۱۳۹۰ اردیبهشت ۳, شنبه

جنازه های مجاهدین برروی زمین و قلم هایی که برای تیرخلاص به آنها نشانه رفته اند

دکتر زری اصفهانی.

جنازه های مجاهدین برروی زمین و قلم هایی که برای تیرخلاص به آنها نشانه رفته اند

من اگر کاریکاتوریست بودم که متاسفانه و با حسرت زیاد نیستم صحنه ای را رسم میکردم از جنازه های شهدای مجاهدین دروسط میدان قتلگاه و حرامیانی که قلم هایشان ر ا به جای تفنگ برای شلیک تیرخلاص به سمت آنها نشانه گیری کرده اند . ولی متاسفانه من نمیتوانم نقاشی کنم یا کاریکاتور بکشم




ولی حقیقت امر درهرصورت همین است و این است وضعیت اکثر نویسندگان و روشنفکران زمان ما در شرایط اسف بار کنونی . براستی که گاهی با خودم میگویم اگر مجاهدین دروسط صحنه سیاسی ایران نبودند و هراز گاهی تعدادی زخمی و کشته درمصاف با عمله های ظلم و جور درهرگوشه دنیا نمیدادند این نویسندگان و قلم بدستان چه داشتند که بنویسند و اساسا چه حرفی برای گفتن و نوشتن میماند ؟ درروزهای گذشته و پس از حمله قوم اشقیاء و سپاهیان جرار شمر و یزیدو عمرو عاص به کاروان بی دفاع و بی سلاح مجاهدین دراشرف صفحات سایت ها پرشده است از تیرهای خلاصی که از دست و قلم نویسنده وروشنفکر و فعال حزبی و غیره به سوی جنازه های برزمین افتاده مجاهدین بطور مستمر وبدون وقفه شلیک میشوند . صدای رگبارهای مسلسلی که نه در تابستان سال 67 از دیوارهای اوین بلکه در بهارسال 90 از گوشه و کنار اینترنت شنیده میشود . هرکسی در این هنگام و در این روزهای عزا و ماتم و درد به شرارت بار ترین شکل شیرین زبان شده است . و زبانهایی که چون مار غاشیه از آستین های این روشنفکران و به اصطلاح نویسندگان مدام می جهند و زهر افشانی میکنند . و قند در دل نویسندگان مربوطه آب میشود که چه خوب شد که با ز صحنه ای بوجود آمد که ما بتوانیم مثل خروس بی محل سینه جلو دهیم و آواز سردهیم که ای جماعت بله من آنم که رستم جهان را گرفت . همین من نبودم که دوسال پیش هم گفتم؟ همین من نبودم که پارسال درتاریخ فلان و ودرساعت فلان از فلان شب یا روز این را پیش بینی کرده بودم ؟ آیا همین من روشنفکر آگاه و دلسوز کنار گود نشین نبودم که گفتم و تکرار کردم که چنین میشود و چنان و آن رهبران فلان و بهمان به من گوش نکردند و حالا نتیجه اش را می بینند و بیشتر خواهند دید ؟



و البته همیشه در گیومه آن سخنان گوهر بار نویسنده دلسوز و روشنفکر پیامبر صفت را می بینید که درهمان تاریخ فلان وروزفلان وساعت فلان خبراز حادثه درراه داده بوده و مثل هواشناس تلویزیون دقیقا میزان ابر و باد و باران و برف را تعیین کرده بود و از اتفاق درآن شب با وجدان آسوده که گفته بود و تذکر داده بود ولی چه کند که کسی به حرفش گوش نکرده بود به خواب خوب و عمیقی هم رفته بود


و شاید دررویا یی شیرین هم دیده بود که سال بعد درتاریخ فلان وساعت فلان جنازه های خون آلودی برزمین افتاده بودند و پیش بینی او درست وکامل و بی عیب از آب درآمده بود .



بله این است حقیقت کمدی تراژدی حاکم بر جو نویسندگان و روشنفکرانی که دستی درسیاست دارند و اینروزها هرکدام به ظن خود شده اند اندرز گو و فیلسوف و پیامبر برای داغدارانی که با چشم ها وقلب های پر از اشک و خون به فیلم ها و عکس های حمله حرامیان عراقی به کمپ اشرف می نگرند. و آنقدر گفتند و نوشتند و تاختند و گلوله های کلمات زهرآگین شان را به قلب های غمگین عزادارشلیک کردند که من مانده ام که آیا دیگر کلامی هم برای گفتن و نوشتن برایشان مانده است ؟آی آقایان و خانم ها اگر مجاهدین دیگر کشته ندهند و درعراق نمانند برای شما چه حرفی برای گفتن میماند ؟ اساسا چه چیزی را پیش بینی خواهید کرد و با تبختر و غرور از آن پیش بینی بعدها یاد خواهید کرد؟ .اگر مجاهدین نبودند البته شما هیچ شعر و نوشته ای برای خاوران نداشتید . اگر مجاهدین درعراق نمانند و مانند شما ها به کشورهای غربی بروند و صحنه ساکت و بقول همه تان بی خشونت و آرام باشد دیگر چه چیزی برای گفتن از مبارزه خواهید داشت ؟ چون به حتم ویقین و آنطور که من معتقدم رفتن مجاهدین از عراق یعنی بسته شدن یک کانون اصلی مبارزه در برابر جمهوری خونخوار اسلامی حاکم برایران و یعنی بسته شدن طومار مبارزه جدی و مسلحانه برعلیه خامنه ای و یعنی که هزاران مجاهد خلق که سالیان سال تجربه تشکیلاتی و سازماندهی و مبارزه مسلحانه را دارند تبدیل میشوند به نفراتی پراکنده درکشورهای گوناگون که کاری بیشتراز تظاهرات و شاید نویسندگی روی اینترنت نخواهند توانست که انجام دهند . و یعنی که سکوت سرد و سنگین درجبهه حقیقی درگیری که میتوانست به کانون جذب نیرو و فعالیت منظم و سازمان داده شده تشکیلاتی وبده بستان پیگیر مبارزاتی با داخل ایران و نیروی بپاخاسته جوان داخل ایران تبدیل شود . همه آنهایی که مرتب میگویند ما گفته بودیم که عراق جای مجاهدین نیست و مجاهدین باید به کشور دیگری بروند و رهبران شان مقصرند و چنین حرفهایی آنهایی هستند که نمی فهمند خالی کردن اشرف وبستن اشرف یعنی بستن یک جبهه بزرگ جبهه ای درمرز ایران جبهه ای که میتواند کمک رسان نیروهای مبارز داخل باشد جبهه ای که میتوانست پناهگاه هزاران هزار پناهجوی جوان ایرانی باشد که درترکیه سرگردان است و بافقر و بدبختی دست به گریبان است . جبهه ای که میتوانست همه کسانی را که میخواهند و میتوانند مبارزه کنند درخود جای دهد و به سمت ایران پیشروی کند .جبهه ای که میتوانست کانون اتحاد گروه های چریکی در کردستان و دیگر مناطق ایران شود و البته این بود استراتژی مجاهدین که درحال حاضر با وجود حکومت مزدور مالکی ویعنی محاصره سیاسی عراق توسط جمهوری اسلامی دست و پایش بسته است و قدرت تحرک کافی ندارد . والبته همه این نویسندگان و شماتت گران و تحلیلگران قلابی به هیچ کدام از ازخصوصیات برای اشرف نمی اندیشند و بطور شبانه روزی و بی وقفه درذهن های بیعار و بیمارشان تحلیل و توجیه میکنند که این کار و ماندن دراشرف خطای بزرگ رهبران مجاهدین بوده است .و از همین زاویه مسلسل های قلم هایشان رابسوی رهبران و مسئولین مجاهدین نشانه رفته اند وبرای نجات جان به قول خودشان اسیران خود سری رهبران بشکلی فعال بپا خاسته اند

دنباله دارد
در رگرفته شده از وبلاگ یادداشت های زری اصفهانی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر