پدر هفتاد ساله ام که از مسجد به خانه آمد، با تاسف از اردوگاه اشرف یاد کرد.
می گفت در مسجد می گفتند نظامی های عراقی با تانک و زره پوش به جوانان در این اردوگاه حمله کرده و دختران را به خاک و خون کشانده اند و تعدادی کشته شده است.
او می گفت که مسجدیان از ظلم و تعدی نیروهای عراقی و سکوت خبری در این رابطه و عدم اقدام عملی سازمانهای بین المللی سخن می گفته اند. و اینکه نیروهای اردوگاه اشرف باید ظرف چند ماه آینده عراق را ترک کنند.
در لحن پدرم و هم مسجدی هایش که همه از بازاریان سنتی و قدیمی هستند، حس همدردی و محکومیت این جنایت می آمد. پدری که نماز جمعه اش ترک نمی شود. پای ثابت مساجد و منابر است. با همه محدودیتهای خبری که رسانه های داخلی در کشور ایجاد کرده اند،اخبارش همه منطبق بود ازآنچه که من این روزها در اینترنت و سایتهای خبری خارجی دیده بودم.ذره ای افراط نداشت.
از من پرسید که فیلم هایش را دیده ام؟ گفتم نه دلش را نداشتم. خیلی فاجعه انگیز بود. با بغضی فرو خفته گفت جوانان ما هستند که به خاک و خون نشسته اند در خاک عراق.
می گفت باید تحریم کنیم رفتن به اماکن متبرکه را! می خواستم برایش بگویم پدرجان روشنفکران می گویند که طبق کنوانسیونها اینها تروریست هستند و جایی در کشوری ندارند، اما شرمم آمد.
خواستم بگویم پدر جان می گویند اینها به ارتش صدام کمک کرده اند، نتوانستم آخر خودش قربانی جنگ بود!
خواستم از جنایات سازمان بگویم و ترورها. دیدم تاریخ انقلاب را بهتر از من می داند و من بچه بودم که دستم را می گرفت و به تشییع جنازه بهشتی و 72 تن می برد.
هر چه خواستم بگویم فرو خوردم و هیچ نگفتم.
او که نه از سیاست می داند و تحت بمبارد همه روزه اخبار صداو سیماست بر این باور است که این جنایت نابخشودنی است و وظیفه مردم است که حکومت عراق را ادب کنند! با تحریم سفر به عتبات عالیات.
خجالت کشیدم به پدرم بگویم که حامیان شناخته شده جنبش سبز هنوز هیچ موضع گیری نکرده و این جنایت را محکوم نکرده اند. سکو ت کردم.
نگفتم به پدرم که موسوی و کروبی که در حبس نبودند اعدام چند جوان بی گناه را که به جرم همکاری با سازمان خودساخته پادشاهی محکوم کرده بودند چه صادقانه محکوم کردند. بدون اینکه بترسند از انگها و برچسبها. اما اینها که خودشان را رهرو و امین آنان می دانند در سکوتی عجیب فرو رفته اند.
عدم موضع گیری منتسبان به جنبش سبز نسبت به جنایات صورت گرفته در اردوگاه اشرف سوالی است که این روزها خیلی ذهنم را به خودمشغول کرده است. می دانم که دیگران هم.
می گویند سکوت علامت رضاست. خدا نکند که این سکوت رضایت مندی باشد.
هرچه هست سکوت تلخی است। تلخ تر از بی گناهانی که خونشان به هر بهانه ای به زمین می ریزد
منبع سایت جرس.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر