۱۳۹۰ بهمن ۴, سه‌شنبه

سخنان تکان دهنده ژنرال فیلیپس و دخترش سارا فیلیپس در کنفرانس پاریس.


من امنيت دختر خودم را به دست به اصطلاح «تروريستها» خواهم سپرد. اما اين تصميم من نيست بلکه، سارا، اين انتخاب خود توست

ژنرال فيليپس و دخترش سارا فيليپس

متشکرم. خانم رجوي، ميهمانان محترم،

مردم آزاديخواه در سراسر جهان، و مهمتر از همه 3400 تن ساکنان کمپ اشرف.

من مفتخرم که امروز در اينجا با شما باشم. خطاب به ساکنان کمپ اشرف بايد بگويم که شما 9 سال است متحمل رنجهاي بسيار، دريك وضعيت محصور و تقريباً تحت اسارت شده ايد. شکي نيست. شش سال اول تحت حفاظت نيروهاي ائتلاف و سه سال اخير تحت اسارت و در مواجهه با بربريت رژيم مالکي بود. اين سخنراني در رابطه با دوستان من در کمپ اشرف است که شخصاً آنها را ميشناسم. اما همچنين مهم است بدانيم که اين سخنراني جهت افزايش آگاهي در جهان در قبال سرنوشت اين 3400 زن و مرد است.

من تنها ميتوانم تصور کنم که ملايان چگونه غرق در خنده شدند وقتي به دستور مافوق، نيروهاي من فرستنده هاي راديويي مجاهدين را قطع و مصادره کردند و اينگونه صداي آزادي براي مردم ايران را مسکوت گذاشتند. دليلي که به من گفته شد اين بود که سازمان مجاهدين تروريست است و روشن است که پيامهاي تروريستي ميفرستند. تصميم قطع اين رابطه بين صداي مجاهدين و مردمي که زير مشت آهنين ملايان زندگي ميکنند، تصميم مزخرفي بود. وقتي شما به گذشته برگرديد و از دور به اين نوع تصميم ها نگاه کنيد واقعاً تعجب خواهيد کرد: جمع آوري مجاهدين در کمپ اشرف، که من بخشي از آن بودم، خلع سلاح آنها، در زمانيکه من آنجا بودم، قرار دادن آنها در محدوديتهايي که مشابه شرايط بازداشت بود، چيزي که من به اجرا گذاشتم، و ساکت کردن راديوي آنها: چنين به نظر ميرسد که ما بيشتر در خدمت آخوندها بوديم تا نيروهاي چندمليتي ائتلاف.

در حالي که سربازان تيپ 89 پليس نظامي، يعني تيپي که من فرمانده آن بودم، 3400 ساکن کمپ اشرف را تحت شرايط بازداشت قرار دادند، رژيم ملايان در همان زمان تسليحات و بمبهاي کنار جاده يي و مهمات ديگر براي کشتار همان سربازان را به عراق صادر ميکرد. و ما وقتي مجاهدين را از صحنه نبرد و معادلات حذف کرديم در واقع امر دستورات ملايان را اجرا ميکرديم . ملايان نميتوانستند هيچکس را بهتر از اين با پول به خدمت بگيرند يا رشوه بدهند، يا به زور و با باجگيري چنين تلاش موثري را براي از بين بردن دشمن شمارة يك خود يعني مجاهدين به راه اندازند. اين ما يعني آمريکا بوديم که اين کار را براي آنها انجام داديم. بدتر اينکه، ما قول کتبي خود مبني بر حفاظت از آنان را نقض کرديم و انسانهايي را که قابليت ايجاد تغيير در ايران را دارند، ترک كرديم و آنها در دست تروريستهاي واقعي رها کرديم.

رژيم مالکي کارنامه لکه داري در بسياري از موارد دارد، اما نه به اندازه رفتار متجاوزانه، ساديستي، و توام با بربريتي که با مردان و زنان غيرمسلح کمپ اشرف، يعني مقاومت ايران، داشته است.

مالکي! شايد تو بخواهي در تاريخ شيوه تجديد نظرخواهي را پيش بگيري اما نميتواني خوني را که به خاطر کشتار 40 تن از ساکنان غيرمسلح در اشرف از دستانت مي چکد، پاک کني. کساني که تضمين موقعيت حفاظتي تحت کنوانسيون چهارم ژنو را داشتند، همچنين است در مورد هزار تن کساني که مجروح شدند و برخي از آنها حالشان وخيم است.

خواب راحت به چشمان من نمي آيد چراکه من سخنگوي نيروهاي ائتلاف در رابطه با مجاهدين در کمپ اشرف بودم. به عنوان فرمانده تيپ 89 پليس نظامي من عمليات تجسسي فراگيري را پيش بردم تا به پيداكردن موردي از نقض توافق مربوط به تحويل دادن سلاحهاي مجاهدين بپردازم. اما هيچ موردي از نقض توافق ازجانب مجاهدين را کشف نکردم.

من به نيروهاي خودم دستور دادم که سانتيمتر به سانتيمتر آن تأسيسات 34 کيلومتر مربعي اشرف را تجسس کنند و در نهايت حتي يک جنس غيرمجاز و حتي يک مورد نقض توافقات هم يافت نشد. نيروهاي من همچنين با ارگانهاي ديگر دولت آمريكا مشارکت کردند تا وضعيت قانوني تک تک 3400 تن از ساکنان را تعيين کنند و حتي يک نفر هم با تروريسم يا هيچ موردي از ارتکاب جرم نسبت نداشت. تک تک ساکنان کمپ اشرف يک قول کتبي براي حفاظت دريافت کردند. من شخصاً اولين قول کتبي را تحويل دادم و اين قول زماني نقض شد که ما 3400 مرد و زن را به نيروي فاقد انضباطي تحويل داديم که تحت فرماندهي و کنترل دست نشاندگان رژيم ايران يعني مالکي بودند.

من هر شب از خواب راحت محرومم، چونكه ما کار خطايي انجام داديم. ما عملي را انجام داديم که از نظر اخلاقي غيرمجاز است يعني قول ملي وكشوري خود را براي حفاظت از اين افراد نقض کرديم. مالکي! من فکر کنم تو هم خواب راحت نداري چون روح خودت را فروخته اي. ملايان احتمالاً قهقهه زده اند به خاطر اقدامات ابلهانه تو در راستاي پيشبرد منافع آنان در کشتار و نابودي هرچيزي که قدرت تماميت خواه فاشيستي شان را تهديد ميکند. بله تو خواب راحت نداري چون ميداني که تو مسئول کشتار 40 تن از اعضاي مجاهدين هستي. قطعاً تو بايد بفهمي که وقتي تاريخ مصرفت تو براي ملايان تمام شود تو را هم به دور خواهند انداخت.

درست است كه هر دوي ما از خواب راحت محروم هستيم. اما فقط من هستم که تمام آنچه را در توان دارم انجام ميدهم تا جان آن 3400 تن از مردان و زنان را نجات دهم در حاليکه تو، مالکي، خلاف اين را انجام ميدهي.

اين من هستم که بايد از شما تشکر کنم که به من اجازه داديد، يک خطا را تصحيح کنم.

من با ساکنان کمپ اشرف بيشتر از يک سال زندگي کرده ام و سالهاي بيشتري را در کنار آنها کار کرده ام. تعداد کمي هستند که بهتر از من آنها را مي شناسند. اطلاعات دست اول من نشات گرفته از تجربيات شخصي من است و به دور از سياست و تبليغات و به دور از دروغ است. من اشرف را خودم ديده ام و در آنجا زندگي کرده ام، برخلاف کسان ديگري که بدون کمترين تجربه و دانش دست اول در برجهاي عاج خود نشسته اند و در مورد آن چيز مينويسند و مرتب اتهامات بي اساس را تکرار ميکنند. يکي از اين گزارشها توسط يکي از سازمانهايي منتشر شد که من سابقاً برايش احترام قائل بودم. گزارش سازمان ديدبان حقوق بشر در رابطه با کمپ اشرف. اگرچه من هنوز رسماً در خدمت فعال بودم اما احساس کردم آنقدر اين گزارش مزخرف بود که مستحق اعتراض از طرف من است. من به طور مکتوب در واکنش به اين گزارش خطاب به مدير ديدبان حقوق بشر واکنش نشان دادم. اين يکي از برگه هاي زندگي من است که به آن بسيار افتخار ميکنم چرا که بلند شدم و لجن پراكنيهايي را كه در آن گزارش بود، رد کردم. من در اين نامه گفتم که دوست دارم روزي دخترم به کمپ اشرف برود و آنجا را ببيند. جالب اين است که در پاسخ حتي يک کلمه هم از طرف مدير ديدبان حقوق بشر دريافت نکردم.

اما حالا بايد اطلاعات بسيار نگران کننده يي را که از منابعم در داخل دولت عراق و وزارت کشور آن دريافت کرده ام برملا کنم. دوستان عراقيم به من گفته اند که نه تنها کمپ ليبرتي غارت و تخريب و چپاول شده است، بلکه يک تأسيسات کوچکي به عنوان زندان درآنجا ساخته شده که قرار نيست همه 3400 عضو مجاهدين را در بر گيرد.

بسيارخوب، خانم وزير خارجه! خانم کلينتون! اگر اينطور نيست پس بياييد آن را تدقيق کنيم. من شخصاً به بغداد سفر خواهم کرد و گزارش خواهم داد. و اين هيچ خرجي براي ماليات دهندگان آمريکايي نخواهد داشت. من اين کار را با خرج خودم انجام خواهم داد. رئيس جمهور اوباما! من را اعزام کنيد، به عنوان يک ژنرال سابق که بسيار با کمپ ليبرتي آشنايي دارد، چون در آنجا هم زندگي کردم و ميدانم چگونه ميتوان هزاران نفر را در آنجا مستقر كرد و حداقلِ امکانات بهداشتي و غذا و غيره را فراهم كرد. اجازه بدهيد در رابطه با کيفيت زندگي صحبت کنيم. حتي حلقه هاي زمين بسکتبالِ آنجا را هم دزديده اند! من عکسهاي ليبرتي امروز را دارم.

من به گزارش ديدبان حقوق بشر اشاره کردم و گفتم که به من پاسخي داده نشد. اما محافل ديگري با من ارتباط برقرار کردند. عمده آنها مثبت بود اما برخي منفي بودند. آنها مرا متهم کردند که از اسم دخترم بيهوده استفاده کرده ام. عجب آدمهاي ناداني. آنها دختر من را نمي شناسند. اراده و تعهد دختر من مثل زنان مجاهدين براي ملايان ايران وحشت انگيز است. همانطور که گفتم من بسيار افتخار ميکنم که عليه اين گزارش واکنش نشان دادم.

بنابراين، براي آن دسته از کساني که گفتند که من در آن نامه از اسم دخترم سوء استفاده کرده ام، چطور است که از زبان خود او بشنويم؟ سارا لطفاً بيا اينجا و بگو ببينم آيا از اسمت سوء استفاده کرده ام؟

سارا فيليپس:

متشکرم و ببخشيد که من مهارت سخنراني در مجامع عمومي را ندارم، اما نهايت تلاشم را خواهم کرد. همانطور که پدرم گفت، اسم من سارا فيليپس است و من دختر او هستم. مايلم خلاصه يي از اين تاريخچه را بگويم که چگونه با ساکنان اشرف آشنا شدم.

در سال 2003، درک من از جهان دگرگون شد. من برخلاف باور عمومي مخصوصاً در آمريکا، متوجه شدم که همه زنان در آسياي جنوب غربي در مواجهه با استثمار مسخ نشده اند. يک گروه ويژه از زنان هستند که اجازه نميدهند کسان ديگري سرنوشت آنها را تعيين کنند. پدر من که در آن زمان در عراق بود، با تلفن بين المللي خود با من تماس گرفت. من در آن زمان در خوابگاه دانشجويي بودم. او زنگ زد و به ياد دارم که گفت: سارا من آمازونهاي عصر معاصر (زنان جنگجو در اسطوره هاي يوناني) را که تو به آنها علاقه داري يافتم. کساني که تو همواره در جستجوي آنها بوده‌يي و درباره آنها خوانده يي. او به من گفت که تو هيچوقت حدس نخواهي زد که آنها را کجا پيدا کرده ام!

آن روز من با اين زنان شجاع آشنا شدم و در حقيقت آنچه براي من بيشتر شوک کننده بود اين بود که فقط زنان نيستند و مردان هم در کنار آنها براي مقابله با استبداد ايستادگي ميکنند. من با مجاهدين خلق آشنا شدم و از پدرم خواهش و استدعا کردم که به من اجازه دهد اين زنان را ملاقات کنم. حتي بهتر، حتي بهتر، بگذار مشعل آنان را در دست بگيرم و در کنار آنها بجنگم. آنها نه تنها توانسته اند کليشه ها و نقشها را تخريب کنند بلکه توانسته اند چالشهاي غيرقابل عبور را تسخير کنند و موقعيتهاي رهبري کننده را در دست بگيرند. زنان و مردان مجاهدين به دموکراسي و حقوق برابر و آزادي عقيده دارند. «آزادي» چه واژه زيبايي است. طبق تعريف لغتنامه وبستر، آزادي يعني کيفيت و موقعيت آزاد بودن و عدم ضرورت، اجبار يا محدوديت در انتخاب و عمل کردن؛ و رها بودن از قدرت ديگران.

به زودي بعد از شنيدن در مورد ساکنان کمپ اشرف، من شروع به مکاتبه با چند تن از آنان كردم. اگر شما امروز به من گوش ميکنيد. واقعاً اميدوارم که زنان اشرف حرفهاي من را بشنوند، من دريافت نامه هاي الکترونيکي از طرف شما را خيلي دوست داشتم و خيلي علاقمندم که ميتوانم اين موضوعات را به اطلاع ساير دانشجويان و دوستانم برسانم و به آنها از تحولات اشرف و سراسر جهان بگويم. در جهان افراد زيادي نيستند که در شجاعت همرديف زنان مجاهد باشند، که من بي نهايت افتخار آن را داشتم بتوانم با آنها ارتباط برقرار کنم.

ما در ايميلها و نامه هاي خود در مورد ملاقات در اشرف آزاد و دريك تهران آزاد به عنوان خواهران بين المللي صحبت ميکرديم تا در نهايت بتوانيم مرزهاي جهاني را درنورديم.

پدر من اخيراً در دفاع از موضع خود مبني بر اين که نام مجاهدين بايد از ليست خارج شود سخنرانيهاي زيادي کرده است. بسياري از شما او را باور مي‌کنيد و ميدانيد که صحت دارد. اما خطاب به آن دسته از کسانيکه موضع پدر من و حتي شخصيت او را باتهمت سوء استفاده ابزاري از نام دخترش زير سؤال ميبريد ميخواهم چيزي را بگويم: وقتي پدر من به عراق رفت و اين داستان واقعي است، او به من ميگفت سارا اينقدر هيجان زده و اميدوار به داستان هايي که به تو ميگويم نباش چون شايد احتمالي وجود داشته باشد که صحت نداشته باشند. به اينها ميگويند تروريست. او مثل هر آمريکايي که ممکن است اينطور باشد، در مورد ماهيت مجاهدين شک داشت و شنيده بود که تروريست هستند. من به شما در رابطه با شخصيت خودم گفتم، سيب‌ها زياد دورتر از درخت نمي افتند: کاراکتر من مثل پدرم است. او با چشمان و قلب باز قدم به پيش ميگذارد.

وقتي او فهميد که ساکنان کمپ اشرف تروريست نيستند، شروع به دفاع از آنان کرد و از من خواست که هرچقدر ميتوانم اطلاعات او را منتقل کنم. وقتي از عراق خارج شد، پدر من بدون هيچ شکي فهميده بود که آنچه ابتدا به او در رابطه با ساکنان اشرف ابلاغ شده بود به وضوح دروغ و تبليغات بود تا فساد و مردان بيرحم را تقويت کند. من هميشه فکر ميکردم که نميتوانم کار کافي کنم چون فقط يک دختر ساده جوان در آمريکا هستم و چه کاري ميتوانم در اين رابطه انجام دهم؟ احساس ميکردم که از فاصله خيلي دور صداي من خيلي نارسا خواهد بود و کلمات من شنيده نخواهد شد. من بسيار خوشبخت هستم که امروز در مقابل همه شما ايستاده ام و صدايم شنيده ميشود.

من فقط ميتوانم اميدوار باشم کساني که صداي من را در آمريكا مي شنوند و قدرت ايجاد تغيير شرايط چندهزار تن از افراد خوب را دارند، گوش فرا دهند. در اين شرايط، من نگران ساکنان کمپ اشرف هستم. ميترسم که اين زنان و مردان، خود را در مقابل نيرويي بيابند که هيچ قدرت دفاعي در برابر آن نداشته باشند. اگر تمام آنچه كه به عنوان سلاحي براي دفاع از آنان در اختيار داشته باشم فقط صدايم باشد، فرياد خواهم زد نام آنها را از ليست خارج کنيد. اينها افراد خوبي هستند و تروريست نيستند.

ژنرال فيليپس:

خانم رجوي، من اطمينان دارم که دختر شما و قريب به 1000 زن ديگر مجاهد از اين قدرداني خواهند کرد که يک زن ديگر به آنها بپيوندد و با آنها کار کند. چون، بله، من امنيت دختر خودم را به دست به اصطلاح «تروريستها» خواهم سپرد. اما اين تصميم من نيست بلکه، سارا، اين انتخاب خود توست. اگر من فرصت يابم و رئيس جمهور به من اجازه دهد که به آنجا بروم، آيا مرا همراهي خواهي کرد حتي اگر به معني رفتن به اشرف باشد؟

سارا: من ميگويم بزن بريم!

متشکرم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر