۱۳۹۲ تیر ۲, یکشنبه
مجموعه ای از عکسهای گردهمایی بزرگ ایرانیان در ویلیپنت پاریس.
آقایان اصغر علی محمدی و پهلوان فیلابی ویلیپنت 2013
از راست به چپ . آقایان موسوی و توتونچی و همایون سیم لقایی اصل ویلیپنت 2013
همایون سیم لقایی اصل در کنار برادر مجاهد مهدی ابریشمچی ویلیپنت 2013
آقایان اصغر جدی و پهلوان فیلابی ویلیپنت 2013
به همراه آقای موسوی در بزرگترین گردهمایی ایرانیان در ویلیپنت 2013
حضور پرشور اشرف نشانها در پاریس. از راست به چپ آقایان موسوی . اصفهانیان . توتونچی. ویلیپنت 2013
دیدار حنیف ماهوتچیان میلیشای نسل سوم مجاهدین با هیئت نمایندگی شورای ملی سوریه ویلیپنت 2013
از راست به چپ .فردین ماهوتچیان . همایون سیم لقایی اصل .اصغر علی محمدی ویلیپنت 2013
از راست به چپ.آقایان موسوی و اصفهانیان.
در کنار دوست گرامی آقای فردین ماهوتچیان ویلیپنت 2013
خانم مریم رجوی پرزیدنت منتخب مقاومت ایران ویلیپنت 2013
نخست وزیر سابق اسپانیا در کنار خانم مریم رجوی.
۱۳۹۲ خرداد ۲۲, چهارشنبه
مهدی سامع ; یک استعفا* و چند توضیح
یک استعفا* و چند توضیح
مهدی سامع
با انتشار متن استعفای آقایان محمد رضا روحانی و کریم قصیم که اینجانب هم اولین بار از طریق رسانه ها از آن اطلاع پیدا کردم، کوشش کردم تا از متن منتشر شده دریابم که انتقاد اصلی و یا مساله گرهی این جدایی کدام موضوع است و بنابراین وقتی برای بار دوم شروع به خواندن متن استعفا کردم، تیتر نامه برایم سوال برانگیز شد. در بار اول اساساً به تیتر توجهی نکرده بودم و بیشتر به دنبال علت این اقدام بودم.
1:عنوان استعفا
آقایان با تیتر «متن استعفا جهت درج در رسانه های فارسی، توسط دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران تقدیم می شود، 15 خرداد 1392»، متن مزبور را به رسانه ها «تقدیم» کردند. این در حالی بود که دبیرخانه شورا حتی این فرصت را پیدا نکرد تا در مورد واقعی یا غیر واقعی بودن ای میل دریافتی یک تحقیق اولیه انجام دهد.
این شیوه عمل علاوه بر جنبه غیراخلاقی آن، در خوش باورانه ترین ارزیابی، ایجاد شک و تردید می کرد. سوال اصلی این است که چرا دو عضو شورا نامه ای با عنوان
«توسط دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران تقدیم می شود» را خود برای رسانه ها ارسال می کنند. آیا آقایان روحانی و قصیم معنی کلمه «توسط» را نمی دانستند؟ آیا برای مثال من حق دارم یک نامه برای نویسندگان استعفا ارسال کنم و در عنوان نامه بنویسم توسط آقایان روحانی و قصیم به رسانه ها تقدیم می شود و شخصاً برای رسانه ها ارسال کنم؟ بسیاری که در مرحله اول متن استعفا را در رسانه ها مشاهده کردند، چنین برداشت می کردند که نامه از طریق دبیرخانه شورا برای رسانه ها ارسال شده و بنابراین نتیجه می گرفتند که اقدام جدایی حاصل بحث درون شورایی است. افرادی با خود من تماس گرفته و سوال آنها این بود که چرا در بحثهای درونی به توافق نرسیدید؟ وقتی من به آنها اطلاع می دادم که علیرغم چند تماس تلفنی که موضوع آن احوالپرسی بوده، هیچ بحث و یا اشاره ای که به مساله استعفا منجر شود، نه با من و نه با دیگر اعضای شورا، نبوده، آنها باور نکرده و این را حمل بر رازداری می کردند. در هیچ یک از چند رسانه ای که به طور تقریباً همزمان متن استعفا را منتشر کردند، قید نشده بود که این نامه از طریق آقای کریم قصیم ارسال شده است. البته چنین قیدی هم مرسوم نیست و از این جنبه اشکالی بر آنان وارد نیست. آقایان روحانی و قصیم حق دارند هر زمان که مایلند در مورد شرکت و یا عدم شرکت خود در یک ائتلاف سیاسی تصمیم گرفته و آن را اجرا کنند. اما این سوال کلیدی همچنان باقی می ماند که چرا چنین عنوانی برای متن استعفای خود انتخاب کردند و چرا یک فاصله زمانی مناسب و نه حدود 30 دقیقه، برای ارسال متن استعفا به دبیرخانه شورا و سپس به رسانه ها در نظر نگرفتند؟
به گمان من سوال اول بسیار مهم تر و اساسی تر از نکته دوم است. حتی اگر آقایان مستعفی نمی خواستند این فاصله زمانی را در نظر گیرند، باید به جای «جهت درج در رسانه های فارسی»، شورا را خطاب قرار می دادند و در پایان نامه می نوشتند که «رونوشت جهت اطلاع رسانه ها» ارسال می شود. نویسندگان متن استعفا از شیوه ای که می توانست صحنه را مخدوش نکند، استفاده نکرده و آگاهانه یا ناآگاهانه چنین شیوه ای را برگزیدند. من کنجکاو نیت آنان نیستم، نتیجه این شیوه عمل، غیر اخلاقی و زشت است.
2:التزام و استقلال
من در این متن هیچ موردی که نشان دهنده نقض التزام به مصوبات شورا از جانب کسانی که در شورای ملی مقاومت هستند باشد، ندیدم. بدیهی است که جدایی از یک جریان سیاسی یک حق است و هرکس یا هر نیرویی می تواند تصمیم به ادامه همکاری و یا قطع آن بگیرد، اما وقتی در هنگام جدایی ادعاهایی مطرح می شود که صحنه را تاریک و در نتیجه به آگاهی دیگران کمکی نمی کند، حق کسانی که مورد ظلم قرار گرفته اند ایجاب می کند که صحنه را در حد توان خود شفاف سازند.
در متن استعفا انبوهی ادعا در قالب جملاتی مبهم و در مواردی نامربوط مطرح شده است.
این که در یک ائتلاف سیاسی اختلافات جدی وجود داشته باشد نه یک پدیده غیرعادی ست و نه ضد ارزش. برعکس اگر در یک ائتلاف دیدگاههای متفاوت و نگرشهای گوناگون وجود نداشته باشد، فقط می توان آن را جسم بی جان تعریف کرد. ارزش این است که دیدگاهها و جریانهای گوناگون ضمن حفظ همه گوناگونیهای خود، برای یک هدف مشترک متحد شده و از این اتحاد حفاظت کنند. نکته مهم در این رابطه تدوین معیارها برای تنظیم روابط مجموعه ای از دیدگاهها و گرایشات مختلف است که حاملان آن برای یک هدف مشترک با هم همکاری می کنند. این معیارها همان اسنادی ست که در نهایت به تصویب و امضای جمع می رسد.
بنابرین التزام به آن چه به تصویب و امضای یک مجموعه رسیده، ادامه همکاری را امکان پذیر و راه را برای تقویت آن هموار می کند. در چارچوب این التزام، همه شرکت کنندگان در ائتلاف حق دارند که به نشر عقاید و دیدگاههای خود بپردازند و برای پیشبرد نظر خود تبلیغ، ترویج و سازماندهی کنند.
در یک ائتلاف و در چارچوب التزام مشترک، نیروها و افراد حق ندارد مانع تبلیغ، ترویج و سازماندهی مستقل یکدیگر شوند. این که افراد و نیروهای سیاسی با هر کمیت و کیفیتی از چه ادبیاتی در تبلیغات خود استفاده می کنند، از ارگانها و نهادهایی که در اختیار دارند چگونه استفاده می کنند و... به خود آنها مربوط و تنها موارد التزام آنها را محدود می کند. به گمانم همین نکته اساسی را آقایان قصیم و روحانی مخدوش و غیر شفاف می کنند، تا به نتیجه دلخواه خود رسند.
3: رسانه افراد و نیروهای مقاومت
در متن استعفا نوشته شده:«مسئولان شورا طرح جبهه همبستگی ملی را منتفی اعلام نکرده اند، گاه حتی خود آقای رجوی به آن توجه می دهند، اما عمل و اقدام مشخص؟ در واقع نه تنها به پرسشهای مربوط به جنبه های تبلیغی و رویکردهای لازم عملی روی خوش نشان نداده اند، برعکس، .... حتی حاضر نشده اند بین نام و شکل/ محتوای سایت «همبستگی ملی» دستکم تناسبی منطقی برقرار کنند. همین تعارض دیرینه در مورد عنوان «سیمای آزادی - تلویزیون ملی ایران» نیز سئوالی بی جواب مانده است!»
از «روی خوش نشان ندادن» که واقعیت ندارد و دقیقاً برعکس بوده می گذرم، چرا که آقایان همیشه حرفهای خود را که در اکثر موارد از موضع وحدت طلبانه بوده هر وقت که می خواستند مطرح می کردند.
ابتدا به نکته دوم می پردازم. از نگاه نویسندگان استعفا، بین نام و شکل/ محتوی سایت «همبستگی ملی» و عنوان «سیمای آزادی - تلویزیون ملی ایران» یک «تعارض دیرینه» وجود دارد. از نظر آقایان قصیم و روحانی چون سازمان مجاهدین خلق ایران از کلمات همبستگی، ملی، آزادی و ایران برای سایت و تلویزیون خود استفاده کرده، باید به دیگران حق دهد که در مدیریت آن مشارکت داشته و هر توصیه و یا رهنمود دیگران را دربست قبول کند. من در یک جلسه با حضور بسیاری از اعضا و مسئولان کمیسیونهای شورا با صراحت گفتم که «سایت همبستگی» و «سیمای آزادی - تلویزیون ملی ایران» متعلق به مجاهدین است و گرچه تا کنون از توصیه ها و رهنمودهای اعضای شورا استفاده کرده، اما تصمیم گیرنده در مورد سیاستهای راهبردی و کاربردی آن، نه از وظایف و اختیارات شورا که مربوط به خود این سازمان است. در همان جلسه تاکید کردم که «نبردخلق»، سایتهای سازمان ما همچون، «ایران نبرد»، «جنگ خبر»، «رادیو پیشگام» و... مربوط به ما (سازمان چریکهای فدایی خلق ایران) است و کسی نمی تواند در امر سیاست گذاری آن مداخله کند و باز هم تاکید کردم که فیس بوکهای اعضای شورا نیز شامل همین قانون می شود و هشدار دادم که اگر امروز ما در اموری تبلیغاتی مربوط به یکی از اعضای شورا دخالت کنیم، وضعیتی به وجود می آید که «حق تبلیغ و ترویج و سازماندهی مستقل» از اعضای شورا سلب خواهد شد.
همچنین به این نکته پرداختم که هیچ یک از اعضای شورا نمی توانند یکدیگر را از استفاده از کلمات و ترمها در نامگذاری رسانه های خود محدود کنند. این گونه محدودیتها ناقض اصل حق انتخاب و اصل آزادی بیان است و در پایان به تاکید گفتم که تنها پارامتر محدود کننده «التزامات مشترک» است.
به گمانم باور نویسندگان استعفا به این نکات که از اصول اساسی یک ائتلاف سیاسی در اپوزیسیون و نه در قدرت است، تبعیض آمیز می باشد. یک مثل رایج مساله را روشن می کند، «مال من برای خودم، مال دیگران هم برای من».
ناگفته نماند که آقایان در موارد بسیار از دو رسانه ای که نام برده اند استفاده کرده اند که به مواردی از آن در زیر اشاره می کنم. این هم روشن و آشکار است که متنی که به وسیله یک فرد نوشته می شود، بیان کننده نظر خود اوست، درحالی که نوشته و یا بیانیه ای که به وسیله افراد گوناگون تهیه و تصویب می شود، حاصل نظرات جمع را منعکس و بنابراین در شکل و محتوا با نوشته های فردی تفاوت دارد.
4:چند بدآموزی
اما در مورد تبلیغات مربوط به نیروها و افراد شرکت کننده در ائتلاف سیاسی چند بدآموزی وجود دارد.
در یک ائتلاف لائیک که چند نیرو و یا فرد مذهبی شرکت دارند و به اصول مربوط به جدایی دین از دولت اعتقاد و التزام دارند، نباید این حکم را صادر کرد که این نیروها و افراد نمی توانند مراسم خاص خود را برگزار کرده و به تبلیغ دین خود بپردازند. این ناقض اصل لائیسیته است. وقتی بزرگترین و سازمانیافته ترین سازمان مسلمان عضو شورا به طور پیوسته و از طریق بالاترین مسئولان آن از جدایی دین از دولت دفاع می کند، وقتی این نیرو تنها نیروی مسلمان ایرانی است که حکم قتل سلمان رشدی را محکوم می کند و...، این را باید یک فرصت تاریخی تلقی کرد و نباید برای این جریان در برگزاری و تبلیغ مراسم مذهبی خود محدودیتی جز تعهد به التزامات ائتلاف قایل شد. این مساله هم روشن است که این حق شامل همه ادیان و مذاهب و همچنین کسانی که اعتقادی به هیچ دین و مذهبی ندارند می شود. در هر مورد البته هرکس حق دارد و مختار است که در این یا آن مراسم خاص شرکت داشته و یا نداشته باشد.
بد آموزی دوم مربوط به حق «آزادی اندیشه و بیان» است. برای عده ای این حق همچون یک خیابان یکطرفه تعریف می شود و یا برای «بیان» یک فرم در نظر گرفته می شود که همگان باید از این فرم پیروی کنند. ما بارها دیده، شنیده و خوانده ایم که عده ای با کینه و دشمنی و با زشت ترین کلمات و با انبوهی دروغ، هرچه خواسته اند در باره مقاومت و به خصوص مجاهدین خلق گفته اند. از «قاتل»، «بی وطن»، «مزدور بیگانه» و... گرفته تا اتهامات رکیک که در مواردی علیه آقایان مستعفی هم به کار برده شده است. حتی طلبکارانه می نویسند که چرا مسعود رجوی زنده مانده و اگر زنده است آدرس او چیست؟ آقایان روحانی و قصیم به خوبی می دانند که این مورد در هیچ جنبشی مرسوم نبوده و در اپوزیسیون ایران هم تا امروز سابقه ندارد که کسی به دنبال ردیابی و حذف فیزیکی مسئول یک جریان سیاسی که سراپا در جنگ با رژیم است باشد و - با تاکید - آقایان می دانند که این مورد مساله اصلی دستگاههای امنیتی رژیم ایران است که به طور پیگیر همه جا و به هر وسیله و در مذاکرات با هر دولت و نهاد بین المللی به دنبال کشف آن هستند. البته که هرکسی آزاد است که هرچه می خواهد بگوید، اما آیا طرف مقابل حق ندارد از خود دفاع کرده و در جواب مدعی، وقتی سوال را علنی منتشر می کند، جواب دهد که این سوال وزارت اطلاعات است. وزارت اطلاعات با انبوهی از سایتهای شناخته شده به طور روزمره به گفتمان سازی علیه مقاومت ایران می پردازد. بسیاری از این گفتمانها با شیوه های نامحسوس و ظاهراً خوش آب و رنگ به درون اپوزیسیون و ایرانیان ضد رژیم، نفوذ داده می شود. آیا کسی که با استفاده از حق آزادی بیان به جوابگویی می پردازد را باید مورد سوال قرار داد؟ شاهد بودیم که وقتی یکی از رهبران حزب سوسیالیست فرانسه به دولت راست سارکوزی پیوست، بسیاری از رسانه ها و منجمله رسانه های سوسیالیستها او را خائن معرفی کردند و کسی هم حق آنها برای اعلام موضع را نفی نکرد. خود آقایان قصیم و روحانی مقالات زیادی، با کلمات و تیتر مورد دلخواه خود نوشته اند که بیشتر آنها در نشریات شورا و ایران زمین و در سایت همبستگی ملی چاپ شده است.
تیتر چند مقاله، نویسنده محمد رضا روحانی:
- «کی شود دریا به پوز سگ نَجِس»
- «حسن تارزان و "پرزیدنت"»
- «بی ناموس»
- «چه کسی مثل گاو تحلیل می کند؟»
- «لاهیجی نمی داند؟ بیچاره کاپوها»
- «بوسه بر نعل خونخواران»
- «در معنای استغفار و عفو»
و تعدادی مقاله با نام مستعار
تیتر چند مقاله، نویسنده کریم قصیم:
- «کسی که... بر سر می مالد و آفتاب می نشیند!»
- «ضدیت فراش "انقلاب اسلامی" با جبهه ضد فاشیستی»
- «چوب را بلند کردم که گربه دزده حساب کار خود را بکند»
- «پریشان گویی مریدان شاه و شیخ»
- «کاشفان طاق نسیان»
- «معتاد خمینی»
- «جهالت مصلحتی»
- «مهندسی مشاور جماران»
- «تصویر حدیث غاب»
- «ابهام زدائی»
و تعدادی مقاله با نام مستعار
از این نمونه ها دهها مورد وجود دارد که من فقط چند نمونه آن را ذکر کردم. چه خوب است که آقایان که اکنون با درج بعضی مقالات در سایت همبستگی به خاطر لَحن آن مخالفت می کنند، کمی هم برای دیگران حق آزادی بیان قایل شوند. بر اساس کدام موازین آقایان روحانی و قصیم می توانند از کلمات «گاو، خر، شبدرقلی، خر مرد رند، پوزِ سگ، حسن تارزان، بی ناموس، فراش، گربه دزده، معتاد خمینی و...» استفاده کنند و محمد اقبال نمی تواند بر اساس حق آزادی بیان آن گونه که صلاح می داند از کلمات استفاده کند؟ حق آزادی بیان آقایان مستعفی بوده و هست که به هر شکل و با صلاحدید خود از کلمات و جملات استفاده کنند. اما نمی توان این حق را انحصاری کرد. در کجا گفته شده که باید به یک شکل از آزادی بیان استفاده کرد؟ البته این حق نیز وجود دارد که هرکسی در موردی که نادرست می داند پاسخ دهد، سکوت کند و یا به دادگاه شکایت کند. آقای روحانی بارها به مسئولان سازمان مجاهدین به اصرار توصیه می کردند که در مورد اتهاماتی که برخی رسانه ها و یا افراد به آنان وارد کرده اند، طرح شکایت کنند. طی ده سال گذشته که مجاهدان شهر اشرف و اخیراً زندان لیبرتی تحت شدید ترین سرکوبها و تهدیدها بوده اند، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با هزینه های بسیار و از طریق تعداد اندکی از بریدگان که به مزدوری وزارت اطلاعات درآمده اند، به شیوه شیطان سازی از مقاومت مشغول بوده است. هدف وزارت اطلاعات روشن ولی شیوه های عمل آن همیشه روشن و شفاف نیست. رژیم می خواهد مقاومت و پایداری را نابود کند. آزادی بیان فقط حق مجریان خط مشی وزارت اطلاعات نیست، مقاومت و مجاهدین هم حق دارند این سیاست را افشا و ماهیت آن را روشن کنند.
سومین بدآموزی به مساله برخورد با رسانه ها مربوط می شود. آیا یک مقاومت زیر فشار و سرکوب رژیم حاکم و سرویسهای امپریالیستی حق ندارد که رسانه ای را تحریم کند؟ تحریم شکلی از مبارزه سیاسی و مدنی است. شورای ملی مقاومت یک اپوزیسیون است و نه دولت. می تواند یک رسانه را تحریم کند و با آن رسانه مناسبات نداشته باشد. بر طبق ماده واحده شورا که در تاریخ 16 دی 1388 به تصویب رسید و آقایان روحانی و قصیم هم آن را امضا کردند؛ «اعضای شورا، رسانه هایی را که آشکارا با مجاهدان اشرف خصومت میکنند، مورد تحریم قرار میدهند و هر نوع همکاری و مراوده با آنها را برخلاف مصالح عالیه مردم ایران و قیام علیه دیکتاتوری مذهبی و تروریستی میدانند». آیا تحریم یک رسانه به معنی پایمال کردن حق آزادی بیان است؟ آیا بسیاری نیستند که رسانه های مقاومت را البته به طور غیر شفاف، تحریم کرده اند؟ آقایان مستعفی به جای این که به طور مشخص بیان کنند که حق آزادی بیان چه کسی محدود یا پایمال شده، با کلی گوئی و مبهم گویی می خواهند چنین وانمود کنند که برخورد خودشان «متمدنانه» و برخورد کسانی که در شورا مانده اند «غیر منعطف» بوده است.
5: جبهه همبستگی
اما در مورد جبهه همبستگی ملی. موضوع همبستگی ملی از کنسرت پاریس شروع و پس از برخی بحثها و پیشنهادات، طرح جبهه همبستگی توسط مسئول شورا ارایه و سرانجام در یک اجلاس طولانی در سه ماده و یک تبصره در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۸۱ در شورای ملی مقاومت ایران بهتصویب رسید. جوهر این طرح چنین است که:«شورا، طرح جبهه همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی را اعلام میدارد و در چارچوب این جبهه آماده همکاری با دیگر نیروهای سیاسی است». در این طرح «همکاری با دیگر نیروهای سیاسی» سرنگونی طلب مطرح است و نه «شخصیتهای سیاسی» سرنگونی طلب. اما این بحث هرگاه در شورای ملی مقاومت مطرح می شد، بعضی از شخصیتهای عضو شورا به شمول آقای روحانی و در موارد کمتری آقای قصیم، از آمادگی بالقوه تعدادی از شخصیتهای سیاسی برای حضور در این جبهه صحبت می کردند. گرچه به گمان من این ارزیابی واقعی نبود، اما موضوع در اساس خارج از حوزه طرح بود، هرچند که ساعتها وقت صرف صحبت در این مورد می شد و در نهایت بحث به این نقطه می رسید که ما باید به سراغ تعدادی از هواداران جنبش مقاومت و چند شخصیت مستقل هنری و فرهنگی رفته و با آنها جبهه همبستگی را پایه ریزی کنیم. من در یکی از این بحثها ضمن مخالفت با شکل طرح مساله به خاطر این که با طرح جبهه همبستگی تطابق ندارد، به شوخی گفتم شما اگر شورا را یک متن تایپ شده با فونت 12 بدانید، اکنون می خواهید این متن را به فونت 16 تبدیل کنید و سوال کردم که لطفاً یک نیروی سرنگونی طلب نام ببرید که برای تشکیل جبهه اعلام آمادگی کرده باشد و هیچ جوابی نشنیدم. البته اتحاد، همبستگی و تشکیل جبهه علیه رژیم ولایت فقیه کار پسندیده ای ست، اما انجام آن به عوامل مختلفی بستگی دارد که در حوصله این مقاله نیست.
اما در مورد ارتباط با دیگر نیروها و شخصیتهای جمهوریخواه سرنگونی طلب، نویسندگان متن استعفا می نویسند:«دیوار کشیدن به دور خود، سخن نگفتن با دیگر ایرانیان و رویگرداندن از "عروسی و عزا" ی هموطنان راهکار انقباضی است». من در پاریس در عزای بسیاری از بازماندگان نیروهای سرنگونی طلب، در چند عروسی، در تظاهرات نیروهای سرنگونی طلب علیه جمهوری اسلامی، در مراسم یادمان کشتار زندان سیاسی، در اکسیونهای حمایت از جنبش کارگران و مزدبگیران و ... که دیگر نیروهای سرنگونی طلب برگزار کرده اند شرکت کرده ام، اما آقای روحانی که ساکن پاریس هستند را از زمانی که عضو شورا شد در این گونه مراسم ندیدم. در مورد آقای قصیم اطلاعی ندارم. بد نیست انسانها کمی هم به خود نگاه کنند. بعید است که 5 میلیون ایرانی در خارج از ایران باشند، اما اگر به طور نسبی ارزیابی کنیم، درصد ایرانیانی که با مقاومت ایران به طور مستقیم و غیر مستقیم در ارتباط هستند، قابل مقایسه با دیگر جریانهای سیاسی نیست.
6:قیامهای خاورمیانه
آقایان قصیم و روحانی در متن استعفای خود نوشته اند:«تجربه خمینی در پاریس یادمان نرود. مصر کنونی که جلوی چشم همه است. بارها به مجاهدین گفته ایم که در صحنه سوریه نیز «اپوزیسیونهایی» به غایت ارتجاعی و ... کنار دیگران علیه دیکتاتور خونریز دمشق فعالند. باید احتیاط کرد و متمایز موضع گرفت. آنهایی که به صراحت خواهان دموکراسی و جدایی دین از دولت نباشند به یقین صرفاً مصرف کننده دوستی آزادیخواهان خواهند بود!»
این جملات شگفتی بسیار برای من ایجاد کرد. گویی من با دو قصیم و روحانی دیگر روبرو بودم وقتی از ارتباطات گسترده مقاومت با نیروهای دمکراتیک، لائیک و سازمانهای اجتماعی این کشورها به حق ستایش می کردند. آقایان قصیم و روحانی بارها و بارها در جلسات درونی و سخنرانیهای بیرونی از این که جلب پشتیبانی جهانی و منطقه ای از مقاومت در تاریخ بی سابقه است، سخن گفته اند. نگرانیها خاص آقایان نبوده و خط مشی شورا در این باره با مشارکت خود آقایان مستعفی مدون و به امضای آنها هم رسیده است. از زمانی که بهار عرب شروع شد، شورای ملی مقاومت ایران طی دو بیانیه سالانه خود به این موضوع پرداخته است. ناچارم متن کامل آخرین موضع گیری مشترک شورای ملی مقاومت ایران مورخ 15 مرداد 1391 را یادآوری کنم. شورا در این بیانیه که پس از بحث و مشورت طولانی با امضای اعضای شورا و منجمله آقایان روحانی و قصیم با تیتر «بهار عرب و مقابله رژیم با قیام مردم سوریه» منتشر شد، اعلام کرد:«با شروع قیامهای مردم خاورمیانه و شمال آفریقا و پس از آن که انقلاب یاسمن در تونس به پیروزی رسید و سپس قیام مردم مصر منجر به سرنگونی دیکتاتوری مبارک شد، خامنه ای، به طمع بلعیدن این قیامها با عنوان بیداری اسلامی، درصدد برآمد که همچون در مورد جنگ و اشغال عراق، جای پای ولایت فقیه را در این کشورها مستحکم کند. موضع گیریهای صریح نیروهای سیاسی و اجتماعی این کشورها علیه ادعاها و مطامع پلید خامنه ای و حضور گسترده جوانان در مسایل سیاسی بهار عرب، ولی فقیه رژیم ایران را سخت برآشفت و به موضع تدافعی کشاند. ما در بیانیه سال گذشته اعلام کردیم که طمع رذیلانه خامنه ای «خیلی زود نقش بر آب گردید و رؤیای ”انقلاب اسلامی” در خاورمیانه و شمال آفریقا به کابوس سقوط رژیم سوریه تبدیل شد». در همان بیانیه پیرامون خصلت و جهتگیریها و نتایج این قیامها اعلام کردیم:«خصلت تودهیی و حضور طیف گسترده و گوناگونی از گرایشهای سیاسی و اجتماعی در این خیزشها، عامل تعیین کننده جدیدی را وارد معادلات سیاسی کرده که سبب شده است با وجود انواع مطامِع و مَقاصِد قدرتهای بزرگ و نیز ضعف در رهبری این خیزشها، فرهنگ و ادبیات انقلاب و قیام بار دیگر در ابعاد کلان وارد مناسبات اجتماعی و سیاسی شود. طی دو دهه گذشته، مماشاتگران با دیکتاتورها با بهانه مخالفت با خشونت و در حقیقت تائید خشونت و سرکوب از جانب مستبدان، هرگونه برآمد توده ای رادیکال را نفی و علیه آن لجن پراکنی و تبلیغات زهرآگین می کردند. اکنون این مردم خاورمیانه و شمال آفریقا هستند که با شعار «الشعب یرید اسقاط النظام» (مردم سرنگونی نظام را می خواهند)، تاریخ جدید این منطقه استبداد زده را با قیامهای پرشور خود می نویسند. سیاست مماشات با نظامهای استبدادی در منطقه خاورمیانه به طور جدی به چالش کشیده شده و صفحه جدیدی در روابط بین المللی گشوده میشود.
ادامه قیام دلیرانه مردم سوریه، فداکاریها و پرداخت هزینه های سهمگین از جانب مردم پر شور سوریه و در مقابل درنده خویی بشار اسد، به تیتر اول رسانه های همگانی جهان تبدیل شده است. بیش از 18ماه است که مردم قهرمان سوریه در میان آتش و خون به مبارزه علیه دیکتاتوری بشار اسد ادامه می دهند. امدادهای مالی، لجستیکی، نیرویی و نظامی رژیم ایران به بشار اسد برای همگان آشکار است. خامنه ای در توجیه این سیاست ضد انسانی، ارتجاعی و وحشیانه خود بارها قیام مردم سوریه را وابسته به آمریکا به طور خاص و غرب به طور عام اعلام کرده است. اما ادامه قیام و جانفشانی مردم سوریه، رژیم ایران و شخص خامنه ای را در باتلاقی فرو برده که سرانجامی جز شکست و ننگ ندارد. واقعیت این است که قیام مردم سوریه و شکل گیری ارتش آزادی سوریه و پیوستن بدون وقفه مقامات سیاسی و نظامی رژیم بشار اسد به قیام، یک تحول کیفی در جنبش مردم سوریه ایجاد کرده است. خامنه ای که امنیت ولایت و سلطنت مطلقه اش را به بقای بشار اسد مشروط کرده و در همدستی با دیکتاتور سوریه از هیچ جنایتی فروگذاری نمی کند، مورد تنفر و انزجار اکثریت مردم خاورمیانه قرار گرفته است. اعلام تنفر و انزجار بسیاری از نیروها و شخصیتهای سیاسی اجتماعی گوناگون در خاورمیانه از سیاست ضد انسانی خامنه ای، نشاندهنده عمق و گستره شکست سیاست خامنه ای است.
خامنه ای در مقابل گسترش قیام مردم سوریه و شکل گیری جبهه بندی پیرامون آن، تلاش می کند تا به هر شکل ممکن از سقوط بشار اسد جلوگیری کند.
واقعیت این است که در جبهه بشار اسد تنها رژیم ولایت فقیه، با حضور مستقیم پاسداران و عواملش مانند حزب الله، به طور قاطع، و دولتهای چین، روسیه و دولت مالکی در عراق با گامهای لرزان قرار دارند. در مقابل یک صف بندی قدرتمند با عنوان دوستان سوریه ایجاد شده که در کانون آن اتحادیه اروپا، آمریکا، عربستان، قطر و ترکیه حضور دارند.
هرچند که وتوی قطعنامه های شورای امنیت توسط روسیه و چین جز در خدمت جنایت و کشتار بشار اسد نبوده و آمریکا و اروپا نیز برخلاف اصل «مسئولیت بین المللی حفاظت» از اقدام عملی در جلوگیری از این جنایات بازماندند.
پیروزی مردم سوریه و سرنگونی رژیم بشار اسد ضربه مهلکی به سیاست صدور تروریسم و بنیادگرایی رژیم ولایت فقیه خواهد زد و محور سیاست این رژیم در منطقه را، که طی سی سال روی ان سرمایه گذاری کرده است، درهم خواهد شکست.
شورای ملی مقاومت ایران با اعلام انزجار از حمایت خامنه ای از بشار اسد، حمایت و پشتیبانی کامل خود را از قیام مردم سوریه اعلام می کند و خود را در رنجهای مردم دلیر سوریه شریک می داند. پیروزی مردم سوریه در مسیر استقرار دموکراسی و حقوق بشر یک پیروزی برای ما و مردم ایران و شکست مهلکی برای ولایت خامنه ای است».
این که آقایان می نویسند؛ «بارها به مجاهدین گفته ایم که در صحنه سوریه نیز "اپوزیسیونهایی" به غایت ارتجاعی و ... کنار دیگران علیه دیکتاتور خونریز دمشق فعالند.» را چگونه باید تفسیر کرد؟ آیا شورا و مجاهدین آن گونه که رژیم تبلیغ می کند با القاعده در ارتباط و در کنار آنها می جنگد؟ آقایان می دانند که این دروغ را وزارت اطلاعات رژیم شایع کرده و در مواردی مقامات و یا رسانه های دولتی به آن دامن می زنند. ارتباط شورا با نیروهای خاورمیانه مخفی نیست. در کنفرانسها و جلسات مقاومت بارها تعداد زیادی از نیروها و شخصیتهای سیاسی با نام و عنوان خود شرکت کرده و گزارش آن از سیمای آزادی پخش شده است. در مورد سرنوشت مصر هم با وجود کشاکشهای موجود و ایزوله شدن جناح حاکم و رشد جنبشهای اجتماعی نمی توان نتیجه نهایی جدال را الزاماً به زیان نیروهای دمکراتیک ارزیابی کرد. اما یک سوال پیش می آید که من چند بار مطرح کرده ام. آقایان که از تجربه «خمینی در پاریس» بدون نتیجه گیری صریح، فقط هشدار می دهند، حتماً فراموش نکرده اند که سوال من این بود که «آیا ما از انجام انقلاب بهمن 1357 پشیمان هستیم؟» پاسخ من به طور صریح «هرگز» بود و بارها گفته ام که هرکس که در رویای انقلاب و تحول لوکس و پاستوریزه باشد، به ناچار یا منفعل می ماند و یا به دیکتاتورها تسلیم می شود.
نمی دانم پاسخ آقایان روحانی و قصیم در این مورد چیست؟ آیا طرح موضوع «خمینی در پاریس» بدان معنی است که توده های مردم خاورمیانه باید به خاطر این که بنیادگراها انقلاب را غارت می کنند، به دیکتاتورها تسلیم شوند؟ جای تردیدی نیست که نگرانیهای به حقی وجود دارد. اما اگر شرایط مساعد برای رشد جریان دمکراتیک در شرایط اختناق و دیکتاتوری را به طور فرضی «یک» بدانیم، این شرایط در بحران انقلابی و در جریان مبارزه ضد دیکتاتوری «صد» خواهد بود. لبه تیز دیکتاتورهای لائیک در خاورمیانه متوجه نیروهای دمکراتیک، آزادیخواه، چپ و جنبشهای اجتماعی بوده و خواهد بود. از این بحث که بگذریم، آقایان به طور مشخص نگفته اند که در موضع گیریهای مجاهدین و یا شورا کدام مورد وجود داشته که اولاً نقض التزام تلقی می شود و ثانیاً در حمایت از نیروهای «به غایت ارتجاعی» بوده است. آیا شورای ملی سوریه، ائتلاف ملی ... و ارتش آزاد سوریه جریانهای «به غایت ارتجاعی» هستند؟ آقایان مستعفی با طرح گُنگ موضوع به دنبال حل چه موضوعی هستند؟ و سوال دیگر این که اگر دیکتاتوری بشار اسد مردم سوریه را قتل عام می کند، ما باید در محکوم کردن این کشتار بی سابقه تبعیض قایل شویم؟
به گمان من طرح کلی این موضوع، دامن زدن به همان گفتمانی است که طراح آن وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است. این گفتمان به دروغ این شایعه را رواج می دهد که مجاهدین با القاعده سوریه در ارتباط بوده و در کنار آنها قرار دارند. اگر آقایان مستعفی، مخالف این گفتمان خطرناک که منجر به خسرانهای زیاد برای جنبش مقاومت و جنبشهای اجتماعی مردم ایران می شود هستند، اخلاق حُکم می کند که از خاک پاشیدن به چشم مردم ایران فاصله گیرند.
7:قطب بندی سیاسی
آقایان قصیم و روحانی می نویسند:«این ائتلاف، برغم همه ترورهای فیزیکی و انواع توطئه های رژیم و قدرتهای بزرگ ... ، و وجود دایمی فشارهای گوناگون که بر همه کوشندگانش از جمله بر ما رفته، با همه ی افت و خیزهای سیاسی، اشتباهات و کم و کاستیها، آری جدّیترین و قدرتمندترین ائتلاف فعال علیه ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران بوده است».
قبل از این که وارد بحث در باره محتوای این جمله و نتایجی که از آن می توان گرفت شوم، عمد دارم بر فعل «بوده است» که در پایان جمله آمده است، مکث کنم. چرا؟ برخی از کسانی که در گذشته از شورا جدا شده اند، تاریخ و موجودیت این ائتلاف را با وجود خودشان تعریف کرده اند. تا وقتی بودند، شورا به مَدَد وجود آنان خوب بوده و با خروج آنان فروپاشیده است. رژیم هم این گفتمان را به طور مستقیم و یا غیر مستقیم ترویج و تبلیغ می کرد که خروجیها مستقل و آزاد اندیش بوده و آنها که مانده مزدور
اکنون در 15 خرداد 1392 آقایان شهادت می دهند که این ائتلاف «جدّیترین و قدرتمندترین ائتلاف فعال علیه ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران بوده است». اگر نظر نویسندگان متن استعفا مانند کسانی است که در بالا به آن اشاره کردم، با خوش بینی می توانم بگویم که دچار اشتباه محاسبه شده اید. اما فرض من تا این لحظه است که آقایان چنین نظری ندارند و از این زاویه ادامه می دهم. در مورد «اشتباهات کم و کاستیها» هم چانه زنی نمی کنم. یک موجود زنده تا وقتی زنده است و عمل می کند، دچار اشتباه و خطا هم می شود. رویای انقلاب و تحول لوکس، بی لَک و پیس و پاستوریزه به ناکجا آباد ختم می شود.
مارکس که او را بزرگترین اندیشمند هزاره دوم می دانند، در ارزیابی و راهکارهای انقلابهای سالهای 1847 و 1348 در فرانسه و آلمان، علیرغم آن که در صحنه عمل انقلابی حضور جدی داشت، دچار اشتباه محاسبه می شد و در مواردی ارزیابیهای نظری اش در عمل به صورت دیگری تحقق پیدا می کرد. اما او انقلابی بود و در کوران انقلاب و برای رهایی کارگران و زحمتکشان با تمام وجود پیکار می کرد.
در مورد ابعاد سرکوبگری رژیم و ترورهای فیزیکی و فشارهای گوناگون و توطئه های رژیم و قدرتهای بزرگ هم خود آقایان در حد مطلوب در جریان هستند. مساله کانونی این است که این ائتلاف «جدّیترین و قدرتمندترین ائتلاف فعال علیه ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران» است. اگر این چنین است و با توجه به واقعیتهای عملی، از نظر سیاسی یک قطب بندی بین این ائتلاف و رژیم حاکم وجود دارد. این قطب بندی مُهر خود را بر هر کُنِش و واکُنِش جامعه زده و خواهد زد. خط مشی اساسی ائتلاف مشخص و روشن است، مبارزه با تمام وجود برای سرنگونی رژیم حاکم و همه دسته بندیها و باندهای درونی آن. خط مشی رژیم هم مشخص است، دست زدن به هر اقدام و در هر زمان و مکان برای نابودی این ائتلاف و مقاومت. راهکار رژیم نابودی و درهم شکستن تشکیلات محوری و اصلی این ائتلاف و حذف فیزیکی «سَر» آن است.
ردیابیهای رژیم در مورد مسعود رجوی به منظور ترور فیزیکی او بر کسی پوشیده نیست. برای خامنه ای و دستگاههای عریض و طویل او این یک پروژه مبرم و همیشه روی میز است.
کشتارهای سبعانه در زندانها در دهه شصت، حملات جنایتکارانه موشکی به قرارگاه اشرف قبل از سال 2003 و حملات دولت نوری المالکی به اشرف و لیبرتی به منظور درهم شکستن و نابودی سازمان مجاهدین خلق صورت گرفته است. به این موارد باید توطئه ها، شیطان سازیها، لیست ننگین تروریستی و همکاری قدرتهای بزرگ با رژیم به منظور تحقق این هدف را اضافه کرد.
این است وضعیت عینی صحنه مبارزه سیاسی. بنابرین اگر آقایان روحانی و قصیم هنوز بر این اعتقاد دارند که این ائتلاف «جدّیترین و قدرتمندترین ائتلاف فعال علیه ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران» است، باید همان نتیجه ای از این جمله بیان کنند که در چند دهه قبل بارها با صدای بلند بیان کرده اند. هرکس و هر نیرویی که برای درهم شکستن این ائتلاف به طور عام و سازمان مجاهدین خلق ایران به طور خاص تلاش نظری و عملی کند و با شیوه های آشکار و پنهان به دنبال ردیابی مسئول شورا که نتیجه عملی آن کمک به ترور فیزیکی او است، آگاهانه و یا ناآگاهانه، مستقیم و یا غیر مستقیم در خط کمک و یاری به «ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران» بوده و در عمل در خط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی عمل می کند. نباید صحنه را با جملاتی از قبیل این که «هر مخالف» را نباید «اطلاعاتی» معرفی کرد، تاریک نمود. مناسبات ما با سایر نیروهای سیاسی را «بیانیه ملی ایرانیان» که آقایان روحانی و قصیم هم آن را امضا کرده اند، مشخص می کند.
حرف و پیام مشخص است، سیاست درهم شکستن تشکیلات مقاومت و زدن سَر آن، سیاست رژیم و نهادهای اطلاعاتی آن است. برای رژیم این یک پروژه حیاتی است. هر کسی با هر ادعایی در این راه به طور نظری و عملی گام بردارد، در خدمت رژیم و علیه مبارزه و قیام مردم ایران برای آزادی قرار دارد. از جمله ی این ائتلاف «جدّیترین و قدرتمندترین ائتلاف فعال علیه ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران» است، هیچ نتیجه منطقی جز این نمی توان گرفت. تا نظر آقایان چه باشد؟
چهارشنبه 22 خرداد 1392 - 22 ژوئن 2013
* متن کامل استعفای محمد رضا روحانی و کریم قصیم
متن استعفا جهت درج در رسانه هاي فارسي
توسط دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران تقديم مي شود
15 خرداد 1392
حضور محترم خانم مريم رجوي و آقاي مسعود رجوي,
با سلام و به نام آزادي
استعفاي خود را از عضويّت در شوراي ملي مقاومت و مسئوليتهاي محوله اعلام مي داريم.
توضيحي كوتاه براي عموم
بيش از نيم قرن در داخل و خارج ايران , درسفر و حضر , و روزگار تبعيد با آزاديخواهان و كوشندگان راه آزادي ايران , از خانواده هاي سياسي گوناگون , افتخار همراهي و همرزمي داشته ايم.
نزديكي ما با سازمان مجاهدين خلق ايران از بيش از 34 سال پيش( 14 اسفند 1357 ) بر مزار دكتر مصدق آغاز شد. بعدها , از نيمه سال 60 با عضويّت در رزمنده ترين اتئلاف سياسي و لائيك تاريخ ميهنمان , همكاري و اتحاد عمل سياسي تا امروز ادامه يافت .
طيّ اين سه دهه پر فراز و نشيب و بسيار دشوار , پيوسته وظائف و الزاماتي را كه طبق مقررّات پذيرفته بوديم , وجداناً در حدّ امكان انجام داديم و به دستاوردهاي مشترك افتخار مي كنيم. از جمله اينها : افشاي جنگ طلبي خميني , تدوين و تصويب و تبليغ طرحهاي« صلح» , « جدايي دين از دولت» , « آزاديها و حقوق زنان» , « خودمختاري كردستان...» , همچنين افشاي پروژه اتمي پنهاني رژيم توسط سازمان مجاهدين خلق و شورا , مشاركت مداوم در انواع آكسيونها و رسانه هاي مقاومت براي پيشبرد جنگ سياسي عليه دشمن ضد بشري , مشاركت در تلاش عظيم براي حصول قريب 60 قطعنامه ملل متحد در محكوميّت رژيم به خاطر نقض حقوق بشر مردم ايران , تأسيس كميسيون محيط زيست شورا (1372) و بيست سال ادامه فعاليّت آن ,كه در نوع خود بين احزاب سياسي و اپوزيسيون هاي ممالك همتراز بي مانند بوده و..... و..... و سرانجام تصويب «طرح جبهه همبستگي ملي», كه دريغا تا كنون كامياب نشده است...
در واقع حتي فهرست كردن فعاليتهاي شورا طي اين سه دهه – كه ما دو رهروي كاروانش بوده ايم - از امكان و حوصله اين مختصر خارج است. دوست و دشمن اذعان داشته اند كه اين ائتلاف , برغم همه ترورهاي فيزيكي و انواع توطئه هاي رژيم و قدرتهاي بزرگ ... , و وجود دايمي فشارهاي گوناگون كه بر همه كوشندگانش از جمله بر ما رفته , با همه ي افت و خيزهاي سياسي , اشتباهات و كم و كاستيها , آري جدّيترين و قدرتمندترين ائتلاف فعال عليه ارتجاع و استبداد مذهبي حاكم بر ايران بوده است.
در عين حال ما هميشه , به خصوص طيّ دهه اخير و بيشتر در چهارسال گذشته , در مورد تنظيم روابط دروني , روشهاي برخورد به اشتباهات , فقدان پاسخگويي مناسب , نوع واكنش به انتقاد و منتقدان درون و بيرون شورا , شيوه تصميم گيري , همچنين چگونگي طرح و بحث تحليلهاي اساسي و رويكردهاي مبرم پيشنهادي و ..... با دشواريهاي گوناگون و فزاينده مواجه بوده ايم . طي ساليان دراز به سبب لاينحل ماندن تناقضات و افزايش و تراكم مشكلات جديد صبر و حوصله ما هم تحليل رفته است.
ما برحسب وظيفه ملي و مبارزاتي به طور مداوم و در محورهاي گوناگون پيشنهاد گشايش ديدگاهها , دگرگوني و شفافيّت سياستها و كاربرد روشهاي علمي و كارآمد ارائه كرده ايم كه به اختصار اشاره مي كنيم:
اجتماعي
گشايش ارتباطات و تماس معطوف به محيط زندگي سياسي , فرهنگي , هنري , رسانه اي , مدارس فارسي و.... حوزه جمعيّت 5 ميليوني ايرانيان خارج كشور , توجه بيش از پيش در برنامه ريزي سياسي و تبليغاتي بر فعاليّتهاي اقشار و طبقات و گروههاي تحت ستم در داخل و كوشش مستمر جهت رساندن صداي آنها به سازمانها و نهادهاي بين المللي (سنديكاها, نهادهاي حقوق بشري, و....) و جلب پشتيباني جهاني براي حمايت از پيكار آنان با سمتگيري در جهت قيام و سرنگوني رژيم جبار حاكم. تماس گسترده با انجمنهاي زندانيان سياسي, پناهندگي و كمپها
رسانه ها و تبليغات
بحث و ايجاد تحوّل در سياستگذاري رسانه اي برحسب ميزانهاي علمي و تخصصي , تغيير در محتوا و شكل رسانه هاي مقاومت برپايه معيارهاي حقوق بشري و لاييك( في المثل برابري حضور زن و مرد در برنامه هاي ورزشي تلويزيوني) , پيش گرفتن سياست حضور و ارائه مواضع مقاومت در كليه رسانه هاي فارسي زبان – اعم از ايراني (غيررژيمي) و بين المللي ( كه روزانه رويهم دهها ميليون شنونده و بيننده ايراني دارند) , دعوت از شخصيتهاي سياسي و فرهنگي و هنري و ژورناليستي نامدار سرنگوني طلب به رسانه ها و برنامه هاي مقاومت , فراهم آوردن فرصت چالش فكري و تبادل نظر , مباحثه و تعاطي بين گفتمانهاي گوناكون سرنگوني طلب .......
رويكرد سياسي و فرهنگي نسبت به ديگران ( ايراني و منطقه اي)
كوشش به همزيستي فعال و ايجاد حسن تفاهم و تقويت ارتباطات مبارزاتي با كليه سازمانها و احزاب مترقي و انقلابي ضد رژيم( درهراندازه و حدّي كه هستند) , به ويژه تجديد ارتباط با سازمانها و احزاب كردستان ايران , توجه به شخصيتهاي فرهنگي , هنري و مفاخر ادبي ايران و دعوت از آنان به نشستها و ميهمانيها ( نوروز و...) و البته به آكسيونهاي سياسي و غيره. با استمرار در چنين رويكردي است كه در غربت احساس تعلق به جمع تقويت و فضاي حيات سياسي مشترك سرنگوني طلبان شادابتر مي شود. ديوار كشيدن به دور خود , سخن نگفتن با ديگر ايرانيان و رويگرداندن از « عروسي و عزا » ي هموطنان راهكار انقباضي است و بس. به دوران انقلاب بهمن بنگريد , به تحولات دگرگونساز سه دهه اخير مراجعه كنيد : در «سال سرنگوني» رويكرد انبساطي در دستور قرار مي گيرد. اين يك قاعده قديمي جنبشها و سازمانهاي مردمي به ويژه در عصر انترنت و گسترش عمومي آگاهيهاست.
اما در مورد ايجاد رابطه و رايزني , دعوت و همنشيني با سازمانها , گروهها و نيروهاي ايدئولوژيك و نظامي- سياسي فعال در منطقه , يعني انواع « اپوزيسيون» ديكتاتوريهاي منطقه, ما بارها به دقت و احتياط توصيه كرده ايم . لزوم شناخت و انتخاب شريك مناسب درسي است كه طي دهسال اخير به دفعات در عراق و انبوه گروهها و اشخاصي كه به اشرف آمدند و رفتند تجربه شده است. ما بارها و به موقع هشدار داده ايم. تجربه «خميني در پاريس» يادمان نرود. مصر كنوني كه جلوي چشم همه است. بارها به مجاهدين گفته ايم كه در صحنه سوريه نيز « اپوزيسيونهايي» به غايت ارتجاعي و ... كنار ديگران عليه ديكتاتور خونريز دمشق فعالند. بايد احتياط كرد و متمايز موضع گرفت. آنهايي كه به صراحت خواهان دموكراسي و جدايي دين از دولت نباشند به يقين صرفاً مصرف كننده دوستي آزاديخواهان خواهند بود !
.............................. ..
باري , ما در چهارسال گذشته نه تنها در هيچيك از محورهاي فوق گشايش و اصلاحي نديديم بلكه دردمندانه شاهد انقباض و تكرار اشتباهات نيز بوده ايم....
ادامه مطالبات اصلاحي فوق گاه حتي موجب خشم دوستان مجاهد و طبعاً عذاب ما بوده است. به ويژه كه همزمان به پرسشهاي مصرّانه افكار عمومي و مسائل مطروحه نيز پاسخ شايسته داده نمي شد.
لازم به يادآوري است كه ما , درست يا نادرست , بحث و بررسي مشكلات را به خارج شورا نمي كشانديم. مي كوشيديم سربسته و درخود , هنگام جلسات بزرگ , بيشتر در نشستهاي محدود ولي رسمي , پيشنهادهاي مشخصي براي موضوعات مورد اختلاف عرضه كنيم. به عنوان مثال در باره سياست تبليغاتي سيما و سايت... يا به تكرار در باب پشتيباني از پيكار اقشار گوناگون اجتماعي , فرهنگي و اقليتهاي مذهبي ايران.... خلاصه , لزوم پيروي از رويكردي اجتماعي در خدمت چشم انداز قيام و ...... ما هميشه طرفدار جدّي اقدام در جهت حفظ و اعتلاي جنبش مردم بوده ايم و تشكيلات شورا را اساساً براي پيشبرد اين مهم لازم مي دانيم. از ديدگاه ما برانگيختن و اعتلاي جنبش الويّت داشته است....
از ميان مسائل بيشمار و موضوعات مورد اختلاف , «جبهه همبستگي ملي» براي ما اهميّت خاصي داشته و بارها به جدّي گرفتن الزامات تحقق اين طرح توجه داده ايم: مدنظرقرار دادن جامعه ايراني خارج , درانداختن طرحي نو و تدبيري براي رفع موانع تماس , احياء و ارتقاء اعتماد و سپس اقدام به دعوت جدّي از واحدهاي گوناگون و پرشمار فرهنگي, هنري , اجتماعي . كلاً تلاش براي تدارك مقدماتي و الزامات اوليّه جبهه همبستگي .... چرا كه رژيم حاكم دشمن سياسي و فرهنگي مشتركمان بوده و هست..... ولي افسوس. در اين مورد حتي يك قدم مثبت كه توفيقي به حساب آيد و اميدي براي ادامه كار و كوشش ما شود ديده نشد.
بدون ترديد دفع توطئه هاي مداوم رژيم و ضربات پي درپي سياست مماشات توسط « ارباب بي مروت دنيا», همچنان كه گرفتاريهاي چهارساله اخير ناشي از وضعيت بحراني ساكنان اشرف و بعد هم ”ليبرتي” , خواهي نخواهي بخش اعظم انرژي مسئولان و به ويژه وقت خانم رجوي را به خود اختصاص داده اند. ما هم پيوسته به همين دليل دندان به جگر گذاشته و صبر پيشه مي كرديم بدون اين كه مأيوس شويم. اما آشكارا تعارضي هم وجود داشته است: مسئولان شورا طرح جبهه همبستگي ملي را منتفي اعلام نكرده اند, گاه حتي خود آقاي رجوي به آن توجه مي دهند, اما عمل و اقدام مشخص؟ در واقع نه تنها به پرسشهاي مربوط به جنبه هاي تبليغي و رويكردهاي لازم عملي روي خوش نشان نداده اند, برعكس, ....حتي حاضر نشده اند بين نام و شكل/ محتواي سايت «همبستگي ملي» دستكم تناسبي منطقي برقرار كنند. همين تعارض ديرينه در مورد عنوان «سيماي آزادي - تلويزيون ملي ايران» نيز سئوالي بي جواب مانده است! .....
اينها نمونه هايي از انبوه مشكلات سالهاي اخيرمان بوده اند.... در ماههاي اخير كه انواع معضلات جديد به دشواريهاي پيشين افزوده شده است:
افشاي مسائل شخصي و تعرض غيرقابل دفاع و علني چند ماه پيش به موضوعي كه درحوزه حقوق بشر افراد قرار دارد.
پيامهاي (نصيحت و انذار !) آقاي رجوي خطاب به سران غالب و مغلوب رژيم ولايت فقيه!
مداخله دادن مكرر و بي وجه كميسيونها و دبيرخانه شوراي ملي مقاومت در مسائل , و بعضاً مشاجراتي , كه آشكارا به ايدئولوژي و تشكيلات و .... سازمان مجاهدين خلق مربوط بوده اند....
ما نمي توانيم با اين كارها و رويكردها موافق باشيم. مي رويم , چون ديگر نارضايتي و نداي اعتراضِ شأن و وجدانمان بر سكوت و صبرمان چيره شده. نمي توانيم در پيشگاه ملت ايران و افكار عمومي و تاريخ / به عبارت ديگر نزد وجدان خويش پاسخگوي سياستها , رويكردها , كنش و واكنشهايي باشيم كه در بحث , تصميم و اجراي آنها مشاركتي نداشته ايم.
در پايان بر نكات زير تآكيد داريم:
ما درحدّ توان خويش از حق حيات و آزاديهاي اساسي هموطنانمان در خانه خود ساخته شان اشرف و همچنين ”ليبرتي” (كه آشكارا در بازداشت غيرقانوني و بي سلاح درمعرض كشتار قراردارند) قاطعانه دفاع مي كنيم.
همچنان خواستار و كوشنده راه سرنگوني تماميّت رژيم و برچيدن بساط جبارّيت حاكم بر ايران هستيم. و براي ايجاد شرايطي كه اعمال اراده ي آزاد ملت ايران را هموار سازد تا آخر ايستاده ايم .
در برابر خاطره شكوهمند دهها هزار جانباختة راه آزادي و رنج و شكنج همه زندانيان سياسي سر تعظيم فرود مي آوريم و در پيشگاه ملت ايران با آنان تجديد عهد مي كنيم.
در اين جا از خانم رجوي و دبيرخانه شورا محترمانه خداحافظي مي كنيم . از دور روي ديگر همراهان ديرينه را مي بوسيم و با مهر و دوستي بدرود مي گوئيم.
زنده باد آزادي نابود باد رژيم ولايت مطلقه فقيه برقرار باد جمهوري ايراني
( بر پايه دموكراسي پارلماني, لائيسيته و حقوق بشر)
محمد رضا روحاني
كريم قصيم
مهدی سامع
با انتشار متن استعفای آقایان محمد رضا روحانی و کریم قصیم که اینجانب هم اولین بار از طریق رسانه ها از آن اطلاع پیدا کردم، کوشش کردم تا از متن منتشر شده دریابم که انتقاد اصلی و یا مساله گرهی این جدایی کدام موضوع است و بنابراین وقتی برای بار دوم شروع به خواندن متن استعفا کردم، تیتر نامه برایم سوال برانگیز شد. در بار اول اساساً به تیتر توجهی نکرده بودم و بیشتر به دنبال علت این اقدام بودم.
1:عنوان استعفا
آقایان با تیتر «متن استعفا جهت درج در رسانه های فارسی، توسط دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران تقدیم می شود، 15 خرداد 1392»، متن مزبور را به رسانه ها «تقدیم» کردند. این در حالی بود که دبیرخانه شورا حتی این فرصت را پیدا نکرد تا در مورد واقعی یا غیر واقعی بودن ای میل دریافتی یک تحقیق اولیه انجام دهد.
این شیوه عمل علاوه بر جنبه غیراخلاقی آن، در خوش باورانه ترین ارزیابی، ایجاد شک و تردید می کرد. سوال اصلی این است که چرا دو عضو شورا نامه ای با عنوان
«توسط دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران تقدیم می شود» را خود برای رسانه ها ارسال می کنند. آیا آقایان روحانی و قصیم معنی کلمه «توسط» را نمی دانستند؟ آیا برای مثال من حق دارم یک نامه برای نویسندگان استعفا ارسال کنم و در عنوان نامه بنویسم توسط آقایان روحانی و قصیم به رسانه ها تقدیم می شود و شخصاً برای رسانه ها ارسال کنم؟ بسیاری که در مرحله اول متن استعفا را در رسانه ها مشاهده کردند، چنین برداشت می کردند که نامه از طریق دبیرخانه شورا برای رسانه ها ارسال شده و بنابراین نتیجه می گرفتند که اقدام جدایی حاصل بحث درون شورایی است. افرادی با خود من تماس گرفته و سوال آنها این بود که چرا در بحثهای درونی به توافق نرسیدید؟ وقتی من به آنها اطلاع می دادم که علیرغم چند تماس تلفنی که موضوع آن احوالپرسی بوده، هیچ بحث و یا اشاره ای که به مساله استعفا منجر شود، نه با من و نه با دیگر اعضای شورا، نبوده، آنها باور نکرده و این را حمل بر رازداری می کردند. در هیچ یک از چند رسانه ای که به طور تقریباً همزمان متن استعفا را منتشر کردند، قید نشده بود که این نامه از طریق آقای کریم قصیم ارسال شده است. البته چنین قیدی هم مرسوم نیست و از این جنبه اشکالی بر آنان وارد نیست. آقایان روحانی و قصیم حق دارند هر زمان که مایلند در مورد شرکت و یا عدم شرکت خود در یک ائتلاف سیاسی تصمیم گرفته و آن را اجرا کنند. اما این سوال کلیدی همچنان باقی می ماند که چرا چنین عنوانی برای متن استعفای خود انتخاب کردند و چرا یک فاصله زمانی مناسب و نه حدود 30 دقیقه، برای ارسال متن استعفا به دبیرخانه شورا و سپس به رسانه ها در نظر نگرفتند؟
به گمان من سوال اول بسیار مهم تر و اساسی تر از نکته دوم است. حتی اگر آقایان مستعفی نمی خواستند این فاصله زمانی را در نظر گیرند، باید به جای «جهت درج در رسانه های فارسی»، شورا را خطاب قرار می دادند و در پایان نامه می نوشتند که «رونوشت جهت اطلاع رسانه ها» ارسال می شود. نویسندگان متن استعفا از شیوه ای که می توانست صحنه را مخدوش نکند، استفاده نکرده و آگاهانه یا ناآگاهانه چنین شیوه ای را برگزیدند. من کنجکاو نیت آنان نیستم، نتیجه این شیوه عمل، غیر اخلاقی و زشت است.
2:التزام و استقلال
من در این متن هیچ موردی که نشان دهنده نقض التزام به مصوبات شورا از جانب کسانی که در شورای ملی مقاومت هستند باشد، ندیدم. بدیهی است که جدایی از یک جریان سیاسی یک حق است و هرکس یا هر نیرویی می تواند تصمیم به ادامه همکاری و یا قطع آن بگیرد، اما وقتی در هنگام جدایی ادعاهایی مطرح می شود که صحنه را تاریک و در نتیجه به آگاهی دیگران کمکی نمی کند، حق کسانی که مورد ظلم قرار گرفته اند ایجاب می کند که صحنه را در حد توان خود شفاف سازند.
در متن استعفا انبوهی ادعا در قالب جملاتی مبهم و در مواردی نامربوط مطرح شده است.
این که در یک ائتلاف سیاسی اختلافات جدی وجود داشته باشد نه یک پدیده غیرعادی ست و نه ضد ارزش. برعکس اگر در یک ائتلاف دیدگاههای متفاوت و نگرشهای گوناگون وجود نداشته باشد، فقط می توان آن را جسم بی جان تعریف کرد. ارزش این است که دیدگاهها و جریانهای گوناگون ضمن حفظ همه گوناگونیهای خود، برای یک هدف مشترک متحد شده و از این اتحاد حفاظت کنند. نکته مهم در این رابطه تدوین معیارها برای تنظیم روابط مجموعه ای از دیدگاهها و گرایشات مختلف است که حاملان آن برای یک هدف مشترک با هم همکاری می کنند. این معیارها همان اسنادی ست که در نهایت به تصویب و امضای جمع می رسد.
بنابرین التزام به آن چه به تصویب و امضای یک مجموعه رسیده، ادامه همکاری را امکان پذیر و راه را برای تقویت آن هموار می کند. در چارچوب این التزام، همه شرکت کنندگان در ائتلاف حق دارند که به نشر عقاید و دیدگاههای خود بپردازند و برای پیشبرد نظر خود تبلیغ، ترویج و سازماندهی کنند.
در یک ائتلاف و در چارچوب التزام مشترک، نیروها و افراد حق ندارد مانع تبلیغ، ترویج و سازماندهی مستقل یکدیگر شوند. این که افراد و نیروهای سیاسی با هر کمیت و کیفیتی از چه ادبیاتی در تبلیغات خود استفاده می کنند، از ارگانها و نهادهایی که در اختیار دارند چگونه استفاده می کنند و... به خود آنها مربوط و تنها موارد التزام آنها را محدود می کند. به گمانم همین نکته اساسی را آقایان قصیم و روحانی مخدوش و غیر شفاف می کنند، تا به نتیجه دلخواه خود رسند.
3: رسانه افراد و نیروهای مقاومت
در متن استعفا نوشته شده:«مسئولان شورا طرح جبهه همبستگی ملی را منتفی اعلام نکرده اند، گاه حتی خود آقای رجوی به آن توجه می دهند، اما عمل و اقدام مشخص؟ در واقع نه تنها به پرسشهای مربوط به جنبه های تبلیغی و رویکردهای لازم عملی روی خوش نشان نداده اند، برعکس، .... حتی حاضر نشده اند بین نام و شکل/ محتوای سایت «همبستگی ملی» دستکم تناسبی منطقی برقرار کنند. همین تعارض دیرینه در مورد عنوان «سیمای آزادی - تلویزیون ملی ایران» نیز سئوالی بی جواب مانده است!»
از «روی خوش نشان ندادن» که واقعیت ندارد و دقیقاً برعکس بوده می گذرم، چرا که آقایان همیشه حرفهای خود را که در اکثر موارد از موضع وحدت طلبانه بوده هر وقت که می خواستند مطرح می کردند.
ابتدا به نکته دوم می پردازم. از نگاه نویسندگان استعفا، بین نام و شکل/ محتوی سایت «همبستگی ملی» و عنوان «سیمای آزادی - تلویزیون ملی ایران» یک «تعارض دیرینه» وجود دارد. از نظر آقایان قصیم و روحانی چون سازمان مجاهدین خلق ایران از کلمات همبستگی، ملی، آزادی و ایران برای سایت و تلویزیون خود استفاده کرده، باید به دیگران حق دهد که در مدیریت آن مشارکت داشته و هر توصیه و یا رهنمود دیگران را دربست قبول کند. من در یک جلسه با حضور بسیاری از اعضا و مسئولان کمیسیونهای شورا با صراحت گفتم که «سایت همبستگی» و «سیمای آزادی - تلویزیون ملی ایران» متعلق به مجاهدین است و گرچه تا کنون از توصیه ها و رهنمودهای اعضای شورا استفاده کرده، اما تصمیم گیرنده در مورد سیاستهای راهبردی و کاربردی آن، نه از وظایف و اختیارات شورا که مربوط به خود این سازمان است. در همان جلسه تاکید کردم که «نبردخلق»، سایتهای سازمان ما همچون، «ایران نبرد»، «جنگ خبر»، «رادیو پیشگام» و... مربوط به ما (سازمان چریکهای فدایی خلق ایران) است و کسی نمی تواند در امر سیاست گذاری آن مداخله کند و باز هم تاکید کردم که فیس بوکهای اعضای شورا نیز شامل همین قانون می شود و هشدار دادم که اگر امروز ما در اموری تبلیغاتی مربوط به یکی از اعضای شورا دخالت کنیم، وضعیتی به وجود می آید که «حق تبلیغ و ترویج و سازماندهی مستقل» از اعضای شورا سلب خواهد شد.
همچنین به این نکته پرداختم که هیچ یک از اعضای شورا نمی توانند یکدیگر را از استفاده از کلمات و ترمها در نامگذاری رسانه های خود محدود کنند. این گونه محدودیتها ناقض اصل حق انتخاب و اصل آزادی بیان است و در پایان به تاکید گفتم که تنها پارامتر محدود کننده «التزامات مشترک» است.
به گمانم باور نویسندگان استعفا به این نکات که از اصول اساسی یک ائتلاف سیاسی در اپوزیسیون و نه در قدرت است، تبعیض آمیز می باشد. یک مثل رایج مساله را روشن می کند، «مال من برای خودم، مال دیگران هم برای من».
ناگفته نماند که آقایان در موارد بسیار از دو رسانه ای که نام برده اند استفاده کرده اند که به مواردی از آن در زیر اشاره می کنم. این هم روشن و آشکار است که متنی که به وسیله یک فرد نوشته می شود، بیان کننده نظر خود اوست، درحالی که نوشته و یا بیانیه ای که به وسیله افراد گوناگون تهیه و تصویب می شود، حاصل نظرات جمع را منعکس و بنابراین در شکل و محتوا با نوشته های فردی تفاوت دارد.
4:چند بدآموزی
اما در مورد تبلیغات مربوط به نیروها و افراد شرکت کننده در ائتلاف سیاسی چند بدآموزی وجود دارد.
در یک ائتلاف لائیک که چند نیرو و یا فرد مذهبی شرکت دارند و به اصول مربوط به جدایی دین از دولت اعتقاد و التزام دارند، نباید این حکم را صادر کرد که این نیروها و افراد نمی توانند مراسم خاص خود را برگزار کرده و به تبلیغ دین خود بپردازند. این ناقض اصل لائیسیته است. وقتی بزرگترین و سازمانیافته ترین سازمان مسلمان عضو شورا به طور پیوسته و از طریق بالاترین مسئولان آن از جدایی دین از دولت دفاع می کند، وقتی این نیرو تنها نیروی مسلمان ایرانی است که حکم قتل سلمان رشدی را محکوم می کند و...، این را باید یک فرصت تاریخی تلقی کرد و نباید برای این جریان در برگزاری و تبلیغ مراسم مذهبی خود محدودیتی جز تعهد به التزامات ائتلاف قایل شد. این مساله هم روشن است که این حق شامل همه ادیان و مذاهب و همچنین کسانی که اعتقادی به هیچ دین و مذهبی ندارند می شود. در هر مورد البته هرکس حق دارد و مختار است که در این یا آن مراسم خاص شرکت داشته و یا نداشته باشد.
بد آموزی دوم مربوط به حق «آزادی اندیشه و بیان» است. برای عده ای این حق همچون یک خیابان یکطرفه تعریف می شود و یا برای «بیان» یک فرم در نظر گرفته می شود که همگان باید از این فرم پیروی کنند. ما بارها دیده، شنیده و خوانده ایم که عده ای با کینه و دشمنی و با زشت ترین کلمات و با انبوهی دروغ، هرچه خواسته اند در باره مقاومت و به خصوص مجاهدین خلق گفته اند. از «قاتل»، «بی وطن»، «مزدور بیگانه» و... گرفته تا اتهامات رکیک که در مواردی علیه آقایان مستعفی هم به کار برده شده است. حتی طلبکارانه می نویسند که چرا مسعود رجوی زنده مانده و اگر زنده است آدرس او چیست؟ آقایان روحانی و قصیم به خوبی می دانند که این مورد در هیچ جنبشی مرسوم نبوده و در اپوزیسیون ایران هم تا امروز سابقه ندارد که کسی به دنبال ردیابی و حذف فیزیکی مسئول یک جریان سیاسی که سراپا در جنگ با رژیم است باشد و - با تاکید - آقایان می دانند که این مورد مساله اصلی دستگاههای امنیتی رژیم ایران است که به طور پیگیر همه جا و به هر وسیله و در مذاکرات با هر دولت و نهاد بین المللی به دنبال کشف آن هستند. البته که هرکسی آزاد است که هرچه می خواهد بگوید، اما آیا طرف مقابل حق ندارد از خود دفاع کرده و در جواب مدعی، وقتی سوال را علنی منتشر می کند، جواب دهد که این سوال وزارت اطلاعات است. وزارت اطلاعات با انبوهی از سایتهای شناخته شده به طور روزمره به گفتمان سازی علیه مقاومت ایران می پردازد. بسیاری از این گفتمانها با شیوه های نامحسوس و ظاهراً خوش آب و رنگ به درون اپوزیسیون و ایرانیان ضد رژیم، نفوذ داده می شود. آیا کسی که با استفاده از حق آزادی بیان به جوابگویی می پردازد را باید مورد سوال قرار داد؟ شاهد بودیم که وقتی یکی از رهبران حزب سوسیالیست فرانسه به دولت راست سارکوزی پیوست، بسیاری از رسانه ها و منجمله رسانه های سوسیالیستها او را خائن معرفی کردند و کسی هم حق آنها برای اعلام موضع را نفی نکرد. خود آقایان قصیم و روحانی مقالات زیادی، با کلمات و تیتر مورد دلخواه خود نوشته اند که بیشتر آنها در نشریات شورا و ایران زمین و در سایت همبستگی ملی چاپ شده است.
تیتر چند مقاله، نویسنده محمد رضا روحانی:
- «کی شود دریا به پوز سگ نَجِس»
- «حسن تارزان و "پرزیدنت"»
- «بی ناموس»
- «چه کسی مثل گاو تحلیل می کند؟»
- «لاهیجی نمی داند؟ بیچاره کاپوها»
- «بوسه بر نعل خونخواران»
- «در معنای استغفار و عفو»
و تعدادی مقاله با نام مستعار
تیتر چند مقاله، نویسنده کریم قصیم:
- «کسی که... بر سر می مالد و آفتاب می نشیند!»
- «ضدیت فراش "انقلاب اسلامی" با جبهه ضد فاشیستی»
- «چوب را بلند کردم که گربه دزده حساب کار خود را بکند»
- «پریشان گویی مریدان شاه و شیخ»
- «کاشفان طاق نسیان»
- «معتاد خمینی»
- «جهالت مصلحتی»
- «مهندسی مشاور جماران»
- «تصویر حدیث غاب»
- «ابهام زدائی»
و تعدادی مقاله با نام مستعار
از این نمونه ها دهها مورد وجود دارد که من فقط چند نمونه آن را ذکر کردم. چه خوب است که آقایان که اکنون با درج بعضی مقالات در سایت همبستگی به خاطر لَحن آن مخالفت می کنند، کمی هم برای دیگران حق آزادی بیان قایل شوند. بر اساس کدام موازین آقایان روحانی و قصیم می توانند از کلمات «گاو، خر، شبدرقلی، خر مرد رند، پوزِ سگ، حسن تارزان، بی ناموس، فراش، گربه دزده، معتاد خمینی و...» استفاده کنند و محمد اقبال نمی تواند بر اساس حق آزادی بیان آن گونه که صلاح می داند از کلمات استفاده کند؟ حق آزادی بیان آقایان مستعفی بوده و هست که به هر شکل و با صلاحدید خود از کلمات و جملات استفاده کنند. اما نمی توان این حق را انحصاری کرد. در کجا گفته شده که باید به یک شکل از آزادی بیان استفاده کرد؟ البته این حق نیز وجود دارد که هرکسی در موردی که نادرست می داند پاسخ دهد، سکوت کند و یا به دادگاه شکایت کند. آقای روحانی بارها به مسئولان سازمان مجاهدین به اصرار توصیه می کردند که در مورد اتهاماتی که برخی رسانه ها و یا افراد به آنان وارد کرده اند، طرح شکایت کنند. طی ده سال گذشته که مجاهدان شهر اشرف و اخیراً زندان لیبرتی تحت شدید ترین سرکوبها و تهدیدها بوده اند، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با هزینه های بسیار و از طریق تعداد اندکی از بریدگان که به مزدوری وزارت اطلاعات درآمده اند، به شیوه شیطان سازی از مقاومت مشغول بوده است. هدف وزارت اطلاعات روشن ولی شیوه های عمل آن همیشه روشن و شفاف نیست. رژیم می خواهد مقاومت و پایداری را نابود کند. آزادی بیان فقط حق مجریان خط مشی وزارت اطلاعات نیست، مقاومت و مجاهدین هم حق دارند این سیاست را افشا و ماهیت آن را روشن کنند.
سومین بدآموزی به مساله برخورد با رسانه ها مربوط می شود. آیا یک مقاومت زیر فشار و سرکوب رژیم حاکم و سرویسهای امپریالیستی حق ندارد که رسانه ای را تحریم کند؟ تحریم شکلی از مبارزه سیاسی و مدنی است. شورای ملی مقاومت یک اپوزیسیون است و نه دولت. می تواند یک رسانه را تحریم کند و با آن رسانه مناسبات نداشته باشد. بر طبق ماده واحده شورا که در تاریخ 16 دی 1388 به تصویب رسید و آقایان روحانی و قصیم هم آن را امضا کردند؛ «اعضای شورا، رسانه هایی را که آشکارا با مجاهدان اشرف خصومت میکنند، مورد تحریم قرار میدهند و هر نوع همکاری و مراوده با آنها را برخلاف مصالح عالیه مردم ایران و قیام علیه دیکتاتوری مذهبی و تروریستی میدانند». آیا تحریم یک رسانه به معنی پایمال کردن حق آزادی بیان است؟ آیا بسیاری نیستند که رسانه های مقاومت را البته به طور غیر شفاف، تحریم کرده اند؟ آقایان مستعفی به جای این که به طور مشخص بیان کنند که حق آزادی بیان چه کسی محدود یا پایمال شده، با کلی گوئی و مبهم گویی می خواهند چنین وانمود کنند که برخورد خودشان «متمدنانه» و برخورد کسانی که در شورا مانده اند «غیر منعطف» بوده است.
5: جبهه همبستگی
اما در مورد جبهه همبستگی ملی. موضوع همبستگی ملی از کنسرت پاریس شروع و پس از برخی بحثها و پیشنهادات، طرح جبهه همبستگی توسط مسئول شورا ارایه و سرانجام در یک اجلاس طولانی در سه ماده و یک تبصره در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۸۱ در شورای ملی مقاومت ایران بهتصویب رسید. جوهر این طرح چنین است که:«شورا، طرح جبهه همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی را اعلام میدارد و در چارچوب این جبهه آماده همکاری با دیگر نیروهای سیاسی است». در این طرح «همکاری با دیگر نیروهای سیاسی» سرنگونی طلب مطرح است و نه «شخصیتهای سیاسی» سرنگونی طلب. اما این بحث هرگاه در شورای ملی مقاومت مطرح می شد، بعضی از شخصیتهای عضو شورا به شمول آقای روحانی و در موارد کمتری آقای قصیم، از آمادگی بالقوه تعدادی از شخصیتهای سیاسی برای حضور در این جبهه صحبت می کردند. گرچه به گمان من این ارزیابی واقعی نبود، اما موضوع در اساس خارج از حوزه طرح بود، هرچند که ساعتها وقت صرف صحبت در این مورد می شد و در نهایت بحث به این نقطه می رسید که ما باید به سراغ تعدادی از هواداران جنبش مقاومت و چند شخصیت مستقل هنری و فرهنگی رفته و با آنها جبهه همبستگی را پایه ریزی کنیم. من در یکی از این بحثها ضمن مخالفت با شکل طرح مساله به خاطر این که با طرح جبهه همبستگی تطابق ندارد، به شوخی گفتم شما اگر شورا را یک متن تایپ شده با فونت 12 بدانید، اکنون می خواهید این متن را به فونت 16 تبدیل کنید و سوال کردم که لطفاً یک نیروی سرنگونی طلب نام ببرید که برای تشکیل جبهه اعلام آمادگی کرده باشد و هیچ جوابی نشنیدم. البته اتحاد، همبستگی و تشکیل جبهه علیه رژیم ولایت فقیه کار پسندیده ای ست، اما انجام آن به عوامل مختلفی بستگی دارد که در حوصله این مقاله نیست.
اما در مورد ارتباط با دیگر نیروها و شخصیتهای جمهوریخواه سرنگونی طلب، نویسندگان متن استعفا می نویسند:«دیوار کشیدن به دور خود، سخن نگفتن با دیگر ایرانیان و رویگرداندن از "عروسی و عزا" ی هموطنان راهکار انقباضی است». من در پاریس در عزای بسیاری از بازماندگان نیروهای سرنگونی طلب، در چند عروسی، در تظاهرات نیروهای سرنگونی طلب علیه جمهوری اسلامی، در مراسم یادمان کشتار زندان سیاسی، در اکسیونهای حمایت از جنبش کارگران و مزدبگیران و ... که دیگر نیروهای سرنگونی طلب برگزار کرده اند شرکت کرده ام، اما آقای روحانی که ساکن پاریس هستند را از زمانی که عضو شورا شد در این گونه مراسم ندیدم. در مورد آقای قصیم اطلاعی ندارم. بد نیست انسانها کمی هم به خود نگاه کنند. بعید است که 5 میلیون ایرانی در خارج از ایران باشند، اما اگر به طور نسبی ارزیابی کنیم، درصد ایرانیانی که با مقاومت ایران به طور مستقیم و غیر مستقیم در ارتباط هستند، قابل مقایسه با دیگر جریانهای سیاسی نیست.
6:قیامهای خاورمیانه
آقایان قصیم و روحانی در متن استعفای خود نوشته اند:«تجربه خمینی در پاریس یادمان نرود. مصر کنونی که جلوی چشم همه است. بارها به مجاهدین گفته ایم که در صحنه سوریه نیز «اپوزیسیونهایی» به غایت ارتجاعی و ... کنار دیگران علیه دیکتاتور خونریز دمشق فعالند. باید احتیاط کرد و متمایز موضع گرفت. آنهایی که به صراحت خواهان دموکراسی و جدایی دین از دولت نباشند به یقین صرفاً مصرف کننده دوستی آزادیخواهان خواهند بود!»
این جملات شگفتی بسیار برای من ایجاد کرد. گویی من با دو قصیم و روحانی دیگر روبرو بودم وقتی از ارتباطات گسترده مقاومت با نیروهای دمکراتیک، لائیک و سازمانهای اجتماعی این کشورها به حق ستایش می کردند. آقایان قصیم و روحانی بارها و بارها در جلسات درونی و سخنرانیهای بیرونی از این که جلب پشتیبانی جهانی و منطقه ای از مقاومت در تاریخ بی سابقه است، سخن گفته اند. نگرانیها خاص آقایان نبوده و خط مشی شورا در این باره با مشارکت خود آقایان مستعفی مدون و به امضای آنها هم رسیده است. از زمانی که بهار عرب شروع شد، شورای ملی مقاومت ایران طی دو بیانیه سالانه خود به این موضوع پرداخته است. ناچارم متن کامل آخرین موضع گیری مشترک شورای ملی مقاومت ایران مورخ 15 مرداد 1391 را یادآوری کنم. شورا در این بیانیه که پس از بحث و مشورت طولانی با امضای اعضای شورا و منجمله آقایان روحانی و قصیم با تیتر «بهار عرب و مقابله رژیم با قیام مردم سوریه» منتشر شد، اعلام کرد:«با شروع قیامهای مردم خاورمیانه و شمال آفریقا و پس از آن که انقلاب یاسمن در تونس به پیروزی رسید و سپس قیام مردم مصر منجر به سرنگونی دیکتاتوری مبارک شد، خامنه ای، به طمع بلعیدن این قیامها با عنوان بیداری اسلامی، درصدد برآمد که همچون در مورد جنگ و اشغال عراق، جای پای ولایت فقیه را در این کشورها مستحکم کند. موضع گیریهای صریح نیروهای سیاسی و اجتماعی این کشورها علیه ادعاها و مطامع پلید خامنه ای و حضور گسترده جوانان در مسایل سیاسی بهار عرب، ولی فقیه رژیم ایران را سخت برآشفت و به موضع تدافعی کشاند. ما در بیانیه سال گذشته اعلام کردیم که طمع رذیلانه خامنه ای «خیلی زود نقش بر آب گردید و رؤیای ”انقلاب اسلامی” در خاورمیانه و شمال آفریقا به کابوس سقوط رژیم سوریه تبدیل شد». در همان بیانیه پیرامون خصلت و جهتگیریها و نتایج این قیامها اعلام کردیم:«خصلت تودهیی و حضور طیف گسترده و گوناگونی از گرایشهای سیاسی و اجتماعی در این خیزشها، عامل تعیین کننده جدیدی را وارد معادلات سیاسی کرده که سبب شده است با وجود انواع مطامِع و مَقاصِد قدرتهای بزرگ و نیز ضعف در رهبری این خیزشها، فرهنگ و ادبیات انقلاب و قیام بار دیگر در ابعاد کلان وارد مناسبات اجتماعی و سیاسی شود. طی دو دهه گذشته، مماشاتگران با دیکتاتورها با بهانه مخالفت با خشونت و در حقیقت تائید خشونت و سرکوب از جانب مستبدان، هرگونه برآمد توده ای رادیکال را نفی و علیه آن لجن پراکنی و تبلیغات زهرآگین می کردند. اکنون این مردم خاورمیانه و شمال آفریقا هستند که با شعار «الشعب یرید اسقاط النظام» (مردم سرنگونی نظام را می خواهند)، تاریخ جدید این منطقه استبداد زده را با قیامهای پرشور خود می نویسند. سیاست مماشات با نظامهای استبدادی در منطقه خاورمیانه به طور جدی به چالش کشیده شده و صفحه جدیدی در روابط بین المللی گشوده میشود.
ادامه قیام دلیرانه مردم سوریه، فداکاریها و پرداخت هزینه های سهمگین از جانب مردم پر شور سوریه و در مقابل درنده خویی بشار اسد، به تیتر اول رسانه های همگانی جهان تبدیل شده است. بیش از 18ماه است که مردم قهرمان سوریه در میان آتش و خون به مبارزه علیه دیکتاتوری بشار اسد ادامه می دهند. امدادهای مالی، لجستیکی، نیرویی و نظامی رژیم ایران به بشار اسد برای همگان آشکار است. خامنه ای در توجیه این سیاست ضد انسانی، ارتجاعی و وحشیانه خود بارها قیام مردم سوریه را وابسته به آمریکا به طور خاص و غرب به طور عام اعلام کرده است. اما ادامه قیام و جانفشانی مردم سوریه، رژیم ایران و شخص خامنه ای را در باتلاقی فرو برده که سرانجامی جز شکست و ننگ ندارد. واقعیت این است که قیام مردم سوریه و شکل گیری ارتش آزادی سوریه و پیوستن بدون وقفه مقامات سیاسی و نظامی رژیم بشار اسد به قیام، یک تحول کیفی در جنبش مردم سوریه ایجاد کرده است. خامنه ای که امنیت ولایت و سلطنت مطلقه اش را به بقای بشار اسد مشروط کرده و در همدستی با دیکتاتور سوریه از هیچ جنایتی فروگذاری نمی کند، مورد تنفر و انزجار اکثریت مردم خاورمیانه قرار گرفته است. اعلام تنفر و انزجار بسیاری از نیروها و شخصیتهای سیاسی اجتماعی گوناگون در خاورمیانه از سیاست ضد انسانی خامنه ای، نشاندهنده عمق و گستره شکست سیاست خامنه ای است.
خامنه ای در مقابل گسترش قیام مردم سوریه و شکل گیری جبهه بندی پیرامون آن، تلاش می کند تا به هر شکل ممکن از سقوط بشار اسد جلوگیری کند.
واقعیت این است که در جبهه بشار اسد تنها رژیم ولایت فقیه، با حضور مستقیم پاسداران و عواملش مانند حزب الله، به طور قاطع، و دولتهای چین، روسیه و دولت مالکی در عراق با گامهای لرزان قرار دارند. در مقابل یک صف بندی قدرتمند با عنوان دوستان سوریه ایجاد شده که در کانون آن اتحادیه اروپا، آمریکا، عربستان، قطر و ترکیه حضور دارند.
هرچند که وتوی قطعنامه های شورای امنیت توسط روسیه و چین جز در خدمت جنایت و کشتار بشار اسد نبوده و آمریکا و اروپا نیز برخلاف اصل «مسئولیت بین المللی حفاظت» از اقدام عملی در جلوگیری از این جنایات بازماندند.
پیروزی مردم سوریه و سرنگونی رژیم بشار اسد ضربه مهلکی به سیاست صدور تروریسم و بنیادگرایی رژیم ولایت فقیه خواهد زد و محور سیاست این رژیم در منطقه را، که طی سی سال روی ان سرمایه گذاری کرده است، درهم خواهد شکست.
شورای ملی مقاومت ایران با اعلام انزجار از حمایت خامنه ای از بشار اسد، حمایت و پشتیبانی کامل خود را از قیام مردم سوریه اعلام می کند و خود را در رنجهای مردم دلیر سوریه شریک می داند. پیروزی مردم سوریه در مسیر استقرار دموکراسی و حقوق بشر یک پیروزی برای ما و مردم ایران و شکست مهلکی برای ولایت خامنه ای است».
این که آقایان می نویسند؛ «بارها به مجاهدین گفته ایم که در صحنه سوریه نیز "اپوزیسیونهایی" به غایت ارتجاعی و ... کنار دیگران علیه دیکتاتور خونریز دمشق فعالند.» را چگونه باید تفسیر کرد؟ آیا شورا و مجاهدین آن گونه که رژیم تبلیغ می کند با القاعده در ارتباط و در کنار آنها می جنگد؟ آقایان می دانند که این دروغ را وزارت اطلاعات رژیم شایع کرده و در مواردی مقامات و یا رسانه های دولتی به آن دامن می زنند. ارتباط شورا با نیروهای خاورمیانه مخفی نیست. در کنفرانسها و جلسات مقاومت بارها تعداد زیادی از نیروها و شخصیتهای سیاسی با نام و عنوان خود شرکت کرده و گزارش آن از سیمای آزادی پخش شده است. در مورد سرنوشت مصر هم با وجود کشاکشهای موجود و ایزوله شدن جناح حاکم و رشد جنبشهای اجتماعی نمی توان نتیجه نهایی جدال را الزاماً به زیان نیروهای دمکراتیک ارزیابی کرد. اما یک سوال پیش می آید که من چند بار مطرح کرده ام. آقایان که از تجربه «خمینی در پاریس» بدون نتیجه گیری صریح، فقط هشدار می دهند، حتماً فراموش نکرده اند که سوال من این بود که «آیا ما از انجام انقلاب بهمن 1357 پشیمان هستیم؟» پاسخ من به طور صریح «هرگز» بود و بارها گفته ام که هرکس که در رویای انقلاب و تحول لوکس و پاستوریزه باشد، به ناچار یا منفعل می ماند و یا به دیکتاتورها تسلیم می شود.
نمی دانم پاسخ آقایان روحانی و قصیم در این مورد چیست؟ آیا طرح موضوع «خمینی در پاریس» بدان معنی است که توده های مردم خاورمیانه باید به خاطر این که بنیادگراها انقلاب را غارت می کنند، به دیکتاتورها تسلیم شوند؟ جای تردیدی نیست که نگرانیهای به حقی وجود دارد. اما اگر شرایط مساعد برای رشد جریان دمکراتیک در شرایط اختناق و دیکتاتوری را به طور فرضی «یک» بدانیم، این شرایط در بحران انقلابی و در جریان مبارزه ضد دیکتاتوری «صد» خواهد بود. لبه تیز دیکتاتورهای لائیک در خاورمیانه متوجه نیروهای دمکراتیک، آزادیخواه، چپ و جنبشهای اجتماعی بوده و خواهد بود. از این بحث که بگذریم، آقایان به طور مشخص نگفته اند که در موضع گیریهای مجاهدین و یا شورا کدام مورد وجود داشته که اولاً نقض التزام تلقی می شود و ثانیاً در حمایت از نیروهای «به غایت ارتجاعی» بوده است. آیا شورای ملی سوریه، ائتلاف ملی ... و ارتش آزاد سوریه جریانهای «به غایت ارتجاعی» هستند؟ آقایان مستعفی با طرح گُنگ موضوع به دنبال حل چه موضوعی هستند؟ و سوال دیگر این که اگر دیکتاتوری بشار اسد مردم سوریه را قتل عام می کند، ما باید در محکوم کردن این کشتار بی سابقه تبعیض قایل شویم؟
به گمان من طرح کلی این موضوع، دامن زدن به همان گفتمانی است که طراح آن وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است. این گفتمان به دروغ این شایعه را رواج می دهد که مجاهدین با القاعده سوریه در ارتباط بوده و در کنار آنها قرار دارند. اگر آقایان مستعفی، مخالف این گفتمان خطرناک که منجر به خسرانهای زیاد برای جنبش مقاومت و جنبشهای اجتماعی مردم ایران می شود هستند، اخلاق حُکم می کند که از خاک پاشیدن به چشم مردم ایران فاصله گیرند.
7:قطب بندی سیاسی
آقایان قصیم و روحانی می نویسند:«این ائتلاف، برغم همه ترورهای فیزیکی و انواع توطئه های رژیم و قدرتهای بزرگ ... ، و وجود دایمی فشارهای گوناگون که بر همه کوشندگانش از جمله بر ما رفته، با همه ی افت و خیزهای سیاسی، اشتباهات و کم و کاستیها، آری جدّیترین و قدرتمندترین ائتلاف فعال علیه ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران بوده است».
قبل از این که وارد بحث در باره محتوای این جمله و نتایجی که از آن می توان گرفت شوم، عمد دارم بر فعل «بوده است» که در پایان جمله آمده است، مکث کنم. چرا؟ برخی از کسانی که در گذشته از شورا جدا شده اند، تاریخ و موجودیت این ائتلاف را با وجود خودشان تعریف کرده اند. تا وقتی بودند، شورا به مَدَد وجود آنان خوب بوده و با خروج آنان فروپاشیده است. رژیم هم این گفتمان را به طور مستقیم و یا غیر مستقیم ترویج و تبلیغ می کرد که خروجیها مستقل و آزاد اندیش بوده و آنها که مانده مزدور
اکنون در 15 خرداد 1392 آقایان شهادت می دهند که این ائتلاف «جدّیترین و قدرتمندترین ائتلاف فعال علیه ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران بوده است». اگر نظر نویسندگان متن استعفا مانند کسانی است که در بالا به آن اشاره کردم، با خوش بینی می توانم بگویم که دچار اشتباه محاسبه شده اید. اما فرض من تا این لحظه است که آقایان چنین نظری ندارند و از این زاویه ادامه می دهم. در مورد «اشتباهات کم و کاستیها» هم چانه زنی نمی کنم. یک موجود زنده تا وقتی زنده است و عمل می کند، دچار اشتباه و خطا هم می شود. رویای انقلاب و تحول لوکس، بی لَک و پیس و پاستوریزه به ناکجا آباد ختم می شود.
مارکس که او را بزرگترین اندیشمند هزاره دوم می دانند، در ارزیابی و راهکارهای انقلابهای سالهای 1847 و 1348 در فرانسه و آلمان، علیرغم آن که در صحنه عمل انقلابی حضور جدی داشت، دچار اشتباه محاسبه می شد و در مواردی ارزیابیهای نظری اش در عمل به صورت دیگری تحقق پیدا می کرد. اما او انقلابی بود و در کوران انقلاب و برای رهایی کارگران و زحمتکشان با تمام وجود پیکار می کرد.
در مورد ابعاد سرکوبگری رژیم و ترورهای فیزیکی و فشارهای گوناگون و توطئه های رژیم و قدرتهای بزرگ هم خود آقایان در حد مطلوب در جریان هستند. مساله کانونی این است که این ائتلاف «جدّیترین و قدرتمندترین ائتلاف فعال علیه ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران» است. اگر این چنین است و با توجه به واقعیتهای عملی، از نظر سیاسی یک قطب بندی بین این ائتلاف و رژیم حاکم وجود دارد. این قطب بندی مُهر خود را بر هر کُنِش و واکُنِش جامعه زده و خواهد زد. خط مشی اساسی ائتلاف مشخص و روشن است، مبارزه با تمام وجود برای سرنگونی رژیم حاکم و همه دسته بندیها و باندهای درونی آن. خط مشی رژیم هم مشخص است، دست زدن به هر اقدام و در هر زمان و مکان برای نابودی این ائتلاف و مقاومت. راهکار رژیم نابودی و درهم شکستن تشکیلات محوری و اصلی این ائتلاف و حذف فیزیکی «سَر» آن است.
ردیابیهای رژیم در مورد مسعود رجوی به منظور ترور فیزیکی او بر کسی پوشیده نیست. برای خامنه ای و دستگاههای عریض و طویل او این یک پروژه مبرم و همیشه روی میز است.
کشتارهای سبعانه در زندانها در دهه شصت، حملات جنایتکارانه موشکی به قرارگاه اشرف قبل از سال 2003 و حملات دولت نوری المالکی به اشرف و لیبرتی به منظور درهم شکستن و نابودی سازمان مجاهدین خلق صورت گرفته است. به این موارد باید توطئه ها، شیطان سازیها، لیست ننگین تروریستی و همکاری قدرتهای بزرگ با رژیم به منظور تحقق این هدف را اضافه کرد.
این است وضعیت عینی صحنه مبارزه سیاسی. بنابرین اگر آقایان روحانی و قصیم هنوز بر این اعتقاد دارند که این ائتلاف «جدّیترین و قدرتمندترین ائتلاف فعال علیه ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران» است، باید همان نتیجه ای از این جمله بیان کنند که در چند دهه قبل بارها با صدای بلند بیان کرده اند. هرکس و هر نیرویی که برای درهم شکستن این ائتلاف به طور عام و سازمان مجاهدین خلق ایران به طور خاص تلاش نظری و عملی کند و با شیوه های آشکار و پنهان به دنبال ردیابی مسئول شورا که نتیجه عملی آن کمک به ترور فیزیکی او است، آگاهانه و یا ناآگاهانه، مستقیم و یا غیر مستقیم در خط کمک و یاری به «ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران» بوده و در عمل در خط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی عمل می کند. نباید صحنه را با جملاتی از قبیل این که «هر مخالف» را نباید «اطلاعاتی» معرفی کرد، تاریک نمود. مناسبات ما با سایر نیروهای سیاسی را «بیانیه ملی ایرانیان» که آقایان روحانی و قصیم هم آن را امضا کرده اند، مشخص می کند.
حرف و پیام مشخص است، سیاست درهم شکستن تشکیلات مقاومت و زدن سَر آن، سیاست رژیم و نهادهای اطلاعاتی آن است. برای رژیم این یک پروژه حیاتی است. هر کسی با هر ادعایی در این راه به طور نظری و عملی گام بردارد، در خدمت رژیم و علیه مبارزه و قیام مردم ایران برای آزادی قرار دارد. از جمله ی این ائتلاف «جدّیترین و قدرتمندترین ائتلاف فعال علیه ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران» است، هیچ نتیجه منطقی جز این نمی توان گرفت. تا نظر آقایان چه باشد؟
چهارشنبه 22 خرداد 1392 - 22 ژوئن 2013
* متن کامل استعفای محمد رضا روحانی و کریم قصیم
متن استعفا جهت درج در رسانه هاي فارسي
توسط دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران تقديم مي شود
15 خرداد 1392
حضور محترم خانم مريم رجوي و آقاي مسعود رجوي,
با سلام و به نام آزادي
استعفاي خود را از عضويّت در شوراي ملي مقاومت و مسئوليتهاي محوله اعلام مي داريم.
توضيحي كوتاه براي عموم
بيش از نيم قرن در داخل و خارج ايران , درسفر و حضر , و روزگار تبعيد با آزاديخواهان و كوشندگان راه آزادي ايران , از خانواده هاي سياسي گوناگون , افتخار همراهي و همرزمي داشته ايم.
نزديكي ما با سازمان مجاهدين خلق ايران از بيش از 34 سال پيش( 14 اسفند 1357 ) بر مزار دكتر مصدق آغاز شد. بعدها , از نيمه سال 60 با عضويّت در رزمنده ترين اتئلاف سياسي و لائيك تاريخ ميهنمان , همكاري و اتحاد عمل سياسي تا امروز ادامه يافت .
طيّ اين سه دهه پر فراز و نشيب و بسيار دشوار , پيوسته وظائف و الزاماتي را كه طبق مقررّات پذيرفته بوديم , وجداناً در حدّ امكان انجام داديم و به دستاوردهاي مشترك افتخار مي كنيم. از جمله اينها : افشاي جنگ طلبي خميني , تدوين و تصويب و تبليغ طرحهاي« صلح» , « جدايي دين از دولت» , « آزاديها و حقوق زنان» , « خودمختاري كردستان...» , همچنين افشاي پروژه اتمي پنهاني رژيم توسط سازمان مجاهدين خلق و شورا , مشاركت مداوم در انواع آكسيونها و رسانه هاي مقاومت براي پيشبرد جنگ سياسي عليه دشمن ضد بشري , مشاركت در تلاش عظيم براي حصول قريب 60 قطعنامه ملل متحد در محكوميّت رژيم به خاطر نقض حقوق بشر مردم ايران , تأسيس كميسيون محيط زيست شورا (1372) و بيست سال ادامه فعاليّت آن ,كه در نوع خود بين احزاب سياسي و اپوزيسيون هاي ممالك همتراز بي مانند بوده و..... و..... و سرانجام تصويب «طرح جبهه همبستگي ملي», كه دريغا تا كنون كامياب نشده است...
در واقع حتي فهرست كردن فعاليتهاي شورا طي اين سه دهه – كه ما دو رهروي كاروانش بوده ايم - از امكان و حوصله اين مختصر خارج است. دوست و دشمن اذعان داشته اند كه اين ائتلاف , برغم همه ترورهاي فيزيكي و انواع توطئه هاي رژيم و قدرتهاي بزرگ ... , و وجود دايمي فشارهاي گوناگون كه بر همه كوشندگانش از جمله بر ما رفته , با همه ي افت و خيزهاي سياسي , اشتباهات و كم و كاستيها , آري جدّيترين و قدرتمندترين ائتلاف فعال عليه ارتجاع و استبداد مذهبي حاكم بر ايران بوده است.
در عين حال ما هميشه , به خصوص طيّ دهه اخير و بيشتر در چهارسال گذشته , در مورد تنظيم روابط دروني , روشهاي برخورد به اشتباهات , فقدان پاسخگويي مناسب , نوع واكنش به انتقاد و منتقدان درون و بيرون شورا , شيوه تصميم گيري , همچنين چگونگي طرح و بحث تحليلهاي اساسي و رويكردهاي مبرم پيشنهادي و ..... با دشواريهاي گوناگون و فزاينده مواجه بوده ايم . طي ساليان دراز به سبب لاينحل ماندن تناقضات و افزايش و تراكم مشكلات جديد صبر و حوصله ما هم تحليل رفته است.
ما برحسب وظيفه ملي و مبارزاتي به طور مداوم و در محورهاي گوناگون پيشنهاد گشايش ديدگاهها , دگرگوني و شفافيّت سياستها و كاربرد روشهاي علمي و كارآمد ارائه كرده ايم كه به اختصار اشاره مي كنيم:
اجتماعي
گشايش ارتباطات و تماس معطوف به محيط زندگي سياسي , فرهنگي , هنري , رسانه اي , مدارس فارسي و.... حوزه جمعيّت 5 ميليوني ايرانيان خارج كشور , توجه بيش از پيش در برنامه ريزي سياسي و تبليغاتي بر فعاليّتهاي اقشار و طبقات و گروههاي تحت ستم در داخل و كوشش مستمر جهت رساندن صداي آنها به سازمانها و نهادهاي بين المللي (سنديكاها, نهادهاي حقوق بشري, و....) و جلب پشتيباني جهاني براي حمايت از پيكار آنان با سمتگيري در جهت قيام و سرنگوني رژيم جبار حاكم. تماس گسترده با انجمنهاي زندانيان سياسي, پناهندگي و كمپها
رسانه ها و تبليغات
بحث و ايجاد تحوّل در سياستگذاري رسانه اي برحسب ميزانهاي علمي و تخصصي , تغيير در محتوا و شكل رسانه هاي مقاومت برپايه معيارهاي حقوق بشري و لاييك( في المثل برابري حضور زن و مرد در برنامه هاي ورزشي تلويزيوني) , پيش گرفتن سياست حضور و ارائه مواضع مقاومت در كليه رسانه هاي فارسي زبان – اعم از ايراني (غيررژيمي) و بين المللي ( كه روزانه رويهم دهها ميليون شنونده و بيننده ايراني دارند) , دعوت از شخصيتهاي سياسي و فرهنگي و هنري و ژورناليستي نامدار سرنگوني طلب به رسانه ها و برنامه هاي مقاومت , فراهم آوردن فرصت چالش فكري و تبادل نظر , مباحثه و تعاطي بين گفتمانهاي گوناكون سرنگوني طلب .......
رويكرد سياسي و فرهنگي نسبت به ديگران ( ايراني و منطقه اي)
كوشش به همزيستي فعال و ايجاد حسن تفاهم و تقويت ارتباطات مبارزاتي با كليه سازمانها و احزاب مترقي و انقلابي ضد رژيم( درهراندازه و حدّي كه هستند) , به ويژه تجديد ارتباط با سازمانها و احزاب كردستان ايران , توجه به شخصيتهاي فرهنگي , هنري و مفاخر ادبي ايران و دعوت از آنان به نشستها و ميهمانيها ( نوروز و...) و البته به آكسيونهاي سياسي و غيره. با استمرار در چنين رويكردي است كه در غربت احساس تعلق به جمع تقويت و فضاي حيات سياسي مشترك سرنگوني طلبان شادابتر مي شود. ديوار كشيدن به دور خود , سخن نگفتن با ديگر ايرانيان و رويگرداندن از « عروسي و عزا » ي هموطنان راهكار انقباضي است و بس. به دوران انقلاب بهمن بنگريد , به تحولات دگرگونساز سه دهه اخير مراجعه كنيد : در «سال سرنگوني» رويكرد انبساطي در دستور قرار مي گيرد. اين يك قاعده قديمي جنبشها و سازمانهاي مردمي به ويژه در عصر انترنت و گسترش عمومي آگاهيهاست.
اما در مورد ايجاد رابطه و رايزني , دعوت و همنشيني با سازمانها , گروهها و نيروهاي ايدئولوژيك و نظامي- سياسي فعال در منطقه , يعني انواع « اپوزيسيون» ديكتاتوريهاي منطقه, ما بارها به دقت و احتياط توصيه كرده ايم . لزوم شناخت و انتخاب شريك مناسب درسي است كه طي دهسال اخير به دفعات در عراق و انبوه گروهها و اشخاصي كه به اشرف آمدند و رفتند تجربه شده است. ما بارها و به موقع هشدار داده ايم. تجربه «خميني در پاريس» يادمان نرود. مصر كنوني كه جلوي چشم همه است. بارها به مجاهدين گفته ايم كه در صحنه سوريه نيز « اپوزيسيونهايي» به غايت ارتجاعي و ... كنار ديگران عليه ديكتاتور خونريز دمشق فعالند. بايد احتياط كرد و متمايز موضع گرفت. آنهايي كه به صراحت خواهان دموكراسي و جدايي دين از دولت نباشند به يقين صرفاً مصرف كننده دوستي آزاديخواهان خواهند بود !
..............................
باري , ما در چهارسال گذشته نه تنها در هيچيك از محورهاي فوق گشايش و اصلاحي نديديم بلكه دردمندانه شاهد انقباض و تكرار اشتباهات نيز بوده ايم....
ادامه مطالبات اصلاحي فوق گاه حتي موجب خشم دوستان مجاهد و طبعاً عذاب ما بوده است. به ويژه كه همزمان به پرسشهاي مصرّانه افكار عمومي و مسائل مطروحه نيز پاسخ شايسته داده نمي شد.
لازم به يادآوري است كه ما , درست يا نادرست , بحث و بررسي مشكلات را به خارج شورا نمي كشانديم. مي كوشيديم سربسته و درخود , هنگام جلسات بزرگ , بيشتر در نشستهاي محدود ولي رسمي , پيشنهادهاي مشخصي براي موضوعات مورد اختلاف عرضه كنيم. به عنوان مثال در باره سياست تبليغاتي سيما و سايت... يا به تكرار در باب پشتيباني از پيكار اقشار گوناگون اجتماعي , فرهنگي و اقليتهاي مذهبي ايران.... خلاصه , لزوم پيروي از رويكردي اجتماعي در خدمت چشم انداز قيام و ...... ما هميشه طرفدار جدّي اقدام در جهت حفظ و اعتلاي جنبش مردم بوده ايم و تشكيلات شورا را اساساً براي پيشبرد اين مهم لازم مي دانيم. از ديدگاه ما برانگيختن و اعتلاي جنبش الويّت داشته است....
از ميان مسائل بيشمار و موضوعات مورد اختلاف , «جبهه همبستگي ملي» براي ما اهميّت خاصي داشته و بارها به جدّي گرفتن الزامات تحقق اين طرح توجه داده ايم: مدنظرقرار دادن جامعه ايراني خارج , درانداختن طرحي نو و تدبيري براي رفع موانع تماس , احياء و ارتقاء اعتماد و سپس اقدام به دعوت جدّي از واحدهاي گوناگون و پرشمار فرهنگي, هنري , اجتماعي . كلاً تلاش براي تدارك مقدماتي و الزامات اوليّه جبهه همبستگي .... چرا كه رژيم حاكم دشمن سياسي و فرهنگي مشتركمان بوده و هست..... ولي افسوس. در اين مورد حتي يك قدم مثبت كه توفيقي به حساب آيد و اميدي براي ادامه كار و كوشش ما شود ديده نشد.
بدون ترديد دفع توطئه هاي مداوم رژيم و ضربات پي درپي سياست مماشات توسط « ارباب بي مروت دنيا», همچنان كه گرفتاريهاي چهارساله اخير ناشي از وضعيت بحراني ساكنان اشرف و بعد هم ”ليبرتي” , خواهي نخواهي بخش اعظم انرژي مسئولان و به ويژه وقت خانم رجوي را به خود اختصاص داده اند. ما هم پيوسته به همين دليل دندان به جگر گذاشته و صبر پيشه مي كرديم بدون اين كه مأيوس شويم. اما آشكارا تعارضي هم وجود داشته است: مسئولان شورا طرح جبهه همبستگي ملي را منتفي اعلام نكرده اند, گاه حتي خود آقاي رجوي به آن توجه مي دهند, اما عمل و اقدام مشخص؟ در واقع نه تنها به پرسشهاي مربوط به جنبه هاي تبليغي و رويكردهاي لازم عملي روي خوش نشان نداده اند, برعكس, ....حتي حاضر نشده اند بين نام و شكل/ محتواي سايت «همبستگي ملي» دستكم تناسبي منطقي برقرار كنند. همين تعارض ديرينه در مورد عنوان «سيماي آزادي - تلويزيون ملي ايران» نيز سئوالي بي جواب مانده است! .....
اينها نمونه هايي از انبوه مشكلات سالهاي اخيرمان بوده اند.... در ماههاي اخير كه انواع معضلات جديد به دشواريهاي پيشين افزوده شده است:
افشاي مسائل شخصي و تعرض غيرقابل دفاع و علني چند ماه پيش به موضوعي كه درحوزه حقوق بشر افراد قرار دارد.
پيامهاي (نصيحت و انذار !) آقاي رجوي خطاب به سران غالب و مغلوب رژيم ولايت فقيه!
مداخله دادن مكرر و بي وجه كميسيونها و دبيرخانه شوراي ملي مقاومت در مسائل , و بعضاً مشاجراتي , كه آشكارا به ايدئولوژي و تشكيلات و .... سازمان مجاهدين خلق مربوط بوده اند....
ما نمي توانيم با اين كارها و رويكردها موافق باشيم. مي رويم , چون ديگر نارضايتي و نداي اعتراضِ شأن و وجدانمان بر سكوت و صبرمان چيره شده. نمي توانيم در پيشگاه ملت ايران و افكار عمومي و تاريخ / به عبارت ديگر نزد وجدان خويش پاسخگوي سياستها , رويكردها , كنش و واكنشهايي باشيم كه در بحث , تصميم و اجراي آنها مشاركتي نداشته ايم.
در پايان بر نكات زير تآكيد داريم:
ما درحدّ توان خويش از حق حيات و آزاديهاي اساسي هموطنانمان در خانه خود ساخته شان اشرف و همچنين ”ليبرتي” (كه آشكارا در بازداشت غيرقانوني و بي سلاح درمعرض كشتار قراردارند) قاطعانه دفاع مي كنيم.
همچنان خواستار و كوشنده راه سرنگوني تماميّت رژيم و برچيدن بساط جبارّيت حاكم بر ايران هستيم. و براي ايجاد شرايطي كه اعمال اراده ي آزاد ملت ايران را هموار سازد تا آخر ايستاده ايم .
در برابر خاطره شكوهمند دهها هزار جانباختة راه آزادي و رنج و شكنج همه زندانيان سياسي سر تعظيم فرود مي آوريم و در پيشگاه ملت ايران با آنان تجديد عهد مي كنيم.
در اين جا از خانم رجوي و دبيرخانه شورا محترمانه خداحافظي مي كنيم . از دور روي ديگر همراهان ديرينه را مي بوسيم و با مهر و دوستي بدرود مي گوئيم.
زنده باد آزادي نابود باد رژيم ولايت مطلقه فقيه برقرار باد جمهوري ايراني
( بر پايه دموكراسي پارلماني, لائيسيته و حقوق بشر)
محمد رضا روحاني
كريم قصيم
هادی خرسندی : بیا «انتخابات-بازی» کنیم
بیا «انتخابات-بازی» کنیم
..............................
............
بیا «انتخابات-بازی» کنیم
دم آخری صحنه سازی کنیم
بمالیم بر کله های همه
همان شیره را قابلمه قابلمه
همان شیرۀ خالص و پر دوام
ز محصول انگور باغ امام
همان شیرۀ این سی و چند سال
که در خیک مانده ست صاف و زلال
همان شیرۀ صادره از خمین
که بفشرده انگور آن میرحسین
همان شیره که شهره در خوبی است
فرآوردۀ دست کروبی است
همان شیرۀ هاشمی ساخته
که در خیک این ملت انداخته
(به رویش نیارید، حالش بد است
گناهش ز مرحوم سید احمد است!)
همان شیرۀ خیک ابریشمی
که جا مانده از دورۀ خاتمی
همان شیرۀ مکه و کربلا
که از صدر اسلام مانده به جا
همان شیرۀ خالص مذهبی
گرفته شده از مویز نبی
به همراه افزوده های جدید:
از آن جمله یکخرده خون شهید
کمی از تف رهبر این نظام
دو سه قطره از جام زهر امام
دو کیلو از آن کیک زردِ گران
دو کاسه لجن از ته جمکران
بمالیم بر سر زن و مرد را
هر آنکس که باور نمیکرد را
و نیز آن کسانی که با میل خویش
تراشیده موی و سر آورده پیش
اگرچه خبردار از مطلبند
پی کسب شیره به تاب و تبند
عوامانه کلی تظاهر کنند
مگر خمرۀ خویش را پر کنند
به خوشخدمتی شاکر و خوشدلند
دم حوزۀ رأی گیری ولند
هنرمندهایند از مرد و زن
یکیشان همان لطفی تارزن
یکیشان همانی که بازیگر است
هنرپیشۀ مردۀ رهبر است
از آن کارگردان چه گویم همی
که افتاده دوزاریش یک کمی
یکیشان که مرد ادب پروری است
یکی شاعر خاک و خل بر سری است
یکیشان زنی مقنعه دار بود
که بازیگر فیلم رگبار بود
یکی گنده در حیطۀ ورزش است
که از ... مالان بی ارزش است
یکیشان نویسنده، اهل قلم
که رهبر بود شاه و ایشان علم
همه ذکرگوی و همه عابدند
گدای نشسته دم مسجدند
همه دستمال تملق به دست
بمالند هرجا که مقدور هست
به لطف خواصی که هستند رام
نداریم ما مشکلی با عوام
که آنها به اینها نظر میکنند
کپی از قلم یا هنر میکنند
مشاهیر را چونکه باور کنند
کلاهی از این شیره بر سر کنند
خصوصاً که شد شیره یکخرده صاف
از آن ائتلاف و از آن انصراف
بیا «انتخابات-بازی» کنیم
دم آخری صحنه سازی کنیم
که جز با دروغ و فریب و ریا
گره میخورد کار این مافیا
------------------------------ ---
(لاغ های قبلی در «لاغدونی»
..............................
بیا «انتخابات-بازی» کنیم
دم آخری صحنه سازی کنیم
بمالیم بر کله های همه
همان شیره را قابلمه قابلمه
همان شیرۀ خالص و پر دوام
ز محصول انگور باغ امام
همان شیرۀ این سی و چند سال
که در خیک مانده ست صاف و زلال
همان شیرۀ صادره از خمین
که بفشرده انگور آن میرحسین
همان شیره که شهره در خوبی است
فرآوردۀ دست کروبی است
همان شیرۀ هاشمی ساخته
که در خیک این ملت انداخته
(به رویش نیارید، حالش بد است
گناهش ز مرحوم سید احمد است!)
همان شیرۀ خیک ابریشمی
که جا مانده از دورۀ خاتمی
همان شیرۀ مکه و کربلا
که از صدر اسلام مانده به جا
همان شیرۀ خالص مذهبی
گرفته شده از مویز نبی
به همراه افزوده های جدید:
از آن جمله یکخرده خون شهید
کمی از تف رهبر این نظام
دو سه قطره از جام زهر امام
دو کیلو از آن کیک زردِ گران
دو کاسه لجن از ته جمکران
بمالیم بر سر زن و مرد را
هر آنکس که باور نمیکرد را
و نیز آن کسانی که با میل خویش
تراشیده موی و سر آورده پیش
اگرچه خبردار از مطلبند
پی کسب شیره به تاب و تبند
عوامانه کلی تظاهر کنند
مگر خمرۀ خویش را پر کنند
به خوشخدمتی شاکر و خوشدلند
دم حوزۀ رأی گیری ولند
هنرمندهایند از مرد و زن
یکیشان همان لطفی تارزن
یکیشان همانی که بازیگر است
هنرپیشۀ مردۀ رهبر است
از آن کارگردان چه گویم همی
که افتاده دوزاریش یک کمی
یکیشان که مرد ادب پروری است
یکی شاعر خاک و خل بر سری است
یکیشان زنی مقنعه دار بود
که بازیگر فیلم رگبار بود
یکی گنده در حیطۀ ورزش است
که از ... مالان بی ارزش است
یکیشان نویسنده، اهل قلم
که رهبر بود شاه و ایشان علم
همه ذکرگوی و همه عابدند
گدای نشسته دم مسجدند
همه دستمال تملق به دست
بمالند هرجا که مقدور هست
به لطف خواصی که هستند رام
نداریم ما مشکلی با عوام
که آنها به اینها نظر میکنند
کپی از قلم یا هنر میکنند
مشاهیر را چونکه باور کنند
کلاهی از این شیره بر سر کنند
خصوصاً که شد شیره یکخرده صاف
از آن ائتلاف و از آن انصراف
بیا «انتخابات-بازی» کنیم
دم آخری صحنه سازی کنیم
که جز با دروغ و فریب و ریا
گره میخورد کار این مافیا
------------------------------
(لاغ های قبلی در «لاغدونی»
۱۳۹۲ خرداد ۲۰, دوشنبه
نامه خانم اكرم حبيبخاني به كميسر عالي حقوق بشر
نامه خانم اكرم حبيبخاني به كميسر عالي حقوق بشر
خانم ناوي پيلاي كميسر عالي حقوق بشر
با آرزوي موفقيت براي شما در پيشبرد حقوق بشر در سطح بين المللي
من اكرم حبيبخاني تحصيل كرده دانشگاه مشهد و از اعضاي سازمان مجاهدين خلق ايران در زندان ليبرتي در عراق هستم كه طبق دو گزارش گروه كار بازداشتهاي خودسرانه سازمان ملل، حكومت عراق شرايط يك بازداشتگاه و ممنوعيت تردد را برآن حاكم كرده و در فوريه گذشته هدف يك حمله مرگبار موشكي نيز قرار گرفته است. من اخيرا سوژه يك جنگ كثيف رواني از سوي وزارت اطلاعات رژيم ايران بودهام و به همين خاطر براي شما مي نويسم. يقين دارم كه شما چه بعنوان عاليترين مرجع مدافع حقوق بشر و چه بعنوان يك زن وضعيت مرا بخوبي درك خواهيد كرد.
من از سال 1355 فعاليت سياسي خود را بعنوان يكي از هواداران سازمان مجاهدين شروع كردم و پس از سرنگوني رژيم شاه، به صورت حرفهاي در ارتباط با سازمان مجاهدين خلق قرار گرفتم. از سال 1360 با شروع سركوب وحشيانه مخالفان و بويژه اعضاي سازمان مجاهدين و اعدامهاي دستجمعي از سوي رژيم ملايان، مانند بقيه مجاهدين در معرض دستگيري و شكنجه قرار داشتم، لذا مجبور به زندگي مخفي شدم و پس از مدتي ناچار به ترك ايران شدم. در سال1361 براي پيوستن به همرزمانم در مسير آزادي كشور خود، به فرانسه رفتم و به همراه همسر سابقم اسماعيل يغمايي كه در سال 1357 با هم ازدواج كرده بوديم در فرانسه پناهنده شدم. متعاقبا در سال 1365 براي ادامه مبارزه به همراه او به پايگاههاي مجاهدين در عراق رفتم.
پس از جنگ كويت و محاصره شديد عراق و سخت شدن شرايط در اين كشور، فرزندم امير را براي اينكه جانش در خطر نباشد با توافق پدرش به سوئد و به نزد يك خانواده ايراني كه سرپرستي او را برعهده گرفتند، فرستادم.
از همان ابتداي انتقال به عراق با توجه به شرايط سخت مبارزه و شرايط سخت عراق، آقاي يغمايي براي ادامه مبارزه و باقي ماندن در عراق دچار مشكل بود و مرا براي ترك مبارزه و رفتن به خارج براي يك زندگي عادي تحت فشار ميگذاشت. با اينحال من تلاش ميكردم كه اين شرايط را تحمل كنم و سازمان مجاهدين نيز مستمرا به من توصيه ميكرد كه تا جايي كه ممكن است اجازه ندهم رشتههاي خانوادگي از هم گسسته شود. حتي سازمان مجاهدين مدتي براي تسهيل اين وضعيت ما را مجددا از عراق به فرانسه بازگرداند كه من بعد از مدتي خواهان بازگشت به عراق شدم.
همسر سابقم، بخاطر شرايط سخت و پيچيده شدن وضعيت عراق، ديگر كشش ادامه مبارزه را نداشت، بدرخواست خودش توسط مجاهدين به اروپا فرستاده شد. اما من بخاطر ادامه فعاليت در راه آرماني كه انتخاب كرده بودم ديگر حاضر به بازگشت به اروپا نبودم.
بالاخره 20 سال پيش در سال 1372 از او جدا شده و رسما طلاق گرفتم و از آن پس هيچ رابطهاي با او ندارم و او نيز سالهاست ساكن اروپا بوده و در آنجا ازدواج كرده و خانواده جديدي دارد.
حال بعد از 20 سال پس از طلاق قطعي ما، يغمايي اقدام به انتشار اخبار مجعولي كرده است مبني بر اينكه من يا «خودكشي كرده و يا بهصورت مشكوكي» درگذشتهام و يا با سازمان مجاهدين دچار مشكل شده ام، اما مجاهدين از انتشار اين خبر جلوگيري ميكنند. اين اكاذيب بطور گستردهاي در سايتهاي وابسته به وزارت اطلاعات درج شده است.
او براي اينكه حرفش را در مورد احتمال خودكشي من موجه كند به خودكشي خواهر بزرگم اشاره كرده و چنين القا كرده است كه گويا خودكشي او خبري جديد و بخاطر فشارهاي ناشي از وضعيت من و دوري از من بوده است. در حالي كه خودكشي خواهرم كه يكي از قربانيان رژيم زن ستيز حاكم بر ايران بود متعلق به 10سال پيش است.
اسماعيل يغمايي چند روز پس از انتشار عكسها و خبر مرگ مشكوك من، با انتشار مقاله اي تحت عنوان «پيام به خانم اکرم حبیب خانی» ضمن اهانت بسيار به من، نوشته است: «اين فرض را در مقابل خود دارم که شما نيز پس از سالها از مواضع مجاهدين فاصله گرفته مساله دار، و يا به عبارت سازماني، بريده ايد» و در ادامه به صورت وقيحانهاي براي «نجات» من اعلام آمادگي كرده است!
اسماعيل يغمايي به بهانه اين خبر دروغ به انتشار عكسهاي شخصي از من و پخش اكاذيب و اهانتهاي بسيار به سازمان مجاهدين خلق ايران كرده است. اين اقدامات كثيف و شرم آور هم يك شكنجه رواني براي من و هم ترور شخصيت من محسوب ميشود و همچنين افترائاتي است مجرمانه كه از نظر حقوقي قابل تعقيب است.
10 سال پيش هم برادر او بنام ابوالقاسم يغمايي كه از عوامل وزارت اطلاعات و مسئول انجمن نجات وابسته به اين وزارتخانه در شهر يزد است، به شهر اشرف آمد تا مرا به همين طريق «نجات»! دهد. وي ميخواست مرا تشويق به بازگشت به ايران و تسليم خود به رژيم فاشيسم ديني حاكم بر ايران كند كه من حاضر به ملاقات با او نشدم.
انتشار اين اخبار مجعول اعضاي خانواده من را بسيار نگران و پريشان ميكند. بخصوص كه پيش از اين وزارت اطلاعات، چند بار به مادر و اعضاي خانوادهام، خبر دروغ كشته شدن مرا داده بود كه باعث بيماري شديد مادرم شده است. حال ميتوانيد تصور كنيد وقتي اين اكاذيب از سوي اين فرد و با سوء استفاده از فرزندم، بر روي سايتها منتشر ميشود، تاثير آن بر روي اعضاي خانواده و مادر بيمار و سالخورده ام چه خواهد بود؟
خانم كميسر عالي عزيز
اين اولين بار نيست كه برخي از مرداني كه صفوف مبارزه را ترك كرده و بخدمت رژيم در آمده اند به همسرانشان فشار آورده اند تا با آنها همره شوند. به عنوان مثال خانمها ليلا قنبري و مهين نظري از اعضاي سازمان مجاهدين، در دهه 90 سوژه فشارهاي شديد وزارت اطلاعات از طريق همسران سابقشان بودند تا مبارزه را ترك كنند.
اما آنچه امروز من با آن مواجه هستم، فراتر از اين موضوعات است، اين جزئي از توطئه گسترده وزارت اطلاعات عليه سازمان مجاهدين و بويژه ساكنان اشرف و ليبرتي است كه در هفتههاي اخير ابعاد بي سابقهاي به خود گرفته است. رژيم ايران با پخش اين دروغها در صدد است اقدامات سركوبگرانه دولت عراق و رژيم ايران عليه ليبرتي و اشرف را توجيه كند.
پيش از اين وزارت اطلاعات و عوامل عراقي آن در اشرف 667روز با بيش از 300 بلندگو شبانه روز و 24ساعته مشغول شكنجه روحي و رواني ساكنان اشرف بودند و مستمرا ما را به تسليم دعوت ميكردند. حالا اين جنگ كثيف رواني شكل جديدي بخود گرفته و جاي خود را به اينگونه دروغپردازيها داده است.
نياز به تاكيد ندارد كه سازمان مجاهدين خلق ايران متشكل از زنان و مرداني است كه با آزادي كامل و داوطلبانه براي مبارزه در راه سرنگوني ديكتاتوري زن ستيز حاكم بر ايران و استقرار دمكراسي و حقوق بشر و برابري زن و مرد در كشورشان گرد آمدهاند. هيچكس به خلاف ميل خودش وارد اين سازمان نشده و بخلاف ميل خودش در اين سازمان نمانده است. اين حقيقتي است كه مصاحبههاي خصوصي و متعدد نيروها و آژانسهاي مختلف آمريكايي، صليب سرخ بينالمللي، وزارت حقوق بشر عراق، كميسارياي عالي پناهندگان ملل متحد با يك به يك ساكنان اشرف و ليبرتي از جمله من، آنرا به اثبات رسانده و هر كس كمترين حسن نيتي داشته باشد به اين حقيقت اذعان ميكند. ما بارها و بارها شاهد بودهايم كه مسئولان سازمان مجاهدين از كليه ساكنان ازجمله من خواسته اند كه هر كس نميتواند شرايط سخت كمپ اشرف يا ليبرتي را تحمل كند، مي تواند با دريافت كمك مالي از سازمان مجاهدين خلق ايران كمپ را ترك كند و به نزد نيروهاي آمريكايي و بعدها نيروهاي عراقي يا نمايندگان سازمان ملل برود.
خانم پيلاي عزيز
مداخله شخص شما براي محكوم كردن و خنثي كردن اين گونه توطئهها عليه ساكنان اشرف و ليبرتي و بخصوص زنان مجاهد در اين كمپها بسيار ضروري است. آنچه رژيم ايران مستقيم و غير مستقيم و از طريق افرادي مانند اسماعيل يغمايي عليه ما در اشرف و ليبرتي پيش ميبرد، هم زمينه سازي براي سركوب عموم ساكنان و هم از مصاديق بارز شكنجه رواني است كه هر دو موضوع در چارچوب مسئوليت شما به مثابه كميسر عالي حقوق بشر ملل متحد قرار دارد. اقدام شما از اين جهت ضروري تر ميشود كه متاسفانه مارتين كوبلر بدليل جانبداري افراطي اش از دولت عراق و رژيم ايران نه تنها كمترين توجهي به نقض حقوق ما ندارد، بلكه خود به اين جنگ رواني و دروغپردازي عليه ساكنان بشدت دامن ميزند.
رونوشت:
بانكي مون دبيركل ملل متحد
آنتونيو گوترس كميسر عالي پناهندگان ملل متحد
نايب رييس پارلمان اروپا دكتر ويدال كوادراس
رييس زير كميته خاورميانه كنگره آمريكا خانم رزلهتينن8
خانم ناوي پيلاي كميسر عالي حقوق بشر
با آرزوي موفقيت براي شما در پيشبرد حقوق بشر در سطح بين المللي
من اكرم حبيبخاني تحصيل كرده دانشگاه مشهد و از اعضاي سازمان مجاهدين خلق ايران در زندان ليبرتي در عراق هستم كه طبق دو گزارش گروه كار بازداشتهاي خودسرانه سازمان ملل، حكومت عراق شرايط يك بازداشتگاه و ممنوعيت تردد را برآن حاكم كرده و در فوريه گذشته هدف يك حمله مرگبار موشكي نيز قرار گرفته است. من اخيرا سوژه يك جنگ كثيف رواني از سوي وزارت اطلاعات رژيم ايران بودهام و به همين خاطر براي شما مي نويسم. يقين دارم كه شما چه بعنوان عاليترين مرجع مدافع حقوق بشر و چه بعنوان يك زن وضعيت مرا بخوبي درك خواهيد كرد.
من از سال 1355 فعاليت سياسي خود را بعنوان يكي از هواداران سازمان مجاهدين شروع كردم و پس از سرنگوني رژيم شاه، به صورت حرفهاي در ارتباط با سازمان مجاهدين خلق قرار گرفتم. از سال 1360 با شروع سركوب وحشيانه مخالفان و بويژه اعضاي سازمان مجاهدين و اعدامهاي دستجمعي از سوي رژيم ملايان، مانند بقيه مجاهدين در معرض دستگيري و شكنجه قرار داشتم، لذا مجبور به زندگي مخفي شدم و پس از مدتي ناچار به ترك ايران شدم. در سال1361 براي پيوستن به همرزمانم در مسير آزادي كشور خود، به فرانسه رفتم و به همراه همسر سابقم اسماعيل يغمايي كه در سال 1357 با هم ازدواج كرده بوديم در فرانسه پناهنده شدم. متعاقبا در سال 1365 براي ادامه مبارزه به همراه او به پايگاههاي مجاهدين در عراق رفتم.
پس از جنگ كويت و محاصره شديد عراق و سخت شدن شرايط در اين كشور، فرزندم امير را براي اينكه جانش در خطر نباشد با توافق پدرش به سوئد و به نزد يك خانواده ايراني كه سرپرستي او را برعهده گرفتند، فرستادم.
از همان ابتداي انتقال به عراق با توجه به شرايط سخت مبارزه و شرايط سخت عراق، آقاي يغمايي براي ادامه مبارزه و باقي ماندن در عراق دچار مشكل بود و مرا براي ترك مبارزه و رفتن به خارج براي يك زندگي عادي تحت فشار ميگذاشت. با اينحال من تلاش ميكردم كه اين شرايط را تحمل كنم و سازمان مجاهدين نيز مستمرا به من توصيه ميكرد كه تا جايي كه ممكن است اجازه ندهم رشتههاي خانوادگي از هم گسسته شود. حتي سازمان مجاهدين مدتي براي تسهيل اين وضعيت ما را مجددا از عراق به فرانسه بازگرداند كه من بعد از مدتي خواهان بازگشت به عراق شدم.
همسر سابقم، بخاطر شرايط سخت و پيچيده شدن وضعيت عراق، ديگر كشش ادامه مبارزه را نداشت، بدرخواست خودش توسط مجاهدين به اروپا فرستاده شد. اما من بخاطر ادامه فعاليت در راه آرماني كه انتخاب كرده بودم ديگر حاضر به بازگشت به اروپا نبودم.
بالاخره 20 سال پيش در سال 1372 از او جدا شده و رسما طلاق گرفتم و از آن پس هيچ رابطهاي با او ندارم و او نيز سالهاست ساكن اروپا بوده و در آنجا ازدواج كرده و خانواده جديدي دارد.
حال بعد از 20 سال پس از طلاق قطعي ما، يغمايي اقدام به انتشار اخبار مجعولي كرده است مبني بر اينكه من يا «خودكشي كرده و يا بهصورت مشكوكي» درگذشتهام و يا با سازمان مجاهدين دچار مشكل شده ام، اما مجاهدين از انتشار اين خبر جلوگيري ميكنند. اين اكاذيب بطور گستردهاي در سايتهاي وابسته به وزارت اطلاعات درج شده است.
او براي اينكه حرفش را در مورد احتمال خودكشي من موجه كند به خودكشي خواهر بزرگم اشاره كرده و چنين القا كرده است كه گويا خودكشي او خبري جديد و بخاطر فشارهاي ناشي از وضعيت من و دوري از من بوده است. در حالي كه خودكشي خواهرم كه يكي از قربانيان رژيم زن ستيز حاكم بر ايران بود متعلق به 10سال پيش است.
اسماعيل يغمايي چند روز پس از انتشار عكسها و خبر مرگ مشكوك من، با انتشار مقاله اي تحت عنوان «پيام به خانم اکرم حبیب خانی» ضمن اهانت بسيار به من، نوشته است: «اين فرض را در مقابل خود دارم که شما نيز پس از سالها از مواضع مجاهدين فاصله گرفته مساله دار، و يا به عبارت سازماني، بريده ايد» و در ادامه به صورت وقيحانهاي براي «نجات» من اعلام آمادگي كرده است!
اسماعيل يغمايي به بهانه اين خبر دروغ به انتشار عكسهاي شخصي از من و پخش اكاذيب و اهانتهاي بسيار به سازمان مجاهدين خلق ايران كرده است. اين اقدامات كثيف و شرم آور هم يك شكنجه رواني براي من و هم ترور شخصيت من محسوب ميشود و همچنين افترائاتي است مجرمانه كه از نظر حقوقي قابل تعقيب است.
10 سال پيش هم برادر او بنام ابوالقاسم يغمايي كه از عوامل وزارت اطلاعات و مسئول انجمن نجات وابسته به اين وزارتخانه در شهر يزد است، به شهر اشرف آمد تا مرا به همين طريق «نجات»! دهد. وي ميخواست مرا تشويق به بازگشت به ايران و تسليم خود به رژيم فاشيسم ديني حاكم بر ايران كند كه من حاضر به ملاقات با او نشدم.
انتشار اين اخبار مجعول اعضاي خانواده من را بسيار نگران و پريشان ميكند. بخصوص كه پيش از اين وزارت اطلاعات، چند بار به مادر و اعضاي خانوادهام، خبر دروغ كشته شدن مرا داده بود كه باعث بيماري شديد مادرم شده است. حال ميتوانيد تصور كنيد وقتي اين اكاذيب از سوي اين فرد و با سوء استفاده از فرزندم، بر روي سايتها منتشر ميشود، تاثير آن بر روي اعضاي خانواده و مادر بيمار و سالخورده ام چه خواهد بود؟
خانم كميسر عالي عزيز
اين اولين بار نيست كه برخي از مرداني كه صفوف مبارزه را ترك كرده و بخدمت رژيم در آمده اند به همسرانشان فشار آورده اند تا با آنها همره شوند. به عنوان مثال خانمها ليلا قنبري و مهين نظري از اعضاي سازمان مجاهدين، در دهه 90 سوژه فشارهاي شديد وزارت اطلاعات از طريق همسران سابقشان بودند تا مبارزه را ترك كنند.
اما آنچه امروز من با آن مواجه هستم، فراتر از اين موضوعات است، اين جزئي از توطئه گسترده وزارت اطلاعات عليه سازمان مجاهدين و بويژه ساكنان اشرف و ليبرتي است كه در هفتههاي اخير ابعاد بي سابقهاي به خود گرفته است. رژيم ايران با پخش اين دروغها در صدد است اقدامات سركوبگرانه دولت عراق و رژيم ايران عليه ليبرتي و اشرف را توجيه كند.
پيش از اين وزارت اطلاعات و عوامل عراقي آن در اشرف 667روز با بيش از 300 بلندگو شبانه روز و 24ساعته مشغول شكنجه روحي و رواني ساكنان اشرف بودند و مستمرا ما را به تسليم دعوت ميكردند. حالا اين جنگ كثيف رواني شكل جديدي بخود گرفته و جاي خود را به اينگونه دروغپردازيها داده است.
نياز به تاكيد ندارد كه سازمان مجاهدين خلق ايران متشكل از زنان و مرداني است كه با آزادي كامل و داوطلبانه براي مبارزه در راه سرنگوني ديكتاتوري زن ستيز حاكم بر ايران و استقرار دمكراسي و حقوق بشر و برابري زن و مرد در كشورشان گرد آمدهاند. هيچكس به خلاف ميل خودش وارد اين سازمان نشده و بخلاف ميل خودش در اين سازمان نمانده است. اين حقيقتي است كه مصاحبههاي خصوصي و متعدد نيروها و آژانسهاي مختلف آمريكايي، صليب سرخ بينالمللي، وزارت حقوق بشر عراق، كميسارياي عالي پناهندگان ملل متحد با يك به يك ساكنان اشرف و ليبرتي از جمله من، آنرا به اثبات رسانده و هر كس كمترين حسن نيتي داشته باشد به اين حقيقت اذعان ميكند. ما بارها و بارها شاهد بودهايم كه مسئولان سازمان مجاهدين از كليه ساكنان ازجمله من خواسته اند كه هر كس نميتواند شرايط سخت كمپ اشرف يا ليبرتي را تحمل كند، مي تواند با دريافت كمك مالي از سازمان مجاهدين خلق ايران كمپ را ترك كند و به نزد نيروهاي آمريكايي و بعدها نيروهاي عراقي يا نمايندگان سازمان ملل برود.
خانم پيلاي عزيز
مداخله شخص شما براي محكوم كردن و خنثي كردن اين گونه توطئهها عليه ساكنان اشرف و ليبرتي و بخصوص زنان مجاهد در اين كمپها بسيار ضروري است. آنچه رژيم ايران مستقيم و غير مستقيم و از طريق افرادي مانند اسماعيل يغمايي عليه ما در اشرف و ليبرتي پيش ميبرد، هم زمينه سازي براي سركوب عموم ساكنان و هم از مصاديق بارز شكنجه رواني است كه هر دو موضوع در چارچوب مسئوليت شما به مثابه كميسر عالي حقوق بشر ملل متحد قرار دارد. اقدام شما از اين جهت ضروري تر ميشود كه متاسفانه مارتين كوبلر بدليل جانبداري افراطي اش از دولت عراق و رژيم ايران نه تنها كمترين توجهي به نقض حقوق ما ندارد، بلكه خود به اين جنگ رواني و دروغپردازي عليه ساكنان بشدت دامن ميزند.
اكرم حبيبخاني
7 ژوئن 2013
رونوشت:
بانكي مون دبيركل ملل متحد
آنتونيو گوترس كميسر عالي پناهندگان ملل متحد
نايب رييس پارلمان اروپا دكتر ويدال كوادراس
رييس زير كميته خاورميانه كنگره آمريكا خانم رزلهتينن8
- منبع خبر سایت ایران افشاگر.
اشتراک در:
پستها (Atom)