من
همواره از مقابله جز با رژیم جمهوری اسلامی به عنوان بزرگترین و موثر ترین
دشمن مردم ایران و به تبع آن با عوامل و وابسته گان درجه اولش( آن هم به
ندرت والبته به ضرورت) می پرهیزم. علتش هم برایم کاملن واضح است: توان و
وقت را باید برای پرداختن به دشمن اصلی گذاشت و از هرز و هدر دادن آنها در
اموری که ما را، به هر اندازه هم اندک،از پرداختن به اوجبّ واجبات یعنی
مبارزه با جمهوری اسلامی باز بدارد، باید پرهیزید. امّا گاهی فردی یا گروهی
پا به صحنه می گذارد و نقشی را اجرا می کند که به تمام و کمال در جهت
منافع رزیم جنایت کار آخوندی است. این جاست که دیگر نمی شود به این بهانه
که این فرد یا گروه بر خود انگ اپوزیسیون رژیم را زده است یا مدعی مبارزه
با آن است، رفتارش را نادیده گرفت و در برابرش خاموشی گزید. در چنین مواردی
به مقابله رفتن و پاسخ بایسته دادن و روشنگری کردن نه از آن رو است که آن
فرد یا جریان حتمن بسیار مهم به شمار می آید ، بیشتر برای این است که از
حرکت خطا و ناروایش، کسی دچار اشتباه نشود و به کج راهه و احیانن گمراهی
نیفت.
که بود آن که می گفت: به عمل کار برآید
این
مقدمه را آوردم تا بپردازم به شاه ــ کار آقای رضا پهلوی در صدای آمریکا و
در برنامه ی افق درباره مجاهدین خلق. پیش از ورود به این موضوع لازم می
دانم چند نکته را به خود آقای رضا پهلوی یاد آور شوم:
نخست
ــ ایشان حتمن به خاطر دارند که در همان اوان جنگ ایران و عراق در نامه ای
، از مسئولان جمهوری اسلامی درخواست کرده بودند که اجازه دهند به عنوان یک
خلبان برای دفاع از میهن به جبهه های جنگ بروند.( مضمون نامه ایشان همین
بود) . رژیم آخوندی به این درخواست جوابی نداد. حتی وصول آن را هم اعلام
نکرد. آقای رضا پهلوی بعدها و بارها از آن نامه به عنوان نشانه میهن پرستی و
آمادگی خود برای فداکاری در راه ایران یاد کرده اند . من هم بار ها به
هواداران ایشان گفته ام من از مکنونات قلبی و حد و اندازه ی میهن پرستی
آقای رضا پهلوی خبر ندارم ، امّانوشتن این نامه را بدون اثبات ادعا، نمی
توان به حساب وطن پرستی و گذشت از جان در راه میهن گذاشت. زیرا صرفن ادعائی
است که از حدّ ادعا فرا تر نرفته است. هواداران ایشان در پاسخ گفته اند
چون سردم داران رژیم به خواست ایشان پاسخ مثبت نداده اند نباید ایشان را
مقصر دانست. من هم گفته ام گیرم که سردمداران رژیم آخوندی به ایشان جوابی
نداده اند. ایشان که قصدشان دفاع از قلمرو هوائی میهن ، آن هم از طریق
خلبانی هواپیمای جنگی بوده است ، حتمن این احتمال را هم در نظر گرفته بودند
که ممکن است در این راه شهید شوند. بنابراین چرا با فرض این که ممکن است
رژیم جمهوری اسلامی در بدو ورود به کشور ایشان را دستگیر کند و حتی بکشد ،
بی دستور رژیم به ایران برنگشتند؟ آیا برای این کارشان از رژیم تضمین جانی و
به زندان نیفتادن و شکنجه نشدن و به گروگان گرفته نشدن می خواستند ؟ بنا
براین من کار ایشان را یک کار صرفن تبلیغی میدانم که در همان حوزه تبلیغات
هم برد چندانی ندارد . اکنون و پس از گذشت سال های بسیار از آن زمان بد
نیست که آقای رضا پهلوی به گونه ای واقعی و ملموس و قابل دفاع منطقی، میهن
پرستی خود را به اثبات برسانند و برای این کار اگر امکان سازمان دهی و
کاریسمای رهبری و پرچمداری ندارند از توانمندی های مالی خود ، که اندک هم
نیست ، بهره گیرند و در کار مبارزه با رژیم آخوندی گشایشی کنند. این کار هم
صوابش بیشتر است و هم ثوابش .
دوم ــ وقتی که سید محمد خاتمی برای اولین بار از صندوق شامورتی انتخابات رژیم بیرون آمد ، کم نبودند کسانی که دل و دین از کف دادند و در دام این بازی پلید رژیم اخوندی افتادند . بسیاری افراد و گروه ها ی مخالف و اپوزیسیون رژیم ، ظهور خاتمی را نقطه عطف در روند مبارزه با رژیم آخوندی دیدند و بسیاری بر طبل همنوائی و همرنگی با این آخوند شیاد کوبیدند و عملن بازیگر نقش هائی شدند که رژیم جمهوری اسلام طراحی کرده بود.خوب به خاطر دارم که آقای رضا پهلوی در مصاحبه ای که نمیدانم مستقیمن با کیهان چاپ لندن کرده بودند یا کیهان آن را باز تابانده بود، پس از پرداختن به اوضاع و احوال پس از انتخاب آخوند خاتمی ، برای او آرزوی موفقیت در پیشبرد برنامه هایش را کرده بودند . مگر آخوند محمد خاتمی همه ی همّ و غمش این نبود که قانون اساسی رژیم جمهوری اسلامی را از نخستین واژه ی مقدمه تا آخرین کلمه از آخرین اصل آن اجرا کند؟ مگر محمد خاتمی نمی خواست با آنجام آن چه نامش را اصلاحات گذاشته بود از تضعیف و سقوط رژیم جلوگیری کند؟ مگر آخوند خاتمی نمی خواست چهره زشت و پلید رژیم جنایتکار حاکم بر ایران را در صحنه ی بین المللی بزک کند و آن را اندکی از زیر ضرب فشارها و محکومیت های جهانی برهاند؟ این ها و صدهای دیگر نظیر این ها کل خواست آخوند خاتمی و برنامه اصلاحات او را تشکیل میدادند . این ها همه ی برنامه ای بودند که با تاکید شخص خاتمی چه هنگام جدال انتخاباتیش و چه هنگام شرفیابی به حضور ولی فقیه ، جملگی متکی بودند به ستون خیمه نظام یعنی ولی فقیه یا همان آخوند خامنه ای . با این حساب آرزوی توفیق برای آخوند خاتمی آن هم از جانب کسی که سوگند پادشاهی یاد کرده است و باید حافظ و پشتیبان قانون اساسی مشروطه باشد، چه معنائی دارد؟من همانوقت در نشریه ایران زمین ضمن اشاره به این موضوع به طنز نوشته بودم که گویا شاهزاده می خواهند از طریق عمامه خاتمی به تاج پادشاهی مشروطه و میراث پدرشان برسند( مطلبی با این مضمون) . چندی بعد شهبانو فرح نیز در یک مصاحبه ضمن تعریف و تمجید از طرح پیشنهادی گفتگوی تمدن های آخوند خاتمی گفتند که ایشان یا نظام پیشین مبدع اصلی این طرح بوده اند ... و در نهایت برای پیش برندگان این طرح آرزوی موفقیت کرده بودند. آیا این نان به رژیم جمهوری اسلامی قرض دادن ها ،مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی است ؟
سوم ــ میر حسین موسوی که نتوانست بر احمدی نژاد فائق شود و جبّه ی ریاست جمهوری آخوندی را بردوش بیفکند،ازنارضایتی ملت جان به لب رسیده از ستم نظام پلید آخوندی ،سوء استفاده کرد و با به راه انداختن علم و کتل سبز ،صراحتن و بدون هیچگونه پرده پوشی و ابهامی خواستار باز گشت به دوران خمینی شد که خودش آن را دوران طلائی امام نامیده بود و خودش یکی از معمارانش به حساب می آید. اینجا بود که باز هم عده ای فکر کردند واقعن خبری شده است و همین الان است که موسوی منجی ایران میشود و آزادی و دموکراسی و سکولاریسم را به آنها هدیه می کند. من نمی دانم این جماعت بازی خورده بودند یا حقیقتن باور داشتند که موسوی پیام آور آزادی و دموکراسی است . آیا در این میانه بوئی از دوران طلائی امام خمینی به مشامشان نخورده بود یا به بیماری فراموشی، آن هم از نوع پیشرفته اش، دچار شده بودند؟ من در همین جا و با قاطعیت و مبتنی بر اسناد و مدارک متقن اعلام میکنم که آخوند خامنه ای با همه ی جنایت هائی که مرتکب شده است و با همه مصائبی که بر ایران و مردم ایران وارد کرده است ، هنوز برای رسیدن به رکورد های خمینی در این زمینه ها فاصله زیادی دارد . باری،چنین بود که به تبعیت از میر حسین موسوی و علیا مخدره او ، سربند و دستبند و گردن بند سبز بر سر و دست و گردن ها بسته شد. آقای رضا پهلوی و بانو فرح پهلوی هم از این قافله عقب نماندند و تا مدت ها( و شاید تا همین حالا) مچ خود را به نشانه پشتیبانی از خط و ربط میر حسین موسوی به دستبند سبز مزین کردند. مشخصن میگویم به نشانه پشتیبانی از خط و ربط میر حسین موسوی .زیرا دستِ کم آقای رضا پهلوی از تکیه و تاکید بر این امر سر باز نمی زنند و همین حالا هم به این امر مفتخرند . یعنی جناب ایشان از تجربه همدلی با آخوند خاتمی پند نگرفتند و باز هم برای مبارزه با رژیم آخوندی دست همکاری به سوی یکی از موثر ترین مهر های رژیم دراز کرده اند. و در این معامله ، میر حسین موسوی هنوز که هنوز است یک کلمه در مذمت نظام آخوندی بر زبان نرانده و یک گام در ضدیت با قانون اساسی نظام که بنیادش بر حق کشی و نا برابری و تبعیض نهاده شده، بر نداشته است. راستی آقای رضا پهلوی و امثال ایشان می اندیشند که از طریق همراهی و هم آوائی با امثال میرحسین موسوی ها و کروبی ها به آزادی و دموکراسی می رسند؟
نتیجه: با کسی یا کسانی که مبارزه با نظام جمهوری اسلامی را می خواهند از مسیر همسوئی و هماهنگی با این نظام به پیش ببرند چه باید گفت؟باید گفت در حرف و عملشان صداقت دارند؟ یعنی واقعن دنبال مبارزه( به شکل و شمایلش کاری نداریم) برای تغییر رژیم و استقرار یک نظام لائیک و دموکراتیک هستند؟ مشخصن به آقای رضا پهلوی،با این فرض که ایشان می خواهد با این رژیم مبارزه کند، می گویم که مومن اگر قصد دیدار کعبه کرده ای چرا راه ترکستان در پیش گرفته ای!
دوم ــ وقتی که سید محمد خاتمی برای اولین بار از صندوق شامورتی انتخابات رژیم بیرون آمد ، کم نبودند کسانی که دل و دین از کف دادند و در دام این بازی پلید رژیم اخوندی افتادند . بسیاری افراد و گروه ها ی مخالف و اپوزیسیون رژیم ، ظهور خاتمی را نقطه عطف در روند مبارزه با رژیم آخوندی دیدند و بسیاری بر طبل همنوائی و همرنگی با این آخوند شیاد کوبیدند و عملن بازیگر نقش هائی شدند که رژیم جمهوری اسلام طراحی کرده بود.خوب به خاطر دارم که آقای رضا پهلوی در مصاحبه ای که نمیدانم مستقیمن با کیهان چاپ لندن کرده بودند یا کیهان آن را باز تابانده بود، پس از پرداختن به اوضاع و احوال پس از انتخاب آخوند خاتمی ، برای او آرزوی موفقیت در پیشبرد برنامه هایش را کرده بودند . مگر آخوند محمد خاتمی همه ی همّ و غمش این نبود که قانون اساسی رژیم جمهوری اسلامی را از نخستین واژه ی مقدمه تا آخرین کلمه از آخرین اصل آن اجرا کند؟ مگر محمد خاتمی نمی خواست با آنجام آن چه نامش را اصلاحات گذاشته بود از تضعیف و سقوط رژیم جلوگیری کند؟ مگر آخوند خاتمی نمی خواست چهره زشت و پلید رژیم جنایتکار حاکم بر ایران را در صحنه ی بین المللی بزک کند و آن را اندکی از زیر ضرب فشارها و محکومیت های جهانی برهاند؟ این ها و صدهای دیگر نظیر این ها کل خواست آخوند خاتمی و برنامه اصلاحات او را تشکیل میدادند . این ها همه ی برنامه ای بودند که با تاکید شخص خاتمی چه هنگام جدال انتخاباتیش و چه هنگام شرفیابی به حضور ولی فقیه ، جملگی متکی بودند به ستون خیمه نظام یعنی ولی فقیه یا همان آخوند خامنه ای . با این حساب آرزوی توفیق برای آخوند خاتمی آن هم از جانب کسی که سوگند پادشاهی یاد کرده است و باید حافظ و پشتیبان قانون اساسی مشروطه باشد، چه معنائی دارد؟من همانوقت در نشریه ایران زمین ضمن اشاره به این موضوع به طنز نوشته بودم که گویا شاهزاده می خواهند از طریق عمامه خاتمی به تاج پادشاهی مشروطه و میراث پدرشان برسند( مطلبی با این مضمون) . چندی بعد شهبانو فرح نیز در یک مصاحبه ضمن تعریف و تمجید از طرح پیشنهادی گفتگوی تمدن های آخوند خاتمی گفتند که ایشان یا نظام پیشین مبدع اصلی این طرح بوده اند ... و در نهایت برای پیش برندگان این طرح آرزوی موفقیت کرده بودند. آیا این نان به رژیم جمهوری اسلامی قرض دادن ها ،مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی است ؟
سوم ــ میر حسین موسوی که نتوانست بر احمدی نژاد فائق شود و جبّه ی ریاست جمهوری آخوندی را بردوش بیفکند،ازنارضایتی ملت جان به لب رسیده از ستم نظام پلید آخوندی ،سوء استفاده کرد و با به راه انداختن علم و کتل سبز ،صراحتن و بدون هیچگونه پرده پوشی و ابهامی خواستار باز گشت به دوران خمینی شد که خودش آن را دوران طلائی امام نامیده بود و خودش یکی از معمارانش به حساب می آید. اینجا بود که باز هم عده ای فکر کردند واقعن خبری شده است و همین الان است که موسوی منجی ایران میشود و آزادی و دموکراسی و سکولاریسم را به آنها هدیه می کند. من نمی دانم این جماعت بازی خورده بودند یا حقیقتن باور داشتند که موسوی پیام آور آزادی و دموکراسی است . آیا در این میانه بوئی از دوران طلائی امام خمینی به مشامشان نخورده بود یا به بیماری فراموشی، آن هم از نوع پیشرفته اش، دچار شده بودند؟ من در همین جا و با قاطعیت و مبتنی بر اسناد و مدارک متقن اعلام میکنم که آخوند خامنه ای با همه ی جنایت هائی که مرتکب شده است و با همه مصائبی که بر ایران و مردم ایران وارد کرده است ، هنوز برای رسیدن به رکورد های خمینی در این زمینه ها فاصله زیادی دارد . باری،چنین بود که به تبعیت از میر حسین موسوی و علیا مخدره او ، سربند و دستبند و گردن بند سبز بر سر و دست و گردن ها بسته شد. آقای رضا پهلوی و بانو فرح پهلوی هم از این قافله عقب نماندند و تا مدت ها( و شاید تا همین حالا) مچ خود را به نشانه پشتیبانی از خط و ربط میر حسین موسوی به دستبند سبز مزین کردند. مشخصن میگویم به نشانه پشتیبانی از خط و ربط میر حسین موسوی .زیرا دستِ کم آقای رضا پهلوی از تکیه و تاکید بر این امر سر باز نمی زنند و همین حالا هم به این امر مفتخرند . یعنی جناب ایشان از تجربه همدلی با آخوند خاتمی پند نگرفتند و باز هم برای مبارزه با رژیم آخوندی دست همکاری به سوی یکی از موثر ترین مهر های رژیم دراز کرده اند. و در این معامله ، میر حسین موسوی هنوز که هنوز است یک کلمه در مذمت نظام آخوندی بر زبان نرانده و یک گام در ضدیت با قانون اساسی نظام که بنیادش بر حق کشی و نا برابری و تبعیض نهاده شده، بر نداشته است. راستی آقای رضا پهلوی و امثال ایشان می اندیشند که از طریق همراهی و هم آوائی با امثال میرحسین موسوی ها و کروبی ها به آزادی و دموکراسی می رسند؟
نتیجه: با کسی یا کسانی که مبارزه با نظام جمهوری اسلامی را می خواهند از مسیر همسوئی و هماهنگی با این نظام به پیش ببرند چه باید گفت؟باید گفت در حرف و عملشان صداقت دارند؟ یعنی واقعن دنبال مبارزه( به شکل و شمایلش کاری نداریم) برای تغییر رژیم و استقرار یک نظام لائیک و دموکراتیک هستند؟ مشخصن به آقای رضا پهلوی،با این فرض که ایشان می خواهد با این رژیم مبارزه کند، می گویم که مومن اگر قصد دیدار کعبه کرده ای چرا راه ترکستان در پیش گرفته ای!
مصادیق قـائـمِ بـالـغـیـر
شنیده
ام که هم شهری های مولیر نمایشنامه نویس و کمدی پرداز معروف ، نوکر او را
به مراتب بیشتر از خود او می شناخته اند.زیرا آقای مولیر سرش را زیر می
انداخته و کار نوشتنش را پیش می برده است . کمتر به صورت مستقیم با مردم
تماس داشته است . امّا نوکر او هرجا که می رفته و با هرکس طرف صحبت می شده
است خود را به عنوان نوکر آقای مولیر معرفی می کرده است. آن هم تقریبن به
این صورت که: من آنم که نوکر آقای مولیرم که نمایشنامه می نویسد و شما در
تئاتر نمایشنامه هایش را تماشا می کنید و لذت می برید . حالا حکایت مجاهدین
خلق است. که هرکس از همه جا وا میماند و کارش پیش نمی رود ،چشمان را می
بندد و دهان را تا انجا که ممکن است، و شاید هم کمی بیشتر، می گشاید و به
مجاهدین بد و بیراه می گوید و از انها طلبکاری می کند و از این مسیر اسمی و
رسمی می یابد در حدود اسم و رسم همان نوکر مولیر . آقای رضا پهلوی آخرین
شاه کارشان را در همین زمینه در برنامه ی افق از صدای آمریکا به صحنه
آوردند.
ـــ ایشان از جمله گفته اند( به مضمون) که اگر مجاهدین می خواهند به ما( یعنی به ایشان و عوالم خیالاتشان) بپیوندند باید چنین کنند و چنان شوند و دیگر ترک کنند آن کارهائی را که تاکنون می کرده اند. با خودم می گویم بالاخره مجاهدین اگر قصد رفتن زیر لوای شاه زاده را دارند باید به شرائط ایشان آشنا شوند و تن در دهند . در عین حال با خودم می گویم راستی چرا شاه زاده برای دست گذاشتن در دست افرادی چون آخوند خاتمی و میر حسین موسوی که جای پدر تاج دارشان را گرفته اند و برای خود ایشان هم تره خورد نمی کنند ،هیچ شرطی قائل نمی شوند؟ هندوانه سربسته مماشات با رزیم آخوندی را بی شرط چاقو روی سرشان می گذارند اما به مجاهدین که میرسند یادشان می آید که شرط گذاری هم امر خوبی است.بگذریم از این که حکایت ایشان حکایت همان بنده خدائی است که به ده راهش نمی دادند، به هرکس که می رسید از او سراغ خانه کدخدا را می گرفت.هنوز در عرصه مبارزه علیه نظام آخوندی آن قدر قحط المبارز نشده است که هر شیر نمائی فکر کند که واقعن شیر شده است. و هنوز هستند بسیاری که زخم های آریامهری را بر پیکر و جانشان دارند. هنوز هستند بسیاری که به آقای رضا پهلوی می گویند اگر می خواهید اعلام کنید که مسئول خوب و بدهای پدرتان نیستید، باید قبل از هر چیز از نتایج و عوارض اعمال آن تاجدار ، و ازجمله اموال و پول هائی که از ایشان به شما رسیده است و ایشان در کسب آنها عرق جبینی نریخته اند ، تبری جوئید .مولانا بدون دیدن این صحنه ها فرمود: رو سینه را چون سینه ها، هفت آب شوی از کینه ها، وانگه شراب عشق را ، مستانه شو، مستانه شو. من نمی گویم آقای رضا پهلوی به مجاهدین انتقاد نکند. اما تاکید می ورزم که رسم شیپور نوازی این نیست که شیپور را از سر گشادش بزنند. از این گذشته ،آن که باید نصیحت شود و هشدار بشنود و به راه راست هدایت گردد پیش و بیش از هرکس آقای رضا پهلوی شمائید و حد هشدار و انذار و نصیحتتان هم همان است که یکی دوسال پیش آقای مسعود رجوی از باب خیر خواهی ، امّا نه به شیوه و روش شما، بلکه با زبانی سرشار از عطوفت و احترام به شما عرضه داشت. بدنیست یک بار دیگر آن نصایح را مرور کنید، بدون تردید به کارتان می اید. حد اقلش این است که با شیوه برخورد محترمانه آشنا می شوید.
ـــ ایشان از جمله گفته اند( به مضمون) که اگر مجاهدین می خواهند به ما( یعنی به ایشان و عوالم خیالاتشان) بپیوندند باید چنین کنند و چنان شوند و دیگر ترک کنند آن کارهائی را که تاکنون می کرده اند. با خودم می گویم بالاخره مجاهدین اگر قصد رفتن زیر لوای شاه زاده را دارند باید به شرائط ایشان آشنا شوند و تن در دهند . در عین حال با خودم می گویم راستی چرا شاه زاده برای دست گذاشتن در دست افرادی چون آخوند خاتمی و میر حسین موسوی که جای پدر تاج دارشان را گرفته اند و برای خود ایشان هم تره خورد نمی کنند ،هیچ شرطی قائل نمی شوند؟ هندوانه سربسته مماشات با رزیم آخوندی را بی شرط چاقو روی سرشان می گذارند اما به مجاهدین که میرسند یادشان می آید که شرط گذاری هم امر خوبی است.بگذریم از این که حکایت ایشان حکایت همان بنده خدائی است که به ده راهش نمی دادند، به هرکس که می رسید از او سراغ خانه کدخدا را می گرفت.هنوز در عرصه مبارزه علیه نظام آخوندی آن قدر قحط المبارز نشده است که هر شیر نمائی فکر کند که واقعن شیر شده است. و هنوز هستند بسیاری که زخم های آریامهری را بر پیکر و جانشان دارند. هنوز هستند بسیاری که به آقای رضا پهلوی می گویند اگر می خواهید اعلام کنید که مسئول خوب و بدهای پدرتان نیستید، باید قبل از هر چیز از نتایج و عوارض اعمال آن تاجدار ، و ازجمله اموال و پول هائی که از ایشان به شما رسیده است و ایشان در کسب آنها عرق جبینی نریخته اند ، تبری جوئید .مولانا بدون دیدن این صحنه ها فرمود: رو سینه را چون سینه ها، هفت آب شوی از کینه ها، وانگه شراب عشق را ، مستانه شو، مستانه شو. من نمی گویم آقای رضا پهلوی به مجاهدین انتقاد نکند. اما تاکید می ورزم که رسم شیپور نوازی این نیست که شیپور را از سر گشادش بزنند. از این گذشته ،آن که باید نصیحت شود و هشدار بشنود و به راه راست هدایت گردد پیش و بیش از هرکس آقای رضا پهلوی شمائید و حد هشدار و انذار و نصیحتتان هم همان است که یکی دوسال پیش آقای مسعود رجوی از باب خیر خواهی ، امّا نه به شیوه و روش شما، بلکه با زبانی سرشار از عطوفت و احترام به شما عرضه داشت. بدنیست یک بار دیگر آن نصایح را مرور کنید، بدون تردید به کارتان می اید. حد اقلش این است که با شیوه برخورد محترمانه آشنا می شوید.
ـــ
آقای رضا پهلوی با چند فاز عقب ماندگی از قافله ی تیغ کشان به مجاهدین،
تازه یادشان افتاده است که بیرون آوردن مجاهدین از لیست تروریستی وزارت
خارجه آمریکا به ضرر اپوزیسیون و به ضرر ایران است. البته این هم برای خودش
حرفی است، هرچند که دیگر از شدت بـیـاتـی حسابی کپک زده است.به هر حال بد
نیست به ایشان خاطر نشان شود اگر مقصودشان از اپوزیسیون ،خودشان و
هموندانشان هستند که برای دنباله روی از ته مانده ها و دفع شدگان رژیم
آخوندی سر و دست می شکنند و مسابقه گذاشته اند ، باید گفت و تاکید کرد که
حق با ایشان است و حذف برچسب تروریستی از مجاهدین بد جوری بساط این
اپوزیسیون را زیر و زبر می کند. و امادر مورد ایران. اگر مقصودشان از
ایران، مردم ایران است و منافع آن آب و خاک و ملت تحت ستم آخوندی، باید به
ایشان گوشزد کرد که پدر تان با آن همه کبکبه و دبدبه، نتوانست نقش وکیل
ملت را ایفا نماید. شما که از همه ی آن عوامل محرومید. پس بهتر است از
جانب مردم ایران دهان باز نفرمائید و سخن در حد توش و توانتان برانید. مردم
ایران نفع و ضررشان را بهتر از من و شما می شناسند و هکذا دوستان و
دشمنشان را.
ـــ
ایشان برای اثبات بد و اَخ بودن مجاهدین دست به دامان کسانی شده اند که
بدون هیچ انگ و نشانه ای مزدوریشان برای رژیم آخوندی اشکار است. این امر
بسیار خوبی است که این گونه دفع شدگان از مجاهدین، به فرموده یا مفت و
مجانی به مجاهدین و شورای ملی مقاومت فحاشی می کنند و بر آن ها انگ
خودکامگی و ضد دموکراتیک بودن و بیگانه پرستی می زنند. امثال خدابنده ها و
شاهسوندی ها و نراقی ها اگر علیه مجاهدین نگویند که نان رژیم از گلویشان
پائین نمی رود. من مانده ام حیران که آقای رضا پهلوی چرا بی مزد و منت در
این زمینه برای رژیم آخوندی سنگ تمام می گذارد. نکند یکی از مهم ترین شروط
مبارزه صد در صد مدنی و مسالمت آمیز با رزیم اخوندی همین تیغ کشی به
مجاهدین است؟ شرطی که سعید امامی، معاون آخوند فلاحیان در وزارت بدنام
اطلاعات آخوندی بارها و باره بر آن تاکید ورزیده بود و هنوز هم بخش انفکاک
ناپذیر استراتژی حاکمیت آخوندی در مقابله با مجاهدین خلق است. از آن جا که
بسیار بعید می دانم آقای رضا پهلوی از این سنت دست بکشند به ایشان توصیه
می شود برای حفظ ظاهر هم که شده، حرف های وزارت اطلاعات رژیم را کپی نکنید.
این طوری شاید یک از دنیا بی خبری پیدا شود و حرفتان را درست بپندارد.
تشابهات پدر فرزندی و ختم کلام
تشابهات پدر فرزندی و ختم کلام
چند
وقت پیش فرصتی دست داد و من دوباره رفتم سراغ کتاب پاسخ به تاریخ نوشته
اعلیحضرت محمد رضا شاه پهلوی. در سرتاسر کتاب جائی ندیدم که پادشاه پیشین
سخنی رانده باشد که ملالی بر خاطر خمینی بنشاند. اما تا دلتان بخواهد مانند
نوشته های پیشینش از بدگوئی و نفرین و ناله نسبت به دکتر مصدق کوتاهی
نکرده است. آقای رضا پهلوی هم ندیده ام درجائی گفته باشد یا نوشته باشد که
خمینی، این بزرگترین جنایتکار معاصر جهان، جنایتکار بوده است. اما تا
دلتان بخواهد به جا و بی جا، به موقع و بی موقع، خنجر کلامش را به پهلوی
مجاهدین فرو کرده است. شاید آقای رضا پهلوی این شیوه را از پدرشان به ارث
برده اند. شاید هم از او آموخته اند. اما به هر حال در این زمینه بسیار
ناشیانه تر از پدرشان عمل می کنند.
سخن طولانی شد و ما هم چنان در اول وصف توصیف مانده ایم. چه کنیم که وقت تنگ است و قلم قاصر وگر نه اندکی بیشتر از یک از هزاران بر شمرده می شد. در انتها به همین بسنده شود که علت وجودی و مطرح شدن جماعتی از این دست، همین مجاهدین هستند. میگویید نه؟ بسیار خوب، به اینها پیشنهاد کنید چند وقتی به پـر و پای مجاهدین نپیچند، آن وقت ببینیم کی و کجا اثری از این ها مشهود می گردد.
سخن طولانی شد و ما هم چنان در اول وصف توصیف مانده ایم. چه کنیم که وقت تنگ است و قلم قاصر وگر نه اندکی بیشتر از یک از هزاران بر شمرده می شد. در انتها به همین بسنده شود که علت وجودی و مطرح شدن جماعتی از این دست، همین مجاهدین هستند. میگویید نه؟ بسیار خوب، به اینها پیشنهاد کنید چند وقتی به پـر و پای مجاهدین نپیچند، آن وقت ببینیم کی و کجا اثری از این ها مشهود می گردد.
جمشید پیمان