه به آلباني رفتند هيچكس منتقل نشده است.
9. 100نفري كه در اشرف باقي مانده اند، در يك توافق چهار جانبه به تاريخ 17 اوت (وزارتخارجه آمريكا، ملل متحد، دولت عراق و ساكنان)، براي نگهداري بيش از 500ميليون دلار اموال منقول و غيرمنقول ساكنان، بدون هيچ محدوديت زماني باقيمانده اند. طبق همين توافقنامه و طبق اطلاعيه 29اوت، وزارت خارجه دولت آمريكا از امنيت و سلامت ساكنان در ليبرتي حمايت مي‌كند. خبرگزاري فرانسه در روز 3 اكتبر به نقل از آمباسادور دن فيريد، مشاور وقت سكرتري كلينتون، درباره اشرف نوشت: «او گفت 200تن از اعضاي گروه توسط عراقيها مجاز شناخته شده بودند كه در كمپ اشرف تا آخر ماه قبل بمانند و خودروها و اموال را بفروشند، اما 100نفر قرار بود به‌زودي بروند. وقتي از او پرسيده شد كه آيا ضرب الاجلي براي آخرين گروه 100نفره براي ترك اشرف هست، او گفت ”هيچ محدوديت زماني وجود ندارد”».
10. توصيف مجاهدين به عنوان «ماركسيست اسلامي» و «فرقه» تكرار دعاوي هزار بار تكرار شده وزارت اطلاعات رژيم ايران است. گزارش دسامبر2012 بخش خدمات فدرال كتابخانه كنگره آمريكا كه براي وزارت دفاع تنظيم شده بود، تصريح مي‌كند رژيم ايران «مجاهدين خلق را سازماني مي داند كه بيشترين تهديد را براي جمهوري اسلامي ايران دارد» و يكي از مسئوليتهاي اصلي وزارت اطلاعات ايران اين است كه «به عمليات مخفي عليه مجاهدين دست بزند و اعضاي آن را شناسايي كرده و از ميان بردارد». اين گزارش مي‌افزايد وزارت اطلاعات كساني را كه خود را اعضاي سابق مجاهدين معرفي مي‌كنند «براي راه اندازي يك كارزار تبليغات دروغ» عليه آنها به كار گرفت. روزنامه تورنتو سان نيز در 5ژوييه2010، به نقل از جان تامپسون، رئيس انستيتوي مكنزي، نوشت: «به او از طرف مردي كه با هيأت نمايندگي رژيم ايران در كانادا در ارتباط است، 80 هزار دلار پيشنهاد شد كه يك گزارشي در باره مجاهدين خلق چاپ كنم. ايران تلاش مي‌كند ساير كشورها را وادار كند كه اين گروه را يك فرقه تروريستي بخوانند».

۱۳۹۲ خرداد ۲, پنجشنبه

ورق پاره کیهان و جیغ های بنفش پاسدار جنایتکار شریعتمداری.


اين هنر شوراي نگهبان بود كه با رد صلاحيت  هاشمي
گروگان‌گيران منافق را در فاز اول عملياتشان ناكام گذاشت
روح «شيخ فضل‌الله نوري» غرق رحمت باد
كه سنگ بناي نهاد شوراي نگهبان را در يك قرن پيش
گذاشت
البته يك موضوع هنوز محل ابهام است
و آن اين‌كه آقاي هاشمي رها شده، دچار خطاي محاسبه شود
و مجدداً در دام آنان قرار گيرد و گرفتار شود
سال 88 در كف خيابان شعار دادند
«انتخابات بهانه است- اصل رژيم نشانه است»

حرمت‌شكنان روز عاشورا را كه در ميان آنها اعضاي مجاهدين بودند
مردمان خداجو خواندند و بر لجاجت و انحراف خود اصرار ورزيدند
و مع‌الاسف آقاي هاشمي نتوانست با آنها مرزبندي كند

آري در بيت آقاي هاشمي، فرزند وي حاضر نيست
از سازماني كه 12هزار را به‌شهادت رسانده با هويت واقعي‌شان
ياد كند و به آنها «مجاهدين» مي‌گويد اين‌جا تكليف چيست؟

حضرت امام فرمودند … صريحاً اعلام مي‌كنم تا من هستم
نخواهم گذاشت منافقين، اسلام اين مردم بي‌پناه را از بين ببرند
كيهان ارگان ولي فقيه ارتجاع  درسرمقاله 2خرداد خود تحت عنوان «شورا نگداشت گروگان بگيرند» نوشت :
آيا پذيرفتني است فتنه‌گراني كه علناً سال 88 در كف خيابان شعار دادند «انتخابات بهانه است- اصل رژيم نشانه است» و همه عداوت خود عليه ولايت فقيه و جمهوري اسلامي و امام خميني (ره) را يكجا بيرون ريختند، مجدداً ادعا كنند براي انتخابات آمده‌اند و از آقاي هاشمي براي يك رقابت دموكراتيك در چارچوب قاعده‌ها نظام حمايت مي‌كنند؟
روح بلند مجتهد شهيد «شيخ فضل‌الله نوري» غرق در رحمت واسعه الهي باد كه سنگ بناي نهاد شوراي نگهبان را در پيش از يك قرن پيش گذاشت.
اين البته هنر و هوشمندي شوراي محترم نگهبان بود كه برترين مصلحت را در اجراي قانون ديد و گروگان‌گيران منافق را در فاز اول عملياتشان ناكام گذاشت؛ البته يك موضوع هنوز محل ابهام است و آن اين‌كه آقاي هاشمي رها شده، دچار خطاي محاسبه شود و مجدداً در دام آنان قرار گيرد و گرفتار شود.
اگر كسي در خطبه‌هاي نماز جمعه (26 تير 88) از فتنه‌گران جانبداري كرد و آنها پس از آن تشجيع شدند كه سلسله خيانت‌هاي روز قدس، 13آبان، 16آذر و 6 دي (عاشورا) را يكي پس از ديگري مرتكب شوند و آخرالامر نيز پس از چند سال از موضع لجاجت گفت موضع من همان است كه در آخرين نماز جمعه گفتم و يا ادبيات ترديدافكن رسانه‌هاي جبهه استكبار در القاي آزاد نبودن انتخابات را تكرار كرد، آن هنگام تكليف چيست؟
حرمت‌شكنان بازداشت شده در روز عاشورا را كه در ميان آنها اعضاي مجاهدين بودند مردمان خداجو خواندند و بر لجاجت و انحراف خود اصرار ورزيدند و مع‌الاسف آقاي هاشمي نه تنها نتوانست با آنها مرزبندي كند، بلكه به تابلوي حمايت از آنان تبديل شد. يك علت اين امر را مي‌شد در اظهارات خانم فائزه هاشمي جست‌وجو كرد كه از بازداشتي‌هاي گروهك به‌عنوان «دوستان خوب» خود ياد كرد و تأكيد نمود هرگز به آنها، منافقين نخواهد گفت. آري در بيت آقاي هاشمي، فرزند وي حاضر نيست از سازماني كه 12هزار شهروند بيگناه ايراني را به‌شهادت رسانده با هويت واقعي‌شان ياد كند و به آنها «مجاهدين» مي‌گويد و دوستان خوب خود مي‌شمارد. اين‌جا تكليف چيست؟ بايد ايستاد و تماشا كرد تا منافقين اين بار به‌جاي ترور فيزيكي، عمليات گروگان‌گيري را كامل كنند و سپس به واسطه‌ اين گروگان‌گيري، محافظان انقلاب را خلع‌سلاح كنند و بعد حتي گروگان را نيز از پاي درآورند؟!
حضرت امام درباره گروهك‌هاي التقاطي فرمودند… صريحاً اعلام مي‌كنم تا من هستم نخواهم گذاشت منافقين، اسلام اين مردم بي‌پناه را از بين ببرند».
بدين ترتيب ارزش اقدام شوراي نگهبان بيشتر به چشم مي‌آيد كه با تدبير قانون‌گرايانه خود، آقاي هاشمي را- كه براي اجراي نقشه موذيانه منافقين، به وسط ميدان هل داده شده بود- حفظ كرد. و همين امر است كه صداي جيغ و فرياد طراحان سناريوي دوسويه «انتقام از نظام- انتقام از هاشمي» را به آسمان بلند كرده است.
منبع خبر سایت همبستگی ملی
2خرداد 1392

هادی خرسندی . الغرض ای اکبر عالیجناب...........

پيرزني را ستمي درگرفت
دست زد عمامه ي اکبر گرفت
ين همه ظلمي که به ملت شده
ملت اگر دمخور ذلت شده

آن همه بيدادگري بهر دين
آنهمه اعدام که شد در اوين

خودکشي کارگر و کارمند
بابت درماندگي از چون و چند

کليه فروشي جوانان ما
اينکه شده شهرنو ايران ما

اين همه نامرد شدن در نبرد
کشتن زنجيره اي اهل درد

قتل نويسنده ي " بد" نيمه شب
کارد به آن دکتر " بد" در مطب

تيرخلاصي به حقيقت زدن
نام سعيدي مثلاً خط زدن

آن که به زندان شما بود و مُرد
در ميکونوس کشتن مردان کُرد

قتل برومند و سپس بختيار ....
مختصري گفتم و فهرست وار

اين همه زير سر سرکار بود
نقطه ي تو مرکز پرگار بود

سيّد علي نيز که والي شده
با نظر حضرتعالي شده

الغرض اي اکبر عاليجناب
غصه نخور گر نشدي انتخاب

اين که در اين دوره ترا شد رقيب
خود تو درآوردي اش از توي جيب

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۸, شنبه

de

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۹, پنجشنبه

سر بسته با آقای مصداقی! قسمت اول...


Thumbnail
ناصر آبادانی
همیشه احساس می کردم یکی مثل من بایستی سخن بگوید ، "ایرج مصداقی"

خوبه آدم اینقدر اعتماد به نفس داشته باشه،

من که لذت می برم ،من مشتاقانه نوشته های
آقای مصداقی را می‌خوانم ، با فاکتهای مشخص و منطق پایدار ،که در سراسرمقاله هایش موج میزند ،با این
پیش آگاهی٫ این مقاله را دنبال می کنم ، بدون پیش دآوری و صبقه این که من هوادار سازمان مجاهدین هستم، سعی می کنم٫ من هم کمی دقت آقای مصداقی را داشته باشم ، و نوشته او را دنبال کنم و ببینم که کجا می توانم با او موافق و کجا مخالف باشم ، از آنجا که من توان و استعداد آقای مصداقی را که توانسته ظرف ٨ روز، بیش از ۲۳۰ صفحه را بنویسد ،ندارم و همچنین وقت آنرا ، پس مرحله به ،مرحله به پاسخ گویی می پردازم، امید که از عهده بر آیم ،

آقای مصداقی از قول مسعود رجوی می نویسد :

<<در مورد هر فرد یا جریان یا موضوع یا اتهام و ادعایی که خودتان نتوانید جوابگو باشید، تمامی این قبیل موارد را به من ارجاع بدهید.»

این که چرا بایستی همین الان به موضوع بپردازم برمی‌گردد به رویکرد جدید شما که آن را در سخنرانی مزبور اعلام کردید. تهدید مجاهدین و کسانی که قصد جدایی از شما را دارند به افشای گزارش‌های خصوصی‌شان در «قیامت»‌ و «معاد»های برگزار شده در «اشرف» و مطالبی که در سال‌های گذشته در اوج اعتماد و اطمینان برای شما و مسئولانشان در مجاهدین تحت عنوان «صفر صفر تناقضات جنسی» نوشته‌اند. در واقع شما با این تهدید و دست گذاشتن روی پرونده‌هایی که در طول سال‌های گذشته برای تک تک مجاهدین تهیه کرده‌اید تعداد زیادی را به گروگان خود تبدیل می‌کنید.>>

ولی واقع قضیه و صحبت آقای مسعود رجوی در مورد این پاراگراف چیست؟ و چرا این گونه مصادره و جعل شده است؟:

""روی در روی مردم ایران از جوادیه تا نازی آباد و از کرانه ارس تا خزر تا خلیج فارس در باره جزء ،جزء نکته به نکته دینار به دینار و مو به مو آنکه انجام داده یا نداده ایم حساب پس دهیم و حتی وقتی اباطیل و برچسب های رژیم و مزدوران و متحدان و همسویان و پشتیبانان این رژیم ارزش پاسخ گویی ندارد ، در هر مورد و هر زمینه و در باره هر فرد یا موضو عی که لازم باشد می توانیم با دلایل و شهود و اسناد و مدارک لازم و کافی حق مطلب را در محضر خلق و در برابر هر دادگاه بی طرفی ادا کنیم ، تا سیه روی شود هر که در غش باشد ،و باز تاکید می کند منظورم این نیست که در کارنامه مجا هدین خطا و اشتباه نیست ، منظورم این است که می توانیم هر پرونده را از ابتدا تا انتها آن روز به روز برگ به برگ ، مورد به مورد و بدون هر ملا حضه ای در معرض قضاوت مردم ایران و وجدانهای بیدار و منصف قرار دهیم ، و نتیجه آن هرچه باشد بی محابا می پذیریم ، ""

این پاراگراف را کامل گذاشتم تا با پاراگراف مورد ادعای آقای مصداقی قیاس کنید ، و ببینید چگونه این با ر آقای مصداقی مصادره به مطلو ب کرده است ،تا بقیه استدلالهای خود را روی آن سوار کند ، بی شک انتظار از آقای مصداقی زیاد است ، این انتظار را خود آقای مصداقی در جای جای مقاله، بهتر بگویم کتاب، یادآوری میکند و بدون اینکه منتظر باشد ما به او دست مریزاد بگویم خود به خود دست خوش می دهد ،و در صدر مینشیند ، ولی برداشتی چنین عوامانه از یک آمادگی برای پاسخ گویی ،و آنرا پرونده سازی جا زدن آنهم در نشست های «صفر صفر تناقضات جنسی» نبوغی می خواهد ،که هر کسی آن را ندارد ، مساله وقتی کمی بغرنج میشود که مقاله یا کتاب، که باید پایه ای محکم و استوار داشته باشد با تحریفی چنین آشکار آغاز میشود ، و قرار است کل صفحات بعدی روی همین استدلال اولیه سوار شود ، ولی تحریف آشکار این گفته، توسط آقای مصداقی نشان از آن دارد که مصداقی اصل را نه بر نقد که قول آن را داده

که بر تحریف استوارکرده است ، آنهم تحریفی که حداقل نزدیکی به اصل پیام را ندارد ، تا خبری از صداقت، که من شخصا قبلأ در مقالات آقای مصدا قی دیده بودم ،نبینم .

آقای مصداقی می گوید: این که چرا بایستی همین الان به مو ضو ع بپردازم ، به روی کرد جدید شما که در سخنرانی سال ٩١ کرده اید، ارتباط دارد ، پس آتش تهیه این مقاله یا کتاب ، سخنرانی سال گذشته آقای مسعود رجوی است ، که باعث ترکاندن بغض ایشان و دوستانشان شده است ، و این بگم ،،بگم "ی " که راه انداخته بودند به اینجا ختم شد ، که شروع ش بسیار جالب بود ، مطالب را دنبال می کنیم ببنیم در ادامه چه دارد ؟

نکته دیگری که آقای مصداقی استنادات خود را روی آن سوار می کند نامه هایی ست که آقای اقبال در مورد فراخوان هایی است که

خواهرانش عاطفه و عفت اقبال داده بودند ،

که من هم به شخصه از نحوه کلام و نوشتار آقای اقبال و استفاده از کلامات که زیبنده خواهران نبوده است نا خشنودم، ولی استناد به این حرفهای ناخشنود کننده، بدون پرداختن به اصلی ترین و مبرم ترین نکات نهفته در آن نامه نگاری ها، یک سویه به قاضی رفتن است ، چرا که خانم عاطفه اقبال در پروسه سیاسی که در آن دخیل نیست و خا رج از کا در سازمانی که هیچ پایبندی به الزامات سیاسی آن ندارد ،و "نا دانسته" یا" دانسته "همسو با رژیم ،که برای تار و مار کردن مجاهدین از هیچ کو ششی فرو گزاری نیست شده ‌وخطری عظیم متوجه یک سازمان
سیاسی در گیر با رژیم قرون وسطا یی کرده است ،بدون آن که الزامات و تبعات مبتلابه آن جریان سیاسی ،نظامی را بشناسد یا درک کند.
ولی تعمیم دادن این مورد با فاکت آوردن از خانم "اعظم حاج حیدری" که توسط برادر و پسر عموهایش در اوین شکنجه شده و شکنجه گر شدن محمد اقبال در آینده و رسیدن به این نتیجه که
مجاهدین هم همین رویه را در پیش میگیرند حداقل در ا ینجا یک بلاهت درمنطق است .
در طول ۳۰ سال گذشته که مجاهدین در یک جنگ تمام عیار و نابرابر با رژیم خون خوار آخوندی بوده است مثل هر ارگان زنده جذب و دفع داشته است ، ارگان مرده است که نه دفع می کند نه جذب ، بلکه میگندد وانگل از خود به بیرون می فرستد٫ ماشا اللّاه شما که همتتان زیاد است کمی به انگل های پیرامون رژیم ٫که بعظأ به آنها هم استناد می کنید توجه کنید . لذا در طول این دوران سراسر جنگ و مبارزه با وحشی ترین رژیم تاریخ بشری افراد بسیاری از مجاهدین جدا شده و یا اضافه شده است ،از هزاران، تعدای به سمت رژیم رفته اند و بسیاری
در همین اروپا به عنوان هوادار، کماکان در کنار مقاومت حضور دارند، که این در روند یک مبارزه تمام عیار امری طبیعی است ، ولی آنچه مجاهدین را در این باب متثنی‌ می کند، این است که سازمان مجاهدین خلق ایران به عنوان یک سازمان سیاسی ،نظامی آن هم در یک کشور غرق در بحران به تمام تعهدات خود پایبند بوده است. به جرئت می توان گفت که نوع برخورد سازمان مجاهدین با بریده مزدوران
که به سمت رژیم رفته اند ،در کلیه جریانهای سیاسی ،چه داخلی ،چه خارجی بی همتا و بی سابقه بوده است ،
فکر میکنم ،همگان آگاه هستند جواب همکاری با دشمن مردم ، آنهم در بحبوحه یک نبرد تمام عیار که به استمرار و ابقاء یک رژیم دیکتاتوری کمک میکند چه بوده است . جواب هر خیانت به سازمان ،خیانت به خلق محسوب شده و فرد یا افراد مورد نظر مورد تصفیه های خونین قرار می گرفتند ، از سازمانهای داخلی مانند پیکار،اقلیت یا حزب توده (منظورم کشتن و سوزاندن محمد مسعود،روزنامه نگار میهن پرست به دست خسرو روزبه از رهبران حزب توده )یا در جنگ های پارتیزانی کوبا ،فلسطین ،یا همین پ ،ک ، ک ...که خود آقای مصداقی حتمأ در این خصوص اطلاعاتش از من بیشتر است .
ولی بر عکس، مجاهدین تمام امکانات مالی جهت خروج را در اختیار آنها گذاشتند، اگر به تمام مستنداتی که با فاکت مشخص از موضوع یا افراد مشخص اعتنا نمی کنید ، به حضور حی و حاضر آنها توجه کن ، که با وقاحت تمام
به مزدوری رژیم افتخار می کنند ،همین اخیرأ در اخبار خوانده و شنیدیم که در یک کشور اروپایی با نفوذ به یک انجمن دفاع از پناهندگان به رژیم سراپا جنایت ،خدمت می کردند ،و
جانهای بسیاری را به خطر انداختند،
آنچه که در بدو امر مرا نسبت به نوشته آقای مصداقی در بهت فرو برد است این است که نوشته های قبلی ایشان مستند و با فاکت مشخص از موضوع مشخص بیان می شد ، ولی در این مقاله،کتاب ،نقد یا درد دل ، برداشت کاملأ
مغرضانه از صحبتی که در آن حتی بویی ،برای بدترین بینی ها مبنی بر تحدیدوگروگانگیری اعضأ مجاهدین برای ماندن ،در اشرف ،آنهم بر اساس تشکیل پرونده هایی که از سالها قبل بر اساس نشست (صفر صفر در تنقضات جنسی ) است به مشام نمی رسد ، وارجاء دادن چنین موردی و آن را پایه شروع نوشته ،قرار دادن امر بدیهیست، که تنها در زمانی از کسی چون‌مصداقی‌،سر میزند ،که‌‌طرف حسابش مجاهدین باشد، که در صحنه عمل اجتماعی سالهای نوری از افراد یا جریانهای سیاسی ایران فاصله دارد، و این از موارد نادری است که آقای مصداقی به آن، این‌چنین‌دست یازیده است .
که خواننده با توجه عطف به ماسبق ،وحجیم‌بودن نوشته، آن را مستند ارزیابی کند، و یا شاید به این دلیل ساده و مشخص که او تلاش داشته است هر جوری است برداشت خود را این‌چنین‌از سخنانی، که من در بالا از آقای رجوی آورده ام ابراز کند ،
د ر مورد انتقاد آقای مصداقی و یارانشان از فحوای صحبتهای آقای اقبال وقتی می توانستم صداقت ببینم که بدرستی به کار اشتباهی که خواهران اقبال انجام داده بودند هم اشاره ای می داشتند ، چون به کاری که خواهران آقای اقبال انجام داده بودند ،باید در کادر سیاسی هم نگاه میکردند ، نه تنها به جنبه اخلاقی آن اشاره کنند وپرچم آن را هر کدام به نوبت به اهتزاز در‌آورن،
خوهران اقبال یا هر کس دیگر می تواند با سازمان مجاهدین مخالف باشد ، و آن را نقد کند ولی حق ندارد زیر پوش حمایت از خانواده، خط رژیم را پیش ببرد ،و وقتی به آنها تذکر داده می شود که کار آنها می تواند چه تبعاتی برای سازمان و چه سودی برای رژیم داشته‌باشد ،کماکان به کار خود ادامه دهند ،آنها باید بدانند که حق ندارند برای یک سازمان سیاسی خط و طرح سیاسی بریزند،آن‌هم‌دریک‌ نبرد‌ نا‌برابر و آن را در معرض نمایش هم بگذارند، وبی شک باید به سرعت جلوی این حرکت که میتوانست تبعات سنگینی برای مجاهدین و میهن داشته باشد‌،گرفته می شد، اصرار سازمان برای آمدن به اشرف را بهتر از هر کس رژیم فهم می کند ،و از زبانهای مختلف نگرانی خود را از ماندن مجاهدین در عراق اعلام می کند ، به یک نمونه که اخیرأ یک‌آخوند عراقی به نام جلال صغیر به نمایندگی از اربابانش در ایران گفته توجه کن :
"عربستان، قطر و امارات مبلغ ۴۵ ميليون دلار براي جو سازي در جريان انتخابات رياست جمهوري ايران تقديم كرده اند . حمايت اين سه كشور عربي از طرح انگليسي آمريكايي، به شكل تامين ۴۵ ميليون دلار پول براي حمايت از مخالفان جمهوري اسلامي ايران در جريان انتخابات رياست جمهوري خواهد بود و بخشي از آن به گروه تروريستي خلق تعلق مي گيرد كه مأموريت ايجاد بحران در ايران را مشابه فتنه ۸۸ بر عهده دارد"
یا بعد از افشاگری مجاهدین در مورد دخالتهای رژیم در عملیاتهای تروریستی و بمبگذاری در مساجد اهل سنّت و کشتار مردم عراق نعل وارونه می زند ،و توسط خبرگذاری سپاه پاسداران اعلام می کند :که مجاهدین قصد بمبگذاری در مساجد عراق را دارند ، و هزاران فاکت دیگرمیتوان نشان داد که حضور مجاهدین درعراق چقدر می تواند برای آخوندها خطر ناک باشد ، واینکه مجاهدین چه توان و نیرویی برای ماندن در کنار مرزهای ایران میگذارند تا رژیم را د رعمق استراتژیکش به چالش بگیرند، و در درون نیز به هراس بیفکنند، من و شماهم میتوانیم در بهترین حالت چند مقاله بنویسیم و نظراتمان را اعلام کنیم و حداقل تضاد ها را در پیرامونمان حل نمائیم،( البته شما بسی بیشتر از من )ولی یک سازمان سیاسی آن هم در اشل مجاهدین ،مناسبات سیاسی و نظامی منطقه ای یک رژیم قرون وسطایی را با بودن در عراق در هم می شکند ،همین حضور مجاهدین در عراق است که سیاست های رژیم وابسته آخوندها در عراق را، از آغاز سرنگونی رژیم قبلی ،به چنان و خواری و ذلت کشانده است که دگر هیچ مشرویطی در عراق ندارد. حضور مجاهدین در منطقه است که رزمندگان ارتش آزادی سوریه ر ا به همسو بودن با مجاهدین متهم می کنند ، حضور مجاهدین در منطقه است که باعث شده است برای اولین بار نماینده ویژه سازمان ملل (کوبلر ) توسط یک ملت مورد اعتراض قرار بگیرد ، حضور مجاهدین در منطقه است که رژیم آخوندی خود را به هر آب و‌آتش می زند تا از شرشان خلاص شود ، . و از عراق آنها را اخراج کنند . بعد کسانی به عنوان دوست، طرح دشمن را پیش ببرند ، اگر آقای مصداقی به این سمت از گزارش هم دقت می کرد ،من در صداقتش شک نمی کردم،
استناد بعدی آقای مصداقی به نامه آقای کامیار ایزدپناه هم از فقدان منطق و استدلال رنج می برد ، با این اضافه که ادبیات برادر کامیار، یعنی مازیار ایزدپناه تنها در این حد مورد سرزنش قرار می گیرد که او یک فرد است و شما یک سازمان و مدعی جایگزینی رژیم خمینی ، این اولین بار است که می شنوم ،فرد حق دارد ،علاوه بر اینکه همانطور که در بالا توضیح دادم .هم خط سیاسی بدهد ،و هم توهین کند ، و کارکردش تنها به این دلیل که طرف حسابش سازمان مجاهدین است ، سرزنش هم نشود، و‌این‌چنین‌توجیح‌شود.
پس همانطور که در بالا اشاره کردم پیش برد یک خط سیاسی همسو با رژیم مطرح است ، نه یک امر صرفأ اخلاقی! که طبعأ درکش برای فرد یا افرادی که خارج از الزامات یک سازمان سیاسی نظامی هستند، دشوار است. اما‌بعد۰۰۰
فکر میکنم حق با آقای مصداقی باشد ، که در اول مقاله ،کتاب ،یا دردو دل گفته است ،با عجله بیش از۲۳۰ صفحه را در ۸ روز نوشتن آدم را هر چه قدر، به استعداد آقای مصداقی باشد از همه جانبه نگری باز می دارد.
ادامه می دهیم:علاوه بر این فکر کردم د ر سال جدید وارد ۶۵ سالگیتان می شوید ،و هم چنین دهمین سال "غیبت" تان را پشت سر می گذارید و سی چهارومین سالگرد انقلاب ضد سلطنتی را از سر می گذرانیم ،از هر جهت زمان حاضر را برای مخاطب قرار دادن شما مناسب یافتم،شما نزدیک به نیم قرن است که در صحنه سیاسی ایران حضور دارید ، بنابراین خوب و بد این دوران را می شود به حساب شما هم نوشت ،در کنار موفقیت ها پیروزی ها و راه گشایی ها و مسئولیت شکست و اشتباهات و انحرافات هم در درجه اول با شما است. دلم نمی خواهد فردا که نیستید شما را نقد کنم ،این کار را در حضور شما انجام می دهم ، چنانچه تاثیر و نفعی داشت به مردم میهن مان برسد ، و چنانچه" دفاعی" داشتید از آن محروم نشوید ،دنیا را چه دیدید شاید مرگ همین فردا مرا دریابد، و امکان طرح نظراتم از من گرفته شود، نمی خواهم وقتی که نیستید شما را نقد کنم ،لذا دوست دارم وقتی که هستم ،تبعاتش را متحمل شوم، پایان نقل قول.
اولأ معلوم شد این نوشته ،نه مقاله هست ،نه کتاب ،نه درد و دل . بلکه کیفر خواستی است که بر علیه آقای مسعود رجوی نوشته شده،نگاه کن"" چنانچه" دفاعی" داشتید"" معنی اول مستتر در این جمله این است‌ که مو لای درز این‌کیفر خواست ما نمی رود ، و از دیدگاه ما شما محکومید، ولی از آنجا که ما آدمهای دمکراتی هستیم ،حق دفاع به شما می دهیم ،
ـ۱(نمی خواهم وقتی که نیستید شما را نقد کنم ،لذا دوست دارم وقتی که هستم ،تبعاتش را متحمل شوم)
این متن را دو باره گذاشتم ،تا شما چند باره بخوانید تا سر در گمی نهفته در متن جمله دستگیرتان شود.
در حالت طبیعی اگر کسی نقدی می نویسد ،پاسخی می گیرد یا نمیگیرد ، اگر دادگاه تشکیل داده اید و منتظر هستید که به جای پاسخ ،دفاعیه بگیری یا بشنوی ،باید به عرضتان برسانم از بس عجله داشتید ،متهم،یعنی آقای مسعود رجوی را خیلی زود در پشت میز محاکمه نشاندی ،چون جمله "اگر هر گونه دفاعی دارید" ،معمولأدر آخر کیفر خواست می آید ، و در مرحله اول موارد اتهامی،خوب ،این را به حساب عجله زیاد شما میگذارم، چون در هر صورت در پرونده کاری شما ،کاری سترگ است ، مخصوصأ اگر قبل از انحرافات، اشتباهات، شکستها، از ""موفقیت ها پیروزی ها و راه گشایی ها"" صحبت کرده باشی، ولی متهم یعنی آقای مسعود رجوی باید بداند ،"موفقیت ها پیروزی ها و راه گشایی ها "هیچ نقشی در سلسله ادامه کیفر خواست نخواهد داشت، چون این چند کلمه صرفأ برای اینکه جمله تکمیل شود آورده شده است .
"نمی خواهم وقتی که نیستید شما را نقد کنم ،لذا دوست دارم وقتی که هستم ،تبعاتش را متحمل شوم"
مجددأ این جمله را آوردم ،ولی این بار نه در مورد تناقضی که در آن نهفته است ،بلکه در اظهار وحشت ونگرانی که به خواننده القاء می شود، آقای مصداقی چرا می خواهد این مطلب را القاء کند ،که نوشتن این ،مقاله، کتاب ،دردو دل یا بهتر بگویم کیفر خواست می تواند برای او تبعاتی داشته باشد، ، خوب تکلیف متهم ،پیشاپیش معلوم شد ، نداشتن حق دفاع.
بدین سان دانستم که قاضی القضات شهر و نه "شرع " کیفر خواست خود را بر محکوم ابلاغ کرده است و با توجه به اینکه دفاعیه محکوم می تواند »تبعات» سنگینی برای دادستان داشته باشد تکلیف متهم روشن نیست ، از خود دفاع بکند یا نه؟
ادامه می دهیم،
آقای مصداقی می گوید در سایه رهبری شما اقداماتی صورت گرفته که این درخشش و تلالوء یعنی مقاومت و مبارزه با رژیم در سالهای ۶۰ و ۶۱ در سایه قرار بگیرد، که هر بی سر و پا و خائن و فرو مایه ای به خود اجازه دهد به چهره بهترین فرزندان میهنمان چنگ بزند،
،خوب معلوم است منظور از ""هر بی سر و پا و خائن و فرو مایه ای"" رژیم و ایادی آن با ید باشد ،حالا اولین سؤالی که از این جمله می شود ،پرسید،این است که چنگ زدن اینان به چهره بهترین فرزندان میهن ،تنها مختص سال های ۶۰ و ۶۱بوده است؟ ،یاهنوز کماکان ادامه دارد ،و اگر کماکان ادامه دارد ، این بهترین فرزندان خلق که بهترین هستند چگونه در زیر سایه رهبریی مانده اند که از سال ۶۰ یا ۶۱ همه موفقیتها و پیروزیها را به سایه برده است،فکر می کنم منظور آقای مصداقی "موفقیتها و پیروزیها" ی تا سال ۶۰و ۶۱ است چون بعد از این نظر نباید "موفقیت و پیروزی"درکارنامه مجاهدین بوده باشد، که بخواهد در سایه قرار بگیرد،
خوب انتظار اولیه از این بند ،این است که آقای مصداقی نشان دهد این ضعف رهبری در کجاست ؟ و چه گونه میتواند د ر یک چشم بندی این چنین ۳۰ سال مبارزه پر فراز و نشیب را از صحنه تاریخی ما حذف یا پر از شکست جلوه دهد، آنهم در بزنگاهی که در صحنه مقاومت و مبارزه با رژیم آخوندی ،بعد‌ از‌سال ۶۰و۶۱ بعلت تار و مار شدن و یا محو شدن دیگر نیروهای سیاسی، این تنها مجاهدین بودند که در صحنه حضور داشته و شعله نبرد با پلید ترین رژیم تاریخ بشری راتا به امروز روشن نگه داشته اند.
بعد از اینکه بحث نمود و ماهیت را با ذکر مثالهایی از آقای مسعود رجوی بیان می کند ، مطالب در پی آمده را به صرف
تکرار آن از سوی مزدوران رژیم یکسان ارزیابی نمیکند ، و با توجه به صحبتهای آقای رجوی اعلام میدارد که او نیز : در ارتباط با همه جناح های رژیم "پشه ها را هم صافی کرده ام < است> "،و حالا چرا این آقای دادستان خواهان دفاعیه آقای رجوی از خود است ، و تبعات این دفاعیه را نیز متحمل می شود، معلوم نیست؟ ، چون که با طرفندی هر گونه پاسخ را می تواند دال بر همان ""تبعات ""تلقی کند.
وگرنه چه لزومی داشت خود در بدو امر این چنین از زاویه خود شیفتگی ،به خود امتیاز بدهد ، و پیشا پیش شهادت مسعود رجوی و مجاهدین مبنی بر دشمنی او با تمامیت رژیم را در کیسه خود بریزد.
و بلافاصله به گونه دیگر و از موضع خود بزرگ بینی ،و انگ زدن این چنین سخیفانه مدعی شودکه ،
حساسیت مسعود رجوی نه روی مزدوران رژیم که اتفاقأ روی کسانی است که بیشترین مرزبندی را با جناح های مختلف رژیم دارند . و اضافه می کند که شما به لحاظ ایئدولوژیک و سیاسی ترجیح می دهید فرد جدا شده از مجاهدین و منتقد به رژیم بپیوندد، تا موضع ضد رژیم مستقل داشته باشد.
اگر این نوشته مصداقی کیفر خواست است ، که هست چه نیاز به مستندات ،قاضی القضات اولین حکم را صادر کرده است . در بهترین حالت می توان گفت د ر این نوشته مصداقی بیشتر ذهنی است تا عینی ، و تحلیلگر مسائل سیاسی، و برای همین است مصداقی در حوضه جمع آوری اطلاعات که نیاز به تمرکز و پشتکار دارد عینی و مادی عمل ،می کند ولی پای تحلیل و بررسی که پیش می آید کُمیتش می لنگد ،منظورم این است که اینقدر ساده دلانه نه "لوحانه" است که خوداین چنین به تخریب خود برخاسته ا ید، اگر" تبعاتی" این نوشته دا رد، این تبعات ،حاصل باز شناخت جدیدی است که خود از خود در معرض دید همگان می گذارید، و تلاش بسیار دارید تا با آسمون ریسمون ،واستناد های وارونه به حرف های خود، جلوه ای از حقانیت بدهید،و پیشا پیش نوشته خود را مهر می کنید و می گویید : نوشته های شما هم در سایت های رژیم درج می شود و مورد نقد و بررسی قرار می گیرد ، پس چه باک ،اگر نوشته من هم درج شود، ولی اینجا ساده لوحانه نه ""دلانه "" این نکته برجسته و حساس و ظریف را در نظر نمی گیرد که نوشته های آقای رجوی مورد نقد قرار نمیگرد ،مورد تحریف و تخریب قرار میگیرد ، مثل همین کاری که شما تا اینجا کرده اید. ومن سعی کرده ام کمی آن را نشان دهم،ولی نوشته شما و دوستانتان حلوا ،حلوا می شود ،،تا با استفاده از آن ، آن را بر فرق مجاهدین بکوبند ، یعنی به شکلی کمک حال آنها می شوید حالا خواسته ،یا نا خواسته ، برای همین است ،که هیچ کدام از افراد هم تیمیتان در معقوله خو اهران اقبال ،به رویه دیگر سکه اشاره نکردید،

ضمن اینکه در تعجبم چرا این قدر از خود برائت می جوئید ،وبه دفعات آن را تکرار میکنید، ،من به شخصه گواهی می دهم که شما در تهیه اطلاعات تا حالا خوب عمل کرده اید ، و مرزبندی خوبی با ایادی و مزدوران رژیم داشته اید ، و نوشته های شما را با ارج دنبال کرده ام ، ولی طبیعتأ شمارا با توجه به این کیفر خواست در زمینه تحلیل مسائل سیاسی بسیار خام و بسیار ذهنی ارزیابی میکنم، در دنباله در صورت پیدا کردن وقت بیشتر به این موارد می پردازم،

ولی با این حال به شما قول می دهم که اگر نقدی بجا و سازنده ببینم به آن ارج بگذارم، همان طور که قبلأ در مقالاتی که در جواب آقایان ،علی ناظر، همنشین بهارو وفاءیغمایی گفته ام ، من فرق می گذارم بین نقد کردن ، و حکم صادر کردن آن هم از زاویه کسانی که در آن اشل، که مجاهدین مبارزه میکنند ،سالهای نوری فاصله دارند .
انسان می تواند از یک چیز خوشش بیاید، یا نه، و نظر خود رادر مورد آن اعلام کند ، ولی یک نفر مانند شما با استناد به ذهنیت خود، رهبر یک مقاومت سراسری را که ظرف ۳۴ سال گذشته تنها نیروی سیاسی منسجم با برنامه و اراده برای سرنگونی رژیم را هدایت و رهبری کرده است ، و مجاهدین را از بحرانهایی بیرون آورده است ، که هر کدام از آنها برای نابودی هرجریانی کافی بود،نه تنها باعث پایداری مقاومت بلکه موجب اعتلاء مقاومت سراسری شده است ، به سادگی بدون استدلال بگویید:"حساسیت مسعود رجوی نه روی مزدوران رژیم که اتفاقأ روی کسانی است که بیشترین مرزبندی را با جناح های مختلف رژیم دارند . و اضافه می کنید که شما به لحاظ ایئدولوژیک و سیاسی ترجیح می دهید فرد جدا شده از مجاهدین و منتقد به رژیم بپیوندد، تا موضع ضد رژیم مستقل داشته باشد.""این جا و بسیار جاهای دیگر است که به آقای مصداقی پیشنهآد میکنم،به همان کار قبلی خود بپردازد ، چون هر وقت به این شکل اظهار نظر می کند ،ذهنی بودن خود را به رخ می کشد ، و خالی بودن دستش،چرا که وقتی کسی به این راحتی می گوید ،می داند که مسعود رجوی چه دوست دارد، آنهم بدون استدلال و فاکت مشخص،این دیگر نقد نیست ، بلکه تنها یک نظر است ، که کسی گفته ،همین و بس،

ولی برای اینکه خود را از تک و تا ،نیندازد، و به نقد خود مشروعیت و اعتبار دهد ،با فاکتی از مارکس که در نقد قدرت است .می نویسد: " من به نقد بی باکانه هر آنچه موجود (مستّقر) است اشاره دارم بی باکانه هم از لحاظ،بیم نداشتن از نتایجی که به آن باز می گردد، و هم از جهت اینکه حتی اندکی هم از ستیز با <قدرت موجود> هراسان نباشد"" استفاده ابزاری از یک حرف حق وکاملأدرست،وآن را پایه یک ذهنیت قراردادن،در سرتاسر کیفرخواست مشحود است .در هر صورت،
من تا حالا نمی دانستم مجاهدین بر قدرت سوار هستند ،و دولتی قدر قدرت هستند ، من تا حالا فکر میکردم ،مجاهدین یک سازمان سیاسی اپوزیسییون هستند که با تمام توش و توان خود تلاش میکنند ا ین رژیم قرون وسطایی را سرنگون کنند، و تاکنون بهای سنگین آن را هم پرداخت کرده اند ، رژیمی که ظرف ۳۴ سال گذشته تمام سازمان ها و احزاب سیاسی را محو و نابود کرده است ، و اجازه تاسیس یک حزب سیاسی را در داخل نداده است ، و هر کس در ایران در نقش اپوزیسون بازی می کند همه دم دنبالچه خود رژیم هستند ، که در سایه سرکوب و کشتار ،برای استمرار رژیم مرگ آور خمینی نقش بازی میکنند.
از تحکیم وحدت گرفته تا مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی و اصلاح طلبان و غیره ، نگاه مصداقی از بدو شروع اشتباه چیده شده است ،فکرمیکند بودن در مجاهدین از نظر "مادی" به کسی منزلت و درجه میدهد و هوادار سازمان را منزلتی نیست یا اگرعضو سازمان باشی منزلتت صد چندان می شود ،و تورا حلوا حلوامی کنند ،
مصداقی عزیز ،این بچه ها که سالهاست در کویر عراق عمر را در مبارزه با رژیم سپری کرده اند به خاطر منزلت اجتماعی ومادی نیست که در لیبرتی و اشرف که با خون جگر و دل آباد شده ، و همین آبادی و آمادگی خون به دل رژیم خمینی کرده است ، بجز رنج و زحمت و زخم درد ، زخم زبان ،چیز دیگری عایدشان نشده است ،آنجا آتش است دود ، ماندن،آنهم استوار ماندن، آن هم در برابر این همه موج تخریب ،فرای ذهنیت منزلت طلب است ، آری فرای ذهن منزلت طلب است.
آقای مصداقی ادامه می دهد : "یک نفر همچون من بایستی پا پیش بگذارد و همه فشار ها و سختی های آن را هم به جان بخرد،و به جای بخشی از اعضای مجاهدین به جای هوادرانی که یک سینه سخن دارند اما هیچ گاه به خود جرأت ندادند که شما را مورد خطاب قرار دهند وبه جای آنها که به شما علاقه دارند اما امکان این را نیافتن و یا حوصله و شهامت آن را نداشتند که شما را به چالش بگیرند و تبعات آن را متحمل شوند این نامه را می نویسم."
تمام این پاراگراف نشان از آن دارد که این نامه نیست ،بلکه همان طور که گفتم یک کیفر خواست است ، که دادستان یا مدعی ا لعموم به جای همه بزدلان و ترسویان تاریخ که در کسوت اعضاء یا هوادارن مجاهدین هستند وارد عمل شده، و تمام خطرات آنرا هم به جان میخرد،
آیا کسی در طول تاریخ دیده است که یک سازمان سیاسی که زیر سخت ترین فشارهای تاریخی است . و چه از جانب یک رژیم خون خوار، چه از جانب دنیای استعمار، چه دولت دست نشانده عراق و چه سازمان ملل با نماینده اش ،"یونامی" روی بال یک مشت بزدل و ترسو پرواز کند ، آخر چه گونه یک نفر می تواند آگاهی و دانسته های خود را که‌صحت‌وسقم‌آن‌هنوز‌مشخص‌نیست، به بسیاری از مسئولین و کادرها سابق و فعلی مجاهدین و هواداران ،نسبت و تسری دهد ،و چنان القاء کند که بسیاری‌از مسئولین ،کادرها و فعالین سابق و فعلی مجاهدین تمام دردو دل های خود را که خودشان جرئت ابراز و بیان آن را ندارند با او یعنی مصداقی در میان می گذارند، و بر همین اساس ایشان این رسالت را برای خود قائلند که از طرف همه آنها حرفش را بزند و همه فشارها و سختی ها را هم به جان بخرد،
این پاراگراف بیشتر مرا یاد نوشته های "نوریزاده" انداخت، نه مصداقی.
پس از طرف خودم که یک هوادار ساده مجاهدین هستم ، باید تشکر ویژه از شما بکنم!و ممنون بابت این همه فداکاری!ولی من هنوز معنی ترس و وحشتی که مدام از آن صحبت می کنی را درک نکردم، و اینکه چرا مدام آن را تکرار میکنی ، آیا قصد القاء یا جا اندختن چیزی را داری؟ چون این اِسرارت من را یاد حرفهای طاهر بومدرا انداخت که در افشاگریهایی که بر علیه "کوبلر" نماینده یونامی میکرد ، <نقل به مضموم>،که ما قبل از اینکه برای حل و فصل امور به عراق برویم ، برای خنثی سازی تمام اعمال و واکنشهای آنها "مجاهدین" آماده شده بودیم ، در نتیجه هر چه آنها در موضع دفاع از خود انجام می دادند ،ما آن را در همان پروسه می دیدیم که خود را با آن تنظیم کرده بودیم، و لذا از قبل گوش ها و چشم های خود را بسته بودیم،
حالا آقای مصداقی چنان جو رعب انگیزی القاء می کند که انگار با یک سازمان جهنمی طرف است ،در صورتیکه ازفحوای نهفته د ر همین پاراگراف یعنی"وبه جای آنها که به شما علاقه دارند" این معنانیز مستفاد می شود که ایشان هم به این سازمان علاقه مند هستند، و حالا چرا ؟ سؤالی است که حتمأ برای آن جوابی دارد.
ادامه می دهیم ،
آقای مصداقی می گوید :اگر هیچ خواننده ای هم نیابم ، برای دل خودم می نویسم ،به‌یاد آنهایی که در راهروهای مرگ در سلول های تنگ و تاریک روی تخت شکنجه ،و لحظه های درد آورآن بیاد شما بودند ، اسم شما را بر زبان می آوردند و با نام و عشق شما نوجوانی و جوانی شان را در زندان سپری می کردند ، آما وقتی دوباره با به خطر انداختن جان و مال و همه چیزشان به شما پیوستند با بی مهری عجیب و باور نکردنی شما مواجه شدند بی مهری که کمتر در تاریخ احزاب و سازمان های سیاسی میهنمان سابقه داشته است ، چرا که دشمنی با دوست معنا ندارد ، تحقیر و خفت دادن به آن که جانش را در دست گرفته غیر قابل فهم است.
همان طور که قبلأ گفتم باید اینچنین ذهنی چید که بشود مطالب خود را روی آن سوار کرد، اگر نه کدام آدم عاقلی
که یک مقدار فهم سیاسی داشته باشد این چنین بی پروا بنویسد ،پس این مجاهدین و ارتش آزادی بخش با چه کسانی تشکیل شده؟، اکثر اعضاءو یا هواداران مجاهدین از همان افراد تشکیل شده، کافی است کمی گوش و چشمتان را مانند آقای طاهر بومدرا باز کنید ، مطمئن هستم خواهید دید.و این چنین یک نفس و بی پروا ذهنی برخورد نمی کردید.صحبتی از سال و تعداد افرادی که مراجعه کرده اند و مورد بی مهری واقع شده اند نکرده است
ولی باید سالهای دهه ۶۰ باشد ،که سازمان مجاهدین در اوج مبارزه نظامی با رژیم بوده است ، آیا این حرف برای هیچ آدم منصفی میتواند قابل قبول باشد آنهم در جایی که مجاهدین از اُسرای نظامی که در عملیاتها، دستگیر می شدند به صرف کم ترین نزدیکی از آنها استفاده می کرده است ، بعد بیآید نیروهای خلص خود را که با همه این فداکاریها ،که مصداقی بر میشمارد رد کند؟ آیا اندکی در این حرف شما منطق میبینید؟ اگر تنها قصدتان قصه گفتن است ،خوب گفته اید،مبارک باشد.
آقای مصداقی ادامه میدهد:
هدف من از طرح نظرات و انتقاداتم،در این نامه و دیگر نوشته هایم چیزی نیست جز اصلاح امور و تلاش در جهت به سامان رسیدن مبارزات مردم میهنمان ،من به جز مردم ایران و جامعه ای که از آن برخواسته ام به کسی متعهد نیستم، متأسفانه استبداد اجازه نداده است که نقد در جامعه ما منزلت و ارزشی داشته باشد، من و شما هم با یک فرهنگ استبدادی رشد کرده ایم ،منتهی شما در موضع قدرت هسیتید و من نه.
جامعه ما ،فقط استبداد زده نیست ، متوهم زده هم است ،
از کدام قدرت صحبت میکیند؟تا حالا نشنیده ام به رهبر یک سازمان سیاسی که زیر ضرب یک رژیم خونخوار است و برای نابودی آنها از امکانات همه کشور های خارجی هم استفاده میکند و رژیم حاکم بر عراق هم قصد جان تک تکشان را کرده است و به علت نبود امنیت جانی مخفی شده است که شما به تأسی از دشمانان مقاومت آنرا "غیبت" قلمداد کرده اید، بگوید شما در قدرت هستید و من نه!!وقتی ذهنیت جای استدلال را میگیرد ،و پایه ذهنییت های بعدی می شود ، چیزی در می آید که آقای مصداقی و دوستانشان را راضی میکند ، حالا کار به رژیم نداریم.
وقتی این چنین چیده شود این چنین نتیجه گرفته می شود، نگاه کنید:
شما هم کوچکترین انتقادی را به ساحتتان بر نمی تابید، و منتقد هر کس باشد ،دوست قلمداد نمی کنید، اگر توجه کنید تا به حال هیچ عضو "شورای ملی مقاومت" هیچ انتقادی ،حتی به صورت کنایه و اشاره به شما نکرده اند، و جز تائیدو تکریم شما کسی چیزی از آنها ندیده و نشنیده است ، و این در تاریخ جنبش های مترقی انقلابی و ائتلاف های سیاسی بی سابقه است ،
از این استدلال لذت بردید؟ مو لای درزش نمی ره به این مگن آقای منتقد!! آخر این چه منطقی است ؟ اگر اعضاء شورا به شما نقدی نیمکنند ، پس حتمأ کاسه ای زیر نیم کاسه است ،و این بی سابقه است ؟
من در این ۹ صفحه ای که تا حالا مورد بررسی قرار داده ام نقدی ندیم ، شاید در ادامه چیزی باشد و ما هم از آن استفاده کنیم ، آنچه که تا حالا دیده ایم ذهنییت گرایی فردی است که در جامعه استبداد زده و متوهم ما زیست می کند ، صفحه ۱۰ کیفر خواست مجددأ با این ترجیح بند آغاز میشود،نگاه کن:
دور از نظر ندارم که چون گذشته پس از انتشار این نامه در "محکمه" های دربسته و در باز از طرح هیچ اتهام حتی سخیفی علیه من کوتاهی نخواهید کرد، من با این نوع فرهنگ سیاسی آشنا هستم،اما چنانچه در گذشته امتحان شده این حملات تأثیری در من و راهی که برگزیده ام ندارد، ... می دانم برای زدودن اثار ""نقدهای"" روشنگرانه ام مرا نزد هواداران نآاگاه و جزم اندیش و وابستگان بی تفاوت و بی درد ....
اینقدر این حرفها مشمئز کننده است که هر که نفهمد فکر میکند ،مجاهدین هر چند وقت یک بار برای هواداران ساده‌دل‌خود جلسات توجیهی می گذارد و به آنها ،خط،نشان می دهد که چکار کنند ونکنند ،بر علیه کی؟ یا چه کسی چه موضعی بگیرند یا نگیرند، به جز توهین و افترا هیچ چیز خاصی در این پاراگراف نبود، و دقیقأبا همان هدف که آقای طاهر بومدرا گفته بود، دهان همه را بستن . به جرم ،""جزم اندیش و نا آگاه..در این ۱۰ صفحه مقدماتی .کیفر خواست هر چه گفته اید ،دال بر حقانیت شما ونا حق بودن و دیکتاتور بودن، رهبری و جزم اندیش و نآاگاه بودن طرف مقابل بوده است ، ولی این مقدمه طولانی برای اثبات خوب بودن شما و بد بودن طرف مقابل بدون آوردن یک فاکت مشخص." حداقل تا اینجا منظورم است"، دردی از جامعه استبداد زده ما دوا نمیکند ، بجز اینکه ثابت کند جامعه ،ما هنوز کماکان توهم زده است ،و هر فرد یا در بهترین حالت یک تیم، بدون در نظر گرفتن جایگاه تاریخی میهنمان ،تنها سازمانی‌ راکه در چالشی مداوم با مهیب ترین و مرتجع ترین رژیم تاریخ است با ذهنیتی اینچنین بی مایه "در‌تحلیل" زیر سؤال ببرد ،و پیشا پیش هم خود را برنده بداند و بگوید:می دانم برای زدودن اثار ""نقدهای"" روشنگرانه ام مرا نزد هواداران نآاگاه و جزم اندیش و وابستگان بی تفاوت و بی درد ...."در "محکمه" های دربسته و در باز،محاکمه می کنید.و
اینچنین است که هر که از ذن خود در برج آج می نشیند .در صورتی که اولین و جدیترین بحث این است که من نوعی، در سرزمین تضادها و سرکوبها .سرزمین توهمهای سیاسی و فرهنگی دراز ولاغرمان تا چه مقدار و در چه سطح، قادر به حل و فصل تضادهای بیرون از ذهن خود هستیم . و بر همان تعداد تضادهایی که در‌مبارزه با رژیم حل می کنیم و جامعه را به سمت جلو می بریم قدر و شأن داریم، قبل از اینکه توضیح زیر را بدهم لازم است به نوشته "توضیح" که توسط شورای ملی مقاومت داده شده بگویم ،<<که از نظر من آقای مصداقی نه تنها نادم نیست که مبارزی است که در زمانی که میهن به حضوراو و" آنها" احتیاج داشت با بهای سنگینی در میدان بودند،
وحضور زنده او برای من و میهنم مغتنم است،و در چارچوب توانایی های خود با رژیم سفاک خمینی مبارزه میکند،>>
برای من در اینجا آقای مصداقی،با همنشین بهار یا با آقای حسن داعی فرق میکند، نه از نظر شخصی یا شخصیتی ،که شاید آقای همنشین بهار صد بار از مصداقی بهتر و با ارزشتر باشد ،منظورم از نظر سیاسی و حل تضادها بیرون از ذهن است ، من در مقاله "حدیث نفس " نظرم را در مورد آقای همنشین بهار گفته ام. و لی یک مقاله آقای مصداقی برای من ارزشش بییشتر از صد مقاله ای است که آقای همنشین بهار مینویسد، ،خدای نکرده قصد توهین و کم ارزش کردن نوشته های آقای هم نشین بهار را ندارم ،فقط قصد مقایسه داشتم.یا مصداقی برای من با آقای حسن داعی فرق می کند ، اگر مصداقی با مقالاتش فرد را در دستگاه سیاسی رژیم افشاء می کند ،ولی حسن داعی، دستگاه ارزشی ،مالی و لابی که به کارتلهای نفتی و دلالان بین الملی اسلحه هستند، رژیم را در سطح کلان تر و بسی بزرگتر افشاء می کند ،من هیچ کدام از این عزیزان را از نزدیک نمی شناسم ،همه آنان برای من عزیز هستند ،من کارکردهای سیاسی آنان را آن هم در رابطه با کارکرد آنها با رژیم پلید آخوندی مورد بررسی قرار میدهم، و این حق را نیز برای خودم قائل هستم که تا آنجا که به فهم من از قضایا می رسد این درد ودل یا نامه، یا کیفر خواست را با آشنایی و شناختی که از فقیر بودن میهنم در سطح داشته ها، و آشنایی و شناختی که ظرف ۳۴ سال گذشته ،نه تنها از صحنه سیاسی ایران بلکه مجاهدین دارم، آن را مورد ارزیابی قرار دهم، تا ببینیم در این جامعه سترون که تمام ساز و کارهای ما در تمام زمینه ها فشل است چقدر باید قدر سازمانی مثل مجاهدین را بدانیم،
پایان قسمت اول
منبع خبر آفتابکاران