۱۳۸۹ تیر ۱۷, پنجشنبه

وحدت کلمه باند مغلوب با ولی فقیه نظام در حمله به آزادی بیان و اجتماعات در فرانسه

جمعه، ۱۸ تیر ۱۳۸۹ / ۰۹ ژوئیه ۲۰۱۰
AddThis Social  Bookmark Button

در آستانه ۱۸ تیر, سالگرد قیام دانشجویان و مردم تهران, عربده کشی و واکنش های هراس آلود باند غالب رژیم علیه مجاهدین و مقاومت ایران در واکنش به اجتماع بزرگ ایرانیان در تاورنی به باند مغلوب هم سرایت کرد.
در شرایطی که تحریم های بین المللی علیه حکومت نامشروع آخوندی گسترش می یابد, حمایت عظیم بین المللی از قیام مردم ایران برای تغییر رژیم آخوندی و راه حل سوم خانم مریم رجوی از سوی ۳۵۰۰ تن نمایندگان بیش از یک میلیارد نفر از مردم جهان در پارلمانهای اروپایی و آمریکا و کانادا و کشورهای عربی, ترس و نگرانی سراپای رژیم و باندهای مختلف آن را فراگرفت و باندهای مغلوب بار دیگر در قبال قیام و مقاومت و تحریم رژیم به «وحدت کلمه» با ولی فقیه ارتجاع روی آوردند. آنقدر که آزادی بیان و اجتماعات پناهندگان سیاسی ایرانی در خارج از ایران را هم بر نمی تابند:


به نوشته سایت کلمه, متعلق به موسوی، آخوند خاتمی و هم کاسه گان با آه و ناله بسیار از اجتماع عظیم ایرانیان در تاورنی, اقدام توطئه آمیز برخی از دولت های اروپایی از جمله دولت فرانسه در خارج ساختن نام سازمان منافقین از لیست سازمان‌های تروریستی و آزادی عمل دادن به سران تروریست این سازمان....را محکوم کرد و این را نشان سوء نیت این دولت‌ها و دروغین بودن دلسوزی‌های ظاهری آنان از ملت ایران دانست.

آخوند خاتمی همچنین قطعنامه اخیر شورای امنیت ملل متحد و تحریم های جدید کنگره آمریکا و اقدامات مشابه برخی از کشورهای اروپایی را به شدت محکوم و آن را ادامه خصومت علیه انقلاب اسلامی و ملت بزرگ ایران دانسته و خواستار وحدت با باند غالب رژیم بخاطر «خطرات داخلی و خارجی» علیه نظام گردیده است.

بنوشته سایت موسوی, خاتمی, ضمن محکوم کردن قطعنامه جدید شورای امنیت, و در حالی که از مجاهدین با برچسب آخوندساخته تروریستی یاد میکرد, مدعی شد: «همزمانی آن با میدان دادن به گروههای تروریستی و فعال کردن مجدد آنها در غرب نشانگر توطئهای جدید علیه ایران » است.

بنوشته یک سایت دیگر باند مغلوب:
موسوی و خاتمی تصریح کردند: تروریستهای رسوایی که دستشان تا مرفق به خون پاک فرزندان بیگناه این ملت (مانند لاجوردی و دیگر شکنجه گران اوین) آلوده است و هیچ جایگاهی در میان مردم ندارند, هر چند که تبلیغات ناروای رسمی بعد از سالها نام آنان را بر سر زبانها افکنده است...

-با اینهمه باند غالب, آستان بوسی باند مغلوب را به چیزی نخریده و با خنده به ریش خاتمی و شرکاء , از خاتمی پرسیده است:
اگر معتقد است که منافقین و سایر گروههای تروریستی مردهاند، چرا در فتنه ۸۸ با آنها ائتلاف کرده و قربان صدقه آنها میرفته است؟!

-یک سخنگوی مجاهدین درباره برچسب تروریسم به مجاهدین و خوش خدمتی های باند مغلوب به خامنه ای گفت: ولی فقیه ارتجاع در این زمینه هیچ کمبود و نیازی به باند مغلوب ندارد چرا که اخیراً رئیس یک بنیاد فکری امنیتی در جریان تحقیقات رسمی پارلمان کانادا فاش کرد, دیکتاتوری آخوندی از طریق هیات نمایندگی خود در کانادا به وی پیشنهاد کرده است، در ازاء دریافت ۸۰ هزار دلار، مقاله ای علیه مجاهدین منتشر کند مبنی بر اینکه آنها یک فرقه تروریستی هستند.

در همین رابطه قسمتهایی از از سلسله آموزشها و پیامهای آقای مسعود رجوی را نقل می کنیم:

مسعود رجوی:
راستی اگر با همین شاخص و معیاری که در مورد اصلاح طلبان واقعی گفتیم, خاتمی در ۸ سال ریاست جمهوری, در رأس بوروکراسی عظیم الجثه دولتی در ایران, با دریایی از امکانات, در صدد نفی ولایت فقیه یا خلع ید و کوتاه کردن دست آن بود, چه میشد؟
اگر «هرگونه سخنی از تغییر قانون اساسی» رژیم ولایت‌فقیه را «خیانت به ملت ایران» نمیدانست, اگر از برگزاری انتخابات آزاد دفاع میکرد و اگر تمام همّ و غمّ خود را برای لیست گذاری و بمباران و انهدام نیروی محوری اپوزیسیون , آن هم با میلیاردها دلار رشوه , صرف نمیکرد, چه میشد؟
جواب به سادگی این است: صرفنظر از گذشته ننگینش , صرفنظر از همه جنایتهایی که مرتکب شده بود, صرفنظر از مسئولیتش در قتل عام زندانیان سیاسی و صرفنظر از شراکت و تبلیغ برای فرستادن ۴۵۰ هزار دانش آموز زیر ۱۸ سال به جبهه های جنگ ضد میهنی در مقام رئیس ستاد تبلیغات جنگ, که خودشان اکنون میگویند ۳۶هزار نفر از آن دانش آموزان در میدانهای مین یا بطرق دیگر قربانی شدند, بله صرفنظر از همه اینها:
اولاً-میتوانست خط اصلاحات واقعی را با استفاده از همه امکانات بالفعل و بالقوه داخلی و بین المللی پیش ببرد.
ثانیاً-میتوانست توده مردم را بسیج کند, به میدان بیاورد و پیشروی خود را تضمین کند. اما همه دیدند که بعکس, قیام دانشجویان در تیر۱۳۷۸ را که بهترین فرصت بود, جریان انحرافی خواند . راه سرکوب آن را هموار کرد و با ولی فقیه همدست شد.

خاتمی به خاطر توجیه اعدام و کشتار و قتل عام مجاهدین و به خاطر همین گونه حمله های رذیلانه به بازرگان, سال بعد در کابینه موسوی به وزارت ارشاد و تبلیغات گماشته شد. حملات رذیلانه خاتمی به بازرگان در بحبوحه اعدامهای ۵ مهر صورت میگرفت که قاضی شرع خمینی(محمدی گیلانی) میگفت «در کنار دیوار همانجا آنها را گلوله بزنید. بدن مجروح این گونه افراد باغی نباید به بیمارستان برده شود, بلکه باید تمام کشته شوند...کشتن به شدیدترین وجه, حلق آویز کردن به فضاحت بارترین حالت ممکن و دست راست و پای چپ آنها بریده شود». لاجوردی هم بدون هرگونه محظور اعلام میکرد: «ظرف مدت دو ساعت که از دستگیری می گذرد, محاکمه پایان می یابد و حکم صادر میشود و اجرا میگردد».

این حرفهای خاتمی دوباره مرا بیاد بازرگان انداخت. بازرگان در دفاعیات خود در بیدادگاه نظامی شاه در تیرماه ۱۳۴۲ میگفت: «ما آخرین سنگر دفاع از سلطنت مشروطه و قانون اساسی هستیم. بعد‌از این اگر دادگاهی تشکیل شود، با جمعیتی سر‌و‌کار خواهد داشت که واقعاً مخالف این رژیم است». راست گفته بود. ۱۵خرداد۱۳۴۲ به‌راستی گورستان رفرمیسم و «دفاع از سلطنت مشروطه» و «مخالفت قانونی» با دیکتاتوری دست‌نشاندهٌ شاه بود. - میگفت: «نسل حاضر که ما مؤسسین نهضت آزادی ایران متعلق به آن می‌باشیم، در حکم نسل لولا یا مفصل تاریخ ایران به‌شمار می‌رود. واسطی هستیم مابین نسلهای قدیم ایران که قرنها به‌یک‌منوال و افکار, راکد و ساکت بوده‌اند و نسل آینده‌یی که باید انشاءالله استقرار و استقلال و عظمت پیدا کند». -اما نقطه اوج بازرگان در این دادگاه که ربط آن را به خاتمی بعد خواهم گفت آن‌جا بود که مهندس بازرگان گفت «پس‌از واقعهٌ ۱۶‌آذر‌۱۳۳۲ در دانشگاه تهران, نامهٌ‌ اعتراضی نوشتیم و به‌قرارداد کنسرسیوم نفت هم اعتراض کردیم. رئیس وقت دانشگاه، دکتر علی‌اکبر سیاسی، مرا خواست و خصوصی گفت نامه و اعتراض شما و سایر اساتید چه‌فایده داشت؟ در جواب رئیس دانشگاه گفتم, خوب می‌دانستم که نتیجهٌ عملی ندارد و جلو قرارداد کنسرسیوم را نخواهد گرفت.‌اما این کار را کردم برای آن‌که بعدها پسرم که بزرگ شد نگوید پدرم مرد پفیوز و بی‌غیرتی بود. نسلهای بعد ایران نیز وقتی به‌تاریخ گذشته نگاه می‌کنند،‌مأیوس از نژاد و خون خود نباشند… ما این‌کار را کردیم که در آن روزگار،‌که نمی‌دانم ۱۰ سال دیگر، ۱۰۰ سال دیگر، ایرانی امیدی به خود داشته باشد و شاید حرکتی بکند».
لابد می پرسید که حالا بگو ربط این موضوع با خاتمی چیست؟ جواب را از پسر خاتمی وقتی که بزرگ شد بپرسید...

۲۰ روز قبل از چهارشنبه سوری, خامنه ای در ۶ اسفند با اقتباسی مضحک از فرهنگ و کلمات مقاومت ایران از «هویت» و «مرزبندی» و «شاخص های» رژیم ولایت سخن گفت و با خط و نشان کشیدن برای سران و باندهای مختلف رژیم, برای مقابله با چهارشنبه سوری و قیام به آب بندی سیاسی یکایک آنها مبادرت کرد که در ادامه مطلب به آن می پردازم .
چکیده حرف خامنه ای که آن را با فکاهیات دجالانه, منطبق با« مهندسی و هندسه الهی» توصیف کرد, این بود که به سه شرط «جزء مجموعه این نظام» بشمار می آیید, و الا خود دانید...
اول اینکه هویت نظام را که قانون اساسی ولایت فقیه است قبول داشته باشید و از گلیم ولایت پا فراتر نگذارید.
دوم اینکه در برابر کسانی که خواهان سرنگونی رژیم ولایت فقیه هستند (علی الخصوص مجاهدین) مرزبندی «شفاف و صریح» داشته باشید و در سرکوب و کشتار آنان شراکت کنید. در ۳۱ سال گذشته نیز اصل دعوا بر سر حفظ نظام یعنی بودن یا نبودن آن بوده است.
سوم اینکه از ولی فقیه در ردیف خدا و پیامبرش اطاعت کنید. شاخصی که خامنه ای آن را « اساس و مبنای نظام»ولایت دانست.
نکته مهم دیگر اینکه خامنه ای آشکارا حسرت جنگ ۸ ساله را بر زبان آورد و با دریغ,گفت که در حال حاضر برخلاف زمان خمینی سرپوش و «حادثهیی مانند دفاع مقدس که موجب غیرت و جوشش مردم و جوانان می شد, وجود ندارد...».

تلویزیون شبکه یک(رژیم) ۶/۱۲/۱۳۸۸
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان در سخنان مهمی نظام اسلامی نظامی مبتنی بر اطاعت از پروردگار و نقشه و هندسه الهی خواندند و با اشاره به فتنه پس از انتخابات تاکید کردند, مسئله اساسی حفظ هویت نظام و مرزها و شاخص های آن است و کسانی که هندسه و هویت نظام را در قانون اساسی و حکمیت و داوری قانون متبلور شده است قبول دارند جزء مجموعه نظام بشمار می آیند اما افرادی که با حرف و عمل و تحریک این مبانی را زیرپا می گذارند بدست خودشان صلاحیت حضور در مجموعه عظیم نظام را از دست می دهند. رهبر انقلاب اسلامی آیه شریفه أَطِیعُواْ اللّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ را اساس و مبنای نظام اسلامی دانستند...
حضرت آیت الله خامنه ای حفظ اصل نظام و مرزهای هویتی آن را چالش واقعی و اصلی... در ۳۱ سال اخیر برشمردند....
رهبر انقلاب اسلامی اساس فتنه پس از انتخابات را نفی آرای مردم , خدشه وارد آوردن به حضور ملت و اتهام و تهمت به نظام برشمردند و تاکید کردند افرادی با ارتکاب این گناه بزرگ حاضر نشدند در مقابل قانون , داور و شیوه داوری قانون تعیین کرده است تسلیم شوند...
حضرت آیت الله خامنه ای مرزبندی شفاف و صریح با دشمنان نظام را از دیگر ضروریات حضور در رقابت های انتخاباتی خواندند و افزودند کمرنگ کردن مرزها خطایی فاحش است و باعث سردرگمی مردم می شود بنابراین باید از مخالفان نظام اعلام برائت شود و مرزها کاملا روشن باشد....

اکنون به موسوی و استراتژی جدید او تحت عنوان «گسترش آگاهی ها» می پردازیم.
آقای موسوی تا بخواهید حفظ ظاهر میکند و میخواهد کماکان به مخالفت با باند حاکم و ایستادگی در برابر آنها تظاهر کند. تا بخواهید جمله پردازی میکند و عبارات مطنطن بکار می برد. اما وقتی نوشته او را در تمامیتش سبک و سنگین می کنید می بینید که هر چند از «بام خانه تا ثریا» را به شما می بخشد, اما «از صحن خانه تا لب بام» از آن ولایت است. دربرابر «قاطر چموش لگد زن» ولایت, دقیقاً و تماماً, چهارچوب و مرز بندی های اصلی و اساسی خامنه ای را مراعات میکند. با وسواس بسیار «آسته برو, آسته بیا» کار میکند مبادا « گربه شاخش بزند»! «انگشتری که رفته سوادش» از آن خامنه ای اما « سجعی که پر نگین شده انشاء» از آن ماست!

بگو آقا جان ما این کاره نیستیم و نبودیم و خلاصمان کن. بگو خواستیم به خامنه ای برگ بزنیم و با «اعتقاد قلبی و التزام عملی به ولایت فقیه», روی دوش خود او سوار شویم اما او همچنانکه حاجی خاتمی را لوله کرد و کنار زد, عذر ما را هم خواست.
به راستی قباحت دارد که آدم «هویت و مرز بندی و شاخص» پلید نظام ولایت را دربست بپذیرد و بگونه ای جنت مکان مردم و جوانان را از هر گونه «هنجار شکنی» و تخریب نظام برحذر بدارد و بگوید که حتی ترقه و آتش بازی چهارشنبه سوری هم با «مشی سبز» ناسازگار است!

در برگرفته شده از سایت همبستگی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر