۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه
در جریان بمباران طرابلس توسط ناتو کوچکترین پسر و سه نوه فذافی کشته شدند.
کنفراس خاورمیانه درتغییر ایران وکمپ اشرف و آمریکا در واشنگتن با حضور شخصیتها و سیاستمداران آمریکایی.
روز ۶ اردیبهشت کنفرانس خاورمیانه در تغییرایران، کمپ اشرف و ایالات متحده، در واشنگتن با حضور شخصیتها و سیاستمداران آمریکایی مانند، جرج میچل مدیر اسبق سیاست گذارس وزارت خارجه آمریکا، اندرو کاردرئیس دفتر رئیس جمهور آمریکا در دوران بوش، رودی جولیانی شهردار نیویورک در سال ۲۰۰۱، هوارد دین رئیس دموکراتها از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹، سفیر مایکل شیهان مدیر شورای امنیت ملی در دولتهای بوش و کلینتون و دکتر سرهنگ گری مورش مسئول امداد پزشکی نیروهای آمریکایی در اشرف در سال ۲۰۰۴ برگزارشد.
در ابتدای جلسه پیام رئیس کمیته خارجی کنگره آمریکا ایلیانا رزلهتین به صورت ویدئویی پخش شد.
دوستان عزیز،
من به جد نگران خشونت مجدد نیروهای عراقی علیه ساکنان اردوگاه اشرف بطور خاص حمله اخیر که طبق گزارشها منجر به کشته شدن و مجروح شدن شهروندان در آنجا شده است هستم.
این کار به روشنی نقض مفاد تفاهمنامه انتقال مسئولیت کمپ اشرف در ۲۶ دسامبر سال ۲۰۰۸ است که آن به وضوح بیان شده است :” دولت عراق به دولت آمریکا تضمینهای ضروری داده که با ساکنان قرارگاه اشرف بطورانسانی و مطابق قوانین عراق، قانون بین المللی و تعهدات بین المللی رفتار میکند”. بنابراین، دولت عراق به روشنی مسئول تضمین حفاظت و امنیت فیزکی شهروندان اشرف بعد از خروج نیروهای آمریکایی از منطقه اشرف خواهد بود.
به همین دلیل من بطور مرتب این موضوع را دربالاترین سطوح، منجمله بطور مستقیم با وزیر خارجه هیلاری کلینتون و مستقیماً با دولت عراق دنبال کرده ام. اضافه بر آن اوایل این ماه در نامه ای که من با امضاء مشترک نائب رئیس کمیته خارجی کنگره هاوارد برمن ، به نخست وزیر عراق نوری المالکی نوشتیم و از او خواستیم دولتش به صراحت روی این تأکید کند که به تعهداتش در حفظ سلامتی ساکنان پایبند است و از برگرداندن اجباری آنها به ایران و آزار آنها خودداری میکند و بطورفعال حقوق انسانی آنها برای حفاظت، به همان گونه که حق شهروندان آنجاست و به آنها تعهد داده شده، رعایت شود.
من این موضوع را دنبال میکنم و برای اطمینان از سلامت و امنیت شهروندان اشرف کارخواهم کرد.
با احترام
ایلیانا رز لهتینن
۱- سفیر میچل ریس
مدیر سیاستگذاری وزارت خارجه آمریکا ۲۰۰۳ ـ ۲۰۰۵
صبح بخیر، من میچل ریس هستم و سمپوزیوم امروز را اداره میکنم.
پیش از اینکه شروع کنیم، مایلم سلامهای ویژهام را به ساکنان اشرف برسانم. سلام اشرف.
از سخنرانان و همچنین حضاری که در اینجا در واشینگتن دی سی با ما هستند و همچنین از کسانی که در سراسر جهان ناظر برنامه امروز ما هستند، خواهش می کنم که قیام کنند تا باهم خاطره زنان و مردان شجاعی را که در اوایل این ماه در کمپ اشرف به دست ارتش عراق کشته شدند، گرامی بداریم.
بنا به سنت، لطفاً برای یک دقیقه با هم کف بزنیم.
با تشکر فراوان از شما. لطفاً بفرمایید بنشینید.
امروز سه وظیفه در پیش روی ماست:
اول ، ما باید قهرمانان به خاک افتاده در کمپ اشرف را به یاد بسپاریم. فداکاری آنها نباید بی ثمر بماند.
دوم، ما باید به شجاعت بینظیر کسانی که هماکنون در کمپ اشرف هستند و به امیدشان برای آزادی، دموکراسی و کرامت و ارج انسانی، گواهی دهیم.
و سوم اینکه ما باید دولت ایالات متحده را وادار سازیم تا به تعلل و بی تصمیمی خاتمه بدهد و سازمان مجاهدین را سریعاً از لیست وزارت خارجه خارج سازد.
اما ما امروز خوش شانس هستیم که یک گروه از متخصصین برجسته در این سه امر مهم به ما مدد میرسانند.
۲- اندرو کارد
رئیس دفتر رئیس جمهور آمریکا، ۲۰۰۱ ـ ۲۰۰۶
بسیارمتشکرم.
وقتی می بینیم هوارد دین و رودی جولیانی کنار یکدیگر پشت میز نشسته اند، این امر آرمانی که ما را گرد هم آورده بسیار گویا میکند.
من اهل ماساچوست هستم و می توانم ماشینم را درحیاط هاروارد پارک کنم. لهجه من برای شما مفهومی ندارد چرا که لهجه های خود شما با من فرق میکند. اما در اکثر نقاطی درآمریکا که من به آن سفر می کنم، متوجه نمی شوند من چه میگویم. من در کاخ سفیدی خدمت کردم که افراد اغلب درک نمی کردند من چه میگویم.
اگر به خاطر یک روز سرنوشت ساز که باعث شد اسم من برسر زبانها بیافتد، نبود، من امروز اینجا نبودم. روز زیبایی بود همگی سوار لیموزینها شدیم و به یک مدرسه ابتدائی به نام اما بوکر Emma E. Booker School رفتیم.
وارد کلاس درسی شدیم که به یک مرکز فرماندهی کاخ سفید تبدیل شده بود، با کارمندان و کادرهای رسمی و تلفنها و فکسهای ایمن. در یک کلاس درس دیگر در آن سو کلاس دومیها و انبوهی از خبرنگاران و اهل مطبوعات حضور داشتند. درست پیش از آنکه پرزیدنت آماده ورود به کلاس در معیت مدیر مدرسه شود، یکی از کارمندان اتاق وضعیتهای فوق العاده آمد و گفت : «آقا به نظر میرسد یک هواپیمای کوچک دو موتوره به یکی از برجهای مرکز جهانی تجارت در نیویورک برخورد کرده است». واکنش جمعی همه ما یکی بود: «آه عجب حادثه وحشتناکی. حتماً خلبان سکته یی چیزی کرده بوده است». پس از آن مدیر مدرسه در سالن را باز کرد و پرزیدنت وارد کلاس درس شد.
در بسته شد و در همین حال همان کارمند بار دیگر آمد و به من گفت : «آقا، به نظر میرسد هواپیمای دوموتوره نبوده بلکه یک جت مسافربری بوده است». و ذهن من متوجه وحشتی شد که مسافران هواپیما به آن دچار شده بوده اند. و یک دهم ثانیه پس از آن باز همان کارمند آمد و گفت «خداوندا. یک هواپیمای دیگر هم به برج دیگر مرکز جهانی تجارت برخورد کرده است».
من پشت آن در با آزمونی روبه رو شدم که تمام رؤسای دفتر رئیس جمهور تمام مدت با آن مواجهند. معمولاً این تست دشواری است اما آن روز آسان بود: پاسخ سؤال «آیا باید به رئیس جمهورگفت؟» مثبت بود.
تصمیم گرفتم یکی دو فاکت را بگویم و پشت آن هم یک تفسیر کلی بدهم و چیزی نگویم که سؤال برانگیز باشد یا به دیالوگ بیانجامد.
در کلاس درس را باز کردم. آموزگار مربوطه داشت خطاب به پرزیدنت و شاگردان صحبت می کرد. روزنامه نگاران در عقب کلاس جمع بودند و آن کامپتون از شبکه خبری ای بی س هم در بینشان بود. او به من نگاه کرد و البته این غیرمعمول بود که من پس از آن که رئیس جمهور وارد اتاق شد داخل شوم. اما او [آن کامپتون] به من نگاه کرد و پرسید: (با حرکت دست ـ چه خبر شده؟) من هم به او نگاه کردم و گفتم: (با حرکت دست ـ هواپیما به ساختمان خورده). او بازهم به من نگاه کرد و گفت: (با حرکت دست ـ چطور؟). اینجا مکثی در گفتگو با پرزیدنت پیش آمد که به من امکان داد به سوی او بروم، خم شوم و درگوش راستش زمزمه کنم: «یک هواپیمای دوم هم به برج دوم خورده. به آمریکا حمله شده است».
این داستان را برایتان گفتم چون اگر به خاطر آن روز و آن تجربه نبود امروز اینجا نبودم. در واقع اگر به خاطر آن روز نبود، شما هم امروز، البته به دلیل دیگری، اینجا نبودید. زیرا من آن روز شاهد بودم چگونه پرزیدنت از مردی که در انتخابات برنده شده، به مردی که باید بار سنگین پرزیدنت بودن را به دوش کشد، مبدل شد.
اما شاید یکی از بزرگترین تغییرات در یک عبارت بسیار بسیار کوتاه تنها چند روز بعد تبلور یافت که مبین تغییری درسیاست خارجی کشورمان بود و با گفتن آن در یک عبارت جسورانه پرزیدنت جهان را فرا خواند که: «یا با ما هستید یا علیه ما». و من کمترین تردیدی ندارم که هنگامی که پرزیدنت این جمله را گفت، برخی رهبران کشورهای مختلف جهان با ناراحتی در صندلیهایشان جابجا شدند: «اذیت نکنید! من میخواهم هم با شما باشم، هم علیه شما. من می خواهم همین دور و برهای شما باشم!» اما پرزیدنت گفت: «یا با ما هستید یا علیه ما.»
و اما مجاهدین خلق ایران. درآمریکا زیاد نبودند کسانی که درباره مجاهدین صحبت کنند. این گروهی بود متفاوت از آنچه که ما فکر میکردیم و از ما فاصله دوری داشت.
و بعد تغییراتی که درجهان درجریان بود، خود را در جنگ افغانستان و چالش عراق نشان داد. و باز همان مسأله «یا با ما یا علیه ما» مطرح شد.
مجاهدین نگران بودند و می گفتند: «میدانید به نظر ما عده زیادی میخواهند به ما آسیب برسانند» و آمریکا می گفت : «نگران نباشید، ما برای حفاظتتان کمک خواهیم کرد. به حفاظتتان کمک خواهیم کرد». و این کار را کردیم.
و مجاهدین به عنوان یک جامعه قویتر و قویتر شدند. در جایی که دیگر جوامع با موانع مواجه بودند، در عوض مجاهدین قویتر شدند. در عراق نهادهای دولتی به چرخش افتاده بودند، مردم امیدوارشدند و تغییر و تحولهای گذار صورت گرفت.
کیفیت گذار به نقطه یی رسید که ما به عنوان یک کشور به عراق گفتیم: شما روی دو پایتان ایستاده اید و ما به این احترام میگذاریم. و می خواهیم به شما کمک کنیم مدتی طولانی روی دو پایتان بایستید. به شما کمک کرده ایم نهادی تأسیس کنید به نام دموکراسی. این نهاد باید تلاش کند و پیش برود. همان طورکه دموکراسی ما مبارزه کرد. اما مجاهدین خلق نگران بودند. و آمریکا میگفت: «ما حضورخواهیم داشت. ما به شما کمک میکنیم». و آنها تا نقطه یی درگذار هم کمک کردند. و بعد انتقال پیش آمد و نگرانیها بار دیگر ظاهرشد. زیرا اتفاقی که درجریان آن انتقال افتاد این بود که وزارت خارجه آمریکا هم پای این تحولات حرکت نمیکرد. وزارت خارجه آنچه را که برای افراد حاضر درصحنه یک واقعیت بود و پارامتر تعیین کننده بود را به رسمیت نمی شناخت: این واقعیت که مجاهدین در جنگ علیه تروریسم متحد ما بودند.
مجاهدین در اقداماتی که با هدف مشارکت دادن مردم درحکومت هایشان آغاز شده بود، متحد ما بودند. مجاهدین در امر کنار زدن رژیمهایی که به مردمشان به خوبی خدمت نمیکنند، متحد ما است.
اما وزارت خارجه از قضایا عقب افتاد. عقب افتاد به دلیل پرونده یی که امروز بی ربط شده است. و دادگاه ها هم به آنها گفته اند که ربط آنها را مورد بازبینی قرار دهد.
امید و دعای من این است که وزارت خارجه این را بررسی کند که چه چیزی امروز موضوعیت دارد و قضایا را آن طورکه امروز هست بررسی کنند نه آنچه که دیروز نه درکش میکردند و نه شناختی نسبت به آن داشتند. زمان آن فرا رسیده که مجاهدین خلق ایران به آنچه که واقعاً هست به رسمیت شناخته شود: در مکانی که آزادیها برقرار است، فرصتها تحقق می یابد، امیدها چیزی فراتر از صرف امید است، جایی که بذر دموکراسی کاشته شده و ریشه گرفته است و در انتظار آن است که درکشوری که به شدت به روئیدن آن درخت نیاز دارد، کاشته شود.
جایی که مسلمانان تلاش و کار می کنند با یکدیگر به تفاهم برسند نه اینکه با یکدیگر بجنگند. جایی که زنان نه تنها قدرتمند شده اند، بلکه خود قدرت هستند.
هنگامی که ژنرال اودیرنو با مجاهدین وارد مذاکره شد، چه کسی آن سوی میزنشسته بود؟ این مرد قوی هیکل و با هیبت با زنی مذاکره میکرد که دست کم به اندازه او قدرتمند و با هیبت بود. عجب نشانه یی! چه امیدی که تحقق می یافت و چه الگویی.
اما باز می گردم به آن روز ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱. روزی که مرا تغییر داد. روزی که نیاز به یک رهبری عظیم و استثنائی را پدید آورد. و بسیاری از رهبران ما به چالش برخاستند. در صدر لیست پرزیدنت بوش و شهردار رودی جولیانی قرار دارند. فراخوانهایی داده شد و جواب گرفت. به تام ریج تلفن شد و او پاسخ داد و برای بهبود وضعیت حاضر شد.
شما روزی را گذرانده اید که تا ابد روزی ننگین باقی خواهد ماند. روز ۸ آوریل ۲۰۱۱، روزی که نباید به این صورت می گذشت، زیرا شما در یک مکان امن بودید – به شما اطمینانها داده شده بود، شما از قواعد و قوانین پیروی کردید، سلاحهایتان را تحویل دادید، یک جامعه شدید و نقشی برای خودتان درنظرگرفتید. اما مورد تعرض قرارگرفتید. با شما قلدرمآبانه رفتار کردند و عده ای در همسایگی برای لات قلدر هورا می کشیدند وتشویقش می کردند و کسی نبود لات قلدر را به چالش بگیرد. جنگ علیه تروریسم به پایان نرسیده است. من امیدوارم ایالات متحده برخیزد و اعلام کند که مجاهدین الگو و سرمشقی است که دیگران باید در سراسر منطقه خاورمیانه از آن تبعیت کنند.
و سرانجام، بگویم که سمت من به عنوان رئیس دفتر رئیس جمهور برای من یک امتیاز بزرگ و یک مباهات بود. اما هنگامی که رئیس دفتر کارمندان ریاست جمهوری شدم و خودم هم مانند بسیاری کسان دیگر تعجب کردم، پیش از آن تجارب زیادی از کار برای پرزیدنت ریگان و پرزیدنت جورج اچ. دبلیو. بوش کسب کرده بودم و با تمام رؤسای دفتری که برای آنها کار کرده بودند، همکاری داشتم. پس به نوعی با این شغل آشنایی داشتم با وسواس یک دبیر. اما من به این نتیجه رسیدم که کار من به عنوان رئیس دفتر ریاست جمهوری این نیست که اجازه دهم توصیه ها و مشاوره هایم براساس احساسات به من دیکته شود، بلکه باید تلاش کنم تا حد امکان واقع بینانه برخورد کنم و به پرزیدنت بهترین توصیه های ممکن را بکنم بدون اینکه بار احساساتی زیادی درآن باشد.
اما شما اکنون مملو از عواطف و احساسات هستید و این خوب و پسندیده است. اما رهبرانتان باید واقع بین و محتاط باشند و رهبران ما هم باید واقع بین و محتاط باشند. همچنین باید عزم راسخ داشته باشند. باید برای دفاع از اصلی و ارزشی بایستند. و صریح بگویم باید شایستگی عنوانی را که حمل می کنند داشته باشند: رهبری. و ما بشدت به رهبری بیشتر و مجدانه تری در ارتباط با مجاهدین نیاز داریم و اینکه از نظر روابطمان با عراق وضع چگونه خواهد بود و همچنین روابط با ایران و الگویی که به جهان ارائه خواهد کرد. من دعا می کنم که آمریکا آن نوع رهبری را اعمال کند که به شما امکان دهد الگو و سرمشقی باشید که دیگران از آن تبعیت کنند. متشکرم. بسیار متشکرم.
۳- رودی جولیانی
شهردار نیویورک در سال ۲۰۰۱
بسیارمتشکرم. متشکرم. بسیارمتشکرم.
سخنرانان محترم و کلیه میهمانانی که اینجا حضور دارید، برای من افتخار بزرگی است که اینجا با شما هستم. و البته زمانی مناسب تر از این برای باهم بودن نیست. یا شاید زمانی وحشتناک تر از این. ما دوران سختی را میگذرانیم. دوران آشوب و تغییر در جهان است و درخاورمیانه به طور خاص نمیتوان چرخ وقایع را متوقف کرد. نباید هم متوقف کرد. چرا که آثار و عواقب بلند مدت آنچه درخاورمیانه روی میدهد، برای آرمان شما و ایالات متحده بسیارمهم است. این چیزی بود که ما سالهای بسیار در آرزویش بودیم و در رویا هایمان می دیدیم که آرمان آزادی و دموکراسی، حقوق زنان و قوانین حافظ حقوق مردم، درخیابانها بیان شود و به میلیونها و میلیونها نفر برسد. شاید هم ترکیبی است از تعداد دفعاتی که این حقوق مورد تأکید و تکرار قرارگرفته و نیز شمار انسانهایی که در راه حفاظت و گسترش آنها جان سپرده اند یا شاید انقلاب جدید در اطلاعات و مخابرات که به موجب آن مردم اطلاعات به دست می آورند و نمی توان هرقدر هم که سرکوبگران تلاش کنند، از دسترسی به اطلاعات محرومشان کرد.
این اتفاق دارد می افتد و ادامه خواهد یافت تا ده یا پانزده سال آینده. آنچه در مصر روی داد و در لیبی، اکنون دارد در دیگر نقاط روی میدهد. سرانجام در چین هم روی خواهد داد، اگر هم اکنون درحال روی دادن نباشد. و این همان مسیری است که آمریکا میخواهد تمام جهان در آن حرکت کند. اما این به آن معنی نیست که در این فاصله شاهد تراژدیهای دردناک و اتفاقات وحشتناک نخواهیم بود، چرا که درکوتاه مدت این ماجرا به همان اندازه خطرناک است که چشم انداز بلند مدتش مسحورکننده.
خواهیم دید که جای برخی دیکتاتورها را دیکتاتورهایی خواهند گرفت به مراتب بدتر. افراد بدی را خواهیم دید که جایشان را افراد بدتر و شرورتری خواهند گرفت. و این حتماً پیش خواهد آمد. و آنچه این روند از کشور من می طلبد، از کشور ما، عبارت است از مدیریت کارشناسانه، به کارگیری تجربه، حساسیت بسیار و از همه مهم تر، رهبری.
امروز در روزنامه نیویورک پست مقاله یی بود که تکرار مقاله یی است که به نظرم در نیوزیپابلیک چاپ شده بود و در آن یک دموکرات لیبرال و یک جمهوری خواه محافظه کار به توافق میرسند. این توافق نظر به این صورت است که پرزیدنت اوباما درخاورمیانه سیاستی دارد. من متحیر بوده ام که آن سیاست کدام است، اما اکنون فکر می کنم فهمیده ام آن سیاست چیست. نامش «رهبری از پشت» است. حال دموکرات لیبرال باور دارد که این عالی است و جمهوریخواه محافظه کار معتقد است که وحشتناک است. آنچه هر دو برسر آن توافق دارند این است که علامت مشخصه این سیاست همواره همان «رهبری از پشت» بوده است.
این همان چیزی است که در مصر روی داد. درست؟ او [اوباما] ابتدا فکر کرد مبارک با ثبات است، معاون رئیس جمهورگفت مبارک با ثبات است و وزیرخارجه گفت که او را نمیتوان تکان داد. و بعد دیدیم که مبارک رفت. بعد هم که ما آن وضعیت در لیبی را دیدیم که پیش آمد. اول اصلاً محتمل نبود که قذافی را بتوان برداشت. اما بعد او [اوباما] خواستار تغییر رژیم در لیبی شد. و روزی که پرزیدنت خواستار تغییر رژیم در لیبی شد، آیا فکر می کنید اصلاً به فکرش رسید خواستار تغییر رژیم درایران نیز بشود؟
من آدمی بدتر از قذافی برایم قابل تصور نیست. واقعا آدم وحشتناکی است. آمریکایی کشت، شهروندان انگلیسی را کشت، شهروندان جهان را کشت، مردم خودش را سلاخی کرد که هنوز هم ادامه دارد. واقعاً انسان بسیار بسیار وحشتناکی است. بدتر از این مشکل بتوان تصور کرد. بیایید احمدی نژاد را با او مقایسه کنیم. البته بحثی نیست که مداخله ما در لیبی را میتوان بر پایه حفاظت از مردم لیبی توجیه کرد اما من مطمئن نیستم که بتوان آن را براساس دفاع از مهمترین منافع ملی ایالات متحده توجیه کرد. لیبی اساساً دیگر خنثی شده بود. تنها با یکی از این دو موضوع میتوان تصمیم پرداختن به لیبی را توجیه کرد: یا کمک به مردم لیبی یا چیزهایی که از نزدیک به منافع ملی مان مربوط می شود. اما آنچه را که نمیتوان توجیه کرد این است که آنجا باشیم و ندانیم چرا هستیم.
حال من برایتان می گویم ما چرا به لیبی رفته ایم: ما آنجا رفته ایم تا از مردم لیبی حفاظت کنیم اما خواستار تغییر رژیم درلیبی نیستیم. خوب مردم لیبی را داریم علیه چه کسی محافظت می کنیم؟ قذافی. پس چطور میشود از مردم لیبی حمایت کرد بدون اینکه قذافی را برداشت؟ به همین دلیل است که متحدان ما نمیتوانند بفهمند سیاست ما چیست. این غیرعقلانی است. بی معنی است. با خودش درتضاد است. پس به نظر من این داستان «رهبری از پشت» خیلی مؤثراست چون به این ترتیب بود که ما از ابتدا وارد این قضیه شدیم.
خوب اگر قرار باشد از پشت رهبری کنیم، به نظر میرسد که از لیست بیرون آوردن مجاهدین برای این دولت بسیار راحت باشد، زیرا مجبور نیستند نگران امر رهبری باشند. دیگران همه مجاهدین را از لیست خارج کرده اند. انگلستان این کار را کرده است، طبق یک رأی مکتوب بسیار اندیشمندانه. اتحادیه اروپا هم به همین ترتیب. اینجا رئیسجمهور لازم نیست دنباله روی کند. کافی است رهبری کند. اما خطر «رهبری از پشت» درست همین جا ظاهرمی شود. درست در همان لحظاتی که داریم انتظار می کشیم، تذبذب می کنیم، بررسی و مورد ملاحظه قرارمی دهیم، تحلیل میکنیم، تعمق و تفکر میکنیم، خواب می بینیم، انسانهایی دارند کشته می شوند به دلیل بی عملی ما. این از آن بازیهایی نیست که به ما «زمان» بدهند.
من با بسیاری از شما در این گروه در سپتامبر گذشته صحبت کردم و همان موقع گفتم : «ما به یک رونالد ریگان نیازداریم». کسی که این قدر شجاعت به خرج دهد که از اپوزیسیون لهستان حمایت کند و وقتی مردم شما در خیابانها به دنبال آزادی هستند رویش را برنگرداند؟ آمریکا کجا بود؟ درحال تعلل. مخفی شده بود. می ترسید. میخواست با یک دیوانه مذاکره کند.
خوب خدای من ما دیگر مجبور به دنباله روی نیستیم. مجبور به رهبری هم نیستیم. پس کار این دولت خیلی راحت میشود. میتوانند ادامه دهند. اما با این کار خیلیها جان خود را ازدست داده اند.
ما در سپتامبر به خارج کردن مجاهدین از لیست فراخوان دادیم. حال هزینه تأخیر پیش روی ما قرار دارد. به این دلیل است که رهبری از پس قضایاحرکت می کند، یعنی اصلاً رهبری وجود ندارد. به همین دلیل است که رهبری از پس قضایا بسیار خطرناک است. این ۳۵ نفری که کشته شدند کاملاً اجتنابپذیر بود. چنانچه درسپتامبر، یا اکتبر یا نوامبر یا دسامبر، وزیرخارجه و پرزیدنت آنچه را روشن و واضح است باید انجام داد، انجام میدادند، یعنی بیرون آوردن مجاهدین از لیست . درست همین جاست، هزینه تأخیر درست همین جا پیش روی ما است. که نشان میدهد چرا گاه رهبری کردن به معنای عمل متهورانه است.
رهبری واقعی میتوانست از جنگ جهانی دوم احتراز کند.
فرماندار هوارد دین به خوبی استدلال کرد که چرا مجاهدین باید از لیست خارج شوند. دلایل قراردادنش در لیست درسالهای دهه ۹۰ هرچه که بوده، تلاشی برای نرمتر کردن آنچه بوده که در ایران به آن مدره میگفتند. اگر استراتژی این بوده که مذاکره شود، یکی از دلایلی که باید این استراتژی را اکنون مردود دانست این است که به جایی نرسیده و تأثیری نداشته است. وضعیت در ایران هم بدتر شده نه بهتر.
رژیم ایران اکنون به مراتب به قدرت اتمی شدن نزدیکتراست تا آن موقع. لحن رژیم ایران آمرانه ترشده است. احمدی نژاد بسیار بدتر از کسانی است که قبلاً بودند.
پس این سیاست فایده یی نداشته است. ما نتوانستیم با آنها وارد مذاکره شویم. ناپخته و احمقانه هم هست که فکر کنیم بتوان مذاکره کرد.آنها (مجاهدین) یک پلاتفرم دارند. پلاتفرم مکتوب و منتشرشده است. روشن است. از آن تبعیت می کنند. اشخاصی که کشته شدند، متعهد به نفی خشونت بودند، به مراتب بیش از آن چیزی که IRA [ارتش جمهوریخواه ایرلند] درطول عمر خود بوده است.
و ما امروز این همه برای بیرون آوردن مجاهدین از لیست مشکل داریم؟ چه چیز میتواند این را توجیه کند جز یک تلاش گمراه، یک تلاش بسیار گمراه برای نرم کردن کسانی که نرم شدنی نیستند. و این کار باید هم اکنون انجام شود. هر چه بیشتر صبرکنیم وقایعی مثل این رویداد وحشتناک در اشرف در روز ۸ آوریل بیشتر روی خواهد داد.
ما باید رئیسجمهور و وزیرخارجه را وادار کنیم آنچه را که ضروری است انجام دهند. این فرصت بزرگی هم برای آنها است و هم برای ما.
کسی را داریم مثل قذافی. یک آدم ترسناک. با تاریخچه یی ترسناک. البته اگر برود برای مردمش بسیار خوب است. اما این هم هست که او از بابت ما یعنی آمریکا و کل تلاش و مبارزه مان علیه تروریسم بازیگر مهمی به شمار نمیرود. پس چطوراست برویم به سراغ برخی آدمهای واقعا بدجنس و بیرونشان کنیم؟ چطور است از همین جنبشی که به راه افتاده استفاده کنیم؟ اما موضع رئیس جمهور در این باره چیست؟ چرا رئیسجمهور از اپوزیسیون در ایران، کمک به آنها، امداد به آنها چیزی نمیگوید؟ یا دادن پشتیانی معنوی؟ شما که سرباز و نیرو نخواسته اید.
خوشحالم که امروز با شما هستم و خوشحالم که کنارشما ایستاده ام،
اگر در نقطه دیگری به طور مستقیم مداخله می کنیم، در مورد رژیم ایران حتماً میتوانیم از اپوزیسیون آن حمایت کنیم. ما مطمئناً میتوانیم مجاهدین را از لیست خارج کنیم. و بعد فراتر هم برویم. نباید به حذف از لیست اکتفا کنیم. بلکه باید تشویقشان کنیم، برایشان دست بزنیم و از آنها تشکرکنیم. تشکر کنیم به خاطر کمکی که به ما کردند تا واقع بینانه به مسأله قدرت اتمی در ایران نگاه کنیم، به خصوص وقتی که یک برآورد اطلاعاتی گمراه کننده داشتیم که به ما می گفت که آنها تولید رآکتورها را متوقف کرده اند. من در آن موقع این را باور نکردم. هیچوقت باور نکردم. و اکنون معلوم شده که کاملاً غیرواقعی بوده است. اگر به خاطرکار اپوزیسیون ایران نبود ما از این امر آگاه نمیشدیم.
پس نباید صرفاً مجاهدین را از لیست حذف کنیم بلکه باید به آنها ملحق شویم. ما هر دو دریک طرف هستیم. در طرف آزادی، در طرف دموکراسی، در طرف حکومت قانون. ما در طرف ممنوعیت سلاح اتمی در ایران هستیم. ما در طرف ایرانی هستیم که همسایه خوبی خواهد بود.
اما جدی بگویم، در خاتمه خدا را شکر میکنیم به خاطر شما. کسانی که دوستان، برادران، خواهران، پسران و دختران خود را ازدست داده و همچنان در محبس و محاصره اند، درحالی که نمیدانند بعد چه اتفاقی خواهد افتاد، باید بدانند که شما را دارند. شما را دارند که فراموش نکرده اید. آنها تنها نیستند. شما برای جنگیدن به خاطر آنها حضور خواهید داشت. شما هرچه در توان دارید انجام خواهید داد تا اطمینان پیدا کنید با آنها همان طورکه درکنوانسیون ژنو مندرج است حداقل رفتاری انسانی و محترمانه می شود. شما تلاش خواهید کرد تا دولت مرا شرمنده و وادار سازید کاری را که قول داده بود انجام میدهد، الان عملی کند. پس آنها شما را دارند و ما را دارند. و شما این حمایت را گسترش می دهید و ادامه دهید تا به هدفتان که آزاد شدن ساکنان کمپ اشرف است دست یابید..
آزادی ساکنان اشرف به عنوان یک دنیای کوچک از آنچه معنا و مفهوم این جنبش است، مبارزه یی است که شما در آن پیروز خواهید شد. نمی دانم چقدر طول خواهد کشید یا چند نفر دیگر جان خواهند باخت، اما می دانم پیروز خواهید شد. و ایران یک کشور آزاد دموکراتیک خواهد شد درانسجام با تاریخ و فرهنگ و سنن بزرگ و پرشکوه آن.
بسیار بسیار متشکرم.
۴ - هاوارد دین
رئیس حزب دموکرات آمریکا ۲۰۰۴ ـ ۲۰۰۹
متشکرم. من کمتر پیش آمده که دریک گردهمایی پس از مشاهد صحنه های یک قتل عام، صحبت کنم.
علاوه برهزاران سرباز آمریکایی که جان خود را در عراق از دست داده اند، اکنون هزاران غیرنظامی بی گناه جان خود را از دست می دهند. زیرا حقیقت این است که نخست وزیر عراق یک آدمکش است و دستور این کشتار را نوری المالکی، نخست وزیرعراق، داده است.
ما در ویدیو دیدیم که تک تیراندازها افراد غیرمسلح را هدف می گیرند و تانکها افراد را له میکنند. این آن چیزی نبود که آمریکا هنگامی که پرزیدنت بوش سربازان را به عراق فرستاد، قصدش را داشت، اما این چیزی است که اتفاق افتاده است. ما با دولتی در عراق سروکار داریم که دارد به یک دست نشانده رژیم ایران تبدیل می شود، حکومتی که به درستی می توان به عنوان بخشی از امپراتوری شر توصیف کرد.
دولت آمریکا هم تعهد و هم توان آن را دارد که در این مورد اقدام کند.
برخلاف لیبی، تک تک افرادی که کشته شدند، یک موافقتنامه امضا شده با یک افسر ایالات متحده آمریکا داشتند که به آنان قول حفاظت داده بود. برخلاف لیبی، هنگامی که ساکنان اشرف داوطلبانه سلاحهای خود را تا آخرین قبضه تحویل دادند، یک کارت امضا شده گرفتند که گواهی می کند آنها اشخاص حفاظت شده به موجب کنوانسیون ژنو هستند.
اگر ما میتوانیم روزی میلیونها دلار در لیبی برای راه اندازی یک جنگ داخلی هزینه کنیم ، حتماً می توانیم گنج با رنج به دست آمده مان را هزینه کنیم یعنی به قولمان به ساکنان اشرف که غیر مسلح و بی گناه هستند، عمل کنیم .
در واشینگتن به این می گوییم تعلل. اما با تعلل ما انسانهای بی گناه کشته می شوند.
ما کشور فوق العاده یی داریم. ۲۳۵ سال تحت عنوان مشعل دار دموکراسی خدمت کرده ایم. حال کجاست دولت ما که بیاید و ازحقوق انسانی کسانی که قول دادیم حفاظتشان کنیم، دفاع کند؟ کجاست؟
همان طورکه نماینده کنگره شرمن گفت دستان ایالات متحده اکنون به خون آغشته است. اما هنوز می توانیم کاری بکنیم، پیش از آن که دیرشود، اما دیگر نمی توانیم تعلل کنیم.
اجازه بدهید یک دقیقه درباره سازمان مجاهدین خلق ایران صحبت کنم. مقامات عراق از بودن نام مجاهدین درلیست استفاده می کنند تا قتل عامی را که هم اکنون دیدید توجیه کنند. حال برایتان از پلاتفرم مجاهدین میگویم:
۱ـ از نظرما صندوق رأی تنها معیار مشروعیت است.
۲ـ ما یک نظام پلورالیست میخواهیم با آزادی احزاب واجتماعات. درایران فردا تمام آزادیهای فردی را محترم خواهیم شمرد. آزادی بیان و عقیده و مطبوعات کاملاً تضمین دارد و هرگونه سانسور یا تفتیش عقاید ممنوع است.
۳ـ درایران آزاد فردا، ما از لغو مجازات اعدام حمایت میکنیم و به آن متعهد خواهیم بود.
۴ـ ما به برابری کامل زن و مرد در حقوق سیاسی و اجتماعی معتقدیم. ما به اعلامیه جهانی حقوق بشر، کنوانسیونها و معاهدات بین المللی از جمله پیمان بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، متعهدیم.
حال به من توضیح دهید این چگونه گروه تروریستی است؟
درانگلستان نه یک، نه دو، بلکه سه مرحله رسیدگی قضایی انجام شد و دادگاههای انگلستان سرانجام به وزیر خارجه خود دستور دادند اشرفیها را از لیست خارج کنند. در اتحادیه اروپا هم به هر دادگاهی مراجعه شد، حکم کرد که وارد کردن مجاهدین درلیست اشتباه بوده و نهایتاً اروپابیان هم آنها را از لیست خارج کردند.
درایالات متحده آمریکا، درهمین شهرواشینگتن، دادگاهها به این نتیجه رسیدند که روند رسیدگی قانونی مراعات نشده است و به وزارت خارجه دستورداده اند این را بررسی کند. حال ۲۳۲ روز از حکم دادگاه گذشته است، وزارت خارجه کجاست؟
مجاهدین باید توسط وزارت خارجه از لیست خارج شوند و این کار باید همین حالا انجام شود. درغیراین صورت، وزارت خارجه و دولت مستقیماً در مرگ ۳۳۶۵ غیرنظامی غیرمسلح دیگر همدست و مباشر خواهند بود. آمریکا کشوری نیست که درآن ازاین اتفاقات بیافتد.
برای من البته بعضی اشتباهات و ناشیگریهای بوروکراتیک قابل قبول است، اما نه هنگامی که به بهای جان انسانها تمام شود، به خصوص وقتی این انسانها غیر مسلح باشند و ایالات متحده هم به آنها قول حفاظت داده باشد. آنها را ازلیست خارج کنید! همین حالا! نه یک روزبعد!
و وقتی که...وقت کافی برای صحبت درباره رژیم کنونی ملایان خواهد بود. رژیم فعلی ملایان مدعی است که از طرف خدا صحبت می کند. من باورنمی کنم آنها از طرف خدایی که اجازه دهد آنچه درفیلم دیدید روی دهد، صحبت کنند. من معتقدم خدا خود خواهد گفت چه کسی از جانب خدا صحبت می کند و نه ملاهای فاسد تهران.
ما باید دولت ایالات متحده را وادار کنیم تعهد مکتوب خود را جهت محترم شمردن کنوانسیون ژنو به رسمیت بشناسد و اطمینان حاصل کند که افراد غیرمسلحی که تحت مسئولیت ما هستند، به دست این به اصطلاح متحد ما که حال خودش یک آدمکش از آب درآمده ،کشتار نشوند.
وما باید از مقاومت دموکراتیک در برابر یکی از آدمکش ترین و شریرترین دولتهای موجود در پهنه جهان حمایت کنیم. مردم ایران می خواهند درکشورشان دموکراسی داشته باشند. باید از آنها حمایت کنیم، نه ازملایان. متشکرم.
۵- تام ریج:
وزیر امنیت آمریکا ۲۰۰۳ ـ ۲۰۰۵
متشکرم خانمها و آقایان. قبل از اینکه پشت میکروفون قرار بگیرم، داشتم به سرهنگ می گفتم که «تعهد خارق العاده این سخنرانان در خور تحسین است و من فقط از هر آنچه آنها گفتند حمایت کرده و سپس خواهم نشست». اما این کار را نخواهم کرد.
اول از همه، من میخواهم مراتب افتخار خود را رسماً ابراز کنم نه فقط برای اینکه در کنار سخنرانان این جلسه هستم بلکه به خاطر اینکه در میان بسیاری از افرادی هستم که در کنار من و ما در حمایت از شما و خانواده ها و دوستان شما در کمپ اشرف ایستاده اند. از نزدیک مواجه شدن با تعهد، شجاعت، شرافت و احترامی که آنها در خلال فعالیت سیاسی و در راستای آرمان و حمایت از زنان و مردان در کمپ اشرف و اپوزیسیون دموکراتیک ایران از خود نشان می دهند چیزی است که همواره بیشترین احساس افتخار را به من داده و خواهد داد. من از اینکه در میان آنها هستم بسیار شکرگزارم.
نکته مهم دیگر این است که به باور من تبلیغ، درایت، شیفتگی و دیدگاهی که آنها دارند باید مورد توجه و نه مورد سؤال قرار گیرد. من از اینکه در میان شما هستم شکرگزارم.
با خودم فکر می کردم که چگونه میتوانم اظهارات مختصرم را از اظهارات همکارانم در اینجا تمیز دهم. تقریباً غیرممکن است. بنابراین اجازه بدهید یکی دو مورد از تجربیات شخصی خودم را با شما در میان بگذارم.
فکر می کنم دوستم اندرو کارد بود که می گفت رهبران بزرگ زیادی در مجاهدین وجود دارد، هم زن و هم مرد. اما من به راستی شگفت زده میشوم وقتی به استقامت و شجاعت و تعهد زنانی به رغم مواجه شدن با رنج زیاد و از دست دادن افراد خانواده شان گوش می دهم که شوهر یا پسر یا دختر خود را از دست داده اند و می گویند که زندگی آنها بیهوده نخواهد بود. به یمن تلاشهای آنان و کوشش بسیاری از هموطنانشان یکی از همین روزها شاهد ایرانی آزاد، کثرت گرا و دموکراتیک خواهیم بود. بسیار شگفت انگیز است.
من می خواستم کتابی را با خود به اینجا بیاورم که تحت عنوان شهدای آزادی منتشر شده است یک مسأله خارق العاده این است که مجاهدین و سازمانهای حامی آنان نه تنها اسامی بلکه عکسهای تقریبا ۲۰ هزار زن، مرد و بچه را بعضاً به همراه تاریخچه زندگی آنها گردهم آورده اند. و خواننده این کتاب ناگزیر با خود در فکر فرو میرود و میپرسد: کدام یک از آنها رهبر بودند؟ کدام یک دکتر بودند؟ کدام یک دانشمند بودند؟ کدام یک وکیل بودند؟ کدام یک از آنها سیاستمدار بودند؟ ۱۲۰ هزار آینده یی که ما هیچگاه نخواهیم دید، اما قطعاً متعهد به یک ایران آزاد، باز، کثرت گرا، و دموکراتیک بودند.
و در همین حال ذهنم معطوف به خاطره یی شد که وزیر کلینتون وقتی سناتور بود و من وزیر امنیت داخلی بودم مرا به دفتر خود در سنا دعوت نمود. کاری نبود جز بحث بسیار جدییی به شیوه مؤثر که در ذهنش و آنچه که در اذهان موکلینش در نیویورک و شاید هم در ابعاد بیشتر بود را میخواست پیش ببرد. به همین خاطر من هم با آمادگی کامل راهی شدم تا وارد یک گفتگوی خوب شوم تا بتوانم هم روشنگری کرده و در عین حال روشن و آگاه شوم.
بنابراین به ذهنم خطور کرد که اگر وزیر کلینتون یا هر شخص دیگری در کابینه دولت تلفن را برداشته و بگوید که شما دیگر در دستگاه دولتی کار نمیکنید اما آیا لطف کرده و به اینجا آمده و در مورد سازمان مجاهدین و خروج از لیست صحبت کنیم؟ در این صورت شما چه میگویید؟ خب، من طبعاً یک تجربه شخصی خودم را بیان میکنم که داشتهام
فکر میکنم ما مجبوریم به بازخوانی سال ۱۹۹۷ برگردیم، در دورهیی که سایرین پروسه شناسایی یک گروه و ارگان و گذاشتن آنها را در لیست توضیح دادند. فکر میکنم آن چیزی که در آن زمان به ذهنم خطور کرد، مسأله محاسبات سیاسی در سال ۱۹۹۷ بود و همچنین هر نیتی که پشت آن قرار داشت، به هرحال در عمل بینتیجه بوده است. اما در آن زمان هدف یک عمل حسننیت و طبعاً سایر ملاحظات بوده که ما این سازمان را در لیست قرار میدهیم.
اولاً، خیلی ساده است که گفته شود عمل حسننیت به کسانی که آن را فهم نمیکنند، سخت است. اما من این یادآوری را به خانم وزیر میکنم که از سال ۹۷ تا همین امروز، هیچ پیشرفتی وجود نداشته، هیچ تغییری در رفتار نبوده، و مهمتر از همه، هیچ تغییری در کردار نبوده و هیچ تغییری هم در شعر و شعارهای این دسته از آخوندها تا دسته دیگر وجود نداشته است. هیچ تغییری. اگر هدف هم این بود که به خاطر حسن نیت روی روند تغییر تأثیری گذاشته شود، ثابت شد که این عمل بیفایده بوده است.
من همچنین به خانم وزیر این یادآوری را میکنم که سایرین هم مطرح کردند، تروریست شماره یک در کل جهان، در میان بیش از ۱۹۰کشور، کشور تروریست شماره یک در تمام دنیا، رژیم ایران است.
سایرین به حماس، حزبالله، جهاد اسلامی فلسطین اشاره کردند. اشتباه نکنید، همچنانکه دیگران گفتند، رژیم ایران مستقیماً مسئول است و کماکان در مورد کشته شدن زنان و مردان سرباز آمریکایی در عراق و افغانستان مستقیماً دست دارد. تا همین امروز هم، سلاحها، مهمات و آموزششان توسط رژیم ایران تأمین میشود. عجب حسننیتی!
همچنین بگذارید کمی در مورد پیشرفت این گفتگوها طی این سالها در مورد تسلیحات هستهیی یا استفاده صلحآمیز از سلاحهای هستهیی صحبت کنیم. چند باری که این گفتگوها انجام شد، آنچه که در همان شروع گفتگوها نماینده رژیم ایران مطرح کرد، اصل موضوع را از روی میز جمع کرد. به تنها چیزی که بار آخر به توافق رسیدند این بود که یک وقت دیگر به گفتگو بنشینند. پرواضح است که آن گفتگوها هیچ ثمره یی نداشته است.
من باید به وزیر این یادآوری را هم بکنم که در سال ۲۰۰۹ آن هم پس از مدت کوتاهی که وضعیت موقعیت حقوقی ساکنان اشرف تغییر کرد، چه گذشت. این مردان و زنانی که به ما اعتماد کرده و سلاحهایشان را در ازای حفاظت از خودشان به ما تحویل دادند، به آنها این اطمینان خاطر داده شد و همچنین دولت عراق هم به ما این اطمینان خاطر را داد که از این ساکنان حفاظت خواهد کرد. مدت کوتاهی پس از این مسأله اولین تهاجم صورت گرفت. چندین نفر کشته و چند صد تن نیز مجروح شدند.
خانمها و آقایان، مسأله اعتبار ما است. نه تنها اعتبار ما در کمپ اشرف، به نظرم اعتبار ما در کل جهان وقتی که قولی داده و به آن عمل نمی کنیم، مطرح است. میخواهم که وزیر خارجه در هر دولتی این فاکت مهم را مورد توجه قرار دهد.
سپس ما مشاهده میکنیم آنچه که بعد از سال ۲۰۰۹ در دنیا اتفاق افتاد، به یکباره دیدار اعضای پارلمان اروپا، اعضای کنگره، سازمانهای حقوقبشری، وکلا و سایرین که پیش از این از کمپ دیدار داشتند، متوقف میشود. نه تنها متوقف میشود، بلکه حتی بعد از آخرین تهاجم ما نمیتوانیم پرسنل پزشکی به آنجا بفرستیم.
خانم وزیر، در سال ۲۰۱۰ اتحادیه اروپا، بریتانیا با استفاده از افراد برجسته تمامی شواهد و مدارک و هر آنچه را که میتوانستند مورد بررسی قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که این گروه براساس قانون نباید به عنوان یک گروه تروریستی تلقی شود. آنها یک گروه اپوزیسیون سیاسی مشروع میباشند که به تغییر دموکراتیک متعهد است.
همه ما میدانیم که وقتی این موضوع در مقابل دادگاه در واشینگتن قرار گرفت، چه اتفاقی افتاد. اکنون حتی هشت ماه بعد ازآن، ما هنوز منتظر یک تصمیم هستیم. واضح است که ارگانهای مختلفی در آن دخیل هستند ولی مهمتر از همه وزارت خارجه و شاید هم وزارت دفاع باشد. تعجب در این است که وزارت دفاع چگونه میتواند مخالف این موضوع باشد، با توجه به اینکه رژیم ایران از گروههای مختلف شبهنظامی و سایر تروریستها و سربازان در عراق و افغانستان در کشتن سربازان آمریکایی در حال حاضر حمایت میکند ولی توجهات همچنان رو به وزارت خارجه است.
در مورد لیبی هم برای لحظهیی صحبت کنیم. منطقه پرواز ممنوع. با اشراف به اینکه سایر کشورها میخواهند مشاورین نظامی به منظور حمایت از شورشیان به آنجا گسیل دارند. نیروهای شورشی یی که ما تحت پوش حمایت انسانی هیچ چیزی از آنها نمیدانیم. اگر چیزی نباشد، اگر واقعاً چیزی نباشد، اگر اعتبار آمریکا در میان نباشد، این که وفای به قول و عهد نیست. اگر مسأله دیگری نباشد، حمایت و حفاظت و امنیت مردان و زنان در اشرف طبعاً یک امر انسانی است که تمام دنیا باید از آن حمایت کند.
ما روی القاعده متمرکز شدهایم، الان روی یک مشکل بالقوه در یمن و تروریستهای پرورش یافته داخلی تمرکز کرده ایم. ولی هیچ تهدید بزرگتر تروریستی و حتی بزرگتر از القاعده به جز یک رژیم ایران مسلح اتمی وجود ندارد. ما باید این را درک کنیم.
بنابراین من میگویم که این حساب و کتابهای سیاسی چیست؟ آن حساب و کتاب که بخشی از این تصمیم شده چیست؟ ما از جمهوریخواه تا دموکرات از لیبرال تا محافظهکار افراد متفاوت که برای کشورشان بهعنوان سفرایش هم در دولتهای جمهوریخواه و دموکرات خدمت کردهاند، وجود دارند، کسانی که در وزارت خارجه در دولتهای دموکرات و جمهوریخواه خدمت کرده اند. صدای اعضای کنگره، صدها تن از آنها چه دموکرات و چه جمهوریخواه. در داخل و خارج که بلند و روشن و منسجم سر میدهند، این کار ماست که قدرت و میزان این صداها را تا آنجا که میشود بالا ببریم برای آن هدفی که برایش ایستادهایم، آن هدفی که از آن حمایت میکنیم، آن همپیمان و متحدی که ما بر این باوریم بیشک بیجایگزین برای تغییر رژیم در ایران هستند. ما باید سازمان مجاهدین را از لیست خارج کنیم. آنها گروه اپوزیسیون مشروع هستند.
و نکته آخر اینکه، که در گذشته چندین بار مطرح کرده ام و برخی از شما حتماً شنیدهاید. اگر به عنوان یک شهروند به چالشهایی که آمریکا با آن روبهروست لحظهیی نگاهی بیاندازم، ما خیلی چیزهایی که رئیسجمهور با آن روبهروست، پیش رو داریم. این کشور با تصمیمات سخت زیادی روبهروست هم از بُعد داخلی و هم بینالمللی. به نظر من، بزرگترین تهدید کوتاه مدت و بلند مدت که در حال حاضر برای ثبات در خاورمیانه از جمله شمال آفریقا وجود دارد، ثبات دنیا در ابعاد وسیعتر است چراکه بزرگترین دولت تروریست در دنیا رژیم ایران است.
هیچ چیزی نیست که ما در ارتباط با رژیم ایران به طریقی انجام نداده باشیم که واکنشهای مثبت و قابل توجهی را ایجاد نکرده باشد و ما را به این باور رسانده است که نهتنها شعر وشعارهایشان بلکه اعمالشان بیشتر از حرفشان، حرف میزنند. آیا آنها تغییر رفتار خواهند داد؟ به عقیده من، آنها از مهمترین دشمنان ایالات متحده هستند.
و یک تجربهیی که من آموختهام و یک عبارتی که بارها و بارها آنرا شنیدهام و و واقعاً به آن باور دارم این است که دشمن، دشمن من دوست من است.
بنابراین در پایان محترمانه از خدمتگذاران دولتی و خصوصاً وزیر کلینتون میخواهم که: خانم وزیر، فاکتها نه تنها در مورد سازمان مجاهدین بلکه روابط ما با رژیم ایران، آنجا در دسترس است. افراد بیدفاعی وجود دارند که ما متعهد شدیم از آنها حفاظت کنیم. بیایید سازمان مجاهدین را از لیست خارج کنید. ما باید حفاظت و سلامت آنها را تا آنجا که از هر خطری دورشان کنیم،، تأمین نماییم.
با تشکر فراوان.
۶- سفیر مایکل شیهان
مدیر شورای امنیت ملی در دولتهای بوش و کلینتون
من حدود ۳۰ سال تمام و در واقع تمام زندگی بزرگسالیم را یک افسر نظامی بوده ام. ولی اکثر دوران کاریم را درگیر اجرای قانون ضد تروریسم ویاغیگری و ضد مواد مخدر بوده ام.
بحران گروگانها در ایران و شروع کارم بود. در طول ۳۰ سال گذشته من رژیم ایران را دنبال کرده ام و می خواهم چند نکته درباره آنها بگویم چون فکر میکنم مهم است که در چارچوب صحبت کنیم چون تصمیم گیری لیست گذاری مجاهدین در یک چارچوب سیاسی صورت می گیرد. و اجازه بدهید سعی کنم برخی از عقایدم را درباره رژیم ایران و اینکه آنها در ۳۰ سال گذشته دنبال چه بوده اند و در چند سال آینده انتظار دارم چکار کنند، بگویم.
اول از همه اجازه دهید درباره اینکه من ماهیت رژیم را چه می بینیم بگویم. من رژیم را یک رژیم منطقی می دانم. من آنها را دیوانه قلمداد نمیکنم. آنها ۳۰ سال است که هستند. آنها دقیقاً می دانند چکار دارند میکنند. آنها بیرحم، وحشی، خشن و اوباش هستند و سقف آنچه را که رفتار قابل قبول بین المللی است، بالا می برند. ولی وقتی فشار متقابل به آنها می آید وحشی هستند و به فشار پاسخ می دهند.
به این دلیل است که من همواره می گویم آنها یک رژیم منطقی هستند چون نسبت به فشار، نسبت به فعالیت بر علیه آنها واکنش نشان می دهند. حمایت رژیم ایران از تروریسم در واقع مثل اکثر کارهایی که می کنند عکس العملی نسبت به حوادث است.
آنها حزب الله را تأسیس نکردند. حزب الله در سال ۱۹۸۲ و ۸۳ در جنوب لبنان تأسیس شد و در سال ۱۹۸۴ رسمی شد. آنها روی این قطار پریدند و صدها میلیون دلار شاید میلیاردها دلار برای آموزش در طول ۲۰ سال گذشته به حزب الله در حمایت از فعالیت تروریستی آنها و به عنوان جانشین آنها برای منافعشان در آن منطقه از جهان دادند.
آنها همچنین از تروریسم به عنوان یک ابزار استفاده می کنند. همان طور که همه شما می دانید آنها مخالفان را در سالهای ۸۰ و ۹۰ در پایتختهای اروپایی، پاریس، آلمان، سوئیس، و ترکیه به خصوص به طور مستقیم می کشتند یا با عواملشان در سراسر اروپا در سالهای ۸۰ و ۹۰ مخالفان را می کشتند.
خوشبختانه آنها هرگز در امریکا این کار را نکردند ولی دولتهای اروپایی نهایتاً از این منزجر شدند چون آنها هم گرفتار شدند و و به ماموران زیادی از ایران را اجازه می دادند. دولتهای اروپایی نهایتا روی آنها فشار گذاشتند و آنها این فعالیت را متوقف کردند. شاید هم آنها به اندازه کافی مخالفان را کشتند. واقعاً یک دوره تلخ از تاریخ بود.
آنها همچنین با حمایت عوامل حزب الله دو حمله تروریستی را در سالهای ۱۹۹۲ و ۱۹۹۴ در آرژانتین انجام دادند. البته اطلاعات رژیم ایران بود که مستقیماً در حمله ژوئن ۱۹۹۶ به برج خبر در عربستان سعودی شرکت داشت. بنابراین آنها از تروریسم، تروریسم بین المللی به عنوان یک ابزار استفاده کرده اند
آنها نمی خواهند در وقایع تروریسم آشکار نظیر (سالهای) ۹۲ یا ۹۴ یا ۹۶ گرفتار شوند آنها به کتاب مشق قدیمی مراجعه کردند. و این اولین درس آنهاست: پیدا کردن فرصتهایی که منافعشان را در منطقه و جهان با تأمین مالی، آموزش و اعمال نفوذ فکری روی گروههای شبه نظامی که کار کثیف آنها را به نیابت از آنها انجام دهد، تأمین کنند.
این کاری است که در عراق کرده اند. ژنرال مک کریستال و ژنرال پترائوس در این زمینه بسیار شفاف بودند که چطور نیروی قدس رژیم ایران و سپاه پاسداران فعالانه گروههایی را که سربازان آمریکایی در عراق را می کشتند آموزش، تأمین مالی، حمایت و تسلیح می کردند.
آنها همچنین در حمایت از طالبان که بسیار عجیب است وارد شدند. در همان زمانی که احمدی نژاد با کرزای ملاقات می کرد، اوباش او به طالبان آموزش می دادند که سعی می کردند کرزای را بکشند. بنابراین آنها این بازی دوگانه را اگرچه رهبران منطقه می دانند، انجام میدهند، به خصوص همسایگان آنها در عراق و افغانستان میدانند که آنها بازی دوگانه می کنند. ولی به هرحال برای نگهداشتن اهرم فشار، ارعاب و ترساندن رهبری ها در آن منطقه این بازی را می کنند.
بگذارید کمی درباره مجاهدین صحبت کنم. به این دلیل است که من اینجا هستم. من یکی از آن افراد شیطانی وزارت خارجه هستم که مورد اتهام زیادی قرار دارم. من توجیه کننده وزارت خارجه نیستم. در ۳۰ سال خدمت من در دولت، حدود ۳ سال آنجا بودم. ولی من در شورای امنیت ملی در دو دولت بوش و کلینتون خدمت کردم و در جاهای مختلف پنتاگون قبل از اینکه اداره پلیس نیویورک را چند سال بعد تمام کنم، کار کرده ام.
ما حامیان تروریسم دولتی را معرفی می کنیم که البته رژیم ایران شماره یک و سوریه شماره دو در آن لیست است. در واقع تنها دوکشوری که فعالانه در حال حاضر در حمایت از تروریسم شرکت دارند. حتی کره شمالی ها هر چقدر هم عجیب باشند، سودان در واقع حمایتشان از تروریسم را برداشته اند. این دو هستند که فعال هستند. این روند یک روند اساساً سیاسی است.
دادگاهها وارد شده اند. وزیر کلینتون گفته است داریم بررسی می کنیم. زمان زیادی را گرفته است. امیدوارم که حقایق پیروز شوند
بگذارید این روند پیش برود. این یک روند حقوقی و تحلیلی است و امیدوارم به سرعت در این مورد پیش بروند.
بنابراین از اینکه من را امروز دعوت کردید متشکرم که با شما درباره کل این روند نقطه نظراتم را سهیم شوم.
۷ - فیلیپ زلیکو:
مشاور وزیر خارجه آمریکا ۲۰۰۵ ـ ۲۰۰۷
من بسیار مفتخرم که امروز در اینجا در میان چنین جمعی از مقامات مهم هستم.
من همچنین در مقابل همه شما و شهامت و شجاعت ساکنان اشرف بسیار احساس تواضع و فروتنی میکنم و همچنین صحنه های وحشتناکی که چند دقیقه پیش مشاهده کردیم.
من یک استاد دانشگاه هستم و دورانی را نیز در دولت سپری کرده ام.
آخرین شغلی که در دولت داشتم مشاور وزارت امور خارجه بود. یعنی به نوعی معاون وزیر امور خارجه رایس بودم من مدت طولانی را در سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ در عراق گذراندم. من هیچوقت روی موضوع سازمان مجاهدین کار نکردم و از کمپ اشرف بازدید نکردم. وقت من طی حدود دوازده نوبتی که از عراق بازدید کردم عمدتاً صرف پرداختن به مکانها و مشکلات عدیده دیگری میشد در شرایطی که فی الواقع روازنه صدها تن کشته میشدند.
من مدت زمان طولانی را در زمینه فعالیتهای رژیم ایران در عراق صرف کردم. در سال ۲۰۰۵ که ما روی این موضوع متمرکز بودیم, شواهد هنگفتی را کشف کردیم که بعداً به طور بسیار روشن تائید نمود رژیم ایران عملیات نظامی را پیش میبرد که منجر به کشته شدن سربازان آمریکایی در عراق میشود.
منظورم از این حرف چیست؟ بگذارید مشخص تر بگویم. رژیم ایران تسلیحات فراهم میکرد, عملیات را فرماندهی می نمود و افرادی را عضوگیری و آموزش میداد تا دست به اینگونه عملیات بزنند. این یک جنگ نیابتی نیست. بلکه نوعی جنگ واقعی است. بنابراین من مدت زمانی را با سربازان آمریکایی که در صحنه بودند و مشغول جمع آوری شواهد و قرائن از صحنه بودند، گذراندم. آنها هاموی را به من نشان میدادند که هنوز خون تقریباً خشک شده سربازان کشته شده، روی آن مانده بود. این سربازان روز قبل توسط موشکهایی که رژیم ایران فرستاده بود، کشته میشدند. ما همچنین در سال ۲۰۰۵ طی یک سفر به شهر بصره مورد حمله به وسیله مهماتی قرار گرفتیم که توسط رژیم ایران ارسال شده بود. بنابراین تجربه من از فعالیتهای رژیم ایران در عراق از این قبیل بود و در نتیجه، این وقایع دیدگاههای محکمی را در ذهن من بوجود آورد.
اما خدمتی که من می توانم امروز به شما بکنم این نیست که در رابطه با رژیم ایران صحبت کنم.
آنچه میتوانم انجام دهم این است که از خود بپرسم اگر من همین امروز در مقام سابق خودم در وزارت امور خارجه نزد وزیر هیلاری کلینتون کار میکردم و او از من می خواست که این موضوع را مطالعه کنم, من در آوریل ۲۰۱۱ به او چه میگفتم که مشکل را حل کند؟ چیزی که به او می گفتم این است.
اولاً قضیه را با بیان این مشاهده که انعکاس واقعیت است آغاز می کردم و میگفتم شهر اشرف امن نیست و احتمال امن تر شدن آن چندان به چشم نمیخورد. و تصادفاً این دیدگاه محکمی است. دوست داشتم به شما بگویم که اگر به اندازه کافی فشار بیاورید، شهر اشرف میتواند مورد حفاظت نیروهای آمریکایی تا آینده نامحدودی قرار گیرد.
بنابراین من چه توصیه یی را به وزیر می کردم اگر هنوز در مقام سابق خود باقی مانده بودم؟ به او یک پیشنهادی میدادم که از چهار بخش برخوردار است. و این چهار بخش باید به طور موازی در چارچوب یک طرح همه جانبه انجام شوند.
بخش اول. نامگذاری مجاهدین درلیست را لغو کنید.
و همانطور که سخنرانان دیگر تأکید کردند این در اصل عمل صحیحی است, اما همچنین الزام مطلق هر آنچه است که شما می خواهید انجام دهید.
دل دیلی یکی از برجسته ترین سربازان عملیات ویژه در نسل ما ست. در دور دوم ریاست جمهوری بوش, او در مقام هماهنگ کننده بخش ضدتروریسم وزارت امور خارجه منصوب شد. او تا آوریل ۲۰۰۹ در آن مقام بود. بنابراین او در جایگاهی قرار داشت که اطلاعات به روزه شده در رابطه با موضوع مجاهدین را دیده است. بنابراین وقتی دل دیلی این جمله را رسماً میگوید من آن را جدی میگیرم. از او نقل قول میکنم: «صحیح آن است که وزیر امور خارجه این موضوع را که به طور فاحش مایه خجالت است و به طور واضح اشتباهی رنج آور است در اسرع وقت جبران کند».
بسیار خوب, برمی گردیم به توصیه ها. بخش اول, لغو نامگذاری مجاهدین.
بخش دوم: سازمان ملل باید پیشنهاد دهد, با حضور نمایندگان ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا در دو طرف آن, که ساکنان شهر اشرف می توانند به کشورهای دیگری انتقال داده شوند که حاضرند آنها را پذیرا شوند. و یکی از آن کشورها ایالات متحده آمریکا خواهد بود.
فکر می کنم حالا می توانید ببینید که لغو نامگذاری مجاهدین چگونه به این امر کمک خواهد کرد.
سوم: همزمان یا شاید در بعد از ظهر همان روز, رهبران کنگره از هر دو حزب سیاسی پشت میکروفون قرار بگیرند و طی یک کنفرانس مطبوعاتی از این پیشنهاد و تعهد آمریکا از جانب نمایندگان خود در کنگره استقبال کنند.
بنابراین قدم سوم این است که کنگره همزمان حرکت کند و منتظر تشخیص جهت باد نشود. اساساً در کنار دولت رسماً وارد می شود تا هر دو حزب در این موضوع اشتراک نظر خود را بیان کنند.
بخش چهارم. همان روز, هیات همیاری سازمان ملل در عراق یا یونامی به دولت عراق اطلاع دهد که نیرویی را فوراً در شهر اشرف مستقر خواهد کرد.
و در نتیجه، هر کس که عراق را می شناسد می داند که یونامی نمیتواند بدون اسکورت و حفاظت ارتش آمریکا سفر کند.
پس حضور یونامی در شهر اشرف به معنی حضور سربازان آمریکایی در شهر اشرف است و نتیجه آن این است که اشرف یک شبه امن تر خواهد شد.
این پیشنهادی نیست که خود به خود در صحنه عمل پیاده شود. زیرا اگر کسی نگران یک موضوع است باید نظم و ترتیب، رهبری و طراحی فعال اجرای آن پیشنهاد را برعهده گیرد. سخن من با شما این است که فکر کنم این یک پیشنهاد قابل اجر ویک توصیه واقع بینانه است.
سپس من به وزیر امور خارجه آمریکا خواهم گفت که اجرای این پیشنهاد سه هدف را فوراً به واقعیت تبدیل خواهد کرد.
حال، برخی از کسانی که در دولت عراق هستند با این راه حل سر سازگاری نخواهند داشت. رژیم ایران از این راه حل خشنود نخواهد بود. آنها همان طور که میدانید نقشه های دیگری در سر دارند.
و مهمترین هدفی که اجرا خواهد شد این است که به افراد شجاع یک چشم انداز زندگی در امنیت را خواهد داد که حق آنهاست.
این چیزی است که من فکر می کنم همه ما باید در راستای آن تلاش کنیم.
۸ - دکتر سرهنگ گری مورش
مسئول امداد پزشکی نیروهای آمریکایی در اشرف ۲۰۰۴
متشکرم. آقای سفیر ما این جلسه را امروز صبح با یاد آنهایی که جانشان را فدای دفاع از اشرف کردند شروع کردیم. و میخواهم دوستانم را در اشرف که به ما نگاه می کنند، مخاطب قراردهم وبگویم. من به شما دوستان عزیز من در اشرف، سلام میگویم. میخواهم برای ارج گذاری به شما همه ما اینجا قیام کنیم و از دوستانمان که هم چنان امروز در اشرف مقاومت می کنند، حمایت کنیم.
چه تعداد از شما برادر یا خواهر، پدر، مادر یا خویشاوندی در اشرف دارید؟ دستتان را بالا کنید. ببینید ما همه بخشی از آن خانواده هستیم و من در سال ۲۰۰۴ به آن خانواده پیوستم.
امروز چیزهای خوب زیادی گفته شد، استراتژیها به خوبی بیان شده و چیزهای خوب. ولی من امروز با چشم انداز متفاوتی اینجا ایستاده ام. من به این موضوع از موضع دیپلوماتیک یا نظامی یا وزارت خارجه، جمهوریخواه یا دموکرات نگاه نمی کنم. من از این نقطه نظر به آنها نگاه میکنم که دوستان من هستند و در سال ۲۰۰۴ به آنها خدمت و از آنها محافظت میکردم.
وقتی من در سال ۲۰۰۴ به اشرف وارد شدم به عنوان داوطلب نرفتم. من توسط دولت شما و خودم، ارتش ایالات متحده برای حفاظت و حمایت از ساکنان اشرف اعزام شدم. و وقتی به عنوان یک سرباز به بغداد رسیدم هیچ کس چیز زیادی راجع به اشرف نمی دانست. من هرگز چیزی در مورد آن نشنیده بودم. برای من همه چیز تازگی داشت. به من گفتند این یک نقطه خشک در بیابان است که به آنجا میروی. یادم می آید شب هنگام بود و ما کاروان هاموی هایمان را داشتیم. با تأسف شاید برخی از همین هاموی هایی که در این ویدئو دیدیم. ما راه خود را به این نقطه خشک بیابانی پیمودیم. و بعد از ۲۰ تا ۳۰ مایل ( ۳۰ تا ۵۰ کیلومتر) من یک نور روشن در شب دیدم. و از نفراتی که با آنها بودم پرسیدم این نورها چیست؟ آنها گفتند این اشرف است. آن یک شهر درخشان بود.
قطعاً یک نقطه خشک در بیابان نبود بلکه چشمه یی بود، یک شهر زیبا با بولوارها و درختان و استادیومها و زمینهای فوتبال و صحنه برای هنرنمایی و موسیقی و دانشگاه ها و مدارس و مساجد و بیمارستانها ـ دو بیمارستان برای زنان ومردان- این یک شهر عالی بود. و من به سربازانم که با آنها خدمت میکردم گفتم: «شما در زیباترین نقطه در عراق هستید. شما همچنین در امن ترین نقطه در عراق هستید چون ما اینجا هستیم تا کارمان که حفاظت از ساکنان اشرف است را انجام دهیم».
خوب من در پایان مأموریتم آنجا را ترک کردم. من در زمانی که آن را تحقیقات بزرگ مینامم آنجا بودم. من نمیدانم هر کسی آن را چه می نامد ولی موقعی بود که اعضای وزارت خارجه، وزارت دادگستری، اف.بی.ای، اطلاعات مرکزی بودند. من انواع اصطلاحات جدید را آنجا یاد گرفتم. او جی آ، همه شما میدانید او جی آ یعنی چی؟ سایر سازمانهای دولتی. یعنی هر کس دیگری به جز من. آنها صدها نفر آنجا بودند. من مسئول سلامت افراد اشرف و سربازانمان بودم و به یاد می آورم که آن چند ماه تحقیقات فشرده ساعتهای زیادی را با آمریکاییها، و سایر سازمانهای دولتی، گذراندم ولی در ضمن هر روز ساعتهای زیادی را با ساکنان اشرف می گذراندم. و به یاد می آورم در پایان تحقیقات یک ناامیدی زیادی در سمت تحقیق کنندگان بود چون نتوانستند هیچ کسی را پیدا کنند که بتوانند به عنوان تروریست متهم کنند.
خوب من در پایان مأموریتم آنجا را ترک کردم. و آنهایی از شما که از اشرف دارید می بینید اگر درست یادتان مانده باشد من به شما قولهایی دادم. من اشرف را ترک کردم و یادم می آید. من یک سرهنگ هستم، بالاترین رتبه در آن فاب یعنی پایگاه عملیاتی رو به جلو. و قرار است که یک رهبر قوی القلب باشم. من سرهنگ هستم ولی اشکهایم روی گونه هایم سرازیر شده بود چون متأسف بودم که این افراد خوب را ترک کنم.
ولی می دانید چیه؟ فکر می کردم نگران نخواهم بود چون سربازانم آنجا خواهند بود. دولت من به به حفاظت از آنها ادامه خواهد داد. یک تعهد امضا شده بود. ژنرال پشت ژنرال پشت ژنرال، مجدداً برای آن تعهد دادند. دولت ما به آن متعهد شده است. و قطعاً آنها درکارشان خوب خواهند بود. ولی نمیدانستم که روزی در آینده سربازان ما و دولت ما به صحنه پشت میکند و از اشرف میرود تا به عراقیها بگوید بفرمایید! آنها هم کارشان را کردند و شما دیدید آنچه را که در ۸ آوریل اتفاق افتاد.
من به شما در اشرف به دوستانم در اشرف اگر یادتان باشد قولی دادم. من به شما قول دادم که به آمریکا بازخواهم گشت و به حمایت و دفاع از شما و به هر کاری که بتوانم برای آرمان شما بکنم ادامه خواهم داد. چون آرمان ماست، آرمان من است.
و می دانید که من تلاشم را کرده ام و سهم خودم را پرداخته ام. هر کاری می توانستم کردم. من شغلم را در معرض خطر گذاشتم چون هنوز در ارتش هستم. من هنوز یک سرهنگ هستم. من بازنشسته نیستم. من نیروی ذخیره هستم. در مورد ذخیره بودن چیزی که خوب است این است که هر چیزی که بخواهم میگویم. ولی هنوز به مأموریت می روم. هنوز به کشورم خدمت می کنم. و میدانید چیه؟ اگرچه خجالت زده و ناراحت هستم و حتی شرمسار که ما ول کردیم ولی زیاد دیر نیست. ما رهبران بسیار خوبی اینجا داریم مردان بزرگ و با نفوذ. چه سالن باورنکردنی و پنلی که با چنین افرادی دور آن بنشینیم. من معتقدم ما میتوانیم پیروز شویم.
بنابراین هنوز دیر نیست. محاصره اشرف را متوقف کنید. مالکی! محاصره اشرف را متوقف کن!
ثانیا بگذارید تیمهای پزشکی به داخل بروند و به مجروحین و مصدومین برسند. و فرماندار دین شما یک پزشک هستید. من از شما دعوت می کنم بگذارید برویم. بگذارید برویم از نفرات اشرف مراقبت کنیم.
ثالثا از اشرف محافظت کنید. من از ملل متحد میخواهم یک حضور دائمی در آنجا برقرار کند. یک حضور دائمی برای حفاظت از ساکنان اشرف برقرار کند و ارتش ایالات متحده یک نیرو را بفرستد تا آنچه را که گفته بودند و قرار بود، انجام دهند و من هم می کردم، انجام دهند. این شماره سه بود.
شماره چهار را حدس بزنید. این ساده است. شماره یک و دو و سه کسی باید یک کاری بکند. شماره چهار نیاز به یک تصمیم گیرنده دارد: مجاهدین را از لیست خارج کنید.
و نهایتاً من فکر کردم کسی هستم که این فکر به نظرم رسیده است. سالهاست که ما سعی کرده ایم مجاهدین را از لیست خارج کنیم. من به دوستانم در واشنگتن چند ماه پیش گفتم ببنید ما باید فراتر از خارج کردن از لیست نگاه کنیم و باید درباره آنچه می خواهیم پیش ببریم صحبت کنیم. ما باید تشویق و حمایت و همکاری کنیم. این نیست که فقط آنها را از این گودال در بیاوریم و خنثی باشیم. ما باید بگوییم شما بخشی از ما هستید. افراد اشرف، مجاهدین قطعا تروریست نیستند. تروریستها همه دورو برآنها هستند و قطعا آن سوی مرز هستند. ولی ساکنان اشرف، مجاهدین دوستان ما هستند. آنها همکاران و همراهان ما هستند. آنها افرادی هستند که عاشق آزادی و زندگی دموکراتیک هستند. ما باید از آنها حمایت کنیم.
نهایتاً، با دوستانم در اشرف میخواهم آخرین صحبتها را بکنم. من به شما قولهایی داده ام که سعی کرده ام آنها را نگه دارم ولی یک قول نهایی به شما دادم که به دفعات به من خاطرنشان شده است. من تقریباً به طور هفتگی تلفنی با شما صحبت کرده ام. من در وسط محاصره با شما صحبت کرده ام. من سختیهای زیادی را که شما با آن مواجهید، میدانم و این مبارزه بزرگ را با شما ادامه خواهم داد. ولی یک قول نهایی به شما دادم که روزی برای دیدن شما برمیگردم. و اگر یادتان باشد گفتم اگر در اشرف نباشد شما را در تهران آزاد و دموکراتیک خواهم دید.
سفیر میچل ریس:
مدیر سیاستگذاری وزارت خارجه آمریکا ۲۰۰۳ ـ ۲۰۰۵
امروز صبح، رئیس کمیتهخارجی کنگره آمریکا بیانیه یی را در حمایت از ساکنان کمپ اشرف صادر کرد و من فقط میخواهم بخشی از آن را قرائت کنم. رئیس ایلینا رُز لهتینن برای بسیاری از شما چهره آشنایی است.
رُز لهتینن چنین نوشته است: «من کماکان در مورد اعمال خشونتآمیز مکرر توسط نیروهای عراقی علیه ساکنان کمپ اشرف به طور خاص حمله اخیر که به مرگ و مجروحشدن ساکنان منجر گردید، عمیقاً نگران هستم».
وی در ادامه گفته است نسبت به طرح این مسأله در آینده با بالاترین مقامات دولت عراق و دولت ایالات متحده از جمله طرح مستقیم آن با وزیر خارجه کلینتون، متعهد باقی خواهد ماند.
رزلهتینن در گذشته نیز چنین کرده است. وی یک دوست خوب ساکنان اشرف و سازمان مجاهدین میباشد و فکر میکنم که همه باید از او به خاطر حمایتش تشکر کنیم.
طی چند ساعت گذشته، ما افتخار شنیدن مجموعهیی از سخنرانیهای مقامات برجسته دولتی آمریکایی را داشتهایم. سخنرانان حاضر مجموعاً بیش از ۲۰۰سال سابقه در دولت را دارند. ما در دولتها و در دوران ریاستجمهوری های مختلفی خدمت کردهایم. سیاستهای ما متفاوت است. ما احتمالاً روی این سیاستها اتفاق نظر نداشته باشیم، اما ما روی چند چیز اتقاف نظر هستیم.
ما اتفاق نظر داریم که رژیم عراق به قولهایی که به ارتش ایالات متحده داده بود، خیانت کرده و لذا نمیتوان به آن اعتماد کرد.
ما اتفاق نظر داریم که دولت ایالات متحده به قولهای رسمی یی که به ساکنان اشرف داده، خیانت کرده است،
ما اتفاق نظر داریم که ایالات متحده به منافع امنیت ملی ما در ازای تغییر رژیم در ایران و همچنین ارزشهای خودمان برای دموکراسی، آزادی و حقوقبشر خیانت کرده است،
با تشکر از حضور شما میخواهم از شما درخواست کنم در ابراز امتنان از سخنرانان به من بپیوندید.
نکته آخر اینکه، می خواهم از تمامی سخنرانان خواهش کنم که در ادای احترام به قهرمانان کمپ اشرف به من پپیوندند و دفترچه یادبود را که در قسمت چپ پودیوم قرار دارد امضا کنید.
با تشکر فراوان از شما.
هادی خرسندی-منوچهر سخایی هم رفت.
منوچهر سخائی هم رفت ..... . مثل پرستوئي که پرپر زنان رفت. مثل کالسکه ي زريني که در غبار راه پنهان شد ......
منوچهر، آقا بود. در اخلاق و رفتار، نمونه ي انساني شريف و نجيب و بي ادعا بود.
شانزده هفده سال پیش که به لندن آمده بود، اوج دلتنگی های من بود که این ترانه را نوشتم.
منوچهر گرفت و برد و با آهنگی از زنده یاد سورن توی آلبومش گذاشت.
حسن خیاطباشی و اسکندر آبادی هم بعداً آن را اجرا کردند، اما امروز در «یوتیوب» فقط اجرای منوچهر را پیدا کردم.
میره ایرون خونه مون سر میزنه .... سر میزنه
میره با خاطره هاش حال میکنه
بر میگرده دوباره در میزنه
دل من پر میزنه دل من پر میزنه
میگه اون شهر شما خوب جائی بود.
خونه تون هنوز پر از زیبائی بود.
گلی که کاشتی تو باغچه ست هنوزم
عکس تو بر سر تاقچه ست هنوزم
اما مادر دوتا چشماش به دره
که عزیزش هنوزم در سفره
شبا وقتی تو چشاش خواب نمیره
حافظو برمیداره فال میگیره .....
---------------
گاهی وقتا که هوائی میشه دل
خسته از رنج جدائی میشه دل
باز سر درد دلو باز میکنه
در پی عقده گشائی میشه دل
گریه رو سر میده هق هق میکنه
اگه گریه نباشه دق میکنه
وقتی خوب چشمامو پر آب میکنه
لالائی میگه منو خواب میکنه.
تو خوابم مادره چشماش به دره
که عزیزش هنوزم در سفره .....
--------------------------
منبع سایت اصغر آقا (هادی خرسندی)
۱۳۹۰ اردیبهشت ۸, پنجشنبه
پیام رئیس جمهور برگزیده مقاومت به مناسبت درگذشت هنرمند بزرگ مقاومت، منوچهر سخایی
منوچهر سخایی، هنرمند برجسته و عضو شورای ملی مقاومت ایران، بامداد امروز پس از چند سال مقاومت در برابر بیماری سرطان، در هشتاد سالگی در گذشت.
منوچهر سخایی، با بیش از نیم قرن فعالیت و شهرت هنری، پرستوی هنر ایران، از مفاخر مقاومت، روزنامه نگار حرفه یی و خواننده «پرستو» به یاد برادرش سرگرد محمود سخایی، شهید کودتای ۲۸مرداد بود
درگذشت این هنرمند ملی و مردمی و عضو شورای ملی مقاومت ایران را به عموم هموطنان، به خانواده محترم سخایی، هم چنین به یاران شورایی و همه اعضای خانواده بزرگ مقاومت تسلیت می گویم.
قدر و منزلت هنری منوچهر سخایی برای تمامی هموطنانی که عواطف و احساساتشان از دیرباز با طنین صدای او و ترانه هایش در کوچه باغهای خاطرات شهرهای وطن آشناست، نیازی به وصف ندارد. با اینهمه، تردیدی نیست که خصال انسانی این رادمرد هنر ملی در صدر ارزشهایش قرار دارد. ارزشهای والایی که او را با مقاومت ایران پیوند داد و به یار غمخوار مقاومت و رزم آوران آزادی در همه این سالهای پرفراز و نشیب تبدیل کرد.
سخایی از شیفتگان اشرف بود و در آخرین پیامهایش، بیش از حال خود و بیماری جانکاهش، دل مشغول مجاهدان اشرف بود.
فقدان این هنرمند ارزنده را، به قهرمانان اشرف که یار و غمخواری دیگر را از دست دادند و همچنین به مسعود، تسلیت می گویم. برای روح پرفتوحش شادی و رحمت ایزدی و برای بازماندگانش صبر و سلامتی آرزو می کنم.
مریم رجوی - ۸اردیبهشت۱۳۹۰
۱۳۹۰ اردیبهشت ۶, سهشنبه
تظاهرات روز جهانی کارگر - آرشیو |
گسترش اعتصابات کارگری و تظاهرات ضدحکومتی
با شعار «مرگ بر دیکتاتور- مرگ بر خامنهای»
کارگران و زحمتکشان ایران،
هموطنان، قیام آفرینان،
در سال سرنوشتساز۱۳۹۰، در شرایطی به آستانه روز جهانی کارگر رسیدهایم که رژیم ولایتفقیه، درمانده در برابر خشم متراکم محرومان و قیامهای مردمی و در تنگنای انزوا و تحریم بینالمللی و شقه و بحران مرگبار درونی، توطئه حمله برای قتلعام در اشرف را به اجرا گذاشت؛ با این خیال خام که اپوزیسیون اصلی رژیم، کانون الهامبخش قیام، و سد سدید مقابله با صدور ارتجاع و بنیادگرایی را از میان بردارد و موقعیت شکننده دیکتاتوری آخوندی و دیکتاتور عراق جدید را در برابر توفان قیامهای آزادیخواهانه و ضددیکتاتوری ترمیم کند. اما کارزار کبیر فروغ اشرف این حمله را به بزرگترین شکست و رسوایی بینالمللی و منطقهیی برای فاشیسم مذهبی و برای مزدور دستنشانده و منفورش در عراق تبدیل کرد.
حماسه درخشان پایداری اشرف و خون جوشان ۳۴شهید قهرمانش، پیام مقاومت و قیام برای به زیرکشیدن دیکتاتوری را به رساترین و نافذترین صورت به میان تودههای میلیونی در ایران و عراق و منطقه برد.
پایداری پیروزمند اشرفیان با دستهای خالی در جنگ با زرهی و یک لشگر تا دندان مسلح باز هم این واقعیت را ثابت کرد که سرکوب، حتی سیاهترین نوع آن، نمیتواند، جنبش و قیام برای کسب آزادی را متوقف سازد. شعلهور شدن ۵قیام در طول یک ماه و صدها تظاهرات، اعتصاب و تحصن کارگری بهرغم سرکوب وخفقان ضدبشری درحاکمیت آخوندی نیز همین واقعیت را بازتاب میکند.
در این موقعیت حساس و سرنوشت ساز، سازمان مجاهدین خلق ایران، روزجهانی کارگر را به تمامی کارگران و زحمتکشان شریف میهن تبریک میگوید و با اعلام هفته اعتصابات کارگری و گسترش تظاهرات ضدحکومتی بهمناسبت اول ماه مه (یازدهم اردیبهشت) روز جهانی کارگر، هموطنان و جوانان قیامآفرین ایران، بهویژه دانشجویان و معلمان آزاده را به همبستگی با کارگران بهپاخاسته فرامیخواند.
هموطنان،
زحمتکشان شریف ایران،
دیکتاتوری ولایتفقیه جز با سرکوب وحشیانه و تشدید روزافزون استثمار و چپاول زحمتشکان و هرچهخالیتر کردن جیبها و سفرههای فقیرانه مردم محروم ایران، نمیتواند بهحیات ننگین خودش ادامه دهد. در سال گذشته به موازات سرکوب عمومی و موج اعدامها و شکنجه در زندانها، اجرای قانون غارتگرانه حذف یارانهها و افزایش سرسام آور قیمتها قدرت خرید کارگران را به یک پنجم قبل از آن کاهش داد. بسیاری از کارگران در تهیه نان خالی هم برای خانوادههایشان با محرومیت و مشکل مواجه شدند. تعطیلی و ورشکستگی پیدرپی واحدهای تولیدی باعث بیکار شدن دهها هزار کارگر شد. تصاحب غارتگرانه کارخانهها و مؤسسات صنعتی توسط سپاه پاسداران و بسیج ضدمردمی بر ابعاد اخراج کارگران افزود و تنها در پروژههای صنعتی عسلویه ۵۴هزار کارگر اخراج شدند. چپاول چندماهه و گاه سالانه دستمزد کارگران شاغل نیز کماکان ادامه دارد.
کارگران وزحمتشکان ایران،
جوانان قیامآفرین میهن،
درهفته اعتصابها و تظاهرات ضدحکومتی بهمناسبت روز جهانی کارگر، به پاخیزید و شعله قیام را هرچه فروزانتر سازید.
شعارهای مرگ بردیکتاتور، مرگ بر اصل ولایتفقیه، و مرگ بر خامنهای را که بیانگر خواست مبرم عموم مردم ایران برای رهایی از ستم آخوندی است، طنینافکن کنید.
در آزادی خلق ومیهن و رهایی زحمتکشان و کارگران و همه اقشار ستمدیدهایران از چنگال استبداد فرتوت آخوندی هیچ تردیدی نیست.
نصر من الله و فتح قریب – مرگ براین رژیم مردم فریب
سلام بر خلق، سلام بر آزادی
درود بر رجوی
سازمان مجاهدین خلق ایران
دوم اردیبهشت ۱۳۹۰
مجمع پارلمانی شورای اروپا |
خشونت اخیر اعمال شده توسط عوامل دولت عراق منجر به کشته شدن 35تن از ساکنان اشرف در عراق و زخمیشدن بیش از 300تن از آنان گردیده است.
عوامل دولت عراق ساکنان اشرف را مورد آزار قرار داده و ماهها است که مستمراً با بلندگوها صداهای بلند و آزاردهنده پخش میکنند و همچنین از ورود الزامات حیاتی مانند غذا و آب و سایر وسایل بهویژه امکانات پزشکی به داخل اشرف جلوگیری میکنند.
مجمع پارلمانی شورای اروپا باید به نام انسانیت، خواهان این شود که به بیماران و مجروحان رسیدگیهای پزشکی شود و این امر پس از آن نیز ادامه یابد.
مجمع پارلمانی باید همچنین خواهان این شود که موقعیت ساکنان اشرف بهعنوان ”افراد حفاظتشده“ در کادر کنوانسیون چهارم ژنو، توسط دولت کنونی عراق در کادر تعهداتی که به نیروهای ائتلاف در زمان انتقال قدرت داده است، به اجرا در آید.
سخنان برایان بینلی عضو هیأت نمایندگی انگلستان در مجمع پارلمانی شورای اروپا
من برایان بینلی نماینده نورث همپتون انگلستان و عضو مجمع پارلمانی شورای اروپا هستم.
خواستههای ما واضح است. ما میخواهیم سازمان ملل متحد، ایالات متحده و اتحادیه اروپا فوراً دست به اقدام بزنند و کشتار را متوقف کنند. ما بهطور عاجل خواهان عقبکشیدن نیروهای عراقی از کمپ اشرف هستیم.
ما میخواهیم ایالات متحده فوراً دخالت کرده و زخمیها را برای رسیدگیهای فوری به بیمارستان نظامی آمریکاییها منتقل کند.
ما خواهان این هستیم که ایالات متحده و سازمان ملل کنترل حفاظت و امنیت کمپ را به عهده گرفته و سازمان مللمتحد یک تیم نظارت دائم برای جلوگیری از نقض حقوق ساکنان در آنجا مستقر سازد. با در نظر گرفتن اینکه هنگامی که نیروهای ائتلاف، عراق را به نوری المالکی و دولتش تحویل دادند، ساکنان کمپ از موقعیت «افراد حفاظتشده» در کادر کنوانسیون چهارم ژنو برخوردار بودند.
این تعهدی بود که دولت عراق در آن زمان داد تا به حفاظت ساکنان (اشرف) ادامه دهد. آن تعهد اکنون کاملاً زیر پا گذاشته شده و این برای من بهطور کامل غیرقابلقبول است.
من بهویژه به فکر کسانی هستم که اکنون زخمی هستند و ما میدانیم که ورود غذا و بهطور خاص الزامات پزشکی طی ماههای اخیر با مشکل روبهرو بوده ولی اکنون با توجه به اینکه بسیاری از افراد در نتیجه اقدامات نیروهای عراقی زخمی شدهاند، از نقطهنظر انسانی میخواهم که آنها مورد درمان سریع قرار گیرند. درمانی که در چنین شرایطی به هر کسی که زخمی یا بیمار است، داده میشود.
من از تمام خواستههای بیانیه خانم رجوی، رئیسجمهور برگزیده مقاومت حمایت میکنم.
پیام من به ساکنان اشرف این است که شما سمبل آزادی هستید و ما باید کار خودمان را اینجا در غرب انجام دهیم و تضمین کنیم که آزادی شما محقق شود، زیرا اگر آزادی شما خدشه بردارد، روی آزادی همه ما در غرب و در تمامی کشورها تأثیر خواهد گذاشت.
سخنان مایک هنکاک، عضو هیأت نمایندگی انگلستان در مجمع پارلمانی شورای اروپا
بسیار تأسفآور است که مجبورم بار دیگر، در اینجا در قلب دموکراسی و حقوقبشر، یعنی در شورای اروپا در استراسبورگ، درباره درد و رنج در کمپ اشرف صحبت کنم.
متأسفانه بار دیگر مردم بیگناه به ضرب گلوله کشته میشوند و با آنها چنان رفتار غیرانسانی میشود که باور نکردنی است. در هفتهیی که ما درباره رفتار دولتها با شهروندانشان صحبت کردهایم، چه در تونس، چه در مصر، در سوریه، در الجزیره و در لیبی، از آنها دفاع میکنیم و میگوییم که کارهای بیشتری باید انجام شود، ما عواقب اعمال خودمان علیه شهروندان ایرانی مستقر در کمپ اشرف را کاملاً نادیده میگیریم.
اگر این مرکز حقوقبشر معنی و مفهومی دارد، باید از حقوقبشر در هر کجا که نقض میشود، دفاع کند.
ما درخواست میکنیم درهای اشرف باز شود. اگر چیزی برای مخفی کردن نیست، خوب بگذارید جامعه جهانی بیاید، بگذارید سازمان ملل متحد، خبرنگاران بینالمللی، وکلا و نمایندگان مجلس چندین کشور به کمپ بروند، با خود افراد صحبت کنند و جهان خارج را از نظرات و دیدههای خود مطلع کنند.
کمترین کاری که میتواند در زمینه سؤالات مربوط به حمله به کمپ اشرف بشود، این است که یک هیأت حقیقتیاب بینالمللی تشکیل شود و محاصره بیرحمانهیی را که بیش از 28ماه است در آنجا اعمال شده، برداشته شود. پخش شبانهروزی صدا از بلندگوهای بزرگ، نور پروژکتور و هر کار دیگری که انجام میشود، چیزی کمتر از شکنجه روانی این افراد نیست.
بگذارید بهعنوان یک جامعه بینالمللی یک کار مثبت و سریع انجام دهیم.
سخنان مایکل کونارتی، عضو هیأت نمایندگی انگلستان در مجمع پارلمانی شورای اروپا
من مایکل کونارتی عضو هیأت بریتانیا در مجمع پارلمانی شورای اروپا هستم. فکر میکنم تمام اروپا با دیدن تصاویر حمله نیروهای عراقی علیه افراد بیگناه کمپ اشرف شوکه هستند. ما انتظار نداریم دولت مالکی نیروهایش را که توسط سازمان ملل تأمین مالی میشوند، برای حمله به افراد بیگناه تنها بهخاطر روابط مشکوکش با رژیم ایران، استفاده کند.
این دلیلی بود که من بیانیه را امضا کردم. من فکر میکنم که تمامی افراد در اینجا از آنچه که در کمپ اشرف اتفاق افتاد، شوکه هستند.
مهمترین مسأله اکنون این است که مقامات عراقی درهای کمپ را به روی ناظران سازمان مللمتحد باز کنند.
یک تیم ناظر سازمان مللمتحد باید در داخل کمپ مستقر شود.
من فکر میکنم که این امر به مردم اجازه میدهد که دیگر شاهد وقوع چنین جنایاتی نباشند.
بسیار مهم است که مردم ببینند چه اتفاقاتی در داخل کمپ رخ میدهد و بتوانند به بیرون از کمپ نگاه کنند تا مطمئن شوند دولت عراق دیگر مرتکب چنین جنایاتی نمیشود.
ما باید به مالکی بگوییم، این اقدامات تروریستی از سوی او و تروریسم دولتی دولت عراق باید متوقف شود.
سخنان سینیکا هورسکاینن، رئیس هیأت فنلاند در مجمع پارلمانی شورای اروپا
من سینیکا هورسکاینن رئیس هیأت فنلاند هستم و خیلی خوشحالم که بسیاری از اعضای شورای اروپا بیانیه حمایت از کمپ اشرف را امضا کردهاند. امیدوارم سازمان مللمتحد و آمریکا هر کاری برای حل این موضوع انجام دهند. امیدوارم که ما از ساکنان کمپ اشرف حفاظت کنیم.
طرح استیضاح پاسدار احمدینژاد در مجلس | |||
طرح استیضاح پاسدار احمدینژاد در مجلس رژیم کلید خورد. سایت حکومتی پارلمان نیوز روز سهشنبه با این عنوان، نوشت: «نمایندگان سؤال کننده از لاریجانی خواستند تا با توجه به پارهای اشکالات در عملکرد رئیس قوه مجریه، عدم تبعیت از قوانین و برخی اظهارات که دال بر تعمد دولت در نادیده گرفتن قانون و مطالبه اختیاراتی فراقانونی میباشد، و همچنین نقض مکرر سوگند موضوع اصل ۱۲۱ قانون اساسی در خصوص اهتمام به ترویج دین و اخلاق و پرهیز از خودکامگی و حمایت از آزادی و حرمت اشخاص و به استناد اصول متعدد قانون اساسی و از آنجا که ادامه این رویه به دیکتاتوری منجر میشود، نسبت به اعمال ماده ۲۳۳ آییننامه داخلی مجلس را اقدام نماید. ماده ۲۳۳ آییننامه داخلی مجلس میگوید: ’ هرگاه حداقل ده نفر از نمایندگان مجلس و یا هر کدام از کمیسیونها، عدم رعایت شئونات و نقض یا استنکاف از اجرای قانون یا اجرای ناقص قانون توسط رئیسجمهور و یا وزیر و یا مسئولان دستگاههای زیرمجموعه آنان را اعلام نمایند، موضوع بلافاصله از طریق هیأترئیسه جهت رسیدگی به کمیسیون ذیربط ارجاع میگردد. کمیسیون حداکثر ظرف ده روزموضوع را رسیدگی و در صورت وارد بودن با اظهارنظر صریح، گزارش خود را از طریق هیأترئیسه به مجلس ارائه میدهد. |
خ
کدیور و روایت کشتار ۶۷
ایرج مصداقی
محسن کدیور فرد نیست، او را نبایستی تنها به چشم پیشنماز و مسئلهگوی مسلمانان واشنگتن دید؛ او نماینده دیدگاه و جناحی است که مسئولیت بزرگترین جنایات علیه بشریت را در سیاهترین روزهای حاکمیت رژیم به عهده داشته و امروز برای جلوگیری از تغییر نظام با ماسک حقوق بشر، دمکراسی و پلورالیسم و وعدههای تو خالی و نوید بازگرداندن «دوران طلایی امام» و تلاش برای «اجرای بیتنازل قانون اساسی» به میدان آمده است.
کدیور یکی از پیروان «امام راحل» و «دلسوزان نظام» است که بعد از رانده شدن از «امالقراء اسلام» تلاش کردند تا به زعم خود در پایتختهای «بلاد کفر» حضور به هم رسانده و بساط «مارگیری» اصلاحات را در آنجا پهن کنند و راه را برای هرگونه تغییر واقعی در ایران ببندند.
اتفاقی نیست که کدیور پیشنماز مسلمانان واشنگتن میشود، سید مجتبی واحدی تحت عنوان «سخنگوی کروبی» در لندن اقامت میکند، اردشیر امیر ارجمند سخنگوی موسوی در پاریس میشود و زوج عطاءالله مهاجرانی و جمیله کدیور لندن را برای اقامت خود انتخاب میکنند و سید ابراهیم نبوی بروکسل نشین میشود.
بیجهت نیست که شاخه خارج از کشور «مجاهدین انقلاب اسلامی» هم متولد میشود و سخنگو هم پیدا میکند. در شبکههای ایجاد شده در آمریکا و اروپا توسط دیپلماتهای سابق رژیم، از محمد جعفر محلاتی سفیر سابق رژیم در نیویورک و عباس ملکی،کمیته چی، معاون وزیر خارجه و عضو دفتر خامنهای و فرهاد عطایی در بوستون گرفته تا حسین موسوی در واشنگتن و سیروس ناصری در اتریش تأمل کنید. به حضور وابستگان امروز و دیروز نظام در واشنگتن، لندن، پاریس و برلین و اشتغال نزدیکانشان در رسانههای خبری اروپا و آمریکا توجه کنید.
به روابط نایاک (لابی رژیم در آمریکا)، سایت جرس، روزآنلاین، کلمه، تریتا پارسی، اکبر گنجی، صدری، کدیور و حمایتهایی که از یکدیگر به عمل میآورند توجه کنید.
ترکیب یک آخوند حوزه (کدیور) و یک آخوند مستفرنگ (احمد صدری) برای نامهنوشتن به کلینتون از موضع نمایندگان «اسلام سبز» و آویزان شدن به درگاه «شیطان بزرگ» برای خارج نکردن نام مجاهدین از لیست تروریستی بدون تدبیر تولید نشده است. طبیعی است که چنین افرادی به عنوان حامیان نظام جمهوری اسلامی از سرکوب نیروهای سیاسی خارج از دایره نظام دفاع کنند.
بی توجهی اپوزیسیون به حضور این افراد در خارج از کشور و تحرکاتشان، سکوت در قبال سیاهکاریهایشان، و پر کردن جلسات سخنرانیهایشان معضل بزرگی است که باعث شده کدیور و کدیورها به خود اجازه دهند که به چهرهی بهترین فرزندان ایران که نقاب در خاک کشیدهاند چنگ بکشند. باعث شرمندگی اپوزیسیون است که «دلسوزان نظام» در حضور آنان خط و نشان برای گروههای سیاسی ایرانی میکشند.
به عنوان یک وظیفه ملی در این یادداشت به روشنگری در مورد کدیور و دیدگاههای خطرناکش میپردازم.
***
نعمت روی زمین قسمت پررویان است
خون دل میخورد آن کس که حیایی دارد
حیرت و شگفتی عمومی نسبت به کدیور زمانی ایجاد شد که در مقابل چشمان میلیونها بیننده، با پررویی مدعی شد «مردم هم در خیابانهای ایران فریاد زدند که هم غزه هم لبنان جانم فدای ایران، این شعار اصلی مردم ایران بوده و نه مسائل دیگر. »
http://www.facebook.com/video/video.php?v=1511001172157
تردیدی نبود کسی که با وجود صدها فایل تصویری و صوتی این چنین وقیحانه شعار اصلی مردم ایران در روزهای پس از انتخابات را تحریف و قلب میکند هیچ پروایی در تحریف تاریخ پر درد و رنج ۳۰ سال گذشته مردم ایران نخواهد کرد.
دیری نگذشت که کدیور و شرکایش در «جرس» به جعل نامهی رسمی اعتراض آمیز صادق لاریجانی به خامنهای دست زدند. وقتی وجود چنین نامهای تکذیب شد و از همه سو با این دروغپردازی مخالفت شد و دستشان رو گردید مرتکب جعل دیگری شده و از زبان حسین طائب مدعی شدند که نامه مزبور، گلایههای شفاهی لاریجانی بوده که به شکل نامه رسمی درآمده و به جرس رسیده است! (جلالخالق).
http://www.rahesabz.net/story/33844 /
نکته جالب اینجا بود که جاعلین مدعی بودند حسین طائب فرمانده اطلاعات سپاه صداقت آنها را تأیید کرده است!
سپس به منظور مقابله با روشنگریهای انجام شده در ارتباط با سوابق حضرات در قتل و کشتار و شکنجه و اعدام مخالفان به ویژه در دههی سیاه ۶۰، کدیور و شرکا در سایت جرس خبری را به نقل از بولتن محرمانه بسیج مدرسه علمیه الهادی قم، جعل کرده و مدعی شدند که حسین طائب به مسئولین سایتها در خارج از کشور پول داده است که راجع به اعدامهای دهه ۶۰ و ۶۷ مطلب بنویسند و دست «اصلاحطلب» ها را در پوست گردو بگذارند. البته علیرغم اصرار خوانندگان هیچ تصویری از بولتن مربوطه انتشار نیافت:
«نقطه ضعف موسوی در خارج این است که در سالهای اعدام گسترده ضد انقلاب، نخستوزیر بوده است، اگر بخواهد آن دوره را نفی کند، حضرت امام را نفی کرده چون ایشان دستور داده و این باعث میشود ارادتمندان امام در داخل کشور که متاسفانه هنوز موسوی را قبول دارند و انحراف او را باور نکردهاند از او فاصله بگیرند و اگر هم بخواهد تایید یا سکوت کند اپوزوسیون خارج کشور را که همه بر محور سران فتنه متحد شدهاند از دست میدهد، کافی است شما یکی از این عناصر ضد انقلاب که هم کینه حضرت امام را به دل داشته باشد و هم جاهطلب باشد را غیر مستقیم اجیر کنید، پول یک سایتی، چیزی را به او بدهید، تأمیناش کنید و شیرش کنید که هر روز از آن اعدامها بنویسد و از موسوی و سران فتنه بخواهد اظهارنظر کند، خوب ما این کار را کردیم، گرفت و بین خودشان الان معضل شده است، برنامههای دیگری هم داریم که مصداق مکر الهی این انقلاب است»
http://www.rahesabz.net/story/33844 /
تردیدی نیست که عبارت «اعدام گسترده ضد انقلاب» فرهنگ عوامل رژیم و به ویژه اطلاعاتیهای آن نیست. در ادامه همین مطلب خواهیم دید که محسن کدیور هم از آن به عنوان «به درک واصل کردن» مجاهدین یاد کرده و الحمدالله هم پشتش میآورد.
گیرم که چنین سیاستی را دستگاه اطلاعاتی رژیم داشته باشد آیا یک عنصر اطلاعاتی قدیمی چون طائب پروژه فوق محرمانه رژیم را در یک مدرسه علمیه که خودش مدعی است «ارادتمندان امام در داخل کشور متاسفانه هنوز موسوی را قبول دارند» به اطلاع عموم میرساند؟
یادمان نرفته که احمد جنتی مدعی بود «سران فتنه از آمریکا برای انقراض نظام پول گرفتهاند» و پیشتر خبر میداد که دشمنان نظام با چمدان پول به ایران آمدهاند و به روزنامههای «اصلاحطلب» پول دادهاند.
کدیور و دوستان که در نظام جهل و جنایت کار کشته شدهاند به زعم خودشان زرنگی کرده و موضوع پول دادن به فعالان حقوق بشر برای افشای جنایات رژیم را غیر مستقیم از زبان طائب بیان میکنند تا پای خودشان کمتر در میان باشد.
در عقبماندگی کدیور همین بس که وی پس از پیروزی انقلاب به منظور تحصیل «علم»، حجرههای جهل و تاریکی حوزهی علمیه قم و نشستن پای درس عقبماندهترین لایههای جامعه ایران را به تحصیل در رشتهی مهندسی برق و الکترونیک دانشگاه پهلوی شیراز (یکی از بهترین دانشگاههای ایران) ترجیح داد و از شیراز به قم کوچ کرد تا از دنیای روشن علم و آگاهی به دنیای تاریک جهل و عقبماندگی وارد شود.
کدیور وقتی که «ملا» شد به تدریس «علم» در مدارس علمیه فیضیه، رضویه، و آیتالله گلپایگانی مشغول شد و پس از حمله و هجوم تاریکاندیشان حوزه علمیه قم به دانشگاه و ساحت علم، ابتدا در «دانشکده الهیات دانشگاه امام صادق» که توسط مهدوی کنی و علمالهدا اداره میشد و سپس در «دانشگاه مفید» دست پخت موسوی اردبیلی گرداننده دستگاه قضایی رژیم در سیاهترین سالهای جمهوری اسلامی تمرین «استادی» کرد و عاقبت سر از دانشگاه تربیت مدرس در آورد. در همین دوران به مدت پنج سال نیز عضو هيأت بررسي كتاب (سانسورچی) وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در قم بود و به مرکز تحقیقات استراتژیک نظام که از سوی اطلاعاتیهای سابق راهاندازی شده بود سرویس میداد.
***
خشم و عصبیت ناگهانی محسن کدیور در پاسخ به یک سؤال در جریان سخنرانی وی در واشنگتن ماهیت او را برای کسانی که با چنین پدیدههایی آشنایی لازم ندارند روشن کرد.
http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=FqgrLdPlR_A
کدیور که هنوز فکر میکند بالای منبر است و داستان سوزناک دستان بریده حضرت ابوالفضل و چگونگی حمل مشک آب با دندان را به ملت قالب میکند با سوز و گذاز در پاسخ به سؤال کتبی یکی از شرکت کنندگان میگوید:
«استاد من آیتالله منتظری فرزندش توسط سازمان مجاهدین خلق به شهادت رسید. در سال ۶۰ در انفجار بمب در دفتر حزب جمهوری اسلامی یا هفتاد و یکی دو نفردیگر. محمد منتظری که سالها برای این انقلاب زندان رفته بود. پدرش آیتالله برای من تعریف میکرد زمان شاه من نامهای نوشته بودم. میخواستند نویسنده این نامه را علیه شاه بود پیدا کنند. محمد مرا آورده بودند روی اجاق برقی گذاشته بودند من بوی کباب شده پای پسرم را میشنیدم. اما مقاومت کردم و نام نویسندگان نامه را به زبان نیاوردم. این فرزند، محمد منتظری سال ۶۰ توسط تروریست های مجاهدین خلق به شهادت رسید. »
حالا ببینیم آیتالله منتظری خود در رابطه با شکنجهی فرزندش محمد چه میگوید و میزان راستگویی کدیور را را نیز محک بزنیم:
«س: آن روزها شابع بود که مرحوم شهید محمد (فرزند شما) را جلوی چشم حضرت عالی شکنجه کردند. آیا این صحت دارد؟
ج: البته جلوی چشم من نبود در اطاق بغلی بود که تنها یک در بین ما فاصله بود. از گوشه در او را میدیدم و صدای کتکها و سیلیهایی را که به او میزدند میشنیدم. و آنها عمدا این کار را میکردند که روحیه مرا خرد کنند.
س: غیر از سیلی شکنجه دیگری هم بود؟
ج: من صدای کتک و سیلی را میشنیدم، ولی خود محمد میگفت که من را روی بخاری برقی که سرخ شده بود نشاندند، من فریاد زدم «یا امام زمان» ولی ازغندی به امام زمان نعوذبالله فحش داد. او میگفت : من آیه «یا نار کونی بردا و سلاما» را قرائت کردم و احساس کردم که آتش مرا خیلی اذیت نمیکند و تحمل آن برایم آسان شد. مرا زود بردند. لابد این کارها بعد از بردن من یا روز دیگری بوده است.» خاطرات آیتالله منتظری صفحهی ۱۹۳
آیتالله منتظری به صراحت عنوان میکند نه چیزی دیده و نه بویی شنیده و وقوع چنین حادثهای در حضور خودش را تکذیب میکند. اما کدیور همچنان بر طبل دروغ و یاوه میکوبد و به ابعاد آن میافزاید.
محمد منتظری هم که در شیادی دست کمی از دیگر آخوندها ندارد از آنجایی که نمیتواند جای سوختگی را به پدر نشان دهد مدعی میشود در آن لحظه آیه «یا نار کونی بردا و سلاما علی ابراهیم» سوره انبیاء آیه 69 را خوانده و آتش بر او سرد شده و او را نسوزانده است! در آیه مزبور آمده است که نمرود دستور میدهد ابراهیم را در آتش بیاندازند ولی خدا خطاب به آتش فرمان میدهد: «ای آتش بر ابراهیم سرد و آرام باش» و ابراهیم بدون آنکه از آتش گزندی ببیند، از میان آن بیرون میآید.
چنانچه ملاحظه میکنید معجزه خداوند در ارتباط با محمد منتظری هم صورت تحقق به خود گرفته درست مانند معجزه خداوند در ارتباط با خامنهای که هنگام تولد گفته «یا علی». راوی یکی سعیدی امام جمعه قم و تولیت آستان «حضرت معصومه است به نقل از خانم «زين الدين» و ايشان هم از خواهر ناتنى آقا! و راوی دیگری آیتالله منتظری که مستقیماً از زبان پسرش محمد منتظری نقل میکند. اول مستحق عتاب و لعن است و دومی لابد تأیید و تکریم!
توجه شما را به این نکته جلب میکنم که هادی غفاری بعد از مرگ پدرش آیتالله حسین غفاری که پس از تراشیدن ریشاش در دیماه ۵۳ در زندان قصر از غصه دق کرد، شایع کرد که پدرش در اثر سرخکردن پاهایش در تابه و سوراخ کردن سرش با مته توسط ساواک به شهادت رسیده و خمینی با تکرار یاوههای او مدعی شد که ساواک پای روحانیون را در تابه سرخ کرده است و «چه و چه و چه» در حق روحانیون نکرده است.
کدیور با دست بردن در داستانی که اساساً جعلی است سعی میکند احساسات شنوندگان را برانگیزد تا به مقصود ناسالم خود برسد. البته از کسی که شعار مردم را در مقابل چشم و گوش میلیونها نفر وارونه میکند چنین کاری عجیب نیست.
برای روش شدن اذهان نسل جوان و به ویژه کسانی که با چهرهی محمد منتظری آشنا نیستند لازم می بینم توضیحات کوتاهی را ارائه دهم تا با روش و منش این «شهید» نظام آشنا شوند.
در دیماه ۵۷ محمد منتظری که یک دهه در لیبی و لبنان و سوریه و عراق و افغانستان اقامت داشت به ایران بازگشت و با کمکهای مالی دولت لیبی تشکیلاتی را به نام «ساتجا» که اختصار سازمان انقلابی تودههای جمهوری اسلامی بود، در تهران با حضور نیروهای ایرانی و عرب راه اندازی کرد. او همراه با محسن رفیق دوست و یک دوجین از کسانی که بعدها به بزرگترین جنایتکاران نظام تبدیل شدند سپاه پاسداران را پایهگذاری کردند و همراه با سید مهدی هاشمی که بعداً اعدام شد واحد «نهضتهای رهایی بخش» سپاه پاسداران را راهاندازی کرد.
محمد منتظری در اردیبهشت ۶۰ در حالی که دهها هوادار مجاهدین هنگام فروش نشریه و پخش تراکت و اطلاعیه و یا در اثر حمله عناصر چماقدار و پاسدار به دفاتر و متینگهای قانونی مجاهدین، به قتل رسیده بودند و این سازمان حتی اجازه دفاع مشروع به هوادارانش نمیداد ضمن «محارب» خواندن مجاهدین در مجلس، خواهان سرکوب شدید و اعمال مجازات «محارب» در مورد آنها شد.
رفسنجانی در کتاب «عبور از بحران» در این رابطه مینویسد: «آقای محمد منتظری از فتنه مجاهدین خلق یاد کرد و آیات محارب را بر آنها تطبیق کرد و تقاضای شدت عمل نمود و در مورد محاکمه امیرانتظام بحث و اخطار کرد که مبادا مسامحه شود. [محمد منتظری در این نطق درخواست کرده بود که محاکمه آقای امیرانتظام کافی نیست و باید بقیه اعضای دولت موقت هم محاکمه شوند - پانوشت] سندی را خواند که امیرانتظام روزهای اول پیروزی به دستور آقای بازرگان، نخست وزیر، راه را برای فرار خارجیان و اخراج ثروتها و اسناد باز گذارده و متهم به خیانت عظماشان کرد. گفت بازرگان، صباغیان و دکتر یزدی هم باید محاکمه شوند.»
منظور محمد منتظری از «تطبیق آیات محارب بر مجاهدین» اجرای مجازاتهای زیر در مورد کسانی است که حتی در مقابل کشته شدن نیروهایشان تا آن تاریخ جز روشنگری کاری انجام نداده بودند: «همانا کسانی که با خدا و رسولش میستیزند و در زمین به فساد میکوشند جزایشان این است که کشته شوند یا به دار روند یا دستها و پاهایشان بر خلاف یکدیگر قطع گردد و یا از آن سرزمین رانده شوند. این رسوایی آنان در دنیاست و در آخرت برایشان عذاب بزرگی خواهد بود.» سوره مائده آیه ۳۳.
محمد منتظری چهرهی جنجالی سالهای اولیه پس از انقلاب در اردیبهشت ۱۳۵۸ با همراهی اعضای ساتجا و محسن رفیق دوست برخلاف دستور دولت بازرگان فرودگاه مهرآباد را به زور اسلحه تسخیر کرده و ضمن استقبال از عبدالسلام جلود معاون قذافی، وی را به ملاقات خمینی بردند. وی در ۲۰ خرداد ماه ۵۸ تلاش کرد همراه با جلالالدین فارسی، حسن آیت، محمد مفتح، محمد حسن رحیمیان، مهدی شاه آبادی، دکتر اسرافیلیان، اصغر جمالی فرد(ابو حنیف)، دکتر وحید دستگردی و زوارهای در حالی که تعدادیشان پاسپورت نداشتند باز زور اسلحه به طرابلس رود. (۲)
محمد منتظری بار دیگر در ۹ تیرماه ۵۸ به همراه ۲۵ نفر از جمله ابوحنیف، سلمان یحیی صفوی (برادر فرمانده سابق سپاه و مشاور عالی کنونی رهبر)، عربزاد و غفوری (افغانی) به صورت مسلحانه تلاش کردند سوار هواپیمایی شوند که عازم جده و سپس لندن بود. دولت بازرگان مانع آنها شد و آیتالله منتظری در نامهای که از رادیو و تلویزیون پخش شد، در مورد فرزندش نوشت:
«این سومین بار است که برای آگاهی ملت مسلمان درباره فرزندم شیخ محمدعلی منتظری مطالبی مینویسم. ... ضربههای روحی مداوم و نابسامانیهای حاکم بر جو ایران پس از پیروزی انقلاب دچار نوعی بیماری عصبی و کوفتگی شدید اعصاب شده و تصور میکند که با دست زدن به کارهای بیرویه و جنجال آفرین، به قصد و هدف خود دست خواهد یافت. کنترل و مهار کردن و معالجه او همواره فکر مرا مشغول کرده و تاکنون چند مرتبه دست به اقداماتی زدهام و حتی اخیراً مدتی وی را برای معالجه اجباراً در قم نگاه داشتم، ولی متأسفانه سودی نبخشید و در این میان عدهای سوء استفاده کرده و او را تحریک میکنند تا دست به کارهای جنجالی بزند و خوراکی برای تبلیغات دشمن گردد. من از دولت و نیز همه دوستان و علاقهمندان و افراد مسلمان تقاضا دارم اگر میتوانند با اینجانب تشریک مساعی نموده تا بلکه او را حاضر به معالجه و استراحت نمایند،» با این حال محمد منتظری روز بعد به لیبی سفر کرد.
دهم شهریور ۵۸ مصادف با سالگرد کودتای قذافی علیه رژیم سلطنتی لیبی هیات دیگری به مسئولیت محمد منتظری عازم لیبی و سپس پاریس شد. در این میان مهدوی کنی رئیس کمیتههای انقلاب اسلامی و مهندس بازرگان، رئیس دولت موقت دستور بازداشت وی را صادر کردند . اما علی رغم بازداشت چند ساعته، وی آزاد شد.
http://tarikhirani.ir/fa/files/14/bodyView/137/0 /همه.دوستان.ایرانی.قذافی./.بررسی.جناحبندیهای.داخلی.بر.سر.رابطه.با.لیبی.html
با آن که آیتالله منتظری فرزندش را بیماری روانی خواند و نیازمند درمان، چند ماه بعد وی در انتخابات اولین دوره مجلس شورای ملی شرکت کرد و به عنوان نماینده نجف آباد به مجلس راه یافت و از سوی خمینی مسئول هیئت بررسی «شایعه شکنجه» در زندانها شد. محمد منتظری علیرغم در دست داشتن شواهد بسیار، در گزارشی به خمینی «شکنجه» در زندانهای جمهوری اسلامی را انکار کرد. این همه ماجرا نبود خمینی فردی را که پدرش از « همه دوستان و علاقهمندان و افراد مسلمان» تقاضا داشت به معالجهی او کمک کنند، نماینده خود در شورای عالی دفاع در حساسترین روزهای جنگ ایران و عراق کرد.
محمد منتظری در سال ۵۸ دست به انتشار نشریهاى به نام «شهید» زد كه چهار شماره بیشتر منتشر نشد. سپس دست به انتشار روزنامهاى به نام «پیام شهید» زد كه آن هم دوامی نداشت و به دستور دادستان انقلاب اسلامى توقیف شد. وی در نشریاتش به ضدیت شدید با بهشتی پرداخته و وی را عامل اصلی آمریکا در ایران میخواند. وی در گفتگوهایش به اقدامات بهشتی علیه آیتالله منتظری پیش از انقلاب اشاره کرده و تا آنجا پیش رفت که مدعی شد وی آیتاله منتظری را به خاطر نوشتن تقریض بر کتاب «شهید جاوید» صالحی نجفآبادی «مهدورالدم» خوانده بود.
محمد منتظری پس از آن که توسط رژیم به بازی گرفته و تطمیع شد میانهاش با بهشتی هم خوب شد و عاقبت پای سخنرانی بهشتی و در رکاب او کشته شد. نکته حائز اهمیت آن که وی علاوه بر بهشتي، مصطفی چمران، ابراهيم يزدي، صادق قطبزاده، و احمد خمینی را عوامل سيا در ایران ميخواند و آنها را متهم میکرد که غائلهی امام موسی صدر را به خاطر پیشبرد خط آمریکا و ضدیت با لیبی درست کردهاند.
کدیور در ادامه، ضمن طرح دعاوی نادرست به شکل باورنکردنی به تحریف تاریخ میپردازد و میگوید:
«[مجاهدین] کسانی را کشتند که اگر امروز بودند این فجایع به بار نمیآمد. اگر مطهری میبود، مفتح میبود، باهنر میبود، رجایی میبود. بهشتی میبود آیا اینها بهتر اینها نبودند؟ گلهای ما را دستچین کردند. »
کدیور در مورد مطهری و مفتح به صراحت دروغ میگوید این دو در اردیبهشت و آذر ۵۸ توسط گروه فرقان ترور شدند. اتفاقاً مجاهدین هر دو ترور را محکوم کردند و کدیور به خوبی از آن آگاه است.
در مقالات قبلیام نقش بهشتی در طراحی کودتای ۳۰ خرداد، برکناری بنیصدر و اعمال سرکوب و جنایت در کشور، بستن نشریات مخالف، کشف لاجوردی و دیگر جانیان نظام را توضیح دادهام. میتوانید در آدرس زیر یکی از مقالاتم در این مورد را ببینید.
http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=175
خوب است کدیور «گلها»یشان را معرفی کرد تا شک و شبههای در ماهیت او و تفکری که نمایندگی میکند باقی نماند. اما این ادعا که اگر افراد مزبور میماندند این فجایع به بار نمیآمد نیاز به بررسی کوتاهی دارد.
وقتی که هنوز ظلم جمهوری اسلامی ریشه ندوانده بود و بهشتی رئیس شورای عالی قضایی و دیوان عالی کشور و همه کاره نظام بود، جنایت سی خرداد اتفاق افتاد، زندانیان بیدفاع را بدون احراز هویت به رگبار مسلسل بستند و در یک نمونه تنها عکس ۱۲ دختر نوجوان را انتشار دادند و مدعی شدند که آنها را اعدام کردهاند و از آنجایی که هویتشان را نمیدانند از خانوادهها خواستند با دیدن عکسهایشان برای شناسایی و تحویل جنازه به اوین رجوع کنند.
بهشتی سردمدار دستگاه قضایی بود که سعید سلطانپور را از مجلس عروسی به قربانگاه بردند.
از شما خوانندگان این سطور میپرسم اگر در ۶ تیرماه ۶۰ خامنهای در حمله گروه فرقان کشته شده بود همین کدیور و امثال او مدعی نمیشدند چنانچه وی زنده میماند این فجایع به بار نمیآمد؟ موقعیت را مغتنم شمرده از پیب و عصا و تار خامنهای نمیگفتند؟ در مورد نشست و برخاست او با ادیبانی چون شفیعی کدکنی و اخوان ثالث روضه نمیخواندند؟ از روحیه شاعرانه و طبع لطیف و منش برخاسته از تساهل و مدارای او نمیگفتند؟ آیا مدعی نمیشدند از آنجایی که خامنهای برخلاف دیگر روحانیون و مجتهدین رمانهای کلاسیک را خوانده بود و با ادبیات و فرهنگ غرب آشنا بود ما را به راهی بهتر رهنمون میکرد؟
اگر به جای باهنر و رجایی، افرادای همچون رفسنجانی و مهدوی کنی و موسوی اردبیلی کشته شده بودند کدیور و امثال او همین روضهها را نمیخواندند؟ آیا نمیگفتند اگر اینها زنده بودند این فجایع به بار نمیآمد؟ اگر مشکینی و جنتی و مصباح کشته شده بودند همین داستانها را علم نمیکردند؟ از انسانیت و عطوفت و محبت «شهدای محراب» نمیگفتند؟ از مصباح یزدی به عنوان فیلسوف و چراغ راه یاد نمیکردند؟ مگر از قدوسی و بهشتی که پای عوامل جنایتکار مدرسهی حقانی را به قوه قضاییه و دستگاه امنیتی باز کردند چهرهی «نجیب» و «ضد خشونت» درست نکردند؟
مگر نه این که علی فلاحیان، غلامحسین محسنی اژهای، روحالله حسینیان، علی یونسی، علی رازینی، علی مبشری، حسینعلی نیری، مصطفی پورمحمدی، ابراهیم رئیسی، غلامحسین رهبر پور، حسن شاهچراغی، محمدی عراقی، ابوالقاسم رامندی و یک مشت جنایتکار دیگر به مدد این دو به دستگاه امنیتی و قضایی راه یافتند؟
جای دوری نرویم، آیتالله منتظری که زنده بود و برخلاف بقیه در سلامت نفساش هم شکی نیست در نظام جهل و جنایت چه کار توانست بکند، الا این که خودش هم به حصر رفت و مصیبت کشید؟
صدها آخوند درجه اول نظام که زنده ماندند چه گلی به سر مردم ایران زدند که این چند تا که نیستند بزنند. اگر حضرات زنده بودند آیا مانند دیگرانی که زنده ماندند بر میزان ظلم و تعدی نظام نمیافزودند؟
خوب است به نظرات مرتضی مطهری عضو انجمن سلطنتی فلسفه دوران پهلوی و یکی از «گل» های سرسبد کدیور در مورد فردوسی و چهارشنبه سوری توجه کنیم. او در مورد فردوسی در کتاب «نور ملکوت قرآن» مینویسد:
«اينهمه سر و صدا براي عظمت فردوسي، و جشنواره و هزاره و ساختن مقبره، و دعوت خارجيان از تمام كشورها براي احياءِ شاهنامه، و تجليل و تكريم از اين مرد خاسر زيان بردۀ تهيدست براي چيست؟ !
براي آنست كه در برابر لغت قرآن و زبان عرب كه زبان اسلام و زبان رسول الله است، سيسال عمر خود را به عشق دينارهاي سلطان محمود غزنوي به باد داده و شاهنامۀ افسانهاي را گرد آورده است . نزول سورۀ تكاثر، براي از بين بردن افتخار به موهومات ملّيگرائي است
قرآن فاتحۀ مباهات و فخريّۀ به استخوانهاي پوسيدۀ نياكان را خوانده است؛ و با نزول سورۀ أَلْهَيٰكُمُ التَّكَاثُرُ * حَتَّي ' زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ ديگر كدام مرد عاقلي است كه به اوهام و موهومات بگرود، و به نام و اعتبار پدران مرده و
عظام پوسيدۀ آنها در ميان قبرها خوشدل گردد؟ او با گامهاي قويم خويشتن خود در راه افتخار و شرف ميكوشد .
تبليغات براي فردوسي و شاهنامه، تبليغات عليه اسلام است
فردوسي با شاهنامۀ افسانهاي خود كه كتاب شعر (يعني تخيّلات و پندارهاي شاعرانه) است خواست باطلي را در مقابل قرآن عَلم كند؛ و موهومي را در برابر يقين بر سر پا دارد. خداوند وي را به جزاي خودش در دنيا رسانيد، و از عاقبتش در آخرت خبر نداريم. خودش ميگويد:
بسي رنج بردم در اين سال سي عجم زنده كردم بدين پارسي
چو از دست دادند گنج مرا نبد حاصلي دسترنج مرا
ما در زمان خود هر كس را ديديم كه خواست عجم را در برابر اسلام عَلم كند، و لغت پارسي را در برابر قرآن بنهد، با ذلّت و مسكنتي عجيب جان داده است. فَاعْتَبِرُوا يَـٰٓأُ اولِي الابْصَـٰارِ»
مطهری همچنین در دورانی که نظام جمهوری اسلامی حاکمیتی نداشت در مورد چهارشنبه سوری میگوید:
«قرآن مي گويد: هر امر به اصطلاح قديمي و هر سنت قديمي را به دليل آن كه گذشتگان ما چنين مي كرده اند، نياكان ما اين چنين بوده اند و ما بايد راه نياكان خودمان را برويم، انجام دادن، محكوم است، چرا؟ مي گويد ممكن است نياكانتان اشتباه كرده باشند، ممكن است نياكانتان عقل و شعور نداشته باشند. آن كه دليل نمي شود. نياكان ما در گذشته چنين مي كرده اند، ما هم چنين مي كنيم! چهارشنبه آخر اسفند مي شود، بسياري از خانواده ها (كه بايد بگوييم: خانواده هاي نادان) آتشي و هيزمي روشن مي كنند، بعد آدم هاي سر و مر و گنده از روي آتش مي پرند: اي آتش زردي من از تو، سرخي تو از من ! اين چقدر حماقت است كه مي پرسيم چرا چنين مي كنيد؟ مي گويند: اين كي سنتي است ميان ما مردم، از قديم پدران ما چنين مي كرده اند. قرآن مي گويد:« اولو كان آباوهم لا يعقلون شيئا . »
اگر هم پدران گذشته تان چنين كاري مي كردند شما وقتي مي بينيد يك كار احمقانه است و دليل حماقت پدران شماست رويش را بپوشانيد. چرا اين سند حماقت را سال به سال تجديد مي كنيد؟ اين فقط يك سند حماقت است كه كوشش مي كنيد اين سند حماقت را هميشه زنده نگه داريد، ماييم كه چنين پدر و مادرهاي احمقي داشته ايم : «اولو كان آباوهم لا يعقلون شيئا». ( منبع : شهيد مطهري، نشريه نصيحت (۴۹۰)
آیا چنانچه مطهری زنده میماند و قدرت داشت میگذاشت جوانان میهن چهارشنبه سوری را جشن بگیرند و سیزده بدر به بیرون از شهر بروند و شادی کنند؟
مطهری در کتاب «تماشاگه راز» همچنین تلاش میکند حافظ را به هیئت آخوندی همچون خود در آورد. گل سر سبد خمینی و کدیور دشمن شاملو و فروغ فرخزاد بزرگترین شاعران ایران بود.
کدیور در ادامهی پاسخ خود میگوید:
«این گذشت سال ۶۷ شد. عملیات فروغ جاویدان توسط سازمان تروریستی مجاهدین خلق بعد از پذیرفتن قطعنامه اتفاق افتاد. قطعنامه را که پذیرفتیم این سازمان تروریستی به ایران حمله میکند. در بدترین زمان. خوب سپاهیان ما، همین بسیج که آن زمان با موضع اش امروز تفاوت میکند، مقابل اینها میایستد. ارتش مقابل اینها میایستد. و اسلام آباد که اینها تصرف کرده بودند از دستشان به در میآورد. تعداد زیادیشان دستگیر میشوند که بحمدالله سرکوب میشوند. اگر آنها مسلط شده بودند یقین داشتم که از رژیم ولایت فقیه به مراتب بدتر عمل میکردند. حمام خونی که امثال رجوی در ایران به راه میانداختند فقط با پل پت در کامبوج قابل مقایسه بود.»
گویا ایران ملک طلق آخوندهاست و هرکس تلاشی برای سرنگونی آنها بکند به «ایران» حمله کرده است. البته که خامنهای و کودتاچیان نیز امروز تبلیغ میکنند که نیروهای بسیج، سپاه و امت حزبالله در مقابل توطئه آمریکا و غرب و دشمنان اسلام ایستادند و آتش «فتنه» را خاموش کردند.
امروز نیز جانیان تبلیغ میکنند که امت حزبالله در روز ۹ دی و ۲۲ بهمن پاسخ دندانشکنی به «حرمت شکنان» عاشورا و «فتنهگران» دادند.
کودتاچیها یک ریز تبلیغ میکنند حرکت خودجوش مردم و ایستادگیشان در مقابل «فتنهگران»، آنها را به «زبالهدان تاریخ» انداخت. آنها میگویند «سران فتنه» جرأت حضور در میان مردم را ندارند چرا که تکه تکهشان میکنند.
به یاوههای خامنهای و احمد خاتمی و احمد جنتی و مصباح یزدی و محمد یزدی گوش کنید تا شباهت آنها را با گفتههای کدیور دریابید.
کدیور حرف جدیدی نمیزند او نعل به نعل تبلیغات رژیم در ۳۲ سال گذشته را تکرار میکند و دروغهای آنان را بازتولید میکند.
کدیور تلاش میکند مردم را متقاعد کند که دل به تغییر نظام خوش نکنند. او قصد ناامید کردن مردم نسبت به آینده را دارد. او میخواهد مردم را به جایی برساند که شکر کنند این رژیم بر آنان حاکم است. او سعی میکند نظام جنایتکار آخوندی را که در سی سال گذشته کشور را به ویرانه تبدیل کرده و فرصتهای تاریخی را از مردم ایران گرفته بهتر از مخالفان آن جا بزند.
موضوع دفاع از مجاهدین نیست بلکه درافتادن با تفکر و دیدگاهی است که بعد از یک عمر جنایت و سیاهکاری تازه میخواهد خود را بهتر از مخالفانش نشان دهد.
من در نقطه مقابل «دلسوزان نظام» هستم. به باور من هیچ گزینهای بدتر از ادامه حاکمیت نکبت جمهوری اسلامی نیست. هیچ بدیلی بدتر از ولایت مطلقه فقیه نیست.
انتقاد من به مجاهدین و رهبری آن به جای خود اما برای نشان دادن میزان دروغگویی کدیور مجبورم مشاهدات خود را توضیح دهم.
در شهریور ۶۷ درست پس از کشتار بیرحمانه هزاران زندانی سیاسی مجاهد و چپ در ایران، مجاهدین به دستور مسعود رجوی بیش از هزار اسیر ایرانی را که بعضاً تا آخرین گلوله در مصاف با نیروهای مجاهدین جنگیده و در نهایت اسیر شده بودند آزاد کردند. برخلاف ادعای کدیور به جای آنکه اسرا مورد انتقام و کینه کشی کور قرار گیرند آزاد شدند. من به چشم خودم صدها تن آنها را دیدهام و با دهها نفر آنها در زندان از نزدیک صحبت کردهام.
در میان آنها فرماندهان ارتشی و پاسداران و بسیجیهای زیادی به چشم میخوردند. «نظام اسلامی» که کدیور سنگش را به سینه میزند اسرای آزاد شده از سوی مجاهدین را بدون سرو صدا و بدون آن که خانوادههایشان در جریان باشند پس از ورود به خاک میهن به سلولهای مخوف انفرادی آسایشگاه اوین انداخت و مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار داد.
در بهمن ماه ۶۷ وقتی ما از زندان گوهردشت به اوین منتقل شدیم، بخشی از آنها پس از طی دوران سخت بازجویی در طبقه بالای بند ما در شرایط رقتباری حبس بودند. آنها آرزوی بازگشت به عراق و دوران اسارت نزد مجاهدین را داشتند.
آنها در سرمای زمستان اوین حتی لباس درست و حسابی نداشتند. ما زندانیان زنده مانده مجاهد به آنها سیگار میرساندیم و من شخصاً به زنده یاد جعفر کاظمی که آن موقع مسئول فروشگاه زندان بود مخفیانه پول اضافی میدادم تا به حساب زندانیان بند ما به آنها میوه دهد. گالیندوپل در سفر دوم خود به ایران در اثر اشتباه مسئولان زندان گوهردشت یکی از آنها را دیده بود که در گزارش خود ذکر میکند.
هیچ سرباز و بسیجیای پس از آن که به اسارت مجاهدین در آمدند و به پشت جبهه منتقل شدند مورد اذیت و آزار قرار نگرفتند و به قتل نرسیدند. من این را شخصاً از اسیرانی که پس از آزادی توسط رژیم به بند کشیده شده بودند پرس و جو کردم. در جلد چهارم خاطراتم به آن اشاره کردهام.
برای بیان شقاوتی که در حق کشتهشدگان و اسرای مجاهدین در جریان عملیات فروغ جاویدان شد به موارد انتشار یافته از سوی مجاهدین اشاره نمیکنم که شائبهی یک سونگری در آن باشد بلکه به منابع رژیم رجوع میکنم:
احمد دهقان نویسنده کتاب «من قاتل پسرتان هستم» در یکی از داستانهای جنگ در مقام راوی از کودکی خود و ادریس و خواهرش رویا میگوید تا این یک روز رویا گم میشود، هر روز در روزنامهها و در میان نام اعدامیها و کشتهشدگان درگیریهای خیابانی و متوفیان و ترور شدگان نام او را میجویند اما نشانی از او به دست نمیآورند. نویسنده به جبههی جنگ میرود. در سال آخر جنگ هم دوباره با ادریس در هیأت دو بسیجی به جبهه میروند و این بار به غرب کشور اعزام میشوند و در عملیات فروغ جاویدان شرکت میکنند. نویسنده شرح میدهد که «راه عقب رفتن بسته بود و ما در میدان جنگ زمینگیر شدیم. آن شب در کنار یک پل ماندیم که جنازه یک زن از سربازان آنها تا صبح در کنارمان بود. از موهای بلند شرابی رنگش فهمیدیم زن است وگرنه صورتش متلاشی شده بود و آنهایی که آنجا بودند گفتند در آخرین لحظه نارنجک تو صورت گرفت و منفجر کرد. ... کنار ما و پای تابلو جنازه زنی دراز به دراز افتاده بود: دستانش را باز کرده بود، پیراهن بر تن نداشت و موهای پریشان ریخته بود رو صورتش. رنگ پستانهایش سرخ و کبود بود و لبانش کبود بود و گردتش کبود بود. تیراندازی شدت گرفت و همه روی زمین خزیدیم و من پشت جنازه زن پناه گرفتم...»
نویسنده توضیح میدهد بعدا متوجه میشود جنازهای که پشت آن سنگر گرفته بود متعلق به رویا بوده است. اما داستان به همین جا خاتمه پیدا نمیکند. او ادامه میدهد: «... نمیدانم چه مدت در کنار او بودیم که دیدم چند تا از جوانهای محلی دور و برمان میپلکند و پوزخند میزنند. من و ادریس تنها عزاداران مرگ رویا بودیم و آن قدر بی حس و آن قدر غمگین و آن قدر عزادار بودیم که حتی به فکرمان نرسید روی او را بپوشانیم تا آفتاب بدنش را نسوزاند و اذیتش نکند. ... ادریس پیراهنش را درآورد انداخت رو جنازه و پاهای او را گرفت و کشید تو شیار رو به رو. به کمکش نرفتم. باز هم دیدم که چندتا از جوانهای محلی دارند چیزی میگویند و با چشم و ابرو ادریس را نشان میدهند. و من کنار تابلو ماندم و ادریس را دیدم که رفت و رویا را کشید تا تو پیچ شیار گم شد و همان جوانها گفتند دختری را امروز گرفتهایم و تازه خفه کردهایم که سالم است و آن جنازه دو روز دست ما بود و دیگر بو گرفته و اگر دوست تو میخواست، میبردیمش به روستامان که پانصد متر آنطرف تر است و گفتند یک دیگ آب تو مردهشویخانه گرم کردهایم که جنازه را توی آن میگذاریم و جنازهی سرد صفای جنازهی گرم را ندارد و ... که دیگر هیچ نفهمیدم،مثل حالا که دیوانه شدهام و داغ شدهام و برایم همه زندگی پوچ و عبث شده.
داستان تمبر از مجموعه قصههای کتاب «من قاتل پسرتان هستم» نوشتهی احمد دهفان. صفحههای ۳۲ تا ۴۵
http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=556896
اگر تنها بخشی از آنچه که احمد دهقان در قالب داستان جنگ بیان میکند واقعیت داشته باشد نبایستی کدیور و کدیورها را به خاطر حمایت از چنین جنایاتی به پای میز عدالت کشاند؟
این چهرهی بسیجیانی است که کدیور با خدعه و نیرنگ سعی میکند طینت و سرشت آنها را متفاوت از بسیجیهای امروزی جلوه دهد. این دروغی است آشکار. بسیجیهای آن دوران اتفاقاً شقیتر، دلسیاهتر و جانیتر بودند.
به عکس زیر توجه کنید. این تنها یکی از صحنههای معمول حمله نیروهای بسیجی به فعالان سیاسی در سالهای ۵۸- ۵۹ است. آیا در سالهای اخیر شنیدهاید که بسیجیها اسید به صورت دختران بدحجاب بپاشند؟ آیا شنیدهاید تیغ به صورت آنها بکشند؟ اینها اقدامات معمول بسیجیان در دههی ۶۰ بود. البته چنانچه لازم باشد سربازان گمنام امام زمان از دست زدن به آن ابایی نخواهند کرد.
تنها تفاوت این دوران با آن دوران این است که صابون بسیجیها به تن آقایان خورده است. همین و بس.
کدیور در ادامه همچنان بیپروا دروغ میگوید:
«اینها با رفقای خودشان رحم نکردند چه قبل از انقلاب چه بعد از انقلاب. برخی از اینها دستگیر شدند. برخیشان به درک واصل شدند در میدان جنگ. »
کدیور با بهرهگیری از وقاحت آخوندی تحولات صورتگرفته در سازمان مجاهدین در سال ۵۴ را به پای اعضای این سازمان میگذارد در حالی که اعضای مجاهدین، یا بخشی که پس از انقلاب با عنوان سازمان مجاهدین شناخته میشد قربانی تصفیههای بخش مارکسیستی این سازمان قرار گرفته بودند که در آستانهی انقلاب با انتقاد از مشی گذشته سازمان پیکار را تشکیل دادند. اعضای مجاهدین نه تنها دستی در این اعمال نداشتند بلکه به شدت با مقابله به مثل هم مخالف بودند. کدیور مانند لاجوردی و همه جنایتکاران هرجا که به نفعاش باشد قتل و برادرکشی در سازمان مجاهدین را به حساب «مسلمانان» عضو این سازمان میگذارد و هرجا که بخواهد به مقابله با چپ ها و کمونیستها بشتابد، آنها را قاتلین مجاهدین مسلمان معرفی میکند.
به ادبیات او در مورد به «درک واصل» شدن مجاهدین توجه کنید، ببیند چگونه از اعلام خبر «دستگیری و سرکوب» آنها اظهار خوشحالی و خشنودی کرده و از لفظ «الحمدالله» استفاده کرده و خدا را به خاطر این موفقیت بزرگ ستایش میکند.
این همه ماجرا نیست. کدیور چند دقیقه قبل از این در پاسخ به سؤال یکی از شرکتکنندگان که پرسیده بود:
«به نظر شما فکر دستگیری، محاکمه و یا حتی اعدام سران نظام (کدیور میگوید: اسم هم بردند که من حالا نمیخوانم) در آینده نزدیک منطقی، عادلانه یا واقعبینیانه است؟«
پاسخ داده بود:
«لحن سئوال لحن خشن است. من ادبیاتهای خشن را هم میشناسم. و خواهشم این است. همه مون. چه موافق حکومت چه مخالفش از ادبیات خشن استفاده نکنیم. میتوانیم به گونه ای انتقاد کنیم تیز هم باشد اما نه با ادبیاتی از این رو. بنده با اعدام هیچکس موافق نیستم. با صراحت هم میگویم. دادگاه صالحه میبایست تشکیل شود. با نظر هیئت منصفه با داشتن وکیل در مورد جرم وجنایتهای که اتفاق افتاده است تصیم بگیرد. اگر هم دادگاه تشخیص نداد. دادگاه است. من که قاضی دادگاه نیستم. ... دستگیری هیچکس را هم توصیه نمیکنم. بنده حتی ذکر کردم. آقایان سر جایشان هم محکم بنشینند. فقط سلطنت کنند نه حکومت. گفتم مثل کشور مشروطه عمل کنید. بسیار منطقی و معتدل. اینها را ( دستگیری سران رژیم را) هم نه منطقی میدانم نه عادلانه»
http://www.youtube.com/watch?v=qdn4KNxXF9Y&NR=1
تو را به خدا میبینید مردم ما «سلطنت مشروطه» را نخواستند و کدیور در تلاش برای قالب کردن «ولایت مشروطه» است.
ملاحظه میکنید این آخوند «ضد خشونت» که حتی «لحن خشن» را هم برنمیتابید و از موافق و مخالف حکومت هم میخواست از «ادبیات خشن» استفاده نکنند حتی چند دقیقه هم نمیتواند روی حرف خود بایستد وقتی که به مجاهدین و نیروی مخالف میرسد ماهیت خود را رو کرده و خشنترین ادبیات را به کار میگیرد.
او که حتی «فکر دستگیری» سران جنایتکار رژیم را هم «منطقی» و «عادلانه» نمیدانست یک باره از به «درک واصل شدن» جوانانی که جز آزادی مردم و رهایی میهن چیزی در سر نداشتند اظهار خشنودی و خوشحالی کرده و ستایش خدا را نیز به جای می آورد. مطمئن باشید در نگاه کدیور تنها «مجاهدین» به «درک واصل نشدند» حتماً در نگاه او بخش عظیم غیرمجاهدینی که در نبرد با رژیم به خاک افتادند نیز «به درک واصل شدهاند». بدون شک در نگاه او بخش بزرگی از غیرمجاهدینی که جسم و روحشان در شکنجهگاههای رژیم درهم شکسته شد و عاقبت مقابل جوخهی اعدام ایستادند «به درک واصل شدهاند». این است «اسلام رحمانی» که کدیورها بشارت میدهند. کینه و نفرت کدیور و امثالهم با مجاهدین تاریخی است. (۲) او که چند دقیقه پیش گفته بود با اعدام هیچ کس موافق نیست، از کشته شدن بهترین جوانان میهن در میدان نبرد و اعدام در میادین شهر و از سر تیر چراغ برق و درختهای تناور تحت عنوان «سرکوب» اظهار خشنودی و رضایت میکند.
کسی نیست از کدیور بپرسد آیا برای کسانی که در عملیات فروغ جاویدان دستگیر شده بودند دادگاه صالحه تشکیل دادید؟ آیا هیئت منصفه و وکیل در کار بود؟ پس چگونه از «سرکوب» آنها دفاع میکنی و «الحمدالله» میگویی؟ آیا در قرن بیست و یکم، آنهم در آمریکا دیدهاید یک خطیب دینی که دم از «شفقت» و «انسانیت» میزند اینگونه سخن بگوید؟ کدیور هم در زمرهی معجزات نظام جمهوری اسلامی است که به خارج صادر شده است.
من و امثال من راهی به اسناد و مدارک نظام نداریم وگرنه به سادگی میتوانستیم همچون اسنادی که در ارتباط با گنجی بیرون آمده (۳) خوانندگان را با عملکرد کدیور در گذشته و به ویژه در ارتباط با اعدامها و سرکوبی ها آشنا کنیم.
شما را دعوت میکنم به شنیدن ضجههای آیتالله گلزادهی غفوری که دو پسر و یک دختر و دامادش را سربازان گمنام امام زمان «به درک واصل کردند». پیرمرد پس از ۴ ماه بی خبری از دخترش مریم، مطلع میشود که او را نیز به جوخهی اعدام سپردهاند. باشد که شنیدن هق هق او و توصیف او از زلالی و صداقت و پاکی مریم و مریمها شما را با دنائت و رذالتی که کدیور نمایندگی میکند آشنا کند.
نجواهای آیتالله گلزاده غفوری به یاد دخترش مریم -1
نجواهای آیتالله گلزاده غفوری به یاد دخترش مریم -۲
نجواهای آیتالله گلزاده غفوری به یاد دخترش مریم -۳
نجواهای آیتالله گلزاده غفوری به یاد دخترش مریم -۴
کدیور در تحریف تاریخ یک جنایت میگوید:
«اشتباهی که در سال ۶۷ اتفاق افتاد و توسط آیتالله منتظری انتقاد شد و به کناره گیری اش از رهبری منجر شد دقیقا سر این مسائل بود. اختلاف در این بود که آیا کسانی که در زندان هستند و هنوز از این افراد حمایت میکنند آیا اینها مشمول همان مجازات میشوند یا نه؟ وزیر اطلاعات وقت محمدی ری شهری که متاسفانه در آنجا صحنه گردان اصلی بود رفت این اجازه رو گرفت از رهبر وقت که هر کسی که همراهی میکند با کسانی که به ایران حمله کردهاند ولو در زندان بوده باشد و نه در میدان جنگ مشمول مجازات مشابهی میشود. یعنی اگر سر موضع ایستاده است اعدام میشود.»
کدیور کشتار بیرحمانه زندانیان سیاسی در سال ۶۷ را «اشتباه» میداند. این آخوند حقه باز که خود را مدافع حقوق بشر معرفی میکند و درس «آزادگی» و «عدم خشونت» به این و آن میدهد کشتار هزاران زندانی سیاسی بیدفاع در سراسر کشور را که در تاریخ معاصر پس از جنگ جهانی دوم سابقه نداشته تنها یک «اشتباه» میداند و با توسل به خدعه و نیرنگ سعی میکند تاریخ را نیز تحریف کند.
او سعی میکند تمام کاسه کوزهها را سر آخوند جنایتکاری همچون ریشهری بشکند که در آن موقع وزیر اطلاعات بود. او سعی میکند دستور خمینی را به گونهای جلوه دهد که گویا قرار بوده دستگیر شدگان فروغ جاویدان اعدام شوند در همان وسط ریشهری از خمینی خواسته کسانی که از مجاهدین به هر نحو حمایت میکنند نیز مشمول حکم شوند که خمینی پذیرفته است. در حالی که نقشه کشتار و قلع و قمع زندانیان از ماهها پیش ریخته شده بود. در اسفند و فروردین ۶۷ مسئولان زندان کمیته مشترک به مسعود مقبلی فرزند هنرپیشه معروف سینمای ایران هشدار داده بودند که برای تصفیه خونین به زندان اوین خواهند آمد. از ماهها قبل مسئولان زندان وعده میدادند چنانچه امام و مسئولان دستور دهند نارنجک در سلولها خواهند انداخت. در اردیبهشت ماه آقای انصاری نجفآبادی نماینده آیتالله منتظری در زندانها به مسئولان انتخابی بند ۱ اوین هشدار داد که مسئولان زندان در کار تدارک توطئه خطرناک علیه زندانیان هستند. در خرداد ۶۷ پس از آن که با ضربات کابل، و مشت و لگد شدیداً مورد تنبیه قرار گرفتیم و به سلول انفرادی و قطع ملاقات محکوم شدیم، عرب دادیار زندان در حالی که با کابل به سر و کولمان میکوبید فریاد میزد بگذارید امام فتوا دهد بهتان نشان خواهیم داد. فکر میکنید تنبیهتان به همینجا ختم میشود؟
کشتار زندانیان زیر حکم درست پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در ۲۹ تیرماه ۱۳۶۷ در اوین آغاز شد. جنایت برنامهریزی شده با انجام عملیات فروغ جاویدان وسعت بیشتری یافت.
کدیور تلاش میکند آمار قتلعام شدگان را نیز تقلیل دهد:
«تعداد زیادی یعنی نزدیک سه هزار نفر برخی که در میدان دستگیر شده بودند و برخی که در زندان بودند به این وسیله محاکمه سریع شدند و اعدام شدند. »
آیتالله منتظری صریحاً میگوید: «بالاخره در آن جریان طبق گزارشهایی که به من دادند حدود دو هزار و هشتصد یا سه هزار و هشتصد نفر را اعدام کردند. » خاطرات آیتالله منتظری صفحهی ۳۴۷
ظاهراً اشارهی کدیور به آمار اعلام شده از سوی آیتالله منتظری است. اما به میل خود آن را نیز دستکاری میکند و ۲۸۰۰ نفر را مبنا میگیرد و قلم بر روی نام ۱۰۰۰ زندانی دیگر میکشد.
او در این میان سعی میکند اسیرانی را که در شهرهای مرزی به دار کشیده شده بودند و یا در ماههای بعدی در تهران اعدام شدند نیز به آمار فوق ملحق کند تا دوغ و دوشاب در هم آمیزد. او برخلاف آیتالله منتظری سخنی درباره قتلعام زندانیان چپ که بر اساس فتوای جداگانه خمینی به دار کشیده شدند نمیگوید و به جایش اسرای قتلعام شده عملیات فروغ را جزو آمار اعلام شده آیتالله منتظری جا میزند. چرا که استدلالهایی که کرده فرو میریزد. چرا که اعدام زندانیان مسن تودهای به اتهام حمایت از عملیات فروغ جاویدان مجاهدین چیزی نیست که بشود به کسی قبولاند. کدیور مجبور است اعدام صدها زندانی چپ را شریرانه سانسور کند.
کدیور در ادامه میگوید:
«آیتالله منتظری نامه نوشت و انتقاد کرد. به چه کسی انتقاد کرد؟ به رهبر. از چه کسانی دفاع کرد؟ از سازمان مجاهدین خلق که قاتل پسرش بودند. شما جرات میکنید چنین کنید. لذا این فرد، وقتی من میگویم اسلام سبز به حقوق بشر قائل است، امتحان پس داده است، حاضر شد به خاطر دفاع از حقوق این افراد، افرادی که واقعا حقوق بشر را زیر پا گذاشته بودند، حق دارند . ولو زندانی ما هستند از حداقل حقوق انسانی برخوردار باشند. منجر به کنارهگیریاش از رهبری شد. و امروز افتخار ملت ایران است. خانه این مرجع خانه امید ملت ایران است. چرا؟ به خاطر این که از ملت ایران، از حقوق شهروندانی دفاع کرده است که دستشان به خون فرزندش آغشته بوده است. ما میگویم به حداقل حقوق شهروندی قائلیم این هم نمونهاش. اگر قرار باشد این اندیشه به حکومت برسد این گونه از حقوق شما دفاع میکند. امتحان پس داده است. کس دیگری سراغ دارید این گونه باشد به من معرفی کنید.»
این که رفتار آیتالله منتظری و سلامت نفس ایشان چه ربطی به «اسلام سبز» دارد خدا میداند. کدیور و کدیورها امکان ندارد بتوانند در میان «اسلام سبز»یها یک نفر را نشان دهند که مانند آیتالله منتظری از حق مخالفاش دفاع کرده باشد. در مقابل جنایات خمینی موضعگیری کرده باشد و یا هنگامی که آیتالله منتظری زیر فشار بود از او حمایت کرده باشد. اتفاقاً بنا به تصدیق آیتالله منتظری، کروبی و امام جمارانی، زمینه برکناری او را با نامهای که همراه با حمید روحانی نوشته بودند و جعلیاتی که به هم بافته بودند فراهم کردند. برنامهریزی برکناری ایشان به عهده فعالان مجمع روحانیون مبارز و دفتر خمینی که در تیول آنان قرار داشت بود، معرکهگردان جلسات بعد از برکناری ایشان در دانشگاهها هادی خامنهای و مجید انصاری و مجمع روحانیون مبارز بودند. عبدالله نوری کسی بود که فرماندهی خراب کردن دیوار جلوی منزل ایشان را به عهده داشت. میر حسین موسوی فرمان پایین کشیدن عکسها و تصاویر ایشان از ادارات را داد. خاتمی هشت سال پس از برکناری ایشان از قائم مقامی رهبری حاضر نشد پاسخ نامه تبریک ایشان را بدهد. شورای امنیت ملی به ریاست خاتمی فرمان حصر ایشان را صادر کرد. رفسنجانی از تضیقات به عمل آمده علیه ایشان حمایت کرد. به شکلی یک سویه خاطراتی در مورد ایشان انتشار میداد که شائبهی سادگی و مذبذب بودن و آلت دست بودن ایشان در اذهان را تقویت کند. مصطفی تاج زاده در مناظرههای انتخاباتی سال ۸۸ به صراحت گفت که ایشان لیاقت رهبری نظام را نداشتند.
کدام یک از کسانی که زیر علم «اسلام سبز» جمع شده و سینه میزنند به حقوق بشر معتقدند؟ خوب است محسن کدیور نگاهی به زنهای صیغهای و عقدی عطاءالله مهاجرانی شوهرخواهرشان بکنند. بخش بزرگی از «سبزهای» حکومتی در جنایت علیه بشریت دست داشتهاند. سیاهترین سالهای حاکمیت نظام را آنها رقم زدهاند.
رفتار آیتالله منتظری برخاسته از اسلام و فقه و شرع نبود چرا که اگر چنین بود لابد از میان هزاران مجتهد در ایران و عراق لااقل یکی از ایشان در بحبوحهی برکناری آیتالله منتظری از قائم مقامی رهبری از او دفاع میکرد. اگر شرع و اسلام و فقه منشا رفتار ایشان بود یک فقیه دیگر را نشان دهید که در آن دوران در مقابل کشتار زندانیان سیاسی ایستاده باشد. نسبت به شکنجه زندانیان اعتراض کرده باشد. اگر قرار بود شرع و اسلام و فقه راهنمای عمل آیتاله منتظری باشد این همه فاصله بین او و دیگر مراجع و خمینی که استادش مینامید و عمل به فرمانش را بر خود واجب میدانست ایجاد نمیشد. رفتار آیتالله منتظری منبعث از شخصیت بیمثال ایشان بود. او اگر قائم مقام استالین هم بود حاضر به تأیید جنایات او نمیشد.
نسبت فقه و حقوق بشر نسبت «جن و بسمالله» است. این دو چه ربطی به یکدیگر دارند؟
علاقه و احترامم به آیتالله منتظری را بارها عنوان کردهام، او را یک استثنا در میان دولتمردان ایرانی میدانم. اما این باعث نمیشود که نسبت به او دچار ذهنیت هم بشوم. پیشتر گفتهام آیتالله منتظری صدها نماینده برای اعمال حاکمیت و قضاوت از سال ۵۷ تا ۶۸ انتخاب کرد. در این میان نام آنهایی که بویی از انسانیت بردهاند را ذکر کنید. هادی غفاری، محمدی گیلانی و بزرگترین جنایتکاران علیه بشریت احکامشان از سوی ایشان صادر شده بود.
آیتالله منتظری حتی در جریان کشتار ۶۷ هم به نوعی با بخشی از اعدامها موافقت میکنند. ایشان در ارتباط با اعدام اسیرانی که در جریان عملیات فروغ جاویدان دستگیر شدهاند اساساً مشکلی ندارند و میگویند ملت هم پذیرا است. همان ادعایی که امروز سران حاکمیت در ارتباط با اعدام «سران فتنه» میکنند. در طول ۳۰ سال گذشته حاکمان جمهوری اسلامی هر جنایتی که انجام دادهاند مدعیشدهاند که با حمایت مردم صورت گرفته است.
آیتالله منتظری در ارتباط با اعدام زندانیان بیدفاع نیز جواز مرگ صادر میکنند توجه کنید:
«بعد به آنها گفتم «اگر امام هم اصرار [به اعدام] دارند شما یک عده از آنها را که در زندان شیطنت میکنند و تبلیغ و فعالیت دارند مجدداً با روش صحیح بازجویی کنید و آنها را درست محاکمه کنید و پس از محاکمه اگر محکوم به اعدام شدند اعدامشان کنید. در این صورت لااقل کسی نمیگوید کسی را که به پنج سال زندان محکوم شده است جمهوری اسلامی اعدام کرده است.» خاطرات آیتالله منتظری صفحهی ۳۴۷
یعنی طبق نظر ایشان صرف تبلیغ و فعالیت درون زندان میتواند جواز قتل زندانی باشد. در کدام «حقوق بشر» چنین جنایتی پذیرفته است؟
یک خط نشان بدهید که آیتالله منتظری با اعدام دخترانی که هویتشان نیز مشخص نبود مخالفت کرده باشد. یک خط نشان دهید وقتی روز روشن مشکینی و موسوی تبریزی در تلویزیون و روزنامهها حاضر شده و میگفتند مجروحشان را در خیابان تمام کش کنید آیتالله منتظری مخالفت کرده باشد.
آیتالله منتظری بعد از آن که گیلانی صدتا صدتا جوانان مردم و گاه ۱۲- ۱۳ ساله را روانه جوخهی اعدام میکرد حکم نمایندگی خود را به او داد.
درست است وقتی همه چیز از حد گذشت ایشان هم لب به سخن گشودند. آیتالله منتظری به تعبیر خودشان با خمینی تا دم جهنم رفتند اما حاضر نشدند داخل جهنم شوند.
رسالهی عملیه آیتالله منتظری را باز کنید چند تا حکم میتوانید به من نشان دهید که در آن حقوق بشر زنان را به رسمیت شناخته باشد و در تضاد کامل با تعهدات دولت ایران به مجامع بینالمللی نباشد.
اگر قرار به روضه خوانی باشد بر اساس منطق کدیور آیا نمیشود گفت مسعود رجوی فرمان آزادی اسیران نظامی را داد که در قتل همسرش پایکوبی کرده و فرزندش را به اسارت برده بود؟ فرمان آزادی اسیرانی را داد که تا آخرین لحظه با نیروهایش جنگیده بودند؟ نمیشود برای همین اقدام به مردم وعده داد چنانکه آنان به قدرت برسند چنین و چنان میکنند؟ آیا پذیرفتنی است؟ آیا نمیشود گفت دیگران کی و کجا در بحبوحهی جنگ فرمان آزادی اسرای طرف مقابل را دادهاند در حالی که اسرای خودشان قتلعام شدهاند؟
به یادتان میآورم مسعود رجوی درست پس از قتل خواهرش به دست «سربازان گمنام امام زمان»، آنهم پس از ۶ سال اسارت، دستور آزادی اسیرانی را داد که در جنگ با ارتش آزادیبخش دستگیر شده بودند.
ملاحظه کنید چگونه کدیور از به قتلرساندن مجاهدینی که جبهه جنگ به اسارت درآمده بودند اظهار شادی میکند و خداوند را برای این همه شقاوت و بیرحمی ستایش میکند. این وضعیت کسی است که امروز در حاکمیت نیست و در خارج از کشور و به اصطلاح زمین بازی اپوزیسیون چنین لحن جنایتکارانهای دارد اگر او قدرت میداشت برای حفاظت و مراقبت از آن چه فرامینی را صادر میکرد؟ اگر او حاکم شرع دادگاه مجاهدین «بهدرک واصل شده بود» حکمی غیر از آن میداد که نیریها و گیلانیها و موسوی تبریزیها دادند؟
کدیور در این سخنرانی وعده سرخرمن میدهد که اگر «اندیشه» ایشان و همراهانشان به حکومت برسد از حق مردم دفاع میکنند. چه ربطی بین اندیشه کدیور و آیتالله منتظری است خدا میداند. درست است که کدیور شاگرد آیتالله منتظری بوده، اما بسیاری از رهبران نظام نیز شاگردان ایشان بودهاند. دری نجفآبادی نه تنها شاگرد که رئیس دفتر ایشان هم بود اما وزیر اطلاعات و دادستان کل کشور نظام شد. قتلهای زنجیرهای به فرمان او صورت گرفت. در سال ۶۰ هم وی یکی از حکام شرع اصفهان بود که احکام اعدام زیادی صادر کرده بود. بعد از آن جنایات به ریاست دفتر آیتالله منتظری رسید. کدیور به گونهای با مردم حرف میزند که گویا هیچگاه در حاکمیت نبودهاند. او حرفی از سیاهترین سالهای حاکمیت نظام که همفکران او در قدرت بودند نمیزند. تلاش آنها این است که این بخش از تاریخ میهنمان را از حافظهها پاک کنند.
کدیور ادامه میدهد:
«لذا من میگویم آن کار [کشتار زندانیان] اشتباه بوده است. رهبر فقیه مجتهد بزرگ ما اعتراض کرده است. بهای اعتراضش هم این بود که خانه نشین شده است. رهبری را از دست داده، اما مقابل خدا رو سفید است. مقابل ملت ایران هم رو سفید است. این جمله که به شما گفتم یک دنیا ارزش دارد. بنده زمانی رفتم پای درسش نشستم، گفتم این درس درس دین است. این درس راه امام علی و راه امام حسین است. و امروز که میگویم در عرصه عمومی من نمیگویم ارزشهای دینی را به کناری بگذارید، ارزشهای دینی را حفظ کنید. چون اگر نکنید امثال او را نخواهید داشت. کدام اندیشه سکولار را دارید که بتواند چنین زیبا حماسه بیافریند. و از حقوق مخالف خود در چینن شرایط حساسی دفاع کند. »
گیرم که حرف کدیور درست باشد آیا نیاز یک جامعه مدرن همین است؟ کدیور نمیداند یا خود را به جهالت میزند، هرآنچه که امروز بشریت به عنوان دمکراسی، حقوق بشر، حقوق اساسی مردم، حقوق شهروندی دارد حاصل اندیشه سکولار است.
هر جنایتی که در ۳۲ سال گذشته در کشور صورت گرفته بر اساس ارزشهای دینی صورت گرفته است. برای یک بار هم که شده بایستی دست مذهب را از حکومت و دولت کوتاه کنیم. نبایستی اجازه داد به هیچ قیمتی مذهب قدرت بگیرد. مذهب مسئله خصوصی و شخصی افراد است.
نیازی نیست به قرون و اعصار گذشته رویم، نگاهی اجمالی به تاریخ معاصر کشورمان و پیشرفتی که در شئون مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، هنری صورتگرفته به ما نشان میدهد که همهی این پیشرفتها در سایهی تلاشهای افراد سکولار انجام گرفته است و اهل حوزه و این حرفها ... هیچ اقدام مثبتی انجام ندادهاند که هیچ تا آنجا که میتوانستهاند در مقابل هرگونه تحول و پیشرفتی ایستادگی کردهاند.
نمیدانم مفهوم زیبایی در نگاه کدیور چیست؟ اما میدانم آنچه تا کنون حوزه و آخوندها به ایران و ایرانی هدیه دادهاند جز اشک و آه و مصیبت درد و رنج چیزی نبوده است.
زیباییهای فرهنگ ما را چه کسانی خلق کردهاند؟ به شعر و رمان و داستان نویسی و ادبیات نگاه کنیم. ارمغان حوزه و آخوند و آخوند مسلک برای مردم ما در این زمینه چه بوده است؟ در مقابل چهرههای درخشان ادبیات ایران که جملگی سکولارند به چه کسانی میتوانند بنازند؟ آیا یک دوجین شاعر و داستاننویسی را که دست پرورده نظام و «حوزه هنری» هستند میتوان با آنها مقایسه کرد؟
با وجود در دست داشتن کلیه امکانات کشور در سه دهه گذشته مقابل چهرههای درخشان تئاتر و سینمای ایران که همگی سکولارند چه چیزی را به کشور عرضه کردهاند؟ سینماگران دفاع مقدس؟ سینمای مکتبی؟
تازه در این میان اگر کسی کوچکترین نبوغی از خود نشان داده است به خاطر فاصلهای بوده که از این تفکر گرفته.
با وجود نظرات به غایت ارتجاعی علمای حوزه و دین راجع به موسیقی و ترانه و شادی و شعف، آیا ارمغانی به جز نوحه و عزا و گریه و زاری و مصیبت برای مردم داشتهاند یا میتوانند داشته باشند؟
به نظرات آیتالله منتظری که اتفاقاً «پیشرو ترین» در زمینه موسیقی است توجه کنید کجایش با «حماسه زیبا» آفرینی میخواند؟! از سایت خود ایشان هم برداشته شده است.
«۞ نظر شما را در مورد ساز سه تار كه يكي از سازهاي اصيل و سنتي موسيقي ايراني است؟ و اینکه منظور از "لهو" چيست ؟ آيا به هر آلت موسيقي آلت لهو گفته مي شود يا خير؟ آيا علاقه داشتن به چيزي مانند موسيقي مساوي با علاقه به لهو است ؟
آیتالله منتظری:
لهو، از نظر معناي لغوي به معناي سرگرمي و غفلت و اعراض است ; و لعب به معناي بازي (در مقابل جدي ) و مزاح كردن به قصد لذت بردن و تفريح و امثال آن مي باشد.
اما بديهي است كه در شريعت هر سرگرمي و اعراض و غفلت يا بازي و مزاح و لذت بردن حرام نمي باشد، بلكه مقصود از لهو و لعب كه در مورد بعضي انواع موسيقي ها گفته مي شود، هر صدا و آهنگ و سازي است كه معمولا انسان را از خدا و حق و حقيقت باز مي دارد و موجب غفلت و اعراض از راه خداوند و جلب به شهوت راني و فساد جنسي و يا خروج انسان از حالت تعادل رواني و تعقل مي شود. بنابراين هر موسيقي داراي تأثيرات مذكور نمي باشد.
ان شاءالله موفق باشيد.
۞ نظرتون در مورد موسيقي چيست ...؟ البته منظور شخص من از موسيقي صرفا موسيقي ايراني يا به اصطلاح موسيقي سنتي است . آيا ايراد شرعي به اين موسيقي وارده ؟
آیت الله منتظری:
بسمه تعالي
با سلام و تحيت خدمت شما
هر موسيقي حرام نيست ، موسيقي اگر موجب تحريك شهوت جنسي و كشش به فساد و يا خروج انسان از حالت تعقل باشد، احداث و گوش دادن به آن جايز نيست . والسلام عليكم و رحمة الله .
۞ شركت در مجالس و اماكن مذهبي كه با استفاده از دف مديحه سرائي ائمه اطهار(ع ) مي گردد چه حكمي دارد؟
آیت الله منتظری:
بسمه تعالي
با سلام و تحيت
دف زدني كه متناسب با مجالس فسق و فجور باشد حرام است؛ و در جشنهاي ازدواج حلال بودن آن بعيد نيست ، ولي در غير اين صورت احوط ترك است . و همچنين حضور در مجالس آن اگر ترويج آن باشد.
ان شاء الله موفق باشيد.
۞ آيا يادگيري سنتور و ويولون كه جزو سازهاي موسيقي هستند اشكال دارند؟ و آيا نواختن موسيقي توسط زن در برابر مرد اشكال دارد؟
آیت الله منتظری:
با سلام و تحيت
- اگر يادگيري براي تنظيم غنا يا لهو نباشد اشكال ندارد.
- اگر مهيج يا موجب مفسده باشد جائز نيست.»
تکلیف ما با این احکام ارتجاعی چیست؟ آیا میشود در رادیو تلویزیون «اسلام سبز» رقصید و آواز خواند؟ زنان را به صحنه آورد؟ استاد و مرجع بزرگ که امثال کدیور مدعی هستند از روی دست او نگاه میکنند میگوید جایز نیست.
آیا این نگاه در مقابل زیباییهای خلق شده توسط شاعران و ترانهسرایان و آهنگسازان و خوانندگان بزرگ ایران که هیچ یک از تفکر حوزه و «اسلام سبز» برنخاستهاند چیزی به جز ترانه سرودهای ملالتبار تولید شده در رادیو تلویزیون و وزارت ارشادی که لااقل هشت سال آن دست خاتمی بود میتوانست یا میتواند ارائه دهد؟
آیا حوزه علمیه و تفکر آخوند به جز مولودیخوانان مجالس زنانه و نوحهخوانهای پاچه ورمالیده بزک دوزک شده میتواند کالایی به جامعه ارائه کند؟ اگر چنین بود که در سی سال گذشته قادر به تولید یک نفر شده بود.
این حضرات در نقاشی و مجسمه سازی و گرافیک و هنرهای تجسمی چه خدمتی به جامعه ایران کردهاند؟ الا ایجاد مانع و تکفیر و نهی.
در روانشناسی و جامعه شناسی و علوم انسانی چه ارمغانی برای مردم ایران داشتهاند؟
در مقابل پیشرفتهای بشری در زمینه حقوق و جرمشناسی و جزا و ... چیزی به مردم ایران هدیه کردهاند؟ قوانین قرون وسطایی شرع؟ مجازاتهای اسلامی؟ بربریت و وحشیگری؟
در عرصه سیاسی در برابر مصدق چه کسی را علم کردهاند؟ آیتالله کاشانی! رجل بزرگ سیاسیشان کیست؟ خمینی! نسب تاریخیشان به کی میرود؟ شیخ فضلالله نوری!
آرمانشهرشان کجاست؟ قم! مگر نه این که ایدهآلشان این است که هر شهری را به شکل آن در آورند؟ مگر نه این که ایدهال کدیور و کدیورها ایجاد یک حوزه علمیه در هر شهر است؟
۳۰ سال است بیشترین امکانات را به این شهر اختصاص دادهاند، کدام یک از مظاهر یک جامعه مدرن در این شهر دیده میشود؟ کدام موزه، کدام سینما، کدام تئاتر، کدام فرهنگسرا، کدام سالن اپرا، کدام سالن موسیقی، کدام تفرجگاه، کدام محل شادی و نشاط، کدام منظره دلفریب؟ در این شهر جز در صحن و رواقهای «حضرت معصومه» و قبرستانهای قم، شب در کجا میتوان آسود؟ «زندگی»در کجای این شهر جریان دارد؟ در کجای این شهر میتوان رنگهای شاد و زنده را دید؟ در این شهر جز صدای نوحه و عزا و شیون چه چیزی شنیده میشود؟ جز قیافههای منحوس روضهخوانان و نوحهخوانان و فضای مرگ و ناامیدی چه چیزی دیده میشود؟ مگر نه این که آخوندها قرنها از راه گریاندن مردم ارتزاق کردهاند. شیرینیشان چیست؟ الا شکر پنیر و نقلبادامی و آبنبات قیچی و سوهان برای خیرات سر قبرها.
ایرج مصداقی
۲- سید ابراهیم نبوی مدیرکل اجتماعی وزارت کشور در دورهی ناطق نوری و یکی از عوامل سرکوب مردم در دههی ۶۰ و یکی از چماقداران در غائلهی انقلاب فرهنگی که با منفورترین چهرههای رژیم همنشین و همراه هم بوده ابایی ندارد که همچنان بگوید: «با نفرت و تلخی به مجاهدین خلق نگاه کرده ام. هرگز نتوانسته ام خیانت آنان به جامعه و کشور را ببخشم،» حالا نظرش را راجع به خامنهای و ... بپرسید؟
۳- سایتهای وابسته به دولت که به اسناد محرمانه دسترسی دارند برای در تنگنا قرار دادن گنجی، دستخطی از او را که در حمایت از اعدامها و انتقاد از تعلل در سرکوب گروهها نوشته انتشار دادند.
"آن که مورد تایید ماست، اعدام مفسدین است و آنکه نیست، برخورد مکتبی نکردن با ضدانقلاب است که هزاران ساواکی و گروه های ضدانقلاب در کمال مطلق آزادی، هر کاری دلشان می خواهد می کنند ".
http://www.sarbaze-velayat.blogfa.com/post-820.aspx
قطعا اگر چنین سندی راجع به یک مدعی حقوق بشری در هر کجای دیگر دنیا انتشار مییافت بازتابهای متفاوتی میداشت. گنجی هم که به روی مبارک نمیآورد.
منبع: پژواک ایران