باز هم خردادماه رسید و زمان برگزاری گردهمائی بزرگ مجاهدین. بر طبق عادت همیشگی برای دعوت از هموطنان با برخی از آنها وارد گفتگو شدم. هموطنی ازطیف مبارزان مترقی بریده از مبارزه، پاسیو، و منتقد به مجاهدین که اوج فعالیتش در سایتهای مجازی واینترنتی و از ساعت هفت شب به بعد میباشد، میگفت که چون مجاهدین یک نیروی«مذهبی، سکت وتشکیلاتی آهنی» که همگی شان توسط رهبری «مغز شوئی» شدهاند میباشند، لذا هرگونه حمایت سیاسی وشرکت در وویلپنت پاریس را مردود می دانست. در صحبت هایش، آنچه که بسیار برجسته بود وبه طور دائم تکرار می گردید، انتقاد به «رهبری »و«تشکیلات قوی مجاهدین» بود. او میگفت: مجاهدین انسجام وقدرت تشکیلاتشان بسیار قوی وبالاست ولی آنها با خطاهای استراتژیک شان همچون «غولی»، دیگر جریانات مترقی (منظورش اپوزیسیون های دست ساز رژیم بود!) را در ایران قفل کرده اند
!.
از
او پرسیدم:
در
دنیای فرضیات، گیرم که شما درست می گوئید،
وما رهبری مجاهدین ـ که از دیر باز آرزوی
رژیم خونخوار آخوندی بود وهست ـ و تشکیلات
مجاهدین ـ که بازهم بنا به خبر رسانی های
رژیم پلید جمهوری اسلامی، تا کنون هزار
بار نابود شدهاند ـ را از صحنه سیاسی
ایران حذف نمائیم، آلترناتیو وراه حل شما
برای مبارزه با این غده سرطانی، یعنی
جمهوری اسلامی که ایران ومنطقه را به
نابودی کشانده است چیست؟
این
بار اما او مکثی کرد وگفت:
حمایت
از تشکیلات سیاسی دموکرات مثلآ ملی ومذهبی
ها!ـ
گفتم:
اگر
به سیر تکاملی جامعه اعتقاد دارید، بهتر
میدانید که هیچ حرکتی و هیچ سازمانی خود
به خودی به وجود نمی آید.
آنها
زائیده یک تحول اجتماعی می باشند.
در
طول تاریخ بسیاری از جنبشهای مترقی آمدند
و مبارزه کردند، اما از آنجائی که در لحظات
سرنوشت سازتاریخ خلقها، پاسخی مناسب در
شان آن لحظه تاریخی برای توده ها نداشتند،
لذا به طور اتوماتیک از صحنه سیاسی ـ
اجتماعی حذف وجایشان را به نیروهای بهتر،
بالنده تر دادند.ـ
حال
سؤال من این است:
چرا
شماها به مبارزان سایت های مجازی تبدیل
شده اید؟ آیا میخواهید که مجاهدین نیز
دست از مبارزه کشیده ودر اروپا و امریکا
به پاسیویزم دچار شده و با تزویر وریا به
مبارزان هفت شب به بعد در سایت های مجازی
تبدیل گردند!؟
اما
مجاهدین با بدن های زخمی بر روی تخت های
شکنجه، وعلی رغم زخم زبان ودشنه نامردمان
به ظاهر دوست بر پشت، در زیر موشک باران
در زندان لیبرتی، همچنان استوار وپابرجا،
خندان ودست افشان، ریش آخوندها را برای
سرنگونی رها نمی کنند؟ در خاتمه گفتم:
در
حال حاضربا توجه به ظرفیت، توان و رشد
فکری وفرهنگی جامعه اگر از مجاهدین وشورای
ملی مقاومت آلترناتیو بهتر ومترقی تری
در جامعه وجود میداشت خودش را به صورت
فعال وبالنده، آنچنان نشان میداد که
مجاهدین وشورای ملی مقاومت نیز همانند
دیگر جریانات فکری در طول تاریخ از نوک
قله ی مبارزه پایین کشیده شده و جایشان
را به آن نیروی بالنده تر می دادند.ـ
بعد
از اینکه از راه حل وپیشنهاد برای مبارزه
با جانیان حاکم بر میهن اسیر ودر زنجیرمان
پرسیدم، وی ساکت شد ودیگر هیچ نگفت.ـ.
اما
جالب این است که در طرف دیگررفیق
مبارز«مارکسیستی»
از
خلق برادر وهمسایه افغانستان که از طریق
اخبار در جریان گردهمآئی مخالفان بنیادگرائی
در ویلپنت پاریس قرار گرفته بود، به سراغ
من آمد وگفت:
ما،
بسیاری از سازمان های چپ ومترقی افغانستان
که در کشورهای اروپائی ودر افغانستان
فعال سیاسی هستیم، میخواهیم در گردهمائی
مقاومت ایران در «ویلپنت
پاریس»
شرکت
نمائیم!
با
تعجب پرسیدم:
چرا
شما؟، بسیاری از روشنفکران ما که درکلام
وتئوری به «مبارزات
فرامیهنی، فرامرزی وفراخلقی »
معتقدند،
به مجاهدین انتقاد میکنند که چرا در
گردهمآییهای مجاهدین، مردم افغانستان و
سوریه شرکت می کنند؟
خنده
تلخی کرد وگفت:به
قول محمدکاظم کاظمی:ـ
ما
شاخههای توأم سیبیم و دور نیست
باری
دگر شکوفه بیاریم توأمان
با
هم رها کنیم دو تا سیب سرخ را
در
حوضهای کاشی گلدار باستان
بر
نقشههای کهنه خطی تازه میکشیم
از
کوچههای قونیه تا دشت خاوران
ما
در بحثها و تبادل افکار درون حزبی وسازمانی
مان به این نتیجه رسیدیم که «بنیادگرائی»
بلای
اصلی ومشکل جدی کشورهای منطقه وبخصوص
کشورهای اسلامی میباشد و مرکز فتنه
ومصیبتی که خلق های خاورمیانه به آن مبتلا
هستند در تهران است وتوسط آخوندهای ایران
هدایت می شود.
آنها
مثل اژدهای چندسر تمامی جوامع بشری وبخصوص
خاورمیانه را با شرارتهای خودشان به آتش
کشیده اند.
و
در تمام منطقه نیرویی سازمان یافته تر و
منسجمتر از مجاهدین با این اژدها دست
به گریبان نیست، چون هزاران انسان را با
اعتقادات وملیت های مختلف در پاریس دور
هم جمع می نماید.
لذا
ما افغانها برای درمان«درد
مشترک مان»
یعنی
بنیادگرائی، با تمام توان در این گرد هم
آئی بزرگ در ویلپنت پاریس شرکت میکنیم
و به همین خاطر از مجاهدین و شورای ملی
مقاومت برای سازماندهی تمامی خلق های تحت
ستم منطقه، که زخم مشترک بنیادگرایی بر
تن دارند، و امکان مبارزه با این هیولا
تشکر می کنیم.
برای
من مقایسه ی برخورد این دو فرد بسیار جالب
است، چون نشان دهنده تفاوت برخورد دو طیف
از انسانهای مدعی تفکر فرامرزی با کسانی
که به واقع راه درمان درد را می فهمند،
بود.ـ
هرمز
صفائی نوائی
آلمان
-26.05.2014