جنگ «تحمیلی»!
دکترعبدالعلی معصومی
دسته: طبله عطار منتشر شده در 03 مهر 1393
نوشته شده توسط همبستگي ملي بازدید: 31
دکترعبدالعلی معصومی
دسته: طبله عطار منتشر شده در 03 مهر 1393
نوشته شده توسط همبستگي ملي بازدید: 31
جنگ ایران و عراق در نیمروز 31شهریور1359، با حملۀ هواپیماهای عراقی به
ایران آغازشد. گردانندگان رژیم آخوندی از همان ساعتهای اول آغاز جنگ، آن را
«تحمیلی» اعلام کردند و بر هر تلاش و صدای صلح طلبانه گوش فروبستند و
سرسختانه بر طبل «جنگ، جنگ، تا پیروزی» کوبیدند. راستی، اینان که پس از
آغاز جنگ و تا هفت ـ هشت سال بعد، آن را «موهبت الهی» و «ضامن بقا»ی
رژیمشان شمردند، آیا در زمینه سازی برای برپایی جنگ هم نقشی داشته اند؟
مرور گفته ها و نوشته های خود آنان، به روشنی، از این راز پرده برمی دارد.
ـ آیت الله منتظری: «وقتي انقلاب پيروز شد... در بُعد خارجي, شعارها, همه, بر اساس صدور انقلاب و اين كه انقلاب مرز نمي شناسد, و اين قبيل مسائل, متمركز بود. اين شعارها كشورهاي همجوار را به وحشت انداخت و اين فكر براي آنها ايجاد شد كه اينها به اين شكل كه پيش مي روند, فردا نوبت ماست... كشورهاي همجوار, واقعاً به وحشت افتادند و در برابر جمهوري اسلامي موضع گرفتند... جوّي كه در ايران بود اين بود كه عراق كي هست؟ ... من, به سهم خودم, يك روز رفتم منزل آقاي شيخ محمد يزدي در قم. آن وقت هنوز امام قم بودند و در منزل آقاي يزدي سكونت داشتند. به امام عرض كردم هر انقلابي كه در دنيا به پيروزي مي رسد, معمولاً, هياٌتهاي حُسن نيّتي را براي كشورهاي مجاور مي فرستد و خطِ مشي خود را براي آنها توضيح مي دهد و با آنها تفاهم مي كند... به جاست هياٌتهاي حسننيّت به كشورهاي مجاور فرستاده شود تا يك مقدار اين تشنّجها كاهش پيداكند. ايشان فرمودند ول كن. ما كاري به دولتها نداريم... ايشان هيچ حاضر نبودند كه اسم دولتها به ميان بيايد... و مي فرمودند ملتها با ما هستند. به نظر من, اگر ما يك مقدار تفاهم مي كرديم شايد بهانه به دست آنها نمي آمد...»
(خاطرات آيت الله حسينعلي منتظري. چاپ دوم, ديماه 1379, ص310).
ـ خميني در فروردين 1359, كه در پايان شهريور آن, عراق به ايران حمله كرد, در سخناني بهمناسبت قطع رابطه با آمريكا, رژيم عراق را دستپروردۀ آمريكا ناميد و مردم آن كشور را به قيام و خيزش دربرابر آن فراخواند و خطاب به آنها گفت: «...ملت شريف عراق, شما اَخلاف آنان هستيد كه انگليس را از عراق راندند. به پاخيزيد و قبل از آن كه اين رژيم فاسد همه چيز شما را تباه كند, دست جنايتكار او را از كشور اسلامي قطع كنيد. اي عشاير فرات و دجله, همه با هم و همۀ ملت اتّحاد كنيد و اين ريشۀ فساد را، قبل از آن كه فرصت از دست برود, قَلع و قَمع نماييد, كه خدا با شماست. اي ارتش عراق, اطاعت از اين مخالف اسلام و قرآن نكنيد و به ملت بگراييد و دست آمريكا را كه از آستين صدّام بيرون آمده است, قطع كنيد و بدانيد اطاعت از اين سفّاك, مخالفت با خداي متعال است و جزاي آن عار و نار است» (صحيفۀ نور, مجموعۀ رهنمودهاي امام خميني, جلد سيزدهم, بهمن 1362, ص40).
چند روز پيش از «كودتاي فرهنگي» در دانشگاهها, در پایان فروردین 1359، در راهپيمايي موسوم به«وحدت» در روز 22فروردين, بنيصدر، رئیس جمهور رژیم، خطاب بهرئيس جمهور عراق گفت: «ما انقلاب كرديم و يك آدم فاسد و خائن را بيرون كرديم, تو در اين ميان چه مي گويي؟ ... ما مردم عراق را به رژيم فاسد تو بفروشيم؟ غيرممكن است. نمي فروشيم». سپس, بهدرخواستهاي مكرّر رژيم عراق بهرفع اختلافات اشاره كرده و گفته بود: «اتّفاقاً, چند نوبت, چه زماني كه در مسئوليّت بودم و چه زماني كه مسئوليّت نداشتم, فرستادند و گفتند: ما آماده ايم تا امور خودمان را با شما حل كنيم. من گفتم: با شما امري نداريم كه حل كنيم. دفعۀ آخر ياسر عرفات آمد و من همين جواب را دادم» (اطّلاعات, 23فروردين59).
دو روز پس از سخنراني بنيصدر, منتظري طي ديداري از خميني درخواست كرد كه «رهبري انقلاب اسلامي عراق را نيز عهده دار شود» (روزنامۀ «بامداد», 25فروردين59).
در همين ايّام بود كه آقای مسعود رجوي با هاني الحسن, سفير فلسطين در ايران, بر روي متني كه بر اساس «احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلي» و «قطع مخاصمات و حل مسالمت آميز اختلافات» تنظيم شده بود, توافق كردند و قرار بر اين شد كه بر مبناي آن, عرفات دربين دولتهاي ايران و عراق ميانجيگري كند (گزارش مسئول شوراي ملّي مقاومت به مردم ايران دربارۀ رابطۀ بني صدر... با شورا,... چاپ اسفند 1363, ص345). ولي, خمینی حاضر به پذيرش هيچ ميانجيگري نشد.
چمران, وزير دفاع وقت رژیم, اعلام كرد: «بين ملّت ما و صدّام حسين خط خون كشيده است و به هيچ وجه مِنَ الوجوه ميانجيگري را از جانب هيچ طرفي نمي پذيريم و تا سقوط قطعي صدّام از هيچ مبارزۀ قاطعي دست برنخواهيم داشت» (روزنامۀ «جمهوري اسلامي», 6ارديبهشت59).
هنوز چند ماه به حملۀ رژيم عراق به ايران مانده بود كه وزیر دفاع خمینی, اينچنين, از «سقوط قطعيِ صدام» دَم ميزد.
قتل «آیت الله محمدباقر صدر» در نجف دستاویز بایسته را به خمینی داد تا به آن بهانه بتواند آتش دشمنی با صدّام حسین و رژیم عراق را هرچه بالابلندتر شعله ور کند.
روز 16فروردين 1359 «آيت الله محمدباقر صدر» در نجف دستگيرشد. سه روز بعد, او و خواهرش در «شب سه شنبه 19فروردين در يكي از زندانهاي ارتشي بغداد» به قتل رسيدند.
«سيدمحمود هاشمي, نمايندۀ آيت الله صدر» در ایران در اطلاعيه يي «ضمن تسليت به پيشگاه امام خميني اظهار اميدواري كرد كه مسلمين به هر وسيلۀ ممكن اين خون پاك را مايه يي براي برافروختن شعله هاي انقلاب اسلامي در سراسر جهان قراردهند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359).
به نوشتۀ روزنامۀ كيهان, به انتقام اين قتل, جنبش اَمَل در لبنان به دفاتر بعثيها در بيروت حمله كرد و «در جريان آن 8 عامل حزب بعث كشته و 40تن دستگير شدند». «به گفتة يك نمايندۀ مجلس شيعيان لبنان, كه در ايران به سر ميبرد, شيعيان لبنان و سوريه هم اكنون منتطر دستور امام خميني, رهبر انقلاب اسلامي ايران, هستند تا براي گرفتن انتقام خون آيت الله صدر از رژيم عراق اقدام كنند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359).
خميني در پيامي كه «در پي شهادت آيت الله سيدمحمد باقر صدر و خواهر ايشان» «به دست رژيم منحط بعث عراق» فرستاد, اعلام كرد «... عجب نيست كه مرحوم صدر و همشيره, مظلومانه, به شهادت نائل شدند, عجب آن است كه ملتهاي اسلامي, خصوصاً, ملت شريف عراق و عشاير دجله و فرات و جوانان غيور دانشگاهها و ساير جوانان عزيز عراق, از كنار اين مصيبت بزرگ كه به اسلام و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله وارد مي شود, بي تفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند كه مفاخر آنان را, يكي پس از ديگري, مظلومانه, شهيد كنند و عجب تر آن كه ارتش عراق و ساير قواي انتظامي آلت دست اين جنايتكاران واقع شوند... من از ردۀ بالاي قواي انتظامي عراق ماٌيوس هستم, لكن, از افسران و درجه داران و سربازان ماٌيوس نيستم و از آنان چشمداشت دارم كه يا دلاورانه قيام كنند و اساس ستمكاري را برچينند, همان سان كه در ايران واقع شد, و يا از پادگانها و سربازخانه ها فرار كنند و ننگ ستمكاري حزب بعث را تحمّل نكنند». او ابراز اميدواري كرد كه «كارگران و كارمندان دولت غاصب بعث» با «ملت عراق دست به دست هم دهند و اين لكّه ننگ را از كشور عراق بزدايند».
خميني در پايان پيام اعلام كرد: «اينجانب براي بزرگداشت اين شخصيت علمي و مجاهد, كه از مفاخر حوزه هاي علميّه و از مراجع ديني و متفكّران اسلامي بود, از روز چهارشنبه سوّم ارديبهشت, به مدت سه روز عزاي عمومي اعلام مي كنم و روز پنجشنبه چهارم ارديبهشت را تعطيل عمومي اعلام مي نمايم» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).
منتظري, جانشين خميني, نيز در پيامي به همين مناسبت, ضمن ابراز تسليتِ «شهادت مرحوم علّامه شهيد و فقيه مجاهد آيت الله حاج سيدمحمد باقر صدر... و خواهر معظّمه شان و هزاران نفر ديگر به دست رژيم سفّاك و ضداسلامي صدّام», اعلام كرد «مطمئنم همانگونه كه خون پاك شهيدان, انقلاب اسلامي را در ايران به ثمر رسانيد و رژيم سفّاك پهلوي را سرنگون ساخت, قطرات پاك خون اين شهيدان راه اسلام نيز, در عُروق تك تك ملت مسلمان عراق و كشورهاي اسلامي خواهد جوشيد و تا سقوط كامل رژيم صدّامي و استقرار جمهوري عدل اسلامي از جوشش نخواهد ايستاد. يقين است, همانگونه كه رهبر انقلاب اسلامي فرموده اند, برادران ارتش و ملت مبارز عراق, در سايۀ ايمان, استقامت و اتّحاد, اين لكّۀ ننگ را از دامن اسلام و صفحات تاريخ پرافتخار عراق محو خواهند نمود» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).
«شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران» نيز در «بيانيه»يي دربارۀ «شهادت فقيه و متفكّري بزرگ كه... انقلاب اسلامي را در همۀ قشرهاي با ايمان و متعهّد آن سامان رهبري مي كرد» اعلام كرد: «اين جنايت بزرگ چهرۀ شيطاني و رذيلانه حكومت مزدور عراق را برملاكرد و ماهيّت ضدّاسلامي اش را آشكار ساخت». در اين بيانيه تاٌكيد شده بود كه «ملت رزمندة عراق اين جنايت بزرگ را بر دولت بعثي نخواهد بخشيد و انتقام اين خون پاك را تا سرحدّ ريشهكن كردن رژيم خائن عراق خواهد گرفت...» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).
«وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران» با امضاي صادق قطب زاده, نيز در اطلاعيه يي نوشت: ما ضمن ابراز انزجار از «... حكومت جنايتكار و جنايت پيشۀ صدّام حسين در عراق» كه «دست به جنايتي عظيم زده و ذُرّيۀ (=فرزند) رسول الله, حضرت آيت الله العظمي سيدمحمدباقرصدر و همچنين خواهر مبارز و دانشمند ايشان را شهيد نموده است... اعلام مي داريم كه تا ازبين بردن حكومت جنايتكار و عامل امپرياليسم و صهيونيسم صدّام حسين خائن از پاي ننشينيم و اين يزيد كربلا را روانۀ همان مَقامي در جهنّم نماييم كه يزيد جلّاد در آن سُكني دارد».
اين اطلاعيه با اين جملات پايان مي يابد: «بر ملت مسلمان ايران است كه يكدل و يكزبان و با تمام قوا به ملت مسلمان عراق مساعدت و كمك نمايد كه آنها نيز از زير رنج استعمار و استثمار و استبداد يزيد زمان خلاصي يابند» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).
همۀ سركردگان رژيم آخوندي به انتقام خون محمدباقر صدر شمشيرشان را از روبسته و براي ازميان بردن صدّام حسين, «يزيد زمان», پاي در ركاب كرده اند, آن هم پنج ماه پيش از آن كه قواي نظاميِ «يزيد زمان», به خاك ايران حمله كند. پیش از «تحمیل» جنگ در 31شهریور59، جنگ در ابعاد کوچکتر شروع شده بود. مرور اخبار درگیریهای مرزی دو کشور، یکی دو هفته پیش از آغاز رسمی جنگ، خود، گویاست:
ـ «درگيريهاي پراكنده يي كه از هفتۀ پيش در مناطق مرزي ايران و عراق رو به شدّت گذاشته بود, به يك جنگ تمام عيار ميان دو كشور تبديل شد» (كيهان, 15 شهريور 59).
ـ «مناطق مرزي قصرشيرين, مهران و دِهلُران, در دو روز گذشته شاهد درگيريهاي شديدي ميان نيروهاي انتظامي ايران و ارتش بعث عراق بود» (كيهان, 18شهريور 59).
ـ «به فرمان امام ـ فرماندهي كل قوا ـ نيروهاي انقلاب آمادگي خود را براي تصرّف عراق با پشتيباني مسلمين اعلام كردند» (جمهوري اسلامي, 18شهريور 59).
ـ «نبرد شديد فانتومهاي ايران و جنگنده هاي عراق در مرز» (كيهان, 19شهريور 59).
ـ «گزارشهاي رسيده حاكي است كه سازماني تحت عنوان ”پيكار اسلامي مجاهدين عراقي“ در منطقة قصرشيرين تشكيل شده است. هدف اين سازمان مبارزه با رژيم صدام حسين است و ناراضيهاي عراق, كه بيشتر طرفدار جمهوري اسلامي هستند و از مشي انقلاب ايران پيروي مي كنند, در اين سازمان عضويت دارند» (كيهان, 19شهريور 59)
ـ «نبرد شديد تانكها, زرهپوشها و جنگنده هاي ايران و عراق در سه منطقة خان ليلي, ني خزر و زينل كُش, وارد مرحلة سرنوشت ساز شد و نيروهاي دو طرف با تمام قدرت بر روي يكديگر حمله مي كنند» (كيهان, 20 شهريور 59).
ـ «رجايي, نخست وزير وقت, در روز 22 شهريور در مصاحبهيي اعلام كرد: «براي رفع ناهماهنگيهاي جنگ, ستاد عمليات مشترك در تهران تشكيل ميشود».
ـ كيهان روز 24 شهريور نوشت نيروهاي ايراني «در ناحية شَلَمچه تاٌسيسات مرزي عراق را با خاك يكسان كردند».
ـ خميني در روز 31 شهريور, در پيامي به مناسبت اول ماه مهر, رژيم عراق را «كافر» ناميد و از ارتش عراق خواست كه عليه رژيم حاكم بر كشورشان قيام كنند» (كيهان, اول مهر 59).
سرانجام. آرزوي گردانندگان رژيم ايران تحقّق يافت و جنگ ايران و عراق در نيمروز 31شهريور 1359, با حملة هواپيماهاي عراقي به ايران آغاز شد؛ جنگي كه بهگفتة بنيصدر, در آخرين پيام دوران رياست جمهوريش در 29خرداد 60, «خود همين حزب حاكم (حزب جمهوري اسلامي), همين گردانندگان كودتاي خزنده, باني و موجب آن بودند» («مجاهد», شمارة 128, 4تيرماه1360).
رجايي در روز 5مهر 59, چند روز پس از آغاز جنگ, در مصاحبه با خبرنگاران اعلام كرد: «جنگ بين ايران و عراق, جنگ بر سر عقيده است؛ ... جنگ اسلام با كفر است...» او در همين مصاحبه گفت صدّام ياسر عرفات را براي ميانجيگري به ايران فرستاد تا زمينة صلح بين دو كشور را فراهم كند, امّا, ما «هيچگونه ميانجيگري و مذاكره يي را نخواهيم پذيرفت».
همزمان با مصاحبة رجايي, ابراهيم يزدي, نماينده مجلس رژيم, دربارة محورهاي سياست خارجي رژيم در آغاز به قدرترسيدن خميني گفت: «... محور اول, اعزام يك سفير وارد به اوضاع عراق و قادر به ارتباطات لازم و منطقي و سرّي با گروههاي مسلمان مخالف رژيم صدام در داخل عراق, اين امر ضروري بود... محور پنجمِ سياست ما عليه عراق... اجراي برنامه هاي تبليغاتي به زبان عربي بوده است. در همان زمان, جلسات مكرّري در وزارت امور خارجه براي هماهنگ كردن اين برنامه ها با سياست خارجي جمهوري اسلامي برگزار شد... در اين جلسات, خصوصاً در مورد عراق, سفير جمهوري اسلامي در عراق (=سیدمحمود دعایی) نيز حضور به هم رسانيد... اين برنامه, به حق, نقش مؤثري داشت» (كيهان. 5مهر59).
اين جنگ «اگرچه با تجاوز گستردة قواي عراقي بهخاك ميهن ما اوج گرفت, امّا, از روز اول دقيقاً توسّط خميني, با هدف صدور تروريسم, به منظور سرپوش گذاشتن بر بحرانها و مقاومت داخلي, زمينه سازي و برانگيخته شد, حال آن كه كاملاً احتناب پذير بود» (پيام مسئول شورا در هفتمين سالگرد انقلاب1357, «مجاهد» شمارة 280). امّا, نه تنها از آن اجتناب نشد, بلكه, خميني و سرکردگان جنگ طلب رژیم او، چنان به آن چنگ آويختند كه پاياني براي آن متصوّر نبود. آنها به چيزي كمتر از سرنگونيِ رژيم عراق و برقراري حكومت آخوندي در آن كشور, قانع نبودند. خميني ميگفت: «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد» (كيهان, 26شهريور65) و شعارهاي جنگطلبانه نيز همواره, بر محورِ «جنگ, جنگ, تا رفع فتنه از عالم» و «راه قدس از كربلا» ميچرخيد و هيچ گوشي بدهكار اين نبود كه مردم داغدار و رنجديده, هيمة اين تنور جهنّمي هستند و روزگار تيرة آنهاست كه هرروز سختتر و دردناكتر و سفرة ناچيز آنهاست كه هرروز فقيرانهتر ميشود.
مرور گفته ها و نوشته های خود آنان، به روشنی، از این راز پرده برمی دارد.
ـ آیت الله منتظری: «وقتي انقلاب پيروز شد... در بُعد خارجي, شعارها, همه, بر اساس صدور انقلاب و اين كه انقلاب مرز نمي شناسد, و اين قبيل مسائل, متمركز بود. اين شعارها كشورهاي همجوار را به وحشت انداخت و اين فكر براي آنها ايجاد شد كه اينها به اين شكل كه پيش مي روند, فردا نوبت ماست... كشورهاي همجوار, واقعاً به وحشت افتادند و در برابر جمهوري اسلامي موضع گرفتند... جوّي كه در ايران بود اين بود كه عراق كي هست؟ ... من, به سهم خودم, يك روز رفتم منزل آقاي شيخ محمد يزدي در قم. آن وقت هنوز امام قم بودند و در منزل آقاي يزدي سكونت داشتند. به امام عرض كردم هر انقلابي كه در دنيا به پيروزي مي رسد, معمولاً, هياٌتهاي حُسن نيّتي را براي كشورهاي مجاور مي فرستد و خطِ مشي خود را براي آنها توضيح مي دهد و با آنها تفاهم مي كند... به جاست هياٌتهاي حسننيّت به كشورهاي مجاور فرستاده شود تا يك مقدار اين تشنّجها كاهش پيداكند. ايشان فرمودند ول كن. ما كاري به دولتها نداريم... ايشان هيچ حاضر نبودند كه اسم دولتها به ميان بيايد... و مي فرمودند ملتها با ما هستند. به نظر من, اگر ما يك مقدار تفاهم مي كرديم شايد بهانه به دست آنها نمي آمد...»
(خاطرات آيت الله حسينعلي منتظري. چاپ دوم, ديماه 1379, ص310).
ـ خميني در فروردين 1359, كه در پايان شهريور آن, عراق به ايران حمله كرد, در سخناني بهمناسبت قطع رابطه با آمريكا, رژيم عراق را دستپروردۀ آمريكا ناميد و مردم آن كشور را به قيام و خيزش دربرابر آن فراخواند و خطاب به آنها گفت: «...ملت شريف عراق, شما اَخلاف آنان هستيد كه انگليس را از عراق راندند. به پاخيزيد و قبل از آن كه اين رژيم فاسد همه چيز شما را تباه كند, دست جنايتكار او را از كشور اسلامي قطع كنيد. اي عشاير فرات و دجله, همه با هم و همۀ ملت اتّحاد كنيد و اين ريشۀ فساد را، قبل از آن كه فرصت از دست برود, قَلع و قَمع نماييد, كه خدا با شماست. اي ارتش عراق, اطاعت از اين مخالف اسلام و قرآن نكنيد و به ملت بگراييد و دست آمريكا را كه از آستين صدّام بيرون آمده است, قطع كنيد و بدانيد اطاعت از اين سفّاك, مخالفت با خداي متعال است و جزاي آن عار و نار است» (صحيفۀ نور, مجموعۀ رهنمودهاي امام خميني, جلد سيزدهم, بهمن 1362, ص40).
چند روز پيش از «كودتاي فرهنگي» در دانشگاهها, در پایان فروردین 1359، در راهپيمايي موسوم به«وحدت» در روز 22فروردين, بنيصدر، رئیس جمهور رژیم، خطاب بهرئيس جمهور عراق گفت: «ما انقلاب كرديم و يك آدم فاسد و خائن را بيرون كرديم, تو در اين ميان چه مي گويي؟ ... ما مردم عراق را به رژيم فاسد تو بفروشيم؟ غيرممكن است. نمي فروشيم». سپس, بهدرخواستهاي مكرّر رژيم عراق بهرفع اختلافات اشاره كرده و گفته بود: «اتّفاقاً, چند نوبت, چه زماني كه در مسئوليّت بودم و چه زماني كه مسئوليّت نداشتم, فرستادند و گفتند: ما آماده ايم تا امور خودمان را با شما حل كنيم. من گفتم: با شما امري نداريم كه حل كنيم. دفعۀ آخر ياسر عرفات آمد و من همين جواب را دادم» (اطّلاعات, 23فروردين59).
دو روز پس از سخنراني بنيصدر, منتظري طي ديداري از خميني درخواست كرد كه «رهبري انقلاب اسلامي عراق را نيز عهده دار شود» (روزنامۀ «بامداد», 25فروردين59).
در همين ايّام بود كه آقای مسعود رجوي با هاني الحسن, سفير فلسطين در ايران, بر روي متني كه بر اساس «احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلي» و «قطع مخاصمات و حل مسالمت آميز اختلافات» تنظيم شده بود, توافق كردند و قرار بر اين شد كه بر مبناي آن, عرفات دربين دولتهاي ايران و عراق ميانجيگري كند (گزارش مسئول شوراي ملّي مقاومت به مردم ايران دربارۀ رابطۀ بني صدر... با شورا,... چاپ اسفند 1363, ص345). ولي, خمینی حاضر به پذيرش هيچ ميانجيگري نشد.
چمران, وزير دفاع وقت رژیم, اعلام كرد: «بين ملّت ما و صدّام حسين خط خون كشيده است و به هيچ وجه مِنَ الوجوه ميانجيگري را از جانب هيچ طرفي نمي پذيريم و تا سقوط قطعي صدّام از هيچ مبارزۀ قاطعي دست برنخواهيم داشت» (روزنامۀ «جمهوري اسلامي», 6ارديبهشت59).
هنوز چند ماه به حملۀ رژيم عراق به ايران مانده بود كه وزیر دفاع خمینی, اينچنين, از «سقوط قطعيِ صدام» دَم ميزد.
قتل «آیت الله محمدباقر صدر» در نجف دستاویز بایسته را به خمینی داد تا به آن بهانه بتواند آتش دشمنی با صدّام حسین و رژیم عراق را هرچه بالابلندتر شعله ور کند.
روز 16فروردين 1359 «آيت الله محمدباقر صدر» در نجف دستگيرشد. سه روز بعد, او و خواهرش در «شب سه شنبه 19فروردين در يكي از زندانهاي ارتشي بغداد» به قتل رسيدند.
«سيدمحمود هاشمي, نمايندۀ آيت الله صدر» در ایران در اطلاعيه يي «ضمن تسليت به پيشگاه امام خميني اظهار اميدواري كرد كه مسلمين به هر وسيلۀ ممكن اين خون پاك را مايه يي براي برافروختن شعله هاي انقلاب اسلامي در سراسر جهان قراردهند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359).
به نوشتۀ روزنامۀ كيهان, به انتقام اين قتل, جنبش اَمَل در لبنان به دفاتر بعثيها در بيروت حمله كرد و «در جريان آن 8 عامل حزب بعث كشته و 40تن دستگير شدند». «به گفتة يك نمايندۀ مجلس شيعيان لبنان, كه در ايران به سر ميبرد, شيعيان لبنان و سوريه هم اكنون منتطر دستور امام خميني, رهبر انقلاب اسلامي ايران, هستند تا براي گرفتن انتقام خون آيت الله صدر از رژيم عراق اقدام كنند» (كيهان, 3ارديبهشت 1359).
خميني در پيامي كه «در پي شهادت آيت الله سيدمحمد باقر صدر و خواهر ايشان» «به دست رژيم منحط بعث عراق» فرستاد, اعلام كرد «... عجب نيست كه مرحوم صدر و همشيره, مظلومانه, به شهادت نائل شدند, عجب آن است كه ملتهاي اسلامي, خصوصاً, ملت شريف عراق و عشاير دجله و فرات و جوانان غيور دانشگاهها و ساير جوانان عزيز عراق, از كنار اين مصيبت بزرگ كه به اسلام و اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله وارد مي شود, بي تفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند كه مفاخر آنان را, يكي پس از ديگري, مظلومانه, شهيد كنند و عجب تر آن كه ارتش عراق و ساير قواي انتظامي آلت دست اين جنايتكاران واقع شوند... من از ردۀ بالاي قواي انتظامي عراق ماٌيوس هستم, لكن, از افسران و درجه داران و سربازان ماٌيوس نيستم و از آنان چشمداشت دارم كه يا دلاورانه قيام كنند و اساس ستمكاري را برچينند, همان سان كه در ايران واقع شد, و يا از پادگانها و سربازخانه ها فرار كنند و ننگ ستمكاري حزب بعث را تحمّل نكنند». او ابراز اميدواري كرد كه «كارگران و كارمندان دولت غاصب بعث» با «ملت عراق دست به دست هم دهند و اين لكّه ننگ را از كشور عراق بزدايند».
خميني در پايان پيام اعلام كرد: «اينجانب براي بزرگداشت اين شخصيت علمي و مجاهد, كه از مفاخر حوزه هاي علميّه و از مراجع ديني و متفكّران اسلامي بود, از روز چهارشنبه سوّم ارديبهشت, به مدت سه روز عزاي عمومي اعلام مي كنم و روز پنجشنبه چهارم ارديبهشت را تعطيل عمومي اعلام مي نمايم» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).
منتظري, جانشين خميني, نيز در پيامي به همين مناسبت, ضمن ابراز تسليتِ «شهادت مرحوم علّامه شهيد و فقيه مجاهد آيت الله حاج سيدمحمد باقر صدر... و خواهر معظّمه شان و هزاران نفر ديگر به دست رژيم سفّاك و ضداسلامي صدّام», اعلام كرد «مطمئنم همانگونه كه خون پاك شهيدان, انقلاب اسلامي را در ايران به ثمر رسانيد و رژيم سفّاك پهلوي را سرنگون ساخت, قطرات پاك خون اين شهيدان راه اسلام نيز, در عُروق تك تك ملت مسلمان عراق و كشورهاي اسلامي خواهد جوشيد و تا سقوط كامل رژيم صدّامي و استقرار جمهوري عدل اسلامي از جوشش نخواهد ايستاد. يقين است, همانگونه كه رهبر انقلاب اسلامي فرموده اند, برادران ارتش و ملت مبارز عراق, در سايۀ ايمان, استقامت و اتّحاد, اين لكّۀ ننگ را از دامن اسلام و صفحات تاريخ پرافتخار عراق محو خواهند نمود» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).
«شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران» نيز در «بيانيه»يي دربارۀ «شهادت فقيه و متفكّري بزرگ كه... انقلاب اسلامي را در همۀ قشرهاي با ايمان و متعهّد آن سامان رهبري مي كرد» اعلام كرد: «اين جنايت بزرگ چهرۀ شيطاني و رذيلانه حكومت مزدور عراق را برملاكرد و ماهيّت ضدّاسلامي اش را آشكار ساخت». در اين بيانيه تاٌكيد شده بود كه «ملت رزمندة عراق اين جنايت بزرگ را بر دولت بعثي نخواهد بخشيد و انتقام اين خون پاك را تا سرحدّ ريشهكن كردن رژيم خائن عراق خواهد گرفت...» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).
«وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران» با امضاي صادق قطب زاده, نيز در اطلاعيه يي نوشت: ما ضمن ابراز انزجار از «... حكومت جنايتكار و جنايت پيشۀ صدّام حسين در عراق» كه «دست به جنايتي عظيم زده و ذُرّيۀ (=فرزند) رسول الله, حضرت آيت الله العظمي سيدمحمدباقرصدر و همچنين خواهر مبارز و دانشمند ايشان را شهيد نموده است... اعلام مي داريم كه تا ازبين بردن حكومت جنايتكار و عامل امپرياليسم و صهيونيسم صدّام حسين خائن از پاي ننشينيم و اين يزيد كربلا را روانۀ همان مَقامي در جهنّم نماييم كه يزيد جلّاد در آن سُكني دارد».
اين اطلاعيه با اين جملات پايان مي يابد: «بر ملت مسلمان ايران است كه يكدل و يكزبان و با تمام قوا به ملت مسلمان عراق مساعدت و كمك نمايد كه آنها نيز از زير رنج استعمار و استثمار و استبداد يزيد زمان خلاصي يابند» (كيهان, سوم ارديبهشت1359).
همۀ سركردگان رژيم آخوندي به انتقام خون محمدباقر صدر شمشيرشان را از روبسته و براي ازميان بردن صدّام حسين, «يزيد زمان», پاي در ركاب كرده اند, آن هم پنج ماه پيش از آن كه قواي نظاميِ «يزيد زمان», به خاك ايران حمله كند. پیش از «تحمیل» جنگ در 31شهریور59، جنگ در ابعاد کوچکتر شروع شده بود. مرور اخبار درگیریهای مرزی دو کشور، یکی دو هفته پیش از آغاز رسمی جنگ، خود، گویاست:
ـ «درگيريهاي پراكنده يي كه از هفتۀ پيش در مناطق مرزي ايران و عراق رو به شدّت گذاشته بود, به يك جنگ تمام عيار ميان دو كشور تبديل شد» (كيهان, 15 شهريور 59).
ـ «مناطق مرزي قصرشيرين, مهران و دِهلُران, در دو روز گذشته شاهد درگيريهاي شديدي ميان نيروهاي انتظامي ايران و ارتش بعث عراق بود» (كيهان, 18شهريور 59).
ـ «به فرمان امام ـ فرماندهي كل قوا ـ نيروهاي انقلاب آمادگي خود را براي تصرّف عراق با پشتيباني مسلمين اعلام كردند» (جمهوري اسلامي, 18شهريور 59).
ـ «نبرد شديد فانتومهاي ايران و جنگنده هاي عراق در مرز» (كيهان, 19شهريور 59).
ـ «گزارشهاي رسيده حاكي است كه سازماني تحت عنوان ”پيكار اسلامي مجاهدين عراقي“ در منطقة قصرشيرين تشكيل شده است. هدف اين سازمان مبارزه با رژيم صدام حسين است و ناراضيهاي عراق, كه بيشتر طرفدار جمهوري اسلامي هستند و از مشي انقلاب ايران پيروي مي كنند, در اين سازمان عضويت دارند» (كيهان, 19شهريور 59)
ـ «نبرد شديد تانكها, زرهپوشها و جنگنده هاي ايران و عراق در سه منطقة خان ليلي, ني خزر و زينل كُش, وارد مرحلة سرنوشت ساز شد و نيروهاي دو طرف با تمام قدرت بر روي يكديگر حمله مي كنند» (كيهان, 20 شهريور 59).
ـ «رجايي, نخست وزير وقت, در روز 22 شهريور در مصاحبهيي اعلام كرد: «براي رفع ناهماهنگيهاي جنگ, ستاد عمليات مشترك در تهران تشكيل ميشود».
ـ كيهان روز 24 شهريور نوشت نيروهاي ايراني «در ناحية شَلَمچه تاٌسيسات مرزي عراق را با خاك يكسان كردند».
ـ خميني در روز 31 شهريور, در پيامي به مناسبت اول ماه مهر, رژيم عراق را «كافر» ناميد و از ارتش عراق خواست كه عليه رژيم حاكم بر كشورشان قيام كنند» (كيهان, اول مهر 59).
سرانجام. آرزوي گردانندگان رژيم ايران تحقّق يافت و جنگ ايران و عراق در نيمروز 31شهريور 1359, با حملة هواپيماهاي عراقي به ايران آغاز شد؛ جنگي كه بهگفتة بنيصدر, در آخرين پيام دوران رياست جمهوريش در 29خرداد 60, «خود همين حزب حاكم (حزب جمهوري اسلامي), همين گردانندگان كودتاي خزنده, باني و موجب آن بودند» («مجاهد», شمارة 128, 4تيرماه1360).
رجايي در روز 5مهر 59, چند روز پس از آغاز جنگ, در مصاحبه با خبرنگاران اعلام كرد: «جنگ بين ايران و عراق, جنگ بر سر عقيده است؛ ... جنگ اسلام با كفر است...» او در همين مصاحبه گفت صدّام ياسر عرفات را براي ميانجيگري به ايران فرستاد تا زمينة صلح بين دو كشور را فراهم كند, امّا, ما «هيچگونه ميانجيگري و مذاكره يي را نخواهيم پذيرفت».
همزمان با مصاحبة رجايي, ابراهيم يزدي, نماينده مجلس رژيم, دربارة محورهاي سياست خارجي رژيم در آغاز به قدرترسيدن خميني گفت: «... محور اول, اعزام يك سفير وارد به اوضاع عراق و قادر به ارتباطات لازم و منطقي و سرّي با گروههاي مسلمان مخالف رژيم صدام در داخل عراق, اين امر ضروري بود... محور پنجمِ سياست ما عليه عراق... اجراي برنامه هاي تبليغاتي به زبان عربي بوده است. در همان زمان, جلسات مكرّري در وزارت امور خارجه براي هماهنگ كردن اين برنامه ها با سياست خارجي جمهوري اسلامي برگزار شد... در اين جلسات, خصوصاً در مورد عراق, سفير جمهوري اسلامي در عراق (=سیدمحمود دعایی) نيز حضور به هم رسانيد... اين برنامه, به حق, نقش مؤثري داشت» (كيهان. 5مهر59).
اين جنگ «اگرچه با تجاوز گستردة قواي عراقي بهخاك ميهن ما اوج گرفت, امّا, از روز اول دقيقاً توسّط خميني, با هدف صدور تروريسم, به منظور سرپوش گذاشتن بر بحرانها و مقاومت داخلي, زمينه سازي و برانگيخته شد, حال آن كه كاملاً احتناب پذير بود» (پيام مسئول شورا در هفتمين سالگرد انقلاب1357, «مجاهد» شمارة 280). امّا, نه تنها از آن اجتناب نشد, بلكه, خميني و سرکردگان جنگ طلب رژیم او، چنان به آن چنگ آويختند كه پاياني براي آن متصوّر نبود. آنها به چيزي كمتر از سرنگونيِ رژيم عراق و برقراري حكومت آخوندي در آن كشور, قانع نبودند. خميني ميگفت: «ما تا آخرين خانه و تا آخرين نفر ميجنگيم» و «تا آن زمان كه من زندهام از صلح و سازش سخن نگوييد» (كيهان, 26شهريور65) و شعارهاي جنگطلبانه نيز همواره, بر محورِ «جنگ, جنگ, تا رفع فتنه از عالم» و «راه قدس از كربلا» ميچرخيد و هيچ گوشي بدهكار اين نبود كه مردم داغدار و رنجديده, هيمة اين تنور جهنّمي هستند و روزگار تيرة آنهاست كه هرروز سختتر و دردناكتر و سفرة ناچيز آنهاست كه هرروز فقيرانهتر ميشود.