۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

کریم قصیم - آقای سفیر چراغی بردارید وبه تاریخ بنگرید!

یک‌شنبه، ۰۲ مرداد ۱۳۹۰ / ۲۴ ژوئیه ۲۰۱۱
AddThis Social Bookmark Button

(سخرانی در آکسیون بروکسل –،جلوی ساختمان و محل جلسه شورای وزیران اتحادیه اروپا ، ۱۸ ژوییه، )
صبح بخیر، صبح بخیر اشرفیان، ،سلام به یاران مقاومت ، برهمه جوانان نسل قیام،
در بروکسل روزی بارانی است. در مقابل شورای وزیران اروپا هستیم، آمده ایم برای اعتراض و اصرار، اعتراض به تعلل و تآخیر در اتخاذ نظر ، اصرار بر لزوم تصمیم گیری سریع جهت اجرای طرح اروپا، طرح استیونسن.
اما، پیش از پرداختن به این مطب، تبریک می گویم به اشرفیان، به یاران مقاومت به مناسبت صدور حکم دادگاه اسپانیا برای احضار مالکی و نظامیان تحت فرمانش در جنایت بر اشرف. عدالت صبور است ولی ول نمی کند. نوبت مالکی هم می رسد. تبریک به تمام عدالت خواهان و به کسانی که تجربه تاریخ را می شناسند ، آنهائی که در سراسرجهان برای تحقق عدالت کنار اشرف و مقاومت ایران ایستاده اند. صفی بین المللی خواهان داد و دادگستری.
و اما طرحهای روی میز شورای اروپا، اینها کمیته ای تشکیل داده اند که راجع به طرحهای موجود حل بحران اشرف تصمیم بگیرد، طرحهای موجود کدامین هستند؟ در واقع مهمترین طرح، یا تنها طرح حقوق بشری انتقال، طرح انسانی و قابل اجراء و مورد استقبال مقاومت ایران، یعنی همان طرح استیونسن است، طرح مورد حمایت نمایندگان و شماررو به افزایشی از وزرای خارجه اروپا. اما وقتی این طرح پیشروی کرد و علاوه بر ارگانهای سیاسی، سی و یک سازمان حقوق بشری، صدها شخصیت شرافتمند سیاسی بین المللی، عربی ، عراقی و غیره از آن پشتیبانی کردند، بخصوص سازمانهای حقوق بشری به تکرار از آن پشتیبانی کردند، ناگهان یک طرح دیگر مزورانه پیچید جلوی طرح اروپا و مانع اجرای سریع آن شد. و ما امروز برای همین به تظاهرات آمده ایم که هشدار بدهیم، در مورد همین که اسم ”طرح آمریکا” پیدا کرده زنگهای خطر را به صدا در بیاوریم،خدا کند که این حرفهای سفیر، طرح واقعی آمریکا نباشد. نمی خواهم کلمات تندی بکار ببرم، خیلی صفات بد به این طرح سفیر و تداعی تاریخی ان چسبیده، ویژگیهایی که از تجربه تاریخ برآمده اند و من امروز برای توضیح و تشریح جوانبی از همین موضوع اینجا هستم. برای ترجمه کردن طرح سفیر به تداعی و بیان واقعیتهای تاریخی . این طرح سفیر آمریکا در عراق – که دفعتاً پیچده جلوی طرح اروپا ، چیست؟ خودش گفته ” اینها (اشرفیان) باید به جائی کمی دورتر و کمی امنترجا به جا شوند”. ووقتی می گوییم برفرض که اشرفیان موافقت کنند، خوب، بیا و حفاظت بده ، یا درستر بگویم، مسئولیت امضاء شده حفاظت از مجاهدین را جدّی بگیر، آن وقت می گوید نه ، این کار درعهده دولت و حاکمیت عراق است.... ، یس منظور آقای سفیر جابجائی بدون داشتن حفاظت قابل اطمینان ، یعنی توسط عاملان جنایت است. جابجائی به مکانی دیگر، تحت نظر دشمن و قاتلان اشرفیان!
دوستان، شاید برای شما باور کردنی نباشد، ولی این طرح جابجائی و دپورتاسیون و اسکان تحت ” حفاظت” قوای دشمن، مشابه همان معروف ترین، پرشمار ترین و مرگبارترین طرحی است که در زمان جنگ جهانی دوم صدها ، بلکه هزاران بار انجام گرفت،- خدانکند آمریکائیان دانسته اینرا مطرح کرده باشند. در مثال مناقشه نیست، من این حرفها را به قصد اتهام به آمریکائیان نمی گویم، به منظور ایجاد آگاهی می گویم . گفته اند گذشته چراع راه آینده است. اکنون آن آینده است و ما می خواهیم از گذشته چراغی فراسوی راهمان نگه داریم، بنابراین باید کمی از تاریخ اطلاع و آگاهی داشته باشیم. اشرف می داند، شما هم باید بدانید، مردم آزادیخواه ایران نیز بدانند که این طرح موسوم به ”جابجائی” و اسکان،- تحت نظارت و اجرای نیروهای دشمن -، در تاریخ موجب چه فجایعی شده است. دوستان،همین طرح «جابه جایی» و اسکان، زیرنظردشمن آزادی بود که «هولوکاست» را ببار آورد. شاید برای شما باور کردنی نباشد ولی هولوکاست، بزرگترین کشتار یهودیان جهان و همراه آن بزرگترین کشتار پناهندگان سیاسی جهان توسط همین جابه جاییهای تحت کنترل دشمن رخ داده اند. فراتراز شش میلیون یهودی توسط فاشیسم هیتلری در جریان هولوکاست کشته شدند، ولی فراموش نشده و مستند در تاریخ باقی مانده که هزاران هزار پناهنده سیاسی اروپائی - سوسیال دمکراتها ، کمونیستها، لیبرالها، جمله آزادیخواهان و پناهندگانی که از دست فاشیسم هیتلری به فرانسه و دیگر کشورها فرار کرده بودند، و فکر می کردند در آنجا امنیت خواهند داشت... اما همین که دپورتاسیونها ، جابجائیهای دشمن خواه شروع شد، همه این پناهندگان را جمع و تدریجاً با قطارهای هولاکاستی به اردوگاهای مرگ جا به جا کردند.

بیشترین قطارهای جابجائی هولوکاست، مشابه همین حرفهای کنونی، به بهانه «جابجائی به نقطه ای کمی دورتر و کمی امنتر» صورت گرفت، یعنی هربار به فریبی قربانیان را به راه انداختند. حتی در یک مورد هم واقعیت برای کسانی که جابجا می شدند معلوم نبود. این تجربه خوف مستند است. به عنوان مثال، دوستانی که از آلمان آمده اند مراجعه کنند به کتاب مصور Zuege in den Tod )قطارهائی که بسوی مرگ رفتند)، کتابی که اداره کل راه آهن آلمان منتشرکرده، راجع به همین گذشته فاجعه بار جابجائی و کوچ فریبکارانه ومرگبار. به قربانیان گفتند ما شما را از جایی که تحت فشار هستنید منتقل می کنیم به جائی دیگر که مناسبترست. مردمان بی گناه را سوارقطارهائی کردند تحت نظارت گشتاپو (پلیس سیاسی نازیها ) و بردند به نقطه بعدی و از نقطه بعدی به نقطه دیگری و نقطه پایان آشویتس ، تربلینکا، ماتهاوزن و دیگر اردوگاها و فابریکاهای مرگ.
من این زنگهای خطر را به صدا در نمی آورم که خدای نکرده کسی در مقاومت به ترس و وحشت بیفتد. به جهت ایجاد آگاهی و هشدار می گویم. آگاهی یافتن قبل از واقعه، روشنائی می آورد وروشنائی به شجاعت کمک می کند ، بنابر این با دیدی روشن و اقدام شجاعانه با این فریب هم رو به رو می شویم و افشایش می کنیم. ما چشمانمان بسته نیست. ابلهان چشم بسته به تاریخ می نگرند. امیدوارم سفیر آمریکا جزو اینها نباشد.نادانان درسهای تاریخ را ندیده می گیرند. امیدوارم این سفیر، که در مرخصی آخر هفته اش چنین مزخرفاتی را به زبان آورده، تصور نکرده باشد مقاومت ایران از درسهای تاریخ بی اطلاع است. من امروز فقط شمه ای عرض می کنم. تنها دو نمونه از هزاران هزار نمونه که مستند ، با فیلم و تصویر، در آرشیوها و نیز روی اینترنت در دسترس همه هستند. آقای سفیر اینترنت را روشن کنید و نگاه کنید ، شاید کمی شرم ... آخر در آن زمان آمریکا جزو نیروهای نجات دهنده اسیران باقیمانده در آن اردوگاهها بود، نه جزو کسانی که مردم آزادیخواه را به این جابه جاییهای خطرناک سوق دهد و یا از سر نادانی چنین طرحهای فاجعه بار و حرفهای سخیفی به دهان آورد. امیدوارم این سخن سخیف شما موضع وزارت خارجه نباشد. خدا نکند که حرفهای اوباما باشد، وگرنه به قعر بی آبرویی فرومی غلطد. جابجائی و اسکان جدید تحت نظارت مالکی، کسی که دوبار در اشرف مرتکب جنایت علیه بشریت شده! جابجائی و بازاسکان اشرفیان تحت کنترل و اجراییات جانیان آنها!
آقای آمریکا، ما برای برکنار ماندن شما از رسوایی و بی آبرویی نیز زنگهای خطر را به صدا در می آوریم . ما درسهای تاریخ را جدی می گیریم، می دانیم که دیپورتاسیون ”به کمی دورتر و کمی امنتر” ، به این صورت که مار انداخته اید، یعنی چه.
آقای سفیر، وضعیت اضطراری حرفهای خودتان را در مقابل حق و قانون، در مقابل عدالت و تاریخ، در جلوی این مرجع اروپائی دمکراتیک( شورای وزیران اروپا) مورد تإمل قرار دهید. درنور درسهای تاریخ به سخنان خودتان نگاه کنید. در نور تجربه مهیبی که حاوی هولوکاست و نیز بزرگترین کشتار پناهندگان سیاسی بود بنگرید.
مورد دیگر، یعنی نابودی پناهندگان سیاسی مربوط به سرنوشت کسانی است که بعد از غلبه فرانکوی فالانژیست بر جمهوری اسپانیا، ازسال ۱۹۳۹ به بعد به فرانسه پناه آوردند. جمعاً نیم میلیون نفر آزادیخواه اسپانیولی به فرانسه پناه آورده بودند. یکی دوسال بعد در زمان دولت ویشی،دولت همدست نازی ، دولتی که نخست وزیرش سیاستمداری مثل لاوال، استمالتگر نازیها بود. ( وی دردادگاههای بعد ازجنگ مجرم شناخته، محکوم و تیرباران شد). دولت ویشی، ابتداء این پناهندگان سیاسی را در اردوگاههای تحت نظارت برای کار اجباری جمع آوری کرد. بعد که نازیها طرح کشتار یهودیها ،( و نیز کشتار طیف پناهندگان سیاسی ضد فاشیست را) دردستوراجرا گذاشتند و فشار آوردند، دولت ویشی تمکین کرد و شروع کرد به جابه جایی جمعی و دربسته مبارزان اسپانیولی بی سلاح و بی دفاع به اردوگاههای کار نازیها، به اردوگاههای تراکم وتمرکز و درآخر به فابریکهای مرگ. پناهندگان سیاسی رسمی فرانسه را قطارهای ”جابجائی به کمی امن تر، کمی دورتر” سوار کردند و فرستادند به آشویتس در لهستان اشغال شده، به ماتهازن اتریش اشغال شده، که آنجا فابریکهای مرگ درکار بودند. دولت ویشی ،مدعی استقلال هم بود ، ولی در عمل همدستی کرد با هیتلر. مالکی هم دست نشانده و همدست فاشیسم اسلامی و خامنه ای است و در دوجنایت بزرگ به فرمان او – مرداد ۸۸ و فروردین ۹۰ –. اثبات شد که قطعاً از فاشیسم مذهبی حاکم برایران استقلال ندارد و به هیچ وجه صلاحیت حفاظت از اشرف را دارا نیست. .....
من این جا فقط دو نمونه از آن جابجائیهای هولاکاستی را خدمت اشرفیان و یاران مقاومت عرض می کنم: در سال ۱۳۴۱، ارتش هیتلر به شوروی حمله کرد. با کشتارو پیشروی سریع به شهر بزرگ کیّف رسیدند. مقدما عرض کنم که در کیّف بیشتر از صدو پنجاه هزار نفر، یعنی تقریبا یک پنجم جمعیت شهر، یهودی بودند. در آنجا اغتشاشات ضد یهودی هم سابقه و وجود داشت و نازیها از این وضع شهر اطلاع داشتند. به محض اشغال و تسلط بر شهر کیّف ، بلافاصله طرحی را اعلام کردند برای جابجائی یهودیان به نقطه ای کمی دورتر و امنتر. از طریق بلندگوها و پلاکارد ها ، از اهالی یهودی خواستند به منظور ایجاد حفاظت بیشتر همراه خانواده هایشان فردا ساعت هشت در فلان چهار راه شهر، که میدانی هم داشت، حضور بهمرسانند. انتظارمی رفت حدود پنجهزارنفری جمع شوند. فردا صبح بیش از سی هزارنفریهودی، هرخانواده با کمی اسباب اثاثیه، اجتماع کردند.
نازیها جمعیت را به صف کردند و به طرف خارج شهر به راه انداختند، تحت نظارت محافظان نازی. اهالی یهودی نمی دانستند به کجا می روند. به آنها گفتند، و در طول راه نیز با بلندگو تکرارمی کردند، ”به جایی امنتر نقل مکان می کنند”. به محلی به نام «بابی یار Babi Jar» رسیدند. دره ای تنگ در منطقه ای کمی دورتر از حاشیه شهر کیّف. ”محافظان” جمعیت را سوق دادند به داخل دره تنگ.

به محض این که همه جمعیت سی هزار نفری توی دره رفتند ناگهان از چهار طرف مسلسل بدستها ظاهر و شلیک شروع شد. چهره های مات و مبهود و وحشتزده پیران، جوانان، بچه های خردسال ، مادران باردارو ... دو روز شلیک ادامه یافت و کل سی هزار نفر بهودی جابه جاشده را در این نقطه «کمی امنتر» به خاک و خون انداختند و بلافاصله کناره های بلند دره را منفجر کردند تا خاک قبر قربانیان شود. این یک مورد از آخرعاقبت جابه جایی و بازاسکان بی گناهان توسط دشمن فاشیستی.
یک مورد دیگر، این بار از پناهندگان سیاسی، به یاد آن بیگناهان، از سرنوشت جمعیت اسپانیولی پناهنده به فرانسه گزارش می دهم. آزادیخواهانی که همچون اشرفیان، برای حفظ جمهوری وآزادی ملتشان علیه کودتاچیان و قوای سرکوبگرفرانکو جنگیده بودند. اکثر این آزادیخواهان اسانیولی از خطر دستگیری ، زندان و تیرباران توسط فرانکو به فر انسه گریخته بودند. آنها بعد از هجوم هیتلر به فرانسه و تقسیم کشور به دو بخش، یکی تحت اشغال نازیها درشمال فرانسه و دیگری منطقه دولت ویشی، در بخشهای جنوبی فرانسه، اکثراً به منطقه ویشی نقل مکان کرده بودند.علاوه بر این بخشهای وسیعی از آزادیخواهان ضد فاشیست اتریش و آلمان نیز به همین منطقه ویشی آمده بودند و تحت نظارت دولت مذکور زندگی می کردند، ولی وقتی نازیهای اشغالگر، از سال چهل و یک به بعد، طیّ جلسات مخفی با عوامل دولت ویشی ، مرتب مقررات و مصوبات سرکوبگرانه تازه را به دولت ویشی حقنه کردند و به امضای آنها رساندند( درمورد این مصوبات فاشیستی دیکته شده به حکومت ویشی و جابه جائیهای عظیم یهودیان فرانسوی و یا پناهندگان یهودی به ارودگاههای مرگ نگاه کنید به کتابهای وکیل برجسته فرانسوی و محقق کوشای ضد فاشیست Serge Klarsfeld ، پدر و مادروی را در آشویتس کشتند). به دنبال همین مصوبات و قرارها بود که روند فزاینده ای از آزار و اذیّت و دستگیری و انتقال یهودیان به زندان، و بعد نیز ” جابه جایی خارجیها ” و انتقال آنها به منطقه تحت اشغال نازیها و یا تحویل به گشتابوی فاشیسم هیتلری در اردوگاههای مرگ شروع شد. به یمن تحقیقات ِسرج کلارسفلد می دانیم که حرکت «قطارهای به سوی مرگ» از فرانسه ویشی نیز مبتنی بر مصوّبه ها و قراردادهای مخفی با دولت ویشی بودند.
[برخی نکات مربوط به کشتارهای فوق الذکر را سرج کلارسفلد طی مصاحبه ای با آرته می گوید ،لینک اش درانتها می آید ](۱)
برمی گردم به اکنون. قصد اتهام زدن ندارم، واقعه تاریخی را بازمی گویم، درمثال هم مناقشه نیست، ولی ما و افکارعمومی از همه بخشهای خفیه قراردادهای قبلی آمریکا با مالکی، یا رژیم با مالکی، و بخصوص قرارداد امنیتی اخیر مابین آمریکا و مالکی، بخشهایش درمورد وضعیت گروهای سیاسی ایرانی در عراق، بخصوص در مورد اشرف و اشرفیان، هیچ خبر نداریم. ولی خوب خبر داریم که مالکی و کارگزارانش مرتب به تهران رفت و آمد داشته اند و از رژیم و ولی فقیه حسابی حرف شنویی دارند. خوب میدانیم خامنه ای بر مالکی و جریانش نفوذ و سلطه دارد و آمریکا هم ، به هر تقدیر، دربهای نفوذ رژیم به عراق را از همان ابتداء باز گذاشته است. اینرا ناظران آمریکایی گفته اند، این را نمایندگان مجلس عراق هنوز می گویند، اینرا بسیار کارشناسان بین المللی نیزگفته اند. بنابر این شک و شبهه ها کم نیستند....حالا برمی گردم به مورد آن فاجعه انتقال ۸ الی ۱۰ هزار نفر از پناهندگان سیاسی اسبانیولی که از منطقه ویشی ، تحت الحفظ، به بهانه انتقال به جایی مناسبتر به ارودگاه مرگ ماتهاوزن (در اتریش اشغال شده توسط هیتلر) فرستاده شدند. این «جابه جایی» درتابستان ۱۹۴۲ صورت گرفت. قطارها ، به منظور فریب دادن سرنشینان نگون بخت، روزها در مسیر انحرافی حرکت می کردند و شبها رو به سوی فابریک مرگ در ماتهاوزن شتاب می گرفتند و بالاخره ”بار انسانی” خود را به واحدهای اس.اس هیتلری در اردوگاه تحویل دادند. به شهادت مراکز تحقیقاتی درفرانسه و دیگرجاها، حتی یک نفراز این هزاران بناهنده خارجی ”جابه جا شده” ، زنده ازاین ”جابه جایی” بازنگشت. این مورد هم در تاریخ و کتب مربوطه ثبت شده است. من این دو مورد را ذکر کردم بقیه اش را هرکس علاقه مند باشد می تواند به همه زبانهای زنده دنیا درکتابها، و نیزروی انترنت، بیابد و احیاناً- جهت یادآوری تاریخی - برای سفیر آمریکا در عراق بفرستد. من نمی دانم این سفیر چه دین و مذهبی دارد، لزومی هم ندارد بدانم ولی فرض می گیرم جنایتکار نیست. لابد خواهان وقوع جنایت هم نیست، امیدوارم. و حتما طرفدار وقوع هولوکاست کوچکی نیست. امیدوارم برای آقای اوباما و آبروی آمریکا. چون برخی از این کشتارگاهها را نیروهای آمریکائی در آخر جنگ دوم آزاد کردند. ولی متأسفانه ، الان آقای سفیرشان چنین طرحی را برای اشرفیان می دهد و می خواهد اشرفیان به «نقطه ای کمی دور تر کمی امنتر» بروند. اشرفیان فریاد می زنند نه و ”هیهات من الذله” و من هم به نقل از رستم فریاد آنها را تکرار می کنم «که گوید برو دست رستم ببند-- نبندد مرا دست، چرخ بلند». به آقای سفیر به تکرار می گویم، ما کمی تاریخ را می شناسیم، چراغ راهمان درسهای تاریخ است. آقای سفیر(امریکا درعراق)، شما هم چراغی بردارید و کمی به تاریخ نگاه کنید .
۱- http://www.arte.tv/de/۷۰۹۸۶۶،CmC=۷۰۹۹۱۰.html
( لینک مصاحبه فوق الذکر با سرج کلارسفلد)

بع

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر