۱۳۹۳ آبان ۱۴, چهارشنبه

رویای خلافت: بنیادگرائی اسلامی

۱۳۹۳ آبان ۱۳, سه‌شنبه

هادی عجیب آخر عمری عوض شده! هادی خرسندی

هادی عجیب آخر عمری عوض شده! هادی خرسندی
هادی خرسندی
تنها نه این خبر، که خبرهای گونه گون / با این مراسم است که تکثیر میشود / امّا اگر تو شکّ خودت را عیان کنی / بر قلب تو، نگاه کسان، تیر میشود
داعش که سوی شهر سرازیر میشود
اخبار آن حواله به تآخیر میشود
اول به اطلاع «طرف» میرسد خبر
با میل او دو مرتبه تحریر میشود
«ارباب بیمروّت دنیا»، در این خبر
خواهان دستکاری و تغییر میشود
فیلمش به وفق میل «طرف» میشود ادیت
اخبار، با ملاحظه تصویر میشود
شیری برای نفع «طرف»، میشود چو موش
موشی بنا به امر «طرف»، شیر میشود
پخته شود به مطبخ او، خامیِ خبر
تَف داده با پیاز و کمی سیر میشود
آن داعشی خبر که خصوصی رسیده بود
حالا عمومی است و جهانگیر میشود
«ارباب بی مروت دنیا»ی بلبشو
خرسند ازین سیاست و تدبیر میشود
تنها نه این خبر، که خبرهای گونه گون
با این مراسم است که تکثیر میشود
امّا اگر تو شکّ خودت را عیان کنی
بر قلب تو، نگاه کسان، تیر میشود
حرفی اگر ز «توطئه» بر لب بیاوری
فوری به انحراف تو تعبیر میشود:
«هادی عجیب آخر عمری عوض شده!»
«حیف از شعور اوست که تبخیر میشود!»
«انگار از دائی جان ناپلئون جلو زده»
«خود را اگر عوض نکند، دیر میشود!»
«اینطور که توّهم او پیش رفته است»
«با مالیخولیای خودش پیر میشود!»
====================
فیسبوک هادی خرسندی

۱۳۹۳ مهر ۳, پنجشنبه

دکتر عبدالعلی معصومی - جنگ تحمیلی

جنگ «تحمیلی»!
دکترعبدالعلی معصومی
دسته: طبله عطار منتشر شده در 03 مهر 1393
نوشته شده توسط همبستگي ملي بازدید: 31


 http://www.3erat.com/wp-content/uploads/2013/09/89315_518.jpg
جنگ ایران و عراق در نیمروز 31شهریور1359، با حملۀ هواپیماهای عراقی به ایران آغازشد. گردانندگان رژیم آخوندی از همان ساعتهای اول آغاز جنگ، آن را «تحمیلی» اعلام کردند و بر هر تلاش و صدای صلح طلبانه گوش فروبستند و سرسختانه بر طبل «جنگ، جنگ، تا پیروزی» کوبیدند. راستی، اینان که پس از آغاز جنگ و تا هفت ـ هشت سال بعد، آن را «موهبت الهی» و «ضامن بقا»ی رژیمشان شمردند، آیا در زمینه سازی برای برپایی جنگ هم نقشی داشته اند؟
مرور گفته ها و نوشته های خود آنان، به روشنی، از این راز پرده برمی دارد.
ـ آیت الله منتظری: «وقتي انقلاب پيروز شد... در بُعد خارجي, شعارها, همه, بر اساس صدور انقلاب و اين كه انقلاب مرز نمي شناسد, و اين قبيل مسائل, متمركز بود. اين شعارها كشورهاي همجوار را به وحشت انداخت و اين فكر براي آنها ايجاد شد كه اينها به اين شكل كه پيش مي روند, فردا نوبت ماست... كشورهاي همجوار, واقعاً به وحشت افتادند و در برابر جمهوري اسلامي موضع گرفتند... جوّي كه در ايران بود اين بود كه عراق كي هست؟ ... من, به سهم خودم, يك روز رفتم منزل آقاي شيخ محمد يزدي در قم. آن وقت هنوز امام قم بودند و در منزل آقاي يزدي سكونت داشتند. به امام عرض كردم هر انقلابي كه در دنيا به پيروزي مي رسد, معمولاً, هياٌتهاي حُسن نيّتي را براي كشورهاي مجاور مي فرستد و خطِ مشي خود را براي آنها توضيح مي دهد و با آنها تفاهم مي كند... به جاست هياٌتهاي حسننيّت به كشورهاي مجاور فرستاده شود تا يك مقدار اين تشنّجها كاهش پيداكند. ايشان فرمودند ول كن. ما كاري به دولتها نداريم... ايشان هيچ حاضر نبودند كه اسم دولتها به ميان بيايد... و مي فرمودند ملتها با ما هستند. به نظر من, اگر ما يك مقدار تفاهم مي كرديم شايد بهانه به دست آنها نمي آمد...»
(خاطرات آيت الله حسينعلي منتظري. چاپ دوم, ديماه 1379, ص310).
ـ خميني در فروردين 1359, كه در پايان شهريور آن, عراق به ايران حمله كرد, در سخناني بهمناسبت قطع رابطه با آمريكا, رژيم عراق را دستپروردۀ آمريكا ناميد و مردم آن كشور را به قيام و خيزش دربرابر آن فراخواند و خطاب به آنها گفت: «...ملت شريف عراق, شما اَخلاف آنان هستيد كه انگليس را از عراق راندند. به پاخيزيد و قبل از آن كه اين رژيم فاسد همه چيز شما را تباه كند, دست جنايتكار او را از كشور اسلامي قطع كنيد. اي عشاير فرات و دجله, همه با هم و همۀ ملت اتّحاد كنيد و اين ريشۀ فساد را، قبل از آن كه فرصت از دست برود, قَلع و قَمع نماييد, كه خدا با شماست. اي ارتش عراق, اطاعت از اين مخالف اسلام و قرآن نكنيد و به ملت بگراييد و دست آمريكا را كه از آستين صدّام بيرون آمده است, قطع كنيد و بدانيد اطاعت از اين سفّاك, مخالفت با خداي متعال است و جزاي آن عار و نار است» (صحيفۀ نور, مجموعۀ رهنمودهاي امام خميني, جلد سيزدهم, بهمن 1362, ص40).
چند روز پيش از «كودتاي فرهنگي» در دانشگاهها, در پایان فروردین 1359، در راهپيمايي موسوم به«وحدت» در روز 22فروردين, بنيصدر، رئیس جمهور رژیم، خطاب بهرئيس جمهور عراق گفت: «ما انقلاب كرديم و يك آدم فاسد و خائن را بيرون كرديم, تو در اين ميان چه مي گويي؟ ... ما مردم عراق را به رژيم فاسد تو بفروشيم؟ غيرممكن است. نمي فروشيم». سپس, بهدرخواستهاي مكرّر رژيم عراق بهرفع اختلافات اشاره كرده و گفته بود: «اتّفاقاً, چند نوبت, چه زماني كه در مسئوليّت بودم و چه زماني كه مسئوليّت نداشتم, فرستادند و گفتند: ما آماده ايم تا امور خودمان را با شما حل كنيم. من گفتم: با شما امري نداريم كه حل كنيم. دفعۀ آخر ياسر عرفات آمد و من همين جواب را دادم» (اطّلاعات, 23فروردين59).
دو روز پس از سخنراني بنيصدر, منتظري طي ديداري از خميني درخواست كرد كه «رهبري انقلاب اسلامي عراق را نيز عهده دار شود» (روزنامۀ «بامداد», 25فروردين59).
در همين ايّام بود كه آقای مسعود رجوي با هاني الحسن, سفير فلسطين در ايران, بر روي متني كه بر اساس «احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلي» و «قطع مخاصمات و حل مسالمت آميز اختلافات» تنظيم شده بود, توافق كردند و قرار بر اين شد كه بر مبناي آن, عرفات دربين دولتهاي ايران و عراق ميانجيگري كند (گزارش مسئول شوراي ملّي مقاومت به مردم ايران دربارۀ رابطۀ بني صدر... با شورا,... چاپ اسفند 1363, ص345). ولي, خمینی حاضر به پذيرش هيچ ميانجيگري نشد.
چمران, وزير دفاع وقت رژیم, اعلام كرد: «بين ملّت ما و صدّام حسين خط خون كشيده است و به هيچ وجه مِنَ الوجوه ميانجيگري را از جانب هيچ طرفي نمي پذيريم و تا سقوط قطعي صدّام از هيچ مبارزۀ قاطعي دست برنخواهيم داشت» (روزنامۀ «جمهوري اسلامي», 6ارديبهشت59).
هنوز چند ماه به حملۀ رژيم عراق به ايران مانده بود كه وزیر دفاع خمینی, اينچنين, از «سقوط قطعيِ صدام» دَم ميزد.
قتل «آیت الله محمدباقر صدر» در نجف دستاویز بایسته را به خمینی داد تا به آن بهانه بتواند آتش دشمنی با صدّام حسین و رژیم عراق را هرچه بالابلندتر شعله ور کند.
روز 16فروردين 1359 «آيت الله محمدباقر صدر» در نجف دستگيرشد. سه روز بعد, او و خواهرش در «شب سه شنبه 19فروردين در يكي از زندانهاي ارتشي بغداد» به قتل رسيدند.
«سيدمحمود هاشمي, نمايندۀ آيت الله صدر» در ایران در اطلاعيه يي «ضمن تسليت به پيشگاه امام خميني اظهار اميدواري كرد كه مسلمين به هر وسيلۀ ممكن اين خون پاك را مايه يي براي برافروختن شعله هاي انقلاب اسلامي در سراسر جهان قراردهند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359).
به نوشتۀ روزنامۀ كيهان, به انتقام اين قتل, جنبش اَمَل در لبنان به دفاتر بعثيها در بيروت حمله كرد و «در جريان آن 8 عامل حزب بعث كشته و 40تن دستگير شدند». «به گفتة يك نمايندۀ مجلس شيعيان لبنان, كه در ايران به سر ميبرد, شيعيان لبنان و سوريه هم اكنون منتطر دستور امام خميني, رهبر انقلاب اسلامي ايران, هستند تا براي گرفتن انتقام خون آيت الله صدر از رژيم عراق اقدام كنند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359).
خميني در پيامي كه «در پي شهادت آيت الله سيدمحمد باقر صدر و خواهر ايشان» «به دست رژيم منحط بعث عراق» فرستاد, اعلام كرد «... عجب نيست كه مرحوم صدر و همشيره, مظلومانه, به شهادت نائل شدند, عجب آن است كه ملتهاي اسلامي, خصوصاً, ملت شريف عراق و عشاير دجله و فرات و جوانان غيور دانشگاهها و ساير جوانان عزيز عراق, از كنار اين مصيبت بزرگ كه به اسلام و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله وارد مي شود, بي تفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند كه مفاخر آنان را, يكي پس از ديگري, مظلومانه, شهيد كنند و عجب تر آن كه ارتش عراق و ساير قواي انتظامي آلت دست اين جنايتكاران واقع شوند... من از ردۀ بالاي قواي انتظامي عراق ماٌيوس هستم, لكن, از افسران و درجه داران و سربازان ماٌيوس نيستم و از آنان چشمداشت دارم كه يا دلاورانه قيام كنند و اساس ستمكاري را برچينند, همان سان كه در ايران واقع شد, و يا از پادگانها و سربازخانه ها فرار كنند و ننگ ستمكاري حزب بعث را تحمّل نكنند». او ابراز اميدواري كرد كه «كارگران و كارمندان دولت غاصب بعث» با «ملت عراق دست به دست هم دهند و اين لكّه ننگ را از كشور عراق بزدايند».
خميني در پايان پيام اعلام كرد: «اينجانب براي بزرگداشت اين شخصيت علمي و مجاهد, كه از مفاخر حوزه هاي علميّه و از مراجع ديني و متفكّران اسلامي بود, از روز چهارشنبه سوّم ارديبهشت, به مدت سه روز عزاي عمومي اعلام مي كنم و روز پنجشنبه چهارم ارديبهشت را تعطيل عمومي اعلام مي نمايم» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).
منتظري, جانشين خميني, نيز در پيامي به همين مناسبت, ضمن ابراز تسليتِ «شهادت مرحوم علّامه شهيد و فقيه مجاهد آيت الله حاج سيدمحمد باقر صدر... و خواهر معظّمه شان و هزاران نفر ديگر به دست رژيم سفّاك و ضداسلامي صدّام», اعلام كرد «مطمئنم همانگونه كه خون پاك شهيدان, انقلاب اسلامي را در ايران به ثمر رسانيد و رژيم سفّاك پهلوي را سرنگون ساخت, قطرات پاك خون اين شهيدان راه اسلام نيز, در عُروق تك تك ملت مسلمان عراق و كشورهاي اسلامي خواهد جوشيد و تا سقوط كامل رژيم صدّامي و استقرار جمهوري عدل اسلامي از جوشش نخواهد ايستاد. يقين است, همانگونه كه رهبر انقلاب اسلامي فرموده اند, برادران ارتش و ملت مبارز عراق, در سايۀ ايمان, استقامت و اتّحاد, اين لكّۀ ننگ را از دامن اسلام و صفحات تاريخ پرافتخار عراق محو خواهند نمود» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).
«شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران» نيز در «بيانيه»يي دربارۀ «شهادت فقيه و متفكّري بزرگ كه... انقلاب اسلامي را در همۀ قشرهاي با ايمان و متعهّد آن سامان رهبري مي كرد» اعلام كرد: «اين جنايت بزرگ چهرۀ شيطاني و رذيلانه حكومت مزدور عراق را برملاكرد و ماهيّت ضدّاسلامي اش را آشكار ساخت». در اين بيانيه تاٌكيد شده بود كه «ملت رزمندة عراق اين جنايت بزرگ را بر دولت بعثي نخواهد بخشيد و انتقام اين خون پاك را تا سرحدّ ريشهكن كردن رژيم خائن عراق خواهد گرفت...» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).
«وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران» با امضاي صادق قطب زاده, نيز در اطلاعيه يي نوشت: ما ضمن ابراز انزجار از «... حكومت جنايتكار و جنايت پيشۀ صدّام حسين در عراق» كه «دست به جنايتي عظيم زده و ذُرّيۀ (=فرزند) رسول الله, حضرت آيت الله العظمي سيدمحمدباقرصدر و همچنين خواهر مبارز و دانشمند ايشان را شهيد نموده است... اعلام مي داريم كه تا ازبين بردن حكومت جنايتكار و عامل امپرياليسم و صهيونيسم صدّام حسين خائن از پاي ننشينيم و اين يزيد كربلا را روانۀ همان مَقامي در جهنّم نماييم كه يزيد جلّاد در آن سُكني دارد».
اين اطلاعيه با اين جملات پايان مي يابد: «بر ملت مسلمان ايران است كه يكدل و يكزبان و با تمام قوا به ملت مسلمان عراق مساعدت و كمك نمايد كه آنها نيز از زير رنج استعمار و استثمار و استبداد يزيد زمان خلاصي يابند» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).
همۀ سركردگان رژيم آخوندي به انتقام خون محمدباقر صدر شمشيرشان را از روبسته و براي ازميان بردن صدّام حسين, «يزيد زمان», پاي در ركاب كرده اند, آن هم پنج ماه پيش از آن كه قواي نظاميِ «يزيد زمان», به خاك ايران حمله كند. پیش از «تحمیل» جنگ در 31شهریور59، جنگ در ابعاد کوچکتر شروع شده بود. مرور اخبار درگیریهای مرزی دو کشور، یکی دو هفته پیش از آغاز رسمی جنگ، خود، گویاست:
ـ «درگيريهاي پراكنده يي كه از هفتۀ پيش در مناطق مرزي ايران و عراق رو به شدّت گذاشته بود, به يك جنگ تمام عيار ميان دو كشور تبديل شد» (كيهان, 15 شهريور 59).
ـ «مناطق مرزي قصرشيرين, مهران و دِهلُران, در دو روز گذشته شاهد درگيريهاي شديدي ميان نيروهاي انتظامي ايران و ارتش بعث عراق بود» (كيهان, 18شهريور 59).
ـ «به فرمان امام ـ فرماندهي كل قوا ـ نيروهاي انقلاب آمادگي خود را براي تصرّف عراق با پشتيباني مسلمين اعلام كردند» (جمهوري اسلامي, 18شهريور 59).
ـ «نبرد شديد فانتومهاي ايران و جنگنده هاي عراق در مرز» (كيهان, 19شهريور 59).
ـ «گزارشهاي رسيده حاكي است كه سازماني تحت عنوان ”پيكار اسلامي مجاهدين عراقي“ در منطقة قصرشيرين تشكيل شده است. هدف اين سازمان مبارزه با رژيم صدام حسين است و ناراضيهاي عراق, كه بيشتر طرفدار جمهوري اسلامي هستند و از مشي انقلاب ايران پيروي مي كنند, در اين سازمان عضويت دارند» (كيهان, 19شهريور 59)
ـ «نبرد شديد تانكها, زرهپوشها و جنگنده هاي ايران و عراق در سه منطقة خان ليلي, ني خزر و زينل كُش, وارد مرحلة سرنوشت ساز شد و نيروهاي دو طرف با تمام قدرت بر روي يكديگر حمله مي كنند» (كيهان, 20 شهريور 59).
ـ «رجايي, نخست وزير وقت, در روز 22 شهريور در مصاحبهيي اعلام كرد: «براي رفع ناهماهنگيهاي جنگ, ستاد عمليات مشترك در تهران تشكيل ميشود».
ـ كيهان روز 24 شهريور نوشت نيروهاي ايراني «در ناحية شَلَمچه تاٌسيسات مرزي عراق را با خاك يكسان كردند».
ـ خميني در روز 31 شهريور, در پيامي به مناسبت اول ماه مهر, رژيم عراق را «كافر» ناميد و از ارتش عراق خواست كه عليه رژيم حاكم بر كشورشان قيام كنند» (كيهان, اول مهر 59).
سرانجام. آرزوي گردانندگان رژيم ايران تحقّق يافت و جنگ ايران و عراق در نيمروز 31شهريور 1359, با حملة هواپيماهاي عراقي به ايران آغاز شد؛ جنگي كه بهگفتة بنيصدر, در آخرين پيام دوران رياست جمهوريش در 29خرداد 60, «خود همين حزب حاكم (حزب جمهوري اسلامي), همين گردانندگان كودتاي خزنده, باني و موجب آن بودند» («مجاهد», شمارة 128, 4تيرماه1360).
رجايي در روز 5مهر 59, چند روز پس از آغاز جنگ, در مصاحبه با خبرنگاران اعلام كرد: «جنگ بين ايران و عراق, جنگ بر سر عقيده است؛ ... جنگ اسلام با كفر است...» او در همين مصاحبه گفت صدّام ياسر عرفات را براي ميانجيگري به ايران فرستاد تا زمينة صلح بين دو كشور را فراهم كند, امّا, ما «هيچگونه ميانجيگري و مذاكره يي را نخواهيم پذيرفت».
همزمان با مصاحبة رجايي, ابراهيم يزدي, نماينده مجلس رژيم, دربارة محورهاي سياست خارجي رژيم در آغاز به قدرترسيدن خميني گفت: «... محور اول, اعزام يك سفير وارد به اوضاع عراق و قادر به ارتباطات لازم و منطقي و سرّي با گروههاي مسلمان مخالف رژيم صدام در داخل عراق, اين امر ضروري بود... محور پنجمِ سياست ما عليه عراق... اجراي برنامه هاي تبليغاتي به زبان عربي بوده است. در همان زمان, جلسات مكرّري در وزارت امور خارجه براي هماهنگ كردن اين برنامه ها با سياست خارجي جمهوري اسلامي برگزار شد... در اين جلسات, خصوصاً در مورد عراق, سفير جمهوري اسلامي در عراق (=سیدمحمود دعایی) نيز حضور به هم رسانيد... اين برنامه, به حق, نقش مؤثري داشت» (كيهان. 5مهر59).
اين جنگ «اگرچه با تجاوز گستردة قواي عراقي بهخاك ميهن ما اوج گرفت, امّا, از روز اول دقيقاً توسّط خميني, با هدف صدور تروريسم, به منظور سرپوش گذاشتن بر بحرانها و مقاومت داخلي, زمينه سازي و برانگيخته شد, حال آن كه كاملاً احتناب پذير بود» (پيام مسئول شورا در هفتمين سالگرد انقلاب1357, «مجاهد» شمارة 280). امّا, نه تنها از آن اجتناب نشد, بلكه, خميني و سرکردگان جنگ طلب رژیم او، چنان به آن چنگ آويختند كه پاياني براي آن متصوّر نبود. آنها به چيزي كمتر از سرنگونيِ رژيم عراق و برقراري حكومت آخوندي در آن كشور, قانع نبودند. خميني ميگفت: «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد» (كيهان, 26شهريور65) و شعارهاي جنگطلبانه نيز همواره, بر محورِ «جنگ, جنگ, تا رفع فتنه از عالم» و «راه قدس از كربلا» ميچرخيد و هيچ گوشي بدهكار اين نبود كه مردم داغدار و رنجديده, هيمة اين تنور جهنّمي هستند و روزگار تيرة آنهاست كه هرروز سختتر و دردناكتر و سفرة ناچيز آنهاست كه هرروز فقيرانهتر ميشود.

۱۳۹۳ مرداد ۲, پنجشنبه

رضا ملک - شیوه های مختلف حذف فیزیکی توسط رژیم آخوندی !!!!!




رضا ملک در صفحه فیسبوکش می نویسد :
دوستان، یاران، رفقا – می دانید این کلمه یعنی چه ؟! حذف فیزیکی !
چون هر کاری که می شد به سرِ من بیاورند ، آورده اند و فقط مانده حذف .حذف فیزیکی به روش های مختلف .

برای روشن شدن اذهان جوانانی که با سبک های جنایات آخوندها آشنایی کمتری دارند ، سبک ها و روش ها و شقوق مختلف را ، همراه یک مصداق مورد بررسی قرار می دهم .
شما مخاطبین عزیز این مصادیق را ضرب در دهها و صدها بفرمایید تا آمار قربانیانِ مظلومِ حاکمیت این رژیم را دریابید.
1- سبک پروانه و داریوش فروهر- خب ؛ تقریبا همه می دانند کارد سلاخی و شعبان بی مخ ها .
2- سبک پوینده – ماشین را میخ گذاری می کنند و او را تعقیب ، وقتی اتومبیل پنچر شد و متوقف ، در حین تعویض تایر با ماشین میزنند و میروند . البته میتواند یک فرد مزدور هم این کار را بکند ، سپس حتی خودش را معرفی کند – برای رفع ابهام و رفع شائبه عمدی بودنِ تصادف- بد نیست بدانید بعد از رهایی ، برخی دوستان قدیم در دیدارها گفتند مراقب ماشینها باش !!
3-سبک حذف فیزیکی به سبک مجتمع گلستان- آن بانوی مهماندار را با تیر مستقیم در راه پله ها هدف قرار دادند و رفتند .
4- سبک احضار و حذف – این سبک را در مورد جُهّال و گردن کلفت های محلات در دهه 70 بویژه در تهران اجرا کردند . بسیاری را احضار و ناپدید !
البته در همان مقطع بسیاری از آنان را نیز برای ایجاد رعب و وحشت با تیر مستقیم در خیابان ها کشتند .
5-سبک سعید امامی- ظاهر سازی در خوراندنِ داروی نظافت ، سپس در بیمارستان لقمان در حالی که دکتر بیمارستان دستور ترخیص داده بود ، همراهان تلفنی دستوری دریافت کردند که ساعتی تحمل کنید و ترخیص اش نکنید. در همین فاصله پزشک ویژه حفاظت فرماندهی کل قوا سر میرسد و با تزریق آمپول در رگِ هموروئید ، سعید را می کشد . یادآور می گردم ؛ همان دکترِ خونخوارِ دستگاه خصوصیِ خامنه ای که سعید را کشت ، در بیمارستانِ قمرِبنی هاشمِ وزارت اطلاعات ، عهده دارِ روانگردانِ من بود . لذا روانگردان یکی از مهمترین روشهایِ القای خود کشی است و مهمترین بخشِ روانگردانِ من ، عطشِ شدید به پرت کردنِ خود از پنجره طبقه چهارم بیمارستان بود.
6-سبک شادروان ستاربهشتی – که همه دنیا با آن آشنایند . هزاران نفر طی حکومت آخوندها در سیاه چال ها ، اتاق های شکنجه ، در زندان های مختلف ، در استان های مختلف ، بدین طریق به شهادت رسیدند . زیرا در دسترس ترین وسیله برای گرفتن اعتراف ، شلاق است . شلاقِ زیاد باعثِ خونریزی های داخلی و جذبِ آن و جاری شدنِ سموم به داخلِ کلیه ها می گردد . و نیازِ آنی به دیالیز پیدا می کند و چون دیالیز در دسترس نیست و اصولا شکنجه گران نیازی برای بقای متهم پس از تخلیه اطلاعاتی قائل نیستند ، لذا مرگ عارض می شود . تازه این فقط شلاق است . سَتّارها بیش از شلاق ، از ضرباتِ به نقاط حساس به شهادت رسیده اند.
7- سبک مهدی نحوی – مهدی نحوی مجاهدی بود در بندِ 209 ،که چند روز قبل از آن، با مادرش ملاقات داشت .
وقتی مجوز تخریبِ دو مسجدِ اهلِ سنت در مشهد توسطِ خامنه ای صادر شد ، رژیم تصور نمی کرد انتقام این دو تخریب ، انفجارِ حرمِ امام رضا باشد !
پس از انفجار ، رژیم دچارِ دست پاچگی شدیدی شد . زیرا اگر مسببینِ آنرا اعلام می نمودند ، قضیه بیش از پیش بیخ پیدا می کرد. لذا حفاظت فرماندهی کل قوا در پی چاره ای بود تا انفجار را به کسی نسبت دهد تا پاسخی باشد برای ذهن مردم . پروژه ای طراحی و اجرای آن را به حفاظت وزارتِ اطلاعات واگذار کردند . وزارت هم در طرحی به کلی سری که حتی هاشمی رفسنجانی هم در جریان نبود ، مهدی نحوی را در پروژه قرار داد .
بایستی در روز موعود ، مهدی نحوی را سرِ یک قرارِ ساختگی در یکی از فرعی های تهرانپارس مقابل خیابانِ اصلی و رو به مخابرات ، از ماشین پیاده و او را تحریک به فرار می کردند . اما نحوی غافل از اصلِ ماجرا . ناگهان تیراندازانِ در کمین نشسته در میانِ رفت و آمد مردم از کمین به در آماده و با صدها گلوله آتشین مهدی را آماجِ نیرنگ خود قرار دادند . ومهدی مظلومانه به شهادت رسید .
بوقِ رژیم ، طبق برنامه قبلی ناگهان با قطع برنامه های خود و با هیجانِ بسیار اعلام کرد مهدی نحوی عاملِ انفجارِ حرمِ امام رضا در درگیری با سربازانِ رسوا و دروغگویِ یزیدِ زمان ، کشته شد و بدین وسیله نام مجاهدینِ خلق را به عنوانِ عاملِ انفجارِ حرم امام رضا ، با تدلیس و عوام فریبی هرچه تمام تر سالها تبلیغ کردند و هرچه مسعود رجوی فریاد زد ، به جز هوادارانش و مردمی که نیرنگ رژیم را می شناختند ، بقیه فریبِ بوق تبلیغاتیِ رژیم را خوردند .
8-سبک شادروان کمالی – کمالی رئیسِ 209 در مقطعِ بعد از 75 بود . او فردی عارف و سالک بود و چون نتوانست با جنایاتِ 209 کنار بیاید ، استعفا داد . ولی چون عضو حفاظتِ وزارت بود ، مثل بسیاری از مدیرانِ حفاظت ، هرچند یکبار به عنوانِ کشیکِ شب به 209 می آمد .در مقطع 81 مدتی پس از بازگشتم از آن روانگردانِ لعنتیِ بیمارستانِ اطلاعات و پس از یک شکنجه طولانی ، که در آن شکنجه ضربه به شکمم باعثِ پارگیِ فتخِ شکمم شده و دردِ بسیار سختی داشتم – که همچنان نیز باقی است- و در سختترین سرمایِ اوین در ماههای بهمن و اسفند ، مرا از اتاقِ شکنجه زیر زمین به یک سلول در طبقه بالا بردند . این سلول آخرین سلولِ راهروی دوم یا سوم بود.این سلول پنجره اش شکسته بود و پنجره نداشت . شوفاژش نیز بسته و خراب بود . مخصوص اینگونه شکنجه ها بود . مرا به مدتِ 30 روز در آنجا محبوس کردند . هرگز فراموش نمی کنم ! بدنم چنان کبود و کوچک و جمع شده بود و از سرما چنان پوست بدنم خشک و سیاه و تَرَک خورده ، که کمتر کسی مرا می شناخت . جنایتکارانِ زیادی در آن یک ماه به عنوانِ مسئولِ شب ، مرا به تماشا نشستند .ازجمله احمدی ، اسم اصلی اش را نمی دانم . معاون قبلی حفاظت بود . او قبل از معاونتِ حفاظت به عنوانِ مسئولِ امنیتِ قم اشتغال داشت که فلاحیان ، با توصیه حفاظت فرماندهی کل قوا او را به عنوانِ معاونتِ حفاظت معرفی کرد . خیلی خبیث و کثیف بود . او برای متلک گویی آمده بود . دیگری مدیرِ کلِ زندانهایِ وزارت ، فردی بود به نامِ موسوی . او جنایتکار تر از احمدی که برای خورده فرمایشات و اعتراف گیری به دیدنم آمده بود . حتی وی در بیمارستان موقعِ روانگردانم حاضر شد که 13 نقطه آثارِ شکنجه روی بدنم را به او نشان دادم . پس از آنها کمالی آمد . کمالی یک شب به داخل سلولم آمد و سرما را لمس کرد . باور کنید سرما به قدری شدید بود که یک لحظه بدنم از لرزش باز نمی ایستاد . شاید بتوان گفت آن یک ماه بدترین روزهای زندگی ام در زندان بود . و اما کمالی ، شاید 25 روز از این وضعیت می گذشت . یک شب جمعه ، شیفتِ شبِ کمالی بود . او وقتی وضعیت، مرا دید بهت زده شد . واقعا منقلب شد . از کنارِ من با موبایل به کسی زنگ زد.نمی دانم به چه کسی ؟! وزیر بود؟ رئیسِ حفاظت بود؟ بالاتر بود؟ خارج از وزارت بود؟ چه کسی بود نمی دانم فقط شنیدم با بغض گفت : حاج آقا بدترین شکنجه را دارند اعمال می کنند!! او گفت ؛ حاج آقا این بنده خدا دارد می میرد !! پس از این چند جمله دیگر تحملِ نگاه به من را نداشت زیرا واقعا داشتم می مردم. منجمد شده بودم . یک لحظه بدنم از لرزش نه در خواب و نه در بیداری نمی افتاد .روز28 ام مرا به دفترِ رئیسِ 209 بردند. حفاظتی ها آمده بودند و کلی شرط و شروط می گذاشتند . روز 30 ام مرا به یک سلول انتقال دادند . دو روز بعد خبرِ مرگِ کمالی به من رسید .او را پس از خفه کردن ، حلق آویزش کرده بودند . به نظرم رسید او چون خبرِ شکنجه و وضعیتِ مرا به فردی خارج از تشکیلاتِ اطلاعات ، تلفنی اطلاع داد ، محکوم به مرگ شد . من بلافاصله خبرِ حذفِ فیزیکی کمالی را در 209 بویژه در بینِ پرسنل منتشر کردم . غوغایی شد . حفاظت برای کشفِ منبع خبر من ، خود را جرّوواجر کرد . چندین مخبر را به سراغم فرستاد . وقتی به شوخی به یکی از مخبر ها گفتم خبر را مادرم به من داد ، فورا حفاظت عکس العمل نشان داد . در آن مقاطع به علتِ رفت وآمدِ زیادِ پدرِ مرحوم و مادرم به مجلسِ ششم و نزد دولتیانِ خاتمی، حفاظت مجبور بود گاهی به والدینم ملاقات دهد . باور بفرمایید یکباره 4-5 ماه ملاقات با والدینم را قطع کردند . یعنی حفاظت احمق فکر کرد واقعا مادرم خبر را داده است!!(درحالی که در آن شرایط من مادرم را ندیده بودم) یا شاید هم برای انتقام گیری از انتشارِ خبر .
حال ، این هم یک سبکی بود . خفه کردن و بعد آویزان کردن . یعنی تظاهر به خودکشی !!
9- سبک روانگردان- همانگونه که طی 38 روز سختترین روانگردان را با روزی 17 قرص از انواعِ مختلف با فازهای مختلف در بیمارستانِ قمربنی هاشم به من دادند . در یکی از فازها که خیلی هم طولانی بود ، هر لحظه عطش آن را داشتم که خود را از طبقه 4ام به پایین پرت کنم – آنانی که روانگردان باز هستند ، لذتِ اجرایِ فاز را می دانند - قمربنی هاشم کمر خامنه ای را بزند ، اگر بتواند !!
10- سبکِ بندِ امنیتیِ زندانِ رجایی شهر - در آنجا زندانی را با گرفتنِ دهان و بینی اش به مدتِ 4-5 دقیقه خفه می کنند . پس از خفه شدن ، او را با تکیه به دیوار می نشانند و کیسه پلاستیکی روی سرش می کنند که وانمود کنند خود کشی کرده !!
11- سبک سکته قلبی با آمپول- همچون ارتشبد فربد ها
12-سبک نادری ، مسئول قدیم بخش فراماسونری وزارت – با آلوده کردنِ غذا با ماده سرطان زا مدتها او را به شدت گرفتار کردند – او در مقطعی دست به افشاگری در حضور پرسنل وزارت زد که اژه ای با او به شدت برخورد کرد – از این روش ، از طریقِ عواملِ نفوذی ، بسیار تا کنون جنایت مرتکب شدند .
13 – سبک محمد واحدی –محمد مسئول رتق و فتق مسافرانِ سفرهایِ خارجی ماموریت های خارج از کشور پرسنل وزارت در فرودگاه بود . او پس از سالها استعفا داد و مغازه ای در خیابانِ ملت خرید و لاستیک فروشی راه انداخت . پس از چند سال به سراغِ او رفتند و او را من در 209 دیدم . در سلولِ مجاورم بود. پس از آزادی او و برادرش را گلوله ای در پیشانیشان نشاندند . آنها را درغیاب همسر و فرزندان در منزل با ایجادِ صحنه سازی در مقابل هم نشاندند . سلاح به دست هردو دادند ، یعنی که به یکدیگر شلیک کردند.
14- سبکِ کوی دانشگاه- راستی دوستان ، هانی را می شناسید؟! نماینده امام حسین در کوفه . همان که برای امام حسین امضا جمع کرد. آیا می دانید نماینده یزید با او چه کرد؟! او را از بالای دارالخلافه در حضور مردم به زیر انداخت. مشابه هانی ، هانی ها و هانیه ها را نماینده یزیدِ زمان ، یعنی آن ملئون ، رئیسِ بسیجِ فعلی از طبقات و پشتِ بامِ خوابگاه در کوی دانشگاه در سالِ 78 به زیر انداخت . اگر یزید در عصر حسین فقط یک نفر را به زیر انداخت ، یزیدِ زمانِ ما ، هانی ها و هانیه های بسیاری را درحالی که خود پیشانی بندِ فریب کاریِ یا زهرا بسته بودند به زیر افکندند . و یا به ربایش بردند که هنوز هم آثاری از آنان نیست . بسیارند مادرانی که همچنان به دنبال هانی ها و هانیه هایشان می گردند . من یکی از این مادران را در منزل تاج زاده دیدم . آری این نیز سبک دیگری از حذف فیزیکی بود .
15- سبک ربایش – به قول قدیمی ها سر به نیست کردن و انتقال به زندانِ باغِ وحش و دیگر زندان های مخفی برای به زیرِ آزمایش بردن آنها با موادِ میکروبی ، شیمیایی و . . .
16 - . . .باز هم سبک بشمرم یا خسته شدید؟! زیرا از آستینِ جلادانِ فرماندهی کل قوا هزاران سبک تراوش می کند .
حال جنابِ اکبر ، از دوستانت بپرس به کدامین سبک می خواهید رضا ملک را حذف کنید؟ شاید هم ربایش فرزندانم . از خونریزان و بیجه های اسلام سنتی ها هرکاری ساخته است . ولی حاج اکبر . . . این کلامِ علی را شنیده ای ؟؟!! بترسید از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد !!
با تقدیم به همه خانواده های شهید داده در راهِ آزادی .

۱۳۹۳ تیر ۱۵, یکشنبه

فردین ماهوتچیان - ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﺧﻠﻖ ﺧﺎﻟﻘﺎﻥ ﺷﮕﻔﺘﻲ ﻫﺎ


Fardin Mah

ﺣﺪﻭﺩ ﻳﻚ ﻫﻔﺘﻪ اﺯ ﮔﺮﺩﻫﻤﺎﻳﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺳﺎﻻﻧﻪ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ و ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ اﻳﺮاﻥ ﺩﺭ ﻭﻳﻠﭙﻨﺖ ﭘﺎﺭﻳﺲ ﻣﻴﮕﺬﺭﺩ, اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻋﻆﻴﻢ, ﺑﻲ ﻧﻆﻴﺮ, ﺑﺎ اﻧﻌﻜﺎﺳﺎﺗﻲ ﺑﻲ ﺳﺎﺑﻘﻪ, ﺑﺎ اﺑﻌﺎﺩﻱ ﺷﮕﺮﻑ, ﭼﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﺎﻅ ﻛﻴﻔﻴﺖ و ﻛﻤﻴﻴﺖ,  ﺯﺑﺎﻧﺰﺩ ﺧﺎﺹ و ﻋﺎﻡ ﻛﻪ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﺯﻧﺪﻩ اﺯ ﭼﻨﺪ ﺷﺒﻜﻪ ﻣﻌﺘﺒﺮ ﻧﻴﺰ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ و ﻳﻜﻲ اﺯ ﺷﺒﻜﻪ ﻫﺎ ﻧﻴﺰ اﻋﻼﻡ ﻛﺮﺩ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﺨﺶ ﺯﻧﺪﻩ اﻳﻦ اﺟﺘﻤﺎﻉ ﻋﻆﻴﻢ,   31 ﻣﻴﻠﻴﻮﻥ ﺑﻴﻨﻨﺪﻩ ﺭا ﭘﻮﺷﺶ ﺧﺒﺮﻱ ﺩاﺩﻩ و ﺳﻮاﻟﻲ ﻧﻴﺰ ﻣﻂﺮﺡ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ اﻳﻦ ﺟﻤﻌﻴﺖ ﻋﻆﻴﻢ ﺭا ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﻭﻳﻠﭙﻨﺖ ﭘﺎﺭﻳﺲ ﺟﻤﻊ ﻛﺮﺩﻩ?
ﺣﻘﻴﻘﺘﺶ اﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﺮاﺳﻢ ﺗﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﻟﺤﻆﻪ ﻋﻆﻤﺖ اﻳﻦ ﮔﺮﺩﻫﻤﺎﻳﻲ ﺫﻫﻨﻢ ﺭا ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻛﺮﺩﻩ و ﻣﺮﺗﺐ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺗﻲ ﺭا ﻛﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺷﺎﻫﺪ ﺑﻮﺩﻡ, ﺩﺭ ﺫﻫﻨﻢ ﺑﺎﻻ و ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻣﻴﺸﻮﺩ, ﻣﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﻢ و اﺧﺒﺎﺭ اﻳﻦ ﻛﺸﻮﺭ ﺭا ﻛﻢ و ﺑﻴﺶ ﭘﻴﮕﻴﺮﻱ ﻣﻴﻜﻨﻢ,  ﻭﻟﻲ ﺗﺎﻛﻨﻮﻥ ﭼﻨﻴﻦ ﺗﺠﻤﻌﻲ ﺭا ﺣﺘﻲ اﺯ ﺣﺰﺏ ﺣﺎﻛﻢ ﻧﺪﻳﺪﻩ اﻡ و ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﺣﺘﻲ ﺑﻪ ﺑﺮﮔﺬاﺭﻱ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﺮاﺳﻢ ﺑﺎ ﺷﻜﻮﻩ و ﺑﺰﺭﮒ و ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎ ﺑﺎ ﻣﺪﻳﺮﻳﺘﻲ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻗﻮﻱ ﻛﻪ ﻻﺯﻣﻪ ﺁﻥ اﺳﺖ ﻓﻜﺮ ﻧﻜﺮﺩﻩ اﻧﺪ ﭼﻪ ﺑﺮﺳﺪ ﺑﻪ اﻧﺠﺎﻡ ﺩاﺩﻥ ﺁﻥ,
ﺟﺪاﻱ اﺯ ﻛﻴﻔﻴﺖ و ﻛﻤﻴﻴﺖ ﺟﻤﻌﻴﺖ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻛﻴﻔﻴﺖ اﺻﻠﻲ اﻳﻦ ﮔﺮﺩﻫﻤﺎﻳﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺣﻀﻮﺭ 600 ﺷﺨﺼﻴﺖ اﺯ 69 ﻛﺸﻮﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎ ﮔﺮاﻳﺸﻬﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻭﻟﻲ ﺑﺎ ﻳﻚ ﺻﺪاﻱ ﻭاﺣﺪ ﻋﻠﻴﻪ ﺑﻨﻴﺎﺩﮔﺮاﻳﻲ ﺭﮊﻳﻢ ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴﻪ و ﻣﺴﺎﻟﻪ ﺁﺯاﺩﻱ ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ ﺑﻮﺩ, اﻳﻦ ﺁﻥ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ اﻳﻦ ﮔﺮﺩﻫﻤﺎﻳﻲ ﺭا ﺑﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺳﺎﻟﻬﺎﻱ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺘﻤﺎﻳﺰ ﻣﻴﻜﺮﺩ, ﺑﻠﻪ ﺧﻮاﻩ و ﻧﺎﺧﻮاﻩ ﺑﺎﻳﺪ اﻓﺰاﺭ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﭼﻨﻴﻦ اﺟﺘﻤﺎﻉ ﻋﻆﻴﻤﻲ, ﺧﺎﻟﻘﺎﻧﻲ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﺩ ﺑﺎﭘﺘﺎﻧﺴﻴﻠﻲ ﻋﻆﻴﻢ ﻧﻴﺎﺯ اﺳﺖ, ﺗﺸﻜﻴﻼﺗﻲ ﻣﻨﺴﺠﻢ و ﺟﺪﻱ, ﻛﺎﺩﺭﻫﺎﻱ ﺫﻳﺼﻼﺡ و ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ و ﺭﻫﺒﺮﻱ ﺑﺎ اﻗﺘﺪاﺭ اﻳﻦ ﺁﻥ ﭼﻴﺰﻱ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻓﺮﺩ ﺑﻴﻂﺮﻑ و ﺑﺎ اﻧﺼﺎﻑ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﺁﻥ ﺭا ﺑﺒﻴﻨﺪ و ﺗﺎﻳﻴﺪ ﻛﻨﺪ و ﺑﺪﻭﻥ ﺷﻚ ﺑﻪ ﺗﺤﺴﻴﻦ ﻭاﺩاﺭﺩ, ﻧﻜﺘﻪ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺗﻮﺟﻪ اﻡ ﺭا ﺟﻠﺐ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ اﺫﻋﺎﻥ ﺩاﺷﺘﻪ اﻧﺪ, ﻓﺪاﻱ ﻳﻚ ﻃﺮﻓﻪ و ﻛﺎﺭ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺸﻢ ﺩاﺷﺖ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ اﺳﺖ, ﭼﺮا ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮاﻱ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻛﻴﺴﻪ اﻱ ﻧﺪﻭﺧﺘﻪ اﻧﺪ و ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﻣﺮﺩﻣﺸﺎﻥ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ و ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻭﻕ ﺻﺪﻕ و ﻓﺪا,  ﺑﺮاﻱ ﭘﺮﺩاﺧﺖ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺩاﻭﻃﻠﺒﻨﺪ, ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﺧﺎﻧﻪ و ﻛﺎﺷﺎﻧﻪ ﺭﻫﺎ ﻛﺮﺩﻩ و ﺑﺪﻧﺒﺎﻝ ﮔﻠﺨﻨﺪ ﺁﺯاﺩﻱ ﻭﻃﻦ و ﻣﺮﺩﻣﺸﺎﻥ ﻣﻴﮕﺮﺩﻧﺪ, ﻭﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ ﮔﻮﻫﺮاﻥ ﺑﻲ ﺑﺪﻳﻠﻲ ﮔﺸﺘﻪ اﻧﺪ ﺑﺎ ﭘﺮﻭ ﺑﺎﻟﻲ ﻣﻘﺘﺪﺭ  ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﺳﺪ و ﻣﺎﻧﻌﻲ ﺭا ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﺳﺮﻧﮕﻮﻧﻲ ﺭﮊﻳﻢ ﻭﻻﻳﺖ ﻓﻘﻴﻪ ﺑﻪ ﺭﺳﻤﻴﺖ ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺳﻨﺪ,
و ﻧﻪ ﺩﺭ ﺣﺮﻑ و ﺷﻌﺎﺭ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺎ ﻋﻤﻞ ﻣﺸﺨﺺ اﻧﻘﻼﺑﻲ ﻳﻌﻨﻲ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺨﻦ ﻣﻬﺮﺗﺎﺑﺎﻥ ﺁﺯاﺩﻱ ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ, ,,ﻣﻴﺘﻮاﻥ و ﺑﺎﻳﺪ,, ﺭا ﺑﻪ اﺛﺒﺎﺕ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ اﻧﺪ, اﺯ اﻳﻦ ﺭﻭﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﺘﻲ ﺁﻧﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ اﺳﺎﺭﺕ ﺩﮊﺧﻴﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺳﺪ ﻧﺎﺗﻮاﻧﻲ و ﻋﺠﺰ ﺭا ﻣﻲ ﺷﻜﻨﻨﺪ و ﺩﮊﺧﻴﻢ ﺭا ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ اﺭاﺩﻩ ﭘﻮﻻﺩﻳﻦ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺯاﻧﻮ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻭﺭﻧﺪ, و اﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻏﻼﻣﺮﺿﺎ ﺧﺴﺮﻭﻱ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻣﺒﺎﺭﺯاﺕ ﺁﺯاﺩﻳﺨﻮاﻫﺎﻧﻪ ﻣﺮﺩﻡ اﻳﺮاﻥ ﺧﺎﻟﻖ ﻛﺎﻧﻮﻥ ﺷﻮﺭﺷﻲ و اﺷﺮﻑ 350 ﻣﻴﺸﻮﺩ,
و اﮔﺮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪاﻥ ﻟﻴﺒﺮﺗﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ ﭘﺸﺘﻮاﻧﻪ و ﻣﻮﺗﻮﺭ و 
ﺩﻳﻨﺎﻣﻴﺰﻡ ﻋﻆﻴﻢ ﻣﺒﺎﺭﺯاﺗﻲ ﺧﻠﻘﺸﺎﻥ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ.
ﺑﺮاﺳﺘﻲ ﻛﻪ اﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﺮاﺑﺮ ﺧﺎﻟﻘﺎﻥ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺷﮕﻔﺘﻲ و اﻳﺜﺎﺭ و ﻓﺪا ﺟﺰ ﺳﺮ ﺗﻌﻆﻴﻢ و ﺳﭙﺎﺱ و ﻣﺎﻳﻪ ﮔﺬاﺭﻱ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺭاﻫﻲ ﭘﻴﺪا ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ,و اﺯ اﻳﻦ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺑﺮاﺑﺮ ﺭﻫﺒﺮﻱ ﭘﺎﻛﺒﺎﺯ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﻛﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺴﻠﻲ ﺭا ﭘﺮﻭﺭﺵ ﺩاﺩ ه ﺑﺎ اﻓﺘﺨﺎﺭ ﺳﺮ ﺗﻌﻆﻴﻢ ﻓﺮﻭﺩ ﻣﻴﺎﻭﺭﻡ و ﺑﻪ اﻭ و ﻫﻤﻪ ﻣﺠﺎﻫﺪاﻥ ﺩﺭﻭﺩ ﻣﻴﻔﺮﺳﺘﻢ و ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﻳﻚ اﻳﺮاﻧﻲ ﺩﺭ ﺗﺒﻌﻴﺪ اﺯ ﺗﻚ ﺗﻜﺸﺎﻥ ﺑﺮاﻱ ﺭﺯﻣﺸﺎﻥ ﺳﭙﺎﺳﮕﺬاﺭﻡ (ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﻛﻪ اﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺩاﺭﻡ اﺯ اﻳﻦ ﻛﻠﻤﺎﺕ ﺧﻮﺷﺸﺎﻥ ﻧﻴﺎﻳﺪ)  ﺑﺮاﻳﺸﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮﻳﻨﻬﺎ ﺭا ﺁﺭﺯﻭ ﺩاﺭﻡ.
ﻓﺮﺩﻳﻦ ﺁﻟﻤﺎﻥ

۱۳۹۳ خرداد ۵, دوشنبه

شرکت در ویلپنت پاریس درمان «درد مشترک» یعنی بنیادگرائی است.

                                                    


باز هم خردادماه رسید و زمان برگزاری گردهمائی بزرگ مجاهدین. بر طبق عادت همیشگی برای دعوت از هموطنان با برخی از آن‌ها وارد گفتگو شدم. هموطنی ازطیف مبارزان مترقی بریده از مبارزه، پاسیو، و منتقد به مجاهدین که اوج فعالیتش در سایتهای مجازی واینترنتی و از ساعت هفت شب به بعد می‌باشد، می‌گفت که چون مجاهدین یک نیروی«مذهبی، سکت وتشکیلاتی آهنی» که همگی شان توسط رهبری «مغز شوئی» شده‌اند می‌باشند، لذا هرگونه حمایت سیاسی وشرکت در وویلپنت پاریس را مردود می دانست. در صحبت هایش، آنچه که بسیار برجسته بود وبه طور دائم تکرار می گردید، انتقاد به «رهبری »و«تشکیلات قوی مجاهدین» بود. او می‌گفت: مجاهدین انسجام وقدرت تشکیلاتشان بسیار قوی وبالاست ولی آنها با خطاهای استراتژیک شان همچون «غولی»، دیگر جریانات مترقی (منظورش اپوزیسیون های دست ساز رژیم بود!) را در ایران قفل کرده اند
!.
از او پرسیدم: در دنیای فرضیات، گیرم که شما درست می گوئید، وما رهبری مجاهدین ـ که از دیر باز آرزوی رژیم خونخوار آخوندی بود وهست ـ و تشکیلات مجاهدین ـ که بازهم بنا به خبر رسانی های رژیم پلید جمهوری اسلامی، تا کنون هزار بار نابود شده‌اند ـ را از صحنه سیاسی ایران حذف نمائیم، آلترناتیو وراه حل شما برای مبارزه با این غده سرطانی، یعنی جمهوری اسلامی که ایران ومنطقه را به نابودی کشانده است چیست؟
این بار اما او مکثی کرد وگفت: حمایت از تشکیلات سیاسی دموکرات مثلآ ملی ومذهبی ها!ـ
گفتم: اگر به سیر تکاملی جامعه اعتقاد دارید، بهتر می‌دانید که هیچ حرکتی و هیچ سازمانی خود به خودی به وجود نمی آید. آنها زائیده یک تحول اجتماعی می باشند. در طول تاریخ بسیاری از جنبشهای مترقی آمدند و مبارزه کردند، اما از آنجائی که در لحظات سرنوشت سازتاریخ خلقها، پاسخی مناسب در شان آن لحظه تاریخی برای توده ها نداشتند، لذا به طور اتوماتیک از صحنه سیاسی ـ اجتماعی حذف وجایشان را به نیروهای بهتر، بالنده تر دادند.ـ
حال سؤال من این است: چرا شماها به مبارزان سایت های مجازی تبدیل شده اید؟ آیا می‌خواهید که مجاهدین نیز دست از مبارزه کشیده ودر اروپا و امریکا به پاسیویزم دچار شده و با تزویر وریا به مبارزان هفت شب به بعد در سایت های مجازی تبدیل گردند!؟
اما مجاهدین با بدن های زخمی بر روی تخت های شکنجه، وعلی رغم زخم زبان ودشنه نامردمان به ظاهر دوست بر پشت، در زیر موشک باران در زندان لیبرتی، همچنان استوار وپابرجا، خندان ودست افشان، ریش آخوندها را برای سرنگونی رها نمی کنند؟ در خاتمه گفتم: در حال حاضربا توجه به ظرفیت، توان و رشد فکری وفرهنگی جامعه اگر از مجاهدین وشورای ملی مقاومت آلترناتیو بهتر ومترقی تری در جامعه وجود می‌داشت خودش را به صورت فعال وبالنده، آنچنان نشان می‌داد که مجاهدین وشورای ملی مقاومت نیز همانند دیگر جریانات فکری در طول تاریخ از نوک قله ی مبارزه پایین کشیده شده و جایشان را به آن نیروی بالنده تر می دادند.ـ
بعد از اینکه از راه حل وپیشنهاد برای مبارزه با جانیان حاکم بر میهن اسیر ودر زنجیرمان پرسیدم، وی ساکت شد ودیگر هیچ نگفت.ـ.
اما جالب این است که در طرف دیگررفیق مبارز«مارکسیستی» از خلق برادر وهمسایه افغانستان که از طریق اخبار در جریان گردهمآئی مخالفان بنیادگرائی در ویلپنت پاریس قرار گرفته بود، به سراغ من آمد وگفت: ما، بسیاری از سازمان های چپ ومترقی افغانستان که در کشورهای اروپائی ودر افغانستان فعال سیاسی هستیم، می‌خواهیم در گردهمائی مقاومت ایران در «ویلپنت پاریس» شرکت نمائیم! با تعجب پرسیدم: چرا شما؟، بسیاری از روشنفکران ما که درکلام وتئوری به «مبارزات فرامیهنی، فرامرزی وفراخلقی » معتقدند، به مجاهدین انتقاد می‌کنند که چرا در گردهمآییهای مجاهدین، مردم افغانستان و سوریه شرکت می کنند؟
خنده تلخی کرد وگفت:به قول محمدکاظم کاظمی:ـ
ما شاخه‌های توأم سیبیم و دور نیست
باری دگر شکوفه بیاریم توأمان‌
با هم رها کنیم دو تا سیب سرخ را
در حوضهای کاشی گلدار باستان‌
بر نقشه‌های کهنه خطی تازه می‌کشیم
از کوچه‌های قونیه تا دشت خاوران
ما در بحثها و تبادل افکار درون حزبی وسازمانی مان به این نتیجه رسیدیم که «بنیادگرائی» بلای اصلی ومشکل جدی کشورهای منطقه وبخصوص کشورهای اسلامی می‌باشد و مرکز فتنه ومصیبتی که خلق های خاورمیانه به آن مبتلا هستند در تهران است وتوسط آخوندهای ایران هدایت می شود. آنها مثل اژدهای چندسر تمامی جوامع بشری وبخصوص خاورمیانه را با شرارتهای خودشان به آتش کشیده اند. و در تمام منطقه نیرویی سازمان یافته تر و منسجم‌تر از مجاهدین با این اژدها دست به گریبان نیست، چون هزاران انسان را با اعتقادات وملیت های مختلف در پاریس دور هم جمع می نماید. لذا ما افغانها برای درمان«درد مشترک مان» یعنی بنیادگرائی، با تمام توان در این گرد هم آئی بزرگ در ویلپنت پاریس شرکت می‌کنیم و به همین خاطر از مجاهدین و شورای ملی مقاومت برای سازماندهی تمامی خلق های تحت ستم منطقه، که زخم مشترک بنیادگرایی بر تن دارند، و امکان مبارزه با این هیولا تشکر می کنیم.
برای من مقایسه ی برخورد این دو فرد بسیار جالب است، چون نشان دهنده تفاوت برخورد دو طیف از انسانهای مدعی تفکر فرامرزی با کسانی که به واقع راه درمان درد را می فهمند، بود.ـ
هرمز صفائی نوائی
آلمان -26.05.2014