سایت «کلمه» در روز ۱۷ دی ۹۰ در مقاله یی با عنوان «ادامه دروغ پردازیها در باره عاشورای ۸۸؛ حقایقی که از آن می گریزند» نوشت: «کربلای تهران چیزی نیست که به این زودی از خاطره ها برود و بتوان آنچه در این روز رخ داد, تحریف کرد. هنوز همه شاهدان عینی این حادثه تلخ حضور دارند؛ آنان که شاهدی بودند بر مظلومیت مردمی که زیر مشت و لگدِ شانزده هزار نیروی انتظامی و اطلاعاتی, خونین شدند؛ هنوز خانواده داغدار مصطفی و شبنم و امیر و سیدعلی و… هر روز در راهروهای دادگستری تهران می روند تا شاید نشانی بیابند از قاتلانی که توانستند به پشتوانه قدرت... خون بی گناهان را بر زمین بریزند. امسال هم این خانواده ها بودند که حتی نتوانستند آگهی ترحیم برای عزیزانشان بدهند».
نویسنده مقاله (نسیم بهشتی) در ادامه, درباره ادّعای تمدّن, استاندار تهران, درمورد این که «خودشان, خودشان را از روی پل کالج به پایین پرتاب کردند» و سخنان کذب محمدجواد لاریجانی, برادر «زمینخوارِ» «قاضی القضات», که می گوید: «در برخورد با معترضان ـ که او آنها را اهل “فتنه” می خواند ـ حکومت, از نیروهای امنیتی و انتظامی و حتی بسیج استفاده نکرد! و این مردم بودند که در صحنه حاضر شدند و “فتنه” را بر اساس “بصیرت” و تشخیص از بین بردند!», می نویسد: «گویی آقای تمدّن و محمدجواد لاریجانی فراموش کرده اند روز تاسوعا پلیس کلیه مبادیِ ورودی ایستگاههای مترو را بسته بود و حتی مسافران را بازرسی بدنی می کرد. استقرار نیروی هزار نفره پلیس ضدشورش در اطراف میدان امام حسین و ضرب و شَتم مردم هم, گویی از ذهن آنان رفته است... مردم که آرام و عزادار با بیرقهایی که نام حسین بر آن بود از سمت میدان امام حسین به سوی انقلاب می رفتند. به پل چوبی نرسیده بودند که نیروهای انتظامی با خشونت مانع از ادامه مسیر شدند. نیروهای ضدشورش شروع به زدن مردم کردند... شیشه ماشینها و مغازه ها را شکستند. همه باتوم در دستشان بود, می زدند و رحم نمی کردند. عدّه یی را هم بازداشت کردند و به ماشینهایشان بردند. چهارراه کالج از شب قبل تصرّف شده بود. لباس شخصیها همه جا را گرفته بودند. مردم از هر طرف تحت فشار بودند. ماٌموران با باتوم به ماشینهایی می کوبیدند که در ترافیک خیابانهای تهران, نه راه پس داشتند نه راه پیش. مردم در اتوبوسها و پیاده رو ها فقط شعار “حسین حسین” می دادند. وقتی حمله بیشتر شد مردم تکبیر سردادند و یاریِ خدایشان را طلب می کردند. فریاد الله اکبرشان پیوند می خورد با فحش و ناسزایی که ماٌموران نثار عزادارن حسین می کردند. مردم شعار می دادند “هیهات مِن الذّله”. در داستانها خوانده بودند که این فریاد امامشان بود آن گاه که بارانِ نیزه بر سر یارانش فرو می بارید در صحرای کربلا. “ابوالفضل علمدار, دیکتاتور را برش دار”, “این ماه ماه خونه, یزید سرنگونه”. باز این مردم بودند که در برابر این همه فحّاشی و توهین با تمسّک به امامِ شهیدان می خواستند به این لشکری که تا بُن دندان مسلّح به رزمگاه آمده بودند, پاسخ دهند. مردم در روز عاشورا به همان نتیجه یی رسیدند که امروز ابوالفضل قدیانی در اوین رسیده است. وقتی شعار می دادند که “… به آخرش رسیده” [«خامنه ای یزیده ـ به آخرش رسیده»] و چون قاتل است …باطل شده است [«خامنه ای قاتله ـ ولایتش باطله»], چون به چشم خود دیده بودند عزیزانشان در برابر دیدگانشان نقش بر زمین می شوند و ماشین نیروهای نظامی از روی پیکر او رد می شود. مردم در روز عاشورا تکلیف خود را با ظالمان روشن کرده بودند. “یا حجّت بن الحسن ـ ریشه ظلم را بکن”, نشان از باور عمیق مردمی بود که اسلام را برای کشور خود برگزیده بودند و می دانستند که “تجاوز توی زندان” نبوده توی قرآن؛ آنها می دانستند در اسلام کسی را به خاطر پرسشگری از راٌیش به گلوله نمی بندند؛ می دانستند در هیچ مکتبی در روز عاشورا سیاهپوشان امام حسین را کسی به خون نمی کشد؛ مردم در هیاُتهای محرّم شنیده بودند که زینب سلام الله را هم به کاخ یزید بردند و او توانست پیام آور خون شهیدانی باشد که در کربلا به زمین ریخته شده بود. در نظامی که ولایتش را به زور سرنیزه به مردم تحمیل می کند, حتّی عاجز است که شهامت یزید را داشته باشد و شنوای پیام آوران صحنه کربلا باشد. لیلای جوان باید به زندان رود, چون فقط شاهدی بوده است به ظلمی که بر امیر رفت, وقتی به چشمش دید این ماشین نیروی انتظامی است که از روی جسد بی جان امیر بارها رد می شود... بازماندگان میلیونی و شاهدان ناظر بر کربلای ایران را حتّی نگذاشتند داستان مظلومیّت خود را به کسی بازگویند. زینب می تواند در کاخ ستم فریاد بر آورد که “اى زاده معاویه! اگرچه حوادث روزگار مرا در شرایطى قرار داد که با تو سخن بگویم، امّا من، تو را کوچک مى شمارم و بسیار سرزنش مى کنم و توبیخ فراوانت مى کنم. آه! چه شگفت انگیز است که مردان خدا به دست گروهى شیطان صفت کشته شوند”, در حالی که مردمِ سرکوب شده ناچار بودند رَجزخوانی و دروغ پردازی و نمایشهای خودساخته کسانی را شاهد باشند که عزیزانشان را به خون نشانده بودند. بر مَرکَب دین، دینداران را به حبس می کنند و خون مردم را مباح, و گمان دارند که این مرکَب ابدی است و هنوز سه سال نگذشته از ظلمی که به این مردم کردند، دروغ پردازی می کنند و یادشان می رود آینده نگری زینب را که می گفت ”اى یزید! هرچه مى توانى در راه دشمنى ما مکر و حیله و نقشه طرح کن و کوشش به خرج بده، به خدا نمى توانى نام ما را از خاطره ها و صفحه تاریخ، محو نمایى و فروغ وحى ما را خاموش سازى و از این راه به آرزوى نهایى خود برسى و این ننگ و عارِ همیشگى را از دامن خود پاک نمایى...» نویسنده, مقاله را با این جملات پایان می دهد: «ننگ عاشورای ۱۳۸۸ چیزی نیست که به این زودی از خاطر کسی پاک شود... و روز داوری برای امثال تمدّن ها و لاریجانی ها نزدیک است».
نویسنده در جایی از مقاله اش می نویسد: «مردم در روز عاشورا به همان نتیجه یی رسیدند که امروز ابوالفضل قدیانی در اوین رسیده است». قدیانی به چه نتیجه یی رسید؟
سایت «کلمه» در روز ۱۳ آبان۹۰ نامه یی را با عنوان «فریاد ابوالفضل قدیانی از اوین: سلطنت نکنید»، «در نقد سیاستهای رهبری» [خامنه ای] انتشار داد. قدیانی، «عضو ارشد و دربند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی»، که «اولین بار در دیماه ۸۸ بازداشت و به اتّهام توهین به رئیس دولت (احمدی نژاد) به یک سال حبس محکوم شده بود»، این بار در دیماه ۹۰، «به تحمّل سه سال حبس دیگر» محکوم شد. دو روز پس از این محکومیت جدید، او در دومین سالگرد «عاشورای خونین حسینی...» (ششم دیماه ۸۸) و «اردوکشی خیابانی اصحاب استبداد در روز نهم دیماه (۸۸) که ـ «سراسیمه و بنا بر سنتی یزیدی، چندی پس از قلع و قمع آزادیخواهان و حق جویان، به دستور مستبدّ حاکم [خامنه ای], از زندان اوین به خیابانها آورده شدند تا پا بر خون به ناحق ریخته شده عاشوراییان گذارده و مدّاحی اربابانشان را کنند» ـ نامه یی برای سایت «کلمه» فرستاد و «استبداد سلطانی» خامنه ای را آماج انتقادات شدید خود قرارداد: «... امروز که چهره نکبت بار استبداد سلطانی، بار دیگر، آشکارا در این مملکت رخ نمایی کرده و بر حیات و مَمات ساکنان آن حکومت می کند، نمی توان در برابر آن سکوت کرد و دم برنیاورد. از همین بابت است که اینک از زندان اوین این فریاد را بر می آورم... ملت ما از مشروطه تا انقلاب اسلامی, آن همه رنج نکشید تا امروز فردی به نام ولایت فقیه, قانون را, در تمامی مراتب, به بازیچه یی برای اِعمال قدرت مطلقه خویش بدل سازد. خیال مستبدِ امروز ایران این است که آرای این مردم در تعیین سرنوشت شان... اکنون برگه های قماری شوم در دست اوست، و حاشا که در برابر این خیال واهی لحظه یی کوتاه بیاییم، که به فرموده رسول اکرم : ”افضل الجهاد کلمه حق عندالسلطان الجائر“. به مانند هر سلطان جائری، زندان، حَصر و خفه کردن هر بانگ مخالفی در صدر سیاستهای مملکتداری رهبری قرار گرفته است و از این رو, هرکس نگاه چپ به این مقام داشته باشد, از یک شهروند عادی یا یک دانشجوی جوان تا صاحب منصبان پیشین نظام و یا حتی مَجیزگویان دیروز بارگاه که امروز جریان انحرافی نام گرفته، بایستی طرد شده و زبانشان قطع شود... رسانه های دروغ پرداز... آیا شجاعت دارند که تنها یکبار حقیقت را رک و پوست کنده به مخالفان خود بگویند که در حال حاضر دشمن اوّل این آب و خاک, شخص رهبری و سیاستهای نابِخردانه اش است؟... ، تحریم یکپارچه و فعّال انتخابات مجلس نهم, که انتخاباتی غیرقانونی است، نیز مجالی خواهد بود برای نشان دادن بی اعتباری و عدم مشروعیت نظام کنونی که نه جمهوری است و نه اسلامی و نیز بی اعتباری عالی ترین مقام آن... »
قدیانی در پایان نامه اش خطاب به خامنه ای می نویسد: «اَعمال استبدادی و خودکامگی از سوی جنابعالی، نظام برآمده از انقلاب اسلامی را به فرسودگی و آستانه فروپاشی کشانده است، اگر در پی راه و علاج هستید چاره کار در تغییر ساختار ریاستی به پارلمانی و یا تغییرات صوری دیگر نیست، بلکه علاجِ کار در این کشور در آن است که جنابعالی از این قدرت دست کشیده، عشق به قدرت را از دل بیرون کنید و از سر راه این ملت مظلوم و جمهوری اسلامی کنار روید».
این روزها طلسم ولایت فقیه, کاملاً, درهم شکسته و تاختن بر سیاستهای جنایتکارانه او, دامنه گسترده یی یافته است تا آنجا که نه تنها گماشته او, احمدی نژاد, برایش کُرکُری می خواند, بلکه حنایش پیش گماشتگان دیگرش نیز رنگی ندارد.
دو سال پیش در خیزش میلیونی مردم تهران در ۱۶ آذر و به ویژه, در عاشورای حسینی در ۶دیماه ۸۸ بود که خامنه ای آماج اصلی شعارهای مردم به جان آمده قرارگرفت. از آن جمله اند: «کشته ندادیم که سازش کنیم ـ رهبرقاتل رو ستایش کنیم» / «این ماه ماهه خونه ـ یزید سرنگونه»/ «خامنه ای قاتله ـ ولایتش باطله» / «تجاوز، جنایت ـ مرگ بر این ولایت» / «ما اهل کوفه نیستیم ـ پشت یزید بایستیم» / «خامنه ای حیا کن ـ سلطنتو رها کن» / «ملت نمی خواهد ولی ـ ملاعمر, ملاعلی».
در قیام دلاورانه عاشورا بود که «ساختارشکنان»؛ آنهایی که نفی کامل رژیم ضدبشری ولایت فقیه را هدف قرار داده بودند, در میدان خیزشها, میداندار شدند و راهشان را از راه سبزپوشانی که مطالباتشان در چهارچوب همین نظام برآورده می شد، جداکردند. سبزپوشان شیفته ولایت هم, دو دستی به «عمود خیمه» همین نظام چسبیدند که عمامه اش را باد به تاراج سرنگونی نسپارد. از جمله, میرحسین موسوی، سه روز پس از قیام عاشورای ۸۸، که بیانیه شماره ۱۷ خود ـ «راه حلهای برون رفت از بحران» ـ را منتشرکرد، «سبز» خود را از هرگونه نزدیکی به «سرخ» ساختارشکن پیراسته نشان داد و نوشت: «... برای مراسم عاشورای حسینی, علیرغم درخواستهای فراوان، نه جناب حجت الاسلام و المسلمین کرّوبی اطلاعیه دادند و نه حجت الاسلام و المسلمین خاتمی اطلاعیه صادر کردند و نه بنده و دوستانم»، اما «عزاداران حسینی»، «در میان توفانی از تهدیدها و تبلیغات و تکفیرها و اهانتها»... «روانه میدانها و مسیرهایی شدند که خود انتخاب کرده بودند. این بار نیز چون دفعات گذشته, با اَعمال تحریک آمیز مواجه شدند؛ خشونتهای غیرقابل باور چون زیرکردن راهپیمانان، تیراندازی نیروهای لباس شخصی ـ که امروز هویّت آنها بر کسی پوشیده نیست و روز به روز پرده از چهره آنان و سرانشان کنار زده می شود ـ فاجعه یی را آفرید که اثرات آن به این زودی از صحنه سیاسی کشورمان رخت برنخواهد بست. مشاهده فیلمهای تکاندهنده عاشورا نشان می دهد که اگر شعارها و حرکات جاهایی به سمت افراط غیرقابل قبول کشانده می شود، ناشی از به زیر انداختن افراد بی گناه از روی پلها و بلندیها، تیراندازیها و آدم زیرکردنها و ترورهاست... جریان روزهای بعد از عاشورا و گسترش دستگیریها و دیگر تمهیدات دولتی نشان می دهد که مسئولان اشتباهات گذشته را, این بار در وسعت بیشتر, تکرار می کنند و آنها می اندیشند سیاست اِرعاب تنها راه حل است...»
موسوی در این بیانیه کینه دیرمان و «مرده ریگِ» امام دجّالش ـ خمینی ـ را نسبت به مجاهدین از پرده بیرون کشید و در جواب سخنگویان دربار ولایت, که اعلام کرده بودند او در اوایل پیروزی انقلاب ۵۷, هوادار مجاهدین بوده است, نوشت: «تهمت بی دینی و همراهی با قدرتهای بیگانه مستکبر و افراد بدنام و جریانهای منحوسی چون منافقین, به فرض آن که به حذف فیزیکی تعدادی از خدمتگزاران اسلام و مردم منتهی شود, ناشی از چشم بستن به ماهیت مشکلات ملی کشور است. من به عنوان یک دلسوز می گویم منافقین با خیانتها و جنایتهای خود مرده اند، شما برای کسب امتیازهای جناحی و کینه ورزی, آنها را زنده نکنید». سپس, خود و «جنبش سبز»ش را «وفادار به قانون اساسیِ» همین نظام جنایت پیشگان شمرد و «نهاد بزرگ و تأثیرگذاری چون سپاه» (پاسداران) را ستود و دربرابر شعارهای «کارناوال روز ۹دیماه» رژیم که پاره کردن و سوزاندن عکس خمینی و خامنه ای را به عنوان «اهانت به مقدّسات» محکوم کرده و محاکمه و اعدام عاملانش را خواستار شده بودند، نوشت: «مضحک است که به ما تهمت اهانت به قرآن، عاشورای امام حسین یا پاره کردن عکس حضرت امام قُدّس سِرّه زده شود. مسلّماً حرمت شکنی اگر در روز عاشورا صورت گرفته باشد, مورد تأیید ما نیست».
آتش زدن عکس خمینی و خامنه ای در قیام ۱۶ آذر و ۶دیماه ۸۸ (عاشورای حسینی)، بر جگر همه کسانی که دل در بند تداوم کشتارهای همین نظام بسته و تنها دربند آراستن «نقش ایوان» آن بودند، آتش افکند و برای بستن راهبند در برابر چنین خواست و آرمانی همه آنها را در مقابله با تهدید «ساختارشکنان» در یک صف قرار داد.
روزنامه «جمهوری اسلامی» در تحلیل سیاسی هفته، در روز ۱۰دیماه۸۸ نوشت: «در این هفته همزمان با ایام سوگوارى حسینى، عده یى با بىحرمتى و گستاخى به ارزشهاى دینى باعث ایجاد فتنه یى شدند که انسجام دینى و ملى را نشانه گرفته بود. متاُسّفانه عده یى بى هویّت بانفوذ به صفوف ملت در روزهاىی که باید نماد وحدت و همدلى و همبستگى ملت ایران در دفاع از آرمانهاى انقلابى باشد, اقدام به تحرّکات تفرقه افکنانه و بیان شعارهاى ساختارشکنانه کردند. این رفتار هنجارشکنانه ـ که از جانب همه دلسوزان نظام محکوم شد ـ قطعاً توسط افرادى مدیریت مى شود که در آن سوى مرزها هستند و آرزوى فروپاشى نظام را در سر مىپرورانند... طبعاٌ رفتارهاى خارج از شئون اسلامى در روز عاشورا، زیر سؤال بردن بنیان حکومت اسلامى ... شعارهاى وقیح و حرکتهاى هنجارشکنانه در روز عاشورا. اقدامى است که در راستاى ایجاد انحراف در فضاى سیاسى کشور و با تحریکات بیگانه انجام مىشود».
دو سه هفته بعد از قیام عاشورا، امامی کاشانی در نمایش جمعه روز ۲۵ دیماه ۸۸، بیم خورده و روحیه باخته, اعلام کرد: «... ، کسانی که در روز عاشورا در خیابانها حرکت می کردند و نمی دانستند که این مسیر ، مسیر باطلی است یک دفعه در مقابل شعار علیه قانون اساسی و ولایت فقیه که ضامن همه اصول قانون اساسی است قرار گرفتند... : باید توجه داشت که دشمن آنچنان کشور را احاطه کرده است که از هر راهی برای ضربه زدن به نظام استفاده می کند و باید به معنای واقعی هوشیار بود».
راستی, آن دشمن ساختارشکنی که این چنین «کشور را احاطه کرده است» و «از هر راهی برای ضربه زدن به نظام استفاده می کند», چه نامی دارد؟
به گزارش خبرگزاری فارس (ارگان سپاه پاسداران) درروز ۲۱ دیماه۸۸, کاظم جلالی, سخنگوى کمیسیون امنیت مجلس رژیم, اعلام کرد: «معاندان، دشمنان انقلاب و منافقان، در روز عاشورا براى ایجاد اغتشاش و آشوب در خیابانها حضور داشتند... جنس کسانى که در روز عاشورا براى ایجاد اغتشاش و آشوب در خیابانها حضور داشتند, کاملاًًًًً نشان مى داد که از دشمنان این (نظام)، منافقان، و افرادى هستند که حِقد تاریخى نسبت به این انقلاب و نظام دارند, از اینرو در تجمّعات روز عاشورا شرکت کردند». به گفته این سرسپرده دربار ولایت, که خود همراه با جمعی از نمایندگان مجلس ارتجاع به دیدار مزدوران مجروح نیروی سرکوبگر انتظامی رفته بود, «بسیارى از پرسنل نیروى انتظامى در حوادث روز عاشورا جراحات سنگینى برداشتند».
روز ۲۶دی۸۸, پاسدار رحیم صفوی، سرکرده پیشین سپاه پاسداران، و مشاور نظامی ولی فقیه ارتجاع، درباره ساختارشکنان گفت: «گروه براندازى، که به هیچ چیز مثل قانون اساسى، ولایتفقیه و هیچ یک از بخشهاى ایران اسلامى اعتقادى نداشتند وارد صحنه اغتشاشات شدند… این گروه کسانى بودند که عکس امام… را پاره کردند… . تخریبهاى وسیعى در سطح شهرها ایجاد کردند و رفتارشان ساختارشکن و تنش آفرین بود ... در این بستر فراهم شده … منافقین و برخى از جوانانى که تحت تاثیر آنها قرار گرفته بودند و یا به دلیلى ناراحتى داشتند، نیز وارد صحنه شدند».
خامنه ای و دست پروردگانش از همان فردای قیام عاشورا شمشیر خود را علیه مجاهدین, به مثابه نماد قدرتمند سرنگون کننده و ساختارشکن نظام جور و جنایت ولایت فقیه, از رو بستند. آخوند رئیسی, معاون اول قوه قضاییه, منصوب ولی فقیه نظام, در مصاحیه با تلویزیون رژیم در روز ۷ آبان ۸۸ گفت: کسانی مانند مجاهدین که در برابر نظام بایستند, محارب هستند و مجازاتشان اعدام است. «محاربه گاهی یک سازمان است. یک سازمان می شود سازمان محاریه, مثل سازمان منافقین... هرکس به هرنحوی, تحت هر شرایطی به سازمان منافقین کمک کند, این عنوان چون جریان, جریان سازمان یافته یی است, عنوان محاربه دارد».
به گزارش خبرگزاری فارس در روز ۹دی۸۸, سرتیپ پاسدار احمدی مقدم, سرکرده جنایتکار نیروی انتظامی رژیم, ضمن اعلام دستگیری ۵۰۰تن از قیام کنندگان در تهران توسط نیروی انتظامی رژیم تهدیدکرد که «دوره مدارا تمام شده و چشم فتنه را کور خواهیم کرد. هر کس در این گونه تظاهرات شرکت کند با برخورد قاطع پلیس مواجه خواهد شد. علاوه بر این, دستگاه قضایى هم شدّت برخورد خود را افزایش داده است».
روز ۲۷دی۸۸ نیز آخوند جنایتکار محسنی اژه ای, دادستان کل آخوندها, در تلویزیون رژیم اعلام کرد: «افراد وابسته به جریانات ضد انقلاب, که مرکزیتشان باقی است, در قانون آمده که حتی هواداران آنها, حتی اگر جزء شاخه نظامی نباشند... اعدام است». رژیم آخوندی در همین روز احکام ۸۹ تن از دستگیرشدگان قیام سراسری را اعلام کرد که ۵تن از آنها محکوم به اعدام شده بودند و از این ۵نفر اتّهام دو نفرشان هواداری از مجاهدین بوده است.
دبیرخانه شورای ملی مقاومت در روز ۱۸دی۸۸, از دستگیری شماری زیادی از هواداران مجاهدین, به ویژه خانواده های ساکنان اشرف, پس از قیام عاشورا خبرداد ازجمله, «علی مهرنیا ۷۰ساله, پرویز وَرمَزیاری ۵۴ساله, مجید رضایی, علیرضا نبوی و علی معصومی, که فرزندان و بستگانشان در اشرف هستند, از شمار دستگیرشدگان روزهای پس از عاشورا هستند».
دستگیری و شکنجه و اعدام هواداران مجاهدین و خانواده های ساکنان اشرف , به ویژه در این دو سال, در پیدا و پنهان, بی وقفه ادامه داشته است و نه تنها فروکش نکرده بلکه دامنه آن گسترده تر هم شده است. چرا که تهدید سرنگونی نظام در این دو سال به صورت بارز خود را نشان می داده است, از جمله در قیام دلیرانه مردم به پاخاسته تهران در ۲۵ بهمن ۸۹.
به گزارش رسانه حکومتی «جهان نیوز» ۳دی۹۰, پاسدار جعفری, سرکرده کل سپاه پاسداران, در مراسم معرفی سرکرده جدید سپاه تهران بزرگ گفت: «موضوع اصلی تهران بزرگ در دو سال گذشته مسائل امنیتی بود. در دورانی که دشمن برنامههای ویژه یی برای مقابله با نظام داشت... در حالی که خیلیها در داخل, کار نظام را تمام شده می دانستند... مسائل امنیتی در تهران بزرگ حساسیت و اهمیت ویژه یی دارد و دشمن نسبت به ایجاد ناامنی در تهران برزگ حساب ویژه یی باز کرده است که باید در این خصوص دقت کنیم...»
پاسدار جعفری در همین مراسم درباره «ریزش و بریدگی» پاسدار همدانی, سرکرده پیشین سپاه تهران بزرگ, گفت: «سردار همدانی در چند ماه اخیر به دلیل فشارها و مشکلاتی که داشتند، درخواست کنارهگیری از این مسئولیت را داشت و ما علیرغم میل باطنی موافقت کردیم...»
پاسدار همدانی از آن بیم دارد که اگر باردیگر خیزشها شعله ور شود, این بار «زن رزمی کار» دیگری دمار از روزگار سیاه او برآورد؛ البته, «زن رزمی کار»ی در کمین نشسته در آن سوی مرزهای میهن.
روزنامه رسالت ۲۴دی۸۸ درباره «زن رزمی کار» عاشورای ۸۸ نوشت: «آشوبگران» «علاوه بر تخریب اموال نیروی انتظامی و حمله وحشیانه به پرسنل آن, یک زن رزمی کار به فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ حمله نموده و به شدّت وی را از ناحیه صورت زخمی کرده است... مسئول حفاظت یکی از مقامات عالیرتبه هم مورد ضرب و شَتم قرار گرفته است... اصلی ترین ماٌموریتی که دستگیرشدگان ... مطرح ساخته اند, هدایت آشوبها و شعارها و شناسایی افراد برای جذب و همکاری با مجاهدین خلق بوده است».