نامه خانم اكرم حبيبخاني به كميسر عالي حقوق بشر
خانم ناوي پيلاي كميسر عالي حقوق بشر
با آرزوي موفقيت براي شما در پيشبرد حقوق بشر در سطح بين المللي
من اكرم حبيبخاني تحصيل كرده دانشگاه مشهد و از اعضاي سازمان مجاهدين خلق ايران در زندان ليبرتي در عراق هستم كه طبق دو گزارش گروه كار بازداشتهاي خودسرانه سازمان ملل، حكومت عراق شرايط يك بازداشتگاه و ممنوعيت تردد را برآن حاكم كرده و در فوريه گذشته هدف يك حمله مرگبار موشكي نيز قرار گرفته است. من اخيرا سوژه يك جنگ كثيف رواني از سوي وزارت اطلاعات رژيم ايران بودهام و به همين خاطر براي شما مي نويسم. يقين دارم كه شما چه بعنوان عاليترين مرجع مدافع حقوق بشر و چه بعنوان يك زن وضعيت مرا بخوبي درك خواهيد كرد.
من از سال 1355 فعاليت سياسي خود را بعنوان يكي از هواداران سازمان مجاهدين شروع كردم و پس از سرنگوني رژيم شاه، به صورت حرفهاي در ارتباط با سازمان مجاهدين خلق قرار گرفتم. از سال 1360 با شروع سركوب وحشيانه مخالفان و بويژه اعضاي سازمان مجاهدين و اعدامهاي دستجمعي از سوي رژيم ملايان، مانند بقيه مجاهدين در معرض دستگيري و شكنجه قرار داشتم، لذا مجبور به زندگي مخفي شدم و پس از مدتي ناچار به ترك ايران شدم. در سال1361 براي پيوستن به همرزمانم در مسير آزادي كشور خود، به فرانسه رفتم و به همراه همسر سابقم اسماعيل يغمايي كه در سال 1357 با هم ازدواج كرده بوديم در فرانسه پناهنده شدم. متعاقبا در سال 1365 براي ادامه مبارزه به همراه او به پايگاههاي مجاهدين در عراق رفتم.
پس از جنگ كويت و محاصره شديد عراق و سخت شدن شرايط در اين كشور، فرزندم امير را براي اينكه جانش در خطر نباشد با توافق پدرش به سوئد و به نزد يك خانواده ايراني كه سرپرستي او را برعهده گرفتند، فرستادم.
از همان ابتداي انتقال به عراق با توجه به شرايط سخت مبارزه و شرايط سخت عراق، آقاي يغمايي براي ادامه مبارزه و باقي ماندن در عراق دچار مشكل بود و مرا براي ترك مبارزه و رفتن به خارج براي يك زندگي عادي تحت فشار ميگذاشت. با اينحال من تلاش ميكردم كه اين شرايط را تحمل كنم و سازمان مجاهدين نيز مستمرا به من توصيه ميكرد كه تا جايي كه ممكن است اجازه ندهم رشتههاي خانوادگي از هم گسسته شود. حتي سازمان مجاهدين مدتي براي تسهيل اين وضعيت ما را مجددا از عراق به فرانسه بازگرداند كه من بعد از مدتي خواهان بازگشت به عراق شدم.
همسر سابقم، بخاطر شرايط سخت و پيچيده شدن وضعيت عراق، ديگر كشش ادامه مبارزه را نداشت، بدرخواست خودش توسط مجاهدين به اروپا فرستاده شد. اما من بخاطر ادامه فعاليت در راه آرماني كه انتخاب كرده بودم ديگر حاضر به بازگشت به اروپا نبودم.
بالاخره 20 سال پيش در سال 1372 از او جدا شده و رسما طلاق گرفتم و از آن پس هيچ رابطهاي با او ندارم و او نيز سالهاست ساكن اروپا بوده و در آنجا ازدواج كرده و خانواده جديدي دارد.
حال بعد از 20 سال پس از طلاق قطعي ما، يغمايي اقدام به انتشار اخبار مجعولي كرده است مبني بر اينكه من يا «خودكشي كرده و يا بهصورت مشكوكي» درگذشتهام و يا با سازمان مجاهدين دچار مشكل شده ام، اما مجاهدين از انتشار اين خبر جلوگيري ميكنند. اين اكاذيب بطور گستردهاي در سايتهاي وابسته به وزارت اطلاعات درج شده است.
او براي اينكه حرفش را در مورد احتمال خودكشي من موجه كند به خودكشي خواهر بزرگم اشاره كرده و چنين القا كرده است كه گويا خودكشي او خبري جديد و بخاطر فشارهاي ناشي از وضعيت من و دوري از من بوده است. در حالي كه خودكشي خواهرم كه يكي از قربانيان رژيم زن ستيز حاكم بر ايران بود متعلق به 10سال پيش است.
اسماعيل يغمايي چند روز پس از انتشار عكسها و خبر مرگ مشكوك من، با انتشار مقاله اي تحت عنوان «پيام به خانم اکرم حبیب خانی» ضمن اهانت بسيار به من، نوشته است: «اين فرض را در مقابل خود دارم که شما نيز پس از سالها از مواضع مجاهدين فاصله گرفته مساله دار، و يا به عبارت سازماني، بريده ايد» و در ادامه به صورت وقيحانهاي براي «نجات» من اعلام آمادگي كرده است!
اسماعيل يغمايي به بهانه اين خبر دروغ به انتشار عكسهاي شخصي از من و پخش اكاذيب و اهانتهاي بسيار به سازمان مجاهدين خلق ايران كرده است. اين اقدامات كثيف و شرم آور هم يك شكنجه رواني براي من و هم ترور شخصيت من محسوب ميشود و همچنين افترائاتي است مجرمانه كه از نظر حقوقي قابل تعقيب است.
10 سال پيش هم برادر او بنام ابوالقاسم يغمايي كه از عوامل وزارت اطلاعات و مسئول انجمن نجات وابسته به اين وزارتخانه در شهر يزد است، به شهر اشرف آمد تا مرا به همين طريق «نجات»! دهد. وي ميخواست مرا تشويق به بازگشت به ايران و تسليم خود به رژيم فاشيسم ديني حاكم بر ايران كند كه من حاضر به ملاقات با او نشدم.
انتشار اين اخبار مجعول اعضاي خانواده من را بسيار نگران و پريشان ميكند. بخصوص كه پيش از اين وزارت اطلاعات، چند بار به مادر و اعضاي خانوادهام، خبر دروغ كشته شدن مرا داده بود كه باعث بيماري شديد مادرم شده است. حال ميتوانيد تصور كنيد وقتي اين اكاذيب از سوي اين فرد و با سوء استفاده از فرزندم، بر روي سايتها منتشر ميشود، تاثير آن بر روي اعضاي خانواده و مادر بيمار و سالخورده ام چه خواهد بود؟
خانم كميسر عالي عزيز
اين اولين بار نيست كه برخي از مرداني كه صفوف مبارزه را ترك كرده و بخدمت رژيم در آمده اند به همسرانشان فشار آورده اند تا با آنها همره شوند. به عنوان مثال خانمها ليلا قنبري و مهين نظري از اعضاي سازمان مجاهدين، در دهه 90 سوژه فشارهاي شديد وزارت اطلاعات از طريق همسران سابقشان بودند تا مبارزه را ترك كنند.
اما آنچه امروز من با آن مواجه هستم، فراتر از اين موضوعات است، اين جزئي از توطئه گسترده وزارت اطلاعات عليه سازمان مجاهدين و بويژه ساكنان اشرف و ليبرتي است كه در هفتههاي اخير ابعاد بي سابقهاي به خود گرفته است. رژيم ايران با پخش اين دروغها در صدد است اقدامات سركوبگرانه دولت عراق و رژيم ايران عليه ليبرتي و اشرف را توجيه كند.
پيش از اين وزارت اطلاعات و عوامل عراقي آن در اشرف 667روز با بيش از 300 بلندگو شبانه روز و 24ساعته مشغول شكنجه روحي و رواني ساكنان اشرف بودند و مستمرا ما را به تسليم دعوت ميكردند. حالا اين جنگ كثيف رواني شكل جديدي بخود گرفته و جاي خود را به اينگونه دروغپردازيها داده است.
نياز به تاكيد ندارد كه سازمان مجاهدين خلق ايران متشكل از زنان و مرداني است كه با آزادي كامل و داوطلبانه براي مبارزه در راه سرنگوني ديكتاتوري زن ستيز حاكم بر ايران و استقرار دمكراسي و حقوق بشر و برابري زن و مرد در كشورشان گرد آمدهاند. هيچكس به خلاف ميل خودش وارد اين سازمان نشده و بخلاف ميل خودش در اين سازمان نمانده است. اين حقيقتي است كه مصاحبههاي خصوصي و متعدد نيروها و آژانسهاي مختلف آمريكايي، صليب سرخ بينالمللي، وزارت حقوق بشر عراق، كميسارياي عالي پناهندگان ملل متحد با يك به يك ساكنان اشرف و ليبرتي از جمله من، آنرا به اثبات رسانده و هر كس كمترين حسن نيتي داشته باشد به اين حقيقت اذعان ميكند. ما بارها و بارها شاهد بودهايم كه مسئولان سازمان مجاهدين از كليه ساكنان ازجمله من خواسته اند كه هر كس نميتواند شرايط سخت كمپ اشرف يا ليبرتي را تحمل كند، مي تواند با دريافت كمك مالي از سازمان مجاهدين خلق ايران كمپ را ترك كند و به نزد نيروهاي آمريكايي و بعدها نيروهاي عراقي يا نمايندگان سازمان ملل برود.
خانم پيلاي عزيز
مداخله شخص شما براي محكوم كردن و خنثي كردن اين گونه توطئهها عليه ساكنان اشرف و ليبرتي و بخصوص زنان مجاهد در اين كمپها بسيار ضروري است. آنچه رژيم ايران مستقيم و غير مستقيم و از طريق افرادي مانند اسماعيل يغمايي عليه ما در اشرف و ليبرتي پيش ميبرد، هم زمينه سازي براي سركوب عموم ساكنان و هم از مصاديق بارز شكنجه رواني است كه هر دو موضوع در چارچوب مسئوليت شما به مثابه كميسر عالي حقوق بشر ملل متحد قرار دارد. اقدام شما از اين جهت ضروري تر ميشود كه متاسفانه مارتين كوبلر بدليل جانبداري افراطي اش از دولت عراق و رژيم ايران نه تنها كمترين توجهي به نقض حقوق ما ندارد، بلكه خود به اين جنگ رواني و دروغپردازي عليه ساكنان بشدت دامن ميزند.
رونوشت:
بانكي مون دبيركل ملل متحد
آنتونيو گوترس كميسر عالي پناهندگان ملل متحد
نايب رييس پارلمان اروپا دكتر ويدال كوادراس
رييس زير كميته خاورميانه كنگره آمريكا خانم رزلهتينن8
خانم ناوي پيلاي كميسر عالي حقوق بشر
با آرزوي موفقيت براي شما در پيشبرد حقوق بشر در سطح بين المللي
من اكرم حبيبخاني تحصيل كرده دانشگاه مشهد و از اعضاي سازمان مجاهدين خلق ايران در زندان ليبرتي در عراق هستم كه طبق دو گزارش گروه كار بازداشتهاي خودسرانه سازمان ملل، حكومت عراق شرايط يك بازداشتگاه و ممنوعيت تردد را برآن حاكم كرده و در فوريه گذشته هدف يك حمله مرگبار موشكي نيز قرار گرفته است. من اخيرا سوژه يك جنگ كثيف رواني از سوي وزارت اطلاعات رژيم ايران بودهام و به همين خاطر براي شما مي نويسم. يقين دارم كه شما چه بعنوان عاليترين مرجع مدافع حقوق بشر و چه بعنوان يك زن وضعيت مرا بخوبي درك خواهيد كرد.
من از سال 1355 فعاليت سياسي خود را بعنوان يكي از هواداران سازمان مجاهدين شروع كردم و پس از سرنگوني رژيم شاه، به صورت حرفهاي در ارتباط با سازمان مجاهدين خلق قرار گرفتم. از سال 1360 با شروع سركوب وحشيانه مخالفان و بويژه اعضاي سازمان مجاهدين و اعدامهاي دستجمعي از سوي رژيم ملايان، مانند بقيه مجاهدين در معرض دستگيري و شكنجه قرار داشتم، لذا مجبور به زندگي مخفي شدم و پس از مدتي ناچار به ترك ايران شدم. در سال1361 براي پيوستن به همرزمانم در مسير آزادي كشور خود، به فرانسه رفتم و به همراه همسر سابقم اسماعيل يغمايي كه در سال 1357 با هم ازدواج كرده بوديم در فرانسه پناهنده شدم. متعاقبا در سال 1365 براي ادامه مبارزه به همراه او به پايگاههاي مجاهدين در عراق رفتم.
پس از جنگ كويت و محاصره شديد عراق و سخت شدن شرايط در اين كشور، فرزندم امير را براي اينكه جانش در خطر نباشد با توافق پدرش به سوئد و به نزد يك خانواده ايراني كه سرپرستي او را برعهده گرفتند، فرستادم.
از همان ابتداي انتقال به عراق با توجه به شرايط سخت مبارزه و شرايط سخت عراق، آقاي يغمايي براي ادامه مبارزه و باقي ماندن در عراق دچار مشكل بود و مرا براي ترك مبارزه و رفتن به خارج براي يك زندگي عادي تحت فشار ميگذاشت. با اينحال من تلاش ميكردم كه اين شرايط را تحمل كنم و سازمان مجاهدين نيز مستمرا به من توصيه ميكرد كه تا جايي كه ممكن است اجازه ندهم رشتههاي خانوادگي از هم گسسته شود. حتي سازمان مجاهدين مدتي براي تسهيل اين وضعيت ما را مجددا از عراق به فرانسه بازگرداند كه من بعد از مدتي خواهان بازگشت به عراق شدم.
همسر سابقم، بخاطر شرايط سخت و پيچيده شدن وضعيت عراق، ديگر كشش ادامه مبارزه را نداشت، بدرخواست خودش توسط مجاهدين به اروپا فرستاده شد. اما من بخاطر ادامه فعاليت در راه آرماني كه انتخاب كرده بودم ديگر حاضر به بازگشت به اروپا نبودم.
بالاخره 20 سال پيش در سال 1372 از او جدا شده و رسما طلاق گرفتم و از آن پس هيچ رابطهاي با او ندارم و او نيز سالهاست ساكن اروپا بوده و در آنجا ازدواج كرده و خانواده جديدي دارد.
حال بعد از 20 سال پس از طلاق قطعي ما، يغمايي اقدام به انتشار اخبار مجعولي كرده است مبني بر اينكه من يا «خودكشي كرده و يا بهصورت مشكوكي» درگذشتهام و يا با سازمان مجاهدين دچار مشكل شده ام، اما مجاهدين از انتشار اين خبر جلوگيري ميكنند. اين اكاذيب بطور گستردهاي در سايتهاي وابسته به وزارت اطلاعات درج شده است.
او براي اينكه حرفش را در مورد احتمال خودكشي من موجه كند به خودكشي خواهر بزرگم اشاره كرده و چنين القا كرده است كه گويا خودكشي او خبري جديد و بخاطر فشارهاي ناشي از وضعيت من و دوري از من بوده است. در حالي كه خودكشي خواهرم كه يكي از قربانيان رژيم زن ستيز حاكم بر ايران بود متعلق به 10سال پيش است.
اسماعيل يغمايي چند روز پس از انتشار عكسها و خبر مرگ مشكوك من، با انتشار مقاله اي تحت عنوان «پيام به خانم اکرم حبیب خانی» ضمن اهانت بسيار به من، نوشته است: «اين فرض را در مقابل خود دارم که شما نيز پس از سالها از مواضع مجاهدين فاصله گرفته مساله دار، و يا به عبارت سازماني، بريده ايد» و در ادامه به صورت وقيحانهاي براي «نجات» من اعلام آمادگي كرده است!
اسماعيل يغمايي به بهانه اين خبر دروغ به انتشار عكسهاي شخصي از من و پخش اكاذيب و اهانتهاي بسيار به سازمان مجاهدين خلق ايران كرده است. اين اقدامات كثيف و شرم آور هم يك شكنجه رواني براي من و هم ترور شخصيت من محسوب ميشود و همچنين افترائاتي است مجرمانه كه از نظر حقوقي قابل تعقيب است.
10 سال پيش هم برادر او بنام ابوالقاسم يغمايي كه از عوامل وزارت اطلاعات و مسئول انجمن نجات وابسته به اين وزارتخانه در شهر يزد است، به شهر اشرف آمد تا مرا به همين طريق «نجات»! دهد. وي ميخواست مرا تشويق به بازگشت به ايران و تسليم خود به رژيم فاشيسم ديني حاكم بر ايران كند كه من حاضر به ملاقات با او نشدم.
انتشار اين اخبار مجعول اعضاي خانواده من را بسيار نگران و پريشان ميكند. بخصوص كه پيش از اين وزارت اطلاعات، چند بار به مادر و اعضاي خانوادهام، خبر دروغ كشته شدن مرا داده بود كه باعث بيماري شديد مادرم شده است. حال ميتوانيد تصور كنيد وقتي اين اكاذيب از سوي اين فرد و با سوء استفاده از فرزندم، بر روي سايتها منتشر ميشود، تاثير آن بر روي اعضاي خانواده و مادر بيمار و سالخورده ام چه خواهد بود؟
خانم كميسر عالي عزيز
اين اولين بار نيست كه برخي از مرداني كه صفوف مبارزه را ترك كرده و بخدمت رژيم در آمده اند به همسرانشان فشار آورده اند تا با آنها همره شوند. به عنوان مثال خانمها ليلا قنبري و مهين نظري از اعضاي سازمان مجاهدين، در دهه 90 سوژه فشارهاي شديد وزارت اطلاعات از طريق همسران سابقشان بودند تا مبارزه را ترك كنند.
اما آنچه امروز من با آن مواجه هستم، فراتر از اين موضوعات است، اين جزئي از توطئه گسترده وزارت اطلاعات عليه سازمان مجاهدين و بويژه ساكنان اشرف و ليبرتي است كه در هفتههاي اخير ابعاد بي سابقهاي به خود گرفته است. رژيم ايران با پخش اين دروغها در صدد است اقدامات سركوبگرانه دولت عراق و رژيم ايران عليه ليبرتي و اشرف را توجيه كند.
پيش از اين وزارت اطلاعات و عوامل عراقي آن در اشرف 667روز با بيش از 300 بلندگو شبانه روز و 24ساعته مشغول شكنجه روحي و رواني ساكنان اشرف بودند و مستمرا ما را به تسليم دعوت ميكردند. حالا اين جنگ كثيف رواني شكل جديدي بخود گرفته و جاي خود را به اينگونه دروغپردازيها داده است.
نياز به تاكيد ندارد كه سازمان مجاهدين خلق ايران متشكل از زنان و مرداني است كه با آزادي كامل و داوطلبانه براي مبارزه در راه سرنگوني ديكتاتوري زن ستيز حاكم بر ايران و استقرار دمكراسي و حقوق بشر و برابري زن و مرد در كشورشان گرد آمدهاند. هيچكس به خلاف ميل خودش وارد اين سازمان نشده و بخلاف ميل خودش در اين سازمان نمانده است. اين حقيقتي است كه مصاحبههاي خصوصي و متعدد نيروها و آژانسهاي مختلف آمريكايي، صليب سرخ بينالمللي، وزارت حقوق بشر عراق، كميسارياي عالي پناهندگان ملل متحد با يك به يك ساكنان اشرف و ليبرتي از جمله من، آنرا به اثبات رسانده و هر كس كمترين حسن نيتي داشته باشد به اين حقيقت اذعان ميكند. ما بارها و بارها شاهد بودهايم كه مسئولان سازمان مجاهدين از كليه ساكنان ازجمله من خواسته اند كه هر كس نميتواند شرايط سخت كمپ اشرف يا ليبرتي را تحمل كند، مي تواند با دريافت كمك مالي از سازمان مجاهدين خلق ايران كمپ را ترك كند و به نزد نيروهاي آمريكايي و بعدها نيروهاي عراقي يا نمايندگان سازمان ملل برود.
خانم پيلاي عزيز
مداخله شخص شما براي محكوم كردن و خنثي كردن اين گونه توطئهها عليه ساكنان اشرف و ليبرتي و بخصوص زنان مجاهد در اين كمپها بسيار ضروري است. آنچه رژيم ايران مستقيم و غير مستقيم و از طريق افرادي مانند اسماعيل يغمايي عليه ما در اشرف و ليبرتي پيش ميبرد، هم زمينه سازي براي سركوب عموم ساكنان و هم از مصاديق بارز شكنجه رواني است كه هر دو موضوع در چارچوب مسئوليت شما به مثابه كميسر عالي حقوق بشر ملل متحد قرار دارد. اقدام شما از اين جهت ضروري تر ميشود كه متاسفانه مارتين كوبلر بدليل جانبداري افراطي اش از دولت عراق و رژيم ايران نه تنها كمترين توجهي به نقض حقوق ما ندارد، بلكه خود به اين جنگ رواني و دروغپردازي عليه ساكنان بشدت دامن ميزند.
اكرم حبيبخاني
7 ژوئن 2013
رونوشت:
بانكي مون دبيركل ملل متحد
آنتونيو گوترس كميسر عالي پناهندگان ملل متحد
نايب رييس پارلمان اروپا دكتر ويدال كوادراس
رييس زير كميته خاورميانه كنگره آمريكا خانم رزلهتينن8
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر