۱۳۹۲ بهمن ۵, شنبه

هادی خرسندی - جای دگر به درد خورد نردبان تان.....




جای دگر به درد خورد نردبانِ تان!
هادی خرسندی
ــــــــــــــــــــــــ
تُف بر شما و مرکز آتش نشانِ تان
توی سر شما بخورد نردبانِ تان
گر نردبانِ تان نشده باز، لااقلّ
ای کاش هم که باز نمیشد دهانِ تان
آتش به جان آذر و نسرین شما زدید
با لِک و لِکِ نیروی آتش نشانِ تان
آویخت شصت ساله زن از نرده های داغ
در انتظار مقدم یاری رسانِ تان
حالا دوقورت و نیم شما نیز یاقی است!
ورّاث را خبر بدهید از زیانِ تان!
تا مملکت گذرگه دزدانِ چون شماست
جای دگر به درد خورد نردبانِ تان!
توضیح و عذر و فلسفه و قصه زائد است
ما مردم از بَریم همه، داستانِ تان
بی ارزش است پیش شما، جان مردمان
بی قدرت اند مردم ما در گمانِ تان
اما به روز حادثه، از صدر تا به ذیل
سوراخِ موش میشود امّید جانِ تان
ما دیده ایم و باز ببینیم عنقریب
چسناله های رهبری و رهبرانِ تان
روزی که صبر خلق شود شعله های خشم
آتش نمیدهد به دقایق امانِ تان
باشد صلاحِ تان که به دنبال رهبری
با هم فرو روید تهِ جمکرانِ تان
یا نردبان ز چوب خرافات آورید
کاید برون ز چاه، امام زمانِ تان

۱۳۹۲ بهمن ۳, پنجشنبه

دعوای ظریف با وزیر خارجه ایتالیا بر سر حجاب


وزیر امور خارجه ایتالیا در سفر اخیرش به تهران به شدت اصرار داشت تا بدون حجاب وارد کشور شود که این موضوع با واکنش مقامات نظام مواجه شد.

طبق پروتکلی که از پیش میان جمهوری اسلامی و سایر کشورهای جهان به توافق رسیده است، کلیه بانوان دیپلمات سایر کشورها موظفند با حجاب روسری و پوشیدگی متعارف در ایران وارد کشور شوند.

اما هنگام نشستن هواپیمای حامل وزیر امور خارجه ایتالیا، وقتی مدیر تشریفات وزارت امور خارجه با سه روسری رنگین برای استقبال از وی وارد هواپیما می‌شود، او قبول نمی‌کند و می‌گوید که فقط بدون حجاب حاضر است وارد ایران شود.

وقتی گفته می‌شود که طبق پروتکل باید عمل شود، وی پاسخ می دهد که چطور مقامات ایرانی در ضیافت‌های ما به خاطر سرو مشروب حاضر نمی‌شوند، من هم حاضر نیستم تن به این محدودیت بدهم.

اصرار‌ها راه به جایی نمی‌برد و بالاخره مدیرکل تشریفات با محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه کشورمان تلفنی تماس می‌گیرد و کسب تکلیف می‌کند و خواستار مکالمه وی با وزیر امور خارجه ایتالیا می‌شود.

جهان نوشت: ظریف ضمن اینکه حاضر به مکالمه تلفنی نشده است می‌گوید: بگویید اگر نخواهید حجاب داشته باشید، نمی‌توانیم در تهران از شما پذیرایی کنیم و همه قرارهای شما لغو می‌شود.

وی با ناراحتی در داخل هواپیما ابتدا با ایتالیا تماس تلفنی برقرار می‌کند و بعد با عصبانیت و پس از کشیدن چند سیگار، با اکراه روسری را به سر کرده و از پلکان هواپیما پایین می آید.
جهان نیوز

۱۳۹۲ دی ۲۹, یکشنبه

اگر شاه مي توانست به ان «فكر نكردني» فكر كند و اگر خميني قادر بود، سقوط آزاد از «ماه» تا «چاه» را باور كند،

 
اگر شاه مي توانست به ان «فكر نكردني» فكر كند و اگر خميني قادر بود، سقوط آزاد از «ماه» تا «چاه» را باور كند، شايد اوضا ع به گونهٌ ديگري مي چرخيد.
سوليوان، سفير آمريكا، تحت اين عنوان، گزارشي از وضع بحراني ايران و پايان دوران شاه، براي كارتر فرستاد. «ديگر ترديدي وجود نداشت كه شاه از حمايت افكار عمومي برخوردار نيست… در شرايط جديدي بايست موضو ع روابط احتمالي اينده بين نظاميان و رهبران مذهبي را مورد توجه قرار دهيم. خطوط اصلي پيشنهادي من اين بود كه براي پايان بخشيدن به بحران ف علي… بين نيروهاي انقلابي و نيروهاي مسلح سازش به وجود ايد… حصول توافق… به اين صورت امكان پذير است كه ايت الله خميني شخص م عتدلي مانند بازرگان يا ميناچي را به نخست وزيري انتخاب كند و بدين وسيله از روي كار امدن حكومتي از نو ع ناصر ـ قذافي جلوگيري به عمل ايد. حدس من اين بود كه رهبران مذهبي و شخص ايت الله خميني چنين راه حلي را خواهند پذيرفت زيرا هدف اصلي آنها كه حذف شاه بود، در چارچوب چنين توافقي عملي مي شد…»
20 ابان: كارتر پس از خواندن گزارش سوليوان، پي برد كه ممكن است حفظ شاه در قدرت امكان پذير نباشد. از روز 15ابان كه دولت نظامي روي كار امد، موج جديدي از تظاهرات و ا عتصابها سراسر كشور را دربرگرفت.
روز 6آذر، كارمندان ا عتصابي بانك مركزي ايران، سندي را منتشر كردند كه نشان مي داد 178تن از وابستگان رژيم در دو ماه، شهريور و مهر، دو ميليارد و چهارصد هزار دلار را از ايران به بانكهاي خارج از كشور انتقال داده اند. انتشار اين ليست، به نفرت مردم از رژيم شاه هر چه بيشتر دامن زد.
10 آذر: برابر با شب اول محرم در سراسر كشور تظاهرات بود. مردم روي پشت بامها شعار مي دادند. در اثر تيراندازي ماموران حكومت نظامي هزاران تن از مردم تهران كشته شدند.
11 و 12آذر: در ا عتراض به كشتار روز پيش، مردم كفن پوش به خيابآنها ريختند. درگيريها خونين بود. راديوهاي خارجي ت عداد كشته شدگان را 3هزار نفر ذكر كردند.
از اين پس تقريبا هر روز، شهرهاي مختلف ايران شاهد تظاهرات، تحصنها و ا عتصابهاي مردم و درگيريهاي خونين با دولت نظامي بود. اين حوادث در وقاي ع نگاري اين دوران به تفصيل امده است.
چرخش تعادل در راهپيمايي ميليوني تاسو عا و عاشورا
19آذر: روز تاسوعا، به دعوت ايت الله طالقاني، بزرگترين راهپيمايي در تهران برگزار شد. شعارها تحت كنترل بود. هدف بسيج حداكثر توده هاي مردم در يك حركت ارام و فراگير بود.
راهپيمايي روز عاشورا اما بزرگترين راهپيمايي تاريخ ايران بود. به نوشتهٌ سوليوان «در نتيجهٌ توافقي كه صورت گرفته بود« راهپيماييي بدون درگيري پايان يافت. اما توده هاي ميليوني شعارها را خود تعيين نمودند. «مرگ بر شاه« در رفراندوم عاشورا به ثبت داده شد، در شهرستآنها اما عاشورا پرحادثه بود. چند مجسمهٌ شاه به پايين كشيده شد. فروريزي گستردهٌ نيروهاي نظامي رژيم، فرار و تمرد سربازان در ابعاد انبوه اغاز شده بود. ظهر عاشورا در پادگان لويزان يك گروهبان و يك سرباز، افسران را به رگبار بستند و بيش از 10تن را كشتند. در ان روزها، شبيه اين عصيآنها در شهرهاي ديگر نيز اتفاق افتاد.
هدف بعدي در شورش شهرها، آزادسازي زندانيان سياسي بود. در سي ام آذر، صدها زنداني سنندجي از زندان گريختند. در سوم ديماه، مردم سنندج زندان را فتح كرده و زندانيان سياسي را آزاد ساختند. در دوازدهم دي مردم فيروزاباد درهاي زندان را گشودند و زندانيان سياسي را آزاد كردند. در چهارم دي تظاهرات خونين در شهرهاي كرج، سقز، بابل، رضاييه، سنندج، انديمشك، شوش، دزفول و لنگرود برپا شد و مجسمهٌ شاه در اكثر اين شهرها به اتش كشيده شد. در هشت آذر، دكتر غلامحسين صديقي، از رهبران سابق جبههٌ ملي، پس از ديدار با شاه، امادهٌ تشكيل دولت شد. اما فشار افكار عمومي، با عث انصراف او گرديد ولي در هشتم ديماه، شاهپور بختيار، نخست وزيري شاه را پذيرفت و از سوي مردم ايران و حتي همكاران سابق خود طرد گرديد.
تا هنگام برگزاري كنفرانس گوادلوپ (روز 15دي) كارتر كه نگران موقعيت شاه بود، نمايندگان مختلفي را براي بررسي وضع به ايران فرستاد. در 24آذر، جرج بال، از ا عضاي شوراي امنيت ملي و مشاور سياسي كارتر، به ايران آمد و در گزارش خود نوشت «سقوط شاه اجتناب ناپذير است و ملت آمريكا بايد به سر عت وسائل انتقال قدرت را فراهم كند«. كارتر، پيش از او نيز بلومنتال، وزير خزانه داري، و بوب بووي، مرد شمارهٌ 3 سيا، را با همين ماموريت به ايران فرستاده بود. سناتور رابرت بيرد، رهبر اكثريت سناي آمريكا، سومين فرستادهٌ كارتر بود كه با سوليوان، به ديدار شاه رفت. سوليوان دربارهٌ اين ديدار نوشت «ملاقات با شاه محيط ياس و افسردگي را كه بر دربار حاكم بود به بيرد نشان داد. ارزيابي شاه از اوضا ع نااميد كننده و عكس العمل او در برابر ابراز حمايت آمريكا منفي و بي تفاوت بود… در تمام مدت ناهار، شاه ساكت به سقف خيره شده بود… در اين چند ماه گويي به اندازهٌ چند سال پير شده بود«. برخي ا عضاي دولت كارتر، چون شلزينگر، وزير انرژي، مانند برژينسكي، به راه حل نظامي براي حل بحران ايران و حمايت از شاه مي انديشيدند.
در 5دي، حملهٌ ماموران حكومت نظامي به تحصن استادان در وزارت علوم، به شهادت كامران نجات اللهي منتهي شد و روز 6دي، تشييع جنازهٌ استاد شهيد در تهران، به يك راهپيمايي عظيم با دهها كشته و زخمي منجر گرديد.
در 11دي، ازهاري، از نخست وزيري استعفا كرد و شاه در گفتگو با چند خبرنگار گفت؛ اگر موقعيت مناسب باشد براي استراحت به خارج از كشور خواهد رفت.
روز 13دي (سوم ژانويه1979) شوراي امنيت ملي آمريكا تصميم گرفت كه ژنرال هايزر را براي ا علام حمايت بي قيد و شرط آمريكا از ارتش، نزد نظاميان ايران بفرستد و رهبران نظامي را به ترك نكردن ايران ترغيب كند.
كنفرانس گوادلوپ
15دي: به پيشنهاد ژيسكاردستن، رئيس جمهور فرانسه، سران چهاركشور آمريكا، انگليس، المان و فرانسه در جزيرهٌ گوادلوپ گرد امدند تا دربارهٌ بحران ايران گفتگو كنند. پيش از برگزاري كنفرانس، خميني، ابراهيم يزدي، را به آمريكا فرستاد تا ذهن رهبران ان جا را نسبت به حكومت آينده روشن سازد. در فرانسه هم يك هفته قبل از كنفرانس، صادق قطب زاده، تحليلي دربارهٌ سياستها و نوع حكومت خميني در اختيار وزارت خارجه گذاشت. خميني قبل از كنفرانس مطمئن شد كه ژيسكاردستن به كارتر توصيه خواهد كرد، تا با دولت احتمالي جديد تهران وارد مذاكره شود.
نتيجهٌ كنفرانس، رضايت دادن كارتر به خروج شاه از ايران بود. پس از كنفرانس، سياست آمريكا در قبال ايران ا علام شد «دولت كارتر هرگونه اميدي را براي حفظ قدرت كامل شاه از دست داده است و در عوض بر حمايت خود از يك دولت غيرنظامي تاكيد مي كند«. از اين پس در تهران ديدارها و مذاكرات بين بازرگان و بهشتي و بختيار و قره باغي از يك سو و بين بهشتي، بازرگان با سوليوان و هايزر از سوي ديگر جريان داشت. سوليوان پس از توافقهايي كه در تهران صورت گرفته بود، به كارتر پيشنهاد كرد كه براي مذاكره با خميني «يك مقام ارشد را به پاريس بفرستد« و كارتر از طريق نمايندگان ژيسكاردستن براي خميني پيام فرستاد كه آمريكا پذيرفته است كه شاه كنار برود. نمايندگان فرانسه در ديدار با خميني تاكيد كردند كه «انتقال قدرت در ايران بايد كنترل شود و با احساس مسئوليتهاي سياسي همراه باشد«. خميني خطاب به آنها گفت به من اطلا ع دادند كه يك كودتاي نظامي در شرف تكوين است… من كودتا را نه به صلاح ملت مي دانم و نه به صلاح آمريكا، خوف ان دارم كه اگر كودتاي نظامي بشود، انفجاري بشود كه در ايران كسي نتواند جلو ان را بگيرد. من به شما توصيه مي كنم از كودتا جلوگيري كنيد.
20دي: به گزارش خبرگزاريها «دولت آمريكا از نيروهاي مسلح ايران خواست كه از دست زدن به يك كودتا بپرهيزند«. شاه بعدها در «پاسخ به تاريخ« نوشت «هايزر، توانسته بود تيمسار قره باغي، رئيس ستاد ارتش را جذب كند… قره باغي از قدرت خود براي جلوگيري از كودتا عليه خميني استفاده كرد«. در 21دي، سايروس ونس، وزير خارجهٌ آمريكا، اعلام كرد كه شاه بايد ايران را ترك كند و در غياب او شوراي سلطنت تشكيل شود. و سوليوان به اتفاق هايزر به ديدار شاه رفتند و پيام واشينگتن، مبني بر ضرورت ترك ايران را به وي رساندند. در 23دي شوراي سلطنت به رياست سيدجلال تهراني، تشكيل شد. بهشتي و يدالله سحابي نيز از كانديدهاي آن بودند. در 25دي ارتشبد قره باغي، ضمن رد كودتا از طرف ارتش گفت «هرگونه تمرد و عمل خودسرانه به شدت سركوب خواهد شد. هر نظامي كه به كودتا دست بزند، به عنوان ياغي، مجازات خواهد شد«.
26دي: شاه و فرح با چشمان اشكبار ايران را ترك كردند و عازم مصر شدند. شاه قبل از حركت، از ارتشبد قره باغي، رئيس ستاد ارتش، خواست كه سران ارتش را از دست زدن به كودتا باز دارد. با خروج شاه، انفجار شادي در ايران جشن گرفته شد و مجسمهٌ شاه در بسياري از شهرها پايين كشيده شد. مردم حتي با چشمهاي خود مي خنديدند و طعم شيرين پيروزي را با تمام وجود مي چشيدند. اين را فراموش كردم بگويم كه با روي كار امدن بختيار، ا عتصاب 61روزهٌ مطبو عات به پايان رسيده بود و اكنون روزنامه ها واقعا خواندني بودند.
روز 29ديماه، به مناسبت اربعين حسيني، 2ميليون نفر در تهران راهپيمايي كردند. روزنامه ها از آن به عنوان «عظيم ترين راهپيمايي مذهبي و سياسي تاريخ« ياد كردند.
30ديماه: 162زنداني سياسي يعني اخرين گروه زندانيان سياسي از زندان آزاد شدند. اكنون جشن پيروزي به خصوص براي هزاران نفري كه جلو زندان قصر رفته بودند، در سيماي مسعود و موسي و قهرماناني از ديگر گروهها شكفته مي شد. وقتي يك گوينده گفت كه روحانيت موجب آزادي زندانيان شده، مسعود فورا ميكروفون را از او گرفت و به عنوان نمايندهٌ تمامي زندانيان سياسي گفت اين مردم بودند كه ما را آزاد كردند.

۱۳۹۲ دی ۲۶, پنجشنبه

هرمز صفائی نوائی - شرح حال مادران مجاهد ومبارز میهنم

شرح حال مادران مجاهد ومبارز میهنم هرمز صفائی نوائی تقدیم به مادرم - یارم - همرزمم که با من به زندان افتاد - با من بروی تخت شکنجه دراز کشیده شد - بامن 3 بار طناب دار به گردنش انداختند . با من 34 سال است به تبعید گاه و هجرت سفر کرد.با من خندید . با من گریه کرد . چشم براه من بود . تن به نامردمان نداد . عاشق مردم بود . در این 34 سال هر هفته که به او زنگ می زدم و صدای مرا می شنید در 2دقیقه اول فقط می گریست تا بروی دلتنگیهایش را مرحم بگذارد . تا زمانی که توان راه رفتن داشت به خانه اعدامیها ی عقیدتی و سیاسی سر می زد / بدون ترس وواهمه از جانیان عمامه بسر در تشیع جنازه اکبر صحرا نورد - محمد شاکری نوا علی اردشیر ومصطفی اردشیر ودیگر شهدا شرکت می کرد . مرتب برای فاتحه خوانی بر سر قبر بچه های اعدامی اش می رفت وبرایشان فاتحه می خواند . آخرین بار دو روز قبل از فوتش با ایشان تلفنی صحبت کردم . به من گفت : دیگر وقتش رسیده و باید بروم آن بالا . من نیز در جواب بوی گفتم تو به من قول دادی مقاومت کنی تا سر یزیدیان زمان را به سنگ بکوبی ولی تقدیر خداوند این مهلت را بوی نداد . دریائی از شعر وشور ومحبت به دیگران بود . تقدیم به مادرم که شبهای زیادی را بخاطر من در سرمای زمستان وروزهای متوالی جلوی درب زندان وشکنجه گاههایم در آمل - قائم شهر وبخصوص قتلگاه ساری که به مدت 6 ماه تحت شکنجه های قرون وسطائی بودم وملاقات نداشتم می خوابید تا مرا ملاقات کند ویا خبری از من بدست بیاورد . هیچگاه هنگام ملاقاتم در زندان فقط برای من خوراکی و یا وسیله نمی آورد همیشه هوای هم زنجیران غریبه ام که از شهرهای دیگر بودند وامکان ملاقات با خانواده شان را نداشتند و یا همزنجیران بی پول را داشت و برای آنها نیز خوراکی و یا وسائل مورد نیاز زندان را می آورد . هنگامیکه برای سومین بار خواستند مرا اعدام نمایند در شب اعدامم وفرار از زندان قائم شهر به اولین کسیکه پناه آورده ام مادرم بود . او بود که مرا فراری داد . او بود که مرا از چنگال خونخواران عمامه بسر - این هیولا ومافیای مذهبی از خدا بیخبر نجات داد واز محاصره پاسداران شب به تهران واز ایران فراری ام داد . .مادرم با رازهای ناگفته اش رفت . اگر بگویم که یک انسان خداگونه بود کم گفتم . مادر در تمام درگیریهای با اراذل واوباش که بنام دین به آزادیها حمله وبچه ها را با سنگ وچماق زخمی می کردند از بچه هایش دفاع واز آنها حمایت می کرد . زخمی می شد ولی بروی خودش نمی آورد تا بچه ها ناراحت نشوند .. تمام تلاشش حمایت ونجات بچه های نسل انقلاب بود تا انقلاب توسط لاشخورهای دین فروش وچپاولگر به انحراف کشیده نشود ورنج بچه های انقلاب به تاراج برده نشود . . وقتی به دلائلی از جنگلهای شیرگاه وساری با لباس ( گالش ) وچکمه در گرمای تابستان مرا در ساری بطور اتفاقی دید برای لو نرفتن من وعادی نشان دادن همه چیز بر احساسات مادری اش غلبه کرد و مرا در آغوش نگرفت . مرا راهنمائی کرد تا چگونه به مکانی امن بروم . مادران همان بهترین محصول کامل خداوند بود ند که تمام ملائکه در مقابلشان سر سجده فرود آوردند مادران ما دریائی از عشق بودند که می شد بدون چشمداشت در آنها شنا کرد مادران ما کوهی بود ند که می شد به آنها تکیه داد. مادران ما فرشته گانی بود ند که برای حفاظت ما آمده بودند مادران ما همان انسانهای خداگونه ائی بودندکه خداوند به آن می بالید مادران ما گنجینه ای بودند که همتا نداشتند مادر ان مظهر عشق بدون چشمداشت بودند مادران پرداخت یک طرفه و بدون انتظار بودند مادران امید بود ند و انتظار مادران خود , خود ,عشق , بودند مادران تمام احساسات شبهای شعر یک شاعر بودند مادران خود بتنهائی صاحب تمام زیبائیها بودند اگر بهشت زیر پای چنین مادران نباشد پس بهشت چه معنائی دارد مادران زندانیان وتبعیدیان عقیدتی وسیاسی گل گلسان- گیاه -آب روان --اقیانوس محبت و زیبائیهای رنگهای یک پروانه- -چمنهای سبز به نشانه روئیدن وشادابی آبی دریا - سفیدی برف به نشانه پاکی عظمت کوههای سربه فلک کشیده البرز کوه به نشانه بزرگواری عطر خوشبوی وخوش شالیزارها بهنگام بهار شکوفه های بهاری - در نارنجستان و عطر خوش نارج مادران ما صاحب تمام زیبائیهای یک گل بودند در مقابل عظمت مادران ما - صبر آنها - استقامت آنها واژه ها همگی شرمسارند مادران ما تبعیدیان واعدامیهای عقیدتی وسیاسی بتنهائی معنای واقعی ناموس تمام کلماتند مادران ما پناهگاهی در ناکامیها وگمراهی هایند مادران ما خار در چشم واسخوان در گلو در این سالها با گل - با گیاه - با سنگ خارا - وبا کوه دشت وبیابان همراز بودند ننگ ونفرین ابدی بر کسانی باد که به هر اسمی انسانهای دیگر را از عواطف مادری - از محبت همشهری و هم محلی و ودر یک کلام بخشی از زندگی ووجود انسانهای پاک را صرفآ بجرم عاشق مردم وزحمتکشان بودن ودگر اندیشی نابود و از آنها گرفتند . 26.دی 1392 15.01.2014 هرمز صفائی نوائی

تسلیت به خانواده محترم صفایی نوایی.


,,ﺗﻘﺪﻳﻢ ﺑﻪ ﻳﺎﺭاﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻏﺮﺑﺖ و ﺩﻭﺭ اﺯ ﻭﻃﻦ ,,
ﻋﺰﻳﺰاﻧﺸﺎﻥ ﺑﺨﺼﻮﺹ ﻣﺎﺩﺭاﻧﺸﺎﻥ ﺭا ﻃﻲ اﻳﻦ ﺳﺎﻟﻴﺎﻥ اﺯ ﺩﺳﺖ ﺩاﺩﻩ اﻧﺪ اﻣﺎ ﺳﺮﻓﺮاﺯ, ﺗﺒﻌﻴﺪ ﺭا ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﻣﻴﺨﺮﻧﺪ و اﻳﻦ ﺩﺭﺩﻫﺎ ﺭا ﻛﻪ ﻛﻪ ﺑﻌﻀﺎ ﺟﺎﻧﮕﺪاﺯ اﺳﺖ ,ﺟﺰﻭ ﻫﻤﻴﻦ ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺑﺮاﻱ ﺳﺮﻧﮕﻮﻧﻲ ﺭﮊﻳﻢ ﺩﺟﺎﻻﻥ ﻣﻴﺒﻴﻨﻨﺪ ﺑﻪ اﻣﻴﺪ ﺳﻼﻣﺘﻲ ﺑﺮاﻱ ﻣﺎﺩﺭاﻥ اﻳﺮاﻧﺰﻣﻴﻦ
و ﺁﺭﺯﻭﻱ ﺁﻧﺮﻭﺯ ﻛﻪ ﺳﺮﺑﻠﻨﺪ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﮔﻠﻬﺎﻳﻲ اﺯ ﻋﺸﻖ ﺑﺪﻳﺪاﺭﺷﺎﻥ
ﺑﺮﻭﻳﻢ و ﻣﺎﻡ ﻣﻴﻬﻦ ﺭا ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻛﻨﻴﻢ..

۱۳۹۲ دی ۲۴, سه‌شنبه

محمود سرابی: ایرج مصداقی در آفساید گیر کرده است


محمود سرابی: ایرج مصداقی در آفساید گیر کرده است معلوم نیست مصداقی قصد دارد به کدام دروازه شوت کند؟! امیدوارم نوشته‌های زندان مصداقی مانند نوشته های فوتبالش تحریفی نباشد؟ تاریخ نویسی و کپی برداری ازآرشیو کیهان ورزشی و دستکاری عمدی! مسئله من ایرج مصداقی نیست مهم ریزه نکاتی است که در نگارش بسیاری از اوقات همین ریزه کاریهای نگارشی تاثیرگذارتر کل مطلب می‌شود. به همین دلیل برای من دیگر مهم نیست چه کسی قلم به دست گرفته است. مهم نگارش و تعیین هدف نهایی اوست که چنانچه آدرس عوضی بدهد و خاک در واقعیت و حقیقت بپاشد این اجازه را من هم خواهم داشت که با ذکر نکاتی مانند یک داور باریکنی خاطی در آفساید را متوقف کنم. آقای مصداقی با اذعان خودش به عنوان یک علاقمند و تماشاگر که از دور دستی بر آتش داشته است وارد حیطه تاریخ نگاری فوتبال شده است یعنی حداکثر جایگاه ایشان «تماشاگر، هوادار» فوتبال است به همین دلیل نه توانسته و نه اجازه داشته به حریم فنی فوتبال وارد شود و اصلاً چرا ایرج مصداقی در این روزگار پرکاری و پر مشغله‌ای به سراغ فوتبال آمده است؟ قبل از هر چیز باید بنویسم من حرفه و شغلم در ایران فوتبال بوده است. سالیان دراز با پیراهن باشگاه اقبال بازی و مربیگری کرده‌ام و با تمام بازیکنان هم نسل و هم سن خود دوست و رفیق بوده‌ام. سالهای 64 ـ 61 همیشه به عنوان یکی از مربیان برتر فوتبال ایران حضور داشته ام چه در زمینه موفقیتهای باشگاهی چه در پرورش استعدادهای ناب فوتبال که جهت نمونه قهرمانی نوجوانان و جوانان باشگاه اقبال، صعود باشگاه فوتبال اقبال از دسته چهارم به دسته اول باشگاههای تهران، با باشگاه پیام در مسابقات باشگاه تهران به عنوان مربی در سن 28 سالگی حضور داشته‌ام و بازیکنان صاحب نامی چون مجد تیموری، ناصر میرزایی، محمود حقیقیان، رضا محتشم، بهروز عبدی، عباس ریسوند و بازیکنان برجسته دیگر حضور داشته‌اند که پیروزی مقابل استقلال که آن دوره قهرمان شد از جمله موفقیتهای دیگرم در فوتبال بوده است. اگر مقدمه‌ای می‌نویسم به این دلیل که باید بگویم این حیطه تخصصی من است و از جمله معترضان سیستم ورزشی رژیم هم بوده‌ایم که دهها مقاله‌های من در نشریات کیهان ورزشی، دنیای ورزش، اطلاعات و کیهان روزنامه، نشریه ورزش وجود دارد و امّا ایرج مصداقی به حیطه فوتبال آمده و پایش را جایی گذاشته که به راحتی می‌توان به نیت او پی بردو فهمید او مدافعی است که عمداً گل به تیم خود می‌زند و نمایش نابلدی می‌دهد. او می‌خواهد چون نوشته‌های زندانش از بار جرایم و جنایات رژیم کم کند و دهها هزار نفر اعدامی را از پنج رقمی به 4 رقمی ناقابل تقلیل دهد! چرا را نمی‌دانم!؟ اینکه در سالهای 65 ـ 57 که من در ایران بودم نفوذ و حضور مجاهدین در میان ورزشکاران به عنوان عضو، هوادار و سمپات کم نبود. این را که همه می‌دانند بسیاری از ورزشکاران در رشته‌های کشتی، وزنه برداری، والیبال و فوتبال علائق خود را به این سازمان ابراز و اعلام می‌کردند حالا چرا ایرج مصداقی که با ذبلی نبش قبر فوتبال می‌کند و با رونویسی از آرشیو کیهان ورزشی تاریخها و اسامی را در می‌آورد و با آویزه‌های سیاسی نقاشی می‌کند و به عنوان مستندات به چشم خواننده می‌کشد البته اگر خواننده‌هایی هم در کار باشد! درباره حبیب خیبری اصرار دارد که او خلع عنوان کند و به جامعه اعلام نماید او هرگز کاپیتان تیم ملی ایران نبوده است! در وهله اول اکثر فوتبالیستها رفاقت و نزدیکی من و حبیب خیبری را می‌دانند. بسیاری از چهره‌های ورزشی در دوران پنهان شدن حبیب تا قبل از دستگیری می‌دانند در خانه من بوده است. آن هم در آن روزهای سیاه و خطرناک رژیم که فقط جوهر ناب رفاقت می‌خواست که کسی مانند حبیب را در خانه‌ات پنهان کنی و خطرات سهمگین این عمل را به جان خود و خانواده‌ات بخری. و من برای حبیب با جان و دلم این کار را کردم. البته داستان حبیب را جداگانه خواهم نوشت. اما آقای مصداقی جهت تعلیم و آموزش دادن به حافظه ورزشی شما می‌گویم که در سالهای 60 ـ 59 ـ 58 که بازیهای تیم ملی بسیار محدود شده بود و بازیکنانی که سنشان بالای 27 سال بود نمی‌‌توانستند در تیمهای ملی بازیکنان و مسابقات گوناگون برگذار می شد که عنوان ملی داشت و حبیب خیبری یکی از جرمهایش که از تیم ملی کنار گذاشته شد این بود امثال محمد مایلی کهن، مجمد پنجعلی، رحیم میرآخوری، مهدی دینورزاده به سرکردگی محمد مایلی کهن نوشته تهیه کردند و به عنوان بچه حزب‌اللهی های تیم ملی به سازمان ورزش نوشتند که حبیب خیبری که به عنوان کاپیتان جلوی تیم حرکت می کند عکس خمینی را سر و ته به دست می گیرد و عملاً مخالفتش را با امام و حکومت نشان میدهد. همین نامه و چند مورد دیگر باعث شد حبیب در لیست ساه قرار بگیرد و تا دوران فرار و دستگیری دیگر دعوت به تیم ملی نشد! البته ارزش و مقام و جایگاه حبیب خیبری نه تنها در ورزش بلکه در دل حماسه ملی مردم ایران ماندگار است. حال گیریم که کاپیتان تیم ملی نبوده باشد شما چرا سوزشی مانند مایلی کهن‌ها دارید که حبیب با گزارشی از کاپیتانی محروم کنید! درباره طرح منطقه‌ای نوشته‌ای که طرح من درآوردی از سوی مصطفی داودی رئیس وقت سازمان ورزش بود. طرح منطقه‌ای از جمله طرحهای سید محمد بهشتی بود که آن روزها یکی از محورهای پرقدرت رژیم محسوب میشد. و بهشتی و همسالگانش مانند مفتح، مطهری، رجایی، باهنر و... اعتقاد داشتند باید اهرم قدرت حکومت در دست آموزش و پرورشی‌ها باشد و این نیرو فعال کشور پشتوانه حزب جمهوری اسلامی قرار گیرد و عملاً هم در سالهای 65 ـ 59 به شکلی این گونه بود هر چند بهشتی و بسیاری از همفکرانش در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی کشته شدند ولی طرح منطقه‌ای در ورزش به این منظور بود که دیگر باشگاهی نباشد و هر ورزشکاری در هر رشته‌ای در منطقه سکونت خود در تیمهای ورزشی محله‌اش زیر نظر تربیت بدنی منطقه ورزش کند و تربیت بدنی منطقه را از رئیس، مدیر، مربی و... همه را رئیس سازمان ورزش تعیین می‌کرد و این نظارت کنترل باعث میشد در زمانهای لازم از این اهرم کنترل شده قوی در بازیهای سیاسی بهره برد. که البته در حوصله این مقاله پرداختن به این موضوع نیست. این را جهت اطلاع شما گفتم که چنانچه آن روزها در زندان بوده‌اید بدانید بد نیست طرح منطقه‌ای را من و چند مربی دیگر برهم زدیم و تاوان آن را هم دادم که شرح آن مفصل است. نوشته‌اید پس از شش ماه ریاست حسین راغفر را از فدراسیون فوتبال برداشتند! حسین راغفر از ریاست فوبتال به معاونت سازمان ورزش ایران رسید و شمسی داوودی رئیس سازمان ورزش شد. در نوشته‌های شما 2 هدف نشانه گیری شده بود بی رنگ کردن حضور و تاثیر سیاسی سازمان مجاهدین خلق در میان جامعه ورزش و کم اهمیت دادن نقش حبیب خیبری در مقام فوتبالیست و کاپیتان تیم ملی که باز هم تاکید می‌کنم شما که ایرج مصداقی هستی با هزار حرف و حدیث، بسیاری بزرگتر و نام آوارتر از شما هم نمی‌توانند ذره‌ای از اعتبار و شکوه حبیب خیبری کم کنند. برادر برو این دام بر مرغ دگر نه. اینجا لانه شاهین است. محمود سرابی

۱۳۹۲ دی ۲۳, دوشنبه

۱۳۹۲ دی ۱۳, جمعه

بازگشت مزدور حمید سیاه منصوری از عناصر شبکه اطلاعات کثیف آخوندی به دامن ولایت فقیه.

حميد سياه منصوري در جمع پاسداران جنايتكار در مركز خبرگزاري نيروي تروريستي قدس رژيم - تهران آذر 92


وزارت اطلاعات يكي از گماشتههايش به نام حميد سياه منصوري را تحت‌عنوان«اعضاي سابق سازمان مجاهدين»، از فرانسه به زير عباي ولايت فقيه بازگرداند.
خبرگزاري نيروي تروريستي قدس به نام تسنيم، در نمايشي در آذر1392 در تهران از مأمور نامبرده رونمايي كرد، تا جعليات هزار بار تكرار شدة وزارت اطلاعات كه«مجاهدين  خودشان خودشان را مي كُشند و …» را نشخوار نمايد.
گماشتة اطلاعات آخوندي، كه در زير عكس خميني خون آشام و خامنه اي ولي فقيه طلسم شكسته، در خودفروشي افسار پاره كرده بود خاطرنشان كرد:
«قبل از خروج از ايران و در جريان انقلاب اسلامي فعاليت‌هاي بسيار سرسختانه‌ يي جهت پيروي از امام خميني داشته است» و ي گفت: «من در جريان انقلاب به قدري سرسختانه فعاليت مي‌کردم که حتي در نخستين حمله گروه‌هاي ضدانقلابي به پادگان سنندج به جنگ با آن‌ها پرداختم. من زماني يکي از فعالان انقلاب بودم و سرسختانه براي اين انقلاب تلاش مي‌کردم ولي به واسطه برخورد با گروه‌هاي انحرافي ضدانقلابي به فردي تبديل شدم که عليه ملت، جامعه، خانواده و رهبري خودم اقدامات زيادي انجام دادم».13آذر92 رسانه هاي رژيم
فضاحت دروغگويي هاي مزدور سياه منصوري:
نامبرده درحالي كه در سال 87 و هنگامي كه هنوز در اروپا بود مدعي تأسيس يك تشكل هوادار مجاهدين در كانادا بوده، 5 سال بعد يعني در نمايش آذر92 و در كنار ماموران بدنام وزارت اطلاعات با نقل دگرگونه ماجرا مدعي فريب خوردن از هواداران مجاهدين ميشود!. بهراستي كه  دروغگو كم حافظه است:
6مهر87 سحر آخوندي:…«در کشور کانادا به دليل مخالفت با جمهوري اسلامي و ترس از بازگشت به ايران درخواست پناهندگي سياسي کردم … در سال 1365 با يک ايراني بنام حميد که خود را هوادار شوراي ملي مقاومت ايران معرفي کرد آشنا شدم و دعوت وي را براي تاسيس"جامعه متخصصين ايراني" هوادار سازمان مجاهدين خلق را در کشور کانادا پذيرفتم…»
13آذر92- مرصاد آخوندي: …«… منافقين در خارج از کشور مي‌گفتند که ما هوادار خانواده‌هاي زندانيان سياسي‌ هستيم و با اين گونه پوشش‌ها فعاليت مي کردند. يک روز در کتابخانه تورنتو بودم که با يک فرد به نام حميد آشنا شدم. او بعد از چند روز گفت که شما نمي خواهيد به خانواده هاي جنگ زده و زندانيان سياسي ايران کمک کنيد. گفتم چرا و با اين حساب، پولي به وي دادم … بر همين اساس، آنها مرا جذب کردند…»
سياه منصوري در جاي ديگري گفت:
«دانشجويان و البته دانشجوياني که در خارج هستند،‌ براي منافقين طعمه خوبي هستند و من هم که دچار افسردگي بودم تصميم گرفتم که هر هفته به جمع آنها رفته و با آنها همکاري کنم. رفتارهاي آنها در خارج از کشور بسيار حساب شده و دقيق است … وقتي عضو سازمان شدم، حدود ۶ ماه بعد به من گفتند که براي کمک به مجروحان عمليات فروغ جاويدان(عمليات مرصاد) به عراق برويد، من قبول کردم و به عراق اعزام شدم. وقتي وارد عراق شديم، واقعا در يک ماه اول بسيار خوب برخورد مي کردند و رفتارها کاملا عاطفي بود اما با گذشت يک ماه ديديم که فقط برخورد تند و تيز است و مي گويند فقط بايد کار کنيد». مرصاد13آذر92
نيروي جنايتكار قدس زير فشار جهاني در رابطه با قتل عام اشرف، مأمورين دست چندم خود از جمله سياه منصوري را به صحنه كشاند كه توجيه گر قتلعام 10شهريور92در اشرف باشد:
«در کمپ اشرف، ‌۵۲ تن از اعضاي بسيار برجسته و مهم سازمان منافقين توسط گروه هاي مردمي کشته شدند و چند عضو بسيار مهم هم توسط مردم اسير شده اند. برخي اعضا توسط فرماندهان“تير خلاص” زده شدند و برخي‌ها هم توسط ديگر اعضا کشته شده‌اند و برخي هم خودشان را کشتند. در سازمان منافقيناين استراتژي وجود دارد که“حذف فيزيکي داخلي” هم مي‌کند». خبرگزاري تسنيم 13آذر92
شمه يي از پروسه  مزدوري حميد سياه منصوري
نامبرده پس از چندبار ابلاغ حكم نهايتا” در تاريخ 12آذر86  اخراج و  به تيف(چراگاه وزارت) رفت. وي از همان تيف به همكاري با مزدوران وزارت اطلاعات پرداخت.
در تاريخ 26فروردين1388 علي پاك در گزارشي افشاگرانه، به دبيركل عفوبين الملل به تشريح جزئيات شبكه اطلاعات آخوندي در تيف و عملكرد آنها عليه مجاهدين و شوراي ملي مقاومت ايران پرداخته و نوشت: «از بدو ورود به تيف نقش رژيم و افراد وابسته به آن برايم كاملا محسوس و مشخص بود. كساني مانند محمد رزاقي، محمد كرمي، حميد سياه منصوري و… شبكه اصلي وزارت اطلاعات درتيف را تشكيل ميدادند. آنها نفرات را تشويق به بازگشت به ايران ميكردند و از آنها ميخواستند تا با مراجعه به سفارتخانه و كنسولگري هاي رژيم دركردستان عراق و يا بغداد از كمك هاي رژيم و عواملش برخوردار شوند…»
قبل از افشاگري علي پاك نيز در تاريخ29آبان87 شوراي ملي مقاومت ايران با صدور اطلاعيهيي با عنوان«بسيج گسترده وتوطئه چيني هاي وزارت اطلاعات عليه مقاومت ايران، مزدوران بدنام براي دريافت آخرين توجيهات از وزارت اطلاعات از اروپا به تهران ميروند…»بهافشاي طرح وزارت اطلاعات، مزدوران باسابقه خود را از خارج كشور روانه تهران نمود تا آنها را با دستورالعملها و توجيهات جديد به اروپا بازگرداند. در اين اطلاعيه برخي از اين ماموران بدنام افشا شده اند:
«… در سپتامبر گذشته وزارت اطلاعات شماري از مزدوران خود از جمله  بابك امين , آرش صامتي پور و روناك دشتيو مرجان ملك را از ايران به اروپا اعزام كرد تا به خيال خود در كارزار جهاني دفاع از اشرف اخلال كنند.  آنها به كمك خدابنده به ژنو رفتند تا نزد سازمانهاي بين المللي و سفارتهاي خارجي ادعا كنند بازگرداندن ساكنان اشرف به ايران خطري را متوجه آنها نخواهد كرد. ادعايي كه تنها انزجار مخاطبانشان را بر انگيخت و آنها مجبور شدند دست از پا دراز تر به نزد اربابانشان برگردند.
از اواخر سال گذشته نيروي تروريستي قدس و اطلاعات آخوندي شمار ديگري از مزدوران خود از جمله خدابنده, مهدي خوشحال, علي اكبر راستگو را تحت عنوان اعضاي سابق سازمان مجاهدين در بغداد و كردستان عراق مستقر كرد تا به توطئه عليه شهر اشرف بپردازند.
در همين فاصله وزارت اطلاعات تعدادي از مزدوراني راكه در تيف(خروجي تحت كنترل آمريكاييها) به خدمت وزارت اطلاعات در آمده بودند, به كمك همين ماموران و مزدوران به ايران منتقل كرد و از آنجا براي توطئه و لجن پراكني به اروپا وبخصوص فرانسه اعزام نمود. شماري از مزدوران كه به فرانسه اعزام شده اند عبارتند از : نادرنادري( معروف به نادر پاسدار), مجيد روحي, محمد كرمي , مجيد نظري , حميد سياه منصوري , حسن پيرانسر , عليرضا نصراللهي و نسرين ابراهيمي و حامد صرافپور…»
در تاريخ 15شهريور87 در يك نمايش برنامه ريزي شده توسط وزارت اطلاعات در پاريس، حميد سياه منصوري و سه مزدور ديگر به لجن پراكني عليه مجاهدين پرداختند. صحنه چرخانان اين نمايش مبتذل كريم حقي و مسعود خدابنده، دو تن از بدنامترين مأموران وزارت اطلاعات بودند كه توسط آيت الله بي بي سي روي خط آورده شده تا تحت نام حقوق بشر و در پوش انجمنها و افراد مدافع حقوق بشر، به اراجيف گويي بپردازند.
حميد سياه منصوري با  ساير عناصر شبكه اطلاعات آخوندي در فرانسه اقدام به جاسوسي عليه مجاهدين و مقاومت ايران كردند از جمله مراجعه به سفارت عراق در پاريس، مراجعه به دفتر سازمان ملل در فرانسه، نامه نگاري به ارگانهاي بين المللي، نمايشات خيمه شب بازي در پاريس و سرژي و …
بخشي از افشاگري علي پاك، در نامه اش به دبيركل عفو بين الملل در تاريخ26فرورودين1388، كه در آن به جزئيات شبكه اطلاعات آخوندي در كشورهاي اروپايي و عملكرد آنها عليه مجاهدين و شوراي ملي مقاومت ايران اشاره كرده است:
«… شبكه مزدوران توسط يك مهره اطلاعات آخوندها در سفارت رژيم در فرانسه اداره و تأمين مالي ميشود. طبق اين گزارش لجن پراكني و جنگ رواني عليه مجاهدين و شوراي ملي مقاومت ايران نخستين اولويت ابلاغ شده از سوي وزارت اطلاعات آخوندهاست. وزارت اطلاعات تمام انرژي اش را روي دوچيز متمركز كرده بود, يكي توطئه عليه اشرف و ديگري فرانسه و اور. مسؤليت عناصر وابسته به رژيم در فرانسه برعهده كريم حقي(مقيم هلند) و جواد فيروزمند(مقيم فرانسه) است. نفراتي كه به كريم حقي وصل هستند عبارتند از:عباس صادقي نژاد, حسن پيرانسر, حميدسياه منصوري, محمد رزاقي, محمد كرمي و … كه دريك انجمن پوششي وزارت اطلاعات به نام ”ايران باستان - راه درخشان” فعاليت ميكنند».
سوءاستفاده از ارگانهاي بين المللي
يكي ديگر از خطوط وزات اطلاعات عليه اشرف و مجاهدين، بهخصوص بعد از موضعگيري بان كيمون دبيركل سازمان ملل و تاكيد به دولت عراق براي خودداري از به كار بردن قهر عليه مجاهدين و دسترسي ساكنان به كالا و خدمات، به شكست كشاندن هرگونه راه حل مسالمت آميز در اشرف بود. به اين منظور گشتاپوي آخوندي مأموران خود را موظف به مراجعه و نامه نگاري به نهادها و ارگانهاي حقوق بشري براي دروغپردازي در باره مناسبات مجاهدين و حضور آنها در عراق نمود. در همين رابطه مزدور حميد سياه منصوري به همراه تعداد ديگري از مزدوران در خارج كشور ضمن مراجعه به دفتر سازمان ملل در پاريس به لجن پراكني پرداختند.
در همين راستا، سياه منصوري وتعداد ديگري از مزدوران در 26دي87 طي نامه يي به رياست شوراي اروپا نوشتند:
«محترما به اطلاع مي رسانيم که ما اعضاء جدا شده "سازمان مجاهدين خلق ايران" که اخيرا به کشورهاي اروپايي پناهنده شده ايم، از طريق منابع رسمي و موثق مطلع شده ايم که پارلمان اروپا ليست گروههاي تروريستي را مورد بررسي و بازبيني قرار داده و از قرار معلوم در صدد خارج نمودن نام "سازمان مجاهدين خلق ايران" از ليست تروريستي گروههاي موجود در ليست تروريستي به ثبت رسيده شوراي اروپا ميباشد... ما قربانيان از بند گريخته اين فرقه مخالفت خود را با هر عملي که رنگ و بوي يک عمل و معامله سياسي را دهد اعلام مينماييم بدين مفهوم که نبايد از اين فرقه بعنوان يک ابزار سياسي در تعادل قواي منطقه يي استفاده نمود و در نتيجه امکان و فرصت ترددات ازاد به رهبران اين گروه براي پيشبرد مقاصد تروريستي و فرقه گرايانه اش در کشورهاي اروپايي داده شود…1- نادر نادري 2- محمد رزاقي 3- محمد بازيار پور 4- حامد صراف پور 5- منصور نظري 6- حسن پيران سر 7- حميد سياه منصوري».
تجمعات مزدوران باپوش «فعاليتهاي فرهنگي» براي نفوذ و جاسوسي در ميان ايرانيان
يكي از شگردهاي وزارت اطلاعات ايجاد تجمعات پوششي با ظاهر فرهنگي در بين جوامع ايراني خارج كشور است تا با نفوذ مزدوران خود درون آنها، خطوط وزارت اطلاعات عليه ايرانيان و بويژه مقاومت ايران را پيش ببرد.
مأمور حميد سياه منصوري در يكي از همين شعبات و سايتهاي دست ساز ملاها، تحت پو ش دلسوزي براي مجاهدان و عواطف خانوادگي، گفته است:
« ما خواهان گشايش دربهاي پادگان نظامي اشرف كه ساليان سال محل انواع و اقسام شكنجه هاي روحي و رواني و جسمي افراد مستقر در آن بوده ميباشيم ضمنا تعداد بيشماري زندان در اين پادگان در جهت سركوب هرگونه تفكر مخالف ايدئولوژي سركوب گرانه مسعود و مريم رجوي وجود دارد که بيدرنگ بايد بر چيده شوند و دربهاي اين بازداشتگاهها نيز درجهت ديدار خانواده ها با عزيزانشان گشوده شوند تا اينکه خانواده ها بتوانند آزادانه به درون اين پادگان رفته و با عزيزان خود در پادگان و بازداشتگاههاي موجود در ان ديدار نمايند... ما خواستار تاسيس يك كمپ جديد ديگر به مانند كمپ بسته شده تيف از طرف دولت عراق در مجاور پادگان اشرف ميباشيم ».
سايتهاي زنجيره يي وزارت 15آذر87
ابراز خوشحالي و قدرداني از كشتار و جنايت در اشرف
يكي ديگر از مأموريتهاي كثيف شبكه مزدوران، زمينه سازي و همكاري در كشتار مجاهدين است. در همين رابطه تعدادي از مزدوران با مراجعه به سفارت عراق در پاريس و ارسال نامه براي مالكي، از اعلام آمادگي ايادي رژيم در دولت عراق جهت زمينه سازي كشتار مجاهدين قدرداني كردند:
«آقاي نوري المالکي نخست وزير محترم عراق
با تقديم احترام ... خوشبختانه امروز از طريق رسانه هاي خبري مطلع شديم که هيئتي از دولت محترم عراق به رياست آقاي موفق الربيعي به پادگان اشرف در عراق مراجعه نموده ورسمأ خواهان بسته شدن اسارتگاه اشرف شدند ما از اين اقدام قانوني و بشر دوستانه قدرداني و حمايت نموده و اميدواريم که اين نوع اقدامات قانوني ادامه بابند...ما جداشدگان اين فرقه نيز از شخص شما و هيئت محترم عراقي سپاس گزاريم. با کمال احترام امضاء کنندگان ذيل:
1- محمد رزاقي 2- حسن پيرانسر 3- حميد سياه منصوري 4- محمد بازيار پور 5- نادر نادري 6- منصور نظري 7- حامد صرافپورتاريخ 9دي1387».

مزدور
برگرفته شده از وبلاگ صدای مقا.مت ایران