۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۵, دوشنبه

نامه های يک سرکرده ريزشی سپاه پاسداران به محمد نوريزاد از قلمزنان حكومتي و نزديكان پيشين خامنه اي


Untitled-1
يکی از سرکردگان ريزشی سپاه پاسداران در نامه هايی به نوری زاد از نزديکان قبلی خامنه ای، پرده از گوشه هايی از جنايات تکان دهنده در حاکميت آخوندی و نقش ولی فقيه ارتجاع و سپاه پاسداران بر می دارد. برملا شدن اين جنايات که پی آمد شکستن طلسم ولايت فاسد خامنه ای و زهر اتمی و حقوق بشر است، خود از علائم مرحله پايانی نظام آخوندی ست.
در يکی از اين نامه ها به جزئيات ترور عبدالرحمان قاسملو دبيرکل وقت حزب دموکرات کردستان ايران پرداخته و در مورد تشديد ترويسم صادراتی رژيم در آستانه در هم شکستن استراتژی جنگ ضدميهنی خميني توسط ارتش آزاديبخش ملی ايران، می نويسد:
«رفسنجانی به عنوان نماينده تام الاختيار امام نيک پی برده بود که بن بست جنگ عنقريب ايران را وادار به پذيرش راه حل سياسی خواهد کرد و او بيش از اين نگران نضج جريانها و رهبران مخالف جمهوری اسلامی بود و می انديشيد بزرگترين معضل و عامل براندازی پس از جنگ گروه های معارض و رهبران مخالف خواهند بود پس اتاق فکری تشکيل داده بود که در آن اتاق رهبر فعلی، ری شهری، حسين شريعتمداری، علی اکبر ولايتی، منوچهر متکی، علی آقامحمدی و از سپاه، رضايی، ذوالقدر و لطفيان نيز عضويت داشتند. دستور کار، شناسايی سران مخالف نظام و ترور آنان در داخل و خارج کشور بود. ليستی حدود ١٠٠ نفره تهيه شده بود که در صدر آن ليست مسعود رجوي و قاسملو قرار داشت. در اين راستا سر تيم ترور قاسملو کسی جز محمد جوادی نبود»…. .
نويسنده نامه ضمن ذکر جزئياتی در مورد طراحی و ترور قاسملو و اعزام پاسدار محمد جوادی با اسم مستعار صحرارودی به اتريش با پوشش ديپلوماتيک، ادامه می دهد:
«صحرارودی يا همان محمد جوادی به محض ورود به اتريش با برخورداری از حکم ويژه از علی اکبر ولايتی کوشيد تا ملاقات با قاسملو را به شکل انفرادی و در ويلايی در حومه وين شکل دهد اما قاسملو اين پيشنهاد را نپذيرفت و مکان ملاقات را در آپارتمان دفتر کار خود و با حضور دستيارانش تعيين کرد. با اين پيشنهاد طرح ترور ريخته شد»…
سرکرده ريزشی سپاه، در ادامه مطلب با نقل اظهاراتی که مستقيماً از رئيس دفتر علی لاريجانی (همان صحرارودی يا پاسدار جوادی) شنيده، اضافه می کند:
«مستقيم از خود جوادی شنيدم که گفت:“ هر دو به اتاق ديگری رفتيم. گفتگوها کوتاه بود. کار را به جاهای باريک کشاندم. جوری که صحبت کوتاه ما به سرعت به مشاجره لفظی کشيده شد. من (صحرا رودی) بلافاصله دست به کمر بردم و کلتم را بيرون کشيدم و شليک کردم. بدبختانه گلوله ام کار او را نساخت و به مغز او نخورد. زخمی اش کرد و به زمينش انداخت. هول شدم. گلوله های بعدی را نتوانستم درست شليک کنم. قاسملو هم کلت داشت. حالا نوبت او بود که اولين و دومين گلوله را به زير بغل و ناحيه گردن من شليک کند. بالاخره يکی از گلوله های من به مغز قاسملو خورد و کارش را ساخت»
در ادامه همين نامه، در مورد طرز کار سياسی و تبليغاتی رژيم و نسبت دادن جنايت تروريستی خود به مجاهدين و کلان بهره برداريهای رژيم از تسهيلات ديپلوماتيک و مماشاتگران بين المللی، می نويسد:
«گزارش واقعه عصر آن روز با کد رمز به دست منوچهر متکی می رسد. ساعتهايی بعد يکی از شبکه های تلويزيونی اتريش خبر و گزارشی از تيراندازی و ترور در آپارتمان قاسملو را که توسط همسايگان به اطلاع پليس رسيده بود را پخش می کند که در آن گزارش، تصويری از صحرارودی بی هوش در بيمارستانهای اتريش نيز ديده می شود. اتاق فکر در ايران قبل از هر واکنشی، خبری را از سوی وزارت خارجه در اخبار شب شبکه يک ايران با اين فحوا که مذاکرات مهمی فيمابين ديپلوماتهای ايرانی و عبدالرحمن قاسملو با هدف حل و فصل اختلافات در جريان بوده است که سازمان مجاهدين (منافقين) که از اين توافق ناخشنود بوده اند با حمله مسلحانه به دفتر قاسملو وی و همکاران و ديپلوماتهای ايرانی را ترور کرده اند و وزارت خارجه حفظ جان ديپلوماتهای خود را از دولت اتريش می خواهد. در همان ساعتهای اوليه شاه مهری مجروح نيز توسط پليس اتريش بازداشت و هويت ديپلوماتيکش برملا می شود. فردای آن روز هيأتی از وزارت خارجه ايران راهی اتريش می شود و علاوه بر پيگيری وضعيت ديپلوماتهای مجروح ايرانی، با کورت والدهايم صدراعظم وقت اتريش ملاقات و خواستار انتقال سريع ديپلوماتهای مجروح برای مداوا به تهران می شود. يازده روز بعد صحرارودی و شاه مهری با برانکارد از بيمارستان به هواپيمای ايران اير منتقل و به ايران بازگشته و در اتاقی اختصاصی در بيمارستان بقيه الله سپاه بستری می شوند. مداوای آنان حدود دو ماه به درازا کشيده می شود.
سرکرده ريزشی سپاه درباره جنايات بعدی صحرارودی يا همان محمد جعفری سر دفتر رئيس مجلس ارتجاع نيز چنين چه در سرکوب قيام دانشجويان و جوانان تهران در سال 78 و چه در ارتباط با حزب مالکی در عراق و صدور عوامل رژيم در نيروهای ويژه سرکوبگر حکومت مالکی، می نويسد:
«… جعفری در سرکوب جنبش دانشجويی ١٨ تير نقش ويژه يی داشته است و در محافل خصوصی به حضورش به صورت لباس شخصی در سرکوب و دستگيری دانشجويان اشاره داشته و گفته است (نقل قول مستقيم) : زمانی که دانشجويان به سمت بيت رهبری و بازار تهران سرازير شدند شيرازه قرارگاه ثارالله از هم پاشيده شده بود و بيم شکسته شدن دروازه های بيت او را بر آن داشته بود تا با موتور دانشجويان را زير بگيرد… . با روی کار آمدن احمدی نژاد وی نيز به يکی از عناصر کليدی در حوزه امنيتی دولت مبدل شد و به سمت جانشين دبير شورای عالی امنيت ملی برگزيده شد و نقشی کليدی در سازماندهی سپاه بدر داشت که اکنون حدود پانزده هزار نفرند و اکثريت آنها جذب ارتش و پليس عراق شده اند… . معاون قديمی و تحت امرش کاظمی قمی هم به عنوان سفير نقش هماهنگ کننده و ارتباط با حزب الدعوه جعفری و مالکی و مراجع نجف و کربلا با پوشش بازسازی عتبات را عهده دار شد. او در اين مسئوليت بود که در يازدهم ژانويه ٢٠٠٧ به محاصره نيروهای آمريکايی در اربيل عراق افتاد اما با نفوذ و مداخله مستقيم جلال طالبانی آزاد و سريعاً به ايران بازگشت اما نيروهای تحت امرش ماهها در اسارت آمريکاييها ماندند. بعد از اين حادثه وی مدتی از انظار پنهان بود اما اکنون بيش از يک سال است که به شکل صوری رئيس دفتر علی لاريجانی رئيس مجلس شده است. اما بدون شک دارای مسئوليتهای امنيتی است و اين عنوان مسئوليتی پوششی است… . نوری زاد عزيز، باز می گويم: اگر يک روز بفرض محال به دفتر سردار پاسدار دکتر علی لاريجانی – رئيس مجلس- راه يافتی به زخم گردن رئيس دفترش دقت کن. اين يک سندی است که با مرگ او نيز پاک نمی شود.
يادآوری می کنيم که در نخستين نامه يی که از اين سرکرده سپاه پاسداران در سال ۹۱ منتشر شده، درباره قتل عام زندانيان سياسي در سال ۶۷ چنين آمده است:
«من حالا می فهمم خروج يک کمپرسی جنازه جوانان هجده و نوزده ساله از در زندان اوين در سال شصت وهفت هيچ تعريفی جز جنايت نداشته و من که سالها پيش اين کمپرسيهای پر از جنازه را به چشم خود ديده بودم و آن را به اسم ضرورت انقلابی توجيه کرده بودم، يک کور به تمام معنا بوده ام. کوری که به صورت ظاهر چشمداشته اما جنايت را به ضرورت تفسير کرده و از روی خون بچه های مردم گذشته و بر آن پا نهاده است».
وی درباره برنامه اتمی روابط رژيم با روسيه و سرمايه گذاری و هزينه های هنگفت خامنه ای برای حفظ حکومت بشار اسد، نيز نوشته بود:
«در يکی از نوشته هايت به مسأله هسته يی گفتی ”قمار هسته ای“. من خودم از نزديک در جريان اين قمار بوده ام. بخش وسيعی از کارهای سايت نطنز و فردو را از طريق دوستان بلافصل خود تعقيب می کردم. که قرار بالا دستيها از اين ”استفاده صلح آميز“ چه بوده و قرار بوده به کجاها نيز ختم شود! نمی خواهم در اين خصوص پرده دری کنم اما ورود ما به اين قمار با تأکيد مستقيم همان مولايی صورت گرفت که اين روزها برای خروج از بن بستهای بين المللی ميليارد ميليارد به حساب چين، روسيه پول واريز می کند که هوايش را در نشستهای بين المللی داشته باشند و هر طور شده بشار اسد را بر تخت خونينش حفظ کنند.
جالب نيست؟ سابقا ما به چين و روسيه پول می داديم که برای ما نيروگاهی بسازند و جنسی به ما بفروشند اما اين روزها اين دو کشور زيرک به خاطر نگه داشتن بشار اسد از کيسه مردم ما پول بر می دارند. بساط اين قمار بزرگ که عواقب باخت آن حالا حالاها گريبانگير ملت ايران است توسط رهبری صورت گرفته و می گيرد که همين کارش می توانست او را به محکمه بکشاند و او را ساقط کند»
مهره ريزشی سپاه درباره موقعيت خامنه ای و سرمايه گذاريش روی سپاه پاسداران به عنوان ابزار اصلی سرکوب و صدور تروريسم و حفظ رژيم ولايت فقيه، نوشته است:
«رهبری همه سرمايه اش را در قمار زندگی اش به دست سپاه سپرده تا سپاه همين سرمايه را در چيزی به اسم ”ماندن بر قدرت“ برايش سرمايه گذاری کند، اين رهبر مدتهاست که خود به دست خود ساقط شده. طبق همان موازين و اصولی که در عرف و شرع، حقانيت و بقای يک ولی فقيه را با آن می سنجند. مگر می شود ولی فقيه دستش به خون مردم آلوده شده باشد و هنوز نورچشمی خدا باشد؟
رهبر از آقای رحيم صفوی پرسيد اگر مردم ريختند به خيابانها و زدند و شکستند و آتش زدند حاضری با تانک از رويشان بگذری؟ رحيم صفوی گفت بله و آقا حکمش را داد دستش».
سرکرده ريزشی سپاه، در مورد سياستهای ورشکسته و قدرت نماييهای کاذب رژيم و پروژه فاجعه بار و ضدايرانی و ضدانسانی دستيابی به سلاح اتمی نيز، که توسط مقاومت ايران افشا شد و طناب زهر اتمی را به گردن رژيم خون آشام ولايت فقيه انداخت، نوشته است:
«حرف آخر من درباره اين روزهای مردم بی دفاع ايران است که اسير مشتی ابله شده اند. اين رئيس جمهوری ابلهی که می گفت: ”آنقدر قطعنامه بر عليه ما صادر کنند تا قطعنامه دونشون پاره بشه“ بيايد و اين بساط بين المللی را که عليه ما پهن شده جمع کند. رئيس جمهوری که دلبخواه شخص رهبر بود و او همه چيزش را فدای بالا آمدنش کرد حالا بيايد و اين فلاکت را از سر ايران و ايرانی کنار بزند.
من ديدم نمايندگان ابله تر مجلس دو فوريت بستن تنگه هرمز را تصويب کرده اند اين نامه را نوشتم تا به عنوان يک کارشناس نظامی بگويم همه عده و عرضه ما در مقابل ناتو و ناوهای جنگی آمريکا زياد زياد دوام بياورد نهايتاً دوازده ساعت تا يک روز است. بعدش که همه زيرساختهای ما را زدند و کاری هم از موشکهای مشکوک ما بر نيامد، ملت ما را گلوله می کنند و می فرستند به چهل سال قبل. می رويم پشت سر افغانستان و کاسه گدايی در دست می گيريم.
در اين قمار هسته ای، ابله باشند اعضای آژانس که باورکنند اين همه تأسيسات روزمينی و زيرزمينی رهبر برای استفاده صلح آميز از دانش هسته يی بوده و برای غنی سازی بيست درصدی اورانيوم. جناب رهبر گفت که ما دروغ نمی گوييم و غير از استفاده صلح آميز قصد و غرضی نداشته ايم و نداريم. اين يک دروغ علنی و آشکار است. خود او و خيلی از ماها می دانيم که اين حرف يک دروغ استراتژيک و مصلحتی است. يک دروغ از طرف کسی که برای حفظ نظام هم نبايد دروغ بگويد. چرا که دروغ به اين بزرگی اول برآيندش همين سقوط اوست از منصبی که بر آن نشسته و دست از آن نمی کشد».
#ایران #اعترافات_سپاه#نوریزاد#مردم #اعتراض #همبستگی #قیام #بگونه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر