::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: رقص پر در باد::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
نوشتن شعر و سرود تلخ را من سعی میکنم بلد نباشم. خیلی هم در سعی خودم موفق هستم معمولاَ! اما گاهی حریف خودم نمیشوم. در کابوس های ۸۸، از دستم در رفت چکامه ای تلخ نوشتم. اینجا میآرمش به پایان عزاداری. از فردا نه اینکه بر طبل بیعاری بزنیم، که بر شیپور بیداری میدمیم و حرف شاد میزنیم و شعر طنز میخوانیم و حق خود را از دنیا و زندگی و زمانه و سازمان ملل و آمریکا و انگلیس ...... مطالبه میکنیم که چه شد در حومه دمشق و حومه بغداد؟ چه میگذرد در زندان های ایران و چه گذشت در کمپ اشرف؟ جمع میشویم و دست در دست میپرسیم و پاسخ میخواهیم و میکروفن را به صائب تبریزی میدهیم که میگوید:
اظهار عجر پیش ستم پیشگان خطاست
اشک کباب باعث طغیان آتش است
--------------
«رقص پر در باد» اشاره هائی به هوا و فضای شب های شمع و الله اکبر و خاطره ندا آقاسلطان و سهراب اعرابی و دیگران دارد. پیش از آن خوش دارم برای تشویق خودم، کامنتی را که همین پائین ها دیدمش اینجا بیارمش:
«Sar Ella آقای خرسندی، من زیاد شعرهای شما رو نمیفهمم ولی واقعا با شخصیتتون حال میکنم. خوشم میاد همیشه تیز و روک حرف میزنید و حرف حق رو ادا میکنید. دمتون گرم که واقعا یک هنرمند مردمی هستید.»!! (روتون کم شد؟)
----------
رقص پر در باد
رقص پر در باد از قتل کبوتر گفت و رفت
قصهی تلخ کبوتربچه را پر گفت و رفت
«قامت آزاده و سرسبزی ما جرم ماست»
اين سخن را سرو در گوش صنوبر گفت و رفت
پرتو شمعی به رخسار پسر افتاده بود
بر لب بام آمد و اللهاکبر گفت و رفت
دست بيجان و جوانی با کبودیهای خويش
داستانها از نبردی نابرابر گفت و رفت
«شام دارم ميکشم» مادر به دختر گفت و ماند
دخترک يک «زود ميآيم» به مادر گفت و رفت
«من تجاوز را حريفم تا فراسوهای مرگ»
خواهر اين دلخوشکنک را با برادر گفت و رفت
«بيشمارانيم در اين باغ ای دست خزان»
در گلستان غنچهای نشکفته پرپر گفت و رفت
«قدرت ما وامدار عشق پوتين و علیست!»
در خيابان ظفر، باتوم با سر گفت و رفت
«باش برّان تا به زودی غرق زنگارت کنيم»
پيرزن افتاد و خون درجا به خنجر گفت و رفت
روی منبر قاتلی عمامه بر سر، خون به لب
شرحی از سفاکی شمر ستمگر گفت و رفت
راه و رسم قتل «کافر» را و «کافربچه» را
حجتالاسلام از قول پيمبر گفت و رفت
شعر تلخت هاديا آئينهی ايام شد
طنز شيرينت خداحافظ به شکر گفت و رفت.
برگرفته از فیسبوک هادی خرسندی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر