۱۳۹۲ دی ۲۴, سه‌شنبه

محمود سرابی: ایرج مصداقی در آفساید گیر کرده است


محمود سرابی: ایرج مصداقی در آفساید گیر کرده است معلوم نیست مصداقی قصد دارد به کدام دروازه شوت کند؟! امیدوارم نوشته‌های زندان مصداقی مانند نوشته های فوتبالش تحریفی نباشد؟ تاریخ نویسی و کپی برداری ازآرشیو کیهان ورزشی و دستکاری عمدی! مسئله من ایرج مصداقی نیست مهم ریزه نکاتی است که در نگارش بسیاری از اوقات همین ریزه کاریهای نگارشی تاثیرگذارتر کل مطلب می‌شود. به همین دلیل برای من دیگر مهم نیست چه کسی قلم به دست گرفته است. مهم نگارش و تعیین هدف نهایی اوست که چنانچه آدرس عوضی بدهد و خاک در واقعیت و حقیقت بپاشد این اجازه را من هم خواهم داشت که با ذکر نکاتی مانند یک داور باریکنی خاطی در آفساید را متوقف کنم. آقای مصداقی با اذعان خودش به عنوان یک علاقمند و تماشاگر که از دور دستی بر آتش داشته است وارد حیطه تاریخ نگاری فوتبال شده است یعنی حداکثر جایگاه ایشان «تماشاگر، هوادار» فوتبال است به همین دلیل نه توانسته و نه اجازه داشته به حریم فنی فوتبال وارد شود و اصلاً چرا ایرج مصداقی در این روزگار پرکاری و پر مشغله‌ای به سراغ فوتبال آمده است؟ قبل از هر چیز باید بنویسم من حرفه و شغلم در ایران فوتبال بوده است. سالیان دراز با پیراهن باشگاه اقبال بازی و مربیگری کرده‌ام و با تمام بازیکنان هم نسل و هم سن خود دوست و رفیق بوده‌ام. سالهای 64 ـ 61 همیشه به عنوان یکی از مربیان برتر فوتبال ایران حضور داشته ام چه در زمینه موفقیتهای باشگاهی چه در پرورش استعدادهای ناب فوتبال که جهت نمونه قهرمانی نوجوانان و جوانان باشگاه اقبال، صعود باشگاه فوتبال اقبال از دسته چهارم به دسته اول باشگاههای تهران، با باشگاه پیام در مسابقات باشگاه تهران به عنوان مربی در سن 28 سالگی حضور داشته‌ام و بازیکنان صاحب نامی چون مجد تیموری، ناصر میرزایی، محمود حقیقیان، رضا محتشم، بهروز عبدی، عباس ریسوند و بازیکنان برجسته دیگر حضور داشته‌اند که پیروزی مقابل استقلال که آن دوره قهرمان شد از جمله موفقیتهای دیگرم در فوتبال بوده است. اگر مقدمه‌ای می‌نویسم به این دلیل که باید بگویم این حیطه تخصصی من است و از جمله معترضان سیستم ورزشی رژیم هم بوده‌ایم که دهها مقاله‌های من در نشریات کیهان ورزشی، دنیای ورزش، اطلاعات و کیهان روزنامه، نشریه ورزش وجود دارد و امّا ایرج مصداقی به حیطه فوتبال آمده و پایش را جایی گذاشته که به راحتی می‌توان به نیت او پی بردو فهمید او مدافعی است که عمداً گل به تیم خود می‌زند و نمایش نابلدی می‌دهد. او می‌خواهد چون نوشته‌های زندانش از بار جرایم و جنایات رژیم کم کند و دهها هزار نفر اعدامی را از پنج رقمی به 4 رقمی ناقابل تقلیل دهد! چرا را نمی‌دانم!؟ اینکه در سالهای 65 ـ 57 که من در ایران بودم نفوذ و حضور مجاهدین در میان ورزشکاران به عنوان عضو، هوادار و سمپات کم نبود. این را که همه می‌دانند بسیاری از ورزشکاران در رشته‌های کشتی، وزنه برداری، والیبال و فوتبال علائق خود را به این سازمان ابراز و اعلام می‌کردند حالا چرا ایرج مصداقی که با ذبلی نبش قبر فوتبال می‌کند و با رونویسی از آرشیو کیهان ورزشی تاریخها و اسامی را در می‌آورد و با آویزه‌های سیاسی نقاشی می‌کند و به عنوان مستندات به چشم خواننده می‌کشد البته اگر خواننده‌هایی هم در کار باشد! درباره حبیب خیبری اصرار دارد که او خلع عنوان کند و به جامعه اعلام نماید او هرگز کاپیتان تیم ملی ایران نبوده است! در وهله اول اکثر فوتبالیستها رفاقت و نزدیکی من و حبیب خیبری را می‌دانند. بسیاری از چهره‌های ورزشی در دوران پنهان شدن حبیب تا قبل از دستگیری می‌دانند در خانه من بوده است. آن هم در آن روزهای سیاه و خطرناک رژیم که فقط جوهر ناب رفاقت می‌خواست که کسی مانند حبیب را در خانه‌ات پنهان کنی و خطرات سهمگین این عمل را به جان خود و خانواده‌ات بخری. و من برای حبیب با جان و دلم این کار را کردم. البته داستان حبیب را جداگانه خواهم نوشت. اما آقای مصداقی جهت تعلیم و آموزش دادن به حافظه ورزشی شما می‌گویم که در سالهای 60 ـ 59 ـ 58 که بازیهای تیم ملی بسیار محدود شده بود و بازیکنانی که سنشان بالای 27 سال بود نمی‌‌توانستند در تیمهای ملی بازیکنان و مسابقات گوناگون برگذار می شد که عنوان ملی داشت و حبیب خیبری یکی از جرمهایش که از تیم ملی کنار گذاشته شد این بود امثال محمد مایلی کهن، مجمد پنجعلی، رحیم میرآخوری، مهدی دینورزاده به سرکردگی محمد مایلی کهن نوشته تهیه کردند و به عنوان بچه حزب‌اللهی های تیم ملی به سازمان ورزش نوشتند که حبیب خیبری که به عنوان کاپیتان جلوی تیم حرکت می کند عکس خمینی را سر و ته به دست می گیرد و عملاً مخالفتش را با امام و حکومت نشان میدهد. همین نامه و چند مورد دیگر باعث شد حبیب در لیست ساه قرار بگیرد و تا دوران فرار و دستگیری دیگر دعوت به تیم ملی نشد! البته ارزش و مقام و جایگاه حبیب خیبری نه تنها در ورزش بلکه در دل حماسه ملی مردم ایران ماندگار است. حال گیریم که کاپیتان تیم ملی نبوده باشد شما چرا سوزشی مانند مایلی کهن‌ها دارید که حبیب با گزارشی از کاپیتانی محروم کنید! درباره طرح منطقه‌ای نوشته‌ای که طرح من درآوردی از سوی مصطفی داودی رئیس وقت سازمان ورزش بود. طرح منطقه‌ای از جمله طرحهای سید محمد بهشتی بود که آن روزها یکی از محورهای پرقدرت رژیم محسوب میشد. و بهشتی و همسالگانش مانند مفتح، مطهری، رجایی، باهنر و... اعتقاد داشتند باید اهرم قدرت حکومت در دست آموزش و پرورشی‌ها باشد و این نیرو فعال کشور پشتوانه حزب جمهوری اسلامی قرار گیرد و عملاً هم در سالهای 65 ـ 59 به شکلی این گونه بود هر چند بهشتی و بسیاری از همفکرانش در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی کشته شدند ولی طرح منطقه‌ای در ورزش به این منظور بود که دیگر باشگاهی نباشد و هر ورزشکاری در هر رشته‌ای در منطقه سکونت خود در تیمهای ورزشی محله‌اش زیر نظر تربیت بدنی منطقه ورزش کند و تربیت بدنی منطقه را از رئیس، مدیر، مربی و... همه را رئیس سازمان ورزش تعیین می‌کرد و این نظارت کنترل باعث میشد در زمانهای لازم از این اهرم کنترل شده قوی در بازیهای سیاسی بهره برد. که البته در حوصله این مقاله پرداختن به این موضوع نیست. این را جهت اطلاع شما گفتم که چنانچه آن روزها در زندان بوده‌اید بدانید بد نیست طرح منطقه‌ای را من و چند مربی دیگر برهم زدیم و تاوان آن را هم دادم که شرح آن مفصل است. نوشته‌اید پس از شش ماه ریاست حسین راغفر را از فدراسیون فوتبال برداشتند! حسین راغفر از ریاست فوبتال به معاونت سازمان ورزش ایران رسید و شمسی داوودی رئیس سازمان ورزش شد. در نوشته‌های شما 2 هدف نشانه گیری شده بود بی رنگ کردن حضور و تاثیر سیاسی سازمان مجاهدین خلق در میان جامعه ورزش و کم اهمیت دادن نقش حبیب خیبری در مقام فوتبالیست و کاپیتان تیم ملی که باز هم تاکید می‌کنم شما که ایرج مصداقی هستی با هزار حرف و حدیث، بسیاری بزرگتر و نام آوارتر از شما هم نمی‌توانند ذره‌ای از اعتبار و شکوه حبیب خیبری کم کنند. برادر برو این دام بر مرغ دگر نه. اینجا لانه شاهین است. محمود سرابی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر