۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

حسن داعی-اکبر گنجی و جنبش سبز.



اکبر گنجی و جنبش سبز



دو ماه پیش که برای اعتراض به حضور احمدی نژاد بهمراه هموطنان به نیویورک رفته بودیم، متاسفانه از سبز پوشان سال گذشته خبری نبود، آن هزاران نفری که در حمایت از تظاهر کنندگان داخل کشور و به امید سقوط دولت احمدی نژاد سر از پا نمی شناختند. افسوس که آن شور و هیجان خیلی زود فروکش کرد. چرا؟ شاید پاسخ آنرا بتوان در مقایسه حرفهای امسال اکبر گنجی با آنچه سال گذشته میگفت پیدا کرد.

گنجی در هفته های اخیر با سخنرانی و مقالات متعددی که نوشته، به چالشی جدی برای کلید داران حرم جنیش سبز تبدیل گشته است. وی که چند روز پیش پیروزی موسوی در انتخابات سال گذشته را زیر علامت سوال برده بود اکنون در مقاله جدید خود یک گام جلوتر رفته و با رد رهبری موسوی و کروبی میگوید که اصلا چیزی بنام جنبش سبز وجود خارجی ندارد.

اظهارات امروز گنجی را با نوشته ها و سخنرانی هایش در سال گذشته مقایسه کنید. آنزمان که بهمراه سروش، کدیور، مهاحرانی و عبدالعلی بازرگان (هنوز نمیدانم که ایشان چرا وارد این داستان شد) اعلامیه صادر کرد و خواسته های حداقل جنبش سبز را به اطلاع هموطنان رساند و مهاجرانی جمع پنج نفره شان را اتاق فکری جنبش سبز معرفی کرد. زمانی که اکبز گنجی به طرفداری از جنبش سبز به مخالفت با محسن مخملباف برخاست زیرا وی جرئت کرده و از تحریم های بین المللی علیه جمهوری اسلامی دفاع نموده بود.

سال گذشته، دغدغه و نگرانی اصلی گنجی و دوستان سبزش این بود که مبادا "غیرخودی ها" خودشان را جلو انداخته و جنبش را صاحب شوند. آوردن پرچم به تظاهرات ممنوع بود و دباشی که در کنار گنجی در اعتصاب غذای نیویورک سخن میگفت به هموطنان هشدار داد که از ورود نامحرمان به حریم جنبش سبز جلوگیری کنند.

آن دوران گذشت و بهمراه آن، توهم در باره سقوط دولت احمدی نژاد و پیروزی سبز پوشان نیز از بین رفت. منظورم آن یک سالی است که ما تبعیدیان قدیمی به فسیل های سیاسی تشبیه میشدیم که باید راه و روش مبارزه را از دوستان اصلاح طلب حکومتی بیاموزیم. اما ما بخیل نبودیم و هنوز هم آرزو میکنیم که دوستان هرچه زودتر جای احمدی نژاد و خامنه ای را بگیرند.

من فکر میکنم که ترکیدن حباب های توهم در باره جنبش سبز به این دلیل است که مبارزه آنهم با این حکومت خونخوار حساب و کتاب های جدی تری دارد. آخر مگر میشود که میلیون ها نفر در خیابانها به مبارزه خونین با حکومت مشغول باشند و خود را برای زندان و شکنجه نیز آماده کرده باشند اما آنچه بنام رهبری جنبش معرفی شده بود به چیزی بالاتر از مبارزه در چهارچوب قانون اساسی رضایت نمیداد؟

اینکه آقای موسوی در اظهار نظر به وقایع دهه شصت محذوریت دارد و کماکان به امام خمینی دخیل بسته است به دید ایشان از نظام برمیگردد. نظامی که ایشان خواهان سقوطش نیست ولی مردم تاب تحمل یک روز آنرا نیز ندارند. آقای موسوی میداند که اگر درب آن تاریکخانه باز شود و از آن جنایت ها سخن بگوید نه از امام چیزی میماند و نه از نظام مقدسی که ایشان برایش دلسوزی میکند.

خیلی ها تصور میکردند که میتوان قیام سال گذشته را از جنبش سی ساله مردم ایران جدا کرد و سر مردم را کلاه گذاشت. نه دوستان، آنچه سال گذشته اتفاق افتاد نتیجه انتخابات قلابی نبود. محصول سی سال مبارزه مردم بود که از فضای باز شده پس از انتخابات استفاده کرد و مثل آتشفشان بیرون زد. همین پیوند ارگانیک بین قیام سال گذشته و جنبش سی ساله مردم است که "رهبران" جنبش سبز را به پاسخگوئی به جنایات دهه شصت و نقش خمینی مجبور میکند.

مبارزه با حکومت ولایت فقیه از همان روز اولی که خمینی به قدرت رسید شروع شد و دوستان اصلاح طلبی که تازه از راه رسیده اند باید در اولین گام، کلاهشان را از سر بردارند و به تمامی کشته شدگان، زندانیان، شکنجه شدگان و تبعیدیان سی سال گذشته ادای احترام کنند. در اینصورت است که به جایگاه واقعی جنبش مردم واقف شده اند. گنجی اگر در اظهارات خودش صادق باشد، در گام های بعدی همین کار را خواهد کرد.

برای نگاهی به آنچه اکبر گنجی در سال گذشته میگفت به این چند لینک مراجعه فرمائید:

مصاحبه رادئوئی اکبر گنجی در مورد بالندگی جنبش و رهبری موسوی و کروبی

سخنرانی در پارلمان اروپا و ادعای اینکه جنبش سبر با تحریم های اقتصادی مخالف است

بیانیه 5 نفر که به اتاق فکری جنبش سبز معروف شد

مخالفت با مخملباف

در برگرفته شده از سایت در جستجوی حقیقت(حسن داعی)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر