۱۳۹۲ اسفند ۹, جمعه

فریاد دلخراش جوان اعدامي برای دیدار مادرش در پای چوبهدار

edam 7d44bفیلمی ویدیویی در فضای اینترنت و شبکه‌های اجتماعی منتشر شده است که اعدام یک جوان را در منطقه زور آباد کرج نشان می‌دهد.
روز چهارشنبه ۲۶ فوریه، سه اعدام در ملا عام در سه منطقه استان البرز برگزار شد.
اما مساله‌ای که صحنه‌های این اعدام را تکان دهنده کرد، فریادهای جوان اعدامی، برای دیدار با مادرش است. این جوان پس از آنکه بر روی سکو برده شد، فریاد می‌زد که می‌خواهد مادرش را ببیند.
بی‌توجهی ماموران  جنايتكار به این در خواست باعث شد که این جوان به آن‌ها حمله ور شود. یکی از عوامل اجرای اعدام هم که به بالای سکو می‌رفت، با ضربه پای این جوان به پایین پرتاب شد.
تقلاهای جوان برای دیدن مادرش آن قدر شدت یافت که دستبندی که از پشت دست‌هایش را بسته بود، شکست و ماموران و سربازان را به زیر انداخت.
پس از آن، ماموران به سمت جوان یورش برده، او را وحشيانه زدند، روی زمین خواباندند، سنگدلانه باز دستبند به دستش زدند و با زور بالای سکو بردند و او را با قساوتي بي مانند به دار آویختند.
پیش از آن، این جوان در آخرین فریادش، از مادرش خواست، او را حلال کند.
در این میان صدای داد و فریاد و گریه‌های یک زن شنیده می‌شد که مشخص نیست با جوان اعدامی چه نسبتی دارد.
رفتار جوان و حملات او به سمت ماموران، با تشویق حاضران در محل اجرای حکم مواجه شد. حاضران همچنین به فریاد‌هایشان به ماموران اعتراض می‌کردند که چرا اجازه نمی‌دهند این جوان مادرش را ببیند.
هیچ گزارشی درباره جرم این جوان و دلیل اعدام او، منتشر نشده است ولي رژيم ايران در وحشت از خيزشي هاي مردمي اعدام هاي خياباني را گسترش داده تا مردم را بترساند.
سازمان عفو بين املل در بیانیه‌ای از مقامات ایران خواسته بود تا اعدام در ملاء عام را پایان داده و به جای افزایش جرایمی که مجازات اعدام داشته باشند، اقدام‌های لازم برای لغو مجازات اعدام را بردارند.
سازمان عفو بین الملل در بیانیه خود آورده بود: «اعدام در ملاء عام ظالمانه و غیر انسانی است و تنها می‌تواند تاثیری غیر انسانی بر قربانی و کسانی که شاهد صحنه هستند، داشته باشد

۱۳۹۲ بهمن ۲۴, پنجشنبه

محمد إقبال: من و دومينيك و خامنه اي

محمد إقبال: در آغاز دهه 90 قرن گذشته (سالهاي 70 شمسي) با يك روزنامه نگار متشخص در پاريس ديداري داشتم به نام محمد إقبالدومينيك كه وي را از دهه هفتاد (دهه 50 شمسي) مي شناختم و هنوز هم در يك روزنامه مشهور فرانسوي كار مي كند و قلم مي زند. قبل از انقلاب با هم روي گزارشات مطبوعاتي كار مي كرديم. او در اين ديدار از من پرسيد كه آيا آن داستان را به خاطر مي آوري؟ و خاطره يي را يادم آورد كه فراموش كرده بودم. خاطره اين بود:

سي و پنج سال پيش در چنين روزهايي يعني زمستان سال 1979 (1357 شمسي) ايران و شهرهاي آن ملتهب از آتش انقلابي بود كه خميني بعدا آن را «انقلاب اسلامي» نام نهاد. دانشجويان دانشگاه تهران اقدام به تحصني در دانشكده فني كرده بودند در اعتراض به سركوبهاي رژيم در آن روزها... من و دومينك رفتيم تا صحنه را از نزديك ببينيم... طبيعي بود كه آخوندها و برخلاف عدم شركتشان در هرگونه تجمعات مشابه در گذشته، در اين روزها در تحصن شركت مي كردند تا بگويند كه با دانشجويان همراه هستند... در حالي كه با دومينيك پشت يك ميز نشسته بوديم تا با دانشجويان صحبت كنيم، يك آخوند آمد و سلام كرد. جواب سلامش را دادم. چند لحظه از سلام اول وي نگذشته بود كه مجددا سلام كرد، بدون اين كه سرم را برگردانم گفتم عليكم السلام، ببخشيد من الآن مشغولم... اما وي دست بردار نبود و سومين بار ضمن سلام گفت كه آقاي مهندس آيا مرا به جا مي آوريد؟ من سيدعلي هستم، برادر هادي كه با شما در زندان بود.. گفتم عليكم السلام بله هادي را مي شناسم و بازهم به كار با روزنامه نگار دوستم ادامه دادم.
اما وي گويا نمي خواست ما را به حال خود واگذارد، خانم روزنامه نگار سؤال كرد اين آخوند چه مي خواهد؟ گفتم مي خواهد تو با او مصاحبه كني و به طور آهسته به وي گفتم كه ولش كن (كه البته به اين دليل بود كه آخوندها را سالها بود مي شناختم و اين پاسخم مبتني بر تجربه بود). دومينك گفت واي ترا به خدا بس است، ديگر با آخوند مصاحبه نمي كنيم، امروز با سه تا آخوند صحبت كرديم و كافي است! گفتم درست است من هم به همين دليل دست به سرش كردم. اما «آسيدعلي» كه ول كن نبود، گفت جناب مهندس! خاطر شريفتان هست كه وقتي به مشهد تشريف آورده بوديد در فلان مكان من و فلاني آمديم به استقبال شما و خوش آمد گفتيم، با اين كه چنين ديداري را در سفرم به مشهد به خاطر نمي آوردم و چون در آن دوران با روزنامه نگاران خارجي ارتباط داشتم، معمولا آخوندهاي زيادي به ديدارمان مي آمدند، گفتم خيلي متشكرم. وي ادامه داد كه فلاني (كه منظورش آشيخ علي تهراني بود) شوهر خواهر من است (و مي دانست كه من خواهر وي و همسر وي را خوب مي شناسم)، گفتم بله لطف داريد. بعد شروع كرد به صحبت كردن به زبان آذري چون خودش اصليت آذربايجاني داشت و مي دانست من هم آذري مي دانم. تلاش كردم با يك كلمه بازهم دست به سرش كنم. و بالاخره چون ديگر امكان ادامه كار وجود نداشت، همراه با دومينيك به جاي ديگري در همان دانشكده رفتيم. اين خاطره را فراموش كرده بودم تا وقتي كه دومينيك در پاريس بعد از حدود 15 سال به خاطرم آورد.
اين آخوند سيد علي خامنه اي رهبر فعلي «انقلاب اسلامي» بود كه آن هنگام يك آخوند معمولي بود و سطحش نه در سطح چيزي كه امروز در ايران «آيت الله» ناميده مي شود و حتي نه «حجت الاسلام!!» بلكه در آن ايام مشهور به «سيد علي روضه خوان» بود و در مجالس ترحيم سخنراني مي كرد و روضه مي خواند و عزاداري مي كرد. اما علت اين پافشاري و نزديكي جستن به من و ما به عنوان روشنفكران و فرزندان انقلاب در آن دوران اين بود كه آخوندها، حتي خود خميني، هرگز فكر نمي كردند كه روزي از روزها به حاكميت خواهند رسيد. آن ها فكر مي كردند كه ما روشنفكران و تكنوكراتها كرسي هاي حاكميت را به دست خواهيم گرفت و مي خواستند روابطشان را با ما گسترش دهند تا آينده شان را تضمين كنند و در حاكميت شريك شوند!
رابطه آخوندها با حاكميت در ايران به لحاظ تاريخي شناخته شده است و اين را مرحوم دكتر علي شريعتي در نوشته ها و سخنرانيهايش توضيح داده است. اصطلاح «تشيع صفوي» از ابداعات او بوده است. اكثر آخوندها چه آنها كه در زندان بودند و يا آنها كه خارج زندان بودند، با ارگانهاي اطلاعاتي شاه همكاري مي كردند. از اين رو به طور خاص اولين كاري كه همان چند روز اول بعد از سرنگوني رژيم پادشاهي كردند تحت كنترل گرفتن مركز اطلاعات در منطقه سلطنت آباد تهران بود... و هركس را كه از آنها بازجويي كرده بود و دستگير مي شد بلافاصله مي كشتند تا همكاريشان با ساواك شاه افشا نشود. البته تظاهر به مخالفت با شاه مي كردند تا به مردم بگويند كه به آنان نزديكند و با آنان همدردي مي كنند، آري اينان يك قشر فرصت طلب بوده و هستند.
ايرانيان به ويژه فعالين سياسي آن روزها شعار «شاهنشاها سپاس» را كه تعدادي از آنان و وابستگانشان در سال 1976 در يك مراسم دولتي در زندان سر مي دادند تا متعاقبا و بلافاصله از زندان آزاد شوند، به خاطر دارند.
دومين جايي كه آخوندها در روزهاي اول بعد از انقلاب تصرف كردند، مركز راديو تلويزيون بود چرا كه خوب معني تبليغات را درك مي كردند. درست مثل خامنه اي كه تلاش مي كرد دومينيك با او مصاحبه كند... شبكه سراسري تلويزيون ملي ايران تبديل شد به ارگاني كه تصوير آخوندها و افكار آنان را به نمايش مي گذاشت تا آنجا كه مردم ايران آن را تلويزيون «پشم و شيشه» نام گذاشتند.
چند ماه بعد ازاين روزها يعني در مارس 1979 خامنه اي با من تماس گرفت، قبل از اعلام تأسيس حزب جمهوري اسلامي تا با دادن خبر تأسيس حزب از من موافقت بخواهد كه نامم را در ميانشان قرار دهد يا حداقل با نوشتن مطلب در روزنامه ارگان اين حزب يعني روزنامه جمهوري اسلامي كه خود خامنه اي اولين سردبيرش بود، موافقت كنم. كه البته با مخالفت من روبرو شد!
بازهم روزها گذشتند و ديدارها و گفتگوهاي ديگري صورت گرفت و خاطرم هست كه يك بار چندين ماه بعد در خانه جديد وي در مركز تهران به درخواست وي بعد از اين كه از شهر مشهد به پايتخت منتقل شده بود ديدار كردم. وي در آن ايام «عضو شوراي انقلاب اسلامي» بود. من هم رفتم و موارد سركوب و نقض حقوق بشر را به وي شرح دادم. آن روزها هنوز انقلاب يك ساله نشده بود.. وقتي اين موارد را شرح دادم، گفت اين ها كه امور جدي نيستند، گروههايي هستند كه با انقلاب ضديت مي كنند، منظورش مجاهدين خلق بود، و سايريني كه همراه با انقلاب هستند، و هركس با انقلاب مخالف است نبايد انتظار داشته باشد كه مثل انقلابيون با آنها رفتار شود. گفتم «آقا سيدعلي، از كي تا به حال كساني كه در رژيم سابق در زندان بودند و شكنجه شدند و خانواده هايشان آن همه مصيبت كشيدند و در همه تظاهرات (ها) شركت داشتند، ضد انقلاب شده اند و شما كه در روزهاي آخر از راه رسيديد و آرزو مي كرديد كه آنان سهمي از حكومت را به شما بدهند انقلابي شديد؟ صحبتمان ادامه نيافت و برخاستم و خانه اش را ترك كردم. روز بعد يكي از برادران نزدم آمد كه ارتباطاتي با برخي از افرادي داشت كه در ارگانهاي اطلاعاتي در حال تأسيس آخوندها شاغل بودند. وي به من اطلاع داد كه تلفنم تحت كنترل است و صحبتهاي من با دوستي را كه طي آن به او مي گفتم كه بين من و خامنه اي چه گذشت به من اطلاع داد!!
آخرين ديدارم با خامنه اي در مارس 1980 (اسفند 58) در بحبوحه اولين انتخابات پارلماني در ايران بود كه در واقع نمي شد نام آن را ديدار گذاشت... من به صفت عضو انجمن مركزي نظارت بر انتخابات مجلس در يك مركز رأي گيري بودم، او و محافظينش وارد شدند، سلام كرد، جوابش را ندادم، گفت فلاني به ياد آن روزهايي كه با هم بوديم سلام عرض كردم، گفتم گرچه من هيچ روزي با تو نبودم ولي الآن به خاطر اين روزها و كارهايي كه اين روزها مي كنيد، جوابت را نمي دهم.
روزها گذشتند و «آقا سيدعلي» رييس جمهور شد و يك شبه به «آيت اللهي» رسيد. كه البته رژيم در وحشت از سرنگوني به دست ارتش آزاديبخش ملي و هواداران مجاهدين و مردم و براي پر كردن خلأ سياسي بعد از مرگ خميني اين كار را كرد.
امروز پنج سال از قيام سراسري در ايران گذشته است. مقامات اطلاعاتي رژيم خود بارها اعتراف كرده اند كه در آن روزها پنج منطقه تهران به دست مخالفين و تظاهر كنندگان و هواداران مجاهدين افتاده بود و در صورتي كه اين پنج منطقه به هم مي پيوست، تهران سقوط مي كرد. سرمداران رژيم خود اعتراف مي كنند كه هدف آن قيام سرنگوني تماميت رژيم بود و هشدار مي دهند كه «فتنه» هنوز تمام نشده است. آخوند احمد خاتمي نماينده خامنه اي در مجلس خبرگان رژيم در يكي از خطبه هاي اخير خود وحشت رژيم ولايت فقيه از اين قيام را به نمايش مي گذارد، قيامي كه لرزه سرنگوني بر خامنه اي و رژيمش انداخت. وي مي گويد: «در آن روزها اصحاب فتنه حتي به عزاداران سيد الشهدا رحم نكردند، من نماز عاشورا را شخصا در تهران در يكي از ميدانها برگذار كردم و دقيقا ديدم كه تهران تبديل به ميدان جنگ شده بود، انسان آن روزها مي گفت وحشتي كه در تهران حاكم است حتي در جبهه هاي جنگ نبوده است. آنان روز اظهار محبت به ابي عبد الله را به صحنه جنگ تبديل كرده بودند». آري در آن روزها فريادهاي مردم و شعارهاي «مرگ بر ديكتاتور» و «مرگ بر خامنه اي» و «خامنه اي قاتل است ولايتش باطل است» و «مرگ بر اصل ولايت فقيه» به اوج خود رسيده بود و درست بيخ گوش خامنه اي و تنها در چند صد متري خانه اش؛ به گوش مي رسيد... اين فرياد كوبنده قيام مردم ايران است كه خامنه اي مدتها است مي شنود.
به نظرم اين روزها و بعد از اين كه خامنه اي شروع به سركشيدن جام زهر هسته اي كرده است، دومينيك مترصد اين سرنگوني نشسته است تا به تهران برود و گزارشهاي خود را براي تكميل پرونده اين رژيم ارسال كند.

۱۳۹۲ بهمن ۲۳, چهارشنبه

همیشه یک سوژه هست که مردم را بترساند


محمود سرابی

همیشه یک سوژه هست که مردم را بترساند

دستگاههای تبلیغاتی جهان سرمایه‌داری تنها چند حروف روی کاغذ نیست که هرکس یا هر گروهی براساس عقاید سیاسی‌شان آن را تعریف کنند. سرمایه یعنی ثروت کشورها. بسیاری از کشورها صاحب ثروت خود هستند و آن را ثروت ملی می‌نامند یعنی تمامی افراد آن کشور در تمامی ثروتهای کشورشان سهیم هستند و بسیاری کشورها هم در جهان وجود دارد که ثروت بسیاری هم دارا می‌باشند ولی صاحب آن نیستند و ثروت آنان متعلق به سرمایه داری جهانی است که دولتهای دست نشانده در این کشورها نمایندگان وصول سرمایه‌داران جهانی هستند!؟ تعجب نکنید خیلی پیچیده نیست. برای مثال کشور خودمان ایران را در نظر بگیریم و حتی راه دور هم نرویم و به همین 35 سال اخیر نگاه کنیم. پس از سقوط شاه که حجم دارایی‌های ایران را بر اساس نفت موجود در سال 1357 محاسبه می‌کردند پس از انقلاب حجم ذخایر نفتی ایران باحفر چاههای نفتی زیادی بناگاه چندین برابر قبل از انقلاب شد. سرمایه گاز ایران به طور نجومی بالا رفت. مس، اورانیوم وطلا و... در کنار فرش، پسته، خاویار و ... بناگاه ایرانی جدید با سرمایه‌ای بالاتر از همه کشورهای جهان را ساخت. یعنی با توجه به جمعیت و وسعت کشور حجم درآمدهای ایران در ردیف اول جهان قرار گرفت. ولی هرگز این اعلام نشد زیرا دولت دست نشانده وظیفه‌اش انتقال این ثروت عظیم به خزانه‌های سرمایه‌داران جهانی بود. یعنی اینکه دارایی‌های ایران را نمی‌توان ثروت ملی نام نهاد زیرا عوایدش شامل حال ایرانیان نمی‌شود. ایرانیان نقشی مانند کارمند بانک را بازی می‌کنند و در حالی که رقم‌های درشتی هر روز زیر دستان آنان قرار دارد ولی صاحبش نیستند و باید تقدیم مشتریان خود کنند. ثروت ملی زمانی به افراد کشوری تعلق می‌گیرد که دولت و مجلس و ارتش آن کشور ملی باشند و نمایندگان واقعی مردم خود باشند و حافظ منافع کشورشان باشند. ولی متاسفانه در برابر ما تصویری وجود دارد که به روشنی نشان می‌دهد که در برابر ثروت افزایش یافته در ایران ملت ایران در فقر شدید مالی قرار دارد. بیکاری، اعتیاد، فحشاء، در بالاترین نرخ جهان قرار دارد! آمار نشان می‌دهد که میزان درآمد متوسط ایرانیان در برابر مخارج آنان قابل مقایسه نیست و این عدم تعادل غیرطبیعی درآمد و مخارج باعث شده است کسب درآمد به شیوه‌های غیرمعقول را وارد زندگی روزمره ایرانیان نماید. یعنی اگر چنانچه کسی شانس داشته باشد و مثلاً کارمند دولت یا ارتش یا هر ارگان دیگری باشد، باید پس از پایان وقت اداری به کارهای دیگری هم بپردازد تا بخشی از مخارج خود و خانواده‌اش را تامین کند. این کارهای دوم و سوم از مسافرکشی آغاز می‌شود تا دست فروشی و دلالی و... این در حالی است که چنانچه ثروت ایران ملی بود و درآمد سرانه به طور ملی تقسیم می‌شد درآمد بطور تقریبی برابر با مخارج بود ولی آنچه باعث می‌شود ثروت ملی ایرانیان بر باد رود حکومتی غیر ملی و مردمی بر راس کشور است و در کنارش اقلیتی در حکومت که تمام منابع مالی ایران را در دست گرفته‌اند و در پس پرده سیاست، کلید در سرمایه‌های ایران را در اختیار سرمایه‌داران جهان قرار داده‌اند و عملاً مردم ایران را از حق بهره‌بری از ثروت خود محروم کرده‌اند و در کنار دولت خودفروخته هم بلندگوهایی را جهان سرمایه‌داری به کمک حکومت ضد ایرانی در سراسر جهان راه‌اندازی کرده‌اند تا با استفاده از تکنولوژی سته لایت و اینترنت و مطبوعات راهی خانه ایرانیان شوند و آنان را گمراه کنند و با سوژه‌های عوامفریبانه حمله آمریکا به ایران، تجزیه ایران، اپوزیسیون حکومت ایران خطرناک‌تر هستند. حمایت از یک جناح رژیم و... مردم را می‌ترساند که همین رژیم را تحمل کنند. و این در حالیست که بخشی از بلندگوهای ضد منافع ملی ایرانیان در قالب تلویزیونهایی مانند BBC بخش فارسی، صدای امریکا، ایران فردا، من وتو و... رادیو فردا، رادیو زمانه، تلاششان تامین حفظ منافع دولتهای خارجی وسرپا نگهداشتن همین حکومت ضد ایرانی است که در این باره مفصل بارها و بارها نوشته‌ام! راه مقابله با چنین حکومتی ایجاد شرایط و امکانات بیشتر تکنولوژی و برابری تریبون در صحنه اجتماعی زندگی ایرانیان است تا اپوزیسیون واقعی ایران بتواند وارد خانه‌های ایرانیان شود و حقایق و صورت مسئله اصلی را مقابل چشمشان قرار دهد و آگاهی را به آنان آموزش دهد ولی در عرصه نابرابر مبارزه که ابزار و امکانات آن را تکنولوژی امروز تامین می‌کند دست خالی تلاشها کمتر به نتیجه می‌رسد. در برابر رژیم ایران نیروهایی هم وجود دارند که کمتر نمونه‌هایی مانند آن را به عنوان اپوزیسیون میتوان در جهان یافت ولی سرمایه داران جهانی که در قالب حکومتها خود را نشان میدهند اجازه نمیدهند مردم براستی چهره واقعی مبارزان کشور خود را بشناسند. برای نمونه شورای مقاومت ملی و سازمان مجاهدین خلق که سی و چند سال است به طور واقعی و شبانروز با حکومت ضد ایرانی ملایان در جنگ هستند ولی تنها رژیم در برابرشان نیست بلکه با صدها ترفند سیاست بازان جهانی از جمله امریکا و اروپا هم در ستیز نامریی هستند مانند ملت ایران که چون سال 88 رگ حیات رژیم را قطع کردند ولی سرمایه داری جهانی سراسیمه به کمک رژیم شتافت و با ابزار تبلیغاتی تلویزیونهای خارج از کشور تب انقلاب مردم را پائین آورد و با تزریق زهرآگین رنگ سبز مردم عوام و ساده اندیش را رنگ کرد! باید به دنبال ایجاد فضا و امکانات برای ایرانیانی بود که در این دوران نابرابری امکانات خانه نشین شده‌اند و چنانچه امکاناتی بیابند میتواند تعادل را برهم بزنند و کفه ترازو را به سود مردم ایران ببرند و این تنها راه مقابله در میدانی است که بتوان حرف اپوزیسیون واقعی را در خانه‌های ایرانیان شبانروز رواج داد و آنان را آماده قیام ملی واقعی کرد و در کارزاری ملی و میهنی رژیم و دیوار محافظ آن را فروریخت. رژیم ضد ایرانی جمهوری اسلامی هیچ پایگاه و نفوذی در میان ملت ایران ندارد چون آینده‌ای امیدوارکننده برای هیچکس وجود ندارد و ملت ایران نگران از دست دادن چیزی نیست چون نه امنیت مالی دارد و نه امنیت جانی و نه حتی آسایش و راحتی شیوه زندگی دلخواه خود را دارد بهمین دلیل چنانچه نیروهای گسترده مخالف حکومت دارای امکانات شوند، در کنار اپوزیسیون شورای مقاومت و سازمان مجاهدین می‌توانند دست جهانیان و ریشه حیات حکومت را قطع کنند.


اضهارات محمود نبویان از نمایندگان مجلس ارتجاع.

وزرای احمدی‌نژاد در جلسات غیرعلنی از فشار تحریم‌ها اشک می‌ریختندوزرای احمدی‌نژاد در جلسات غیرعلنی از فشار تحریم‌ها اشک می‌ریختند

محمود نبویان٬ نماینده مجلس در اظهاراتی کم‌سابقه از فشارهای شدید بر جمهوری اسلامی به علت تحریم‌های بین‌المللی پرده برداشته و گفته در اواخر دولت احمدی‌نژاد چند تن از وزرا در جلسات غیرعلنی به علت شدت تحریم‌ها «اشک می‌ریختند.»

به گزارش خبرگزاری فارس٬ آقای نبویان این اظهارات را در دوازدهمین اردوی «جهاد اکبر» دانشجویان اتحادیه انجمن‌های اسلامی «مستقل» بیان کرده است.

وی گفته است: «در اواخر دولت احمدی‌نژاد چند تن از وزیران در جلسات غیرعلنی اشک می‌ریختند و می‌گفتند نمایندگان مجلس شما که می‌دانید وضع ما چگونه است چرا در جلسات علنی این گونه حرف می‌زنید؟»

نبویان افزوده «علت تغییر قیمت مرغ در ماه رمضان سال پیش این بود که ما مرغ خریده بودیم و کشتی حامل آن به آب‌های خلیج فارس آمده بود و ۶ ماه می‌چرخید و از ما حق دموراژ که روزانه ۲۵ هزار دلار است می‌گرفت ولی در ‌‌نهایت کشتی را نتوانستیم تخلیه کنیم چون پول را نتوانستیم دست فروشنده‌اش برسانیم.»

مهم‌ترین گزاره‌های اظهارات محمود نبویان:
● در واقع توافقنامه ژنو زمینه‌اش در سفر رئیس جمهور به نیویورک بسته شد،‌‌ همان سفری که دو مورد از آن را مقام معظم رهبری روی آن دست گذاشتند و نقد کردند یکی تلفن و تماسی بود که اوباما با رئیس جمهور داشت و دیگری طولانی شدن صحبت‌ها با جان کری بود.

● در واقع ما برای سوریه هزینه نمی‌دهیم بلکه سوریه برای ما هزینه می‌دهد.

● ۱۵۰ هزار سوری را به ایران آوردیم و به آن‌ها آموزش نظامی دادیم و ۱۵۰ هزار را همانجا آموزش داده و ۵۰ هزار نیروی حزب الله را به آنجا فرستادیم و حزب الله هم اعلام کرد که ۸۰ هزار موشک آماده پرتاب شدن به اسرائیل است و این شد که آمریکا در سوریه شکست خورد.

● یکی از مستشاران آمریکایی که بخش نفت در اختیار او بود٬ زمانی که انقلاب نزدیک پیروزی رسیده بود داشت فرار می‌کرد، شاه دستور داد که به آن یک قالیچه با ارزش هدیه بدهند و او هم بسته‌ای به عنوان هدیه به شاه فرستاد، زمانی که بسته را باز کردند در آن دستمال کاغذهای توالتی است که این نامرد خودش را با آن‌ها پاک کرده است برای شاه فرستاد، یعنی این گونه بالا‌ترین مقام یک شهر را تحقیر می‌کردند.

● بدون مبالغه از تیر ماه سال ۹۱ تا اکنون آمریکا اجازه نداده است که یک کشتی خارجی به اسکله ما بیاید و یک قطره نفت بخرد.

● آقای قاسمی می‌گفت ما مجبوریم خودمان نفت ببریم، به کشتی‌های خارجی اجازه نمی‌دهند و جمهوری اسلامی هم بیشتر از یک کشتی ندارد که این باعث شد زمانی که می‌خواستیم یک محموله نفت به کره جنوبی برسانیم تا زمانی که برگردد دو ماه طول بکشد.

● ما باید روزانه ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار بشکه نفت می‌فروختیم تا پول بودجه را بدست آوریم. قبل از تیرماه که ما آزاد‌تر می‌فروختیم تا بعد از تیر ماه که آمریکا فضا را کاملا بست حدودا یک میلیون بشکه توانستیم صادر کنیم. اکنون آمار ما ۶۵۰ تا ۷۰۰ هزار است.

● از تیر ماه سال ۹۱ آمریکا همه بانک‌های دنیا را بر روی ما تعطیل کرد در نتیجه ما نمی‌توانیم حتی یک دلار را به صورت بانکی جابه جا کنیم.

● علت تغییر قیمت مرغ در ماه رمضان سال پیش این بود که ما مرغ خریده بودیم و کشتی حامل آن به آب‌های خلیج فارس آمده بود و ۶ ماه می‌چرخید و از ما حق دموراژ که روزانه ۲۵ هزار دلار است می‌گرفت ولی در ‌‌نهایت کشتی را نتوانستیم تخلیه کنیم چون پول را نتوانستیم دست فروشنده‌اش برسانیم.

● سوریه برای ما مهم است٬ پس چرا ما به ترکیه که علیه سوریه کار می‌کرد اقدامی نکردیم؟ چون یک بانک در ترکیه برای ما کار می‌کرد که آن هم به اسم ما نبود به اسم خودشان بود اما آمریکا اکنون که با ترکیه یکدست نیست به این بانک گیر داده است که تو برای ایران کار می‌کردی.

● آقای ظریف٬ تیمی که قطعنامه ۵۹۸،‌‌ همان جام زهر را به امام خوراند چه کسانی بودند؟ رأسشان آقای هاشمی و معاونشان آقای روحانی بودند.

● آقای ظریف پشت درهای بسته مذاکره می‌کنید به‌‌ همان زبان انگلیسی بسیار درست و خوب است اما چرا بعد از مذاکرات، زمانی که همه دور و اطراف شما را گرفته‌اند، شما که نماینده ایرانید و وزیر خارجه هستید، چرا به زبان انگلیسی صحبت می‌کنید؟

● آقای ظریف می‌دانید چه پیامی را به دنیا منتقل می‌کنید؟ زبان انگلیسی با کلاس است. این‌ها بحران هویت است. بچه من هنوز زبان ادبیات فارسی بلد نیست و مجبورم او را زبانکده ببرم.

● آقای ظریف گفت وقتی خبرنگاری انگلیسی سوأل می‌کند، من اگر فارسی جواب بدهم حرف من منتقل نمی‌شود. گفتم مترجم ببرید. گفت حاج اقا خیالتان را جمع کنم اصلا با ترجمه ۵۰ درصد حرف منتقل نمی‌شود. گفتم اجازه هست من نکته دیگری بگویم از‌‌ همان اول حضرت آقا، هاشمی، خاتمی رفته‌اند و مترجم برده‌اند پس اصلا مشکل ما با دنیای غرب این است که آن‌ها ۵۰ درصد حرف‌های ما را نمی‌فهمند. گفت اتفاقا حاج آقا همینطور است.

● پس ما هم ۵۰ درصد حرف اوباما را نمی‌فهمیم. در جمع ۱۰۰ درصد حرف هم را نمی‌فهمیم. اگر خبرنگاری از چین از آقای رئیس سوأل کند او که دیگر نمی‌تواند چینی پاسخ بدهد پس چگونه حرف‌ها به اقای ظریف منتقل می‌شود.

● اسم توافق نامه ژنو «طرح مشترک عمل» گذاشته‌ شده ‌است... برای اینکه این توافقنامه را به مجلس نیاورند این اسم را برای آن انتخاب کردند٬ در حالیکه سرتاپای آن تعهد است.

● آن‌ها {غرب} می‌خواهند متخصصان خودشان را بفرستند تا هواپیماهای ما را چک کنند و نقص فنی آن‌ها را برطرف کنند یا لوازم یدکی هواپیما تا خطوطی که تحریم شده را بدهند. واردات و صادرات خودرو را آزاد کنند. واردات و صادرات پتروشیمی را آزاد کنند.

● در رابطه با طول مدت مذاکرات و مقدار زمانی که نیاز است بگذرد تا اصل تحریم برداشته شود از عراقچی سوال پرسیدم که عراقچی پاسخ داد ما داد و بیداد کردیم و گفتیم بیست سال خیلی زیاد است. حداکثر پنج سال ولی آن‌ها در پاسخ گفتند: نه حداقل باید دو رقمی باشد.

● مذاکره کننده اصلی ما قبل از این آقایان می‌گفت صالحی وزیر خارجه رفته به سوئیس در یک همایش حقوق بشر. ولی هنگام برگشت به هواپیمای او بنزین ندادند. او هم آنجا به تعبیر عوامانه بنده سادگی کرده یک بلیط گرفته و برگشته، او گفت نامه زدند که از این به بعد دیگر مذاکرات را در سوئیس و یا ژنو برگزار نمی‌کنیم، اصلا برای چه آنجا باید برگزار شود.

● رئیس جمهور یا یکی از اشخاص مهم‌شان نامه زد که آقا ببخشید، عذرخواهی می‌کنیم، از این به بعد شما بیایید، وزیر امور خارجه‌تان بیاید شما را به کاخ خود می‌بریم. اما آن‌ها گفتند دیگر تمام شد. تعبیر زیبایی کرده، گفت سوئیس مگر چه دارد که تمام قدرت‌های جهان باید مذاکراتشان آنجا برگزار شود؟ چرا ما نباید این کلاس را برای یک کشور اسلامی بگذاریم؟ رفتیم به سراغ استانبول، جا را ما تعیین کردیم. بعد از استانبول، گفتیم بریم بغداد. رفتیم بغداد؛ خود نوری مالکی باورش نمی‌شد.

● زمانی ما در اوج بودیم که مکان و زمان توافق را ما تعیین می‌کردیم و آمریکا تابع بود و می‌پذیرفت. در یک مذاکره کا‌ترین اشتون گفت که دیگر فایده‌ای ندارد. این شماره تماس من. شما خیلی سرسخت هستید.

● ما هم شماره خود را دادیم و گفتیم این هم شماره تماس ما. این اشتون که ناز می‌کرد، ۲۵ روز بعد همین خانم اشتون نه که زنگ بزند سه بار نامه زد که چرا دیگر مذاکره نمی‌آیید. آقایان کلاسشان این است که کری به ما زنگ زده است. کلاس داره؟

● نزد رئیس مجلس گفتم که اگر تو بودی این توافقنامه را امضا می‌کردی؟ گفت نه٬ گفتم پس چرا حرفی نمی‌زنی؟ گفت اگر الان حرفی بزنیم می‌گویند ما داشتیم مشکلات اقتصادی را حل می‌کردیم اما مجلس نگذاشت.

● تا آنجایی که به یاد دارم در زمان احمدی‌نژاد می‌گفتند که مشکلات اقتصادی به خاطر تحریم‌ها نیست، بلکه ۸۰ درصد آن به خاطر سوء مدیریت است. الان دلیل چیست؟ الان که همه مدیر‌ها را عوض کرده‌اید، آیا هشتاد درصد مشکل به خاطر سوء مدیریت نیست؟

● خودشان گفتتند که قرار است دو جا را بگیریم. این‌ها دارند جهت دهی می‌کنند. اگر ذهن مردم را همینطور جهت دهی کنند همین اتفاق‌ها می‌افتد. شما باید مردم را بیدار کنید. مجلس آینده را قرار است بگیرند، برای مثال برای خود ما زنگ می‌زنند، مثلا سؤال از وزیر علوم را من مطرح کردم زنگ زدند و گفتند دیگر رأی نمی‌آوری‌ها. صریحا می‌گویم می‌خواهند مجلس خبرگان را بگیرند، مجلس خبرگان یعنی چه؟ یعنی مقام معظم رهبری.

محمود نبویان٬ نماینده مجلس در اظهاراتی کم‌سابقه از فشارهای شدید بر جمهوری اسلامی به علت تحریم‌های بین‌المللی پرده برداشته و گفته در اواخر دولت احمدی‌نژاد چند تن از وزرا در جلسات غیرعلنی به علت شدت تحریم‌ها «اشک می‌ریختند.»

به گزارش خبرگزاری فارس٬ آقای نبویان این اظهارات را در دوازدهمین اردوی «جهاد اکبر» دانشجویان اتحادیه انجمن‌های اسلامی «مستقل» بیان کرده است.

وی گفته است: «در اواخر دولت احمدی‌نژاد چند تن از وزیران در جلسات غیرعلنی اشک می‌ریختند و می‌گفتند نمایندگان مجلس شما که می‌دانید وضع ما چگونه است چرا در جلسات علنی این گونه حرف می‌زنید؟»

نبویان افزوده «علت تغییر قیمت مرغ در ماه رمضان سال پیش این بود که ما مرغ خریده بودیم و کشتی حامل آن به آب‌های خلیج فارس آمده بود و ۶ ماه می‌چرخید و از ما حق دموراژ که روزانه ۲۵ هزار دلار است می‌گرفت ولی در ‌‌نهایت کشتی را نتوانستیم تخلیه کنیم چون پول را نتوانستیم دست فروشنده‌اش برسانیم.»

مهم‌ترین گزاره‌های اظهارات محمود نبویان:
● در واقع توافقنامه ژنو زمینه‌اش در سفر رئیس جمهور به نیویورک بسته شد،‌‌ همان سفری که دو مورد از آن را مقام معظم رهبری روی آن دست گذاشتند و نقد کردند یکی تلفن و تماسی بود که اوباما با رئیس جمهور داشت و دیگری طولانی شدن صحبت‌ها با جان کری بود.

● در واقع ما برای سوریه هزینه نمی‌دهیم بلکه سوریه برای ما هزینه می‌دهد.

● ۱۵۰ هزار سوری را به ایران آوردیم و به آن‌ها آموزش نظامی دادیم و ۱۵۰ هزار را همانجا آموزش داده و ۵۰ هزار نیروی حزب الله را به آنجا فرستادیم و حزب الله هم اعلام کرد که ۸۰ هزار موشک آماده پرتاب شدن به اسرائیل است و این شد که آمریکا در سوریه شکست خورد.

● یکی از مستشاران آمریکایی که بخش نفت در اختیار او بود٬ زمانی که انقلاب نزدیک پیروزی رسیده بود داشت فرار می‌کرد، شاه دستور داد که به آن یک قالیچه با ارزش هدیه بدهند و او هم بسته‌ای به عنوان هدیه به شاه فرستاد، زمانی که بسته را باز کردند در آن دستمال کاغذهای توالتی است که این نامرد خودش را با آن‌ها پاک کرده است برای شاه فرستاد، یعنی این گونه بالا‌ترین مقام یک شهر را تحقیر می‌کردند.

● بدون مبالغه از تیر ماه سال ۹۱ تا اکنون آمریکا اجازه نداده است که یک کشتی خارجی به اسکله ما بیاید و یک قطره نفت بخرد.

● آقای قاسمی می‌گفت ما مجبوریم خودمان نفت ببریم، به کشتی‌های خارجی اجازه نمی‌دهند و جمهوری اسلامی هم بیشتر از یک کشتی ندارد که این باعث شد زمانی که می‌خواستیم یک محموله نفت به کره جنوبی برسانیم تا زمانی که برگردد دو ماه طول بکشد.

● ما باید روزانه ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار بشکه نفت می‌فروختیم تا پول بودجه را بدست آوریم. قبل از تیرماه که ما آزاد‌تر می‌فروختیم تا بعد از تیر ماه که آمریکا فضا را کاملا بست حدودا یک میلیون بشکه توانستیم صادر کنیم. اکنون آمار ما ۶۵۰ تا ۷۰۰ هزار است.

● از تیر ماه سال ۹۱ آمریکا همه بانک‌های دنیا را بر روی ما تعطیل کرد در نتیجه ما نمی‌توانیم حتی یک دلار را به صورت بانکی جابه جا کنیم.

● علت تغییر قیمت مرغ در ماه رمضان سال پیش این بود که ما مرغ خریده بودیم و کشتی حامل آن به آب‌های خلیج فارس آمده بود و ۶ ماه می‌چرخید و از ما حق دموراژ که روزانه ۲۵ هزار دلار است می‌گرفت ولی در ‌‌نهایت کشتی را نتوانستیم تخلیه کنیم چون پول را نتوانستیم دست فروشنده‌اش برسانیم.

● سوریه برای ما مهم است٬ پس چرا ما به ترکیه که علیه سوریه کار می‌کرد اقدامی نکردیم؟ چون یک بانک در ترکیه برای ما کار می‌کرد که آن هم به اسم ما نبود به اسم خودشان بود اما آمریکا اکنون که با ترکیه یکدست نیست به این بانک گیر داده است که تو برای ایران کار می‌کردی.

● آقای ظریف٬ تیمی که قطعنامه ۵۹۸،‌‌ همان جام زهر را به امام خوراند چه کسانی بودند؟ رأسشان آقای هاشمی و معاونشان آقای روحانی بودند.

● آقای ظریف پشت درهای بسته مذاکره می‌کنید به‌‌ همان زبان انگلیسی بسیار درست و خوب است اما چرا بعد از مذاکرات، زمانی که همه دور و اطراف شما را گرفته‌اند، شما که نماینده ایرانید و وزیر خارجه هستید، چرا به زبان انگلیسی صحبت می‌کنید؟

● آقای ظریف می‌دانید چه پیامی را به دنیا منتقل می‌کنید؟ زبان انگلیسی با کلاس است. این‌ها بحران هویت است. بچه من هنوز زبان ادبیات فارسی بلد نیست و مجبورم او را زبانکده ببرم.

● آقای ظریف گفت وقتی خبرنگاری انگلیسی سوأل می‌کند، من اگر فارسی جواب بدهم حرف من منتقل نمی‌شود. گفتم مترجم ببرید. گفت حاج اقا خیالتان را جمع کنم اصلا با ترجمه ۵۰ درصد حرف منتقل نمی‌شود. گفتم اجازه هست من نکته دیگری بگویم از‌‌ همان اول حضرت آقا، هاشمی، خاتمی رفته‌اند و مترجم برده‌اند پس اصلا مشکل ما با دنیای غرب این است که آن‌ها ۵۰ درصد حرف‌های ما را نمی‌فهمند. گفت اتفاقا حاج آقا همینطور است.

● پس ما هم ۵۰ درصد حرف اوباما را نمی‌فهمیم. در جمع ۱۰۰ درصد حرف هم را نمی‌فهمیم. اگر خبرنگاری از چین از آقای رئیس سوأل کند او که دیگر نمی‌تواند چینی پاسخ بدهد پس چگونه حرف‌ها به اقای ظریف منتقل می‌شود.

● اسم توافق نامه ژنو «طرح مشترک عمل» گذاشته‌ شده ‌است... برای اینکه این توافقنامه را به مجلس نیاورند این اسم را برای آن انتخاب کردند٬ در حالیکه سرتاپای آن تعهد است.

● آن‌ها {غرب} می‌خواهند متخصصان خودشان را بفرستند تا هواپیماهای ما را چک کنند و نقص فنی آن‌ها را برطرف کنند یا لوازم یدکی هواپیما تا خطوطی که تحریم شده را بدهند. واردات و صادرات خودرو را آزاد کنند. واردات و صادرات پتروشیمی را آزاد کنند.

● در رابطه با طول مدت مذاکرات و مقدار زمانی که نیاز است بگذرد تا اصل تحریم برداشته شود از عراقچی سوال پرسیدم که عراقچی پاسخ داد ما داد و بیداد کردیم و گفتیم بیست سال خیلی زیاد است. حداکثر پنج سال ولی آن‌ها در پاسخ گفتند: نه حداقل باید دو رقمی باشد.

● مذاکره کننده اصلی ما قبل از این آقایان می‌گفت صالحی وزیر خارجه رفته به سوئیس در یک همایش حقوق بشر. ولی هنگام برگشت به هواپیمای او بنزین ندادند. او هم آنجا به تعبیر عوامانه بنده سادگی کرده یک بلیط گرفته و برگشته، او گفت نامه زدند که از این به بعد دیگر مذاکرات را در سوئیس و یا ژنو برگزار نمی‌کنیم، اصلا برای چه آنجا باید برگزار شود.

● رئیس جمهور یا یکی از اشخاص مهم‌شان نامه زد که آقا ببخشید، عذرخواهی می‌کنیم، از این به بعد شما بیایید، وزیر امور خارجه‌تان بیاید شما را به کاخ خود می‌بریم. اما آن‌ها گفتند دیگر تمام شد. تعبیر زیبایی کرده، گفت سوئیس مگر چه دارد که تمام قدرت‌های جهان باید مذاکراتشان آنجا برگزار شود؟ چرا ما نباید این کلاس را برای یک کشور اسلامی بگذاریم؟ رفتیم به سراغ استانبول، جا را ما تعیین کردیم. بعد از استانبول، گفتیم بریم بغداد. رفتیم بغداد؛ خود نوری مالکی باورش نمی‌شد.

● زمانی ما در اوج بودیم که مکان و زمان توافق را ما تعیین می‌کردیم و آمریکا تابع بود و می‌پذیرفت. در یک مذاکره کا‌ترین اشتون گفت که دیگر فایده‌ای ندارد. این شماره تماس من. شما خیلی سرسخت هستید.

● ما هم شماره خود را دادیم و گفتیم این هم شماره تماس ما. این اشتون که ناز می‌کرد، ۲۵ روز بعد همین خانم اشتون نه که زنگ بزند سه بار نامه زد که چرا دیگر مذاکره نمی‌آیید. آقایان کلاسشان این است که کری به ما زنگ زده است. کلاس داره؟

● نزد رئیس مجلس گفتم که اگر تو بودی این توافقنامه را امضا می‌کردی؟ گفت نه٬ گفتم پس چرا حرفی نمی‌زنی؟ گفت اگر الان حرفی بزنیم می‌گویند ما داشتیم مشکلات اقتصادی را حل می‌کردیم اما مجلس نگذاشت.

● تا آنجایی که به یاد دارم در زمان احمدی‌نژاد می‌گفتند که مشکلات اقتصادی به خاطر تحریم‌ها نیست، بلکه ۸۰ درصد آن به خاطر سوء مدیریت است. الان دلیل چیست؟ الان که همه مدیر‌ها را عوض کرده‌اید، آیا هشتاد درصد مشکل به خاطر سوء مدیریت نیست؟

● خودشان گفتتند که قرار است دو جا را بگیریم. این‌ها دارند جهت دهی می‌کنند. اگر ذهن مردم را همینطور جهت دهی کنند همین اتفاق‌ها می‌افتد. شما باید مردم را بیدار کنید. مجلس آینده را قرار است بگیرند، برای مثال برای خود ما زنگ می‌زنند، مثلا سؤال از وزیر علوم را من مطرح کردم زنگ زدند و گفتند دیگر رأی نمی‌آوری‌ها. صریحا می‌گویم می‌خواهند مجلس خبرگان را بگیرند، مجلس خبرگان یعنی چه؟ یعنی مقام معظم رهبری/

۱۳۹۲ بهمن ۱۶, چهارشنبه

آقای محمد رضا روحانی املاکتان در شهر ساری آزاد شد؟ قسمت دوم -دائی جان ناپلئون

hormoz-safai2 8dc32اینجانب در تاریخ 27 ژانویه 2014 طی مقاله ای ابتدا به عنوان یک ایرانی، سپس به عنوان یک هم ولایتی، برای آقای روحانی سؤالاتی مطرح نمودم. ایشان و آقای اسماعیل وفا یغمائی بخود زحمت داده وبه جای پاسخ به سؤالات من ـ‌ به عنوان یک شهروندایرانی در تبعید هوادار سابق خودشان ـ که روزگاری از مسؤلین شورای ملی مقاومت بودند، مرا و مسئول شورا ومجاهدین را که مورد هتاکی وهتک حرمت قرار دادند 
HormozSafai 91700
(پاسخگو و مسئول كيست؟ قسمت ۵- املاك محمد رضا روحانی (سال سين و نحوست شوهر عمه‌ها
قبلاً بارها نوشتيم كه ما امكان پاسخگویی به سيل مراحم كتبى و شفاهى رهبر عقيدتى، كه از در و ديوار مى بارد را نداشته، نداريم و نخواهيم داشت. اصولاً لزومى هم ندارد. ما نامه‌ایى براى مسئول شورا فرستاديم. پاسخ‌هاى غير مستقيم فايده‌اى ندارد. بيهوده گویی است. كلاف سر در گمى مى سازد كه هیچکس سر از آن در نمى آورد. مثل احكام غيابى وصدها مقاله، گزارش، سخنرانى، كلكسيون، مصاحبه بند از بند باز كردن، شايعه پراكنى و البته فتواى اخراج دو مستعفى از جبهه خلق.ما نمى دانيم رهبر عقيدتى كجا هستند و سؤال هم نمى كنيم. آن‌جایی كه بر تخت رهبرى عقيدتى نشسته‌اند در محدوده جغرافيائى جبهه خلق است؟ نوك پيكان تكامل تاريخ است؟ خوشبختانه ۵۰ روز ديگر سال سين تمام مى شود و ايشان وقت مى كنند تا به برادر شريف امر كنند كه برنامه معروف تلويزيونى بند از بند گشودن را اجرائى فرمايند. از شر مسأله، سؤال و سائل مصونيت ابدى خواهيد يافت. اميد است از شر نحوست همه شوهر عمه ها و خويشانى كه خوب كف نمى زنند رهائى یابند ........ امين يا رب العالمين.
آقای محمد رضا روحانی املاکتان در شهر ساری آزاد شد ؟ قسمت دوم ـ  دائی جان ناپلئون
نوشته آقایان منتقد! مرا به یاد سریال معروف دائی جان ناپلئون می اندازد که هر اتفاقی در خانه می افتاد، دائی جان می گفت: کار، کار انگلیسی های پدرسوخته است! حال که من بعنوان یک ایرانی هم ولایتی از ایشان سؤالی کرده ام، ایشان هم می گویند: کار، کار رهبر عقیدتی است !
آقایان ابتدا وطبق معمول برای بهتر فروختن نوشته های شان سری به صحرای کربلا زده و شروع به رجزخوانی نموده اند. آنگاه با دلائل استعفایشان از شورا بازارگرمی ها نموده اند !
آقایان مستعفی منتقد! استعفای شما از شورا حق شماست واصلآ وابدآ موضوع من نیست که شما چرا وبه چه دلیل از شورای مقاومت جدا شده اید
حق شماست که هر لحظه که خواستید از شورا ویا هر تشکل سیاسی و اصلا از کل مبارزه جدا شوید واین هم کاملآ حق طبیعی شماست که هرگونه دوست دارید مسیر زندگی سیاسی خودتان را مشخص نمائید . می خواهید با آنها مخالفت کنید
اما من ازهیچ فرد ویا سازمانی دستورنگرفته ام تا سوالاتم را که حق طبیعی من بعنوان هوادار شورائی که شما مسئول یکی از کمسیون هایش بوده اید مطرح نمایم. در طول این 35 سال شما اولین نفراتی نبوده اید که از مبارزه و شورای ملی مقاومت ومجاهدین کنار کشیده اید و آخرین نفر نیز نخواهید بود. این منطق مبارزات خلق هاست، عده ای از مبارزه، به هر دلیلی کنار می کشند وعده ای تازه نفس و سرحال جای شان را پر می نمایند. عده ای نیز تا به آخر و تا آخرین نفس همانند همین اعضای فعلی شورای ملی مقاومت و رزمندگان آزادی مردم ایران در زندان لیبرتی واشرف می ایستند وایستاده می میرند. بی خود و بی دلیل خودتان را لوس نکنید و برای بزرگ کردن خود ولوث نمودن موضوعات وفرار از سؤالاتی که مطرح نموده ام مرا به سازمان مجاهدین، رهبر عقیدتی، ویا هر سازمان دیگری نچسبانید
در وهله اول از اینگونه ادبیات باید بعنوان پیشکسوتان سابقم شرم کرده وخجالت بکشید و از دوستان وهم رزمان شورائی سابقتان معذرت بخواهید. شمائی که به مجاهدین این همه ایراد می گیرید که برای فرار از پاسخگوئی به انتقادات شما، به شما انگ ومارک می زنند. شماهائی که ادعای بهتر بودن دارید چرا همان کار را با یک هوادار سابق خودتان می کنید ؟
سؤال اینجاست که چرا شما برای مهم جلوه دادن خودتان و به رخ کشیدن مبارزاتتان و برای کسب آبروی سیاسی وخوردن نان سیاسی هر بار وهر دفعه عضویت سابق در شورا ی ملی مقاومت را با خود یدک می کشید!
آقایان پاسخ سؤالات من را بدهید: در حال حاضر و ۸ ماه پس از خروج از شورا درکجا ی مبارزه بر علیه آدمخواران عمامه به سر قرار دارید؟ چه هستید؟ با چه کسانی هستید وچه می کنید؟ به غیر ازافتخارهمراهی با شورا سابقه مبارزاتی تان چیست؟ از شما در حال حاضر چه مانده است؟ آلترناتیو بهتری بعد از خروج از شورا برای سرنگونی جمهوری اسلامی پیدا نموده اید یا نه؟ هنوز در حال مبارزه با رژیم پلید آخوندی هستید یا انتقاد فقط بهانه ای بود وهست برای فرار از مبارزه و بازپس گرفتن زمین ذی قیمت تان در شهر ساری؟

این که مجاهدین وشورای ملی مقاومت هم به عنوان انسانهای جنبنده ایراد واشکال دارند بر کسی پوشیده نیست. آنها نیز همیشه میگویند که کم کاری دارند. شما را ارجاع می دهم به همان بیانیه ی ملی ایرانیان که خودتان هم امضا کرده اید. در هیچ کجا ودر هیچ نوشته ای نگفته اند که عقل کل هستند. انسان هستند وانسان نیز بدون خطا نمی باشد. مقاومت وتشکیلاتی با این عظمت ووسعت هرگز بدون ایراد وانتقاد نمی باشد. اما پیشنهاد شما برای اصلاح آنها چیست؟
انتقادات شما ۸ ماه پس ازجدائی ـ به بهانه اصلاح شورای ملی مقاومت ـ به نق زدن تبدل شده است! برای رهائی مردم ایران از این هیولای عمامه به سر آلترناتیوبهتری سراغ دارید تا ما دور آنها جمع بشویم یانه؟ پیشنهاد شما بهتر از مجاهدین وشورای ملی مقاومت کدام آلترناتیو می باشد ؟

آقایان در داخل ایران خمینی زده، رژیم ملایان تمامی اپوزیسیون را سر بریده اند! در خارجه هم که غیر از شورای ملی مقاومت ومجاهدین که متشکلند وازهمه چیزشان برای رهائی مردم ایران گذشته اند، نیروی دیگری وجود ندارد! فرض بگیرید که این تشکیلات یعنی شورای ملی مقاومت ومجاهدین با تمام ایرادهای تاکتیکی شان ویا بقول آقای یغمائی ـ که به زودی پاسخشان را جداگانه خواهم داد ـ این «ارتجاع مغلوب» از بین برود، تکلیف امثال من ومائی که تغذیه ی سیاسی مان می کرده اید چیست و باید دور چه جریانی جمع بشویم؟ شما که بعد از ۴۰ سال مبارزه در اوج جوانی و آمادگی ذهنی اکنون به این نتیحه رسیده اید که همه اش اشتباه بوده، در حال حاضر که به علت کهولت سن دچار آلزآیمر هم شده اید چه تضمینی وجود دارد که گفته های امروزتان را هم فردا رد نکنید و دوباره ما را به بیراهه نکشانید؟
آیا بایدبرای مبارزه تبدلیل به یک آلترناتیو دست ساز بیت ولایت شده ومثل شما با خفت دور بچه تواب یعنی ( ایرج مصداقی ) که به اعتراف خودش برای دستگیری همرزمان مان سوار گشت سپاه می شده است و در سال 1367 توبه نامه نوشته است، جمع شویم ؟ این سؤال تمامی ایرانیان خواهان آزادی ایرانزمین از چنگال آدمخواران حاکم بر ایران می باشد.
در اینجا قبل از اینکه سوالاتم را مجددآ با شما مطرح نمایم تاکید می کنم که خودتان را بی خودی برای بعضی از عناصر مشکوک که به نام ناشناس برای شما کامنت میگذارند لوس نکنید، چرا که من نه عضو مجاهدین بودم ونه عضو مجاهدین هستم. من نه عضو شورای ملی مقاومت بودم ونه عضو شورای ملی مقاومت هستم . آقای روحانی وآقای یغمائی، من توسط خود شماها پایم به سیاست باز شد.
آقایان روحانی وقصیم، شما مسئولین بی کفایت ومستعفی ای هستید که میدان را ترک نموده اید. شما جا زده اید. شما از مبارزه به زندگی خفت بار رو آورده اید. اگر غیر از این است به سوالات بنده پاسخ بدهید. من شما را از زمانی که ۱۶ سالم بود وشما عضو کانون وکلا بودید می شناسم . شما وفعالیتهای حقوقی شما بود که مرا با سیاست آشنا کرد.
آقای یغمائی من با سرود میلیشیا ودیگر اشعاروسروده های شما بود که هوادار مجاهدین شدم. با اشعار شما هزاران میلیشیا به چوبه های دار رفتند ؟ با اشعار شما بود که من 3 بار تا پای چوبه ی دار رفتم. با اشعار شما بود که من الان بمدت 30 سال است که در تبعید وهجرت زندگی می کنم و 34 سال تمام خانواده ام حسرت دیدار مرا دارند. پدر و مادرم فوت شدند و داغ دیدار مرا با خود بگور بردند وهمسایه ها زیر تابوتشان را بلند کردند.
آقای روحانی اگر دنبال مسؤل وپاسخگو می گردید ابتدا از خودتان شروع کنید. یقه خودتان را بگیرید! خجالت هم خوب چیزی است. از کجا دستور می گیرید که اینگونه بی پایه و اساس قلم فرسائی می کنید؟ از آدم با سواد و با معلوماتی چون شما بسیاربعید است که اینگونه ارزان و بی پایه قلم بزند! اکنون در کجای تاریخ سیاسی ملت من قرار گرفته اید؟ مرتب در سایت بچه تواب «ایرج مصداقی» نادم یقه ی یک گروه مخالف ملایان را گرفته اید که، مسول وپاسخگو کیست؟ اگر این راه و مسیر مجاهدین وشورای ملی مقاومت اشتباه بود شما ودقیقآ همین تک تک شما اعضای بی کفایت مستعفی شورا مقصرید.
حال که بریده اید نامتان را منتقد! گذاشته اید و می گوئید، کی بود کی بود من نبودم !؟ زهی بی شرمی و نامردی. زهی بی شرفی و بی هویتی . حال که از مبارزه بریده اید، یقه ی یاران سابقتان را می گیرید؟ کف بر دهان به آقای مسعود رجوی می تازید؟
تکلیف من هوادار سابق شما چه می شود؟ من ومارا به امان خدا ول کرده اید وبه پاسیویزم وترک مبارزه با جانیان خونخوار جمهوری اسلامی ترغیب میکنید؟
شماهائی که بیش از 40 سال سابقه مبارزاتی دارید! شاعر آن چنانی بودید و روزگاری برای انقلاب درونی مجاهدین شعر ها می سرودید! ویا مسؤل کمسیون های شورا بودید ودر پشت میکروفون گلو پاره می کردید، حال که از مبارزه بریده اید بجای مبارزه با فاشیسم مذهبی حاکم بر میهنمان تحت نام کذائی منتقد، ما را به مبارزه با اپوزیسیون جدی اش ترغیب می کنید؟
شما انتقاد نمی کنید، شما فقط وفقط دارید نق می زنید و چه بخواهید یا نخواهید، دارید خط وزارت بدنام اطلاعات را به پیش می برید. یعنی تضعیف اپوزیسیون خواهان براندازی رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی
شرم نمی کنید؟ من به عنوان یک ایرانی هوادار سابق شما این حق را ندارم که از شما سؤال نمایم در این 30 سال چه کرده اید؟ برای من و افشای من به هواداران در آلمان فراخوان می دهید؟ من سرشناسی، خوشنامی، پاکدلی، پاکدستی و پاک چشمی را از خود شما بعنوان پیش کسوتم آموخته ام. شما آموزگار من بودید. شما بودید که وقتی بلندگوی مفت ومجانی مقاومت را به دست می گرفتید از تجارب تاریخی 500 سال قبل نیز برای ما داستانها می گفتید.
بنده بدلیل طولانی نشدن مطلب بقیه حرفهایم را به دفعات بعد موکول می نمایم. اما باید به عرض برسانم که بنده از 16 سالگی بر علیه رژیم دیکتاتوری شاه پا به مبارزه گذاشتم و تا کنون از دیدار با خانواده ام محرومم. 3 سال در زندانهای آمل، قائمشهر ( شاهی ) وساری مورد بدترین شکنجه ها قرار گرفتم . آثارسوختگی و شکنجه ناشی از دشنه و کابلهای دشمن بر دستها وپشتم پس از 30 سال هنوز پیداست . نزدیک به 20 سال است با مجاهدین بصورت تشکیلاتی کار نمی کنم و مشغول زندگی شخصی خودم می باشم.
در این 20 سال رژیم تمام ترفندها وحربه ها را بکار برد تا مرا بخرد. خانه های خواهرانم را که حدس می زد شاید متعلق به من باشد، بزور غصب کرده و سندش را نیز دزدیدند. کارخانه تولیدی ظروف چینی خواهرم را که حدس می زدند من نیز در آن شریک باشم را به زور تصاحب نمودند
خانواده ام از دیدار و گرفتن تماس با من محروم و منع شدند. .
می دانید چرا ؟
زیرا که من با افتخار از آرمان تمامی هم رزمان وهم زنجیران مجاهدم که نزدیک به 120000 هزارتن شان به جوخه های مرگ فرستاده شدند، دفاع کردم واگر مرا بسوزانند وخاکستر نمایند هم به آنان پشت نخواهم کرد و آن هم نام مقدس ( مسعود رجوی).
هم او که همآره در یک چیز استوار و پابرجا مانده وآنهم سوگند سرنگونی جانیان حاکم بر میهنم تا آخرین نفس واین آن چیزی است که شما لیاقت درک آنرا نداشته وندارید.
آقای روحانی شما وکیل قابلی هستید چطور به خودتان اجازه می دهید قبل از این که بنده را بشناسید به من اتهام بزنید وبرای افشای من از طریق وزارت بدنام اطلاعات فراخوان بدهید؟
پاسخگو و مسئول كيست؟ قسمت ۵- املاك محمد رضا روحانى
شاگرد مشكل گشا
مقاله جناب آقاى هرمز صفائى گره‌گشا شد
http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=3719
من اين نويسنده را نمى شناختم. با يكى از دوستان در آلمان تماس گرفتم. مژده داد كه اين نويسنده عين استاد عليرضا يعقوبى مردى است «سرشناس و خوشنام»، «پاكدست»، «پاک‌چشم»، و «پاکدل». دست اندر كاران و خانواده‌هاى مجاهدين بهتر از همه او را مى شناسند. شاگرد همان استاد است. گزارش نويسى را هم در همان مكتب كارآموزی كرده است. مى دانيم اين استاد علیرضا يعقوبى پرچم اشرف را به دوش مى كشد. پيشگام رفيق مهدى و برادر مهدى از اصحاب قلم است. قبل از آن دو ( ۴ روز بعد از صدور اولين حكم رسيدگى غيابى) قدم به ميدان گذاشته است. از ٢١ خرداد او فرمانده قلم كشان است. من از همه هواداران خواهش مى كنم در باب معرفى آقاى صفائى كه از هر حيث يكى از شاگردان ساعى مكتب استاد عليرضا يعقوبى است و معروفيت ویژه دارند كوتاهى نكنند. مراتب فضائل او را به گوش همه ايرانيان برسانند. تا ثابت شود چه اشخاص نيكنامى را شريف براى نمايندگی خود بر می‌گزیند.
. برای اینکه زحمت وزارت بدنام اطلاعات را از طریق بچه تواب «ایرج مصداقی» نادم کم نمایم تا ایشان مجبور نشوند بر علیه من اطلاعیه ای صادر کند بیوگرافی مبارزاتی خودم را با نام و نام خانوادگی و سابقه سیاسی با عکس وآدرس برایتان می آورم تا سیه روی شود هر که در او غش باشد . در ضمن برای شناخت بیشتر من بهتر است به آدرس وکیل رژیم ضد خلقی در برلین بنام آقای باخ گولان لنز تماس بگیرید . چرا که این وکیل با داشتن وکالت از رژیم ملایان از طریق پلیس بین الملل و آلمان با پرونده سازی بر علیه من تقاضای دستگیری واسترداد مرا به ایران در 25. نوامبر 2011 کرده است
وکیل اینجانب نیز کپی پرونده دست ساز رژیم را به بنده داده است که در صورت لزوم به چاپ خواهم رساند. لذا فقط به چاپ یک عکس از زندان با شماره افتخار 10761 بر سینه ـ برای اینکه خیالتان راحت باشدـ اکتفا می کنم.

. من سوالاتم را مجددآ وبطور خلاصه ازشما مطرح می نمایم
آقای روحانی املاکتان بعد از خروج از شورای ملی مقاومت و تیغ کشیدن بر سر وروی شورای ملی مقاومت ومجاهدین آزاد شده است یا نه ؟
لطف ومحبت نمائید پاسخ این سوال و سوالات فوق مرا بدهید. آیا شما در آلمان ـ هامبورگ ـ با وکیلی که به ایشان وکالت داده اید تا در شهر ساری زمین تان را آزاد کند در منزل دوست مشترک مان آقای ر - م ودر حضور دوستان دیگر ملاقات کرده اید یا نه ؟ روضه ابولفضل نیز برای من نخوانید و به صحرای محشر وکربلا و پاریس و فوت پدرتان نیز در14 سال قبل نروید. اصلآ موضوع سوال من نیست .آن وکیل محترم نیز در حال حاضر در آلمان ودر شهر هامبورگ حی وحاضرند . لطف کنید پاسخی در شان یک حقوقدان با 40 سال سابقه مبارزاتی به بنده وخوانندگان این مطلببدهید و از حاشیه رفتن نیز بپرهیزید . جواب دیپلماسی نیز که نه سر دارد ونه ته نیز ندهید. .
در خاتمه یک سؤال دیگر: چطور می شود تمام اموال من ـ که یک فرد معمولی وفقط هوادار شما بودم ومشغول زندگی معمولی خودم می باشم ـ وخانواده ام را که با من در ارتباط هستند را چپاول کنند و زمین شما را آزاد؟
پاسخ این سوال آخرم را هم خودتان وهم هموطنان باغیرت وشریف ایرانی عاشق ایران وایرانی می دانند . این شرح حال هرایرانی باغیرت ومخالف جدی رژیم آدمخواران است .ولی چون شما پاسخی نمی دهید تاکید می کنم
آیامی دانید چرا؟ برای اینکه اگر سگ من وامثال من به سمت رژیم جمهوری اسلامی برود دم وگوشش را خواهیم برید.
مرزبندی من با آدم خواران عمامه بسر تا بن استخوان مشخص است.
شک دارید ؟ نیاز به دادن فراخوان بر علیه یک هوادار سابقتان نیست از سوز وگداز رژیم از طریق هم کارآلمانی تان در آلمان - برلین یعنی وکیل رژیم در آلمان بپرسیید .
هرمز صفائی
آلمان - هامبورگ
04.02.2014

آقای محمد رضا روحانی املاکتان درشهر ساری آزاد شد؟ قسمت اول
مدتی است که آقای روحانی در سایت مشکوک بچه تواب ایرج مصداقی بنام ؛؛ مسول وپاسخگو کیست ؛؛ قلم فرسائی می کنند .لذا لازم دیدم چند جمله ا ی نیز خطاب به این عضو بریده از مقاومت بی مسول ؛ بی کفایت که عضو سابق شورا که 30 سال مسول یکی از کمیسیونهای شورای ملی مقاومت بودند و حالا میگویند : کی بود کی بود من نبودم بنویسم من یکی از "هم ولایتی های"آقای روحانی عضو منتقد! ومستعفی شورای ملی مقاومت هستم.ایشان بعد از خروج از جبهه مقاومت در تاریخ "15خرداد 1392"يك راست به عنوان منتقد!؟ به سایت بچه تواب "ایرج مصداقى" به نام "پژواک مصداقى" رفته و از آنجا مبارزه قلمی و مجازی شان را با 180 درجه تغییر رفتاری بر علیه یاران سابق شان شروع نموده اند . اسم شان را نیز گذاشته اند منتقد شورای ملی مقاومت ومجاهدین !! آقای روحانی، در این 35 سال حکومت جباران وغداره بندان، کم نبودند افرادی با سوابق مبارزاتی طولانی وادعاهای آنچنانی ومدارک تحصیلی بالا وغیره...که چه درايران، چه در زندانهای این رژیم و چه در همین خارجه و در همین شورای ملی مقاومت به دلائل مختلف صف خودشان را از جبهه ى مقاومت جدا کرده اند . به هیچکدام از آنها هم تا زمانی که بدنبال زندگی شخصی خود رفته و با دشمن این مقاومت هم کیسه وهم کاسه نشده اند نمی توان ایرادی گرفت . مبارزه کردن ویا مبارزه نکردن کاملا اختیاری است و باید از روی آگاهی واختیار باشد . نه سابقه مهم هست ونه مدرک ونه گذشته های آنچنانی. مهم حال است و ماندن در صف مقاومت و باج به شغال جماعت ندادن. به قول رهبر مقاومت آقای مسعود رجوی ایستادن تا به آخر یعنی سرنگونی، سرنگونی، سرنگونی. هیچکدام از ما، از روز اول به زور وارد مبارزه با دیکتاتوریهای شاه وشیخ نشده ایم. همه ما با مشاهده این همه ستم، ظلم، بیعدالتی و تاراج اموال ونوامیس مردم به ندای درونى وجدان خود -به هر اندازه آگاهی که داشتیم- پاسخ مثبت داده وبه صف مبارزین، یعنی همین ظرف موجود وحاضر یعنی شورای ملی مقاومت كه شما نیز یکی از مسئولین آن بوده ايد ونیروی محوری آن مجاهدین خلق ایران پیوستیم . اين اصلآ نیز امر غیر طبیعی اى نیست که عده ای از مبارزه ببرند وعده ای دیگر نیز به آن بپیوندند. نه مبارزه متعلق به ماست و نه ما می توانیم مانع تغيیرات در حرکت تاریخ بشویم . من وامثال من فقط داریم به وظیفه تاریخی مان عمل می کنیم و هیچ منتی نیز به رهبران جنبش ضد دیکتاتوری در این مقطع تاریخی یعنی آقای مسعود رجوی نیست که اتفاقآ از ایشان ممنون هم هستیم که این شرائط را برای ما فراهم نموده اند. همانطور که عرض شد تا زمانی که فرد در جبهه خلق یعنی مردم می باشد و به سمت دشمن نغلتیده است می تواند از تشکیلاتی که تا دیروز با آن همکاری می کرده است جدا شود و احترامش نیز سر جای خودش می باشد. این را دشمن نیر می فهمد . البته از آنجائی که شما مطالعه و رونوشت از کتابهای تاریخی را خیلی دوست دارید وحفظ می کنید !، نیازی به یاد آوری به شما نیست !. اما به دليل کهولت سن شما ومشکلات عدیده و فراموشی و به قول شما بدلیل هم ولایتی بودن، بد نیست به شما هم یک یاد آوری بشود . من در تاریخ 17.05.92 طی مطلبی خطاب به شما وآقای قصیم در سایت "آفتابکاران" نوشتم :آقای قصیم حواستان به تابلوی خروج از جاده منتقدین! هست ؟ لطفا پاسخ بدهید كه از تاریخ خروجتان از شورا تا کنون در مبارزه با سفاک ترین رژیم فاشیستی مذهبی حاکم بر میهنمان چه کرده اید؟ کارنامه ى مبارزاتی شما دو نفر در این 8 ماه چیست؟ چند مقاله بر علیه خونخوارترین شکل دیکتاتوری در تاریخ ملت مان نوشته اید ؟ چند بار بلندگو بدست گرفته اید و بر این همه بی عدالتی در حق هموطنان مان فریاد زده اید ؟ در این 8 ماه چند راهپیمايی، میتینگ يا آکسیون اعتراضی اى در جهت افشای جانیان عمامه به سر در ایران ترتیب داده ویا در آن شرکت نموده ای؟ شما که در سایت بچه تواب "ایرج مصداقی" که در آن تا دلتان بخواهد عناصرآلوده و مامورين وزارت بدنام اطلاعات جولان می دهند، برعلیه مجاهدین ومقاومت ایران ومسئول آن قلم می زنید، تا حالا شده است که حتی برای یک بار هم در دفاع از فرزندان مردم ایران در زندان لیبرتی ویا برای مخالفت با کشتار در اشرف در سرمای اروپا از خانه مبارک به بیرون قدم رنجه بفرمائید و اعتراضی بکنید؟ ولی تا دلتان بخواهد به مجاهدین در اشرف ولیبرتی ومسئول شورا بد وبیراه گفته اید! از قدیم گفته اند کسی در راه خدا به پرو پای مجاهدین بعنوان اصلی ترین و جدی ترین نيروى مخالف رژیم خونخوار آخوندی نمی پیچد!شما اینقدر در آن سایت مشکوک، ننه من غریبم در نیاورید و مانند مادر بزرگ مرحوم من فقط در آخر شب برای کشتار در اشرف اشک تمساح نریزید كه این گریه زار امانم نمی ده و گریه نکنید تا همسایه هایتان بیدار شوند! که مرا بیاد تعزیه خوانیهای شمال می اندازد . آن زمان نیزبعنوان یکی از هواداران این مقاومت به شما وآقای قصیم پیشنهاد داده ام اگر در نوشته ها واستعفایتان صادق هستید و راست می گوئید و واقعآ قصد اصلاح شورا را دارید بیایید و به مصوبات خودتان عمل کنید.شما شورای ملی مقاومت را تنها آلترناتیو معرفی نموده اید وپایش را نیز امضا نموده ای . شما امضا داده اید که بین رژیم و شورای ملی مقاومت، یعنی جبهه خلق وضد خلق راه وسطی وجود ندارد شما الان در کدام طرف هستیید ؟ شما در شورا به جبهه همبستگی ملی رای داده اید اگر راست می گوئید و در جبهه خلق هستید چرا در این چهار چوب یعنی "جبهه همبستگی ملی" بر علیه رژیم فعالیت نمی کنید ؟ به شما پیشنهاد می دهم با خودتان صادق باشید و در آن سایت مشکوک بر علیه فرزندان مقاوم این میهن بخصوص مسئول این مقاومت قلم فرسائی نکنید تا جوابی بشنوید.بروید و سعی کنید تا زمین تان را در شهر ساری که بسیار ذیقیمت می باشد وتقریبآ در شرف پس گرفتن آن هستید بگیرید و همانند بسیاری که در این 35 سال از مقاومت به هر دلیلی به کناری رفته اند در این چند صباحی که از عمرتان باقی مانده است با عزت وبا شرافت ولی نه درخفت وخواری زندگی کنید شما خیلی وقت است که از جاده منتقدین خارج شده اید . آقای قصیم با خان بابا یار دیرين ومامور سعید امامی رفته است و مشکل شما هم فعلا زمین تان در شهر ساری می باشد. شما در حدود 3 سال قبل به شهر هامبورگ آلمان و به منزل یکی از دوستان مشتركمان بنام ر. م. که همولایتی شما می باشد آمدید.به دامادشان که وکیل قابل و از همکاران با نفوذتان در شهر ساری است وبرای دیدار به آلمان آمده بود وکالت دادید تا این زمین را از چنگ رژیم -که به رویش دست گذاشته بود-خارج کند .آیا دلیل این همه سکوت در مقابل رژیمی که پيش از اين در 30 سال گذشته از پشت تریبونهای مقاومت و مجاهدین آن همه گلویتان را پاره می کردید، همان زمین در مرکز ساری می باشد ؟ شما در این سایت مشکوک در جايى نوشته اید که "ما امکانات مقابله با چنین سیلابی از تولیدات رهبر عقیدتی را نداریم ."! و یا در چند سطر پائین تر نوشته ايد "هموطنان آزاده ما از طریق فیسبوک و سایت های مختلف، کمبود و ناتوانی ما را در پاسخگوئی جبران می کنند.ما امکان پاسخگوئی کافی نداریم .هستند اهل وجدان وشرف که آنچه شایسته ظالمان است را به آنها بگویند.بنویسند و تبلیغ کنن.آنان عملا وکلای ما هستند.من آنان را نمی شناسم.اما از این یاران ناشناس در این فرصت سپاسگزاری می کنم.دست مریزاد ."!! آقای روحانی شما وکیل قابلی هستی، یعنی متوجه نمی شوید آنهائی که برای شما کامنت می گذارند وشما از آنها سپاسگزاری می کنید از کدها وفرهنگى استفاده می کنند كه مخصوص ماموران وزارت بدنام اطلاعات جمهوری اسلامی می باشند؟ پیام شما را سربازان گمنام امام زمان دریافت نموده اند.شما نیاز به سپاسگزاری ندارید.آنها باید از شما سپاسگزار باشند وزمینتان را به شما برگردانند كه به دشمنان شماره یک این رژیم ضد خلقی، یعنی شورای ملی مقاومت ومجاهدین خلق ایران اینهمه می تازید.در ضمن اگر خواسته باشید واشکالی نداشته باشد می توانم تاریخ دقیق گفتگوی شما را در هامبورگ و آدرس زمین شما در شهر ساری و اطلاعات بیشتر در این زمینه را نیز دقیق افشا وبرای شما بنویسم.
هرمز صفائی سه شنبه 27.ژانویه 2014 آلمان - هامبورگ